متن پادکست:
در صدر همه مباحث در جامعه، در فرد، علم است. روزی که امیرالمؤمنین علی (ع) حاکم شد و قرار شد حکومت را قبول کنند، فرمودند من به علم عمل میکنم، من تابع علم هستم، اگر هستید بیایید، حرف از کسی نمیشنوم، فشار رسانهایی می آورند، تحریم می کنند، من به اینها کار ندارم، آن چیزی که دانش، تخصص و مهارت است، بر اساس آن عمل میکنم.
من خدا را به خاطر علم میخواهم، خدا خودش عین علم است. حرف خدا را گوش میدهیم؛ چون خدا عین علم است، قرار نیست چشم و گوشمان را ببندیم. خدا خودش علم است و وقتی حرف او را گوش میدهیم علم ما افزایش مییابد. اهلبیت آدمهای حرفگوشکن بودند، فرعون بود که میگفت: «مَا اُریکُم الَّا مَا اَری»؛ یعنی کسی سؤال نکند. مسعود رجبی بود که میگفت سؤال نداریم و در تشکیلات هرچه گفتم پیاده شود و حرف نداریم.
اهلبیت برعکس هستند و میگویند از ما بپرسید. امام باقر(ع) حدیث میخواندند و میگفتند از من بپرسید اینهایی که میگویم در کجای قرآن است تا به شما توضیح بدهم و بگویم تفسیر کدام آیه است. یک نفر در این عالم، در طول تاریخ بود که سینه تاریخ را شکافت و رو کرد به بشریت و فرمود: «سَلّونی قَبلَ اَن تَفقِدونی» قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من سوال کنید؛ اما هیچکس از او سوال نمیکرد، این مظلوم ازل تا ابد آقا امیرالمؤمنین علی (ع) است که جان من فدای او باد.
گاهی خضر نبی که استاد موسی(ع) بود میآمد در مسجد و سوال میکرد و امیرالمؤمنین جواب میداد و خضر میرفت. حضرت میفرمودند: میدانید او چه کسی بود؟ «هَذَا اخی الْخُضْرِ؛ او برادرم خضر بود.» آنقدر شماها سوال ندارید، او آمد سوال پرسید. ایکاش قادر بودم علی (ع) را به روزگاری ببرم که مردمش قدر همچون او را میدانستند. عمار میرود، مالک میرود تا دنیا دنیا است، چشم بنیآدم دنبال علی (ع) میرود.
استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلا مانع است.
دیدگاه خود را بنویسید: