بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که ماجرای شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها و وقایع بعد از رحلت رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را بررسی می کنیم یک نکته ی خیلی مهم در سیره ی حضرت زهرا سلاماللهعلیها خود را نشان می دهد و آن اهمیت افکار عمومی است. حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای افکار عمومی اهمیت زیادی قائل هستند.
سوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که این اهمیت از چه جهتی است؟
در جواب باید گفت: ویژگی جبهه حق اینست که در مسیر حرکت و پیشروی، باید مردم همراهی کنند. مردم باید پشتیبان این جبهه باشند. در این جبهه، هیچ حاکم و رهبری به تنهایی نمی تواند حرکت کند. هرچند که این حاکم حضرت علی علیهسلام و یا پیامبر اکرم صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ باشد.
قرآن می فرماید: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح، وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجا[۱] وقتی مردم همراه بودند نصرت الهی محقق می شود.
در جبهه حق همه ی مردم باید در صحنه حضور داشته باشند. باید بار انقلاب را بر دوش بکشند. لذا در جوامع حدیثی به روایاتی بر می خوریم که اهل بیت علیهمسلام حداقل افرادی که برای قیام نیاز دارند را شمارش می کنند.
در برخی روایات فرموده اند اگر ۵ یاور می داشتیم قیام می کردیم.[۲] در روایت دیگری حضرت صادق علیهسلام به صحابی خود فرموده اند: اگر به اندازه این گوسفند ها یاور داشتم قیام می کردم راوی می گوید تعداد آن ها را شمردم و دیدم ۱۷ عدد بود.[۳] یعنی امام صادق علیهسلام از بین ۴۰۰۰ شاگرد حتی ۱۷ یاور نداشتند چرا که یاور با شاگرد متفاوت است. حضرت علیهسلام در روایتی فرمودند: یاور ما کسی است که مثل هارون مکی باشد. ویژگی هارون مکی این بود که وقتی امامعلیهسلام به ایشان امر کردند، او بلافاصله به داخل تنور رفت و سوالی نپرسید. حضرت علیهسلام فرمودند: اگر من چند نفر مانند هارون مکی داشتم حتما قیام می کردم.[۴] در روایات دیگر از اعداد ۲۰ و ۳۰ یاد شده.[۵] در یک روایت حضرت علیهسلام می فرمایند: اگر من بیست یاور داشتم اصلا به شما مهلت نمی دادم. در روایت دیگری این تعداد ۷۰ نفر است. در مورد انقلاب جهانی امام زمان علیهسلام هم عدد ۳۱۳ نفر را داریم.[۶]
بالاخره در جبهه حق داشتن یاور، امری لازم و ضروری است. این یاور ها هستند که باید بعضی مسئولیت ها را به دوش بکشند. بدون یاور حرکت کردن در این مسیر ممکن نیست. باید افکار عمومی همراهی کنند. کسی قدرتمند است که افکار عمومی را به همراه خود دارد. البته در جبهه باطل با دروغ گفتن و فریب دادن افکار عمومی را با خود همراه می کنند.
در این جبهه از روش های افرادی مانند ادوارد برنیز[۷] استفاده می کنند. ادوارد برنیز پدر روابط عمومی محسوب می شود. او خواهر زاده فروید بود و روش های مختلف پروپاگاندا و مهندسی افکار عمومی را ابداع کرد. این روش ها در طی سالیان متمادی در غرب و سایر نقاط جهان تدریس و اجرا می شود. در انتخابات با بکار گیری این روش ها رای می آورند.
البته شناختن ادوارد برنیز به عنوان مبدع این روش ها به این معنا نیست که قبل از او کسی از آن ها استفاده نمی کرد. بلکه مبدع اصلی این روش ها شیطان است و او اولین نفری است که آن ها را به کار برد. لذا می توان شیطان را به عنوان جد مهندسی افکار عمومی محسوب کرد!
نقش شیطان را می توان در مواردی مانند فریب دادن حضرت آدم علیهسلام تا زمان حضرت موسی علیهسلام و بحث های ایشان با فرعون، مشاهده کرد.
فرعون در مهندسی افکار عمومی از همان روش هایی استفاده می کرد که امروزه در سطح جهان تدریس می شود! البته ممکن است که او به اینکه در حال استفاده از چه روشی است، علم نداشته باشد بلکه به دلیل خباثت باطنی به سمت این روش ها کشیده شده باشد. در جبهه مقابل نیز انبیاء علیهمسلام از روش های مقابله استفاده می نمودند. استفاده حضرت امام رحمهالله از این مدل ها و روش ها واقعا تعجب برانگیز است. کسی که علوم ارتباطات نخوانده! کسی که به صورت آکادمیک این روش ها را آموزش ندیده! در یک سخنرانی رهبر معظم انقلاب رحمهالله می فرمودند: حضرت امام رحمهالله علم سیاست را به صورت کلاسیک آموزش ندیده بود ولی آن لطافت باطنی نوری ایجاد کرده بود که به وسیله آن امور را تشخیص می دادند.[۸] آن لطافت از جنس همان نوری است که مادرشات فاطمه زهرا سلاماللهعلیها داشتند. از همان روش هایی استفاده می کردند که حضرت زهرا سلاماللهعلیها در اقناع افکار عمومی استفاده می فرمود. این مطلب در سیره حضرت امام رحمهالله کاملا مشهود است.
البته به نظر می رسد که رهبری نسبت به این علوم و روش ها به صورت علمی آگاهی دارند و به صورت تخصصی آن ها را دنبال می کنند. اما در مورد حضرت امام رحمهالله بسیار بعید است که به دنبال این علوم رفته باشند و آموزش کلاسیک گرفته باشند.
لذا از مطالب فوق می توان فهمید که همراهی افکار عمومی و فضای ذهنی مردم جامعه از اصول اساسی و مهم است. امیر المومنین علیهسلام در نهج البلاغه می فرمایند: در دوران خلفای قبل بدعت های زیادی گذاشته شد. من می توانم اوضاع را به همان صورت زمان پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ برگردانم اما در اینصورت أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِی[۹] به جز عده قلیلی از شیعیان خالص بقیه به من پشت می کنند.
برای مثال یکی از بدعت های خلفا نماز تراویح است. نماز های مستحبی را نمی توان به جماعت خواند مگر نماز هایی مثل نماز عید فطر که آن هم در واقع مستحب نیست بلکه در دوران غیبت مستحب است. بدعتی که خلفا ایجاد کردند این بود که در شب های ماه رمضان نماز مستحبی را به صورت جماعت می خواندند. نام این نماز را هم تراویح گذاشته بودند. هم اکنون نیز در همین مشهد این نماز را در خیابان ها می خوانند!
وقتی امیر المومنین علیهسلام به حکومت رسیدند در مسجد کوفه که مسجد خود حضرت بود تعدادی را در حال خواندن نماز تراویح مشاهده کردند. قاعدتا تعداد زیادی نبودند چرا که کوفه شهر کوچک و نوبنیادی بود و از طرفی اکثر مردمش هم همان لشگر نظامی بود که به همراه امیر المومنین علیهسلام داخل شهر شده بودند. حضرت علیهسلام به امام حسن علیهسلام فرمودند نماز این ها را تعطیل کن. امام حسن علیهسلام نزد آن ها رفتند و از آن ها خواستند که از خواندن این نماز دست بکشند. در آن لحظه همه آن ها شروع به فریاد زدن کردند. وا اسلاما، وا عُمَرا، خدایا به فریاد ما برس. بعد به امام حسن علیهسلام گفتند شما خلیفه شدید تا نماز خواندن را از ما بگیرید؟
وقتی امام حسن علیهسلام جریان را برای امیر المومنین علیهسلام تعریف کردند، حضرت فرمودند که ایشان را رها کن. بگذار هر کار می خواهند انجام دهند.[۱۰]
ممکن است کسی بگوید آقا چرا برخورد نمی کنید؟ این حرکت غیر قانونی است. اقتدارتان را نشان دهید تا از ایشان زهر چشم بگیرید. اما حضرت علیهسلام جواب می دهند: کار من گرفتن زهر چشم نیست. من می خواهم مردم از روی عقل و استدلال مرا بپذیرند. نمی خواهم با ترس بر مردم حکومت کنم. آنگاه حضرت علیهسلام فرمودند: تازیانه زدن و ایجاد ترس بین مردم روش خلفای قبلی بود. خلفای قبلی بودند که برای پیشبرد اهدافشان دست به تازیانه می بردند. این روش من نیست.
بعضی قضایای تاریخی هم تلخ و هم شیرینند. شیرین به خاطر عظمت امیر المومنین علیهسلام و تلخ به خاطر مظلومیت حضرت.
وقتی همه مردم با امیر المومنین علیهسلام بیعت نمودند پسر خلیفه دوم امتناع کرد. حضرت به او فرمود: می دانی که مردم با من بیعت کردند؟ جواب داد: بله. حضرت پرسیدند شما هنوز بیعت نکردی؟ جواب داد: نه، من هنوز به نتیجه نرسیدم. حضرت فرمود: در زمان پدرت اگر کسی با او بیعت نمی کرد، پدرت با او چه می کرد؟ جواب داد: او را می کشت. حضرت فرمود: برو. تو آزادی.[۱۱]
ماجرای بیعت گرفتن از خود امیر المومنین علیهسلام را یادتان هست؟ شمشیر را روی گردن حضرت گذاشته بودند و می گفتند اگر دستت به دست او نخورد گردنت را می زنیم. حضرت علیهسلام را با دست بسته و اکراه مجبور به بیعت کردند.[۱۲]
اما مدل کار امیر المومنین علیهسلام متفاوت است. در این روش مردم باید توجیه شوند. قانع شوند. مطلب را با دل خود بپذیرند. باید مسئله را روشن کنیم. نمی شود به مردم بگوییم من به جای تو فکر می کنم. این کاری بود که فرعون انجام می داد.
قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشاد [۱۳]
می گفت اصلا چرا شما فکر می کنید؟ من فکر کردم و به شما می گویم. شما هم باید عمل کنید. تمام.
در این مدل باید عقل را از کار انداخت. در این روش می گویند سوال کردن مزاحم کسب و کار است. شما فقط کار کنید تا راندمان کاری بالا برود.
اما در نقطه مقابل در شرایط جنگی هم جای سوال و فهمیدن است. در کوران جنگ جمل فردی نزد امیر المومنین علیهسلام آمد و گفت آقا من یک سوال در رابطه با توحید دارم. ببینید! اگر کسی به عنوان مثال بعد از نماز از ما چنین سوالی بپرسد می گوییم مگر کلاس فلسفه است؟ آن وقت در بحبوحه جنگ حضرت به سوال توحیدی جواب فرمودند. یک نفر بعد از مشاهده این جریان به به آن فرد گفت: الان وسط جنگ است! حضرت او را توبیخ کرده و فرمودند: ما برای چه می جنگیم؟ جواب حضرت هم یک جواب طولانی و مفصل است که همه فلاسفه و متکلمین در فهم آن مانده اند.[۱۴]
حضرت فرمودند من برای موحّد شدن مردم آمده ام نه برای کشور گشایی و امور از این قبیل. جنس کار امیر المومنین علیهسلام اینگونه است.
در مواردی که افکار عمومی متوجه مطلب نمی شوند حضرت به آن ها فرصت می دهند. در ماجرای جنگ صفین شما بهتر می دانید. قرآن را به نیزه زدند. افکار عمومی می گفت آقا ما با قرآن درگیری نداریم. ما آمدیم که به خاطر قرآن بجنگیم نه با قرآن. مالک یک قدم دیگر تا پیروزی فاصله داشت. می گویند به اندازه یک پرش اسب تا خیمه معاویه فاصله داشت. اگر می پرید معاویه را کشته بود.[۱۵] اصلا جنگ تمام بود.
حضرت به دنبال مالک فرستادند و از او خواستند که برگردد. مالک هم نگفت بگذار معاویه را بکشم بعد می آیم بلکه مطیع بود و فرمان پذیر.
افکار عمومی مذاکره و حکمیت را به حضرت تحمیل کردند. و برای مذاکره هم مالک را قبول نداشتند. می گفتند این فرد دنبال جنگ است و برای مذاکره خوب نیست.[۱۶] بهتر است برای مذاکره ابو موسی را بفرستیم. او را فرستادند و بقیه ماجرا را هم بهتر است نگوییم.
چرا که همین قدر گفتن هم معمولا موجب تحلیل های گوناگون و شبیه سازی سیاسی می شود. نماینده امیر المومنین علیهسلام رسماً رفت و امضا کرد که امیر المومنین علیهسلام از خلافت عزل شود و معاویه تثبیت شود.[۱۷] آن گاه همه هم با معاویه بیعت کردند.
تازه در این مرحله خوارج به امیر المومنین علیهسلام اشکال کردند که چرا حکمیت را قبول کردی؟! قرآن باید حکم باشد نه آن دو نفر. ٍ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه. توبه کن. حضرت هم فرمودند: استغفر الله ربی و اتوب الیه. گفتند اینطور فایده ندارد. باید رسما اعلام کنی! حضرت فرمودند مگر من معصیتی کردم که توبه کنم؟ خیر، اعلام نمی کنم. آن ها هم شورش کردند و کوفه را به هم ریختند در آخر هم در جنگ نهروان با حضرت جنگیدند.[۱۸]
لذا نکته اساسی برای حضرت زهرا سلاماللهعلیها و اهل بیت علیهمسلام افکار عمومی است. حضرت زهرا سلاماللهعلیها ابتدا در مسجد سخنرانی نمودند. بعد در قبرستان بقیع. درِ خانه مهاجرین و انصار را می زدند و با آن ها صحبت می کردند. مدل کار اهل بیت علیهمسلام اینگونه است. باید تبیین کرد. فریب دادن ندارند.
یکی از مشکلات جامعه امروز ما اینست که دروغ ها و شایعات از صد کانال منتشر می شود اما یک متولی برای جواب دادن به آن نداریم. عجیب است! شما یک ترقه در خیابان بزنید باید به هفتاد نفر جواب بدهید. اگر راه آمبولانس را ببندید، ماشینتان را جایی پارک کنید و … این ها متولی دارد. اما امنیت روانی جامعه هیچ متولی ندارد. اگر کسی دروغ بگوید، شایعه پراکنی کند، موج سازی کند و … هیچ کس نیست به این ها جواب بدهد.
فضا تماما اینگونه است. شایعه ها و تهمت ها پخش می شوند. یک نفر هم که همانند حضرت زهرا سلاماللهعلیها به این شایعه ها جواب می دهد را محو می کنند. بقیه مردم هم همینطور بی تفاوت نگاه می کنند.
مثلا یک نفر مانند شهید مطهری رحمهالله پیدا شد که به شایعات جواب دهد ولی او را ترور کردند. در این فضا مقابله کردن اخلاص زیادی می خواهد. برای پلیس شدن اخلاص زیادی لازم نیست. بالاخره حقوق می گیرند. ماشین جریمه می کنند و … ولی در اینجا به تو هجوم می آورند. بر علیه تو موج سازی می کنند. تهمت می زنند و …
کسی که می خواهد با امیر المومنین علیهسلام همراهی کند باید آمادگی چنین مسائلی را داشته باشد. سختی همراهی با امیر المومنین علیهسلام از این جنس است.
وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیرا[۱۹] همراهی با پیامبر سخت است. فحش شنیدن دارد.
دفاع دو گونه است. یکی دفاع از نفس است و دیگری دفاع از نقش. در دفاع از نفس از خودت دفاع می کنی ولی در دفاع از نقش باید جایگاه را حفظ کرد. امیر المومنین علیهسلام هیچ وقت از خودشان دفاع نکردند بلکه کار ایشان دفاع از نقش بود.
حضرت یوسف علیهسلام را به خاطر یک تهمت به زندان انداختند. علامه طباطبایی رحمهالله می فرمایند اگر حضرت یوسف علیهسلام به خواسته زلیخا تن می داد، نه تنها به زندان نمی افتاد بلکه ریاست پیدا می کرد و هیچکس هم از مسئله خبر دار نمی شد. چرا که احدی به آن خلوت دسترسی نداشت.[۲۰]
اما سیستم خدا اینگونه است. اول تهمت زدند. بعد ده سال زندانی کردند. خدا از پاکی حضرت یوسف علیهسلام راضی بود لذا او را ۱۰ سال به زندان انداخت! از امام خمینی رحمهالله هم راضی بود لذا او را به تبعید ۱۵ ساله فرستاد. خداوند به دنبال آزمایش کردن است. تمام وجود فرد را پاک می کند.
بعد از ۱۰ یا ۱۵ سال به واسطه تعبیر خواب پادشاه خواستند حضرت یوسف علیهسلام را از زندان بیرون بیاورند. اما حضرت شرط کرد که ابتدا باید زن ها را جمع کنید و ماجرای بریدن دست ها را سوال کنید. پادشاه هم آن ها را جمع کرد و اتهامات حضرت یوسف علیهسلام پاک شد. [۲۱] چرا حضرت چنین کاری کرد؟ می گوییم آقا بعد از ۱۵ سال زندان به شما پیشنهاد ریاست دادند چرا حرف از گذشته ها می زنی؟ جواب اینست که حضرت یوسف علیهسلام یک حاکم الهی بود. جایگاه ایشان جایگاه طهارت بود. کسی که به دنبال اجرای عدالت است با وجود یک لکه ننگ نمی تواند به هدف خود برسد. کار حضرت یوسف علیهسلام دفاع از نفس نبود. ایشان فرمودند
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوء[۲۲]
نفسم را تبرئه نمی کنم. بحث من دفاع از نفس نیست. من از نقش خود دفاع می کنم. این نقش و جایگاه گاهی متعلق به فرد دیگری است. در این موارد ما کمتر دغدغه و احساس مسئولیت داریم! مثلا امروز یکی از بازیگران نسبت به یکی از کارشناسان سمت خدا موضع گرفته بود. این کارشناس مومن و موجه که من ایشان را از نزدیک
می شناسم به وضع حجاب بازیگران در جشنواره فجر و … انتقاد داشت. بعد آن بازیگر گفته بود شما به تیپ ما اعتراض دارید؟ شما آخوندا خودتان باید جوابگوی این وضع مملکت باشید. و مقداری به آن کارشناس توهین کرده بود.
طبیعتا در چنین مواردی یک نفر باید به آن بازیگر جواب بدهد. در موارد مشابه در طیف مقابل به شدت مقابه می کنند. موج درست می کنند. هشتگ ها را ترند می کنند. چند هزار نفر حمایت می کنند. چند هزار نفر توییت می کنند. اما عین همین جریان وقتی این طرف اتفاق می افتد می گوییم احتمالا ایشان یک جا اشتباه کرده است. این اتفاق عقوبت الهی بوده. خداوند خواسته ایشان را ادب کند. می گوییم چرا من باید از یک طلبه، یک مداح، یک روحانی و … دفاع کنم و از خودم برای او هزینه کنم؟
به عنوان مثال یک مداح در مراسم عمومی شعری می خواند. طیف مقابل علیه او موج ایجاد می کنند. او را به باد و طوفانِ فحش و تخریب و … می گیرند. ما می گوییم من چه بگویم؟ به طور قطع اگر ۱۰۰ نفر به مقابله برخیزند موج بر می گردد.
رمز غربت حضرت زهرا سلاماللهعلیها همین است. همه به یکدیگر نگاه می کنند. می گویند فضای جامعه الان اینگونه است. در زمان حاضر اگر اسم علی علیهسلام را بیاوریم مردم با ما مقابله می کنند. در این وضعیت شما اسم علی علیهسلام را می آوری؟ به دنبال به دست آوردن چه هستید؟
جالب است که تقریبا ۲ ماه قبل از آن ۱۲ هزار نفر با حضرت بیعت کرده بودند. نمی توانید بگویید کسی امیر المومنین علیهسلام را نمی شناخت. ۲ ماه روی افکار عمومی کار کردند. بعد از ۲ ماه همه برگشتند.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها به آن ها می فرمود شما بیعت کردید! می گفتند الان دیگر فضا مساعد نیست. نمی توانیم اسم علی علیهسلام را بیاوریم. خب این فضا را چه کسی به وجود آورده بود؟ یک دفعه یک ترسی بین مردم می اندازند و فضا عوض می شود. فقط با ایجاد یک موج فضا کلا بر می گردد.
نام این رفتار چیست؟ این رفتار را مد گرایی سیاسی می گویند. حتما وضعیت مد لباس را در جامعه دیده اید. هر سال از یک رنگ مد استفاده می کنند. می گویند الان این رنگ مد است. این عینک مد است. این کفش، این مدل شلوار، این مدل لامپ برای خانه، این مدل طراحی سرویس بهداشتی و … الان مد شده که اینگونه ازدواج می کنند. اینگونه طلاق می گیرند و …
یک موج نامرئی است. شما نمی دانید که از کجا آمده ولی خودتان را مجبور می دانید که به همراه آن حرکت کنید. اگر حرکت نکنید احساس عقب افتادگی می کنید. احساس می کنید که در جامعه تحقیر شدید. احساس می کنید اگر به این صورت لباس نپوشید به شما با یک دید دیگری نگاه می کنند.
وقتی از فردی سوال کنید که چرا موهای تو اینگونه است؟ می گوید مد است. همین محکم ترین استدلال اوست. همین طور که در فضای فرهنگی یک چیز مد می شود و بدون فکر کردن همه از آن استفاده می کنند در فضای سیاسی هم یک نفر مد می شود. یک نفر را هم از مد می اندازند.
مثلا در فضای فوتبال جو رسانه ای تاثیرات زیادی دارد. در مورد یک مربی جو درست کردند که او مربی خیلی خوبی است. او هم تیم را رها کرد و رفت. هر چقدر هم که دقت می کنیم می بینیم اوضاع ما از ۸ سال قبل که او آمده بود با الان هیچ تفاوتی نمی کند. هیچ افتخار خاصی نصیب ما نشد. با اینکه هیچ موفقیتی در رزومه او نیست باز هم از هر کسی در مورد او سوال می کنیم می گوید مربی خوبی است.
اما در نقطه مقابل اگر یک مربی با رزومه خوب را به افراد نشان دهیم می گویند: نه، او مربی خوبی نیست. این دو اصلا با هم قابل مقایسه نیستند. آن مربی اول خیلی بهتر است. در جریان این سوال خود افراد نمی دانند که چرا از آن مربی اول خوششان می آید و نسبت به مربی دوم بد بینی دارند.
این به دست های پشت پرده مربوط می شود. آن جا تصمیم می گیرند که یک مربی را خوب معرفی کنند. یک داور را خوب معرفی کنند. کسی که اهل خرج کردن باشد را بالا می برند. آن دیگری که پول نمی دهد را هم حذف می کنند. این در عرصه فوتبال است. در عرصه سیاست و دیانت هم قضیه دقیقا همینگونه است. اگر توانستیم قشر پولدار جامعه را با خود همراه کنیم اوضاع کلا فرق می کند.
رهبری می فرمودند: وقتی امام رحمهالله در روز ۱۲ بهمن به ایران آمدند. به مدرسه علوی رفتند که در خیابان ایران قرار داشت. آن منطقه، منطقه خاصی است. پدر بزرگ ما ۴۰ یا ۵۰ سال است که در آن جا زندگی می کند. مردم در روز حدود ۱۰ یا ۱۲ ساعت، پشت سر هر برای دیدار با امام رحمهالله به آن جا می آمدند. امام رحمهالله هم در بالکن می ایستاد و دست تکان می داد.
رهبری می فرمودند: یکی از رفقای ما، از سیاستمدارها من را کنار کشید و گفت: چرا امام رحمهالله اینگونه رفتار می کند؟ گفتم: چطور؟ گفت امام رحمهالله باید برود و با سیاسیون دیدار کند. اگر می خواهد مملکت را اداره کند باید نظر نخبگان، رؤسا و به طور کلی پولدار ها را به سمت خودش جلب کند. باید بنشیند و با آن ها تقسیم کار کند.
گفتم: آن ۱۵ سال تبعید امام رحمهالله محصول همین افراد بود. مردم انقلاب را پیروز کردند. نظر امام رحمهالله اینست که مردم باید مملکت را اداره کنند. در زمان حاضر اما وضع در سایر نقاط جهان به همان صورت غلط است. بعد از انقلاب مردم مصر چه اتفاقی افتاد؟ کار را به دست رؤسا سپردند. آن ها چه کردند؟ همان آدم های حسنی مبارک را در دولت جدید سر کار گذاشتند. فقط اسم انقلاب را به دوش می کشند. همان یک مشت نخبه ای که در آمریکا و کانادا و انگلیس تحصیل کرده بودند، همان ها سر کار آمدند.
سبک زندگی و روش ها همه از غرب تزریق می شود. همه هم خوشحال هستند که الان دوره بعد از انقلاب است. کدام انقلاب؟ کار دست مردم افتاده یا نه؟
امام رحمهالله از این روش استفاده نکرد. بسیاری از سختی ها و عدم موفقیت ها در جمهوری اسلامی هم به خاطر همین روش بود. امام رحمهالله نمی توانست با یک عده به اصطلاح نخبه کار را ببندد؟ آن ها هم در فضای جامعه راه می افتادند و دائم می گفتند چقدر فضای خوبیست! ما چقدر خوبیم! چقدر خوشبختیم! همه چیز خوب است. حضرت زهرا سلاماللهعلیها نمی توانستند شخصیت های موجه و پولدار مدینه را جذب کنند؟
در نهج البلاغه آمده زمانی که پیامبر اکرم صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ از دنیا رفتند. ابوسفیان نزد امیر المومنین علیهسلام آمد. دقت کنید! ابوسفیان! گفت: این هایی که برای مقابله آمدند در حد حکومت نیستند. حکومت برای قریش است. من پشت تو می ایستم. پول می دهم. از تو حمایت می کنم.[۲۳]
می دانید که اگر امیر المومنین علیهسلام با ابوسفیان همکاری می کرد حاکم می شد؟ می دانید ابوسفیان چه قدری داشت؟ آن قدر قدرت داشت که وقتی با طرف مقابل همکاری کرد ملک شام به او و فرزندانش رسید. می دانید ماجرای شهادت اباعبدالله علیهسلام از همین جا کلید خورد؟
امیر المومنین علیهسلام راحت می توانست با این مهره بازی کند. اما فرمودند:
ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدا[۲۴]
هیچ وقت حق با پای باطل راه نمی رود. باطل هیچ وقت نمی تواند پای حق باشد. این سخن به چه معنی است؟ یعنی اگر خانواده ما کشته شوند اشکالی ندارد. مهم اینست که مردم توجیه شوند. ما نمی خواهیم مردم را سر کار بگذاریم.
در نتیجه کار به دست چه کسانی افتاد؟ منافقین. کسانی که به طور رسمی در سوره آل عمران در موردشان آمده که آن ها کسانی بودند که شب قبل از جنگ دل رزمنده ها را خالی می کردند. می گفتند:
ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا[۲۵]
پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ما را سر کار گذاشته! جدی نگیرید!
این افراد در زمان شکست می گویند دیدید گفتیم! نباید می جنگیدید. اما در صورت پیروزی می گویند: مطلب خاصی نبود. این از بی عرضگی طرف مقابل بود.
آن ها کسانی بودند که در جنگ احد وقتی نزدیک بود که مشرکین پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را بکشند پا به فرار گذاشتند.
آیه قرآن نازل شد:
وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُم[۲۶]
شما فرار می کردید و پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ به اسم صدایتان می زد.
بعضی مورخین می گویند: آن ها حتی یک نفر را هم از سپاه دشمن نکشتند. یکی از اساتید ما تعبیر قشنگی داشتند. می فرمودند: یک نفر غلط است حتی یک الاغ را هم از سپاه دشمن نکشتند.
اما بعد از پیامبر (ص) یک دفعه شجاع شدند. اولین کسی که کشتند هم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بود. ما این درد ها را کجا ببریم؟ این حرف ها را با چه کسانی بگوییم؟ در بعضی تواریخ نقل شده: قبل از فتح مکه توسط پیامبر اکرم (ص) مشرکین تقسیم کار کرده بودند. شکنجه کردن زن هایی که مسلمان می شدند افتاده بود به دست بعضی از این افراد. بعضی از این افراد که بعد از پیامبر (ص) میدان دار بودند، تنها هنری که داشتند شکنجه کردن زن ها بود. [۲۷] بعد از پیامبر(ص) هم که رئیس شدند رفتند و خانه پیامبر اکرم (ص) را آتش زدند. همه هم می گفتند خوب است. حاکم باید اقتدار داشته باشد. اگر علی علیهسلام می آمد اقتدار نداشت.
چرا حضرت علی علیهسلام مدارا می کنند؟ به این دلیل که روشن کردن ظلم منافقین بسیار سخت است.
آن ها همیشه نامحسوس کار می کنند. همین که به او نسبت ظلم بدهی مظلوم می شود. می گوید: ببینید به من چه نسبتی می دهند! اینجا به سمت من کفش پرت کردند. آن جا به من فحش دادند.
بگذارید با یک مثال کامل ماجرای مدینه را تشریح کنم. یک بازی هست به اسم بازی مافیا. البته من توصیه نمی کنم. یک وقت عده ای از دوستان بازی می کردند، من هم مشاهده می کردم. روند بازی به این صورت است که چند مدل شخصیت در شهر وجود دارد. یک مدل شخصیت های منفی به اسم مافیا. یک مدل شخصیت های خاکستری به اسم شهروند و یک سری شخصیت های مثبت مثل دکتر و … افراد باید مافیا و شهروند را بشناسد. در آن بازی که من می دیدم یکی از مافیا ها سوخت. به او گفتند وصیت آخر خودت را بکن. این در حالی بود که فقط یک مافیا دیگر و ۸ شهروند باقی مانده بود. او گفت فلانی مافیا است. او را بزنید. با این حرف او کل بازی را هم ریخت. همه می گفتند نه، او مظلوم شده. به او تهمت زدند. اصلا به او نمی خورد که مافیا باشد. آن فرد چون خودش سوخته بود می خواست فلانی را بسوزاند. خلاصه آن مافیا با این اختلاف پیش آمده همه ۸ شهروند را سوزاند و پیروز شد.
تشخیص حق و باطل اینگونه است. مرز ظالم و مظلوم بسیار باریک است. اینجاست که افکار عمومی فریب می خورد و یک ظالم بزرگ را مظلوم بزرگ می داند. علی علیهسلام را بسیار ظالم و دشمن های حضرت را بسیار مظلوم می دانستد.
متوجه ماجرا می شوید؟ حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای نشان دادن مظلومیت چه کردند؟ از چند روش استفاده کردند. اول اشک مداوم بود. می خواستند مظلومیت خود را نشان دهند.
افکار عمومی مریض در مقابل چه واکنشی نشان دادند؟ گفتند یا علی علیهسلام تا کی قرار است ما این صدا را تحمل کنیم؟ خسته شدیم دیگر! صبح گریه! عصر گریه! شب گریه! این صدا ما را اذیت می کند. حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند: علی جان برای من جایی بیرون شهر درست کن تا این ها اذیت نشوند.[۲۸] باز آمدند و آن جا را هم آتش زدند. می گفتند تو با این کار بین مردم اختلاف می اندازی. دو دستگی درست می کنی. خاندان پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را جناحی می کنی. ببینید! مظلوم را ظالم می کنند. حضرت زهرا سلاماللهعلیها می فرمود: نترسید. من زیاد در این دنیا نمی مانم. به زودی از دست من خلاص می شوید.[۲۹]
آخرین روش حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای نشان دادن مظلومیت این بود که فرمودند: علی جان مرا شبانه غسل بده. شبانه دفن کن. کسی را با خبر نکن. قبر من را مخفی نگه دار.[۳۰] من به این مردم مدینه امیدی ندارم. اما در طول تاریخ بالاخره انسان های منصفی پیدا می شوند که بپرسند مگر پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ دختر نداشت؟ می گویند بله داشت. می پرسند: یعنی به این اندازه که قبرش معلوم باشد ارزش نداشت؟ می گویند چرا ارزش داشت. اما خودش وصیت کرده بود که قبرش مخفی باشد. می پرسند: چرا؟ می گویند به این خاطر که از یک عده ناراضی بود.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها با این کار مظلومیتش را به آیندگان نشان داد. مظلومیتشان را به تاریخ نشان دادند.
من یک سوال دارم. خانم جان شما می خواهی مظلومیتت را به مردم نشان دهی؟ مردم که نمی فهمند. با این کار فقط دل علی علیهسلام خون می شود. تنها کسی که مظلومیت شما را می فهمد علی علیهسلام است. هر چه بیشتر مظلومیتت را نشان می دهی علی علیهسلام بیشتر شرمنده می شود. ممکن است حضرت جواب بدهند: بالاخره در مورد بعضی از موارد ناگزیرم. چاره ای ندارم. اما برای موارد دیگر طرح دارم. خانم جان طرح شما چیست؟ من پیراهن می پوشم. پیراهن تمیز هم می پوشم. آنگاه به علی علیهسلام می گویم موقع غسل مرا از روی پیراهن غسل بده تا کبودی های مرا نبیند.[۳۱] لا اله الا الله.
امام صادق علیهسلام به یکی از اصحاب خود به نام سکونی فرموده بودند: فلانی، مدتی گذشته که نمی آیی. چرا اینقدر ناراحتی؟ او گفت: آقا بچه دار شدم. حضرت فرمودند: خیر است. پسر یا دختر؟ گفت: دختر است. حضرت فرمودند: دختر رحمت خداست. نامش را چه گذاشتی؟ گفت: آقا اسمش را فاطمه گذاشتم. تا حضرت شنیدند فرمودند: آه آه. آن صحابی تازه سرحال آمده بود ولی حضرت ناراحت شدند و فرمودند: إِذَا سَمَّیْتَهَا فَاطِمَهَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْهَا[۳۲] حال که اسم او را فاطمه گذاشتی مبادا یک وقت سر او داد بزنی. یک وقت روی او دست بلند کنی. او دیگر فاطمه است. حرمت دارد. اسمش حرمت دارد. خداوند به این اسم حساس است.
شاید منظور حضرت این بوده که فاطمه سلاماللهعلیها یک سیلی خورده. دیگر بس است. ما اهل بیت دیگر بیش از این طاقت سیلی خوردن فاطمه را نداریم. لا اله الا الله.
ببینید. امام صادق سلاماللهعلیها به اسم حضرت زهرا سلاماللهعلیها چه غیرتی نشان می دهند! حال شما این غیرت را در بی نهایت ضرب کنید تا بشود غیرت امیر المومنین علیهسلام . در مسجد حسن و حسین سلاماللهعلیها به حضرت خبر دادند که بابا حال مادر بد شده. حضرت غش کردند. زیر بغل حضرت را گرفتند. [۳۳]
خانم جان فکری برای زمان غسلت کردی؟ فکر برای کبودی ها کردی؟ اسماء می گوید یک مرتبه دیدم امیر المومنین علیهسلام سر به دیوار می کوید. گفتم: آقا جان چه شده؟ فرمود: اسماء دستم به بازوی ورم کرده رسید …
یا فاطمه الزهرا سلاماللهعلیها یا بنت محمد صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ….
[۱] نصر، ۱ و ۲٫
[۲] ً فَقَالَ أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِی زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِیهِ خَمْسَهً مُعَاضِدِینَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۷، ص: ۱۲۳)
[۳] وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ یَرْعَى جِدَاءً فَقَالَ وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَهٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاهِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَهَ عَشَر (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۲۴۳)
[۴] َ فَبَیْنَمَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَ هَارُونُ الْمَکِّیُّ وَ نَعْلُهُ فِی سَبَّابَتِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ یَدِکَ وَ اجْلِسْ فِی التَّنُّورِ قَالَ فَأَلْقَى النَّعْلَ مِنْ سَبَّابَتِهِ ثُمَّ جَلَسَ فِی التَّنُّورِ وَ أَقْبَلَ الْإِمَامُ ع یُحَدِّثُ الْخُرَاسَانِیَّ حَدِیثَ خُرَاسَانَ حَتَّى کَأَنَّهُ شَاهِدٌ لَهَا ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ ع لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِدا (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۷، ص: ۱۲۳)
[۵] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ: «مَا بِمَکَّهَ وَ لَا بِالْمَدِینَهِ عِشْرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنَا.». (الغارات (ط – القدیمه)، ج۲، ص: ۳۹۳)
[۶] یَجْمَعُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مِنْ أَقَاصِی الْبِلَادِ عَلَى عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلا (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص: ۶۳)
[۷] Edward Bernays (1891-1995)
[۸] رحمت خدا و رضوان خدا بر امام بزرگوار که همهى این چیزها را فکر کرد؛ آن چشم تیزبین و روشن بین، آن بصیرت الهى، بدون اینکه درس سیاست در جایى خوانده باشد، از کسى فراگرفته باشد، همهى آن چیزهایى را که در این زمینه لازم بود، از خداى متعال الهام گرفت؛ به آن قلب پاکیزه الهام شد. (بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین به مناسبت هفتهى بسیج، ۰۶/ ۰۹/ ۱۳۹۳٫
[۹] َ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِی (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۸، ص: ۵۹)
[۱۰] وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا یَجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِی فَرِیضَهٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَهٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقَاتِلُ مَعِی یَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُیِّرَتْ سُنَّهُ عُمَرَ یَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاهِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ یَثُورُوا فِی نَاحِیَهِ جَانِبِ عَسْکَرِی (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۸، ص: ۶۲)
[۱۱] و جاءوا بابن عمر فقالوا: بایع. قال: لا، حتى یبایع الناس. قال: ائتنی بکفیل. قال: لا أرى کفیلا. قال الأشتر: دعنی أضرب عنقه! قال علیّ: دعوه أنا کفیله، إنک ما علمت لسیّئ الخلق صغیرا و کبیرا. (الکامل،ج۳،ص:۱۹۱)
[۱۲] ٌ فَأَخْرَجُوا عَلِیّاً وَ مَضَوْا بِهِ إِلَى أَبِی بَکْرٍ فَقَالُوا بَایِعْ فَقَالَ إِنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ قَالُوا إِذاً وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ نَضْرِبَ عُنُقَکَ قَالَ إِذاً تَقْتُلُونَ عَبْدَ اللَّهِ وَ أَخَا رَسُولِهِ فَقَالَ عُمَرُ أَمَّا عَبْدُ اللَّهُ فَنَعَمْ وَ أَمَّا أَخَا رَسُولِهِ فَلَا وَ أَبُو بَکْرٍ سَاکِتٌ لَا یَتَکَلَّمُ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۸، ص: ۳۵۶)
[۱۳] غافر، ۲۹٫
[۱۴] إِنَّ أَعْرَابِیّاً قَامَ یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَى مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَهِ أَقْسَام الحدیث (التوحید (للصدوق)، ص: ۸۳)
[۱۵] فَقَالَ أَمْهِلُونِی سَاعَهً فَإِنِّی أَحْسَسْتُ بِالْفَتْحِ وَ أَیْقَنْتُ بِالظَّفَرِ قَالُوا لَا قَالَ أَمْهِلُونِی عَدْوَهَ فَرَسِی قَالُوا إِنَّا لَسْنَا نُطِیعُکَ وَ لَا لِصَاحِبِک (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۳، ص: ۳۱۳)
[۱۶] ُ قَالَ الْأَشْعَثُ وَ هَلْ سَعَّرَ الْحَرْبَ غَیْرُ الْأَشْتَر (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۳، ص: ۳۱۳)
[۱۷] فَتَقَدَّمَ أَبُو مُوسَى فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ نَظَرْنَا فِی أَمْرِ هَذِهِ الْأُمَّهِ فَلَمْ نَرَ شَیْئاً هُوَ أَصْلَحُ لِأَمْرِ هَؤُلَاءِ وَ لَا أَلَمُّ لِشَعَثِهَا مِنْ أَنْ لَا یُبَیِّنَ أُمُورَهَا «۱» وَ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیِی وَ رَأْیُ صَاحِبِی عَلَى خَلْعِ عَلِیٍّ وَ مُعَاوِیَه (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۳، ص: ۳۰۱)
[۱۸] ِ الْحُکْمُ لِلَّهِ یَا عَلِیُّ لَا لَکَ لَا نَرْضَى بِأَنْ نُحَکِّمَ الرِّجَالَ فِی دِینِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمْضَى حُکْمَهُ فِی مُعَاوِیَهَ وَ أَصْحَابِهِ أَنْ یُقْتَلُوا أَوْ یَدْخُلُوا تَحْتَ حُکْمِنَا عَلَیْهِمْ وَ قَدْ کُنَّا زَلَلْنَا حِینَ رَضِینَا بِالْحَکَمَیْنِ وَ قَدْ بَانَ لَنَا زَلَلُنَا وَ خَطَؤُنَا فَرَجَعْنَا إِلَى اللَّهِ وَ تُبْنَا فَارْجِعْ أَنْتَ یَا عَلِیُّ کَمَا رَجَعْنَا وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ کَمَا تُبْنَا وَ إِلَّا بَرِئْنَا مِنْکَ فَقَالَ ع وَیْحَکُمْ أَ بَعْدَ الرِّضَا وَ الْمِیثَاقِ وَ الْعَهْدِ نَرْجِعُ أَ لَیْسَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ قَالَ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ المائده وَ قَالَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا النحل فَأَبَى أَنْ یَرْجِعَ وَ أَبَتِ الْخَوَارِجُ إِلَّا تَذْلِیلَ التَّحْکِیمِ وَ الطَّعْنَ فِیهِ فَبَرِئُوا مِنْ عَلِیٍّ وَ بَرِئَ مِنْهُمْ عَلِیٌّ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۲، ص: ۵۴۵)
[۱۹] آل عمران، ۱۸۶٫
[۲۰] در این قصر خلوت اتاقهایى تو در تو قرار دارد و داستان تعرض عزیزه به یوسف در اتاقى اتفاق افتاده که تا فضاى آزاد درهاى متعددى حائل است که همه با طرح قبلى محکم بسته شده و پردهها از هر سو افتاده، و حتى کوچکترین روزنه هم به بیرون نمانده، و دیگر هیچ احتمال خطرى در میان نیست. از سوى دیگر دست رد به سینه چنین بانویى زدن نیز خالى از اشکال نیست، چون او جاى عذر باقى نگذاشته، آنچه وسائل پرده پوشى تصور شود به کار برده. علاوه بر این، مخالطت یوسف با او براى یک بار نیست، بلکه مخالطت امروزش کلید یک زندگى گواراى طولانى است. او مىتوانست با برقرارى رابطه و معاشقه با عزیزه به بسیارى از آرزوهاى زندگى از قبیل سلطنت، عزت و ثروت برسد (ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص: ۱۷۰)
[۲۱] قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَهِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ، قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَهُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (یوسف، ۵۰ و ۵۱)
[۲۲] یوسف، ۵۳٫
[۲۳] لَمَّا اجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى بَیْعَهِ أَبِی بَکْرٍ أَقْبَلَ أَبُو سُفْیَانَ وَ هُوَ یَقُولُ أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَى عَجَاجَهً لَا یُطْفِیهَا إِلَّا الدَّمُ یَا لِعَبْدِ مَنَافٍ فِیمَ أَبُو بَکْرٍ مِنْ أَمْرِکُمْ أَیْنَ الْمُسْتَضْعَفَانِ أَیْنَ الْأَذَلَّانِ یَعْنِی عَلِیّاً ع وَ الْعَبَّاسَ مَا بَالُ هَذَا الْأَمْرِ فِی أَقَلِّ حَیٍّ مِنْ قُرَیْشٍ ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ ع ابْسُطْ یَدَکَ أُبَایِعْکَ فَوَ اللَّهِ إِنْ شِئْتَ لَأَمْلَأَنَّهَا عَلَى أَبِی فَصِیلٍ … خَیْلًا وَ رَجِلًا فَامْتَنَعَ عَلَیْهِ عَلِیٌّ ع فَلَمَّا یَئِسَ مِنْهُ قَامَ عَنْه (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۸، ص: ۳۲۸)
[۲۴] کهف، ۵۱٫
[۲۵] احزاب، ۱۲٫
[۲۶] آل عمران، ۱۵۳٫
[۲۷] شواهد زیادی بر این مطلب وجود دارد. از جمله بنگرید: و کان یقال لها ، فیما ذکر أبو البختری، لبینه. أسلمت قبل إسلام عمر بن الخطاب رضى الله عنه. فکان عمر یعذّبها حتى یفتر، فیدعها، ثم یقول: أما إنى أعتذر إلیک بأنى لم أدعک إلا عدامه. فتقول: کذلک یعذّبک الله إن لم تسلم. (أنسابالأشراف،ج۱،ص:۱۹۵)
[۲۸] ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّى بَیْتَ الْأَحْزَانِ وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع أَمَامَهَا وَ خَرَجَتْ إِلَى الْبَقِیعِ بَاکِیَهً فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً فَإِذَا جَاءَ اللَّیْلُ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَیْهَا وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِلَى مَنْزِلِهَا (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۷۷)
[۲۹] فَقَالَ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ شُیُوخَ الْمَدِینَهِ یَسْأَلُونِّی أَنْ أَسْأَلَکِ إِمَّا أَنْ تَبْکِینَ أَبَاکِ لَیْلًا وَ إِمَّا نَهَاراً فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَقَلَّ مَکْثِی بَیْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِم (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۷۷)
[۳۰] یَا عَلِیُّ أَنَا فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِیَ اللَّهُ مِنْکَ لِأَکُونَ لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ أَنْتَ أَوْلَى بِی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۲۱۴)
[۳۱] مَرِضَتْ فَاطِمَهُ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الَّذِی مَاتَتْ فِیهِ قَالَتْ هَیِّئِی لِی مَاءً فَصَبَبْتُ لَهَا فَاغْتَسَلَتْ کَأَحْسَنِ مَا کَانَتْ تَغْتَسِلُ ثُمَّ قَالَتِ ائْتِینِی بِثِیَابٍ جُدُدٍ فَلَبِسَتْهَا ثُمَّ أَتَتِ الْبَیْتَ الَّذِی کَانَتْ فِیهِ فَقَالَتِ افْرُشِی لِی فِی وَسَطِهِ ثُمَّ اضْطَجَعَتْ وَ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَهَ وَ وَضَعَتْ یَدَهَا تَحْتَ خَدِّهَا وَ قَالَتْ إِنِّی مَقْبُوضَهٌ الْآنَ فَلَا أُکْشَفَنَّ فَإِنِّی قَدِ اغْتَسَلْتُ قَالَتْ وَ مَاتَتْ فَلَمَّا جَاءَ عَلِیٌّ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لَا تُکْشَفُ فَحَمَلَهَا یَغْسِلُهَا ع (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۷۲)
[۳۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۶، ص: ۴۹
[۳۳] َ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ ع عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۸۷)
استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلا مانع است.
سلام و عرض ادب. هرچه جستجو کردم جلسه پنجم فاطمه سلام الله علیها و افکار عمومی را نیافتم. اینجا نیست یا من پیدا نکردم؟!
با سلام خدمت شما مخاطب گرامی، لینک جلسات اول تا پنجم فاطمه سلام الله علیها به شرح زیر است:
https://aminikhaah.ir/?p=3615