اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربالعالمین، وصلیالله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد
و آله الطیبین الطاهرین
و لعنه الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یومالدین.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَه مِّن لِّسَانِی یفْقَهُواْ قَوْلِی.
فهرست عناوین این مطلب
Toggleخود واقعی ما
در جلسات گذشته خدمت دوستان عرض کردیم که اساسیترین خطا در زندگی ما که ریشه تمام خطاها و اشتباهات ما هست، خطا در تعریف از خودمان است، در پندار و تصوری است که از خودمان داریم، در بیگانگی از خودمان است. مولوی میگوید:
در زمین دیگری خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو[۱]
خیلی ابیات زیبایی است. در زمین دیگری خانه کردن، خانه کس دیگری را ساختن چقدر بد است، آدم عمر خودش را بگذارد، من یک کلیپی را میدیدم بهعنوان کلیپهای طنز معروف شده بود و اصطلاحاً ترند شده بود. ظاهراً در روسیه یا یک جای سرد برفی است. دو تا ماشین سفیدرنگ در برف که حدود یک متر برف روی ماشین نشسته است. اول صبح میخواهد برود سر کار، با بدبختی برفها را از روی ماشین میتکاند، شیشه را هم پاک میکند، آینه بغل را هم پاک میکند و با آرامش وقتی دزدگیر را میزند که سوار بشود، میبیند درب ماشین جلویی باز میشود. تازه متوجه میشود که ماشین جلویی مال خودش بوده و تا الآن داشته ماشین شخص دیگری را تمیز میکرده است.
این داستان زندگی ما هم هست. در زمین دیگری خانه مکن. یکعمر داریم به دیگری خدمت میکنیم. دیگری ما همین تن و بدن ماست که سهم خاک است، مال خاک است و همین الآن هم خاک است و یک مجموعهای از نجاسات است که به همدیگر سوار شده. ما الآن با چی زندهایم؟ اصلیترین چیزی که باعث زنده ماندن ما است، خون است که در تمام بدنمان هم در جریان است. یکلحظه هم اگر یک جایی لخته شود میگویند سکته کرد، این خون نجس دائم در حال گردش است. ابتدای وجود ما که تکتک سلولهای ما از چه چیزی شکل گرفته؟ اسپرم. یک قطره نجس. الآن هم زنده ماندن ما به غذا خوردن و آب خوردن و اینهاست که در بدن ما تبدیل به نجاسات میشود؛ یعنی همین غذا به محضی که از گلو پایین میرود و آب وقتی از گلو پایین میرود تبدیل به نجاست میشود. یا تبدیل به ادرار میشود یا تبدیل به خون میشود.
پس این بدن ماست. اگر قرار است ما این باشیم، که این کل وجود ماست. یک موجود ضعیف سراسر نجاست زماندار که سی، چهل، پنجاه سال زمان دارد. ابتدا یک قطره نجس بوده در یک بستری هم رشد کرده که با نجاست رشد کرده. در رحم مادر جنین با خون ارتزاق کرده و رشد کرده. همه اینها نجس است. این بخش اینجوری همهاش خون است و بعداً هم که خوراک مور و ملخ میشود.
بعضیها همه عمرشان در خدمت این بدن است. این بدن خوشگل باشد و از خوشگلی آن احساس خرسندی کند. از رفاه آن، از امکانات آن متنعم بودن آن، احساس متنعم بودن میکند. میگوید:
کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو
در زمین دیگری خانه کردن، یکی دیگر را دارد میسازد. آن خودمان، خودِ خودمان. آنکه با ما هست و خواهد بود، آن چیزی که فراتر از زمان و مکان است. فراتر از نژاد و رنگ و فراتر از جنسیت ماست. خودِ واقعی ما فراتر از جنسیت ماست. خودِ واقعی ما نه مرد است و نه زن، نه پیر است و نه جوان، نه سفید است و نه سیاه، نه چاق است و نه لاغر. نه خوشگل است و نه زشت. همه اینها هست به شرطی که خودت آن را اینگونه بکنی. دل جوان. ز دانش دل پیر برنا بود. دانشمند که پیر نمیشود، دانشمند که نمیمیرد. العلماء باقون مابقیالدهر[۲]. اینها اجسادهم مفقوده و اعیانهم موجوده. بدنش میرود زیر خاک.
من بعضی از سریالهای تلویزیون و بازیگرانی که فوت کردهاند را نگاه میکنم، قشنگ حس مُردگی به من دست میدهد و میگویم این بنده خدا فوت کرده است. ولی هیچوقت پیش نیامده که مثلاً امام خمینی را نگاه کنم و حس کنم از دنیا رفته، یا آیتالله بهجت را نگاه کنم و احساس کنم از دنیا رفته است. اینها نمیمیرند و روزبهروز زندهتر هستند و روزبهروز حرفشان و حقانیتشان بارزتر است. الآن میبینید که دنیای امروز امام خمینی را بهتر درک میکند، عظمت امام خمینی را بهتر درک میکند. اینکه ایشان میگفت اسرائیل باید از روی کره زمین محو بشود[۳] را الآن عالم بهتر میفهمد. الآن همه دنیا دارد به این موضوع اقرار میکند. پنجاه شصت سال پیش امام این حرف را گفته، همه دارند میفهمند. چرا؟ چون امام اینجایی نبود، امام آسمانی بود، ملکوتی بود، امام واقعی بود، امام در زمین دیگری خانه نکرده بود، همّ و غمّ او خوردن و پوشیدن نبود. امام همّ و غمش این نبود که تیپ خوشگل بزند، امام به تیپ خوشگل خودش فکر نمیکرد که الآن خوب شد و خوشگل شد.
وَلَکنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکمُ الْإِیمَانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِکمْ وَکرَّهَ إِلَیکمُ الْکفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیان[۴] میگوید محبوب واقعی تو چی است؟ ایمان است، زینت واقعی تو چی است؟ ایمان است. خوشگلی آدم به ایمانش است. خوشگل مؤمن است. زشت کافر است، فاسق است، مشرک است، کرَّهَ إِلَیکمُ الْکفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیان. گناه زشت است. گناهکار زشت است، کُفر زشت است، بیخدایی زشت است، بیتقوایی زشت است. زشتی آن را هم بعضیها میبینند و میفهمند. پیغمبر فرمود تَعَطّروا بِالاِستغفارِ وَلا تَفضَحَنَّکم رَوائِحُ الذُّنوب.[۵] فرمود با استغفار خودتان را معطر کنید. ما اگر جایی بخواهیم برویم و بوی بد بدهیم چهکار میکنیم؟ از محل کار آمده باشیم و لباس ما بوی عرق بدهد چهکار میکنیم؟ وارد مجلس میشوید؟ بعضیها ادوکلنهای گرانقیمت میخرند و میزنند. مخصوصاً خانمها خیلی به این موضوع حساس هستند که بدنشان بوی عرق ندهد و بوی بد ندهند و اگر خانمی بچه شیر میدهد لباسهایش بوی شیر ندهد، بوی غذا ندهد، مثلاً بوی روغن سرخکردنی میدهد و مهمان که دارد میآید، خیلی احساس بدی میکند که لباسش بوی قورمهسبزی بدهد و خیلی زودبهزود لباسشان را عوض میکنند چون به این بوها حساس هستند و خودشان هم بهتر این را درک میکنند.
فرمود بوی واقعی تو، خوب و بدش این نیست. میگوید:
مُشک را بر جان بزن بر تن نمال مُشک چیست؟ جز نام پاک ذوالجلال[۶]
خوب است و مستحب است که بدن ما هم بوی خوب بدهد، ولی بدن تو که واقعیت تو نیست، خوشبو بودن بدنت که خوشبو بودن واقعی تو که نیست. تَعَطّروا بِالاِستغفارِ با استغفار خودت را معطر کن. عطر زدی، حرم میخواهی بروی خودت را معطر میکنی؟ استغفار میکنی؟ پاک میکنی؟ آیه قرآن فرمود وقتی دیدار پیغمبر میخواهید بیایید قبل از آمدن صدقه بدهید که پاک بشوید. صدقه چرکهای آدم را میگیرد. کسی که واقعیت خودش را فهمیده زندگی را اینگونه میبیند. این شکلی خودش را میبیند، حرم که میخواهد برود، زیارت که میخواهد برود استغفار میکند و صدقه میدهد و شستشو میکند،
شستشوییکن و آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده[۷]
«تَعَطّروا بِالاِستغفارِ وَلا تَفضَحَنَّکم رَوائِحُ الذُّنوب» گناه بوی بد دارد. پیغمبر فرمود بوی بد گناه شما را رسوا میکند، پیش اهل ملکوت، آنها که حقیقت برایشان عیان است، آنها که به حقیقت خودشان رسیدهاند و به حقیقت این عالم رسیدهاند، به تعبیر امیرالمؤمنین، «فَهُمْ وَ الْجَنَّه کمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»[۸] اهل تقوا کسانی هستند که با بهشت آنگونه هستند که انگار وسط بهشت دارند کیف میکنند و با جهنم هم به صورتی هستند که انگار دارند عذاب میشوند. کلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ[۹]. اینها آیات قرآن است. فرمود آنها که اهل یقین هستند دارند همینجا جهنم را میبینند. بوی گناه را میفهمند و بوی طاعت را هم میفهمند. ابو بصیر میگوید آمدم خدمت امام صادق (علیهالسلام)، ابو بصیر حالا پیرمرد شده، مدینه خدمت حضرت رسید. میگوید کوفه کلاسی داشتم و یک وقتی سر کلاس با یک خانمی، مازحتها بشیء، یک شوخی با یک خانمی سر کلاس کردم، بعد خدمت امام صادق که رسیدم حضرت فرمودند فکر نکنید در مجلس درس و کلاس تو در کوفه اگر با یک خانم شوخی کردی ما متوجه نمیشویم. میگوید عبا را کشیدم روی صورتم و شروع کردم استغفار کردم. حضرت گفتند بارکالله استغفار کردی درست شد، ولی دیگر تکرار نکن.[۱۰] الآن که میروند مینشینند با خانمها مافیا بازی میکنند. میگوید من به خانم فلانی ظن شهروندی دارم و آن هم میگوید ممنونم از شما، خواهش میکنم.
تجربه گری که حقیقت بیحجابی را دید
این بوی کثافت میدهد، بوی لجن میدهد، آن مجلس کروبیان اگر آدم بخواهد وارد بشود این بو را میفهمد. یک دوستی را پارسال بعد از قضیه شنود[۱۱] با هم گفتگو کردیم، البته منتشر نشد، ولی مطالب خوبی داشت. این آقا از عشایر خوزستان بود و قضایایی برایش رخ داده بود که جالب هم بود، ولی بنا به مصالحی این گفتگوی ما منتشر نشد. در تابستان هم بود. شنود بیشتر در مورد شیطان بود، ولی بیشتر تجربه ایشان در مورد حجاب بود. ضبط هم کردیم ولی خورد به قضیه زن، زندگی، آزادی و اینها. شرایطی بود که دیدیم بهتر است منتشر نشود.
گفت من سال ۱۳۹۶ در مورد حجاب به چالش خورده بودم که این چی است که جمهوری اسلامی گیر داده به حجاب و این حرفها. اینهمه مسئله مهم داریم. میگفت در ذهنم به تردید افتاده بودم و اصل مسئله حجاب و اینها. میگوید یادم هست که تجربهای حاصل میشود و قضیه حجاب و ارتباط محرم نامحرم را به من نشان دادند که کمترین محبت و انعطاف دو نامحرم به همدیگر، چه تأثیرات و امواج عجیبوغریبی روی قلوب اینها دارد و چه بیچارگیها که سر اینها میآورد. میگفت این امواج را به من نشان دادند که میآید و دور قلب او را میگیرد. این با یک کلام محبتآمیز این نامحرم به آن نامحرم، پدر او را درمیآورند و چه برزخی برای اینطرف حاصل میشود. بعد یک قضیه جالبی را گفت که به این بحث ما مرتبط است.
گفت من وقتی از بدنم جدا شدم، وارد مجلسی شدم که خیلی تعابیر عجیبی را میگوید. یک فرد معمولی از خانواده عشایر که نه سواد آنچنانی دارد و نه حتی قیافه آنچنانی. دوست ما که این مطالب را میگفت یک ریش پروفسوری و یک قیافه ساده و معمولی داشت، یعنی فکر نکنید از بسیجیهای سی سال خدمت بوده. گفت دیدم مجلس انبیاء و اولیاء است، من را وارد کردند، گفت از دلم فریاد میزدم من را از این مجلس دربیاورید، بقیه با تعجب میگفتند برای چی؟ برای چی یک جایی که همه انبیاء و اولیاء جمعاند و میگفت که چهارده معصوم را هم دیدم که در آن جلسه حاضر بودند. گفتم بنده خدا چرا میگویی من را از این مرکز ببرید؟ گفت من کثیف بودم از حضور در آن جلسه خجالت میکشیدم، بوی گند میدادم، فقط میگفتم من را ببرید که بیشتر از این آبروی من نرود. این کلام پیغمبر وَلا تَفضَحَنَّکم رَوائِحُ الذُّنوب. خودتان را معطر کنید با استغفار که در مجالس آبروی شما نرود. گفت من مواجه شدم با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و بعد گفت وقتی فهمیدم حضرت امیرالمؤمنین جلوی من هستند، ولی چهره را ندیدیم. سلام کردم ولی جواب سلام را نشنیدم.
باز بنده از ایشان پرسیدم چرا؟ گفت یا همانجا یا بعدها به من فهماندند که حضور امیرالمؤمنین را احساس کردی ولی ندیدی چون چشم تو پاک نبود. اجازه پیدا کردی سلام بدهی چون زبانت پاکتر بود، میگفت من زبان خوبی داشتم و خیلی اهل زخمزبان و اینها نبودم. بعضیها چشمشان پاک است و زبانشان نیش مار است. بعضیها زبانشان خوب است، ولی چشمها هفتخط است. خَآئِنَهَ ٱلۡأَعۡیُنِ[۱۲]، قرآن به چشمهای خائن از آنها یاد میکند. گفت من خیلی طهارت چشم نداشتم ولی زبانم خوب بود. با همسرم، با بچهام خوب صحبت میکردم لذا به من اجازه دادند سلام بدهم.
گفت بعداً فهمیدم حضرت جواب سلام من را دادهاند، ولی چون گوش من پاک نبود نشنیدم و متوجه نشدم. چون مراعات نمیکردم و موسیقی و اینها را گوش میدادم، بعد از مرگ آدم تازه متوجه میشود که داستان طهارت چی بود؟ طهارت واقعی چی بود، عطر واقعی چی بود و لباس واقعی چی بود، غذای واقعی چی بود، رفیق واقعی کی بود؟ یا وَیلَتَی لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلا[۱۳].
آنچه می خواهیم و آنچه باید بخواهیم
اینجا هرکس سر ما را گرم میکرد فکر میکردیم رفیق خوب و بدرد بخور است. مجالسی که میگفتیم و میخندیدیم، چهار پنج ساعت. آنجا میبینی که اِتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِحٌ وَ لاَ تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِکُکَ وَ هُوَ لَکَ غَاشٌّ [۱۴] روایت از امیرالمؤمنین است. دنبال کسی برو که اشک تو را دربیاورد، نه دنبال کسی که خنده تو را درمیآورد. کسی که به تو یک چیزی میگوید که به تو برنخورد و ناراحت نشوی، این دشمن توست. یک فایدهای را دارد از تو میقاپد و میخواهد تو را برای خودش نگه دارد. این دارد از تو سوءاستفاده میکند. رفیق واقعی میخواهد تو راه بیندازد و تو را درست کند و حرکت بدهد. تلنگر میزند، نهیب میزند، اشک تو را درمیآورد. ما معمولاً خوشمان نمیآید از کسی که به ما تشر بزند و یا تذکر بدهد. یا از یک سخنرانی که همهاش انذار باشد وبیم باشد.
دوست داریم تا آخر بخندیم و سرگرم باشیم و کیفی بکنیم و چهار پنج ساعت برای ما استندآپ کنند و دروغ و راست را به هم ببافد و بابا و ننهاش را مسخره کند، همین کارها که معمولاً در اسنتدآپ کمدیها صورت میگیرد. طرف دو ساعت پدر خودش را مسخره میکند که دیگران بخندند. این اوج حماقت است. کسی که خودش را نمیشناسد از اینها خوشش میآید و فکر میکند این شیرین و لذیذ است، خوشمزه است. ولی کسی که خودش را میشناسد، زندگی واقعی را میشناسد، میگوید خوب که چی؟ من وقت خودم را دادم، از وقت شریفتر من چی دارم؟ من برای چی باید وقت خودم را به این بدهم و در ازای وقتیکه میدهم چی دارم میگیرم؟ من برای چی باید این کتاب را بخوانم، برای چی باید این جزوه را بخوانم، برای چی باید این فیلم را ببینم؟ این فیلم چه خاصیتی برای من دارد؟ این رمان چه خاصیتی برای من دارد و چی به من اضافه میکند؟ کدام نیاز من را مرتفع میکند؟ کدام نیاز واقعی من را حل میکند؟ حرکت. یک چیزی باید به من اضافه کند.
بعد آدم میبیند یک عمر است در زمین دیگری خانه کردهایم. همّ و غمّ ما این است که ماشینمان را درست کنیم، خانهمان را درست کنیم، پنجاه سال است که درگیر هستیم که این خانه پنجمتر بزرگتر بشود، این دیوارها کثیف است و این خانه کمی کهنه شده، محله ما پایین است دو تا محله برویم بالاتر. سعی کن خودت را دو مرحله ببری بالاتر. خانه دلت را پنجمتر بزرگتر کن.
حضرت عیسی (علیهالسلام) فرمود دیدهاید خانهای را که دود درون آن باشد در و دیوار به چه صورتی میشود؟ چقدر این روایت زیباست، ایام میلاد حضرت عیسی هم نزدیک است. حضرت عیسی (علیهالسلام) فرمود وقتی دود باشد، ولو اینکه بعداً دود میرود، ولی در و دیوار سیاه میشود. فرمود آدم ولو گناه هم نکند، فقط فکر گناه که بکند خانه دلش سیاه میشود.[۱۵]
بوی نجاست
تشبیه بدش این است که در سرویس بهداشتی گاهی میبیند نجاست نیست ولی بوی نجاست همهجا را برداشته، دلی هم که گناه نکرده، ولی فکر گناه دارد، نجاست ندارد ولی بوی نجاست میدهد. کسانی که بالا هستند و واقعی هستند میفهمند. میروی خدمت امام رضا (علیهالسلام)، آقا چه حسی به ما دارند؟ چه بویی از ما به مشام امام رضا (علیهالسلام) میرسد؟ تَعَطّروا بِالاِستغفار عطر واقعی این است. خانه واقعی، خانه ابدی ماست. فرمود: الْغِنَی وَ الْفَقْرُ، بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّه.[۱۶] این هم از امیرالمؤمنین است. فرمود اینکه کی دارد و ندارد، بعد از اینکه عرضه به خدا شد و حسابوکتابها شد، آنجا معلوم میشود. دارا و ندار آنجاست. دست میاندازیم پراید مدل ۸۲ را میگوییم این لگن را نمیخواهی عوضش کنی؟! شنیدهام بعضیها میگویند ماشینت را جلوی خانه ما نگذار، این افت کلاس برای ما دارد. ماشینت را توی کوچه ما نیاور. یک جلسه در یکی از برجهای ونک داشتیم، چهار پنجتا آخوند با هم رفتیم داخل برج، یکی داخل جلسه بود گفت فکر کنم خانههای این محل متری دو سه تومان خورد توی سرش. حالا خودش هم بچه آخوند بود. هم برادرش آخوند بود و هم پدرش.
باکلاسها و ژیگولها و شاسی بلندها. میگویند یکی از ویژگیهای سگ این است که دارا و ندار را از هم تشخیص میدهد. لباس اتوکشیده گران را از لباس درپیت تشخیص میدهد و برای پولدارها دم تکان میدهد. قرآن بلعم باعورا را تشبیه به سگ کرده است. فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الکلب إِن تَحمِل عَلَیهِ یلهَث أَو تَترُکهُ یلهَث[۱۷] بعضیها برای پولدارها دُم تکان میدهند. معمولاً با پولدارها همه خوب هستند. بیپولها هستند که کسی آنها را تحویل نمیگیرد. پولدار وقتی زنگ بزند همه احترام میکنند، پیام میدهند، عید را به او تبریک میگویند، چهار بار هم تبریک میگویند، شمارهاش را ذخیره میکنند، داستان این است. معمولاً پولدارها طرفدار زیاد دارند، میگویند فلانجا ویلا دارد. ولی بیپولها را هیچکس تحویل نمیگیرد. این چی دارد، از این به ما چی میرسد؟ وَ لکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ، سرمایه اصلی ایمان است، فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ[۱۸]. توشه اصلی چی است؟ تقواست. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ[۱۹]. سرمایهدار واقعی کی است؟ فرد باتقوا است. مرحوم آیتالله بهاءالدینی در مورد آیتالله بهجت فرموده بود ثروتمندترین انسان روی کره زمین بعد از امام زمان، آیتالله بهجت است.[۲۰] پسر آیتالله بهجت میگفت شام و ناهار و لباسهای پدرم را اگر جمع میکردیم هشتاد هزار تومان نمیشد. یک تکه استخوان بود ولی ثروتمندترین انسان روی کره زمین بود.
گفت فیلمهای مصاحبههای ایشان هست و یک مستندی هم از ایشان ساخته شده با نام «آن مردِ بسیار»[۲۱] خیلی مستند قشنگی است. یک کتابی هم از ایشان در حال چاپ است به نام «صحبت سالها»[۲۲]. میگوید یکی از شمال زنگ زد و گفت به حاجآقا بگویید چند وقت است باران نمیآید دامها دارند از بین میروند، محصولات دارند خشک میشوند، کشاورزی و باغداری ما همه آسیب دیده است، به آقای بهجت بفرمایید دعا کنید. ایشان میگوید من ندیدم پدرم غیرازاین دعا کنند. فقط در قنوت نمازش فقط یک کلمه دعا کرد که خدایا بارانت را جاری فرما. میگفت بعد از سه روز همان آقا زنگ زد و گفت لطفاً به حاجآقا بگویید سقف خانه دارد روی سر ما خراب میشود. لذا دعا کنند دیگر باران نیاید. سه روز است متصل دارد باران میبارد به حاجآقا بگویید دعا کنند دیگر باران نیاید. انسان چه میتواند بشود.
رسد آدمی به جایی
لبتر کند و خدا بگوید جانم. خدا این را به آدم بگوید. بگوید لبیک عبدی[۲۳]. أنَا مطیعٌ مَن اطاعنیِ[۲۴] چند شب دیگر ماه رجب شروع میشود. بیستوچند شب دیگر ماه رجب شروع میشود. این مال ماه رجب است که فرمود: خدا ملکی را در ماه رجب میفرستد که ندا بدهد در آسمان که خدای متعال فرمود بیایید با من مناجات کنید و بندگی کنید، أنَا مطیعٌ مَن اطاعنیِ تا حالا تو حرف گوش کردی و حالا نوبت من است که حرف تو را گوش بدهم. این را خدا میفرماید.
آدم به کجا میتواند برسد؟ همه دغدغهاش این است که لبش را پروتز کند. یا دو کا فالوور او برود بالا. آنیکی بچهاش را برده بود زیر سرم که لایک و فالو بگیرد، بچه را به مریضیهای مختلف میانداخت و میگفت بچه من الآن این مریضی را دارد، آن مریضی را دارد و مردم هم میآمدند همدردی میکردند، آخر بچه مُرد. خریت اگر شاخ و دُم داشت این شکلی میشد. آمده در این زمین بچهاش را دستمایه کرده که چهار نفر لایک و فالو بگذارند.
این باز خوب است به قول معروف این سگش شرف دارد به کسی دین خودش را دستمایه قرار میدهد که چهار نفر به او رأی بدهند. این بچهاش را فدا کرده، او آخرتش را فدا کرده است. این باز دو زار عقل بیشتری دارد.
ایام انتخابات نزدیک است، بعضیها که دینشان را داخل فریزر گذاشته بودند الآن درمیآورند و میگذارند داخل مایکروفر که بفروشند. با دروغ و دغل و وعدههای الکی، انشاءالله خوبهایش نصیب ما بشود و ما به خوبهایش رأی بدهیم. ولی قاعدتاً خوبها کمترند.
چه می دهی تا چه بگیری؟
داستان این است. چه چیزی را فدای چه میکنیم؟ آدمی که واقعیت خودش را فهمیده، دنیا را فدای ابدیت نمیکند، چیزی نیست این سختیهای اینجا و این مشکلات اینجا. هشتاد سال درد و رنج به یک ساعت درد و عذاب آخرت نمیارزد و نمیرسد. بعضیها حاضرند اینجا هزار سال عذاب بشوند که یک ساعت آنطرف عذاب نشوند. آنجا اوج عذاب این است که خدا با آدم قهر میکند.
دوست ما در سه دقیقه در قیامت[۲۵]، دو بار خودش این قضیه را برای بنده تعریف کرد. همان عزیزی که کتاب سه دقیقه در قیامت از او چاپ شد، دومرتبه گفت. یکبار تلفنی گفت و یکبار هم حضوری گفت در حرم امام رضا (علیهالسلام) و هر دو بار هم وقتی به اینجای قضیه رسید، زار زار گریه کرد. گفت همه حسابوکتاب برزخ یکطرف. آن صحنهای که پرونده اعمال من جلوی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) باز بود و دیدم یک گناهی در این پرونده بود که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) روی خودش را برگرداند، دوست داشتم محو و نابود میشدم، فقط همین؛ که حضرت زهرا اینجوری با کراهت روی خودشان را برنگردانند که این چهکاری بود. زار زار گریه میکرد و این را تعریف میکرد.
میگفت دوست داشتم خودم بروم در جهنم و تا ابد آتش بگیرم. ولی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) اینطوری به من بیمحلی نکنند و اینطوری از من روی برنگردانند. آن عذاب سخت است. کسی که خودش را شناخته، واقعیت خودش را شناخته، واقعیت هستی را فهمیده، میفهمد باید دل چه کسی را به دست بیاورد. من بروم چهارتا پولدار را برای خودم داشته باشم؟ کی از اینها ثروتمندتر است.
اغنیای عالم پیغمبر و آل پیغمبر هستند، اینها را برای خودت داشته باش.
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد تو را بس است و آل محمد[۲۶]
آدمی که با واقعیت زندگی میکند، میفهمد که واقعیت زندگی یعنی حرکت. حرکت دو رکن دارد. از دست دادن و به دست آوردن؛ و ما دائم در حال از دست دادن و به دست آوردن هستیم. یک چیزی میدهیم و یک چیزی میگیریم. این از زمانی که به دنیا آمدهایم تا بمیریم وجود دارد. حتی وقتیکه خواب هستیم. حتی بچگی و شیرخوارگیمان. همه زندگی همین است. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۲۷]. ما دائم در حال خسارت و در حال باخت هستیم. إلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۲۸]. سرمایه اصلی ایمان بود، زینت اصلی ایمان بود.
فقط یک نفر در حال سوخت دادن و باختن نیست، او هم مؤمن است. آنهم کسی که دائم دارد لِیزْدَادُوا إِیمَانًا[۲۹]. ایمانش را حفظ میکند و مرتب آن را افزایش میدهد. بعضیها به همین مقدار اندک دلشان خوش است. حالا یک چیزی داشته باشیم خوب است.
چطور به مادیات که میرسی دلت خوش نیست که ماهی دو میلیون حقوقمان است یک نان لواش و یک مقدار پنیر کارخانهای میخوریم. بالاخره زنده میمانیم، شنیدهاید که کسی اینجوری بگوید؟ کارتنخواب هم این حرف را نمیزند. کارتنخواب هم میگوید من غذای خوب میخواهم، گوشت میخواهم، بله، با نان و پنیر زنده میمانم میتوانم بیست سال نان و پنیر بخورم و زنده بمانم. آب جوی را هم بخورم تشنگیام برطرف میشود، اما من غذای خوب میخواهم، من کباب میخواهم.
بنده خدا تو برای یک بدن شصت هفتادسالهات اینطور دلسوزی میکنی، برای ایمان ابدیت به این فکر نیستی که افزایشش بدهی و بهترش کنی؟ خوب است بالاخره نماز را که میخوانیم، خدا و پیغمبر را هم که قبول داریم، سختش نکن. این خودش را نشناخته و واقعیت خودش را نفهمیده.
پسر آیتالله بهجت میگفت پدرم شبی چهار ساعت میخوابید و تازه خوابش هم نشسته بود. تا خواب به او غلبه نکند و مزه خواب را نچشد. بعد میگفتم بابا شما که همیشه عبادت میکنید، حداقل این اندک را درست بخوابید، میگفت من تازگیها فهمیدهام یک نفر هست سه ساعت میخوابد و من از او عقبتر هستم. این آدم رفته یکی را پیدا کرده که او سه ساعت میخوابد. آیتالله بهجت که میگویند ثروتمندترین فرد بعد از امام زمان است، باز از چند نفر عقب است. من که نمازهایم قضا نمیشود احساس میکنم ما بمیریم ملائکه دعوا دارند که ما شب خانه اینها باشیم یا خانه آنها. در بهشت این محل و آن محل سر ما دعوا دارند که امشب حاجی را ببریم خانه خودمان.
من الحمدلله نمازهایم قضا نشده، حالا چقدر این نمازهای ما درست است و با حضور قلب بوده بماند. الآن شما اگر به آقای بهجت بگویید بارکالله به این نماز شما، میگوید مگر من نماز خواندم؟ اینها مگر نماز بود؟ برای بعد از مرگش وصیت کرده بود یک دور همه نمازهایش را قضا کنند. نقل از شیخ انصاری ایشان وصیت کرده بود بعد از مرگم همه نمازهایم را قضا کنید. گفته بودند چرا؟ گفته بود من در نماز خیلی لذت میبردم همهاش استرس این را دارم که میگویم من به خاطر لذتهایش نماز میخواندم و نمازهای من قبول نیست، لذا بگویید بعد از مرگم یک دور نمازهایم را قضا کنند. اینها کجا بودند؟ اگر اینها انسان هستند، من چه هستم؟ با دهاندره و خمیازه و خارش بدن و اینها نماز خواندیم. یکی میگفت من نماز صبحهایم را خیلی بلند نمیخوانم، چون اگر بلند بخوانم خواب از سرم میپَرد. خواب بعد از نماز میچسبد.
راه باز است
چیزی که آدم را حرکت میدهد درک نفس است. این جان مطلب این چند شب ماست. کسی راه میافتد و میدود که میفهمد ندارد و ناقص است و کمبود دارد. میتواند داشته باشد و ندارد. تصور کنید بنده و شما الآن اینجا با آرامش نشستهایم و هیچکدام استرس اینکه یک ویلای خوب در سوئیس داشته باشیم را نداریم. الآن کسی اینجا هست که استرس داشته باشد که تا قبل از صبح باید یک ویلا در زوریخ سوئیس تهیه کنم؟ کسی هست چنین استرسی داشته باشد و بگوید مثلاً تا دوازده شب خیلی فرصت نمانده و ویلای زوریخ من جور نشده است؟ ولی الآن اگر بفهمی باجناق شما رفته زوریخ یک ویلای خوب و ارزانقیمت خریده و یک راه هم پیدا کرده با پنج میلیون کل خانواده را میتواند ببرد آنجا و ساکن بشوند. راهکاری هم که بلد است فقط تا دوازده شب امشب جواب میدهد، حالا چند نفر استرس پیدا کردند؟ اصلاً کسی هست استرس نداشته باشد؟ همه میروند. کجا؟ زوریخ. انشاءالله جلسه بعد را زوریخ برگزار میکنیم.
داستان کمالات معنوی این شکلی است که وقتی فهمیدم راه برای ما هم باز است و میتوانیم برسیم، آقای بهجت خودش فرمود روز قیامت همه حسرت میخورند و میگویند میشد همه سلمان باشند، آنجا سلمان را که میبینند میگویند میتوانستم من هم اینجوری بشوم. اصلاً همه اسباب فراهم بود که من هم سلمان بشوم، همه اسباب فراهم بود که من هم اینجوری بشوم، فقط باید حرکت میکردم.
در مورد حضرت مریم چقدر تعبیر قرآن قشنگ است فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا[۳۰]. میگوید خدا و رب او قبولش کرد و این نهال وجودی مریم را رویانید. این درخت، درختی است که خدا رویانده است. درخت مریم را همه میتوانیم داشته باشیم و به آن برسیم که درخت وجودی ما میوه بدهد. مَثَلٌ کلِمَه طَیبَه کشَجَرَه طَیبَه أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماءِ[۳۱] درخت است. اعتقادات خوب، اخلاق خوب، اینها درخت ماست. بعد از مرگ ما همه صاحب یک درخت هستیم. از میوههای این میوه میخوریم ولی برای بعضیها کأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیاطِینِ[۳۲]. میگوید در جهنم هم درخت هست، شجره زقوم داریم در جهنم. میگوید یک میوههایی برای جهنمیها هست که قیافهاش شبیه سر شیطان است. این آیه قرآن است؛ یعنی مزهاش به کنار، قیافهاش را میبیند حالش به هم میخورد، چون شیاطین نماد جهالت و کثافت هستند و قیافههایشان به کنار. این همان خلوتهایی است که در اینستاگرام داشتی و چتهایی است که میکردی و پیویهایی که میدادی. این شجره زائیده شده است. این میوههایی است که خودت تولید کردی.
اگر بار خار است خود کشتهای اگر پرنیان است خود رشتهای[۳۳]
این درخت خودت است، درخت وجود خودت است، این خودتی و هیچکس دیگری کاری نکرده است. این خودتی، آن نماز شبها هم میشود میوه، این اشکهای بر اهلبیت میشود دریا، میشود موج، آن غیبتها هم فَإنَّها إدامُ کلابِ النّارِ[۳۴] اصلاً آدم اشمئزازش میشود. فرمود غیبت خورشت سگهای جهنم است. اینجا طعم دارد و لذیذ است و میگوید آرام شدم، دو ساعت نشستم با تو درد دل کردم از این مادر شوهر فلان فلان شده و آرام میشود. سیر میشود، آنجا میبیند این غذای سگ جهنمی است. مؤمن که با این چیزها آرام نمیشود. مؤمن دلش پر هم که باشد، میرود با خدا نجوا میکند. قالَ إِنَّما أَشْکوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ[۳۵]، کلام حضرت یعقوب (علیهالسلام) است. هی بنشینم پیش اینوآن غیبت کنم و بدوبیراه بگویم. حالا چهار نفر هستند که کسی را نمیشناسند و غیبت نمیشود، آنجا اشکال ندارد، دو تا دوست داشته باش که فامیل تو را نشناسند برو با آنها درد دل کن. بیشتر بهجای اینکه درد دل کنی برو راهکار پیدا کن که ببینی وظیفهات چی است. تخلیه میکند خودش را. برو ببین با این آدمها که درگیر هستی وظیفهات چی است؟ این را پیدا کن. مؤمن دنبال انجام وظیفهاش است. ولی این هم مؤمن سطح پایین است، مؤمن واقعی قالَ إِنَّما أَشْکوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ میگوید من درد دلم را با خدا میکنم. مؤمن کیف میکند که در روز به مصیبتی میخورد، میگوید یک سوژه برای سحر جور شد که بنشینیم با خدا خوب درد دل کنیم. سوژه پیدا کردیم.
باشگاه یا آسایشگاه
یک وقت با یکی از اساتید در حرم امام رضا (علیهالسلام) تماس گرفتم سر یک قضیه ابتلای سختی. یک مطلبی به ایشان گفتم که اینجا وارد آن فضا نمیشوم که چی گفتم. ایشان گفت این ابتلائات لطف خداست و بعد هم فرمود من هم یک گرفتاریهایی دارم و فرمود سحر دیشب نالههایی زدم که در عمرم اینطور ناله نزده بودم. بعد گفت این ابتلائات لطف خداست. این ابتلائات را به شما میدهد که سحر ناله بزنی.
ببینید چقدر نگاه متفاوت است، کسی که خودش را میشناسد و واقعیت خودش را میشناسد، میبیند اینها شکلات خداست و ما از آنها فرار میکنیم. چرا من باید اینقدر بدبختی بکشم، چرا من اینقدر سختی میکشم، چرا اینقدر مشکلات و فشار؟ اینها لطف خداست.
زان به تاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را[۳۶]
شما در سینما که میروی، آدم ناوارد که سینما را نمیشناسد، میگوید چرا چراغها را خاموش کردند، چراغ را روشن کن، بعد به او توضیح میدهند که اینجا چراغها را خاموش میکنند که پرده روشن باشد و نمایان باشد. مردم باید پرده را نگاه کنند و همه حواسها به پرده باشد. آن ناوارد هم در دنیا میگوید چرا بچه من را گرفتند، چرا شوهرم اینجوری است، چرا آنجا اینجوری است؟ البته این به معنای این نیست که آدم خودش را ول کند و هر چی شد بادا باد. آدم باید وظیفهاش را بشناسد، فکر کند و تدبیر داشته باشد، ولی آدم عاقل که واقعیت زندگی را میداند، از این چیزها فرار نمیکند و میگوید همهچیز را خدا خاموش کرده تا من آن صحنه روشن را خوب ببینم.
زان به تاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را
رو به آنجا کنم. حواسم به آنجا جمع باشد. همه این ابتلائات لطف خداست و مؤمن در مصیبت شکور است و از خدا تشکر میکند. دست خدا را میبوسد، این لطف خداست، از همهجا دارد قطع میکند و دلت را دارد میکَنَد. سخت است، خیلی سَخت است. بچهات روبروی تو درمیآید و توهین میکند، همسرت کجخُلقی میکند، البته ما وظیفه داریم موعظه داریم و اصلاحش کنیم. اولازهمه خودمان را اصلاح کنیم. اول ببینیم اشکال ما کجا بوده که این اینجوری برخورد میکند. نگاهمان به عیب و عیوب دیگران نباشد. روایت زیاد دارد که حالا عرض میکنم و بحث را تمام میکنم.
همه این کارها را کردیم و درست نشد. ما را سِحر کردهاند. این چه نگاهی است؟ سِحر هم در زندگیها کم نیست و راهکار آنهم موجود است. همین توسل به اهلبیت بهترین چیز است برای دفع سِحر. توسل به امام رضا، توسل به حضرت زهرا (س)، ولی باید ابتدا نگاهت را درست کنی. من به این قضیه کار ندارم که این سحر است یا سحر نیست، نگاه تو مشکل دارد که فکر میکنی زندگی خوب آن چیزی است که همهچیز خوب است. آن مُردن است. آنجا دیگر خدا تو را وِل کرده. روزی که بلا نمیآید یعنی خدا تو را ول کرده. دیدند امیرالمؤمنین آمده توی مسجد و دارد گریه میکند.
این روایت را بهعنوان یادگاری این جلسات داشته باشید. خدایا من را رها کردی و به من محل نمیگذاری. گفتند چی شده؟ فرمود یک هفته است خانه من مهمان نیامده است. نکند خدا بیمحلی کرده و من را از فیض حضور مهمان محروم کرده است.[۳۷] ما اگر یک هفته مهمان داشته باشیم میرویم مسجد گریه میکنیم که خدایا این چرا نمیرود. این تفاوت نگاه کسی است که دنیا را محل عبور و ساخته شدن میبیند با کسی که دنیا را محل کیف و حال میبیند. کسی که اینجا را باشگاه میبیند با کسی که اینجا را آسایشگاه میبیند. شما وقتی رفتی باشگاه ببینی اینجا چه سوتوکور است. تشک پهن کردهاند و بهجای اینکه تاتمی پهن کنند تشک پهن کردهاند و متکا هم گذاشتهاند، چراغها را هم خاموش کردهاند، آخ جان برویم بخوابیم. پول از شما گرفتهاند اینجا تو ورزش کنی، کسی که این کار را کرده در حق تو جنایت کرده است. جمع کن برو وسایل ورزشی را بیاور. باید بدوی، باید عرق بریزی. میرود راحت میگیرد میخوابد. جای این کارها نیست، مال این کارها نیست. الراحه فیالجنه[۳۸]. اینجا مال دویدن است و تا آخر هم باید دوید.
نگاه عوض میشود. آدمی که خودش را خوب شناخت، نگاهش به همهچیز عوض میشود. نگاهش به مشکلات عوض میشود. نگاهش به تلخیها عوض میشود. نگاهش به دوستانش عوض میشود، نگاهش به آدمها عوض میشود. پس آنکه ما را به حرکت درمیآورد، توجه به نقص است. توجه به کمبود است و نکته کلیدیاش این است که آدم حواسش به عیوب خودش باشد. این همان شاهکلید رشد است. این را بزرگان فرمودهاند. اینها را که بنده عرض میکنم همهاش آیات و روایات و کلمات بزرگان است، ما که خودمان چیزی بلد نیستیم. آن شاهکلید که بعضیها میگویند یک شاهکلید برایت درست میکنم که زود بپری توی آسمان، مثلاً یک ذکر را اگر پنج بار بگویی یکدفعه یک چیزی منفجر میشود و میبینیم داریم با جبرئیل روی آب راه میرویم، اینجوری نیست.
شاهکلیدی که بزرگان فرمودند و آدم را پرت میکند در ملکوت و در عالیترین درجات، توجه مدام به عیوب خودش است. من روایتش را بخوانم و توضیح بدهم و بحثم را تمام کنم. روایت از امیرالمؤمنین است در خطبه ۱۷۶ نهجالبلاغه طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاس[۳۹]، طوبی را معمولاً در ترجمههای فارسی میگویند خوشا به حال کسی که- حالا شما این ترجمه را داشته باشید تا ترجمه دقیقتر را هم عرض کنم. خوشا به حال کسی که- شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاس. خوشا به حال کسی که مشغول عیب خودش است و از عیب بقیه فارغ است. این به این معنا نیست که اگر به گناهی یا چیزی رسیدی محل نگذاریم و اعتنا نکنیم، وظیفه داریم. ولی بعضیها همه حواسشان به این است که فلانی چهکار کرد، چرا اینجوری است، چرا اینجوری نماز میخواند، چرا اینجوری میخندد، چرا اینجوری غذا میخورد و بامزه قضیه این است عیوبی که از دیگران میگیرد معمولاً خودش هم آن عیب را دارد. بعضی مواقع حتی بدتر از آن را هم دارد که اینجا دیگر فاجعه است. فرمود کسی که اینجوری باشد، فَکانَ مِنْ نَفْسِهِ فِی شُغُلٍ مشغول خودش است وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَه و ملت هم از دست این راحتاند. چرا ما مرتب به اینوآن گیر میدهیم؟ چون از خودمان غافلیم. کی از خودش غافل است؟ کسی که خودش را نمیشناسد. کسی که خودش را میشناسد، مشغول خودش است، مشغول عیبهایش است. توجهش به آن است. شده یکبار روی کاغذ بنویسیم من چه نقص و کمبودی دارم. یکبار تجربه کنید، وقتی روی کاغذ مینویسید، حالتان دگرگون میشود. آدم هی میخواهد بگوید اینجوری نیستم، ولی میگوید بیا و منصفانه با هم نگاه کنیم، من آدم کمصبر و عجولی هستم. عصبی هستم، بعد داد میزند که عصبی نیستم، اینها عقلشان نمیرسد درست کار کنند و من هم مجبور میشوم عصبی بشوم.
بیا خودم با خودم روراست باشم. من عصبی هستم. این را بنویسیم و داشته باشیم. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُون.[۴۰] فلاح همان حالت رویش است که دیشب هم اشاره کردم. درخت وجودیاش بارور شده. اولاً درخت ورودی چه کسانی بارور شده؟ مؤمنون. اولین ویژگی که برای مؤمنون گفته چی است؟ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُون. راز رسیدن به خشوع را بزرگان فرمودند چی است؟ توجه به عیوب خود. این خشوع میآورد. من چقدر بد هستم و چقدر کارهای من زشت است.
از بزرگان پرسیدند برای حال خوب و حضور قلب در نماز پرسیدند، گفتند چند لحظه آدم مرور کند که خدا با من چهکار کرده و من با خدا چهکار کردم. همین چیزهای مختصر و معمولی، خیلی هم سختش نکنیم. من چه بدیهایی دارم، چه عیوبی دارم، چه اشکالاتی دارم. بعضی اشکالات من را بقیه صدبار تابهحال به من گفتهاند. توجیه نکنم، همینکه توجیه نکنم و قبول کنم که نقص دارم حرکت میکنم و خشوع میآید. راه میروم و سیر میکنم و کمکم دلش دارد میشکند، بعد میبیند که حالش عوض میشود و با خدا جور دیگری میشود.
طوبی
فرمود کسی که اینجوری است طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاس. کسی که این شکلی است چی نصیبش میشود؟ طوبی. طوبی را گفتیم معمولاً اینطور ترجمه میکنند که خوش به حالش. نه. طوبی خودش یک درخت بهشتی است. در مورد طوبی یک کم صحبت کنم.
درخت طوبی چه درختی است؟ کی به طوبی میرسید؟ کسی که حواسش به عیبش بود. او به طوبی میرسد. طوبی چی است؟ طوبی یکی از درختهای بهشت است. درختی است که روایت دارد خدای متعال خودش این درخت را کاشته و خودش آبیاری کرده است. کجا کاشته؟ در خانه پیغمبر. راوی میگوید از پیغمبر پرسیدم یک بار دیگر یک نفر از شما این را پرسیده بود. یک نفر از پیامبر پرسیده بود طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآب[۴۱] چی است؟ فرمود شَجَرَه فِی اَلْجَنَّه أَصْلُهَا فِی دَاری[۴۲]. درختی است در بهشت که ریشهاش در خانه من است فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ اَلْجَنَّه گفتند یا رسولالله، سَأَلْنَاک عَنْهَا یک بار دیگر هم این را از شما پرسیده بودیم و شما گفتید این یک درختی است که در خانه علی است، الآن میگویید در خانه من است، بالاخره کجاست؟ فرمود اِنَّ دَارِی وَ دَارُ عَلِی غَداً وَاحِدَه فِی مَکانٍ وَاحِد. خانه من و علی در بهشت یکی است و یکجاست. خانه من و علی و فاطمه. ریشهاش آنجاست.
از چه آبی درخت طوبی آبیاری شده است؟ کیف میکنید اینها را میخوانم یا نه؟ آخرش یک چیزی میگویم که مزد عزاداریهای چند شب شما باشد. یکی از مزدهایش باشد. میگوید در انجیل خدا بهواسطه انجیل با حضرت عیسی صحبت کرد در پاسخ حضرت عیسی سؤالی کرد و گفت یاربِّ وَما طوبی؟[۴۳] خدایا طوبی چی است؟ فرمود شَجَرَه فِی الْجَنَّه أَنَا غَرَسْتُهَا، درختی است در جنت که خودم کاشتهام، فقط باید برویم بهشت تا بفهمیم چی است تُظِلُّ الْجِنَانَ سایه این درخت، درخت سایه میاندازد، خدا درخت بهشتی را برای چی کاشته؟ درخت کاشته که سایهاش کل بهشت را پر کند. یک درخت است که سایهاش همه بهشت را گرفته و آن هم درخت طوبی است. أَصْلُهَا مِنْ رِضْوَانٍ ریشه درخت در رضوان الهی است. مَاؤُهَا مِنْ تَسْنِیمٍ. آبی هم که با آن این درخت را آبیاری کردهام از چشمه تسنیم است. هرکدام از اینها یک دهه سخنرانی میخواهد. بَرْدُهُ بَرْدُ الْکافُورِ. خنکی این درخت خنکی کافور است وَ طَعْمُهُ طَعْمُ الزَّنْجَبِیلِ. شاید میوهها و یا آب این درخت طعم زنجبیل دارد. مَنْ یشْرَبْ مِنْ تِلْک الْعَینِ شَرْبَه هر کس یک جرعه از این آب بخورد لَا یظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً تا ابد تشنه نمیشود. این خوراک بهشتیهاست و خوراک جهنمیها را هم دیدید که چی بود.
میگوید حضرت عیسی گفت اللَّهُمَّ اسْقِنِی مِنْهَا. خدایا میشود یککم از این آب به من بدهید؟ خطاب رسید: حَرَامٌ یا عِیسَی عَلَی الْبَشَرِ أَنْ یشْرَبُوا مِنْهَا حَتَّی یشْرَبَ ذَلِک النَّبِی تا پیغمبر اکرم از این نخورد، به هیچکدام از خلایق از این چشمه چیزی نمیدهم.
آتش به شاخه های طوبی
درخت طوبی از چنین آبی رشد کرده. حالا یک جمله دیگر از درخت طوبی بگویم. امام صادق (علیهالسلام) فرمود: یکثِرُ تَقْبِیلَ فَاطِمَه عَلَیهَا السلام[۴۴] پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی فاطمه زهرا را میبوسد فَأَنْکرَتْ ذَلِک عَائِشَه، عایشه بدش میآمد. پیغمبر فرمود: یا عایشه، اینکه من فاطمه را زیاد میبوسم داستانی دارد. این هدیه امشب بین ما و شما. انشاءالله در بهشت این روایت را مرور کنیم و کیف کنیم و ببینیم. فرمود لَمّا اُسرِی بی اِلَی السَّماءِ دَخَلْتُ الجَنَّه شبی که من را معراج بردند، رفتم داخل بهشت. فَأَدْنَانِی جَبْرَئِیلُ مِنْ شَجَرَه طُوبَی جبرئیل من را برد نزدیک درخت طوبی. وَ نَاوَلَنِی مِنْ ثِمَارِهَا از میوههای درخت طوبی به من داد. فَأَکلْتُهُ یکی از میوههای درخت طوبی را خوردم. فَحَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِک مَاءً فِی ظَهْرِی آن میوه درخت طوبی، شد نطفهای در صلب من که شد نطفه فاطمه زهرا. فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَی اَلْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَه فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَه خدیجه باردار شد با همین نطفه به فاطمه. سؤال سر چی بود؟ چرا اینقدر فاطمه را میبوسی؟ فرمود: فَمَا قَبَّلْتُهَا قَطُّ إِلاَّ وَجَدْتُ رَائِحَه شَجَرَه طُوبَی مِنْهَا. هر وقت فاطمه را بو میکنم، بوی درخت طوبی را میدهد. مشتاق بوی درخت طوبی که هستم فاطمه را بو میکنم و مخصوصاً فاطمه بیشتر از همه دست فاطمه و سینه فاطمه را میبوسید.
این دست و سینهای که بوی درخت طوبی میداد این روزها بوی دود میدهد. این روزها دائم از آن خون میآید. این سینهای که پیغمبر از عطر آن سینه مدهوش میشد، این سینه این روزها استخوانش شکسته است. چه خبر است امشب مدینه، این ساعاتی که امیرالمؤمنین مشغول غسل و کفن است. وقتی پیغمبر بوی طوبی احساس میکند، حتماً امیرالمؤمنین هم بوی طوبی احساس میکند. دارد آب میریزد روی استخوانهایی که بوی درخت طوبی میدهد.
برای شما روضه از زبان امیرالمؤمنین بخوانم. مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل کرده، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید فاطمه به من وصیت کرد که من را شبانه غسل بده، شبانه کفن کن و دفن کن و من هم مشغول عمل به وصیت فاطمه شدم، لَقَدْ أَخَذْتُ فِی أَمْرِهَا[۴۵] مشغول کار فاطمه شدم. وَ غَسَّلْتُهَا فِی قَمِیصِهَا فاطمه به من گفته بود مرا از روی لباس بشور و غسل بده، من هم او را از روی لباس شستم وَ لَمْ أَکشِفْهُ عَنْهَا لباس را از روی او کنار نزدم. فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کانَتْ مَیمُونَه طَاهِرَه مُطَهَّرَه بدنی را غسل دادم که یُمن و برکت از همه این بدن میبارید و طهارت از این پیکر میبارید. طاهره مطهره بود. ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَه حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ یک مقدار از کافوری که با آن پیغمبر را غسل دادم باقی مانده بود، با همان فاطمه را غسل دادم و وَ کفَّنْتُهَا کفن کردم
وَ أَدْرَجْتُهَا فِی أَکفَانِهَا کفنها را یکییکی قرار دادم و آنها را یکییکی بستم فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ آخرین جایی که از کفن میبندند صورت است. خواستم صورت را ببندم بچهها را صدا زدم نَادَیتُ یا أُمَّ کلْثُومٍ یا زَینَبُ یا سُکینَه یا فِضَّه یا حَسَنُ یا حُسَینُ یا زینب، یا امکلثوم، یا سکینه، یا فضه، یا حسن، یا حسین، هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکمْ بیایید با مادرتان خداحافظی کنید.
یک جمله بگویم که دلتان شاد بشود، هرچند میدانم جگرتان از این تعابیر آتش میگیرد. محبت فاطمه در دلتان است، الحمدلله، چقدر باید شکر کنید بابت این نعمت که با این روضهها دلمان آتش میگیرد. میخواهم این بشارت را به شما بدهم که امروز در این مصیبت شماها ماتمزده بودید. چه کسانی امروز احساس میکردند مادر از دست دادهاند و غم داشتند، این بشارت به شما. امیرالمؤمنین وقتی اینها را صدا زد، زینب و حسن و حسین فرزندان فاطمه است، ولی فرمود فضه بیا با مادرت خداحافظی کن، فضه که فرزند فاطمه نیست، معلوم میشود هرکس آنجا جگرسوخته بود از غم فاطمه، امیرالمؤمنین فرموده بود بیا با مادرت خداحافظی کن. این جگرهایی که الآن آتش میگیرد، انشاءالله از آنطرف مادر ما به ما خطاب بزند و صدا بزند فرزندم، عزیزم. فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّه بیایید خداحافظی کنید. دیگر تا بهشت مادرتان را نخواهید دید.
امشب شام غریبان است و ممکن است طولانیتر بشود، ولی جای دوری نمیرود. آنقدر امشب مدینه خلوت است و صدایی نیست، گریههای شما غنیمت است برای امشب، این نالهها خیلی ارزش دارد، حتماً امام حسن و امام حسین میگویند شماها کجا بودید وقتی ما آستین به دهان گرفته بودیم. شما راحت ناله میزدید، فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ حسن وحسین سریع آمدند وَ هُمَا ینَادِیانِ و داد میزدند وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی هنوز آنقدر نگذشته که پدر از دست دادیم، وَ أُمِّنَا فَاطِمَه الزَّهْرَاءِ مادرمان را هم از دست دادیم. یا أُمَّ الْحَسَنِ یا أُمَّ الْحُسَینِ اینجوری مادرشان را صدا زدند. ای مادر حسن! ای مادر حسین! إِذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَی اگر جدمان پیغمبر را دیدی، فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلَامَ سلام ما را به او برسان یک حرفی هم داریم که از قول ما به پیغمبر بگو، قُولِی لَهُ به او بگو، إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَک یتِیمَینِ فِی دَارِ الدُّنْیا ما بعد از تو در دنیایتیم شدیم. حالا مادرمان را هم از دست دادیم و تنهاتر شدیم. فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ امیرالمؤمنین میفرماید خدا را شاهد میگیرم دیدم این لحظه را که حسن و حسین روی سینه مادر بودند قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ دیدم ناله مادرشان بلند شد، وَ مَدَّتْ یدَیهَا دیدم دستها را از کفن بیرون آورد وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَی صَدْرِهَا مَلِیاً این بچهها را سفت به سینه چسباند وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ صدایی از آسمان شنیدم که گفت ینَادِی یا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا علی این بچهها را بلند کن. فَلَقَدْ أَبْکیا وَاللَّهِ مَلَائِکه السَّمَاوَاتِ ملائکه آسمان طاقت ندارند این صحنهها را ببینند. فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَی الْمَحْبُوب. همه حرف در این خط است. میگوید فاطمه را رها کنید، خدای عاشق فاطمه بیش از این طاقت دوری فاطمه را ندارد. حبیب مشتاق محبوبش است و رها کنید تا فاطمه برود به ملاقات خدا. خدا بیتاب فاطمه است. میفرماید فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا[۴۶] بچهها را از سینه مادرشان بلند کردم وَجَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْیات، کفن را بستم و شروع کردم به خواندن این ابیات:
فِرَاقُک أَعْظَمُ الْأَشْیاءِ عِنْدِی سختترین چیز برای من دوری از تو است یا فاطمه.
وَ فَقْدُک فَاطِمُ أَدْهَی الثُّکولِ سنگینترین غمی که در زندگیام دیدم همین غم بود یا فاطمه.
سَأَبْکی حَسْرَه وَ أَنُوحُ از این به بعد با حسرت فراق و فقدان تو اشک میریزم و نوحه میکنم
شَجْواً عَلَی خَلٍّ مَضَی أَسْنَی سَبِیلٍی
أَلَا یا عَینُ جُودِی اشک من خون ببار، چشم من خون ببار
وَ أَسْعِدِینِی فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْکی خَلِیلِی من از به بعد حزنم دائمی است و گریه میکنم.
نمیگوید برای همسرم گریه میکنم، برای مادر بچههایم گریه میکنم، بلکه میگوید ابکی خلیلی. برای رفیق جونجونیام گریه میکنم. من صمیمیترین رفیقم را از دست دادم امشب. میگوید با دست خودم فاطمه را بلند کردم و در قبر گذاشتم و صدا زد امیرالمؤمنین السلام علیک یا رسول اللَّه، السلام علیک یا حبیب اللَّه، السلام علیک یا نور اللَّه، السلام علیک یا صفوه اللَّه منی، السلام علیک، والتحیه واصله منی الیک ولدیک و من ابنتک النازله[۴۷] هم از جانب خودم به شما سلام میدهم و هم از جانب دختری که امشب مهمان توست. وان الودیعه قد استردت، یا رسولالله امانت را برگرداندم والرهینه قد اخذت، فواحزناه علی الرسول ثم من بعده علی البتول، من چقدر غصه رسول را داشتم و الآن غصه بتول را دارم؛ و لقد اسودت علی الغبراء، اینها تعابیر امیرالمؤمنین است، اغراق نمیکند، حال علی امشب این است. فرمود این آسمان همیشه بعدازاین برای من تیرهوتار است؛ و بعدت عنی الخضراء، دیگر خوشی و سرسبزی از من دور شد. فواحزناه، ثم واأسفاه چقدر من دلم خون است و چقدر غصهدارم. دوباره اشعاری را سرود.
آمد و قبل از اینکه پیکر را در قبر بگذارد نماز میت را به جماعتی خواندند و خیلی اینجا بشارت برای ماست. آنجا که به فضه فرمود بیا و با مادرت خداحافظی کن، اینجا هم امیرالمؤمنین فرستاد چند نفر را آوردند. ابوذر را آوردند، سلمان را آوردند، فرمود به حسن و حسین که بروید اینها را مخفیانه بیاورید که در تشییع مادرتان شرکت کنند و در تشییع فاطمه شرکت کنند. میفرماید علی نماز را بر پیکر فاطمه خواند فی اهله و اصحابه چه کسانی در این نماز بودند؟ شاید هفت هشت نفر بیشتر نبودند. خانواده فاطمه بودند، اصحاب علی بودند و موالی و احبائه. آنها که محبت داشتند را امیرالمؤمنین رساند به تشییع پیکر و نماز بر بدن فاطمه.
این محبتها را مگر فاطمه و علی یادشان میرود؟ این شبها بعضیها گفتند ما خانم هستیم و بچهدار هستیم تا این ساعت مینشینیم و بعد در این تاریکی باید برویم، شما فکر میکنید فاطمه اینها را فراموش میکند؟ امیرالمؤمنین اینها را یادش میرود، واقعاً شاید آدم بتواند این را با عمق جانش بگوید که انگار امیرالمؤمنین جلوی در از تکتک شما تشکر میکند که در مجلس همسرش شرکت کردید.
دوباره امیرالمؤمنین اشعاری را گفت: وقتی پیکر را در خاک گذاشت گفت:
اَری علل الدنیا علی کثیره[۴۸] مشکلات دنیا خیلی برای من زیاد است.
و صاحبها حتی الممات علیلٌ تا وقتیکه بمیرم باید با این مشکلات سروکله بزنم.
ولی سختترین مشکل را علی چی میخواهد بگوید؟
لِکلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَینِ فُرْقَه بههرحال هر کس با کسی رفیق است روزی از هم جدا میشوند.
وَ کلُّ اَلَّذِی دُونَ اَلْوَفَاه قَلِیلٌ من هم یک روزی میروم.
وَ إِنَّ اِفْتِقَادِی وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ دَلِیلٌ عَلَی أَنْ لاَ یدُومَ خَلِیلٌ اینکه اول پیغمبر را از دست دادم و حالا فاطمه را از دست دادم، نشان میدهد که من دیگر در این عالم رفیقی نخواهم داشت، رفاقتی هم دیگر پایدار نیست.
برگردم یککمی عقب، یک ناله جانانه بزنیم و عرض من تمام. آن صحنه را یادتان هست که حسن و حسین روی سینه مادر بودند که ملائکه به علی گفتند بچهها را بلند کن، امیرالمؤمنین این بچههای ماتمزده را چطوری از سینه مادر بلند میکند، حتماً کلی نوازش کرد، اشک آنها را پاک کرد و به سینه چسباند و بوسید و گفت قربان اشکت بشوم عزیزم، سخت است بابا، میدانم، قاعده این است که اگر بچهای را بخواهند از روی بدن عزیزش جدا کنند باید اینطور جدا کنند. لایوم کیومک یا اباعبدالله[۴۹]. یک جای دیگری بود، همین حسین که بابا با عشق از روی بدن مادر او را بلند کرد، وقتی خواستند بچهاش را از روی سینهاش بلند کنند، آنقدر با تازیانه زدند، با کعب نی زدند ولی بچه نگفت بابا نگفت من را میزنند. گفت وَإلی عمَّتی المَضروبَهِ[۵۰]. دارند عمهام را میزنند.
الا لعنت الله علی القوم الظالمین.
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبون.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما!
قلب نازنیشان از ما راضی بفرما!
عمر ما نوکری حضرتش قرار بده!
نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده!
اموات، علما، شهدا، فقها و امام راحل، ذوی الحقوق، ذوی الارحام الساعه سر سفره با برکت حضرت زهرا میهمان بفرما!
شب اول قبر حضرت زهرا را به فریاد ما برسان!
مریضهای اسلام به آبروی فاطمه زهرا، شفای عاجل و کامل عنایت بفرما!
گرفتاریهای مؤمنین و مسلمین، مشکلات دنیوی، اخروی، مادی و معنوی جسمی، روحی، به آبروی فاطمه زهرا به عظمت بدنی که امشب امیرالمؤمنین غسل داد، خدایا از این امت و این ملت، مشکلات رفع بفرما!
مشکلات جوانانمان را به فضل و کرمت برطرف بفرما!
خدایا امت اسلام، پیروزی نهایی عاجلاً عنایت بفرما!
جنایتکاران عالم، ظالمان و مستکبران، علیالخصوص آمریکا و اسرائیل خبیث را نیست و نابود بفرما!
رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت عنایت بفرما!
هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن!
[۱]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۹.
[۲] هَلَکَ خُزّانُ الأموالِ و هُم أحیاءٌ ، و العُلَماءُ باقونَ ما بَقِیَ الدَّهرُ ، أعیانُهُم مَفقودَهٌ ، و أمثالُهُم فِی القُلوبِ مَوجودَهٌ(نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷).
[۳]. امام خمینی (ره): ملتها باید بایستند و بخواهند از ارتشهای منطقه خودشان و از دولتهای منطقه خودشان که بیایند و با این فلسطینیها و با این سوریها که مورد ظلم واقع شدهاند کمک کنند تا این غده سرطانی از بین برود. (امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۳۲۹).
[۴]. وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ یطِیعُکمْ فِی کثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰکنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیکمُ الْإِیمَانَ وَزَینَهُ فِی قُلُوبِکمْ وَکرَّهَ إِلَیکمُ الْکفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ ۚ أُولَٰئِک هُمُ الرَّاشِدُونَ (سوره حجرات، آیه ۷).
[۵]. تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْکمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ. (طوسی، امالی، ص ۳۷۲).
[۶]. مُشک را بر تن مزن، بر دل بمال مُشک چهبْوَد نام پاک ذوالجلال.
(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۹).
[۷]. شست و شویی کن و آنگه به خرابات خِرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
(حافظ، دیوان حافظ، غزل ۴۲۳).
[۸]. فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ (نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳).
[۹]. کلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ (سوره تکاثر، آیات ۵ و ۶).
[۱۰]. روی عن أبی بصیر، قال: کنت اقرئ امرأه القرآن بالکوفه، فمازحتها بشیء؛ فلمّا دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام عاتبنی و قال: من ارتکب الذنب فی الخلاء لم یعبأ اللّه به أی شیء قلت للمرأه؟ فغطّیت وجهی حیاء و تبت، فقال أبو جعفر علیه السّلام: لا تعد. (بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم و المعارف، ج ۱۹، ص ۱۱۹).
[۱۱]. دوره صوتی شنود، از دورههای موسسه تعالی
[۱۲]. یَعۡلَمُ خَآئِنَهَ ٱلۡأَعۡیُنِ وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُ (سوره غافر، آیه ۱۹).
[۱۳]. وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیهً ۖ وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَابًا أَلِیمًا (سوره فرقان، آیه ۳۷).
[۱۴]. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اِتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِحٌ وَ لاَ تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِکُکَ وَ هُوَ لَکَ غَاشٌّ وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اَللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُونَ .
[۱۵]. عیسی (علیهالسلام): موسی (علیهالسلام) به اصحاب خود فرمود: زنا نکنید، من به شما میگویم حتی فکر زنا نکنید. (سپس چنین مثال زد) اگر شخصی در اتاق نقاشی شده و زیبا، آتشی روشن کند، دود، آن اطاق نقاشی شده را دودآلود و سیاه خواهد کرد. گرچه اطاق را نسوزاند، فکر زنا نیز همچون آن دودی است که زیبایی چهره معنوی انسان را تیرهوتار میسازد، گر چه آن چهره را از بین نبرد. (قمی، عباس، سفینه البحار، ج ۱، ص ۵۶۰).
[۱۶]. نهجالبلاغه، حکمت ۴۵۲.
[۱۷]. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَثْ ۚ ذَٰلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ (سوره اعراف، آیه ۱۷۶).
[۱۸] . الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ۚ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ ۗ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ ۚ وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ (سوره بقره، آیه ۱۹۷).
[۱۹] . یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ(سوره حجرات،آیه ۱۳).
[۲۰]. سایت فارس، ثروتمندترین مرد جهان/ماجرای نامی که بشارت داده شد، تاریخ درج مطلب ۲۷/۰۲/۱۴۰۲، تاریخ بازدید ۴/۱۱/۱۴۰۲
[۲۱]. مستند «آن مرد بسیار»، آیت الله بهجت به روایت فرزند.
[۲۲]. سایت مرکز تنظیم و نشر آیت الله بهجت، صحبت سالها: مجموعه خاطرات حاج شیخ علی بهجت، تاریخ درج مطلب: ۱۳/۴/۱۴۰۲، تاریخ بازدید: ۳/۱۱/۱۴۰۲.
[۲۳]. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالْبَلَاءِ ثَجّاً فَإِذَا دَعَاهُ قَالَ لَبَّیک عَبْدِی لَئِنْ عَجَّلْتُ لَک مَا سَأَلْتَ إِنِّی عَلَی ذَلِک لَقَادِرٌ وَ لَئِنِ ادَّخَرْتُ لَک فَمَا ادَّخَرْتُ لَک فَهُوَ خَیرٌ لَک. (کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۵۳).
[۲۴]. نَقَلْنَاهُ مِنْ کتُبِ الْعِبَادَاتِ عَنِ النَّبِی (ص) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَهِ مَلَکاً یقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ ینَادِی [نادی] ذَلِک الْمَلَک کلَّ لَیلَهٍ مِنْهُ إِلَی الصَّبَاحِ طُوبَی لِلذَّاکرِینَ طُوبَی لِلطَّائِعِینَ وَ یقُولُ اللَّهُ تَعَالَی أَنَا جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُطِیعُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِی الشَّهْرُ شَهْرِی وَ الْعَبْدُ عَبْدِی وَ الرَّحْمَهُ رَحْمَتِی فَمَنْ دَعَانِی فِی هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِی هَدَیتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَینِی وَ بَینَ عِبَادِی فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَی. (ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۶۲۸).
[۲۵]. سه دقیقه در قیامت، انتشارات شهید ابراهیم هادی.
[۲۶]. سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد
(سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره ۱۶، در ستایش حضرت رسول (ص)).
[۲۷]. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (سوره عصر، آیه ۲).
[۲۸]. إلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (سوره عصر، آیه ۳).
[۲۹]. هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکیمًا. (سوره فتح، آیه ۴).
[۳۰]. فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکفَّلَهَا زَکرِیا ۖ کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّیٰ لَک هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ. (سوره آل عمران، آیه ۳۷).
[۳۱]. أَلَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کلِمَهً طَیبَهً کشَجَرَهٍ طَیبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ. (سوره ابراهیم، آیه ۲۴).
[۳۲]. طَلْعُهَا کأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیاطِینِ. (سوره صافات، آیه ۶۵).
[۳۳]. اگر بار، خارست خود کشتهای/ و گر پرنیانست خود رشتهای (فردوسی، شاهنامه، فریدون، بخش ۲۹).
[۳۴]. عَنْ نَوْفٍ الْبِکالِی قَالَ: أَتَیتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (ص) وَ هُوَ فِی رَحْبَهِ مَسْجِدِ الْکوفَهِ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ فَقَالَ وَ عَلَیک السَّلَامُ یا نَوْفُ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ فَقُلْتُ لَهُ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِظْنِی فَقَالَ یا نَوْفُ أَحْسِنْ یحْسَنْ إِلَیک فَقُلْتُ زِدْنِی یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یا نَوْفُ ارْحَمْ تُرْحَمْ فَقُلْتُ زِدْنِی یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ یا نَوْفُ قُلْ خَیراً تُذْکرْ بِخَیرٍ فَقُلْتُ زِدْنِی یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ اجْتَنِبِ الْغِیبَهَ فَإِنَّهَا إِدَامُ کلَابِ النَّار. (ابن بابویه، امالی، ص ۲۰۹).
[۳۵]. قَالَ إِنَّمَا أَشْکو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ. (سوره یوسف، آیه ۸۶).
[۳۶]. زان بتاریکی گذاری بنده را/ تا ببیند آن رخ تابنده را (پروین اعتصامی، دیوان اشعار، مثنویات و تمثیلات و مقطعات، شماره ۱۲۳).
[۳۷]. الإمامُ علیٌّ علیه السلام – لَمّا رُئیَ حَزیناً فسُئلَ عن عِلَّتِهِ -: لِسَبعٍ أتَتْ لَم یَضِفْ إلَینا ضَیفٌ (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۵، ص ۲۳۴).
[۳۸]. رُوِی عَنِ النَّبِی (ص) أَنَّهُ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَی إِنِّی وَضَعْتُ خَمْسَهَ أَشْیاءَ فِی خَمْسَهٍ وَ النَّاسُ یطْلُبُونَ فِی خَمْسَهٍ أُخْرَی فَمَتَی یجِدُونَ إِنِّی وَضَعْتُ الْعِزَّ فِی طَاعَتِی وَ النَّاسُ یطْلُبُونَ فِی أَبْوَابِ السَّلَاطِینِ فَمَتَی یجِدُونَ وَ وَضَعْتُ الْعِلْمَ وَ الْحِکمَهَ فِی الْجُوعِ وَ النَّاسُ یطْلُبُونَ فِی الشِّبَعِ فَمَتَی یجِدُونَ وَ وَضَعْتُ الرَّاحَهَ فِی الْجَنَّهِ وَ النَّاسُ یطْلُبُونَ فِی الدُّنْیا فَمَتَی یجِدُونَ وَ إِنِّی وَضَعْتُ الْغِنَی فِی الْقَنَاعَهِ وَ النَّاسُ یطْلُبُونَ فِی الْمَالِ فَمَتَی یجِدُونَ وَ وَضَعْتُ رِضَائِی فِی مُخَالَفَهِ الْهَوَی وَ النَّاسُ یطْلُبُونَ فِی مُخَالَفَتِی فَمَتَی یجِدُونَ. (شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۸۴).
[۳۹]. یا أَیهَا النَّاسُ طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاس (سید رضی، نهج البلاغه، ص ۲۵۵).
[۴۰]. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (سوره مومنون، آیه ۱ و ۲).
[۴۱]. الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَیٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ (سوره رعد، آیه ۲۹).
[۴۲]. عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سُئِلَ النَّبِی ص عَنْ طُوبَی فَقَالَ شَجَرَهٌ فِی الْجَنَّهِ أَصْلُهَا فِی دَارِی وَ فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ الْجَنَّهِ ثُمَّ سَأَلُوهُ عَنْهَا ثَانِیهً فَقَالَ شَجَرَهٌ أَصْلُهَا فِی دَارِ عَلِی وَ فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ الْجَنَّهِ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِک فَقَالَ إِنَّ دَارِی وَ دَارَ عَلِی غَداً وَاحِدَهٌ. (ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب، ج ۳، ص ۲۳۴).
[۴۳]. قَالَ عِیسَی یا رَبِ وَ مَا طُوبَی قَالَ شَجَرَهٌ فِی الْجَنَّهِ أَنَا غَرَسْتُهَا تُظِلُّ الْجِنَانَ- أَصْلُهَا مِنْ رِضْوَانٍ مَاؤُهَا مِنْ تَسْنِیمٍ بَرْدُهُ بَرْدُ الْکافُورِ وَ طَعْمُهُ طَعْمُ الزَّنْجَبِیلِ مَنْ یشْرَبْ مِنْ تِلْک الْعَینِ شَرْبَهً لَا یظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَقَالَ عِیسَی اللَّهُمَّ اسْقِنِی مِنْهَا قَالَ حَرَامٌ یا عِیسَی عَلَی الْبَشَرِ أَنْ یشْرَبُوا مِنْهَا حَتَّی یشْرَبَ ذَلِک النَّبِی. (صدوق، امالی، ص ۲۷۲).
[۴۴]. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یکثِرُ تَقْبِیلَ فَاطِمَهَ ع فَغَضِبَتْ مِنْ ذَلِک عَائِشَهُ وَ قَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ (ص) إِنَّک تُکثِرُ تَقْبِیلَ فَاطِمَهَ (علیهالسلام) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یا عَائِشَهُ إِنَّهُ لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّهَ فَأَدْنَانِی جَبْرَائِیلُ ع مِنْ شَجَرَهِ طُوبَی وَ نَاوَلَنِی مِنْ ثِمَارِهَا فَأَکلْتُهُ- فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ حَوَّلَ اللَّهُ ذَلِک مَاءً فِی ظَهْرِی- فَوَاقَعْتُ خَدِیجَهَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَهَ فَمَا قَبَّلْتُهَا إِلَّا وَجَدْتُ رَائِحَهَ شَجَرَهِ طُوبَی مِنْهَا. (قمی، تفسیر القمی، ج ۱، ص ۲۲).
[۴۵]. فقال علی: و اللّه لقد أخذت فی أمرها، و غسّلتها فی قمیصها، و لم أکشفه عنها، فو اللّه لقد کانت میمونه طاهره مطهّره، ثمّ حنّطتها من فضل حنوط رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم، و کفّنتها، و أدرجتها فی أکفانها، فلمّا هممت أن أعقد الرداء نادیت: یا أمّ کلثوم، یا زینب، یا سکینه، یا فضّه، یا حسن، یا حسین هلمّوا تزوّدوا من امّکم فهذا الفراق و اللقاء فی الجنّه. (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۹ و بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۱۰۷۰).
[۴۶]. قال: فرفعتهما عن صدرها و جعلت أعقد الرداء و أنا انشد بهذه الأبیات:
فراقک أعظم الأشیاء عندی و فقدک فاطم أدهی الثکول
سأبکی حسره و أنوح شجوا علی خلّ مضی أسنی سبیل
ألا یا عین جودی و اسعدینی فحزنی دائم أبکی خلیلی
(بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۱۰۷۰).
[۴۷]. ثمّ حملها علی یده و أقبل بها إلی قبر أبیها و نادی: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا حبیب اللّه، السلام علیک یا نور اللّه السلام علیک یا صفوه اللّه منّی، السلام علیک و التحیه واصله منّی إلیک ولدیک و من ابنتک النازله علیک بفنائک و إنّ الودیعه قد استردّت و الرهینه قد اخذت؛ فوا حزناه علی الرسول، ثمّ من بعده علی البتول و لقد اسودّت علی الغبراء و بعدت عنّی الخضراء، فوا حزناه، ثمّ وا أسفاه.
ثمّ عدل بها علی الروضه، فصلّی علیها فی أهله و أصحابه و موالیه و أحبّائه و طائفه من المهاجرین و الأنصار. (بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۱۰۷۰ و ۱۰۷۱).
[۴۸]. فلمّا واراها و ألحدها فی لحدها أنشأ بهذه الأبیات یقول:
أری علل الدنیا علی کثیره و صاحبها حتّی الممات علیل
لکلّ اجتماع من خلیلین فرقه و إنّ بقائی بعدکم لقلیل
و إنّ افتقادی فاطما بعد أحمد دلیل علی أن لا یدوم خلیل
(بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۱۰۷۱).
[۴۹]. عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع دَخَلَ یوْماً إِلَی الْحَسَنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیهِ بَکی فَقَالَ لَهُ مَا یبْکیک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبْکی لِمَا یصْنَعُ بِک فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ ع إِنَّ الَّذِی یؤْتَی إِلَی سَمٌّ یدَسُّ إِلَی فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکنْ لَا یوْمَ کیوْمِک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یزْدَلِفُ إِلَیک ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ ینْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِک وَ سَفْک دَمِک وَ انْتِهَاک حُرْمَتِک وَ سَبْی ذَرَارِیک وَ نِسَائِک وَ انْتِهَابِ ثَقَلِک فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یبْکی عَلَیک کلُّ شَیءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ. (صدوق، امالی، ص ۱۱۶).
[۵۰]. جمعی از نویسندگان، مقتل جامع، ج ۲، ص ۷۰.
بدون دیدگاه