حَجّت قبول نیست!

حج ات قبول نیست

علی ‌بن ‌یقطین می‌آمد حج.
مدینه که رسید خواست امام موسی کاظم علیه‌السلام را ببیند؛ اجازه ندادند.
گفتند: «برگرد؛ امسال حَجّت قبول نیست. ابراهیم شتربان چندین بار می‌خواست تو را ببیند راهش ندادی؟! خدا هم تو را راه نمی‌دهد؛ برگرد.»
برگشت کوفه، ناراحت و پشیمان. ابراهیم را پیدا کرد. باید از دلش درمی‌آورد. التماسش کرد؛ او را ببخشد. صورتش را گذاشت روی خاک تا ابراهیم لگدمالش کند. حلالیت که طلبید برگشت مدینه. این بار امام اجازه دادند ببیندشان. حالا دیگر حق‌الناسی در کار نبود. آمده بود حج.
بحارالأنوار، ج۴۸، ص۸۵.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *