بسم الله الرحمن الرحیم
یک نکته ی خیلی مهم که باید به آن توجه داشت، تفاوت کار رسانه ای در جبهه ی حق و باطل است. گاهی بعضی سوال می کنند که چطور طیف مقابل خیلی زود طرفدار جمع می کند؟ چرا آن ها راحت طرفدار جمع می کنند؟ چرا اینقدر راحت می توانند جریان سازی کنند؟ چرا ما نمی توانیم این کار را بکنیم؟
پاسخ اینست که ما البته نمی توانیم این کار را بکنیم! در این که بحثی نیست. ما ضعیفیم و هنر نداریم. این که هیچ.
ولی اصلا مدل و سبک فرق می کند. مقایسه در جاییست که دو نفر در شرایط برابر باشند. اگر به عنوان مثال مسابقه بین یک نفر با اسکوتر و دیگری با واکر باشد، برنده اش از قبل مشخص است. یکی اسکوتر دارد و اصلا لازم نیست راه برود اما آن یکی همین که بخواهد برود باید دائماً چهار پایه ی واکر را بلند کند و جلوتر بگذارد. خود این واکر مانعی برای آن فرد می شود.
پیامبر اکرم صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ به ابوذر فرمودند: یَا أَبَا ذَرٍّ الْحَقُّ ثَقِیلٌ مُرٌّ وَ الْبَاطِلُ خَفِیفٌ حُلْوٌ [۱] حق سنگین و تلخ و باطل، سبک و شیرین است. وزن ندارد. چرا که نیست. مثل همان سوار اسکوتر شدن است. وزنی ندارد. فشاری روی انسان نیست. قرار نیست وزن زیادی تحمل کنیم. در مسیر رفتن به انسان فشار نمی آید. اذیت نمی شود.
تهمت زدن، مسخره کردن، خراب کردن، این ها مؤونه ندارند. سختی ندارند. خیلی راحت است. اما در مقابل همین که مثلا یک نفر چادری می شود همه ی همکاران به جانش می افتند. مثلا قبلا در فضای مجازی دیده بودند که بازیگر بوده. آن موقع کاری نداشتند. اما همین که یک مقدار رفتار او عوض می شود به جانش می افتند. تهمت زدن، فحش دادن، خراب کردن کسی که زحمت ندارد. حرف بیخود زدن که سختی ندارد. حرف منطقی و حسابی زدن است که پدر آدم را در می آورد.
ما این تشبیه را قبل تر هم گفتیم. اساساً هر چیز مجازی (به معنای غیر واقعی) راحت تر، سبک تر و ساده تر است. بازی پو را یادتان هست؟ این بازی یه شخصیت دارد که گشنه می شود و باید به او غذا بدهید. کثیف می شود و باید او را حمام کنید. جایش را کثیف می کند و باید تمیزش کنید. خوابش می آید و باید او را بخوابانید. وقتی هم که خوابید ۶ یا ۷ ساعت کاری ندارد. اگر او را ساعت ۱۲ شب خواباندید ساعت ۷ صبح صدای گوشی بلند می شود که پو بیدار شده. باید بلند شوید و به او صبحانه بدهید تا سیر شود. بزرگ شود و …
یک موقع شما قصد دارید بچه داری کنید، یه وقت هم می خواهید پو داری کنید. کدام راحت تر است؟ به عنوان مثال پو آوردن مشکل درد زایمان دارد؟ مثلا یکی بگوید من سر پو اول خیلی اذیت شدم دیگر پو نمی آورم! یا مثلا دکترها گفتند اگر می خواهی پو نمیرد باید سزارین کنی!
یک چیز توهمی که آزار ندارد. سختی ندارد. فشار ندارد. وقتی می خواهی پو بیاوری چه کار می کنی؟ یه نفر نرم افزارش را به شما می دهد تا نصبش کنید. تمام. هیچ شرایط خاصی، محدودیتی، آزاری، هیچ کدام از این ها نیست.
ولی در مقابل بچه آوردن شرایطی دارد. بعضی به خاطر ضعیف بودن اسپرم ها بچه دار نمی شوند. در اینصورت باید فلان عمل جراحی خاص را انجام دهند. فلان آمپول خاص را بزنند. قرص خاصی بخورند. بالاتر از آن مسمومیت های بارداری است که خودش اول ماجراست. مزاج خانم، رفت و آمدی که دارد، مشاغلی که دارد، خانه ای که در آن زندگی می کند، آلودگی هوا، فرکانس هایی که در فضا هستند، همه ی این ها برای بچه ضرر دارند. باید نسبت به همه ی این ها مراقب بود. به این موارد مراقبت های بارداری می گویند. وقتی پای واقعیت وسط باشد مراقبت می خواهد. توهم که مراقبت نمی خواست. سِیر کردن در توهمات که زحمتی ندارد. حرف بیخود زدن کاری ندارد. هر چیزی را به هر کسی نسبت دادن کاری دارد؟ هنر خاصی می خواهد؟ تهمت زدن و بد و بیراه گفتن که اذیت ندارد. آزار ندارد.
آنچه سخت است منطق است. برهان است. قانع کردن است. استدلال آوردن است. عقل را به کار انداختن است. باید از عقلت استفاده کنی تا بفهمی چطور می توان عقل بقیه را به کار انداخت.
پس اساسا نوع کار رسانه ای برای اقناع افکار عمومی دو گونه است. دو فضای کاملا متفاوت دارند.
به تعبیر رهبر انقلاب: تبیین، اساس کار ماست. فرمودند: من در دوران مبارزه با یه جوان مارکسیست صحبت کردم او به من گفت که ما در کارهای تبلیغاتی مارکسیستی، نیاز به تبیین نداریم. شما آخوندها دائما مشغول تبیین هستید. ایشان فرمودند راست می گویی، اساس کار ما تبیین است.[۲] این مطلب برای اینست که فضاهای دیگر نیازی به تبیین ندارند. در فضاهای دیگر باید کمی مردم را به شور آورد. اصلا مدل کار بقیه گول زدن است. باید بلد بود که چگونه می شود سر مردم کلاه گذاشت. هیجان مردم را تحریک کرد. بقیه اینطور کار می کنند. اما به هیجان آوردن مردم به نفع ما نیست. بر فرض هم که به هیجان آمدند، این هیجان خاصیتی ندارد. اینکه الان داغ شوند و به صحنه بیایند آنگاه کمی بعد که سختی کار را دیدند بروند، این اصلا فایده ای ندارد. در کار واقعی وقتی فرد به خاطر هیجان بگوید می خواهم بچه بیاورم فایده ای ندارد چرا که باید سختی های واقعی را تحمل کند. درد و بیماری دارد. بعد از تولد، شب بیداری دارد. باید پوشک بچه را عوض کند. شیر می خواهد. پوشک ۹۰ هزار تومانی می خواهد. مخارج سر سام آور زندگی و …
وقتی پای واقعیت وسط باشد کار سخت می شود. در زندگی واقعی اصلا نمی شود کسی را بی دلیل به هیجان آورد. مگر می شود فقط با داشتن هیجان بچه را بزرگ کرد؟ مگر کار ساده ایست؟ قدم به قدم بدبختی، آسیب، مصیبت و ضربه دارد.
واقعیت اینگونه است. یه وقت می خواهید در مسیر توهم بروید، اینکه کاری ندارد. الان بیایید در توهم با هم به کالیفرنیا برویم. بارهایتان را بستید؟ خب الان خودتان را در موج های آبی، بالای تخته دایو احساس کنید. پریدید؟ ببینید چه لذتی دارد!
اما اگر بخواهیم واقعاً برویم، اول باید دستتان را در جیب مبارک کنید. پول بدهید. آقا به همان صورت ذهنی نمی شد؟ همان ذهنی برویم دیگر! می بینید توهمش با واقعیت چقدر متفاوت است؟!
در زندگی واقعی وقتی که می خواهید مردم را جمع کنید، باید استدلال بیاورید. باید او را قانع کنید. علاوه بر این ها او را باید با پای خودش راه بیندازید. گول زدن نداریم. فریب نداریم. پیامبر اکرم صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ هم اینگونه بودند. کسی را فریب نمی دادند: قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی[۳] باید چشمتان را باز کنید و بیایید. چشم بندی نداریم.
در طیف مقابل فریب می دهند. جریان مقابل حق با فریب دادن پیروزمی شود. چشم های شما را می بندند. اصلا عقلتان را باید تعطیل کنید و یا اینکه عقل شما را تعطیل می کنند. شما را می ترسانند تا عقلتان از کار بیفتد. تا جایی که شما می گویید: من دارم می لرزم. چه کار کنم؟ او می گوید، بیا برویم …
بعداً اگر فکر کنید می گویید: راستی! این که اصلا ترس نداشت. راستی! این کار که اینطور نمی شود. راستی! شما گفتید یکدفعه می آییم و فلان کار را می کنیم. مگر می شود؟ راستی! شما به من گفتید این کار را نکنم که دایناسورها مرا نخورند، این ها که چند هزار سال پیش منقرض شدند! و … سختی کاری که از جنس حضرت زهرا سلاماللهعلیها است، اینست که باید تبیین کنید. باید مطلب را جا بیندازید. باید حرف بزنید. باید استدلال کنید. باید بفهمانید. فهماندن کار سختی است. فهمیدن هم سخت است. اما شیادی که کاری ندارد. کلاه برداری که کاری ندارد. فریب دادن که کاری ندارد. شعبده بازی که کاری ندارد. سرگرمی که کاری ندارد. همه طرفدار این کارها هستند. چه کسی از سرگرمی بدش می آید؟
مردم در تلگرام بیشتر در کانال های سرگرمی عضو می شوند و یا مثلا از فلان دکتر روش های مدیتیشن را یاد می گیرند. به روش های ژاپنی یا بودائی. اینکه این ها چه هستند، اصلا مسئله مهمی نیست.
همان درسی هم که بعضی می خوانند برای کاسبی و پول و … است. علم بهتر است یا ثروت؟ اصلا علم مقدمه ثروت است. برای بعضی این سوال خنده دار است. می گویند علم داریم و ثروت؛ و علم مقدمه ثروت است. با علم به ثروت می رسیم. تحصیل علمِ چنین شخصی هم نوعی سرگرمیست.
تمام روز را در تلویزیون و ماهواره وتلگرام و اینستاگرام و … سر می کند. شما ببینید یک پیام سرگرمی در چند ثانیه چند بار دیده می شود؟ حال اگر شما بخواهید یک استدلالِ منطقی بیان کنید، در یک سال چند بار دیده می شود؟ کسی حوصله ندارد که به این استدلال ها گوش کند. باید فسفر بسوزاند. زحمت دارد. سختی دارد. مثلا باید این سخنرانی را گوش کند. بعد فکر کند. در آخر هم می خواهد بگوید که آدم خوبی باشید! می خواهد بگوید که این کارها را نکنید! در چنین حالی اصلا از همان اول واردش نمی شود. چه کار سختی است! کار انبیاء علیهم سلامهم اینگونه است. اگر بخواهید مردم را سرگرم کنید که کاری ندارد. همه گرد شما جمع می شوند.
پیامبر اکرم صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ از این کارها بلد نبودند؟ حضرت موسی علیهسلام بلد نبودند؟ ما بودیم می گفتیم: ببین موسی! اصلا باید خودت گوساله سامری را درست می کردی تا ملت جذب خودت می شدند.[۴] در فضای مجازی از این حرف ها می زنند.
یک نفر در یک مجموعه ی خیلی معتبر و قدرتمند کار رسانه ای می کرد. از آدم های بسیار مومن و موجه بود. می گفت: ما می خواهیم در تلگرام کار فرهنگی کنیم. گفتم مثلا چه کار می کنید؟ گفت یک کانال تلگرامی درست کردیم و روزی چهار یا پنج آهنگ از فلان خواننده ی لس آنجلسی قرار می دهیم. بعد یک داستانواره با زمینه حزب اللهی قرار می دهیم، بگونه ای که زمینه حزب اللهی آن اصلا دیده نمی شود. آخر شب آن را می گذاریم. روزی ۱۰-۱۵ k هم بازدید دارد.
گفتم الان چه کسی را به چه کسی دعوت می کنید؟! گفت مهم اینست که مردم این دو جمله ی آخوندی را بشنوند. حال خود آن بزرگوار هم روحانی بود! گفتم این فلان خواننده ی لس آنجلسی را می شناسی؟ گفت ضد انقلاب نیست. لس آنجلسی است. به او گفتم کتاب حماسه ی حسینی شهید مطهری را بخوان.
حماسه ی حسینی کتاب جالبی است. البته می توان انتقادهایی از آن کرد. ولی نوع نگاه شهید مطهری خیلی جالب است. در این کتاب شهید مطهری رحمهالله می گوید: هیئتی رفتم. دیدم کارهای ویژه ای می کنند. گفتم چرا این کارها را می کنید؟ گفتند می خواهیم مردم جذب هیئت امام حسین علیهسلام شوند. گفتم این که حرام است.[۵]
شهید مطهری ماجراهایی نقل می کنند. می گویند یه روضه خوانی بود که وقتی روضه می خواند خیلی دروغ می بست. صاحب جلسه به او می گوید: آقا نگو. این ها دیگر دروغ است. گفت آقا من امشب دروغ هایش را کنار می گذارم شما گوش کن و ببین چه می شود؟ می گیرد یا نه؟ می گوید نشستم و شروع کردم به روضه ی واقعی خواندن. صاحب جلسه آمد و در گوشم گفت: یک مقدار از آن زهرماری ها اضافه کن. مجلس نمی گیرد. گفت: یک مقدار زهرماری اضافه کردم، مجلس دوباره شور گرفت.[۶] شهید مطهری رحمهاللهدر مورد کارهای معصیتی که انجام می دهند تا مثلا هیئت بگیرد؛ جمله ی خیلی تندی دارند. ایشان می گویند: اگر اینطوریست، در هیئت همجنس بازی راه بیندازید. خیلی می گیرد. آنقدر می آیند! آخر هر چه می گوییم در جواب مثلا می گویند اینجا عرق خوری کنیم بهتر است یا بیرون؟ بالاخره این فرد عرق خورِ امام حسین علیهسلام است. خب آن هم همجنس باز امام حسین علیهسلام است. نعوذ بالله. همین طور تا آن جا باید برویم.[۷]
این چه معیاریست؟ مثلا پیامبر اکرم صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بلد نبودند از این کارها بکنند؟ یا حضرت زهرا سلاماللهعلیها بلد نبودند؟
بگوییم ما به حضرت علی علیهسلام جذب می کنیم. بعد کم کم توجیه کنیم. پول بپاشیم. رای مردم را بخریم. فریب بدهیم. به اسم یک چیز دیگر مردم را جمع کنیم بعد بفهمند که چرا به اینجا آمدند. شما چرا جلوی ما را می گیرید؟!
حضرت علی علیهسلام به خانه مهاجرین و انصار می رفتند و می فرمودند: فردا اگر آماده ی شهید شدن هستید، بیایید.[۸] به نظر شما اگر آقا می فرمودند فردا شله می دهند، چه می شد؟ طرف به اسم شله می آمد بعد از او می پرسیدیم حالا شمشیرت را هم آوردی؟ ممکن است درگیری شود. می پرسد درگیری؟ می گوییم نه، راحت باش، شما شله ات را بخور. بعد از اینکه شله اش را خورد با او یک کارهایی انجام می دادیم.
از همان اول می گوید: علی علیهسلام را می شناسی؟ بله. تنها شده. به کمکش می آیی؟ بله. ممکن است شهید شوی بعدا نگویی نمی خواستم. اگر اذیت می شوی نیا.
در مورد اینکه اصحاب همراه حضرت ابا عبد الله علیهسلام ماندند یا رفتند، دو روایت است. بعضی گمان کردند که هر دو روایت در شب عاشورا اتفاق افتاده. اما اینگونه نیست. در منزل زباله که با کوفه فاصله زیادی داشت به امام حسین علیهسلام خبر دادند که مسلم در کوفه شهید شده است. حضرت گریه و التجاء کردند.[۹] حضرت در مسیر از مکه هفتاد منزل آمده بودند و در هر منزل ۵۰۰ نفر به جمعیت اضافه شده بودند. همه می گفتند برویم تا وقتی آقا رئیس شد، یک وزارتخانه ای بگیریم. بالاخره امور دامپزشکی را که به ما می دهند! افراد زیادی از یمن اضافه شدند، عده ای از بصره اضافه شدند. وقتی جناب مسلم شهید شدند حضرت در سخنرانی فرمودند:
مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه[۱۰]
ما برای کشته شدن و شهید شدن می رویم. هر کس آماده شهادت است با ما بیاید. بعد از صحبت حضرت جمعیت چنان فرار می کردند که اشتباها سوار اسب های همدیگر می شدند.[۱۱] این یک روایت بود و یک مرحله. مرحله دیگر در شب عاشورا حضرت به اصحاب فرمودند، بروید. قمر بنی هاشم فرمودند کجا برویم و … . هیچ کس هم نرفت.[۱۲]
اینجا اصلا فریب نداریم. وقتی امام حسین علیهسلام در شب عاشورا دوباره به آن ها فرمود که بروید، ناراحت شدند.[۱۳] حضرت عباس علیهسلام پرسیدند: واقعا به ما می گویی برویم؟ حضرت فرمودند این ها فقط من را می خواهند. با کسی کاری ندارند.[۱۴]
به نظر شما با این مدل حرف زدن چند نفر آدم جمع می شود؟
خب آقا! یک چیزی بگو تا او جذب شود. حضرت جواب می دهند مگر عاشق خدا نیست؟ پس برای شهادت آماده است. خب اینطور که جذب نمی شود؟ حضرت می فرمایند اگر کسی شعورش به این حد نمی رسد که عاشق ملاقات با خدا باشد، اصلا نیاید. مشکل امیر المومنین علیهسلام هم همین بود. حرف حضرت را نمی فهمیدند و حضرت هم از شگرد های مختلف استفاده نمی کرد. نمی ترساند. فریب نمی داد. همان اول به حضرت علیهسلام گفتند شما فقط یک وعده بدهید که من به سیره خلفای قبلی عمل می کنم. دیگر کافی است.[۱۵] اما حضرت فرمودند: نه، من دروغ نمی گویم. آقا حکومت از دست می رود! خب برود. من که نمی خواهم مردم را فریب دهم. بعد از من می پرسند چرا به سیره خلفا عمل نکردی؟ من باید جواب خدا را پس بدهم. من به شیوه پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عمل می کنم.[۱۶] اگر نمی خواهید من هم نمی آیم. اصلا حکومت از استخوان خوک در دست یک جزامی برای من بی ارزش تر است.[۱۷]
حال می پرسیم چرا در ماجرای فدک کوتاه نیامدند؟ جواب اینست که ایشان خواستند، مردم روشن شوند. وگرنه حضرت علیهسلام سر سفره افطار همان چیزی را هم که داشت در راه خدا انفاق کرد.[۱۸] چه برسد به آن چیزی که ندارد و در دستش نیست. کسی که نمک را در راه خدا می دهد، فدک می خواهد؟ فدک نمی خواست. قصدش روشن کردن مردم بود. فدک بهانه بود.
سختی کار تبیین است. مگر شایعه پراکنی چقدر زحمت دارد؟ مثلا می گوییم: فلانی فرزند فلانی است، و فلان قدر اختلاس کرده است!
در سیره علما قضایای جالبی داریم. کتابی در رابطه با شهید بهشتی به نام جفای دوستان به چاپ رسیده است. حدود ۲۰۰ صفحه از تهمت هایی که به شهید بهشتی زده اند را جمع کرده است. چه چیزهایی که نگفتند. مثلا گفتند که شهید بهشتی در خانه اش سگی دارد که گوشت ایرانی نمی خورد. گوشت اختصاصی که مانده نباشد را از فرانسه برای آن سگ می آورند! جالب است که مردم در کوچه و بازار این حرف را می گفتند. آن هم نه ضد انقلاب بلکه خانواده شهدا و بسیجی ها.
یکی از شهدای ۷۲ تن که همراه شهید بهشتی شهید شد، تا چند روز قبل از شهادت شهید بهشتی بر علیه ایشان مقاله می نوشت. علیه اشرافیت بهشتی، علیه …
این مظلومیت است. شهید بهشتی افراد کنار خودش را نمی توانست توجیه کند. با هم در حزب جمهوری بودند. خدا هر دو را رحمت کند. مظلومیت در جبهه حق اینگونه است. مگر دروغ گفتن هزینه دارد؟ هزاران دروغ بر علیه او می بافند. او به چند دروغ می تواند جواب دهد؟ مگر می تواند به همه آن ها جواب دهد؟ مگر تمام می شود؟ مردم باید بفهمند که این آدم ها بر علیه او دروغ می بندند. مگر می توان اثبات کرد؟ باید اثبات کرد که این آدم ها دروغ گو هستند اما در مقابل آن ها نیز چند کلام راست را در کنار دروغ ها می گذارند تا فهمیده نشود.
برای کسی که بخواهد در جبهه حق اثر گذار باشد، مظلومیت اینگونه است.
از حضرت زهرا سلاماللهعلیها که بالاتر نداریم. از حضرت زهرا سلاماللهعلیها که پاک تر نداریم. سیده نساء عالمین هستند. پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ به ایشان لقب صدیقه داده اند.[۱۹] بعد به ایشان می گویند دلیل بیاور![۲۰] یعنی چه؟ کسی از (صدیقه) طلب دلیل می کند؟ خودش دلیل همه عالم است.
بعد ایشان دلیل هم می آورند ولی می گویند قبول نیست.[۲۱] وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها دلیل آوردند او برگشت به حضرت گفت: چند نفر از این مردم حرف تو را قبول دارند؟
مردم چرا قبول نکردند؟ چون از شمشیر او می ترسیدند. شمشیر را از پایین نشان می دهد بعد می گوید: خب، مردم رأی بدهید. مردم هم به همدیگر نگاه می کنند و می گویند خودمان را وارد این بازی ها نکنیم! سیاست هم که پدر و مادر ندارد. مظلومیت، تنهایی و غربت اینگونه است.
یک شب مسابقه ادا بازی خندوانه پخش می شد. دو تیم بودند. یک تیم بازیگر های مشهور و تیم دیگر بدلکار بودند. مسلما بازیگر ها محبوب تر بودند. البته کارشان هم بهتر بود. به این خاطر که دوره قبل این ها کد گذاری می کردند در این دوره، با ایشان سفت و سخت برخورد می کردند. این ها دو کلمه به هم رساندند. مجری گفت: این کد گذاری بود. گفتند: نه کد گذاری نبود. گفت از مردم بپرسیم. نهایتا ۵ نفر از مردم گفتند کد گذاری بود.
یک بار دیگر هم کاری کردند. مجری گفت کد گذاری بود. قرار بر این شد که ویدئو چک کنند. وقتی ویدئو را نگاه کرد فهمید کد گذاری بوده ولی فضا را که دید، متوجه شد همه با آن گروه هستند. گفت کد گذاری بود ولی باز هم تذکر می دهم. یک نفر از این گروه گفت چرا تذکر می دهی؟ دوباره از مردم رأی گیری کن. گفت شما فهمیدید که مردم همراهتان هستند! نه، خودم نظر می دهم. این مهندسی افکار عمومی است.
همین که بتوانید یک مقدار حب و بغض های مردم را فعال کنید کافی است. همین که نسبت به کسی حساس شوند دیگر تمام است. چه مثبت باشد و چه منفی. چه حس همدردی و مظلومیت باشد و چه حس نفرت.
تا اینکه می خواهد مطلبی بگوید، جواب می دهد حرفت از جنس حرف فلانی است. مردم! این هم با فلانی است. در دولت فلانی بوده. مردم هم تا اسم آن دولت را می شنوند، بدشان می آید. همین که یک رنگ یا بو یا لعابی از آن دولت داشته باشد، دیگر تمام است. این مدل معاویه است. مدل معاویه که کاری ندارد. مدل حضرت زهرا سلاماللهعلیها خیلی سخت است.
بین خودمان باشد. ماجرای سقیفه نشان داد که انقلاب پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ شکست خورد. مردم از انقلاب پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ برگشتند.[۲۲] رسما فقط اسم انقلاب پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ باقی ماند. همه مظلومیت ها هم برای این بود که حداقل اسمش باقی بماند. حضرت علی علیهسلام فرمودند اگر من شمشیر بکشم دیگر صدای اذان را هم نمی شنوی.[۲۳] الان با اسم پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حکومت می کنند اما اگر درگیری شود همین اسم هم می رود. آن موقع حکومت می کنند بدون اینکه نامی از پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ باقی باشد. کدامش بهتر است؟ اگر اسمی باقی بماند لااقل می توان بعد از ۶۰ سال دوباره آن را زنده کرد.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در مسجد در چند محور صحبت کردند.
یکی این بود که تفاوت قبل انقلاب پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ و بعد از آن را برای مردم تبیین کردند. با اینکه مردم در متن واقعیت بودند ولی فضای ذهنی آن ها را گرفته بودند. چیز عجیی است! می فهمند که این شرایط با آن شرایط فرق دارد ولی آنقدر در ذهنشان انحراف ایجاد کرده اند که دیگر با تمام فهمی که دارند باز هم نمی توانند قبول کنند.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها شرایط مردم را قبل از حکومت پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، یادآوری کردند. فرمودند: شما از آب برکه ای که پسمانده گرگ ها بود می خوردید. آب خوردن نداشتید. امنیت نداشتید. هر کس در هر کجا یکی از شما را می دزدید کسی نمی توانست حرف بزند. پوست دباغی شده می خوردید. گوشت برای خوردن نداشتید. پوست سوسمار می خوردید. الان وضعتان فرق کرده. به تعبیر امروزی هر کدام یک شاسی بلند دارید. شکمتان سیر شده. این ها از کجا آمده؟
حضرت همچنین فرمودند: اگر شمشیر علی علیهسلام نبود، الان وضعتان چطور بود؟ از کجا امنیت می آوردید؟ تا حالا با کمک های چه کسی به اینجا رسیدید که می گویید برای پیشرفت باید پا روی علی علیهسلام بگذاریم؟[۲۴] وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها دیدند که این ها هیچکدام تکان نمی خورند، فرمودند: من می بینم که بدبخت می شوید. شما را تکه تکه می کنند. پول هایتان را از دست می دهید. امنیتتان را از دست می دهید. همینطور هم شد. بعد از ۲۵ سال تازه به التماس امیر المومنین علیهسلام آمدند.
مطلب بعدی که حضرت در خطبه فدکیه بیان فرمودند اینست که یک دوره دین را برای آن ها تبیین کردند. [۲۵] فرمودند: ما برای چه نماز می خوانیم؟ برای چه روزه می گیریم؟ برای چه حج می رویم؟ همه چیز عوض شده. مردم نماز می خوانند ولی نمی دانند که این نماز برای چه بود؟ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر[۲۶] این همه فحشا و منکر اتفاق می افتد و هیچکس خیالش نیست؟ پس این نماز برای چیست؟
در فضای رسانه آن مفاهیم بنیادینی که یک انقلاب با آن شکل می گیرد را عوض می کنند. واژه می ماند اما معنای آن عوض می شود. الان سعودی ها نماز می خوانند. من در مکه جشنواره حفظ قرآن دیدم. جایزه را هم از دست مبارک ملک عبد الله ملعون می گرفتند! کدام قرآن؟ قرآنی که آیه جهاد ندارد؟ قرآنی که لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلا[۲۷] ندارد؟ قرآنی که وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّهً[۲۸] ندارد؟ قرآن هست. حج هست. نماز هست. اول وقت هم هست. ولی اصل ماجرا نیست.
یکی از کارهای ویژه ای که حضرت زهرا سلاماللهعلیها انجام دادند، پیاده روی به سمت مزار حمزه سید الشهدا بود. هر هفته، شنبه صبح پیاده می رفتند. [۲۹] حتی بعضی هفته ها دوبار.[۳۰] این کاری است که هم باعث دیدن و فهمیدن مردم می شد و هم استدلال و منطق داشت.
شنبه صبح مردم جماعتی را می دیدند. می پرسیدند این ها کجا می روند؟ احد. برای چه؟ زیارت مزار حمزه رحمهالله.
علاوه بر این حضرت زهرا سلاماللهعلیها از خاک مزار حمزه تسبیح درست کردند.[۳۱] این فوق العاده است. اساسا هر مکتبی که بخواهد زنده بماند باید در نماد سازی قوی باشد. یکی از فاجعه های ما نماد سازی است. تنها نمادی که از انقلاب داریم، پرچم جمهوری اسلامی است. خیلی ضعیفیم. بقیه در هر سال چند نماد تولید می کنند.
بالاتر از این آن نمادی هم که خداوند درست کرده را بلد نیستیم استفاده کنیم. از شهید حججی چقدر استفاده کردیم؟ نهایت استفاده ما این بود که ناشیانه عکس او را روی کیف مدرسه ها زدیم. سوژه به این قشنگی را نابود کردیم. شما ببینید هالیوود چه کار می کند. بعد از این که نماد ساخت و فیلمش را هم نشان داد، آن موقع عکس را روی کیف می زند. وقتی بتمن و مرد عنکبوتی و … را شناختید آن موقع کیفش را هم می گیرید. اول سوژه را خوب پرورش می دهد.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها از تمام ظرفیت حمزه استفاده کردند. برای رفتن به مزار حمزه کاروان راه انداختند. خودشان جنگ احد را برای آن ها روایتگری کردند. با دست اشاره می کردند که اینجا فلان طایفه بودند. حمزه آن جا کشته شد. فلانی از آن جا تیر انداخت و … مثل راوی های دفاع مقدس. هر هفته کاروان می بردند و برای آن ها توضیح می دادند.[۳۲] ما کجای کاریم؟
ما در دانشگاه گفتیم بیایید از ظرفیت این شهدایی که در دانشگاه دفن هستند، استفاده کنیم. مثلا از فلان میدان دانشگاه تا مزار شهدا پیاده روی کنیم. هفته ای یک بار کنار مزار شهدا بیاییم. اما …
چند سال قبل تر به رفقایی که دستشان می رسید گفتم بیایید از ظرفیت بهشت زهرا سلاماللهعلیها استفاده کنیم. بهشت زهرا سلاماللهعلیها در سطح کشور بیشترین تعداد شهید را دارد. چقدر از این شهدا نماد هستند. مخاطب هم کسانی هستند که هیچ کجای دیگر نیست. همه امواتی دارند و به خاطر آن ها می آیند. افراد به خاطر اموات به بهشت زهرا سلاماللهعلیها می آیند و چون شنیدند قبر شهید پلارک بوی عطر می دهد نزد او می روند.
نهایت استفاده ما از این شهید هم اینست که می گوییم آقا لطفا صف بایستید به همه برسد! از اعجاز اسلام اینست که با وجود ما تا حالا باقی مانده. ببینید دشمن از نداشته ها چه می سازد! شخصیت پردازی می کنند.
بعضی می گویند ما سوژه نداریم. به خاطر اینست که درد نداریم. آدمی که درد دارد سوژه از او تولید می شود. مثلا اگر پدرمان یک شب به زندان بیفتد صد راه حل برای آزادی او پیدا می کنیم. اما درد نداریم.
نه برای دهه فجر طرح داریم، نه برای فاطمیه طرح داریم، نه برای حرم امام رضا علیهسلام طرح داریم. مشکل ما بی سوژگی است. دلیلش هم اینست که درد نداریم.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها وقتی دیدند مردم مدینه دیگر حرف هایشان را گوش نمی دهند به امیر المومنین علیهسلام فرمودند مرا به قبرستان بقیع ببر. بقیع محل رفت و آمد کاروان های تجاری از غیر مدینه بود.[۳۳]
به حضرت علی علیهسلام فرمودند برای من در بقیع جایی درست کن تا من آن جا بروم و گریه کنم.[۳۴] این گریه از کاروان ها جلب توجه می کند و آن ها می پرسند این کیست؟ جواب می دهند دختر پیامبر سلاماللهعلیها است. بعد می پرسند چرا گریه می کند؟ آن وقت من برای آن ها همه چیز را توضیح می دهم.
به اینصورت حضرت، تک تک آدم جمع می کردند و موفق هم بودند. وقتی هیچ راهی باقی نمانده بود به این روش متوسل شدند. آقای قرائتی تعریف می کنند: یک بار مهمان آقای کوثری شدم. آقاى کوثرى براى امام روضه مىخواند. گفت: پدرم در اتاق کنار است. بروید و ایشان را ببینید. خودِ آقاى کوثرى پیر بود. مىگفت: پدرم هست بروید ببینید. رفتیم و دیدیم پیرمردى است، حدود ۹۰ سال. به قدرى لاغر که نمىتوانست از جا بلند شود. نشسته زندگى مىکرد. گفتم: آقاى کوثرى احوالت چطور است؟ گفت: من هم به درد جنگ مىخورم؟ گفتم: شما براى رزمندهها دعا کنید. گفت: دیگر کارى از من بر نمىآید؟ هرچه نگاه کردم دیدم نه. این پیرمرد عدس را هم نمىتواند پاک کند. گفتم: نه، هیچ کارى از شما برنمىآید. گفت: فکرهایت را بکن. آدم نود ساله! گفت: من شبها خوابم نمىبرد. رادیو بغداد را گوش مىدهم. کاغذ و قلم را هم آماده می کنم. ایرانىهایى که اسیر عراقیها شدند، دو ساعت بعد از نصف شب، در رادیو عراق مىآیند، مثلًا مىگوید: من محسن قرائتى هستم، در کربلاى پنج، اسیر شدم. هرکس صداى من را مىشنود خبر سلامتى من را به پدرم بدهد. شهرستان کاشان، این شماره تلفن … مىگفت: هرچه مىگوید را سریع مىنویسم. فردا به پدر و مادرش زنگ مىزنم که من کوثرى هستم، پدر همان آقایى که براى امام روضه مىخواند. پسر شما دیشب در رادیو بغداد صحبت کرد. مىگفت: خدا مىداند چه هیجانى راه مىاندازند. پیرمرد نود ساله که نمىتواند از سر جایش بلند شود و نصف شب خوابش نمىبرد، باز از همان بىخوابى به نفع اسلام استفاده مىکند. ما نمىشود روى خودمان مهندسى کنیم؟ چه کارى از دست ما بر مىآید؟ نمىشود حساب کنیم؟
بعضی درد نکشیده اند لذا سوژه هم ندارند. خداوند ان شاء الله به ما درد بدهد.خداوند ان شاء الله نسبت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها به ما درد بدهد. خداوند ان شاء الله نسبت به مظلومیت حضرت علی علیهسلام به ما درد بدهد. خداوند ان شاء الله نسبت به مصیبت اباعبدالله علیهسلام به ما درد بدهد.
ویژگی شهید حججی این بود که درد داشت. تا جایی که برای پسر شیر خواره خود صدایش را فرستاد که بابا من اگر نمی رفتم روز قیامت شرمنده حضرت زینب سلاماللهعلیها می شدم. این چه دردیست که نمی تواند تحمل کند؟ از جنس درد عبد الله بن حسن علیهسلام است. وقتی درد دارد نمی تواند تحمل کند. برای روضه اباعبد الله علیهسلام هم باید درد داشته باشیم.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها نسبت به دو چیز درد داشتند. یکی نسبت به غربت امیر المومنین علیهسلام و یکی هم نسبت به مظلومیت ابا عبد الله علیهسلام . هر شب جمعه حضرت زهرا سلاماللهعلیها به زیارت فرزندش می رود. در برخی روایات نقل شده بر اثر ولوله ای که حضرت زهرا سلاماللهعلیها به پا می کنند ملائکه عرش به ضجه زدن می افتند و پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حضرت زهرا سلاماللهعلیها را آرام می کنند.[۳۵]
در تفسیر فرات کوفی ابن عباس از امیر المومنین علیهسلام نقل می کند:
یک روز پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بر فاطمه سلاماللهعلیها وارد شدند در حالی که حضرت غصه دار بودند. فرمودند دخترم، چرا ناراحت هستی؟ فرمودند پدر جان به یاد محشر افتادم و اینکه مردم عریان محشور می شوند. پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فرمودند راست می گویی. روز بزرگی است ولی جرئیل از طرف خداوند به من خبر داده: اولین کسی که روز قیامت زمین برای او شکافت بر می دارد و خارج می شود من هستم. بعد پدرم ابراهیم علیهسلام است. بعد شوهر تو علی بن ابیطالب علیهسلام است. (این سه نفر از زمین بیرون می آیند بعد نوبتِ عملیاتِ بیرون آمدن فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و حشر حضرت زهرا سلاماللهعلیها است.)
سپس خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته می فرستد. آن ها هفت قبه نور به قبر تو می زنند. سپس اسرافیل با سه حله از نور می آید و کنار سر تو می ایستد و صدا می زند: خانم جان بفرمایید. تو با امنیت و پوشش کامل وارد صحرای محشر می شوی. ملکی به اسم روفائیل با نور به استقبال تو می آید و تو را سوار بر مرکب می کند و هفتاد هزار ملک دور مرکب تو جمع می شوند.
همچنین هفتاد هزار حوری به استقبال تو می آیند که در دست هر کدام بخوردانی از جنس نور است. مریم سلاماللهعلیها با تعدادی از حوری ها به استقبال تو می آید. مادرت خدیجه سلاماللهعلیها با هفتاد هزار ملک به استقبال تو می آید. حوا سلاماللهعلیها با هفتاد هزار ملک می آید. آسیه سلاماللهعلیها می آید.
سپس خداوند همه خلائق را روی زمین جمع می کند. آنگاه منبری برای حضرت سلاماللهعلیها قرار می دهند. منادی ندا می دهد چشم هایتان را ببندید تا فاطمه سلاماللهعلیها رد شود. پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ می فرمایند در آن جا فقط ابراهیم علیهسلام و حضرت علی علیهسلام به تو نگاه می کنند. فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به بالای منبر می روند.
(این جریان هنوز قبل از رسیدگی به خلائق است.) جبرئیل به حضرت زهرا سلاماللهعلیها می گوید: حاجتت چیست؟ حضرت می فرمایند: پروردگارا حسن علیهسلام و حسین علیهسلام را به من نشان بده. ایشان می آیند در حالی که از رگ های گردن ابا عبد الله علیهسلام خون جاری است.
حضرت ابا عبد الله علیهسلام می فرمایند: پروردگارا حق مرا از کسانی که به من ظلم کردند بگیر. در اینجا خداوند متعال غضب می کند و از غضب الهی جهنم و ملائکه غضب می کنند و آتش جهنم قاتلان ابا عبد الله علیهسلام را در بر می گیرد. حتی فرزندان و نسل آن ها را هم در بر می گیرد.
فرزندان آن ها می گویند ما که کاری نکردیم. جواب می رسد که شما هم شریک بودید فقط دستتان به ابا عبد الله علیهسلام نرسید. (به عنوان مثال الان داعشی ها دستشان به امام حسین علیهسلام نمی رسد.)
بعد جبرئیل می فرماید یا فاطمه سلاماللهعلیها دیگر حاجتت چیست؟ می فرماید پروردگارا شیعیان من. خداوند می فرماید آن ها را بخشیدم. حضرت می فرماید: پروردگارا شیعیان فرزندانم. خداوند می فرماید آن ها را هم بخشیدم. حضرت می فرماید شیعیانِ شیعیان من. خداوند می فرماید: فاطمه سلاماللهعلیها راه بیفت و دست هر کسی را که می خواهی بگیر. در اینجا گفتند حضرت زهرا سلاماللهعلیها عبور می کند و از هر کسی که در سینه اش ذره ای حب امیر المومنین علیهسلام و حب حسین علیهسلام باشد دست گیری می کنند. گفته اند برای همین به حضرت سلاماللهعلیها (فاطمه) گفته اند. همانند مرغی که دانه را از بین سنگ ها جدا می کند، حضرت محبّین را جدا می کنند.
در این هنگام همه می گویند ای کاش ما جزء فاطمیّین بودیم. [۳۶]
سوال من اینست مگر امام حسین علیهسلام وقتی مادرش شهید شد چند سال داشت؟ ۴ یا ۵ یا ۷ سال. برای بچه ۷ ساله کسی لباس آدم ۶۰ ساله نمی دوزد. چرا ظهر عاشورا حضرت لباس دست دوز مادر تنشان بود؟ چرا فاطمه زهرا سلاماللهعلیها برای عاشورای پسرش لباس دوخت؟ این یعنی چه؟ دلیلش این بود که حضرت سلاماللهعلیها از اینکه فرزندش را عریان شهید می کنند درد می کشید.
مرحوم ابن طاووس رحمهاللهدر لهوف نقل می کنند: بعد از مجلس یزید که طرحش شکست خورد. یزید به امام سجاد علیهسلام گفت: سه کار برای تو انجام می دهم. امام سجاد علیهسلام فرمودند: من نیازی به تو ندارم اما چون اصرار می کنی می گویم.
خواست اول من اینست که بگذاری یک بار دیگر سر نازنین پدرم را ببینم. دوم اینکه هر چه از ما غارت شده را به ما برگردان. سوم اینکه اگر می خواهی مرا بکشی یک مرد با این کاروان بفرست که به مدینه برگردند.
آن نامرد گفت سر پدرت را نمی بینی. تو را هم نمی کشم. اما در مورد اموال غارت شده من چند برابر به تو می دهم.
امام سجاد علیهسلام فرمود آن چه گفتم به خاطر ارزش مادی اموال نبود بلکه به خاطر این بود که گردنبند مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در میان آن هاست. پیراهن مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در میان آن هاست. گردنبند مادرم دست نامحرم افتاده. آقا طاقت نداشتند گردنبند مادرشان دست نامحرم باشد.[۳۷] امام حسن علیهسلام حق داشت دق کند …
التماس دعا
[۱] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۷۴، ص: ۸۲
[۲] در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین – بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ – خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفکر مارکسیستی که آن روز رائج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ میگفتند مبارزه یک سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگوئید، چه نگوئید. یعنی دیالکتیکی که آنها تفسیر کرده بودند، لازمهاش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. در سال ۴۹ یک جوانی از همین کسانی که مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابستهی به یکی از همین گروهکهائی بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند – گروه جنگل و امثال اینها – یک جائی با من ملاقات کرد؛ شرح داد که میخواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم توی این زمینهی اجتماعی که نمیشود؛ یک قدری با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چهکار میخواهید بکنید. با کمال بیاعتنائی گفت: آن روش اسلامی است! بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیینها موجب شد که انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیشزمینههای تاریخی و تربیتهای غلط فائق بیاید و فائق آمد. (بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز، ۱۴/۲/۱۳۷۸)
[۳] یوسف، ۱۰۸
[۴] اشاره به آیه شریفه: فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِی. (طه، ۸۸)
[۵] براى مثال، در قدیم موضوعى بود به نام «شبیهخوانى»- در تهران هم خیلى زیاد بوده است- که در واقع نوعى نمایش از حادثه کربلا بود. نمایش قضیه کربلا فى حد ذاته بدون شک اشکال ندارد، یعنى نمایش ازآنجهت که نمایش است اشکال ندارد. ولى ما مىدیدیم و همه اطلاع دارند که خود مسأله شبیهخوانى براى مردم هدف شده بود. دیگر، هدف امام حسین و ارائه داستان کربلا و مجسّم کردن آن حادثه مطرح نبود. هزاران چیز در شبیهخوانى داخل شده بود که آن را به هر چیزى شبیه مىکرد غیر از حادثه کربلا و قضیه امام حسین. و چه خیانتها و شهوترانىها و اکاذیب و حقّه بازىها در همین شبیهخوانىها مىشد که گاهى به طور قطع مرتکب امر حرام مىشدند؛ به هیچ چیز پایبند نبودند. این مطلب از کودکى در یادم هست که در همین محل خودمان فریمان، همیشه مسأله شبیهخوانى مورد نزاع مرحوم ابوى ما (رضوان اللَّه علیه) و مردم. گو اینکه ایشان در اثر نفوذى که داشتند تا حد زیادى در آن منطقه جلوى این مسأله را گرفته بودند ولى همیشه یک کشمکش در این مورد وجود داشت. ایشان مىگفتند شما کارهاى مسلّمالحرامى را به نام امام حسین مرتکب مىشوید و این، کار درستى نیست. یادم هست در سالهایى که در قم بودیم در آنجا هم یک نمایشها و شبیههاى خیلى مزخرفى در میان مردم بود. سالهاى اول مرجعیت مرحوم آیتاللَّه بروجردى (رضوان اللَّه علیه) بود که قدرت فوقالعاده داشتند. قبل از محرم بود. به ایشان گفتند وضع شبیهخوانى ما اینجور است. دعوت کردند، تمام رؤساى هیئتها به منزل ایشان آمدند. از آنها پرسیدند: شما مقلّد چه کسى هستید؟ همه گفتند: ما مقلّد شما هستیم.
فرمودند: اگر مقلّد من هستید، فتواى من این است که این شبیههایى که شما به این شکل درمىآورید حرام است. با کمال صراحت به آقا عرض کردند که آقا ما در تمام سال مقلّد شما هستیم الّا این سه چهار روز که ابداً از شما تقلید نمىکنیم!! گفتند و رفتند و به حرف مرجع تقلیدشان اعتنا نکردند. (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حماسه حسینى(۱ و ۲))، ج۱۷، ص: ۳۳۳)
[۶] نقل کردند یکى از علماى بزرگ در یکى از شهرستانها تا اندازهاى درد دین داشت و همیشه ایراد مىگرفت، مىگفت: چرا این حرفهاى دروغ را مىگویید؟ و مىگفتند تعبیرش هم این بود، مىگفت: این زهر مارها چیست که بالاى این منبرها مىگویید؟ یک وقت به یک واعظى گفت: آقا این زهر مارها چیست که مىگویید؟ او گفت: غیر از این نمىشود، اگر اینها را نگوییم اصلًا باید در دکان را تخته کنیم و برویم. گفت: خیر، اینها دروغ است. تا اینکه آن آقا خودش در مسجد خودش مجلسى بپا کرد و همان واعظ را دعوت کرد، خودش هم بانى شد. به او گفت: من مىخواهم به عنوان نمونه یک مجلسى ترتیب بدهم، تو هم باید مقید باشى جز از کتابهاى معتبر هیچ روضهاى نخوانى، فقط روضه راست بخوانى (گفتند تکیه کلامش هم این بود که از آن زهرمارىها نگو، یعنى از آن دروغها)، از آن زهرمارىها چیزى نگویى. گفت: چَشم، چون مجلس مال شماست من هم همینطور [عمل مىکنم.] شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود. منبر را هم کنار محراب گذاشته بودند. آن آقا رفت صحبتهایش را کرد، نوبت روضه شد. او مقید بود که جز روضه راست چیزى نخواند. خواند و خواند، مجلس هیچ تکان نخورد و همینطور یخ کرده بود. این آقا دید عجب! این مجلس مال خودش هم هست، بعد مردم چه مىگویند، زنها مىگویند لا بد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمىگیرد، اگر آقا خودش نیتش درست بود، اخلاص نیت داشت حالا کربلا شده بود. دید آبرویش دارد مىرود. چه بکند؟ آرام و زیرچشمى به او گفت: کمى از آن زهرمارىها قاطى کن. (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حماسه حسینى(۱ و ۲))، ج۱۷، ص: ۷۳)
[۷] مرحوم حاج شیخ عباس قمى- که حتى بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران، و مرد فوقالعاده متبحّر و باتقوایى است- این مرد بزرگ مىگوید: اگر این حرف درست باشد که هدف وسیله را مباح مىکند، پس دیگر اساساً چیزى در دنیا باقى نمىماند؛ من اینجور مىگویم: یکى از هدفهاى اسلامى ادخال سرور در قلب مؤمن است، یعنى انسان کارى بکند که یک مؤمنى خوشحال بشود. این هست یا نه؟ مىگوییم: بله. مىگوییم هدف وسیله را مباح مىکند؛ من براى اینکه فلان مؤمن خوشحال بشود، در حضورش غیبت مىکنم چون از غیبت خیلى خوشش مىآید. به من مىگویند: دارى گناه مرتکب مىشوى! مىگویم: خیر، هدف من مقدس است. من که غیبت مىکنم مىخواهم که او را سر گرم کرده باشم، مىخواهم خوشحالش کرده باشم. بالاتر (این مثال را هم مرحوم حاجى نورى ذکر مىکند)، یک کسى یک زن بیگانه را مىگیرد و مىبوسد. مىگوییم حرام است، چرا این کار را مىکنى؟ مىگوید: نه، من با این کار این خانم را خوشحال کردم. ادخال سرور در قلب مؤمن مستحب است. دیگر به زنا هم مىشود گفت، به شراب هم مىشود گفت، به لواط هم مىشود گفت. مىگوید این چه غوغایى است؟! (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حماسه حسینى(۱ و ۲))، ج۱۷، ص: ۹۲)
[۸] قَالَ سَلْمَانُ فَلَمَّا أَنْ کَانَ اللَّیْلُ حَمَلَ عَلِیٌّ ع فَاطِمَهَ ع عَلَى حِمَارٍ وَ أَخَذَ بِیَدِ ابْنَیْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع فَلَمْ یَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ لَا مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَّا أَتَاهُ فِی مَنْزِلِهِ فَذَکَّرَهُمْ حَقَّهُ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نُصْرَتِهِ فَمَا اسْتَجَابَ لَهُ مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَهٌ وَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَأَمَرَهُمْ أَنْ یُصْبِحُوا بُکْرَهً مُحَلِّقِینَ رُءُوسَهُمْ مَعَهُمْ سِلَاحُهُمْ لِیُبَایِعُوهُ عَلَى الْمَوْتِ فَأَصْبَحُوا فَلَمْ یُوَافِ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا أَرْبَعَهٌ فَقُلْتُ لِسَلْمَانَ مَنِ الْأَرْبَعَهُ فَقَالَ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّام (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۸، ص: ۲۶۴)
[۹] أَتَاهُ خَبَرُ مُسْلِمٍ فِی زُبَالَهَ ثُمَّ إِنَّهُ سَارَ فَلَقِیَهُ الْفَرَزْدَقُ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ تَرْکَنُ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَهِ وَ هُمُ الَّذِینَ قَتَلُوا ابْنَ عَمِّکَ مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ وَ شِیعَتَهُ قَالَ فَاسْتَعْبَرَ الْحُسَیْنُ ع بَاکِیاً ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صَارَ إِلَى رَوْحِ اللَّهِ وَ رَیْحَانِهِ وَ تَحِیَّتِهِ وَ رِضْوَانِهِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ قَضَى مَا عَلَیْهِ وَ بَقِیَ مَا عَلَیْنَا (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۷۴)
[۱۰] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۶۷
[۱۱] فَأَخْرَجَ لِلنَّاسِ کِتَاباً فَقَرَأَ عَلَیْهِمْ فَإِذَا فِیهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانَا خَبَرٌ فَظِیعٌ قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَهَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَقْطُرَ وَ قَدْ خَذَلَنَا شِیعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الِانْصِرَافَ فَلْیَنْصَرِفْ فِی غَیْرِ حَرَجٍ لَیْسَ عَلَیْهِ ذِمَامٌ فَتَفَرَّقَ النَّاسُ عَنْهُ وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالًا حَتَّى بَقِیَ فِی أَصْحَابِهِ الَّذِینَ جَاءُوا مَعَهُ مِنَ الْمَدِینَهِ وَ نَفَرٍ یَسِیرٍ مِمَّنِ انْضَمُّوا إِلَیْهِ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۷۴)
[۱۲] أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً أَلَا وَ إِنِّی لَأَظُنُّ یَوْماً لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً فِی حِلٍّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ حَرَجٌ مِنِّی وَ لَا ذِمَامٌ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا. فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ أَبْنَاؤُهُ وَ بَنُو أَخِیهِ وَ ابْنَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَداً بَدَأَهُمْ بِهَذَا الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِیٍّ وَ اتَّبَعَتْهُ الْجَمَاعَهُ عَلَیْهِ فَتَکَلَّمُوا بِمِثْلِهِ وَ نَحْوِه (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۹۲)
[۱۳] فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع یَا بَنِی عَقِیلٍ حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ فَاذْهَبُوا أَنْتُمْ فَقَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ فَقَالُوا سُبْحَانَ اللَّهِ مَا یَقُولُ النَّاسُ نَقُولُ إِنَّا تَرَکْنَا شَیْخَنَا وَ سَیِّدَنَا وَ بَنِی عُمُومَتِنَا خَیْرَ الْأَعْمَامِ وَ لَمْ نَرْمِ مَعَهُمْ بِسَهْمٍ وَ لَمْ نَطْعَنْ مَعَهُمْ بِرُمْحٍ وَ لَمْ نَضْرِبْ مَعَهُمْ بِسَیْفٍ وَ لَا نَدْرِی مَا صَنَعُوا لَا وَ اللَّهِ مَا نَفْعَلُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ نَفْدِیکَ بِأَنْفُسِنَا وَ أَمْوَالِنَا وَ أَهْلِنَا وَ نُقَاتِلُ مَعَکَ حَتَّى نَرِدَ مَوْرِدَکَ فَقَبَّحَ اللَّهُ الْعَیْشَ بَعْدَکَ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۹۳)
[۱۴] أَنْتُمْ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی لَیْسَتْ لِی فِی أَعْنَاقِکُمْ بَیْعَهٌ وَ لَا لِی عَلَیْکُمْ ذِمَّهٌ وَ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ تَفَرَّقُوا فِی سَوَادِهِ فَإِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا یَطْلُبُونِّی وَ لَوْ ظَفِرُوا بِی لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرِی (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۱۶)
[۱۵] فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ: قَلِّدُونِی هَذَا الْأَمْرَ عَلَى أَنْ أَجْعَلَهَا لِأَحَدِکُمْ. قَالُوا: قَدْ فَعَلْنَا. فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: هَلُمَّ یَدَکَ یَا عَلِیُّ تَأْخُذُهَا بِمَا فِیهَا عَلَى أَنْ تَسِیرَ فِینَا بِسِیرَهِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ. فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: آخُذُهَا بِمَا فِیهَا عَلَى أَنْ أَسِیرَ فِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جُهْدِی، فَخَلَّى عَنْ یَدِ عَلِیٍّ، وَ قَالَ: هَلُمَّ یَدَکَ یَا عُثْمَانُ خُذْهَا بِمَا فِیهَا عَلَى أَنْ تَسِیرَ فِینَا بِسِیرَهِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ. فَقَالَ: نَعَمْ، ثُمَّ تَفَرَّقُوا. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۱، ص: ۳۶۸)
[۱۶] فَأَیُّکُمَا یَتَقَلَّدُ هَذَا الْأَمْرَ عَلَى أَنْ یَسِیرَ فِی الْأُمَّهِ بِسِیرَهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سِیرَهِ صَاحِبَیْهِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَلَا یَعْدُوهُمَا. قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَنَا آخُذُهَا عَلَى أَنْ أَسِیرَ فِی الْأُمَّهِ بِسِیرَهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جُهْدِی وَ طَوْقِی وَ أَسْتَعِینَ عَلَى ذَلِکَ بِرَبِّی. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۱، ص: ۳۷۱)
[۱۷] وَ قَالَ ع وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُوم (نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص: ۵۱۰)
[۱۸] صَلَّى عَلِیٌّ الْمَغْرِبَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ أَتَى الْمَنْزِلَ فَوَضَعَ الطَّعَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ أَتَاهُمْ مِسْکِینٌ فَوَقَفَ بِالْبَابِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّهِ فَسَمِعَهُ عَلِیٌّ … وَ أَعْطَوْهُ الطَّعَامَ وَ مَکَثُوا لَیْلَتَهُمْ لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّانِی طَحَنَتْ فَاطِمَهُ ع صَاعاً وَ اخْتَبَزَتْهُ وَ أَتَى عَلِیٌّ ع مِنَ الصَّلَاهِ وَ وَضَعَ الطَّعَامُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَأَتَاهُمْ یَتِیمٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ یَتِیمٌ مِنْ أَوْلَادِ الْمُهَاجِرِینَ اسْتُشْهِدَ وَالِدِی یَوْمَ الْعَقَبَهِ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَى مَوَائِدِ الْجَنَّهِ فَسَمِعَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ ع فَأَعْطَوْهُ الطَّعَامَ وَ مَکَثُوا یَوْمَیْنِ وَ لَیْلَتَیْنِ لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ الْقَرَاحَ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ قَامَتْ فَاطِمَهُ ع إِلَى الصَّاعِ الْبَاقِی فَطَحَنَتْهُ وَ اخْتَبَزَتْهُ وَ صَلَّى عَلِیٌّ مَعَ النَّبِیِّ ص الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَى الْمَنْزِلَ فَوَضَعَ الطَّعَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ أَتَاهُمْ أَسِیرٌ فَوَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ تَأْسِرُونَنَا وَ لَا تُطْعِمُونَنَا أَطْعِمُونِی فَإِنِّی أَسِیرُ مُحَمَّدٍ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَى مَوَائِدِ الْجَنَّهِ فَسَمِعَهُ عَلِیٌّ ع فَأَتَوْهُ وَ آثَرُوهُ وَ مَکَثُوا ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ لَمْ یَذُوقُوا سِوَى الْمَاء الحدیث (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۵، ص: ۲۴۵)
[۱۹] وَ زَوْجَتُهُ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى ابْنَتِی (الأمالی( للصدوق)، النص، ص: ۲۲)
[۲۰] فَدَعَا أَبُو بَکْرٍ بِدَوَاهٍ لِیَکْتُبَ بِهِ لَهَا فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ یَا خَلِیفَهَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَکْتُبْ لَهَا حَتَّى تُقِیمَ الْبَیِّنَهَ بِمَا تَدَّعِی (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۹۸)
[۲۱] فَقَالَتْ فَاطِمَهُ ع عَلِیٌّ وَ أُمُّ أَیْمَنَ یَشْهَدَانِ بِذَلِکَ فَقَالَ عُمَرُ لَا تُقْبَلُ شَهَادَهُ امْرَأَهٍ أَعْجَمِیَّهٍ لَا تُفْصِحُ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَیَجُرُّ النَّارَ إِلَى قُرْصَتِه (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۹۸)
[۲۲] إِنَّ النَّبِیَّ ص لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمُ کُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثَهٌ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۸، ص: ۲۵۹)
[۲۳] وَ رَوَى ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ أَیْضاً أَنَّ فَاطِمَهَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا حَرَّضَتْهُ یَوْماً عَلَى النُّهُوضِ وَ الْوُثُوبِ، فَسَمِعَ صَوْتَ الْمُؤَذِّنِ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ لَهَا: أَ یَسُرُّکَ زَوَالُ هَذَا النِّدَاءِ مِنَ الْأَرْضِ؟! قَالَتْ: لَا. قَالَ: فَإِنَّهُ مَا أَقُولُ لَکِ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۹، ص: ۶۲۵)
[۲۴] وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الْإِخْلَاصِ فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ الْخِمَاصِ، وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَهَ الْعَجْلَانِ، وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ، أَذِلَّهً خَاسِئِینَ، تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَأَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی، وَ بَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ، وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَهِ أَهْلِ الْکِتَابِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطَانِ، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، فَلَا یَنْکَفِئُ حَتَّى یَطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ، وَ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ، قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَیِّدَ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً، وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَهٍ مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْأَخْبَارَ، وَ تَنْکِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ، وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتَال (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۹، ص: ۲۲۴)
[۲۵] فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلَاهَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکَاهَ تَزْکِیَهً لِلنَّفْسِ، وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلْإِخْلَاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّهِ، وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَهِ، وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَى اسْتِیجَابِ الْأَجْرِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعَامَّهِ، وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْأَرْحَامِ مَنْمَاهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیَهَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ، وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَهِ، وَ تَرْکَ السَّرِقَهِ إِیجَاباً لِلْعِفَّهِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ إِخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ، فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ أَطِیعُوا اللَّهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ فَإِنَّهُ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۹، ص: ۲۲۳)
[۲۶] عنکبوت، ۴۵
[۲۷] نساء، ۱۴۱
[۲۸] توبه، ۳۶
[۲۹] إِنَّ فَاطِمَهَ ع کَانَتْ تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ غَدَاهِ سَبْتٍ فَتَأْتِی قَبْرَ حَمْزَهَ وَ تَتَرَحَّمُ عَلَیْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ. (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۹۰)
[۳۰] تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ مَرَّتَیْنِ- الْإِثْنَیْنَ وَ الْخَمِیس (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۳، ص: ۲۲۸)
[۳۱] رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ [عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع] إِنَّ فَاطِمَهَ ع کَانَتْ مِسْبَحَتُهَا مِنْ خَیْطِ صُوفٍ مُفَتَّلٍ مَعْقُودٍ عَلَیْهِ عَدَدَ التَّکْبِیرَاتِ فَکَانَتْ بِیَدِهَا ع تُدِیرُهَا تُکَبِّرُ وَ تُسَبِّحُ إِلَى أَنْ قُتِلَ حَمْزَهُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ع فَاسْتَعْمَلَتْ تُرْبَتَهُ وَ عَمِلَتِ التَّسَابِیحَ فَاسْتَعْمَلَهَا النَّاس الحدیث. (کتاب المزار- مناسک المزار(للمفید)، النص، ص: ۱۵۰)
[۳۲] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ عَاشَتْ فَاطِمَهُ ع بَعْدَ أَبِیهَا خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ یَوْماً لَمْ تُرَ کَاشِرَهً وَ لَا ضَاحِکَهً تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَهٍ مَرَّتَیْنِ- الْإِثْنَیْنَ وَ الْخَمِیسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَاهُنَا کَانَ الْمُشْرِکُونَ. (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۳، ص: ۲۲۸)
[۳۳] قبرستان بقیع محل تجارت و همچنین محل نزول کاروان ها بود. شواهدی بر این مطلب وجود دارد. از جمله دو روایت:
الف) و قال رحمه الله فی قوله تعالى وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَقْبَلَتْ عِیرٌ وَ نَحْنُ نُصَلِّی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص الْجُمُعَهَ فَانْفَضَّ النَّاسُ إِلَیْهَا فَمَا بَقِیَ غَیْرُ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا أَنَا فِیهِمْ فَنَزَلَتِ الْآیَهُ وَ قَالَ الْحَسَنُ وَ أَبُو مَالِکٍ أَصَابَ أَهْلَ الْمَدِینَهِ جُوعٌ وَ غَلَاءُ سِعْرٍ فَقَدِمَ دِحْیَهُ بْنُ خَلِیفَهَ بِتِجَارَهِ زَیْتٍ مِنَ الشَّامِ وَ النَّبِیُّ ص یَخْطُبُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَامُوا إِلَیْهِ بِالْبَقِیعِ خَشْیَهَ أَنْ یُسْبَقُوا إِلَیْهِ فَلَمْ یَبْقَ مَعَ النَّبِیِّ ص إِلَّا رَهْطٌ فَنَزَلَت (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲۲، ص: ۵۹)
ب) قال: أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثنی غیر واحد من أهل العلم قالوا: قدم وفد غامد على رسول الله. ص. فی شهر رمضان. و هم عشره. فنزلوا ببقیع الغرقد. ثم لبسوا من صالح ثیابهم. ثم انطلقوا إلى رسول الله ص. (الطبقاتالکبرى،ج۱،ص:۲۶۰)
[۳۴] ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّى بَیْتَ الْأَحْزَانِ وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع أَمَامَهَا وَ خَرَجَتْ إِلَى الْبَقِیعِ بَاکِیَهً فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً فَإِذَا جَاءَ اللَّیْلُ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَیْهَا وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِلَى مَنْزِلِهَا (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۳، ص: ۱۷۷)
[۳۵] وَ إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهْقَهً فَلَا یَبْقَى فِی السَّمَاوَاتِ مَلَکٌ إِلَّا بَکَى رَحْمَهً لِصَوْتِهَا وَ مَا تَسْکُنُ حَتَّى یَأْتِیَهَا النَّبِیُّ ص فَیَقُولُ یَا بُنَیَّهِ قَدْ أَبْکَیْتِ أَهْلَ السَّمَاوَات (کامل الزیارات، النص، ص: ۸۷)
[۳۶] قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْعَطُوسِ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ [أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ] عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ عَلَى فَاطِمَهَ ع وَ هِیَ حَزِینَهٌ فَقَالَ لَهَا مَا حَزَنَکِ یَا بُنَیَّهِ قَالَتْ یَا أَبَتِ ذَکَرْتَ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النَّاسِ عُرَاهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ قَالَ یَا بُنَیَّهِ إِنَّهُ لَیَوْمٌ عَظِیمٌ وَ لَکِنْ قَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ [ع] عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [أَنَّهُ] قَالَ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ [یَنْشَقُ] عَنْهُ الْأَرْضُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَنَا ثُمَّ [و] أَبِی إِبْرَاهِیمُ ثُمَّ بَعْلُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ [ع] ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْکِ جَبْرَئِیلَ فِی سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ فَیَضْرِبُ عَلَى قَبْرِکِ سَبْعَ قِبَابٍ مِنْ نُورٍ ثُمَّ یَأْتِیکِ إِسْرَافِیلُ بِثَلَاثِ حُلَلٍ مِنْ نُورٍ فَیَقِفُ عِنْدَ رَأْسَکِ فَیُنَادِیکِ یَا فَاطِمَهُ ابْنَهَ مُحَمَّدٍ قُومِی إِلَى مَحْشَرِکِ [فَتَقُومِینَ] آمِنَهً رَوْعَتَکِ مَسْتُورَهً عَوْرَتُکِ فَیُنَاوِلُکِ إِسْرَافِیلُ الْحُلَلَ فَتَلْبَسِینَهَا وَ یَأْتِیکِ رُوفَائِیلُ بِنَجِیبَهٍ مِنْ نُورٍ زِمَامُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ عَلَیْهَا مَحَفَّهٌ مِنْ ذَهَبٍ فَتَرْکَبِینَهَا وَ یَقُودُ رُوفَائیلُ بِزِمَامِهَا وَ بَیْنَ یَدَیْکِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِأَیْدِیهِمْ أَلْوِیَهُ التَّسْبِیحِ وَ إِذَا جَدَّ بِکِ السَّیْرُ اسْتَقْبَلَتْکِ [اسْتَقْبَلَکِ] سَبْعُونَ أَلْفَ حَوْرَاءَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالنَّظَرِ إِلَیْکِ بِیَدِ کُلِّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ مِجْمَرَهٌ مِنْ نُورٍ یَسْطَعُ [تَسْطَعُ] مِنْهَا رِیحُ الْعُودِ مِنْ غَیْرِ نَارٍ وَ عَلَیْهِنَّ أَکَالِیلُ الْجَوْهَرِ مُرَصَّعٌ بِالزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ فَیَسِرْنَ عَنْ یَمِینِکِ فَإِذَا مِثْلُ الَّذِی سِرْتِ مِنْ قَبْرِکِ إِلَى أَنْ لَقِیَتْکِ اسْتَقْبَلَتْکِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فِی مِثْلِ مَنْ مَعَکِ مِنَ الْحُورِ فَتُسَلِّمُ عَلَیْکِ وَ تَسِیرُ هِیَ وَ مَنْ مَعَهَا عَنْ یَسَارِکِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَتْکِ أُمُّکِ خَدِیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ أَوَّلُ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ [بِرَسُولِهِ] وَ مَعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِأَیْدِیهِمْ أَلْوِیَهُ التَّکْبِیرِ فَإِذَا قَرُبْتِ مِنَ الْجَمْعِ اسْتَقْبَلَتْکِ حَوَّاءُ فِی سَبْعِینَ أَلْفَ حَوْرَاءَ وَ مَعَهَا آسِیَهُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ فَتَسِیرُ هِیَ وَ مَنْ مَعَهَا مَعَکِ فَإِذَا تَوَسَّطْتِ الْجَمْعَ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ یَجْمَعُ الْخَلَائِقَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ فَیَسْتَوِی بِهِمُ الْأَقْدَامُ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ یُسْمِعُ الْخَلَائِقَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَهُ الصِّدِّیقَهُ ابْنَهُ مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ مَعَهَا فَلَا یَنْظُرُ إِلَیْکِ یَوْمَئِذٍ إِلَّا إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ الرَّحْمَنِ [ص] وَ عَلِیُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ یَطْلُبُ آدَمُ حَوَّاءَ فَیَرَاهَا مَعَ أُمِّکِ خَدِیجَهَ أَمَامَکِ ثُمَّ یُنْصَبُ لَکِ مِنْبَرٌ مِنْ نُورٍ [النُّورِ] فِیهِ سَبْعُ مَرَاقٍ [مِرْقَاهِ] بَیْنَ الْمِرْقَاهِ إِلَى الْمِرْقَاهِ صُفُوفُ الْمَلَائِکَهِ بِأَیْدِیهِمْ أَلْوِیَهُ النُّورِ وَ تَصْطَفُّ الْحُورُ الْعِینُ عَنْ یَمِینِ الْمِنْبَرِ وَ عَنْ یَسَارِهِ وَ أَقْرَبُ النِّسَاءِ مِنْکِ [مَعَکِ] عَنْ یَسَارِکِ حَوَّاءُ وَ آسِیَهُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ فَإِذَا صِرْتِ فِی أَعْلَى الْمِنْبَرِ أَتَاکِ جَبْرَئِیلُ ع فَیَقُولُ [فَقَالَ] لَکِ یَا فَاطِمَهُ سَلِی حَاجَتَکِ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ أَرِنِی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَیَأْتِیَانِکِ وَ أَوْدَاجُ الْحُسَیْنِ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ یَقُولُ یَا رَبِّ خُذْ لِیَ الْیَوْمَ حَقِّی مِمَّنْ ظَلَمَنِی فَیَغْضَبُ عِنْدَ ذَلِکِ الْجَلِیلُ وَ یَغْضَبُ [تَغْضَبُ] لِغَضَبِهِ جَهَنَّمُ وَ الْمَلَائِکَهُ أَجْمَعُونَ فَتَزْفِرُ جَهَنَّمُ عِنْدَ ذَلِکِ زَفْرَهً ثُمَّ یَخْرُجُ فَوْجٌ مِنَ النَّارِ فَیَلْتَقِطُ [وَ یَلْتَقِطُ] قَتَلَهَ الْحُسَیْنِ وَ أَبْنَاءَهُمْ وَ أَبْنَاءَ أَبْنَائِهِمْ [وَ] یَقُولُونَ یَا رَبِّ إِنَّا لَمْ نَحْضُرِ الْحُسَیْنَ [ع] فَیَقُولُ اللَّهُ لِزَبَانِیَهِ جَهَنَّمَ خُذُوهُمْ بِسِیمَاهُمْ بِزُرْقَهِ الْأَعْیُنِ وَ سَوَادِ الْوُجُوهِ خُذُوا بِنَوَاصِیهِمْ فَأَلْقُوهُمْ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ فَإِنَّهُمْ کَانُوا أَشَدَّ عَلَى أَوْلِیَاءِ الْحُسَیْنِ مِنْ آبَائِهِمُ الَّذِینَ حَارَبُوا الْحُسَیْنَ فَقَتَلُوهُ فَیُسْمَعُ شَهِیقُهُمْ فِی جَهَنَّمَ ثُمَّ یَقُولُ جَبْرَئِیلُ ع یَا فَاطِمَهُ سَلِی حَاجَتَکِ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ شِیعَتِی فَیَقُولُ اللَّهُ قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ شِیعَهَ وُلْدِی فَیَقُولُ اللَّهُ قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ فَتَقُولِینَ یَا رَبِّ شِیعَهَ شِیعَتِی فَیَقُولُ اللَّهُ انْطَلِقِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِکِ فَهُوَ مَعَکِ فِی الْجَنَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکِ یَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ کَانُوا فَاطِمِیِّینَ فَتَسِیرِینَ وَ مَعَکِ شِیعَتُکِ وَ شِیعَهُ وُلْدِکِ وَ شِیعَهُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ آمِنَهً رَوْعَاتُهُمْ مَسْتُورَهً عَوْرَاتُهُمْ قَدْ ذَهَبَتْ عَنْهُمُ الشَّدَائِدُ وَ سَهُلَتْ لَهُمُ الْمَوَارِد … (تفسیر فرات الکوفی، ص: ۴۴۴)
[۳۷] وَ قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع اذْکُرْ حَاجَاتِکَ الثَّلَاثَ اللَّاتِی وَعَدْتُکَ بِقَضَائِهِنَّ فَقَالَ لَهُ الْأُولَى أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ ع فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ وَ الثَّانِیَهُ أَنْ تَرُدَّ عَلَیْنَا مَا أُخِذَ مِنَّا وَ الثَّالِثَهُ إِنْ کُنْتَ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِی أَنْ تُوَجِّهَ مَعَ هَؤُلَاءِ النِّسْوَهِ مَنْ یَرُدُّهُنَّ إِلَى حَرَمِ جَدِّهِنَّ ص فَقَالَ أَمَّا وَجْهُ أَبِیکَ فَلَنْ تَرَاهُ أَبَداً وَ أَمَّا قَتْلُکَ فَقَدْ عَفَوْتُ عَنْکَ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَمَا یَرُدُّهُنَّ غَیْرُکَ إِلَى الْمَدِینَهِ وَ أَمَّا مَا أُخِذَ مِنْکُمْ فَأَنَا أُعَوِّضُکُمْ عَنْهُ أَضْعَافَ قِیمَتِهِ فَقَالَ ع أَمَّا مَالُکَ فَلَا نُرِیدُهُ وَ هُوَ مُوَفَّرٌ عَلَیْکَ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ مَا أُخِذَ مِنَّا لِأَنَّ فِیهِ مِغْزَلَ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتَهَا وَ قَمِیصَهَا فَأَمَرَ بِرَدِّ ذَلِکَ وَ زَادَ فِیهِ مِنْ عِنْدِهِ مِائَتَیْ دِینَارٍ فَأَخَذَهَا زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع وَ فَرَّقَهَا فِی الْفُقَرَاءِ ثُمَّ أَمَرَ بِرَدِّ الْأُسَارَى وَ سَبَایَا الْحُسَیْنِ ع إِلَى أَوْطَانِهِنَّ بِمَدِینَهِ الرَّسُولِ ص. (اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: ۱۹۳)
استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلا مانع است.
دیدگاه خود را بنویسید: