امامِ جمعه، جلسه دهم:

دریافت

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصلی‌الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله

‌الطیبین الطاهرین و لعنهالله علی‌القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم‌الدین

قَالَ: رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یفْقَهُواْ قَوْلِی[۱]

در جلسات قبل بحثی را محضر عزیزان مطرح کردیم در مورد کلام امام زمآن‌که فرمودند:[۲] اگر شیعیان ما دل‌هایشان با همدیگر جمع شود، این میمنت ظهور ما و حضور ما تأخیر نمی‌‌افتد و ما خواهیم بود بین آن‌ها و امر آن‌ها و فرج آن‌ها تأخیر نمی‌افتد.

در مورد این اجتماع کمی گفتگو کردیم که اجتماع ظاهری مهم هست، با هم بودن به‌حسب ظاهر مهم است، ولی مهم‌تر اجتماع باطنی و اجتماع قلبی است. دل‌ها باهم باشد، یکدل باشند، نسبت به چیزی که باید بپسندند یا بدشان بیاید همه یکی باشند.

جلسه قبل این بحث را عرض کردیم خدمت عزیزآن‌که محور رضایت و غضب را پیغمبر اکرم(ص)، نمادی که قرارداد که مردم به اینجا چشم داشته باشند، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) بود. یَرْضَى اللَّهُ لِرِضَاهَا وَ یَغْضَبُ‏ لِغَضَبِهَا.[۳] خداوند متعال به رضایت فاطمه راضی می‌شود و به غضب او غضب می‌کند. یعنی اگر می‌خواهید ببینید به چه چیزی باید راضی باشید و به چه چیزی باید غضب داشته باشید، آن سنجه و عیار و شاخص، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است و خودتان را با او تطبیق بدهید. دل‌هایتان را روی آن محور جمع کنید.

فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) محور اجتماع قلوب است. این خیلی بحث مهمی است. مقداری در مورد این نکته در این جلسه باهم گفتگو کنیم. اگر قرار است دل‌ها باهم جمع شود باید با فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) همدل شویم. یکدلی باید به‌واسطه فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) باشد. اصلاً انگار حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) این محور است، این قطب است. بر مبنای او و بر مدار او همه جمع می‌شوند. حتی خود اهل‌بیت. نه‌تنها محور جامعه مسلمین است و نه‌تنها محور مؤمنین است، بلکه محور خود اهل‌بیت است. روایت دارد که حتی محور انبیاء است. علی معرفتها دارت القرون.[۴] اصلاً‌ هستی و انبیاء بر محور فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) شکل گرفته، اصلاً خلقت بر محور فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) شکل گرفته است.

لولاک لما خلقت الافلاک.[۵] پیغمبر اکرم فرمود: اگر تو نبودی، این هستی و این کهکشان را خلق نمی‌کردند و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردند. لولا فاطمه لما خلقتکما،[۶] اگر فاطمه نبود شما دو تا را خلق نمی‌کردم. محور، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. این در جاهای مختلفی دیده می‌شود و دو سه نمونه آن را امروز می‌خواهم عرض کنم خدمت شما. یک بخشی از آن در مورد حدیث کساء است و یک بخشی هم در مورد قیامت است که دوبخش این جلسه ما، این بحث خواهد بود و ان‌شاءالله که خیلی طولانی نشود، چون مطلب زیاد است و روایات جالب و پرمغزی در این زمینه هست.

اول در مورد حدیث کساء عرض کنم. این حدیث از معارف بی‌نظیر ماست. یک کمی هم هنوز غریب است. بااینکه بیشتر این سال‌ها مطرح شده و بین مردم هم جاافتاده، ولی هنوز خیلی کار دارد. بزرگان ما خیلی به این حدیث عنایت داشتند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی بهجت توجه ویژه‌ای داشتند. جملاتی از آقای بهجت هست در مورد حدیث کساء که در خود سایت ایشان این مطلب از قول ایشان نقل شده که امام زمان (ارواحنافداه)، به مجالس حدیث کساء عنایت ویژه دارند و به تعبیر ایشان در مجلس حدیث کساء حاضر می‌شوند. [۷]  این تعبیر از آقای بهجت است. یک وقت یک روضه‌خوانی، یک مداحی یک چیزی می‌گوید که شاید از سر اعتقاد هم بگوید. از سر علاقه هم بگوید، شاید برای مجلس گرم‌کردن بگوید، معلوم نیست چقدر پشت این مسئله گرم باشد و مطلب استوار باشد. ولی یک وقت یک کسی در حد و اندازه مرحوم آیت‌الله‌العظمی بهجت روی مطلبی این‌چنینی تأکید دارد.

ایشان خانواده‌شان را هم جمع می‌کردند و خانوادگی حدیث کساء می‌خواندند و گفته‌شده که حدیث کسا مرحوم آیت‌الله‌العظمی بهجت ترک نمی‌شد و ایشان مقید بودند. خصوصاً برای دفع بلا این را سفارش می‌کردند. بعضی از بزرگان برای دایره وسیعی از مشکلات، پرسیده بودند بچه لکنت زبان دارد چه کنیم؟ مرحوم آیت‌الله موحد ابطحی را بعضی از دوستداران ایشان بعد از رحلتش خواب دیده بودند. یک کسی فرزندش لکنت زبان داشت و ایشان در عالم رؤیا به پدر بچه گفته بودند:[۸] برای بچه‌ات حدیث کساء را بخوان خوب می‌شود. می‌گوید من هم انجام دادم و خوب شد.

من می‌خوانم برایتان، در متن حدیث کساء این هست که اگر جمعی، -تعبیر جمع هم دارد که مهم است- اگر جمعی از شیعیان دور هم جمع بشوند و این حدیث را بخوانند، حاجتی اگر داشته باشند تعبیر این است که می‌گوید طالب حاجتی نیست بین این‌ها، نه اینکه همه یک چیز را بخواهند، نه. هر کس با هر حاجتی آمده، بدون حاجت برمی‌گردد. طالب حاجتی نیست، مگر اینکه حاجتش برآورده می‌شود. تازه فقط هم بحث حاجت نیست، می‌گوید همّ و غمّ و ناراحتی و این‌ها هم اگر داشته باشند برداشته می‌شود. ملائکه استغفار می‌کنند و ملائکه حاضرند تا زمانی که جمع این‌ها جمع‌اند. این جمع خیلی مهم است در حدیث کساء، خیلی نکته دارد. جمعٌ من‌ شیعتنا.[۹] البته حدیث کساء تنها خواندن هم برکات خودش را دارد، اشکالی هم ندارد و می‌شود یک نفر در خلوت تنها بخواند، ولی آن‌که سفارش شده، جمع است. یک گروهی، یک جمعی دور هم جمع بشوند و این حدیث را بخوانند. بلاهایی دفع می‌شود.

به مرحوم آیت‌‌الله گلپایگانی گفته بودند برای بمباران‌هایی که در زمان دفاع مقدس می‌شد، بعضی از مسئولین به ایشان گفته بودند، ایشان پاسخ دادند: حدیث کساء بخوانید. [۱۰] مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی به شهرستان دورود در استان لرستان که خیلی بمباران می‌شد فرموده بودند:[۱۱] حدیث کساء بخوانید و ختم صلوات را هم وقت دیگری گفته بودند. و طوری که نقل شده گفته‌اند یکی از خلبان‌های صدام را که گرفته بودند این‌جور نقل شده که سؤال کرده بودند چرا از فلان وقت به بعد موشک نخورد به شهر ما، گفت ما حمله می‌کردیم ولی روی شهر شما که می‌آمدیم تاریک بود و چیزی نمی‌دیدیم. این طرف و آن طرف می‌زدیم.

باور این‌ها یک مقدار سخت است و برای بعضی‌ها پذیرش این‌ها کمی سخت است. عالم حساب‌وکتاب دارد و همه‌چیز بر اسبابی که ما فکر می‌کنیم نمی‌چرخد. حدیث کساء آثار عجیب‌وغریب دارد و اگر بر مُرده‌ای خوانده شد و او زنده شد، جای تعجب نیست. خیلی خاص است.

مرحوم آیت‌الله‌العظمی بهجت هم به‌شدت عنایت داشتند به حدیث کساء و بزرگان دیگر. متن حدیث کساء هم متن عجیبی است. آقای بهجت می‌فرمود:[۱۲] کسی اگر دقت روی همین محتوا داشته باشد متوجه می‌شود که این معجزه است. حدیث کساء عباراتی دارد که همین عبارات معجزه بودن آن را نشان می‌دهد. خیلی سریع یک مروری بر حدیث داشته باشیم تا به نکات اصلی بیشتر بپردازیم.

البته مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح این حدیث را نقل نکرده و بعدها به پایان مفاتیح اضافه شده است.

که این هم خودش دعوایی بین علما و آقایان. دعوا سر این قضیه بوده که به مفاتیح اضافه نمی‌کردید و جور دیگری چاپ می‌کردید چون این‌طوری مردم فکر می‌کنند حدیث کسا در مفاتیح هست.

به هر دلیلی شیخ عباس قمی حدیث کساء را در مفاتیح نیاورده، البته دعوا سر این نیست که آورده باشد یا نیاورده باشد، مسئله این است که مرحوم شیخ عباس قمی، در کتاب اول می‌گوید:[۱۳] من چیزهایی که به ذهنم رسید را جمع‌آوری کردم و لعن می‌کنم هرکس چیزی به این کتاب اضافه کند و کسی حق ندارد چیزی به آن اضافه کند.

لذا بعضی از علما مثل مرحوم آیت‌الله ری‌شهری قائل بودند که این را باید از مفاتیح‌های موجود حذف کرد. بحث سند و این‌ها نیست، بحث این است که شیخ عباس راضی نبوده به این کتاب چیزی اضافه بشود. بعضی‌ها هم گفته‌اند ما اضافه نکرده‌ایم و این ملحقات مفاتیح است. مفاتیح را تمام کردیم و در انتها برای اینکه مردم راحت باشند، یک حدیث کساء اضافه کردیم. ولی مردم وقتی می‌خوانند فرق این مسئله را متوجه نمی‌شوند و فکر می‌کنند شیخ عباس در مفاتیح نقل کرده است. این نکته را عرض کردم چون گاهی به این مسئله توجهی نمی‌شود.

پس حدیث کساء در مفاتیح نیست، ولی در مفاتیح‌هایی که چاپ شده، هست. هرکدام از مفاتیح‌ها را مراجعه کنید می‌بینید. حدیث را از همان ابتدا بعضی‌ها که نقل می‌کنند به این عبارت است. بسندٍ صحیح عن جابربن‌عبدالله انصاری. روی سندش هم بحث است و اختلافاتی هست.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود:[۱۴] آن‌قدر متن حدیث عالی و درجه‌یک است که کار به سند آن نمی‌رسد که ما بخواهیم سند را بررسی کنیم که آیا این فرد هست یا نیست. قضیه هم مربوط به نزول آیه تطهیر [۱۵]است. اصل قضیه آیه تطهیر جزو  واضحات است و همه قبول دارند که آیه تطهیر در شأن پنج‌تن بوده است. شیعه و سنی این را گفته‌اند و یک واقعه‌ای بوده که باعث نزول این آیه شده است. این خانواده دورهم جمع بودند، آیه تطهیر نازل شد. در جزئیات آن اختلافاتی است. مثلاً این خانواده که دورهم جمع بودند فلان غذا را می‌خوردند یا یک غذای دیگر را. منزل حضرت زهرا جمع بودند یا در خانه پیغمبر؟ این کساء یمانی روی آن‌ها پهن بوده یا نبوده، بعضی جاها کساء یمانی دارد و بعضی جاها کساء خیبری دارد. بعضی جاها دارد که همه زیر کساء بودند و بعضی جاها دارد که پیغمبر با یک دست کساء را روی سر این‌ها نگه داشته بود و با دست دیگر دعا می‌کرد. این‌ها اختلافات قضیه است، ولی اصل قضیه واضح است که این پنج‌تن جمع بودند دور هم که این آیه نازل شد.

پس خود حدیث کسا موضوعیت ندارد که این کلمات را فقط بخوانیم، حدیث کساء واقعه نزول آیه تطهیر است. آن آیه مهم است. حدیث کساء به خاطر آن واقعه اهمیت پیدا کرده است. چه آیه‌ای است؟ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا.[۱۶] خدا اراده کرده از شما هر آلودگی را دور کند و شما را به نحو مطلق تطهیر کند، که این خودش یک بحث مفصلی است و الآن وارد آن نمی‌شویم که چه داستانی است و یا این چه می‌خواهد بگوید. به‌هرحال عصمت این چند نفر را می‌خواهد بیان کند در عالی‌ترین حد عصمت. یعنی ذره‌ای غبار در وجود نازنین این پنج‌تن نیست. در اوج پاکیزگی هستند و فقط هم پاکیزگی جسمی و مادی و این‌ها نیست، فقط پاکیزگی از گناه نیست که گناه نمی‌کنند، هیچ آلودگی در هیچ ساحتی از وجود این‌ها نیست، در فکرشان، در قلبشان، در جسمشان، هیچی. وارد بحث نمی‌شوم که اگر این را بخواهم باز کنم بحث مفصلی خواهد شد.

پس داستان حدیث کساء نزول آیه تطهیر است. این یک روایتی است از آن قضیه که چه گذشت که آیه نازل شد، ولی این روایت، با همه روایت‌های دیگر متفاوت است. برای همین،‌ این روایت از آن واقعه ارزش خاصی پیدا کرده است.

ده مدل این قضیه نقل شده، ولی این مدل نقلی که بیان شده خیلی مهم بوده است. چون این واقعه و این نوع نقل یک جور دیگر است و با همه‌اش متفاوت است. از زبان فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) داستان نقل شده است. بقیه را زید و عمر و ام‌سلمه و دیگران نقل کرده‌اند، همسر پیغمبر گفته، دیگری گفته،‌ این اصل قضیه از زبان فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است، یک عباراتی دارد که این عبارات اصلاً در عقل نمی‌گنجد که حالا اشاره می‌کنم. خیلی عجیب است.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود:[۱۷] این معجزه است. کجای این معجزه است. یک اشاره بکنم، می‌فرماید وقتی ما دور هم جمع شدیم زیر کساء پیغمبر اینجا هستند، پیغمبر که پیغمبر است و به ایشان وحی می‌شود. اگر قرار باشد آیه نازل بشود چه کسی باید خبر بدهد که آیه نازل شده است؟ پیغمبر. فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) چه می‌فرمایند؟ می‌فرمایند: ما دور هم جمع شدیم و خدا به جبرئیل گفت: برو و آیه تطهیر را برای این‌ها ببر. بعد جبرئیل آمد اجازه گرفت و آیه تطهیر را به پدرم گفت. پیغمبر چه‌کاره است؟‌ پیغمبر است. مگر قرار نبود پیغمبر بگویند؟ بله، قرار بود که پیغمبر بگویند، ولی قرار نیست فقط پیغمبر بدانند.

اینجا که خدا دارد با جبرئیل صحبت می‌کند و این‌ها در کنار پیغمبر هستند، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) خبر دارد که الآن خدا و جبرئیل چه دارند باهم می‌گویند. خدا آن‌طرف دارد چه‌ می‌گوید. این محتوا خیلی مهم است که باید عرض بکنم، این‌ها را دارد معرفی می‌کند و دارد در حقیقت عشق‌بازی می‌کند که این خیلی مهم است. این معجزه است و آیت‌الله بهجت می‌فرمایند:[۱۸] معجزه داستان این است. می‌فرماید جبرئیل دارد می‌آید و با این آیه دارد می‌آید و با این حرف‌هایی که مطرح شده دارد می‌آید، این خانواده این هستند. فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) این است. این‌ها که وحی را از پیغمبر نمی‌شنوند. این‌ها امت پیغمبر هستند، مسلمان‌اند، حرف‌گوش‌کن هستند، هر دستوری که پیغمبر بدهد گوش می‌دهند، ولی معنایش این نیست که این‌ها در حجاب‌اند و خبر ندارند که بین خدا و پیغمبر چه می‌گذرد. نکته این است، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) این است و جایگاهش این است.

راوی صفر تا صد داستان از اول تا آخر فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. این یک نکته. و قضیه اصلاً محورش فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است که این هم نکته دوم. برویم یک مروری در خود  حدیث داشته باشیم و ببینید که چه قدر عجیب‌وغریب است.

عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ. راوی فاطمه زهراست، می‌گوید: شنیدم فاطمه فرمود: دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ. می‌فرماید: پدرم رسو‌ل‌الله(صلی‌الله علیه و آله و سلم) وارد شد، فى بَعْضِ الاْیّامِ، فرمود: السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ. به من سلام داد. گفتم: عَلَیْکَ السَّلامُ. پیغمبر چه گفت: اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً. من یک‌کمی بدنم دچار ضعف شده است. پیغمبر(ص) پناه آورده به فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) من حال ندارم. چرا بین این‌همه روز و این‌همه واقعه امروز آیه نازل شده و بااین‌حال پیغمبر آیه نازل شد که پیغمبر آمده و می‌گوید: فاطمه جان احساس می‌کنم خیلی ازنظر جسمی و بدنی ناتوان شده‌ام. فاطمه می‌فرماید: من عرض کردم: اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ. من پناه می‌برم به خدا از این‌که شما دچار ناتوانی بشوید. بعد فرمود: ایتینى بِالْکِساءِ الْیَمانى. تو برای من آن روپوش یمنی را بیاور. خود همین یمانی را هم کلی می‌شود بحث کرد و این کساء، اصلاً چرا کساء معلوم می‌شود که لباس بلند گرمی بوده است. فقط یک روپوش یک نفره که اندازه یک نفر باشد که او را گرم کند نبوده است. به چند نفر می‌رسیده یک لباس (روپوش) بلندی بوده و به چند نفر می‌رسیده. این کساء یمانی را برای من بیاور. می‌فرماید: به من گفت: فَغَطّینى بِهِ. ریزه‌کاری‌هایش اینجاست. نفرمود بیاور که من خودم را بپوشانم، بلکه فرمود بیاور، من را بپوشان، تو من را بپوشان، تو برایم بیاور و تو من را بپوشان و تو مرا گرم کن و تو به من برس. پیغمبر به فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌فرماید: کمی به من برس، من حال ندارم. بعد حضرت زهرا می‌فرماید: فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ. عشق می‌بارد. آوردم و پوشاندم و محو تماشا شدم. صِرتُ اَنظُر اِلیَه. نشستم به نظاره پیغمبر. وَ اِذا وَجْهُهُ یَتَلأَلؤُ. دیدم چهره می‌درخشد.  کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِه. انگار ماه شب چهارده است. پیغمبر را پوشاندم و محو این جمال شدم. کمی که گذشت، فرزندم حسن آمد. باز معلوم می‌شود، پیغمبر در اندرونی و خلوت است. امام حسن به فاطمه زهرا عرض می‌کند، السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ. سلام مادر جان. مرحوم حاج اسماعیل دولابی می‌فرمود[۱۹] ادب و معاشرت را باید از این حدیث کسا یاد گرفت که این‌ها چطوری با هم حرف می‌زنند. گفتگوی معمولی هرروزشان این است. سلام مادر جان. و حضرت در پاسخ می‌فرماید: وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤادى، سلام نور چشمم، سلام میوه دلم. عشق می‌بارد و همه‌اش عشق است. این پنج نفر عصاره خلق‌اند و چیزی هم که بین این‌ها حاکم است عشق است. اجتماع قلوب که می‌گویند این است. یکدل هستند، دل‌ها یکی است و عشقی است که بین این‌ها منتشر است. امام حسن عرض کرد: یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ. من کنار تو، نگفت توی خانه، از جانب تو، از کنار تو بوی خوشی استشمام می‌کنم، رائِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها رائِحَهُ جَدّى. انگار بوی پیغمبر است. حضرت زهرا می‌فرماید: گفتم: نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساءِ. بله جد تو زیر کساء است. فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساءِ. حسن رفت به سمت کساء و گفت: السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ. سلام کرد و گفت: اجازه می‌دهید من وارد بشوم زیر این کساء؟ فرمود: وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى، کلی حرف است روی این‌ها. پیامبر فرمود: سلام ای پسرم، ای صاحب حوضِ من. به امام مجتبی می‌فرماید. من به تو اجازه دادم. فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساء. خود این هم کساء که خواستند وارد بشوند هرکس نیامد یک گوشه را بگیرد و برود زیر آن. اجازه گرفتند و پیغمبر راه داده آن‌ها را. این‌ها اسراری است که اهل‌فن باید برای ماها توضیح بدهند.

لحظاتی گذشت، وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ. حسین وارد شد و گفت: السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ. سلام کرد. مادر فرمود: وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤادى. همان تعابیر دوباره تکرار شد. دوباره حسین هم گفت: من در کنار تو بوی پیغمبر را به نحوی احساس می‌کنم که انگار بوی جدّم رسول‌الله است. گفتم: نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساءِ. جدّت و برادرت زیر کساء هستند. اینجا امام حسن را هم زیر کساء حساب کرد. فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساءِ. امام حسین به کساء نزدیک شد. این رفتارها همه شکل هم است. اجتماع قلوب نظم ظاهری را هم همراه آورده است. دل‌ها یکی است و رفتارها هم یکی است. رفتارها با هم مو نمی‌زند. این خیلی درس است و خیلی عجیب است. امام حسین نزدیک کساء می‌شود و می‌گوید: السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ. سلام ای پیامبر،‌ سلام بر کسی که خدا او را اختیار و انتخاب کرده است. اجازه می‌دهید من با شما دو نفر باشم؟ می‌فرماید: وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى. به امام حسن گفت صاحب حوض، این را چه فرمود؟ فرمود: و یا شافِعَ اُمَّتى. ای شفیع امت من، ای مایه نجات امت من، حسینش را این‌طوری صدا زد. یعنی در چهره این‌ها این را دید، وقتی راه داد زیر کساء شفیع امت را زیر کساء راه داد و صاحب حوض را راه داد. خود حوض یک بحث مفصلی است که محل اجتماع است. همه دور حوض جمع می‌شوند که در ادامه عرض می‌کنم، آنجا که همه دور حوض جمع می‌شوند و ساقی حوض امیرالمؤمنین است، محور آنجا هم فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. صاحب حوض امام حسن و شافع امت امام حسین است. قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى‌طالِب. عشق عالم آمد. عشق رسول‌الله آمد. علی(علیه‌السلام) وارد شد.

علی به فاطمه رسیده است. السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه. چه عشقی است بین این دو تا. این عشق کجاها که نینجامید در این ایام و چه فرجام تلخی داشت این عشق در چنین ایامی. السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه. سلام دختر رسول‌الله. نمی‌گوید همسر من، نمی‌گوید  مادر بچه‌های من، نمی‌گوید فاطمه، می‌گوید دختر رسول‌الله و حضرت زهرا می‌گوید: من هم گفتم: وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنین. نمی‌گوید همسر عزیزم، نمی‌گوید شوهرم، امیرالمؤمنین. رابطه این است. از توی آسمان این‌ها با هم پیوند دارند و از آنجا به هم نگاه می‌کنند. بعد علی(علیه‌السلام) فرمود: یا فاطِمَهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها رائِحَهُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ. بوی برادرم می‌آید،‌ بوی پسرعمویم رسول‌الله می‌آید، گفتم: نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساء. نگفت: بچه‌هایمان، گفت: بله، رسول‌الله پیش دو تا فرزندان تو هستند. لطافت می‌بارد. فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساء. علی آمد سمت کساء و عرض کرد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّه. اینجا نگفت برادرم یا پسرعمو. همان عبارتی را بکار برد که بچه‌ها گفته بودند. اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساءِ. اجازه می‌دهید من هم بیایم زیر کساء؟ علی اجازه می‌خواهد از پیغمبر. پیغمبر فرمود: وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخى. جواب که می‌دهد می‌گوید: سلام برادرم. یا وَصِیّى وَخَلیفَتى، وصی و خلیفه من، وَصاحِبَ لِوائى، پرچمدار من، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، اجازه دادم، فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساء. علی هم وارد کسا شد.

حالا چه سرّی بود از همان ابتدا حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) نرفت زیر کساء؟ مگر اول پیغمبر نرفت زیر کساء، چرا از اول فاطمه نرفت؟ انگار یکی از اسرارش این است که باید این‌ها را یکی‌یکی جمع کند. حسن را بیاورد، حسین را بیاورد، امیرالمؤمنین را بیاورد. این همان کاری است که در قیامت انجام می‌دهد. فرمود تک‌تک شیعیان ما را می‌گردد و پیدا می‌کند، از اقصی نقاط عالم آن‌ها را سوا می‌کند. به خاطر همین اسم او را می‌گویند فاطمه. چون یکی‌یکی جدا می‌کند. او باید همه را جمع کند. فرمود:[۲۰] تا همه این‌ها را وارد بهشت نکنم، خودم وارد بهشت نخواهم شد، لذا اولین کسانی که وارد بهشت می‌شوند امیرالمؤمنین و پیغمبر هستند، ولی آخرین نفر فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. فرمود: جمع‌کردن و آوردن با من است. وقتی پیغمبر رفت زیر کساء، همان‌جا فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) بود، ولی اجازه نگرفت که خودش هم برود زیر کساء. حسن و حسین و علی را آورد و همه که جمع شدند، حالا نوبت فاطمه است.

ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساءِ.  حالا من هم آمدم سمت کساء و گفتم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ. سلام پدر جان ای رسول خدا، اجازه می‌دهید من هم با شما زیر این کساء باشم؟ فرمود: وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى. سلام ای دختر من، ای پاره تن من. جگرگوشه من. قَدْ اَذِنْتُ لَکِ.  اجازه دادم. فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِساء فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساءِ. وقتی همه جمع شدیم زیر کساء، حالا داستان شروع شد. این ظاهر قضیه است و حالا در ملکوت چه شد؟ این‌ها با هم جمع شده‌اند.

 اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْکِساءِ. پیغمبر سر کساء را گرفت و با دست راستش به ‌آسمان اشاره کرد. اللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ اهل‌بیتى وَخاصَّتى وَحامَّتى. خدایا! این‌ها اهل‌بیت من هستند، حامی من هستند، خصیصین من هستند،‌ گوشت این‌ها گوشت من است و خون این‌ها خون من است. هرکسی این‌ها را آزار بدهد، من را آزار می‌دهد، یعنی درد همه ما یکی است، حزن همه ما یکی است. و اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ دشمن همه ما یکی است و رفیق همه ما یکی است. وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ. هم این‌ها از من هستند و هم من از این‌ها هستم. همه یکی هستیم. بعد درخواست کرد که خدایا صلوات و برکات و رحمت و غفران و رضوان خودت را بر من و این‌ها قرار بده و رجس را از ما دور کن و ما را تطهیر کن. آیه تطهیر به خاطر این دعا نازل شد. پیغمبر درخواست کرد.

فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) دیگر نمی‌گوید پدرم فرمود. می‌گوید: پدرم دعا کرد و حالا برای شما بگویم که خدا چه کرد. مستقیم از خدا می‌گوید.

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ. بلافاصله، حالا خدا چه گفت؟ خدا هم سریع در عالم بالا فرمود: ای ملائکه من، ای ساکنان آسمان من، اِنّى ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنِیَّهً. این آسمانی که می‌بینید خلق کردم، این زمینی که می‌بینید و این قمر منیری که می‌بینید، ماه و خورشید، فلکی که می‌چرخد و دریایی که جاری است، کشتی‌ای که دارد حرکت می‌کند، همه را برای چه آفریدم؟ اِلاّ فى مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساءِ. همه را به عشق این پنج نفر آفریدم. عشق خدا را در خلقت لمس می‌کنیم. چقدر عاشقانه، این گلی که آفریده، این درختی که آفریده، این میوه‌ای که آفریده، ترکیب آن‌ها، زیبایی آن‌ها، ظرافت آن‌ها، عاشقانه خدا خلق کرده است. از سر خودش باز نکرده و نگفته این میوه فقط قرار است خاصیت داشته باشد، یک چیزی درست می‌کنم که بخوری. ولی انار را ببینید چقدر خوشگل و با چه هارمونی و لطافت و رنگی، دانه‌ها سر جای خودشان نشسته‌اند، انگار خدا نشسته قلم زده، به عشق چه کسی این‌ها را قلم زده؟ ابرها را در آسمان می‌بینید؟ کوه‌ها را می‌بینید؟ جنگل‌ها را می‌بینید؟ درخت‌ها را می‌بینید؟ عشق چه کسی بود که خدا را وادار کرد این‌گونه عاشقانه خلق کند؟ فى مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَه. به عشق این پنج‌تن خلق کرده‌ام و بقیه را هم سر سفره نشاندم و گفتم به شما هم برسم، ولی اول برای این‌ها گذاشتم. به عشق این‌ها خلق کردم.

فَقالَ الاْمینُ جِبْرائیل، جبرئیل سؤال کرد: خدایا، وَمَنْ تَحْتَ الْکِساءِ. زیر کساء چه کسانی هستند؟ خدا می‌خواهد معرفی کند. جان مطلب اینجاست. خدای متعال فرمود: هُمْ اهل‌بیت النُّبُوَّهِ. این اهل‌بیت نبوت هستند. دقت کنید،‌ نمی‌فرماید اهل‌بیت نبی هستند، اهل‌بیت پیامبر نیستند، اهل‌بیت پیامبری‌اند. این دو تا با هم تفاوت دارد. بیت پیامبری، خانه پیامبری داریم و این‌ها اهل آن خانه هستند. فرق می‌کند که اهل‌بیت پیامبر. اگر اهل‌بیت پیامبر باشند، محور می‌شود پیامبر. این‌ها اهل‌بیت نبوت هستند. محور نبوت است. وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ. و معدن رسالت هستند. اول این‌ها را می‌گوید و حالا معرفی می‌کند. این‌ها چه کسانی بودند؟ باید بگوید پیغمبر و دختر و نوه‌ها و دامادش. ولی خدا برای ملائکه آسمان و برای جبرئیل این‌ها را چگونه معرفی می‌کند؟ هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها. یک نفر را اسم برد. این‌ها چه کسانی هستند؟ فاطمه و پدرش و شوهرش و بچه‌هایش. یعنی وقتی می‌خواهد بگوید من همه این‌ها را به عشق این‌ها خلق کرده‌ام، حالا می‌خواهد آن پنج‌نفری که تمام مخلوقات به عشق آن‌ها خلق‌شده‌اند را معرفی کند، محور عشق را می‌گوید. محور  عشق فاطمه است. فاطمه و پدرش و شوهرش و بچه‌هایش.

بعد جبرئیل تقاضا می‌کند و می‌گوید اجازه می‌دهی که من هم بروم پایین و نفر ششم این‌ها بشوم، خداوند متعال به او اجازه می‌دهد و می‌آید پایین و از پیغمبر اجازه می‌گیرد که نفر ششم باشد و بیاید زیر این کساء. معلوم می‌شود کساء فقط یک لباس ظاهری و لباس گرم‌کننده مادی نبوده و کسائی است که همه خلائق زیر آن هستند. ولی کساء را که همه خلائق زیر آن هستند و پیغمبر دست گرفته و همه را می‌آورد زیر آن، کساء را چه کسی داده به پیغمبر؟ فاطمه داد. چه کسی انداخت روی پیغمبر؟ فاطمه. کساء دست پیغمبر است، ولی کساء را از فاطمه گرفته است. این‌ها یک اسراری دارد که من هم نمی‌فهمم ولی بالاخره یک‌چیزهایی از این متن فهمیده می‌شود.

جبرئیل آمد آیه را نازل کرد و امیرالمؤمنین به پیغمبر عرض کرد: یا رسول‌الله اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساء. یا رسو‌ل‌الله به ما بفرمایید که ما امروز زیر کساء جمع شدیم، چه شد؟ یک اتفاقاتی افتاد، خدا در آسمان این را فرمود و جبرئیل آمد پایین. از بالا به پایین آیه تطهیر آمد، از پایین به بالا قرار است چه برود؟ اینجا قرار است چه اتفاقی بیفتد و از اینجا قرار است چه منتشر بشود؟ پیامبر فرمود:‌ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً. پیغمبر قسم سنگینی خورد. فرمود: به کسی که من را پیغمبر کرد. وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا، این خبرُناهذا، یعنی داستان امروز ما، حالا این داستان امروز می‌تواند همین متن باشد که ما دور هم جمع بشویم و این متن را بخوانیم، یک‌وقتی هم دور هم جمع بشویم و همین قضیه را بگوییم. همین کاری که امروز کردیم. این خیلی نکته است. پیغمبر فرمود: فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاْرْض. در محفلی از محفل‌های زمین، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا، در آن یک جمعی از شیعیان ما باشند، اگر یاد این قضیه بیفتند، یاد قضیه کساء بیفتند، شیعیان ما باشند و محبین ما، وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَه، ما با هم جمع شدیم، آیه تطهیر آمد، آن‌ها با هم جمع بشوند، رحمت می‌آید. به شرطی که جمع خودشان را به جمع ما پیوند بدهند. یاد جمع ما هم باشند، یاد این قضیه باشند و دلشان اجتماع قلوب پیدا کند با این پنج نفری که زیر کساء بودند. این برکت را دیدید که جاری شد وقتی ما جمع شدیم با هم زیر کساء، آن‌ها هم هرجایی جمع خودشان را به این جمع متصل کنند، رحمت جاری می‌شود.

تک‌تک این‌ها بحث دارد که رحمت جاری می‌شود، یعنی چه و اصلاً چه اتفاقی می‌افتد؟ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَه. ملائکه دورتادور این‌ها را می‌گیرند، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا. و تا وقتی‌که از هم جدا نشده‌اند، ملائکه برای این‌ها استغفار می‌کنند. الآن جمع شما این شکلی است، ملائکه آمده‌اند و دارند برای شما استغفار می‌کنند. امیرالمؤمنین عرض کرد: اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَه. اگر این است که به رب کعبه قسم، فزت ورب‌الکعبه را اینجا هم گفت. گفت به رب کعبه قسم هم ما رسیدیم به چیزهای بزرگی که خدا وعده داده و به فوز رسیدیم، هم شیعیان ما.

این سؤال امیرالمؤمنین بود که پیغمبر جواب داد. امیرالمؤمنین گفت پس همه‌چیز تمام شد. اما دومی را اضافه‌تر پیغمبر خودش فرمود بدون سؤال.

فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً. مجدداً پیغمبر به علی چیز دیگری فرمود: یا عَلِىُّ. دوباره قسم خورد. وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْض، قضیه امروز ما هرکجا از زمین که جمعی باشند و بنشینند و این داستان را نقل کنند، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ، اگر کسی غصه داشته باشد، خود پیغمبر با ضعف آمده بود و حال‌ندار بود. ولی تمام شد. زیر کساء که آمد، قطب عالم و قطب کائنات با این افراد و با این جمع، لیذهب عنکم الرّجس شد، آن ضعف و درد و خستگی و گرفتاری همه رفت. فرمود انگار من هنوز گوشه کساء را پایین نداده‌ام، هنوز جا دارد و بگو همه بیایند زیر این کساء. از ما که رفت خستگی و درد و رجس، هر کس هم یاد امروز ما باشد اگر غمی داشته باشد و غصه‌ای داشته باشد و مهموم باشد، از او هم می‌رود. وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، همّ و غمّ او از بین می‌رود. وَلا طالِبُ حاجَهٍ اصلاً. حاجتی داشته باشد، اِلاّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ، همان‌طور که این‌ها جمع شدند و دعای پیغمبر مستجاب شد، هنوز دعای پیغمبر بسته نشد و همه را در ادامه آورد. انگار پیغمبر زیر کساء دعا کرد که خدایا برای این جمعی که اینجا جمع شدیم این‌ها را نازل کن که نازل شد، برای هرکسی هم که بعداً یاد این جمع کرد تو این‌ها را نازل کن. رحمت را نازل کن، فرح را نازل کن، رزق را نازل کن، طالب حاجتی اگر باشد، خدا حاجت او را برآورده می‌کند. اینجا حضرت علی(علیه‌السلام) هم رفت بالا و گفت: اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ. قبلی فقط این بود که هم ما آخرتمان درست شد و هم شیعیان ما، مرحله دوم که پیغمبر اضافه کرد، امیرالمؤمنین فرمود هم دنیا و آخرت ما درست شد و هم دنیا و آخرت شیعیان ما. همه‌چیز با همین حل شد. با چه چیزی؟ با محبت فاطمه. بااتصال به فاطمه.

بخش دوم در قیامت است و ان‌شاءالله همان‌جا اتصال پیدا کنیم با حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها).

در قیامت هم محور فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. تا جایی که بعضی از تعابیر در روایات ما دارد که این تعبیر در روایت است، می‌فرماید: اوضاع در قیامت یک جوری می‌شود، فَعِنْدَ ذَلِکِ یَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ کَانُوا فَاطِمِیِّینَ.[۲۱] می‌گوید شرایط قیامت، عنایت خداوند متعال و دستگیری‌های خداوند متعال طوری است که آنجا همه آرزو می‌کنند فاطمی باشند.

برخی از آقایان گفته‌اند: ما تعبیر حیدری، علوی، حسنی، حسینی در مورد قیامت نداریم. مثلاً نداریم که همه دوست دارند آنجا حسینی باشند، علوی باشند، ولی تعبیر فاطمی را داریم. همه دوست دارند فاطمی باشند. چرا؟ چون جمع‌کردن کار فاطمه زهراست. او می‌آید. حالا توصیف کنم که چطور می‌آید و چطور این کار را می‌کند.

دو روایت خدمت شما عرض می‌کنم. هر دو روایت یک محتوا دارد. بعضی یک‌کمی خاص‌تر است. روایت دارد که راوی این هم جابر است. راوی حدیث کساء هم جابر بود، راوی این هم جابر است.

قَالَ جَابِرٌ لِأَبِی جَعْفَر(علیه‌السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ،[۲۲] این جابر هم حدیث کساء را نقل کرده و هم این‌جور احادیث را و هم اولین زائر امام‌ حسین(علیه‌السلام) بوده است. اگر همان جابر بن عبدالله باشد، چون ما دو تا جابر داریم. می‌گوید به امام باقر عرض کردم یک حدیثی در مورد فضیلت مادرتان فاطمه زهرا برای من بگویید. فِی فَضْلِ جَدَّتِکَ فَاطِمَهَ. نکته اینجاست، إِذَا أَنَا حَدَّثْتُ بِهِ الشِّیعَهَ فَرِحُوا بِذَلِک. یک روایت از فضیلت مادرتان حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) به من بگو که من به شیعیان بگویم و آن‌ها کیف کنند. فرحوابذلک. دلشان شاد بشود. یک چیزی در مورد فضیلت مادرتان بگویید که دل ما را شاد کند. امام باقر(سلام‌الله‌علیها) فرمود: پدرم، یعنی امام سجاد(علیه‌السلام)، برای من روایت کرد از جدم امام حسین(علیه‌السلام) و از رسول‌الله(ص) که پیغمبر فرمود: وقتی قیامت می‌شود، نُصِبَ لِلْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ مَنَابِرُ مِنْ نُور، برای انبیاء منبرهایی از نور می‌گذارند. منبر من، از همه منبرها در قیامت بالاتر است. بعد خدای متعال به من خطاب می‌کند: یَا مُحَمَّدُ اخْطُب. خطبه بخوان. من هم خطبه می‌خوانم، خطبه‌ای که هیچ‌کدام از انبیاء و رسول مانند آن را نشنیده‌اند. بعد برای اوصیاء منبرهایی از نور می‌گذارند، برای وصیّ من علی بن ابیطالب، منبری می‌گذارند، فَیَکُونُ مِنْبَرُهُ أَعْلَی مَنَابِرِهِمْ. منبر او از همه منبرها بالاتر است و خدا به او می‌فرماید: یاعلی اُخطُب. علی خطبه‌ بخوان. او هم خطبه‌ای می‌خواند که احدی از اوصیاء چنین خطبه‌ای را نشنیده، بعد برای اولاد انبیاء و مرسلین منبرهایی از نور می‌گذارند. فَیَکُونُ لِابْنَیَّ وَ سِبْطَیَّ وَ رَیْحَانَتَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی. که این دو پاره تن من حسن و حسین، برای این‌ها هم منبری از نور می‌گذارند و به این دو نفر می‌گویند: اخطبا،‌ خطبه بخوانید، این دو تا هم خطبه‌هایی می‌‌خوانند که احدی از اولیاء و انبیاء و مرسلین نشنیده‌اند، بعد خدای متعال تا حالا انبیاء را آورد و به پیغمبر گفت: برو برای انبیاء خطبه بخوان.

فرمود منبر انبیاء را می‌گذارند و منبر پیامبر از همه بلندتر و بالاتر است، بعد منبر اوصیاء را می‌گذارند که منبر حضرت علی‌(علیه‌السلام) از همه بالاتر است و خطبه می‌خواند و منبر فرزندان انبیاء را که می‌گذارند، فرزندان انبیاء برای پیغمبر حسن و حسین آمدند.

تمام شد، پیغمبران، اوصیا و فرزندان انبیاء. حالا چه می‌شود؟ ثُمَّ یُنَادِی الْمُنَادِی وَ هُوَ جَبْرَئِیل، اینجا منادی که جبرئیل باشد صدا می‌زند و می‌گوید: أَیْنَ فَاطِمَهُ، فاطمه کو؟ أَیْنَ خَدِیجَهُ،  أَیْنَ مَرْیَمُ، أَیْنَ آسِیَهُ، أَیْنَ أُمُّ کُلْثُومٍ أُمُّ یَحْیَی بن زکریا، این‌ها را صدا می‌زند و همه بلند می‌شوند. خداوند متعال می‌فرماید: یَا أَهْلَ الْجَمْعِ لِمَنِ الْکَرَمُ الْیَوْم، ای خلائقی که من امروز جمع کردم، کَرَم امروز از آنِ چه کسی است؟ اینجا پیامبر و علی و حسن و حسین، می‌گویند: لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار، بعد خداوند متعال می‌فرماید: ای جماعت، من کَرَم را قرار دادم برای پیامبر و علی و حسن و حسین و فاطمه. یَا أَهْلَ الْجَمْعِ طَأْطِئُوا الرُّءُوسَ وَ غُضُّوا الْأَبْصَار، وقت اصلی کار رسید. وقت کَرَم شد و حالا نوبت من است که کَرَم نشان بدهم. سرها را پایین بیندازید و چشم‌ها را ببندید. چرا؟ هَذِهِ فَاطِمَهُ تَسِیرُ إِلَی الْجَنَّه، حالا که فاطمه دارد می‌آید، همه سرها پایین و همه چشم‌ها بسته. اینجا هم هر چشمی جا ندارد. من خیلی موضوع را باز نکنم. همه سرها را انداختند پایین. فَیَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ. ناقه فاطمه را در صحرای محشر چه کسی می‌آورد؟ جبرئیل می‌آورد. از ناقه‌های بهشتی، مُدَبَّحَهَ الْجَنْبَیْن، توصیف کرده‌اند خیلی عجیب‌وغریب است، ناقه‌ای که حضرت زهرا بر آن سوار است چه ویژگی‌هایی دارد. تک‌تک قطعات این شتر را که آنجا شتری از شتران بهشت است توصیف کرده‌اند که از چیست و دُم شتر از چیست و سُم آن از چیست که تعابیر بسیار عجیب‌وغریب است. این ناقه حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) است. فَیَبْعَثُ اللَّهُ مِائَهَ أَلْفِ مَلَک، صد هزار فرشته هم دورتادور حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) را گرفته‌اند. از سمت راست ایشان صد هزار ملک می‌آیند. صد هزار ملک از این طرف یَحْمِلُونَهَا عَلَی أَجْنِحَتِهِمْ، وقتی می‌آید، معمولی نمی‌آید، صد هزار ملک هم بال باز کرده‌اند که شتر او روی بال آن‌ها پا بگذارد. که این شکلی وارد بشود. فاطمه زهرا را می‌آورند، عَلَی بَابِ الْجَنَّهِ، جلوی در بهشت می‌ایستد. امام باقر(علیه‌السلام) گفته: روایت برای کیف کردن شیعیان است. بعد می‌فرماید: فَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّهِ تَلْتَفِتُ، جلوی در بهشت که می‌رسد، حضرت فاطمه توجهی می‌کند و می‌گوید: فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی مَا الْتِفَاتُک، حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) یک نگاهی می‌کند و توجهی می‌کند، انگار درخواستی از خدا دارد، خدا می‌فرماید ای دختر حبیب من چرا توجه کردی، التفات تو برای چه بود؟ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِکِ إِلَی جَنَّتِی. من می‌خواهم تو را به بهشت ببرم، برو داخل بهشت. قرار است فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) به عنوان اولین نفر وارد بهشت شود، خداوند می‌فرماید: من که همه‌چیز را فراهم کرده‌ام تا وارد بهشت شوی چرا نگاه می‌کنی؟ دارند می‌برند بهشت ولی حضرت زهرا برگشته نگاه می‌کند و  داخل بهشت نمی‌رود. چرا نگاه می‌کنی؟ عرض می‌کند: یَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ یُعْرَفَ قَدْرِی فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ. خدایا دوست دارم امروز فهمیده بشود که من چه کسی هستم، این‌ها که نفهمیدند من چه کسی هستم و گفتند از صدای گریه‌اش خسته شدیم، چهل نفر پشت در آمدند. این‌طور کردند با آن حضرت. می‌خواهم حالا فهمیده بشوم که من چه کسی هستم، فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی، حالا خدا می‌خواهد قدر فاطمه فهمیده بشود. می‌فرماید برگرد. تا جلوی درِ بهشت رفته و تو از من خواستی تو را به خلائق بفهمانم. برگرد. فَانْظُرِی مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَک، برو نگاه کن در چه دلی یک‌ذره محبت نسبت به تو پیدا می‌شود. أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکِ، یا به یکی از بچه‌های تو یک‌ذره محبت باشد، خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّهَ، دستش را بگیر و ببرش داخل بهشت. نه به من معرفی کن که حساب‌وکتاب کنم، نه. بی‌حساب خودت انتخاب کن و ببر. با خودت ببر داخل بهشت. امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: وَاللَّهِ یَا جَابِر، به خدا جابر، آن‌ها ذَلِکَ الْیَوْمَ. آن روز نمی‌دانی چه روزی است، لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا کَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِی، دیدید وقتی دانه می‌ریزند روی زمین، مرغ دانه‌ها را از سنگریزه جدا می‌کند، فرمود: مادرمان زهرا، یک جوری آنجا محبین خودش را جدا می‌کند، مثل مرغی که دانه‌دانه از روی زمین دانه‌های قابل‌استفاده را جدا می‌کند. این‌طوری مادر ما یکی‌یکی آن‌ها را جدا می‌کند. فَإِذَا صَارَ شِیعَتُهَا مَعَهَا عِنْدَ بَابِ الْجَنَّه، حالا همه شیعیانش را با خودش پشت در بهشت جمع کرده است. آیا می‌شود ما هم آنجا باشیم و ببینیم؟! یُلْقِی اللَّهُ فِی قُلُوبِهِمْ أَنْ یَلْتَفِتُوا سبحان‌الله. این‌ها باید بروند داخل بهشت، فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) دست این‌ها را گرفت که داخل بهشت ببرد. حالا خدا به دل این‌ها می‌اندازد که بگویند ما نمی‌رویم.

دوباره خدا می‌فرماید: شما چرا نمی‌روید؟ فَإِذَا الْتَفَتُوا یَقُولُ اللَّهُ یَا أَحِبَّائِی مَا الْتِفَاتُکُمْ. دوستان من، خدا اینجا تعبیر دوستان من می‌کند. فاطمه این‌ها را انتخاب کرده است. دوستان من چرا نمی‌روید و دارید نگاه می‌کنید؟ وَ قَدْ شَفَّعْتُ فِیکُمْ فَاطِمَهَ بِنْتَ حَبِیبِی. من که فاطمه را شفیع شما قرار دادم، چرا نمی‌روید داخل بهشت؟ می‌گویند: یَا رَبِّ أَحْبَبْنَا أَنْ یُعْرَفَ قَدْرُنَا فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ. دوست داریم اندازه ما معلوم بشود که اینجا فهمیده بشود ما که عاشق فاطمه بودیم چه کسانی هستیم؟ ما هم شناخته بشویم. خدا می‌فرماید: یَا أَحِبَّائِی ارْجِعُوا وَ انْظُرُوا. وای از این تعابیر. خدا می‌فرماید: حالا شما برگردید و بروید و به فاطمه فرمود: برو و نگاه کن هر کس ذره‌ای به تو و بچه‌هایت محبت دارد بردار و بیار، این‌ها را حبیب‌الله حساب کرد. به این‌ها چه می‌گوید؟ می‌گوید شما هم برگردید بروید. مَنْ أَحَبَّکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَهَ. بروید و ببینید چه کسانی شما را به خاطر این‌که محب فاطمه بودید دوست داشتند، انْظُرُوا مَنْ أَطْعَمَکُمُ لِحُبِّ فَاطِمَهَ. چه کسانی به شما طعام دادند به خاطر حب فاطمه؟ فاطمیه خرجی دادی؟ خرج کردی؟ شیرکاکائو دادی؟ خرما دادی؟ کم، زیاد، انْظُرُوا مَنْ کَسَاکُمْ فِی حُبِّ فَاطِمَهَ. چه کسی به خاطر فاطمه لباس به تو پوشاند؟ انْظُرُوا مَنْ سَقَاکُمْ شَرْبَهً فِی حُبِّ فَاطِمَهَ. چه کسی به خاطر حب فاطمه یک قطره آب به تو داد، انْظُرُوا مَنْ رَدَّ عَنْکُمْ غَیْبَهً فِی حُبِّ فَاطِمَهَ. چه کسی وقتی داشتند غیبت تو را می‌کردند، گفت این محبّ حضرت زهرا است، در مورد او بدگویی نکنید، بروید این‌ها را پیدا کنید. فَخُذُوا بِیَدِهِ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّهَ. به این‌ها هم نمی‌گوید آن‌ها را بیاورید که من حساب‌وکتاب کنم، می‌گوید دست این‌ها را بگیرید، صاف ببرید داخل بهشت. امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: وَ اللَّهِ لَا یَبْقَی فِی النَّاسِ إِلَّا شَاکٌّ أَوْ کَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ. فرمود: عرصه طوری می‌شود که فقط کافر و مشرک و منافق هستند. کسانی که واقعاً اوضاع بی‌ریختی دارند، می‌مانند، و الا  همه را یا فاطمه دستشان را می‌گیرد و یا محبین فاطمه آن‌ها را داخل بهشت می‌برند.

این یک نقل بود. نقل بعدی را هم بخوانم[۲۳] و روضه ما همین‌جا باشد و عرض من هم تمام. آنجایی که جبرئیل گفت چشم‌ها را ببندید و سرها را پایین بیندازید که فاطمه می‌خواهد رد بشود، می‌گوید فلایبقی یومئذ نبی ولا رسول و لا صدیق و لا شهید، سرها را بیندازید پایین و چشم‌ها را ببندید. این فقط مال خلائق نیست، همه شهدا و صدیقین و انبیاء و المرسلین، غضّوا أبصارکم. چشم‌ها را می‌بندند. ابراهیم خلیل هم چشمش را می‌بندد، وقتی فاطمه می‌خواهد رد بشود. حتی تجوز  فاطمه، فتسیر حتی تحاذی عرش ربها فتنزخ بنفسها عن ناقتها، آن‌که جلوی در بهشت می‌ایستد را اینجا بیشتر توضیح داده که چه‌کار می‌کند جلوی در بهشت که همه را می‌خواهد جمع کند. هم از فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) بشنو، هم امیدوار شو و با همین گریه کن. فاطمه زهرا از شتر پیاده می‌شود. و تقول: الهی و سیدی خدای من، سید من، احکم بینی و بین من ظلمنی! حالا وقتش است که بین و کسانی که به من ظلم کردند تو حکم کنی. اللهم احکم بینی و بین من قتل ولدی! حکم کن بین من و کسانی که بچه‌های من را کُشتند. صدا می‌رسد من قبل الله جل جلاله: یا حبیبتی و ابنه حبیبی محبوب من و دختر محبوب من، سلینی تعطی، تو فقط درخواست کن، تو فقط لب تر کن. عزیز من چه می‌خواهی؟ تو بگو تا من عطا کنم. واشفعی تشفعی، شفاعت کن تا من تأیید کنم. فوعزتی و جلالی لا جازنی ظلم ظالم. به عزت و جلالم نمی‌گذارم از اینجا ظلم ظالمی رد بشود و همه را حساب‌وکتاب می‌کنم. فتقول: الهی و سیدی، شما فکر کردید وقتی بحث می‌شود چه می‌گوید؟ مثلاً فاطمه زهرا آنجا چه می‌گوید؟ می‌گوید با غلاف شمشیر من را زدند؟ خدایا بین در و دیوار من را قرار دادند؟ روی من دست بلند کردند؟ بچه‌ام را کُشتند، به نظر می‌رسد این‌ها را اول بگوید. یا بگوید خدایا! حسن من را مسموم کرد و حسین را مقطع‌الاعضاء کردند، به نظر می‌رسد این‌ها را بگوید. ولی روایت چه می‌فرماید؟ فاطمه زهرا خطاب به خدا می‌فرماید: الهی و سیدی، خدای من، ذریتی بچه‌هایم، و شیعتی شیعیانم،  و شیعه ذریتی و شیعیان ذریه من و محبی، دوست‌دارانم و محبی ذریتی، محبین بچه‌هایم. اصلاً حرفی از خودش نشد. اگر می‌خواهی تقاص ظلم‌ها را بگیری، محبین من، کسانی که به خاطر من اذیت شدند. زنی که از سرش چادر کشیدند، اصلاً از چادر خودش نمی‌زند، حرف از محبینش است، حرف از شیعیانش است،‌ کسانی که مورد توهین واقع شدند، به خاطر من حرف شنیدند، به خاطر من اذیت شدند. دوستداران من، خدایا اینجا حاکمیت خودت را نشان بده و تقاص این ظلم را بگیر. اینجا خطاب می‌رسد و خداوند متعال می‌فرماید: و اذا ندا من قِبَلِ الله جل‌جلاله. حدیث کساء را داشتید که هُم‌فاطمه و ابوها، حالا باز در قیامت ببین خدا چه می‌گوید، همان خدا صدا می‌زند. عین ذریه الفاطمه و شیعتها و محبوها و محب الذریتها، ذریه فاطمه کجا هستند؟ شیعیان فاطمه و محبین فاطمه کجا هستند؟ محبین ذریه‌اش کجا هستند؟ ملائکه جمع می‌شوند، همه این‌ها را می‌برند.

اصل روضه اینجاست. این خانواده دور هم جمع شدند زیر کساء با چه محبت و عشق و صمیمیتی. و رحمت جاری شد. پیغمبر از دنیا رفت، چهار نفر ماندند. یک قضیه دیگر شبیه حدیث کساء داریم که این چهارتا با همدیگر یک جا جمع شدند. چه زمانی بود؟ چند شب پیش بود که امیرالمؤمنین مخفیانه غسل داد، کفن را پوشاند و صدا زد، بیایید و با مادرتان خداحافظی کنید. حسن و حسین خودشان را روی سینه مادر انداختند و علی هم آنجا ایستاده. دوباره جمع کساء جمع شد، همان‌ها هستند، ولی با یک حال غریبی. بچه‌ها صدا می‌زنند مادر، ما یتیم شدیم کجا رفتی؟ سلام ما را به پیغمبر برسان و بگو هنوز داغ تو آرام نشده بود که مادرمان را هم از دست دادیم. مادر به رسول‌‌الله بگو که بچه‌هایت تنها هستند، خیلی تنها شده‌اند. این عبارتی است که در چندین مقتل داریم و مرحوم مجلسی هم در بحار[۲۴] نقل کرده است. در اینجا، امیرالمؤمنین تمام بندهای کفن را بست و فقط صورت مانده بود. به این‌ها فرمود مادرتان را ببینید. فهذا الفراق و لقاء فی‌الجنه. دیگر مادرتان را تا بهشت نمی‌بینید. خوب ببینید و خداحافظی‌ها را بکنید. حالا چه صورتی دیدند بمانند. با چه صورتی و با چه لب و چشمی خداحافظی کردند، بماند. حال حسن و حسین را ببین. جمع شدند دور مادر. اینجا امیرالمؤمنین فرمود خودم دیدم صدای ناله فاطمه بلند شد، دیدم فاطمه ناله زد و دیدم دو دست را از کفن بیرون آورد و دو تا بچه را چسباند به سینه، بچه‌ها را خوب به سینه گرفت. یعنی هنوز مادرتان هست و من هنوز مادرتان هستم. بچه‌ها را آرام کرد.

خیلی وجوه دارد. من روایت را تمام کنم و بعد برگردم وجوه را بگویم. امیرالمؤمنین فرمود: همان جبرئیل و ملائکه‌ای که در قضیه کساء آسمان غلغله شد و خدا فرمود: به عشق این‌ها خلق کردم، فرمود: ملائکه از آسمان صدا زدند یا علی این دو تا بچه را بلند کن، و الله همه آسمان از این صحنه به گریه افتادند. نمی‌توانند تحمل کنند. امیرالمؤمنین بچه‌ها را بلند کرد و ابیاتی هم سرود با اشک چشم و با یک حال حزینی که به ابیات دیگر کاری نداریم.

من فقط همین‌جا یک اشاره‌کنم و تمامش کنم. چرا این‌جوری شد؟ فاطمه زهرا، بچه‌ها را بغل کرد و به سینه چسباند. خیلی وجوه دارد، یک وجهش همین بود که خواست نشان بدهد که من هنوزم دستم از این دنیا به‌حسب ظاهر کوتاه شده ولی من مادرتان هستم. من فاطمه هستم. یکی دیگر این بود که این‌قدر این بچه‌ها تنها بودند و کسی نبود که این‌ها را ناز و نوازششان کند، تشییع‌جنازه وقتی علنی است، چهار نفر بچه‌ها را نوازش می‌کنند، ولی وقتی مخفیانه و آستین به دهان است، کسی نیست که نوازش بکند. خود مادر باید نوازش کند. وجه سوم هم این بود که خیلی وقت بود این بچه‌ها می‌خواستند به مادر نزدیک بشوند، دلشان تنگ شده بود و می‌خواستند مادرشان را بغل کنند، حیا می‌کردند و می‌گفتند پهلوی مادر شکسته است. مادر دستش را به‌سختی بلند می‌کند و خون تازه از بدنش می‌آید. بچه‌ها حیا کردند که مادر اذیت نشود، ولی امشب گفتند مادر خلاص شده و بگذار خودمان را در آغوش مادر بیندازیم، مادر هم انگار هم گفت: من الآن دیگر دستم بالا می‌آید و بگذار شما را خوب بغل بگیرم.

الا لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.


[۱] . قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی (سوره طه، آیه ۲۵-۲۸).

[۲] . و لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَهُ بِمُشَاهَدَتِنَا (طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۹۹).

[۳] . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی‏ حَقِّهَا فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی یَرْضَى اللَّهُ لِرِضَاهَا وَ یَغْضَبُ‏ لِغَضَبِهَا وَ هِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ (دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۳۲).

[۴] . وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، وَ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) أَمْهَرَ فَاطِمَهَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) رُبُعَ الدُّنْیَا، فَرُبُعُهَا لَهَا، وَ أَمْهَرَهَا الْجَنَّهَ وَ النَّارَ، تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ، وَ تُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهَا الْجَنَّهَ، وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ‏ الْقُرُونُ‏ الْأُوَلُ. (طوسی، امالی، ص ۶۶۸).

[۵] . و قال للحبیب لَوْلَاکَ‏ لَمَا خَلَقْتُ‏ الْأَفْلَاکَ‏ (ابن شهر آشوب، مناقب،  ج ۱، ص ۲۱۷).

[۶] . یا أحمد! لولاک لما خلقت الأفلاک‏، و لو لا علیّ‏ لما خلقتک؛ و لو لا فاطمه لما خلقتکما. (مرندی، مستدرک سفینه بحار، ج ۳، ص ۳۳۴).

[۷] . حدیث کسا که شأن نزول آیه تطهیر است، بسیار مورد توجه حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره بود و می‌فرمودند: خیلی دیده شده و گفته‌اند که حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را در مجالس توسل یا حدیث کساء حاضر دیده‌اند. ( آیت الله بهجت، حضرت حجت(عج)، ص ۱۱۷).

[۸] . سید علی موحد ابطحی، حدیث کساء و آثار شگفت.

[۹] . حدیث کساء.

[۱۰] . گزارشی از سیره علما و مراجع در توسل به حدیث کساء ،خبرگزاری رسمی حوزه، تاریخ درج مطلب ۱۱ آذر ۱۳۹۳، تاریخ بازدید:۱۹ آذر ۱۴۰۲. (https://www.hawzahnews.com/news/340439)

[۱۱] . همان.

[۱۲] . «حدیث شریف کسا از منظر آیت الله بهجت»، سایت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت، تاریخ درج مطلب: ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ش، تاریخ بازدید: ۱۸ آذر ۱۴۰۲ش. (https://bahjat.ir/fa/content/10460)

[۱۳] . شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مقدمه.

[۱۴] . «حدیث کسا»، سایت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت، درس خارج فقه، کتاب حج، ۱۳۸۶ش، تاریخ درج مطلب: ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ش، تاریخ بازدید: ۱۸ آذر ۱۴۰۲ش.( https://bahjat.ir/fa/content/10446).

[۱۵] . انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا (سوره احزاب، آیه ۳۳).

[۱۶] . سوره احزاب، آیه ۳۳.

[۱۷] . «حدیث شریف کسا از منظر آیت الله بهجت»، سایت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت، تاریخ درج مطلب: ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ش، تاریخ بازدید: ۱۸ آذر ۱۴۰۲ش. (https://bahjat.ir/fa/content/10460)

[۱۸] . «حدیث شریف کسا از منظر آیت الله بهجت»، سایت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت، تاریخ درج مطلب: ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ش، تاریخ بازدید: ۱۸ آذر ۱۴۰۲ش. (https://bahjat.ir/fa/content/10460)

[۱۹] . مهدی طیب، مصباح الهدی: نگرش و روش عرفانی اهل محبت و ولاء، ص۳۸۷.

[۲۰] . عمادالدین طبری، بشاره المصطفی لشیعه المرتضی ، ج ۱، ص ۱۸ .

[۲۱] . فعند ذلک یودّ الخلائق أنّهم کانوا فاطمیّین‏، فتسیرین و معک شیعتک، و شیعه ولدک، و شیعه أمیر المؤمنین، آمنه روعاتهم، مستوره عوراتهم، قد ذهبت عنهم الشدائد، و سهلت لهم الموارد، یخاف الناس و هم لا یخافون، و یظمأ الناس و هم لا یظمئون (بحرانی، عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۳۴۳).

[۲۲] . مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۶۴.

[۲۳] . شیخ صدوق، امالی، ص ۱۸.

[۲۴] .  مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۹.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *