✳️ بحثی که مطرح شد این بود که مردم کوفه نقاط به ظاهر مثبتی در پروندهشان بوده علی الظاهر. با این حال یک جایی در یک نقطه اساسی چون نقطه ضعف داشتند مبتلا به این عاقبت شدند.
که هرکس با آن نقطه ضعف در هر جائی هر وقتی ممکن است مبتلا شود به همان نتیجه.
انسانها نقاط مثبتی دارند نقاط منفی دارند نه کسی از بین ماه ها (غیر معصوم) صفر است و نه کسی صد است نه کسی سفید مطلق است و نه کسی سیاه مطلق.
همه ویژگی های خوبی دارند ویژگی های بدی دارند. مهم این است که چه ویژگی هایی باشد و چطور بروز پیدا کند. گاهی یک ویژگی بد است اما همان ویژگی اینقدر کلیدی ، حیاتی ، اساسی و خطرناک است که تمام ویژگی های خوب را تحت الشعاع قرار میدهد. گاهی یک ویژگی خوب است و ده ها عیب وجود دارد اما این قدر آن صفت خوب ، اصل است ، اینقدر روح دارد ، اینقدر نور دارد ، همه صفت های بد را کنار میزند.
در بین افراد فراوان میبینیم در تاریخ معاصر ما در تاریخ معاصر اهل بیت که چه کسانی عاقبت به خیر شدند چه کسانی عاقبت به شر شدند. امیرالمومنین فرمود ابلیس شش هزار سال عبادت داشت.
«قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّهَ آلَافِ سَنَهٍ لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَه» (نهج البلاغه ، خطبه ۱۹۲) دانسته نمیشود این شش هزار سال از سالهای دنیا بوده یا از سالهای آخرت ؛ که اگر از سالهای آخرت بوده هر یک سالش میشود ۵۰۰۰۰ سال دنیا. فقط یک سجده او دو هزار سال طول کشید. ولی صفتی در وجود او بود و این صفت آنقدر بد بود که تمام خوبیهای آن را از بین برد. آن هم تکبر شیطان بود. که این صفت را هر کس دیگری داشته باشد همین عاقبت را پیدا میکند.
با همه کارهای خوبش با همه ویژگیهای خوبش. از آن طرف حر بن یزید ریاحی ویژگی های منفی کم نداشت بالاخره کسی بود که شمشیر کشیده بود روی امام حسین. امام حسین را در کربلا نگه داشت.
در کربلا راه را بست و کار او آنقدر بد بود که حضرت نفرینش بکند. با این حال یک ویژگی خوب داشت. یک ویژگی اساسی داشت. یک نوری ته باطنش بود که تمام این بدیها را شست و برد. آن هم ولایت و محبت و ارادت عمیق به اهل بیت بود. از اعماق دل ارادت داشت به این خانواده خصوصا به حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا س. اینها خیلی مهم است. اینها خیلی معاملات و معادلات را سخت و پیچیده می کند که ما تمرکز و دقت مان را روی کدام بدیها بگذاریم که اینها در ما شکل نگیرد. تمرکز را روی کدام خوبی ها بگذاریم که اینها را داشته باشیم. هزار عیب در من هست که اگر بخواهم آنها را برطرف کنم و هرکدام ۶ ماه طول بکشد ۵۰۰ سال زمان میخواهد من که نمی رسم همه آنها را برطرف کنم. یکی هست که اگر آن کنترل بشود بقیه کنترل می شود.
آن را باید گشت پیدا کرد. گاهی یک خوبی هست به خاطر همان خوبی عاقبت بخیر میشود. در روایات هم هست گاهی انسان به خاطر یک حُسن خُلق عاقبت به خیر می شود. مدارا با زن و بچه ، با رفیق ، با آشنا همین عاقبت به خیر می کند. همین ویژگی های کوچک همینها باعث می شود عاقبت انسانها رقم بخورد. ما به قرآن وقتی مراجعه میکنیم میبینیم قرآن روی یک سری ویژگی ها خیلی حساسیت به خرج میدهد که اینها اگر دشمنان انبیا شدند به خاطر این ویژگی ها بود. تأکید دارد ما اینها را ببینیم. باور کنیم. جلوی چشم ما باشد احساس خطر کنیم.
از اینها یک مورد مثلاً همین تکبر است: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین» (اعراف / ۱۳)
خداوند به ابلیس فرمود تو به چه حقی تکبر کردی؟ بیرونش کرد. تحقیرش کرد.
حضرت آدم این همه خوبی داشت. ملائکه به او سجده کردند. یک کاری که حرام نبود در شأن او نبود که این کار را بکند، چه چوبی بابتش خورد. انبیاء خدا گاهی به خاطر چه چیزهای کوچکی چه چوبهایی خوردند و این را برای ما در قرآن نقل کرده تا ببینیم باورمان بشود. حضرت یونس علیه السلام چهل روز در شکم نهنگ بود. قرآن فرموده که اگر اهل تسبیح نبود تا قیامت در شکم نهنگ نگهش می داشتم. با کسی شوخی نداریم چرا زودتر از موعد شیفت را ول کردی؟ گفته بودیم ۱۰ صبح عذاب میاد ۹ و ۵۵ دقیقه چرا رفتی؟
مواخذه شد. دید دارد عذاب میآید رفت!
باید تا لحظه آخر میماند. اتفاقاً همین هم شد. یکی از طرفداران حضرت یونس تا لحظه آخر ماند کار کرد. عذاب را برطرف کرد. مردم همه ایمان آوردند. جالب است آنهایی که قرار بود عذاب شوند همه ماندند پیغمبری که قرار بود فقط این یک نفر نجات پیدا کند رفت در شکم نهنگ.
چرا خداوند این ها را برای ما گفته؟ می خواهد بگوید ببینید با این ویژگی ها مشکل دارم.
این ویژگی ها را داشته باشی ، پیامبر من هم که باشی گوشَت را می کشم. من به این ویژگیها حساسم مثلاً درباره حضرت یونس عجله بود. پیغمبران فراوانی را قرآن نام میآورد و گاهی تنبیه میکند.
حضرت یونس علیه السلام ، حضرت داوود ، حضرت آدم هر کدام به نحوی خداوند روی یک ویژگیشان حساسیت نشان داده. گاهی در طرف مقابل یک ویژگی هست. مثل قوم یونس یک دفعه همگی عاقبت به خیر میشوند. خیلی پیچیده است. اصلاً نمیشود حدس زد.
در ۵ دقیقه یک دفعه فضا عوض میشود.
قرار است یک قومی عذاب شوند یک نفر نجات پیدا کند.
در پنج دقیقه تقدیر جوری می شود که آن قوم همگی سرشان را راحت بر بالین میگذارند آن یک نفر که قرار نبود عذاب بشود درون شکم نهنگ باید در اعماق دریا بخوابد!
روی قاعده باید زندگی کرد. روی فرمول باید زندگی کرد. این مهم است. قاعده را امیرالمومنین فرمود یک لحظه تکبر بیرونت می کند. (نهج البلاغه ، خطبه ۱۹۲) آدم چپ می کند. علاقه به اهل بیت یک سر سوزن هم که باشد اثر دارد نتیجه دارد.
باید رفت و قوانین را پیدا کرد. در گفتگوهای مردم با انبیا این قوانین را آدم خیلی میبیند که مردم خوبی هم بودند آن پیامبر را هم دوست داشتند اما زیر بار نمی رفتند. مثلاً پیامبر خودمان را که دیگر شنیده ایم به ایشان می گفتند محمد امین.
ایشان را خیلی قبول داشتند. دو نفر اختلاف داشتند پیامبر عبور می کردند گفتند ما ایشان را قبول داریم هر چه ایشان بگویند. جوانی پیغمبر اینطور بود. در چهل سالگی ایشان به مردم گفتند اگر به شما بگویم پشت این کوه دشمن کمین کرده قبول میکنید؟ گفتند بلی. فرمود من به شما بگویم اینجا گنج است قبول میکنید؟ گفتند بله.
پیغمبر فرمود من به شما میگویم آخرت هست. گفتند این را دیگر نمی توانیم قبول کنیم.
چه فرقی کرد؟ آن دوتا را قبول دارید به اینکه میرسد میگویید نه؟ یک جای کار دارد میلنگد که اینطوری میشود. این قاعده را باید پیدا کرد. گاهی ما خیلی ساده می گیریم ماجرا را. وقتی امام زمان ظهور می کنند خیلی ها ریزش میکنند جماعت بسیاری.
روایات بسیار داریم. خب معلوم می شود یک گیری هست بعدا هم خواهد بود. فرمول اینها را قرآن به ما یاد داده باید قاعده را پیدا کنیم. خوب های پای رکاب امام زمان این ویژگیها را دارند. بدهایی که با امام زمان دشمن میشوند این ویژگی ها را دارند.
بعد سعی می کنم این ویژگی ها را نداشته باشم.
یکی از فرمول هایی که باعث میشود آدم عاقبت به شر بشود همین است. اصلاً به چشم ما هم معمولاً نمیاید. مرحوم علامه طباطبایی درباره آیهی «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُون» (اعراف / ۸۲) می فرمایند قوم لوط میدانستند که کارشان زشت است. اما یک چیز باعث میشد که به خودشان حق بدهند و تازه می گفتند شهر مال ماست لوط را باید بیرون کرد اگر نمیخواهد.
آن چیزی که باعث میشد به خودشان حق بدهند این بود که اکثریت بودند. یکی از پیچیدهترین امتحانات خدا این است آدم گاهی مواجه می شود با یک اکثریت گمراه.
می دانند این حرفها درست است. اما هیچ کس قبول ندارد و خیلی سخت است یکی بیاید بگوید این حرف را قبول دارم. بعد هم ساکت میشود. ساکت که شد جزء همان خلافکارها می شود. عاقبت هم مثل هم می شود.
در روایت دارد که امام صادق علیه السلام فرمود خدای متعال دو ملک را فرستاد و فرمود بروید شهری را زیر و رو کنید یعنی اهلش بروند در زمین.این ها آمدند نگاهی به شهر کردند دیدند یک تعدادی هستند در مراکز فسق و فجور و یک تعداد زیادی هستند در مسجد. به خدا گفتند خدایا همه را عذاب کنیم.
پیام آمد بله. گفتند خدایا مسجد هستند. دارند نماز میخوانند. عبادت می کنند. مسجد را چرا خراب کنیم؟ گفته شد آنها میدانند آنجا چه خبر است و سکوت کردهاند. این ها با آنها هیچ فرقی ندارند. همه را عذاب کنید. دارند نماز میخوانند. ولی عاقبت به شر می شوند با آن نماز می روند جهنم! هر کس که در نماز بمیرد که عاقبت بخیر نمیشود. خیلی عجیب است. پس از کجا بفهمیم؟ حق را باید شناخت.
یک چیزی که آدم را گول میزند اکثریت است.
گاهی وقتی آدم اکثریت را میبیند کاری ندارد خوب هستند، بد هستند میگوید هرجا اکثریت رفتند.
هر کاری اکثریت کردند. مردم نظرشان چیست؟ موج کدام سمت میرود؟ ما هم همان سمت میرویم. این آدم را عاقبت به شر میکند. مردم کوفه اینجوری خراب شدند. موج هر طرفی میرفت مردم هم آنجا می رفتند. موج به سمت امام علی میرفت همان طرف میرفتند. موج به سمت امام حسین می رفت می رفتند پیش امام حسین. موج رفت سمت یزید آنها هم به سمت یزید رفتند. موجی بودند! نگاه می کردند ببینند کدام سمت شلوغ تر است. موج کدام طرف است. خیلیها اینجوری هستند. تشخیص خوب و بد بودن یکی از موارد همین است. نمونه اش این است که مثلاً شما داخل کانال های تلگرام که می روید اولین چیزی که نگاه می کنید اعضای آن کانال هستند. مثلا اگر ۱۰۰ هزار عضو داشته باشد میگوید پس مطلب هم خوب است. ولی اگر در یک کانال ۴۰۰ نفر بودند میگوید مطلب هم به درد نمیخورد. این نگاه که هر کدام شلوغ تر بود بهتر است، شیطانی است;
اصلاً شیطان خیلیها را اینجوری به جهنم میبرد. روایت می گوید در طول تاریخ دور شیطان شلوغتر بوده. همیشه رسم و رسوم ها مثلا یکی از این موارد است. همه این کار را میکنند و همه آن کار را میکنند. همه در عروسی ۵ غذا میدهند. درست و غلط را که با “همه” نمیشود تشخیص داد. درست را از درست باید تشخیص داد. آن وقت تنها میشوی برای انجام کار درست. آن وقت می خواهی انجام بدهی سخت است. مسخره ات میکنند. فحش میدهند. میداند عروسی درست و پیغمبری چه شکلی است. میگوید مسخره ام میکنند!
دوست داری عاقبت به خیر بشوی یا نه؟ مردم کوفه هم همین حرف را زدند گفتند حسین خوب است اما الان مردم همه میگویند عبیدالله.
در انتخابات ها اصلا بعضی ها همینجوری رای می آورند. یک موج درست می کنند شب انتخابات مردم همه میگویند به فلانی رای بده و…
مردم کوفه هم همینجوری شدند قاتل اهل بیت. همه قاتل اهل بیت بودند چون همه گفتند: “همه میگویند” عبیدالله.
وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُم.
امام صادق فرمودند ۱۷ تا آدم پای کار من نیست!
۴ هزار تا شاگرد داشتند. نگاه نکن شلوغ است. شلوغیها را جدی نگیر. مومن خالص کم است. در اقلیت که قرار میگیرند یک عده چه برچسبها که نمیزنند! تندرو خطاب میکنند و خیلی چیزهای دیگر.
مرد میخواهد تحمل کند.
« یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ اللَّهُ الْکَثْرَهَ فَقَالَ وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (انعام / ۱۱۶) وَ قَالَ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (لقمان / ۲۵) وَ قَالَ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (عنکبوت / ۶۳) یَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّهَ فَقَالَ- وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (سبا / ۱۳) وَ قَالَ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ (ص / ۲۴) وَ قَالَ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ (غافر / ۲۸) وَ قَالَ- وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ (هود / ۴۰) وَ قَالَ- وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (انعام / ۳۷) وَ قَالَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (مائده / ۱۰۳) وَ قَالَ- وَ أَکْثَرُهُمْ لَا یَشْعُرُون»
(الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۱۵)
«اى هشام خدا کثرت را مذمت کرده و فرموده: «اگر از اکثریت مردم زمین فرمان برى تو را از راه خدا به در برند».
و فرموده : «اگر از آنها بپرسى کى آسمانها و زمین را آفریده؟ بى تردید میگویند خدا، بگو حمد خدا را بلکه بیشترشان ندانند».
و فرمود : «اگر از آنها بپرسى کى از آسمان باران فرو فرستد و زمین مرده را بدان زنده کند هر آینه گویند خدا، بگو حمد خدا را بلکه بیشترشان تعقل نکنند».
اى هشام سپس کم را مدح کرده و فرموده :
«کمى از بندگانم شکرگزارند».
و فرمود: «بسیارى از معاشران به هم ستم کنند مگر آنها که ایمان آرند و کار خوب کنند» «و آنان کمیابند».
و فرموده : «تنها یک مرد مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى داشت گفت مى کشید مردى را که مى گوید: خدا پروردگار من است؟!»
و فرمود : «در کشتى گذار از هر جنسى یک جفت با خاندانت.»
و فرموده: «و هر که مؤمن است به او نگرویده بود جز کمى»
و فرموده: «ولى بیشترشان نمى دانند»
و فرموده: «و بیشترشان تعقل ندارند»
و فرموده: «و بیشترشان شعور ندارند».»
در قرآن اکثریت را مذمت کرده هر وقت دیدی اکثریت یک چیزی میگویند بدان آن غلط است!
فرمود اگر حرف اکثریت را گوش بدهی از راه خدا منحرف میشوی!
عاقبت به شر میشوی: « إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (انعام / ۱۱۶)»
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» (اعراف / ۱۸۷)
«بیشتر مردم نمى دانند.»
«ْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون» (عنکبوت / ۶۳)
« بیشتر آنها نمى فهمند.»
فرمود خداوند در قرآن اقلیت را تعریف کرده است.
«وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور» (سبا / ۱۳)
«وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلیل» (هود / ۴۰)
به حضرت نوح در ۹۵۰ سال عده قلیلی ایمان آوردند. حدود ۸۰ نفر.
تعداد حیوانات داخل کشتی از مومنین بیشتر بود.
ما اگر بودیم میگفتیم اگر بر حق بود که همسر و فرزندش قبولش میکردند. همینجوری مردم بی دین میشوند. به چشم ظاهر.عقلشان در چشمشان است.
اقلیت بین اکثریت که قرار میگیرد باید مظلومیت را تحمل کند. برای همین یک عده قبول نمیکنند.
مظلومیت کار را سخت می کند. اذیت و آزار دارد.
کسی که میخواهد در رکاب امام حسین باشد باید تحمل کند.
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
باید قید همه چیز را بزنیم.
استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلا مانع است.
سلام برخی فایلها و سخنرانی ها ناقص هستند و کامل دانلود نمی شوند
سلام،مشکل خود را دقیق و با ذکر جزئیات و اطلاعات کامل ذکر کنید که بررسی شود.