تکلیف یا تکلف – جلسه دوم

تکلیف و تکلّف

[disk_player id=”883″]

شیطان انسان را از تکلیف بیزار و به تکلف علاقه مند و در دیدش جذاب می کند. در عین حال همین تکلف صدمات بسیاری را به او وارد می کند.

تکلف گر نباشد خوش توان زیست / تعلق گر نباشد خوش توان مرد

طبق فرموده قرآن ازدواج برای رسیدن به آرامش است:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها ؛[۱]

و از نشانه هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید

اما ازدواج ما همه چیز دارد جز آرامش! در مجلس عروسی تنها کسانی که آرامش ندارند همین دختر و پسرند! دلیل آن هم استرس های بیجاست ، گاهی اوقات بعضی استرس ها سازنده است. امام صادق ع ضمن حدیثی طولانی در توصیف صفات شیعیان می فرمایند:

..یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل.. ؛[۲]

کارهای نیک انجام میدهند در حالی که در حال ترس هستند (که آیا اعمالشان مقبول و مرضیّ حضرت حق واقع می شود یا خیر)

چرا در مقابل تکالیف دین که قرار می گیریم آنقدر برای پذیرشش چرا و اگر و اما داریم ، اما در مقابل آداب و رسوم بیجا تا این حد تعبد داریم و به راحتی زیر بار آن می رویم؟!

مثلا چرا در جشن تولد باید شمع فوت کرد؟ چرا روی قبور گل می گذاریم؟  چرا به روزهایی مثل ولنتاین مقیدیم؟ اول دختر بزرگ ازدواج کند بعد دختر کوچک.. سرویس طلا و.. سر عقد و عروسی و.. در ماه محرم و صفر عقد نمی کنند… ؛ یک بار از خود بپرسیم که این آداب از کجا آمده؟

اما در مقابل بی تکلفی انبیا را ببینید ، حضرت شعیب زمانی که غیرت و امانت حضرت موسی را می بیند به ایشان می گوید که میخواهم یکی از این دو دخترم را به عقد تو درآورم :

قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْن[۳]

این بی تکلفی بین ما نیست و از نبودش هم بسیار خوشحال هستیم! فقط برای انجام تکلیف به ما فشار می آید. مثل بت پرستان مکه که می گفتند این آداب و رسوم از پدرانمان به ما ارث رسیده و نمیتوانیم آن ها را ترک کنیم :

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُون ؛[۴]

گفتند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند.»

 ازدواجی که دو سوم دین به آن وابسته است را تا این حد با تشریفات بیجا سخت کرده ایم. هشتاد درصد این آداب و رسوم در زندگی بیهوده  و بیجا است. باید ذهنیتمان را عوض کنیم.

پیامبر گرامی اسلام ص در روایتی می فرمایند:

«لَا تُغَالُوا بِمُهُورِ النِّسَاءِ؛ فَإِنَّمَا هِیَ سُقْیَا اللَّهِ سُبْحَانَهُ» ؛

مهریه زنان را بالا نگیرید پس همانا زن باران خداست.

سید رضی در کتاب المجازات النبویه ضمن توضیح این روایت می گوید:

…فشبّه ذلک علیه الصلاه و السلام بسقیا اللّه یرزقها واحد، و یحرمها آخر، و یصاب بها بلد، و یمنعها بلد.. ؛[۵]

پیامبر ص زن را به باران خدا تشبیه کردند که روزیِ یکی می شود و دیگری از آن محروم می شود. 

باران رزق است دست خودت نیست. تحقیق و … سر جای خود اما زن مثل باران رزق خداست. نصیب کسی می شود و نصیب دیگری نه. یک جا بارانش سیل آسا و ویرانگر است و جای دیگر باران ، نعمت و باعث رشد و سرسبزی  است.

همسرت قرار نیست با خودش برای تو خوشبختی بیاورد. بلکه تو باید بتوانی به واسطه ی ارتباط با او خوشبخت شوی. تنها باید به تکلیفت عمل کنی.

تکلف بیجا نداشته باشیم ، در روایت است که تکلف از اخلاق منافق است :

التَّکَلُّفُ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُنَافِقِین[۶] 

اهل بیت هم بی تکلف زندگی می کردند. در روایتی نقل شده :

عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ: کُنْتُ عَلَى عُنُقِ أَبِی یَوْمَ الْجُمُعَهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَخْطُبُ وَ هُوَ یَتَرَوَّحُ بِکُمِّهِ فَقُلْتُ: یَا أَبَتِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَجِدُ الْحَرَّ؟ فَقَالَ: لَا یَجِدُ حَرّاً وَ لَا بَرْداً، وَ لَکِنَّهُ غَسَلَ قَمِیصَهُ وَ هُوَ رَطْبٌ وَ لَا لَهُ غَیْرُهُ فَهُوَ یَتَرَوَّحُ بِهِ [۷]

ابو اسحاق سبیعى می گوید: روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم، امیر المؤمنین على بن ابى طالب «ع» خطبه مى خواند و با آستینش خود را باد مى زد. گفتم: اى پدر! امیر المؤمنین گرمش شده است؟ در جوابم گفت: گرمى و سردى در کار نیست، بلکه پیراهنش را شسته و چون جز آن پیراهنى نداشته آن را مرطوب به تن کرده است، و چنین مى کند تا خشک شود.

در مهمانی ها خودمان را به تکلف نیندازیم. چرا کسی که سطح زندگیش در حد یک غذای ساده است خود را ملزم میکند که به مهمانش کباب بدهد؟! همانطور که هستیم باشیم.

در مورد ازدواج هم همینطور زندگی را آسان شروع کنیم، دین برای راحتی ما آمده ، پیامبر ص در روایتی می فرمایند که بهترین زنان آنانند که مهریه شان کمتر است :

خیرهنّ أیسرهنّ صداقا[۸]

تشریفات اضافه را کنار بگذاریم و زندگی را راحت بگیریم. برای ۶۰ سال زندگی اینقدر مته به خشخاش نزنیم!

امام رضا ع در زمان ولیعهدی برای نظافت از حمام شخصی استفاده نکرده و به حمام عمومی میرفتند ، روزی شخصی در حمام امام را نشناخت و از ایشان خواست تا کمرش را کیسه بکشند! امام ع هم با خوشرویی پذیرفتند، هنگامی که آن شخص امام را شناخت از ایشان عذر خواهی کرد اما امام خیال او را از این بابت راحت کرد و کمرش را کیسه کشید: 

وَ دَخَلَ ع الْحَمَّامَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ النَّاسِ دَلِّکْنِی یَا رَجُلُ فَجَعَلَ یُدَلِّکُهُ فَعَرَفُوهُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ یَسْتَعْذِرُ مِنْهُ وَ هُوَ یُطَیِّبُ قَلْبَهُ وَ یُدَلِّکُهُ. [۹]


[۱] (روم/۲۱)

[۲] (أمالی(صدوق) ؛ ص ۵۷۲)

[۳] (قصص / ۲۷)

[۴] (شعراء / ۷۴)

[۵] (المجازات النبویه، ص: ۱۷۸)

[۶] (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ؛ ص۴۷۸) 

[۷] (بحارالانوار ، ج۳۴، ص ۳۵۲) 

[۸] (نهج الفصاحه ؛ ص۴۷۵)

[۹] (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام؛ ج۴ ؛ ص۳۶۲)

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *