جلسه سوم، فصل سوم: تا لایق جانان شوی

دریافت

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین، وصلی‌الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد

 و آله الطیبین الطاهرین

و لعنه الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم‌الدین

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَه مِّن لِّسَانِی یفْقَهُواْ قَوْلِی.

چرایی تنها ماندن امیرالمومنین علیه السلام

چکیده بحثی که دو جلسه قبل خدمت عزیزان داشتیم این می‌شود که عامل اصلی همه اختلافات و درگیری‌ها و اشتباهات و آسیب‌ها جهالت است و همه جهالت‌ها برمی‌گردد به یک جهالت. جهل ما به خودمان. بیگانگی ما از خودمان و راه‌حل همه این‌ها هم یگانگی ما با خودمان است،‌ آشتی ما با خودمان است که ما باید با خودمان آشتی کنیم. با خود واقعی‌مان که در این خصوص باید نکاتی را عرض کنیم.

بحث ما در تحلیل این است که: چه می‌شود که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تنها می‌ماند، اعراض می‌کنند از علی(علیه‌السلام) و پشت می‌کنند به علی. به دیگران رو می‌آورند درحالی‌که همه می‌دانند امیرالمؤمنین از همه این‌ها بهتر بود. تا این حد برای همه واضح بوده و خود کسانی که ادعای خلافت داشتند، بارها و بارها به این مطلب اعتراف کردند که علی از همه شما و ما صلاحیتش نسبت به این جایگاه بیشتر بود.

خود خلیفه اول هم در نامه‌ای که برای پدرش نوشت، این را گفت که مردم من را انتخاب کرده‌اند، مردم تشخیص مصلحت کردند که بودن من مفیدتر است و به صلاح است[۱]. در روایات هم البته مفصل در این قضایا نکاتی هست که چی می‌گفتند. مثلاً می‌گفتند حداثه السن[۲]. سن علی کم است و جوان است، قدرت زیادی ندارد. علی خیلی شوخ است[۳]، یعنی یک چیزهایی را در وجود علی گیر می‌دادند و می‌گفتند حاکمیت یک اقتدار می‌خواهد ولی امیرالمؤمنین خیلی با مردم می‌جوشد و می‌گوید و می‌خندد و صمیمی است و این‌قدر خوب نیست و مدیر باید یک اقتدار و دیسیپلینی داشته باشد و این‌ها هم سنشان بیشتر است و هم اصطلاحاً دیسیپلین دارند. این‌ها حرف‌هایی بود که می‌زدند.

ولی مسئله اصلی این نیست، مسئله اصلی این بود که این‌ها خودشان را نمی‌شناختند. اگر خودشان را می‌شناختند، علی را هم می‌شناختند، عظمت علی را هم می‌فهمیدند، خاصیت علی را هم برای خودشان می‌فهمیدند و می‌فهمیدند آن جایگاه واقعی که من باید به آن برسم، آن کمال ابدی که من باید به آن برسم، آن چیزی که خدا من را به خاطر آن خلق کرده، این با غیر علی حاصل نمی‌شود و غیر علی به آن نرسیده که بخواهد برساند. اصطلاحاً می‌گویند فاقدالشئ لایعطیه[۴].

ذات نایافته از هستی‌بخش کی تواند که شود هستی‌بخش[۵]

یعنی ذاتی که به هیچ بخشی از هستی نرسیده است، هیچی ندارد و این کی تواند که شود هستی‌بخش؟‌ این کی می‌تواند هستی‌بخش باشد؟ از صنعت اشتراک لفظ استفاده کرده است. این کی می‌تواند هستی‌بخش باشد؟‌ این‌که ندارد، «أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَی»[۶] کسی که حق را می‌شناسد باید دنبالش راه بیفتد یا کسی که بلد نیست و هی باید صافش کنند و این‌طرف و آن‌طرفش را بگیرند؟‌ دنبال چه کسی باید راه افتاد؟ کسی که رفته و رسیده یا کسی که هیچی نمی‌داند و از هیچ‌چیزی سر درنمی‌آورد و خبر ندارد؟ وقتی آدم فکر کرد همه زندگی همین خوردن و خوابیدن و جفت‌گیری و بچه‌دار شدن و بچه بزرگ کردن و پسر داماد کردن و دختر عروس کردن و خانه‌دار شدن و باغ خریدن و ماشین خریدن و خلاصه زندگی همه‌اش همین‌ها بود، می‌گردد و کسی را پیدا می‌کند که همین‌ها را برایش فراهم کند. ولی وقتی کسی متوجه شد که همه این‌ها بازی است و همه این‌ها مقدمه است و همه این‌ها مسیر است و هدف و نتیجه و عاقبت نیست و نتیجه چیز دیگری است و زندگی جای دیگری است، یک ابدیتی است و یک جاودانگی است، وقتی این را فهمید، نگاهش به خودش و به زندگی عوض می‌شود و احساس توهین می‌کند وقتی کسی به او می‌گوید من در حد کاه و جو می‌خواهم برای تو تأمین کنم.

قرآن هم با همین لسان تحقیرآمیز می‌گوید: «مَتاعاً لَکمْ وَ لِأَنْعامِکمْ»[۷]‌، می‌گوید: «وَفَاکهَه وَأَبًّا» این‌ها میوه و سبزی داده‌اند، خودت و گاوت با هم بخورید. این لحن قرآن است. «مَتاعاً لَکمْ وَ لِأَنْعامِکمْ» این درخت‌ها و علف‌ها و چغندر این‌ها را دادم به شما، درخت گیلاس دادم، درخت گلابی دادم، خودت و گاوت بخور. این‌ها مال خودت و گاوت. الآن بنده یک چیزی به شما بدهم و بگویم این جعبه دستمال‌کاغذی مال خودت و گاوت. آیا به شما برنمی‌خورد؟ چرا من را با گاو بغل هم گذاشتی؟ این چه مقایسه‌ای است که می‌گوید خودت و گاوت با هم بخورید. این خوردن از نظر خداوند کمال گاو است و کمال انسان نیست. در این نقطه تو با گاو مشترکی. او هم می‌خورد که زنده بماند، تو هم می‌خوری که زنده بمانی. زنده ماندن که فضیلت نیست، هنر نیست. بعضی‌ها همه کمالشان زنده ماندن است. بعضی مشاغل هم همه خاصیتش زنده نگه‌داشتن است.

ما برای همه مشاغل احترام قائلیم برای اینکه هر شغلی اگر در زندگی ما نباشد، زندگی لنگ است، کوچک‌ترین مشاغل هم بیشترین خاصیت را دارند، ولی اکثر قریب به‌اتفاق مشاغلی که در این دنیا هست، همه ناظر به بُعد حیوانی ماست. این را من قبلاً هم عرض کردم و برای همین جایگزین دارد و ربات می‌شود جایگزین کرد. بهترین مشاغل زندگی دنیا پزشکی است. پزشک مگر چه‌کار می‌کند؟‌ شما را از مرگ برمی‌گرداند و ما از این شغل شریف‌تر نداریم که جان انسان دست اوست. شما از مرگ برمی‌گردی یعنی چی؟ یعنی دو سال دیرتر می‌میری.

دکتر چه‌کار می‌کند؟ تازه دکتر که سبب است و وسیله است دست خدا، مرگ دست خداست. حیات هم دست خداست، دکتر وسیله است. دکتر مگر چه‌کار می‌کند؟ دو تا دستگاه شوک را می‌گذارد روی سینه مریض. اگر دکتر کاره‌ای بود باید روی سینه هرکسی که می‌گذاشت برمی‌گشت،‌ چطور روی سینه اینکه می‌گذارد برمی‌گردد، ولی روی سینه دیگری که گذاشت برنگشت؟ پیرمرد ۹۰ ساله برمی‌گردد ولی جوان ۲۵ ساله برنمی‌گردد. پس مشخص می‌شود که صرفاً دکتر کاره‌ای نیست.

آخر کاری هم که دکتر می‌کند این می‌شود که اینجا برمی‌گردد و جای دیگری به مناسبت دیگری می‌میرد. طرف این‌قدر می‌گویند ورزش باعث طول عمر می‌شود دروغ است، من یک رفیق داشتم فوتبالیست بود،‌ ورزشکار بود، خیلی هم مراعات می‌کرد، سیگار نمی‌کشید و سالم زندگی می‌کرد، ولی تصادف کرد و مُرد. اصلاً ربطی ندارد که ورزشی کنی زنده می‌مانی.

همه این‌ها وسیله است. ما چقدر قهرمان و ورزشکار داشتیم که در این کرونا از دنیا رفتند. پیرمرد و پیرزن داشتیم که صدسال سن داشت و عمل قلب باز کرده بود در بیمارستان کرونا گرفته بود ولی برگشت، ولی قهرمان ورزشی داشتیم کرونا گرفت و فوت کرد. خدا دارد قدرت‌نمایی می‌کند، می‌گوید گول کرونا را نخور، این من هستم که می‌برم.

یک روایتی شنیدم که حضرت عزرائیل به خداوند گفت من اینجا بَدِ شده‌ام. همه کارهای خوب را به دیگران داده‌ای و قبض روح را به من سپرده‌ای، مردم با من بد می‌شوند، یک چیزی قریب به این مضمون. خداوند متعال می‌فرماید غصه نخور،‌ آن‌قدر به اسباب ظاهری نسبت می‌دهند که کسی اصلاً تو را به یاد نمی‌آورد.[۸] یکی را می‌گویند تصادف کرد، یکی را می‌گویند کرونا گرفت، یکی را می‌گویند فلان شد، کسی به عزرائیل کاری ندارد. این‌ها همه اسباب ظاهری است.

و ما این‌ها نیستیم و برای این زندگی نیامده‌ایم. دکتر خیلی حق به گردن ما دارد. پزشک خیلی جایگاه بلندی دارد، شما پنج ثانیه هم بتوانی کسی را زنده نگه‌داری در این دنیا،‌ حق ابدی به گردنش پیدا می‌کنی، این‌ها سر جای خودش. ولی این‌ها، آن اصل داستان نیست و ما برای این‌ها نیامده‌ایم. کسی که یک لقمه غذا هم به شما بدهد حق سنگین و بزرگی بر گردن شما دارد، فضیلت بسیار بالایی دارد، ولی غذا که خوراک مرکب هم هست، مثل این است که کسی یک لیتر بنزین به شما بدهد. بنزین دادن و کمک کردن خیلی خوب است، ولی بنزین خوراک من که نیست، خوراک ماشین من است. الآن اگر کسی بگوید من گرسنه هستم، به او بنزین می‌دهید؟‌ کسی که از خودش بیگانه است، یک‌عمر دارد خرج دیگران را تأمین می‌کند و اصطلاحاً سر خودش بی‌کلاه مانده است.

«وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی[۹]»، سرمایه شما «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِک خَیر[۱۰]» چقدر آیات زیبایی است. خداوند در آیه ۲۷ سوره اعراف می‌فرماید حواستان باشد، شیطان پدر همه شما را یک بار درآورده. «کما أَخْرَجَ أَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَّه» پدرت شما را درآورده از بهشت. این‌ها آمدند و دیدند که عریان شدند. می‌فرماید: … «ینْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْآتِهِمَا[۱۱]» من برای شما در این زندگی مادی لباس فرستاده‌ام که شما را بپوشاند. چقدر زشت بود اگر ما لباس نداشتیم. در خیابان چطور می‌خواستیم زندگی کنیم؟ رفت‌وآمد کنیم. چقدر مناظر بدی از همدیگر داشتیم. می‌فرماید من این‌ها را فرستادم که بپوشاند منظره‌های زشت را، ولی بدانید که لباس واقعی شما این‌ها نیست. «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِک خَیر[۱۲]» تقوای لباس تو است و اگر این را نداشته باشی، آنجا لُخت هستی. اینجا که ارزشی ندارد را من پوشاندم، آنجا که ارزش دارد را خودت باید بپوشانی. اینجا که هیچی نیست اگر نداشته باشی چقدر رسوا می‌شوی، یکی بیاید سخنرانی کند عریان باشد،‌ بروی نزد پزشک عریان باشی، مجری خبر تلویزیون عریان بیاید بنشیند، اصلاً تصورش هم زشت است و آن منظره کریه است. اینجا که زندگی تو نیست، اینجا که محل عبور تو است این‌قدر برایت مهم است. چطوری داری زندگی می‌کنی و بقیه چه نگاهی به تو دارند؟ آنجا که حیات واقعی است و ارزش واقعی آنجاست، حواست هست که لباست چی است «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِک خَیر» آن که از خودش بیگانه است، حواسش به لباس واقعی نیست، چون تعریفش از خودش غلط است.

پس این‌که در مورد لباس به خطا می‌افتد، به خاطر این است که درکش در مورد خودش غلط است. هر جا، هر کس دارد خطا می‌کند، این بازگشتش به این است که درکش از خودش غلط است. چرا دیگری را به علی فضیلت می‌دهد، اصلاً چرا ما گول می‌خوریم؟ این‌ها خیلی بحث‌های فنی و نکات عجیبی است. بحث‌های روانشناسی قرآنی است. کسی که فریب دیگری را می‌خورد، به خاطر این است که قبلاً از خودش فریب خورده. قرآن می‌گوید: «و ما یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُون[۱۳]». این سر خودش را کلاه گذاشته قبلاً سرش کلاه رفته و خودش را اشتباه گرفته و خودش را اشتباه فهمیده. این نکته اساسی قضیه است.

تعریف واقعی ما

ما تعریفمان از خودمان، تعریف واقعی‌مان چی است و چه‌کار باید بکنیم؟ واقعیت ما چی است؟ الآن مرسوم شده که می‌گویند واقعی است یا کیک است؟ طرف برای شوهرش کیک کفش کتانی خریده، آن‌قدر قیافه‌اش واقعی است و سایزش هم واقعی است، من فیلمش را دیدم که طرف برداشت پا کند دید کیک است. این واقعی یا کیک است، نگاه ما به زندگی‌مان است که به همه‌جا صادق است. خیلی چیزها کیک است و خیلی کیک‌ها از واقعی‌اش خوشگل‌تر است. یک جلوه‌ای دارد، خدا به باطل اجازه داده که جلوه داشته باشد. این دلرباتر از واقعی‌اش است. کتانی واقعی این‌قدر تودل‌برو ممکن است نباشد،‌ ولی این کیکی که به شکل کتانی درست کرده‌اند، خیلی جذاب‌تر است.

آدم کفش کتانی را برای چی می‌خواهد؟ می‌خواهد با آن فوتبال بازی کند. آیا با کیک هم می‌تواند فوتبال بازی کند؟ این فقط قیافه‌اش و صورتش شبیه آن است. هیچ‌چیز دیگرش شبیه آن نیست و هیچ خاصیتی از آن ندارد. این‌ها واقعی نیست و کیک است.

خیلی چیزها در زندگی ماها هم واقعی نیست و کیک است. مهم‌ترین خطر و ریشه همه این‌ها وقتی است که درک ما در مورد خودمان غلط باشد. یک‌کم در این مورد هم صحبت کردیم و هم در این دو سه شب نکات بیشتری عرض کنم.

واقعیت ما چی است؟ البته خیلی ابعاد را می‌شود در مورد واقعیت خودمان صحبت کنیم. یکی از مهم‌ترین واقعیت‌ها این است که ما مسافریم. آیاتی که برادر عزیزمان قبل از شروع جلسه از سوره انشقاق تلاوت کردند، «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیه[۱۴]». تو مسافر هستی، در حال حرکتی. استادی می‌فرمود سرشب که می‌شود زود جمع‌وجور کن برو بخواب، اگر کسی هم سؤال کرد چرا این‌قدر زود می‌خوابی؟ بگو من نصف شب مسافرم،‌ باید زود بخوابم. کسی که ساعت دو و سه شب پرواز دارد تا یازده و دوازده شب فیلم نگاه نمی‌کند، فوتبال تماشا نمی‌کند. هشت می‌خوابد که یازده بلند شود و برود فرودگاه. کسی هم می‌داند وقت پرواز سحر است، «إِنَّ نَاشِئَه اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا»[۱۵] این سرشب می‌گوید من نصف شب مسافرم و پرواز دارم. از همان سرشب حواسش هست.

مرحوم آیت‌الله حسن‌زاده می‌فرمود: هرکس سحر ندارد از خود خبر ندارد.

سرش کلاه رفته است. به این آدم پنج‌تا سکه که می‌دهند خوشحال می‌شود، نمی‌داند سحر چه خبر است. سکه چیه؟ سحر به آدم خدا می‌دهند. گفت: «وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَه لَک عَسَی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَحْمُودًا وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْک سُلْطَانًا نَصِیرًا»[۱۶]. بعد می‌فرماید: «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقًا[۱۷]». اهل معنا می‌گویند ترکیب آیات نشان می‌دهد که یعنی سحر بلند شو تا حق طلوع کند و معلوم بشود که همه‌چیز خیال بود و خواب بود. می‌گویند سَحَر به سِحر ربط دارد. کسی که اهل سَحَر است می‌فهمد که همه زندگی سِحر است. همه‌اش خواب‌وخیال است. عمر و حاصل عمر ما آن‌قدر که ما داریم و سرمایه ما سَحَر ماست.

استادی می‌فرمود نماز شب قضا دارد، سَحَر است که قضا ندارد. قضای نماز شب را می‌شود خواند، ولی سَحَر قضا ندارد. این شب‌های بلند، معلوم نیست دوباره پیدا بشود. از چند شب دیگر مجدداً شب‌ها کوتاه می‌شود. این خلوت، این آرامش، سوت‌وکور، تاریک، بساط پهن است برای رفاقت، انس و خلوت، «کذِبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ یحِبُّنی فَإِذا جَنَّهُ اللَّیلُ نامَ عَنّی[۱۸]»، حدیث از خداوند متعال است، فرمود: دروغ می‌گوید کسی که فکر می‌کند به من علاقه دارد ولی شب که می‌شود «نامَ عَنّی»، از من می‌خوابد؛ «ألَیسَ کلُّ مُحِبٍّ یحِبُّ خَلوَه حَبیبِهِ؟!» مگر کسی اگر به کسی علاقه دارد دنبال این نیست که با او خلوت کند؟ واقعیت اینجا معلوم می‌شود. خیلی‌ها ادعای محبت خداوند را دارند، بعضی‌ها می‌بافند در محبت خدا، کسی که محبت خدا را دارد مگر معصیت می‌کند؟ کسی که محبت خدا را دارد مگر امکان دارد اهل خلوت نباشد؟ این‌ها معلوم می‌شود که واقعی است یا کیک است. ادا و اطوار و خیال و سراب است.

حرکت، اصل کلیدی در زندگی

این همان آدمی است که خودش را شناخته، سرمایه‌اش را شناخته، کالایش را شناخته و فهمیده که مسافر است، سفر باید برود، حرکت دارد، عنوان حرکت از عناوین کلیدی است. بعضی وقت‌ها ما همین‌طوری دور خودمان در زندگی می‌چرخیم. فرمود «مَنِ اِسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ[۱۹]» کسی که دو روز او مساوی است؛ یعنی به نسبت دیروز حرکت جدیدی، تلاش جدیدی، ارتقا و تعالی نداشته، یک باور جدید، یک رویش جدید، یک فهم جدید، یک عمل جدید، یک عمق بیشتر، یک لطافت بیشتر، یک صفای بیشتر، یک نورانیت بیشتر، اگر مساوی با دیروز است، سر او کلاه رفته و اگر امروزش از دیروزش بدتر است «فالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحیاه» مرگ برایش بهتر است. این اگر بمیرد بهتر است، چون افتاده در سراشیبی. این دارد معکوس و اشتباه دارد می‌رود، هر جا توقف کند بهتر است. این نگاه واقعی است و این انسان واقعی است و تعریف واقعی است. این همان انسانی است که سر او کلاه نمی‌رود.

دروغ واقعی همین است که من در مورد خود تصور غلط داشته باشم. من سر خودم را کلاه بگذارم. از هر کلاه‌برداری و دروغی بدتر است. حرکت یعنی چی؟ حرکت یک نقطه شروع دارد و یک نقطه پایان دارد. نقطه پایان کجاست و چی است؟

اصلاً حرکت یعنی چی؟ البته این‌ها بحث‌های فلسفی دارد که حرکت جوهری که ملاصدرا گفته یکی از شاهکارهای فلسفه ملاصدراست.[۲۰] حرکت در فلسفه ملاصدرا، حرکت از قوه به فعل است. هر چیزی یک قوه‌ای دارد، استعدادی دارد که حرکت می‌کند. الآن این حرکت، حرکت ظاهری نیست. ما که حرکت می‌گوییم، می‌گوییم از اینجا برویم مثلاً پونک. این می‌شود حرکت. حرکتی که فلاسفه می‌گویند، منظورشان حرکت ظاهری نیست. یک سری چیزها در یک چیزی پنهان است که کم‌کم رو می‌آید، مثل چی؟ مثلاً یک بذر مثل بذر گل، بذر گیاه، می‌پرسید این چیه است می‌گوید این بذر بادام است، این بذر پسته است، این بذر توت است، همه هم یک گلدان و یک مقدار خاک است که یک جوانه‌ای هم داخل آن زده است، بعد می‌گوید مثلاً این‌که پسته است سیصد تومان، آن‌که یکی سیب است صد تومان، این‌ها که همه شکل همدیگر است و ظرف‌هایش هم شبیه همدیگر است، می‌گوید اگر به این آب بدهی و مراقبت کنی می‌شود پسته، می‌دانی پسته چند است؟ آن‌یکی می‌شود بادام، آن‌یکی می‌شود سیب، این هم مثلاً کاج است و اصلاً میوه ندارد. برچه اساسی این‌ها را می‌گوید؟ بر اساس استعداد و قوه‌اش.

خیلی وقت‌ها در جامعه در فضای گفتگوی ما در مورد دین خیلی چیزها با هم قاتی می‌شود، به هم می‌خورد و محصولش هم گاهی به چرت‌وپرت می‌رسد، خدا همه انسان‌ها را دوست دارد، خدا نتانیاهو را هم دوست دارد. امام حسین شمر را هم دوست داشت. بعضی‌ها می‌زنند به آن در و جالب است این‌ها که می‌زنند به آن‌طرف و همه را راه می‌دهند، یک انتقاد به خودش بکنی تو را بلاک می‌کند. خوب امام حسین شمر را دوست داشت یعنی چی؟ کدام شمر را دوست داشت؟ بله. به حضرت موسی فرمود پیش فرعون که می‌روی با او خوب صحبت کن، «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا[۲۱]» معلوم می‌شود خدا فرعون را هم دوست دارد. کدام فرعون را دوست داشت؟ باید روی این مطالب دقت کنید چون مطالب مهمی است، روی این‌ها مغالطه می‌شود. خدا از یک فرعون بدش می‌آید و از یک فرعون خوشش می‌آید. از آن فرعونی که الآن این است، به فعلیت رسیده و این شده بدش می‌آید ولی از آن فرعونی که می‌تواند آدم باشد خوشش می‌آید. قوه، فعل. استعداد،‌ فعلیت.

بچه‌ای که روز اول می‌آید مدرسه استعداد درس گرفتن دارد و معلم خوشش می‌آید. یک روز درس نخواند، دو روز نخواند، کل سال را نخواند و بازیگوشی کرد و خرابکار است و کله‌شق و دروغ‌گو است، یک سال، دوسال، پنج سال، معلوم می‌شود که کلاً بیمار است. پس این دانش‌آموز یک استعداد دارد که متوجه آن نیست، من هم بابت آن دلم برایش می‌سوزد و به خاطر آن دوستش دارم. یک فعلیت هم دارد که خرابکاری و جنایت و کثافت‌کاری است. از این بدم می‌آید. ماست‌ها و قیمه‌ها این شکلی با هم قاتی نمی‌شود. ما نباید مسائل را با هم قاتی کنیم. خدا همه را دوست دارد، چون همه می‌توانند آدم باشند. ولی «والله یحب المتقین[۲۲]». یک دسته را خدا می‌گوید من خوشم می‌آید، آن‌ها که تقوا دارند. حالا چی شد، بالاخره خوشت می‌آید یا نه؟ همه ابناء بشر را دوست دارم بر اساس استعدادشان و این‌که می‌توانند آدم باشند و می‌توانند خوب باشند. ولی آخرش فقط آن‌ها که خوب بشوند خوب باشند را دوست دارم. اگر کسی تمام شد و استعدادش رفت و آدم نشد، این برای من مفت هم نمی‌ارزد. همان خدا در مورد فرعون به موسی گفت با او خوب صحبت می‌کنی، بعد که کار فرعون تمام شد و با کُفر مُرد، ببین قرآن درباره فرعون چی می‌گوید، ببین چقدر خداوند به فرعون بد گفته است. «یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَه فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ[۲۳]» می‌گوید این‌که خودش در جهنم است، همه قومش را هم این وارد جهنم می‌کند. هر صبح و شب هم دارم او را عذاب می‌کنم. خدا در مورد یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا[۲۴] که در سوره آل‌عمران است می‌فرماید هر صبح و شب دارم این‌ها را عذاب می‌کنم. فرعون هم صبح و شب دارد می‌سوزد. این همان فرعونی است که ابتدا فرمود با او خوب صحبت کن. «فَقُولَا لَهُۥ قَولا لَّینا لَّعَلَّهُۥ یتَذَکرُ أَو یخشَی»[۲۵] یک جوری با او صحبت کن که بیاید. دلش متذکر بشود و جذب بشود چرا؟ چون هنوز استعداد دارد.

امام حسین با شمر هم خوب صحبت کرد، ولی این یعنی چی؟ یعنی ما شمر را لعن نکنیم؟ بعضی‌ها چقدر از قضیه پرت هستند. می‌گویند چرا شما شمر را لعن می‌کنید، خود امام حسین هم به شمر محبت کرد. ما کدام شمر را لعن می‌کنیم و امام حسین به کدام شمر محبت کرد؟ شمری که می‌توانست مثل حُرّ آدم باشد. رتبه نظامی حُرّ با رتبه نظامی شمر در لشکر عمر سعد یکی بود. لشکر عمر سعد شش تا سپاه داشت که یکی دست شمر بود و یکی دست حُرّ بود. رتبه نظامی‌اش برابر بود. همان‌قدر که حُرّ استعداد داشت که برگردد، شمر هم استعداد داشت، امام حسین برای این هم خیرخواهی کرد برای او هم خیرخواهی کرد، این آدم شد، او نشد. خدا لعنتش کند تا ابد خدا صبح تا شب لعنتش کند. شمر تمام شد و اگر یک ذره به او محبت داشته باشی از چشم امام حسین می‌افتی. این مسائل را نباید با هم قاتی کرد.

رسد آدمی به جایی

یک قوه داریم و یک فعلیت داریم. همه ما قوه آدم شدن و کمالات را داریم، حتی قوه پیغمبر شدن داریم. خدا رحمت کند آیت‌الله بهجت را،‌ می‌فرمود قیامت ما حسرت می‌خوریم و می‌بینیم و می‌فهمیم همه‌مان که می‌توانستیم سلمان بشویم، سلمان کسی بود که امیرالمؤمنین به حسن و حسین فرمود بروید و به او بگویید بیاید در تشییع فاطمه شرکت کند. آدم می‌تواند برای اهل‌بیت این‌گونه بشود.

فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌گوید چند وقت است سلمان را ندیده‌ام و دلم برای او تنگ شده است[۲۶]، دعای اللهم رب النور که خواندید[۲۷]، در مورد تب در مفاتیح است، این دعا را حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) به سلمان آموزش دادند. فرمودند چند وقت است پیش ما نیامدی،‌ این دعا را خداوند متعال به من تعلیم داد که به تو یاد بدهم. در این حد محرم سرّ می‌شود. تازه این‌ها چیزهایی است که سلمان گفته و معلوم نیست چه چیزهایی را هم به او گفتند که او بازگو نکرده به کسی. چون در روایت داریم که علم اولین و آخرین را امیرالمؤمنین به سلمان یاد دادند. سلمان محدثٌ پیغمبر محدث بود و خدا با او حرف می‌زد، همه علوم و حقایق را خدا به پیغمبر داد و همه علوم و حقایق را پیغمبر به علی داد و همه علوم و حقایق را علی به سلمان داد، این روایت از امام صادق(علیه‌السلام) است[۲۸] و آیت‌الله بهجت فرمودند، در قیامت ما همه می‌فهمیم که می‌توانستیم سلمان بشویم، ما استعداد سلمان شدن داریم.

به خاطر همین استعداد سلمان شدن است که خدا این‌قدر به ما محبت دارد و توجه دارد و پیغمبر فرستاد برای ما و امام فرستاده و حضرت زهرا و امام زمان را فرستاده. اگر اعراض کردیم و محل نگذاشتیم و کار تمام شد، پشیزی ارزش ندارد. «کأَنَّهُم أَعجَازُ نَخل مُّنقَعِر[۲۹]» سوره قمر را بخوانید، در مورد انسان چی گفته از نگاه خدا. انسانی که دیگر استعدادش تمام شده و با کفر رفت. می‌گوید «کأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ[۳۰]» صحنه قیامت که این‌ها محشور می‌شوند، در نگاه منِ خدا، این‌ها یک‌مشت مور و ملخ هستند که می‌ریزند در صحرای محشر. «جَرادٌ مُنتَشِر». این‌ها یک‌مشت ملخ هستند «کأَنَّهُم أَعجَازُ نَخل مُّنقَعِر[۳۱]». این‌ها که با نگاه کفر می‌میرند، در نگاه من مثل تنه درخت خرما می‌مانند که می‌سوزد و می‌افتد داخل خاک. مفت برای من نمی‌ارزد. «فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکافِرِینَ[۳۲]» آیه قرآن است. همان خدایی که این‌قدر بشر را دوست دارد و رئوف و رحیم است، پیغمبری که همه را دوست دارد «عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ[۳۳]»، همین خدا گفته «عَدُوٌّ لِّلْکافِرِینَ»[۳۴]. دشمن کافران است. وقتی با کفر رفتی دیگر تمام است. تو این هستی.

همت بلند دار

حرکت یعنی چی؟ یعنی از این قوه به فعلیت رسیدن. انسان مسافر است، انسان در حرکت است، یعنی می‌تواند سلمان بشود. آدمی که خودش را شناخته، همه همّ و غمّ او به این است که سلمان بشود. حرکت کند. می‌تواند و راه باز است، می‌شود. می‌شود رفت و رسید. آن‌قدر می‌شود نزدیک شد، سؤالی که جلسه قبل پرسیده بودند که از این‌طرف می‌گوییم خدا همه‌کاره است، از آن‌طرف می‌گوییم اهل‌بیت همه‌کاره‌اند، بالاخره چی شد؟‌ نکته در همین است. همه جز خدا هیچ‌کاره‌اند. ولی در اثر قرب به خدا می‌شود به نقطه‌ای رسید که خدا تو را همه‌کاره بکند. از شدت اتصال و قُرب به خدا. در اثر این حرکت و در اثر این سیر و این قرب. این شدت تقرب در دعای ماه رجب به ما یاد داده‌اند که خطاب به خداوند متعال می‌گوییم، «لا فَرْقَ بَینَک وَ بَینَها اِلاّ اَنَّهُمْ عِبادُک وَخَلْقُک[۳۵]». آیت‌الله بهجت خیلی این تعبیر را می‌خواندند و می‌فهمیدند. در مورد چهارده معصوم عرض می‌کنیم خدایا این دعایی است که از جانب امام زمان و از ناحیه مقدسه رسیده است، خدایا بین تو بین این چهارده‌تا، لافَرق است. هیچ فرقی بین تو و این‌ها نیست. یک فرق فقط داریم و آن این است که این‌ها مخلوق تو هستند و بنده تو هستند. تو این‌ها را آفریدی. چه کسی این‌ها را می‌فهمد؟ این چه قربی است؟ اصلاً علی دیگر نیست، فاطمه دیگر نیست، شما وقتی فاطمه را صدا می‌زنید فاطمه نمی‌شنود، این گوش فاطمه نیست، چون فاطمه گوشی از خودش ندارد، این گوش خداست. این سمع خداست که در وجود فاطمه در عالی‌ترین درجه جلوه کرده است. فاطمه‌ای نیست که بخواهد بشنود. خدا می‌شنود. خدا می‌بیند و خدا جواب می‌دهد و خدا توجه می‌کند. فاطمه‌ای نمانده. فاطمه‌ای نمی‌بیند. البته فاطمه‌ای هست، ولی فاطمه‌ای نمی‌بیند.

کمی سخت شد، یک مثال بزنم که ساده بشود. البته این مثال ممکن است کمی بی‌ربط باشد، ولی کمی کمک می‌کند. صاحب عکس را همه می‌شناسند، اسم شریفشان سردار شهید کاظمی، دوباره سؤال کنم، سؤالات من را باید با دقت جواب بدهید. البته این مطلبی که می‌گویم از یک جهاتی اشتباه است ولی کمی بحث را در ذهن ما نزدیک می‌کند. من دوباره این عکس را نشان می‌دهم.

ایشان کی است؟ شهید کاظمی، حالا این چیه؟ چوب است. اهل‌بیت هم به همین صورت است. شما وقتی نگاه می‌کنید مگر چوب می‌بینید؟ این احمد کاظمی است. حالا شما تصور کنید بعضی از این مجسمه‌ها که می‌سازند دقیقاً اندازه طرف و چهره طرف است. فرض کنید تکنولوژی به‌جایی برسد که حرارت بدن او و بوی بدن او را هم بتوانند شبیه‌سازی کنند. این‌قدر واقعی است که آدم اشتباه می‌کند. این شبیه‌سازی‌شده او است، ولی چوب است.

مثال دیگری که در روایات ما هم مطرح شده آینه است. از جهاتی آینه بهتر از تمثیل به‌عکس است.

آینه چی است؟ شیشه و جیوه. جیوه‌ای که صیقل داده‌اند. لطیف شده و دیگر چیزی از این شیئی و هویت جیوه‌ای آن بروزی ندارد. این هویت شیشه‌ای آن‌هم آن‌قدر لطیف شده که هر تصویری در مقابل آن قرار بگیرد منعکس می‌کند. کامل هم منعکس می‌کند. تقرب به خدا یعنی این. آن‌قدر این صیقل داده می‌شود که دیگر اصلاً ادراکی ندارد، توجهی ندارد، خواسته‌ای ندارد. درکی ندارد جز آن چیزی که خدا می‌فرماید. فهمیدن این‌ها کمی سخت است، ولی تصور می‌شود کرد. ان‌شاءالله که روزی ما بشود و ما به این‌ها برسیم. این‌ها نقطه نهایی خلقت است و ما برای این خلق شده‌ایم و به تک‌تک ما هم این استعداد را داده‌اند. خیلی چیز عجیبی است. چی می‌توانستیم بشویم و چی می‌توانستیم باشیم. کجاها می‌توانستیم باشیم.

کسی که شیشه و کراک کشیده و بغل خیابان افتاده، تن‌فروشی می‌کند- خدا ان‌شاءالله همه مشکلات را برطرف کند و زمینه مشکلات را هم برطرف کند فقری که باعث شده این‌ها به این گرفتاری بیفتند و جهالتی که باعث شده، پدر و مادر و تربیتی که باعث شده، ولی -می‌بینید همه دل‌خوشی‌اش به این است که یک بست بکشد و تمام. همین؟! این‌همه عالم دست به دست هم داده که تو بیایی و یک بست بکشی و بروی؟

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر          ندانمت که در این دامگه چه افتاده‌ست[۳۶]

جمع اولیاء خدا در عرش می‌گویند تو هم بیا، ما اینجا نشسته‌ایم داریم خاک‌بازی می‌کنیم. سلمان را صدا زدند شنید و رفت. شد «منّا اهل‌البیت»[۳۷]. «منّا اهل‌البیت» یک چیزی ما می‌گوییم و یک چیزی می‌شنویم، ما از زندگی چی می‌خواهیم؟ واقعاً از زندگی چی می‌خواهیم؟ دل‌خوشی‌ها ما به چه چیزی است؟

یک داستانی برای شما بگویم. یک نفر آمد خدمت پیغمبر، از روایات بسیار زیباست. گفت تو قبل از اسلام یک سفر آمدی فلان نقطه مثلاً طائف. یک روز آمدی آنجا و من از شما پذیرایی کردم و مثلاً به شما یک ناهار دادم. حضرت فرمود تو فلانی هستی؟ گفت بله. حضرت گفتند خوب حالا چه‌کار باید بکنم؟ گفت حالا که پیغمبر شده‌ای و رئیس شده‌ای، گفتند حالا چی می‌خواهی؟ گفت صد تا شتر به من بده. حضرت فرمودند: این همت و تقاضایش از پیرزن بنی‌اسرائیل هم کمتر است. یک نفر پرسید جریان پیرزن بنی‌اسرائیل چی است؟ حضرت فرمودند: وقتی برادرم موسی می‌خواست نقل‌مکان کند به او وحی رسید قبر حضرت یوسف فلان منطقه که بوده، در مجرای رودخانه قرار گرفته، برو، جسد او را از زیر آب بیرون بیاور و جای دیگری دفن کن. حضرت موسی آمد و دنبال این می‌گشت که یک نفر قبر یوسف را بلد باشد. گفتند یک پیرزن هست که سن و سال زیادی دارد و از قدیم اینجا بوده و می‌داند قبر یوسف کجاست. بعدی‌ها که آمدند بلد نیستند. حضرت موسی رفت پیش آن پیرزن و گفت قبر حضرت یوسف را بلدی، گفت آدرس آن را به من بده. پیرزن گفت من که مفتی به کسی آدرس نمی‌دهم. تو مگر پیغمبر کلیم‌الله نیستی؟ این در حالی است که خداوند خودش دائم با موسی در حال تکلّم است و می‌خواهد اینجا یک خیری به این پیرزن برسد. گفت چی می‌خواهی؟ چقدر باید هزینه کنم؟ گفت چهارتا کار را باید انجام بدهی تا آدرس را بدهم. گفت اول از خدای خودت بخواه که درد پایم خوب شود، دوم اینکه جوان بشوم، سوم اینکه بینایی ام به من برگردد و چهارم اینکه «وتَجعَلُنی مَعَکَ فِی الجَنَّهِ ». باید من در بهشت در رتبه تو و در کنار خودت باشم. گفت من اختیار این آخری را ندارم. ندا رسید که قبول کن، ما خواسته او را اجابت می‌کنیم. بعدازآن حضرت موسی قبول کرد و تضمین کرد و پیرزن هم آدرس قبر را داد. پیغمبر فرمود حداقل اندازه این پیرزن درخواست می‌کردی. صد تا شتر! همین؟. [۳۸]  بعضی‌ها می‌روند خدمت امام رضا و مثلاً زن خوب درخواست می‌کنند. حالا که درخواست می‌کنی خودش را درخواست کن.

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا    حلوا به کسی ده که محبت نچشیده‌ست [۳۹]

گفت از امام رضا دست خالی‌اش را بخواه، پرسید یعنی چی؟ گفت وقتی دست پر به کسی دراز می‌کنند یعنی بگیر و برو، ولی وقتی دست خالی طرف کسی دراز می‌کنند یعنی دستت را به من بده و بیا. اهل‌دل از امام رضا دست خالی‌اش را می‌خواستند. «ومعکم، معکم، لا مع غیرکم». با شما باشم،‌ شب عاشورا اباعبدالله با اصحابش گفت همه بهشتی شدید، گفتند مگر ما بهشت می‌خواستیم؟ تو کجایی؟ آیا ما در آنجا با شما هستیم یا نه؟ امام حسین جایگاهشان را به آن‌ها نشان داد[۴۰] و خاطرجمع شدند که در خدمت امامشان هستند. ما برای این آمده‌ایم.

استاد ما می‌فرمود رفتیم روستای «ایرا» (در جاده هراز نزدیک منطقه آب‌اسک)، خدمت علامه حسن‌زاده آملی، (که الآن در همان‌جا دفن شده‌اند) ظاهراً آنجا درخت سیب بوده است. گفت ایشان در را باز کرد و مردم هم رفتند داخل باغ و گفتند بروید هرچقدر دوست دارید سیب بچینید و ببرید. همه رفتند مشغول جمع‌کردن سیب شدند. یکی دو نفر دور ایشان ماندند. ایشان گفت من متوجه این بیت شدم:

گر تو را در منزل جانانه مهمانت کنند       گول نعمت را نخور، مشغول صاحب‌خانه باش[۴۱]

صاحب‌خانه را بچسبید که یک کلمه‌اش از همه درخت‌های اینجا و درخت‌های دنیا ارزشمندتر است. دل تو به سیب خوش شد، آقا را به سیب فروختی؟ همین هم همت می‌خواهد. خدا این‌همه بهشت را حراج می‌کند، باز مشتری ندارد؛ یعنی جهنم را به مزایده گذاشته و بهشت را در مناقصه قرار داده، ملت دارند سروکله همدیگر را می‌زنند که بروند جهنم، اما این‌طرف که گفته مثلاً در مجلس روضه یک نفس مهموم بکش تو را می‌برم بهشت[۴۲]، باز کسی نمی‌آید. یا مثلاً می‌گوید اگر روزه بگیری هر نفسی که می‌کشی تسبیح حساب است[۴۳]. اصلاً روزه نمی‌گیرد. امام سجاد فرمود: چقدر بدبخت است کسی که یکی یکی‌هایش از ده تا ده‌تاهایش بیشتر بشود و برود جهنم. سؤال کردند یعنی چی؟ گفتند: خدا سیئات را یکی‌یکی می‌نویسد و حسنات را ده‌تا، ده‌تا. خیلی باید بدبختی یکی‌یکی را جوری جمع کنی که از ده‌تاده‌تا بیشتر بشود[۴۴]. این‌قدر رایگانش کرد باز هم مشتری ندارد. خدا دارد بهشت را به‌زور حوریه و کباب و گلابی و این‌ها به ما بدهد، باز هم قبول نمی‌کنیم.

به قول حضرت امام اگر کلید بهشت دست ما بود، آنجا یک لگد می‌زدیم و می‌گفتیم من که رفتم بهشت، تمام شد، نماز دیگر برای چی؟![۴۵] این فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) بود و هم پیغمبر اکرم (ص) بود. هم در مورد حضرت زهرا دارد و هم در مورد پیامبر که آن‌قدر در سحرها به عبادت می‌گذراندند که «تورّمَ قَدَماه»[۴۶]. دو تا پاهایش وَرَم می‌کرد از شدت عبادت. به پیغمبر می‌گفتند شما چه مشکلی دارید و چه کسی قرار است شما را عذاب کند که این‌قدر عبادت می‌کنید؟ می‌فرمود «افلا اکون عبداً شکورا»[۴۷] بحث شُکر که قبلاً هم اشاره کردم، می‌گوید من عبادت نمی‌کنم که بهشت بروم،‌ عبادت می‌کنم که تشکر کرده باشم. تازه هم تشکری که موفق می‌شوم می‌گویم خود این توفیق هم یک تشکر دارد. محبت تو بود که به من اجازه دادی تشکر کنم و بابت همین هم باید تشکر کنم. همین‌طور باید مرتب تشکر کنم. به حضرت موسی فرمود از من تشکر کن، فرمود شُکر من را بجای بیاورید. حضرت موسی عرض کرد مگر من می‌توانم شُکر تو را بجا بیاورم؟ خداوند فرمود «الْآنَ شَکرْتَنِی»[۴۸]. همین شکر بود. همین‌که قبول کنی نمی‌توانی، پس متوجه شدی که دست من بالاتر است و همه‌چیز از من ندارم. همین‌که اقرار کنی که نداری.

ما که کاره‌ای نیستیم. کاری نمی‌توانیم بکنیم، بعد هم که ما را شرمنده می‌کنی. ما می‌خواهیم عاشقانه هم یک کار بکنیم، به ما بهشت می‌دهی، پول می‌دهی، دنیا و آخرت ما را تأمین می‌کنی. یک کار هم که ما می‌خواهیم صد هزار جا و صد هزار بار جبران می‌کنی. لااقل یک مورد را جبران نکن که بین خودمان بماند. خدا که بدهکار بنده‌اش نمی‌ماند. شکور واقعی خداست. لذا در سوره انسان وقتی در مورد فاطمه زهرا فرمود این‌ها اطعام کردند، «إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[۴۹]» بعد فرمود: «لَا نُرِیدُ مِنْکمْ جَزَاءً وَلَا شُکورًا» ما برای خدا دادیم و نه جزا می‌خواهیم و نه تشکر می‌خواهیم. گفتگو می‌کند خدا و آیات بعدی فرمود: «وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّه وَحَرِیرًا[۵۰]» یک پاداش به آن‌ها بهشت دادم و حریر دادم، روی تخت می‌نشینند و تکیه می‌کنند،‌ جایی است که اصلاً آفتاب ندارد و خنک است. سایه‌ها و شاخه‌ها سمت این‌ها کج می‌شود و میوه‌ها خودشان می‌آیند و خودشان را در دامن این‌ها می‌اندازند. «وَیطَافُ عَلَیهِمْ بِآنِیه مِنْ فِضَّه وَأَکوَابٍ کانَتْ قَوَارِیرَا[۵۱]» دور این‌ها جام شراب است که می‌چرخانند در ظروف نقره و برای این‌ها می‌آورند. «وَیسْقَوْنَ فِیهَا کأْسًا کانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِیلًا[۵۲]» شراب بهشتی است که می‌خورند از زنجبیل و سلسبیل. «وَیطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ[۵۳]» خادمان بهشتی دور این‌ها می‌چرخند و لباس سبز تن آن‌هاست و کلی چیز و این‌ها می‌گوید و نهایتاً می‌گوید: «إِنَّ هَذَا کانَ لَکمْ جَزَاءً[۵۴]» گفتی جزا نمی‌خواهیم، حالا این جزای تو، «وَکانَ سَعْیکمْ مَشْکورًا» حالا خودم از تو تشکر می‌کنم. شما گفتید ما از هیچ‌کس توقع تشکر نداریم، ولی من خودم از شما تشکر می‌کنم. شکور اصلی خداست، می‌گوید من از شما تشکر می‌کنم و واقعاً چه حالی دارد جایی که خدا از آدم تشکر می‌کند. این صحنه واقعاً دیدنی است. این همان نقطه پایانی است.

مادری حضرت زهرا سلام الله علیها

همّ ما باید بر این باشد و از اهل‌بیت و از حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بخواهیم که ما را به اینجا برسانند. به این نقطه برسانند. حرکت و سیر کنیم و شکوفا بشویم. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۵۵] چه کسانی این‌جوری جوانه می‌زنند و بارور می‌شوند و به فلاح می‌رسند؟ به فوز می‌رسند؟ چون فلاح یعنی شکوفا شدن این بذر و این درخت. اکثر این بذرها آفت می‌خورد. در مغازه به اسم پسته فروختند و به خاطر پسته بودنش گران بود، وگرنه همه‌اش خاک بود و گلدان و چیزی نبود، ولی همه‌اش آفت خورد. به این می‌گفتند پسته ولی الآن چی می‌گویند؟ می‌گویند کود. داستان انسان هم همین است. مرتب خدا خطاب کرد «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ[۵۶]»، در احادیث قدسی داریم «عبدی[۵۷]»، چقدر ما کلمه «عبدی» داریم، به معنای بنده من. «یا أَیهَا النَّاسُ[۵۸]»، «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ»، با ما حرف زده، با نتانیاهو و ترامپ هم حرف زده و گفته که من تو را برای خودم آفریدم، با من باش، به من دل بده، حواست به من باشد ولی کار به کجا می‌رسد که می‌گوید خروار خروار شما دیگر برای من ارزش ندارید. از شماها بدم می‌آید. می‌گوید در بهشت «وَلَا یکلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَه»[۵۹]. این از آیات ترسناک قرآن است. «وَلَا یکلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَه وَلَا یزَکیهِمْ[۶۰]» می‌گوید روز قیامت خداوند نه با این‌ها حرف می‌زند و نه به آن‌ها نگاه می‌کند و به بعضی‌ها هم می‌گوید «اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکلِّمُونِ»[۶۱]. در همان سوره مؤمنون که اولش می‌گوید «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون»، آخرش می‌گوید بعضی‌ها را در قیامت به آن‌ها می‌گویند «اِخسئُوا»، این عبارتی است که وقتی سگی که زیاد پارس می‌کند می‌خواهند ساکت کنند، می‌گویند اِخسَئ. معادل فارسی ندارد. شاید بشود گفت خفه شو، ولی واژه اختصاصی برای سگ نیست که بخواهیم او را ساکت کنیم. می‌گوید وقتی این‌ها روز قیامت سروصدا می‌کنند خداوند به آن‌ها می‌گوید «اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکلِّمُون». خفه شوید. این همان خدایی بود که شب‌های جمعه مَلَک می‌فرستاد و می‌گفت ببینید چه کسی من را صدا می‌زند. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ»[۶۲]. یک کلمه حرف بزند ببیند من چه‌کار می‌کنم، ولی ‌آن‌قدر حرف نزد و حالا اینجا سروصدا می‌کند. حرف نزن و ساکت باش.

این داستان حرکت ماست. کجا برویم و چی بشویم؟ آقا چقدر لطف و رحمت او در این حرکت ما نهفته است. حرکت، حرکت سختی است، سیر کردن خیلی زحمت دارد،‌ ولی آن‌قدر اسباب چیده و آن‌قدر با محبت و با لطافت که این مسیر را آسان می‌کند. «فَسَنُیسِّرُهُۥ لِلیسرَی»[۶۳]، ساده‌اش می‌کند. تو با من باش، اگر کسی تقوا داشته باشد،‌ «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یسْراً»[۶۴] من درهایی را باز می‌کنم که اصلاً در حساب‌وکتاب‌های تو نیست. «وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ»[۶۵]، «وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»[۶۶] راه در رو برای تو درست می‌کنم من با تو هستم، ان‌الله مع‌الصابرین[۶۷]. چقدر این‌ها زیباست. آدم را دیوانه می‌کند. من با صابرینم. این همراهی او یعنی حواسش هست، توجه دارد، محبت دارد و بروز محبت او، جلوه محبت او، در فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. همه محبت خدا اینجا در قامت یک مادر جلوه کرده. مادر بشریت، مادر خلقت، مادری که پیغمبر هم او را مادر خودش می‌داند. ام‌ابیها. مادری که پیغمبر هم به توجه و محبت او احتیاج دارد. پیغمبر هم به او پناه می‌آورد و به او انس می‌گیرد و پیغمبر هم از دیدن او آرام می‌شود و می‌فرماید هر وقت او را دیدم آرام شدم، هر وقت سینه او را بوئیدم، بوی بهشت را احساس کردم.

حواسشان به همه ما هست. شب اول قضیه حزب‌الله لبنان را گفتم خدمت شما[۶۸]، فرمود ما حواسمان به شما هست. خیلی شیرین است. در این گرفتاری‌ها و در این زندگی و بازار آشفته و بلبشو، اوضاع عجیب‌وغریب اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اعتقادی، از زمین و زمان فتنه می‌بارد، ولی دل تو گرم است به این‌که یک مادری داری که تمام قامت پشت سر تو است و حواسش به تو هست. در ریزه‌کاری‌های زندگی هم هوای تو را دارد و دعاگوی تو است و به تو توجه دارد.

عجایبی است،‌ کسانی که در این وادی بودند و رفتند، عجایبی دیدند و شنیدند و بیان کردند. یک نمونه‌اش را عرض کنم و با هم امشب که شب شهادت صدیقه طاهره است برویم مدینه.

خدا رحمت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ را که در حرم عبدالعظیم دفن هستند و حتماً سر مزار ایشان بروید. حضرت امام در مورد ایشان می‌فرمود: شیخ ما روحی فداه. استاد حضرت امام بوده. ایشان فرزندانی داشت یکی از یکی بهتر. یکی از فرزندانشان شهید شد و سه چهار تا از آن‌ها هم عالم ربانی بودند و آیت‌الله بودند. چهارتا از فرزندانشان را می‌شناسیم که آیت‌الله بودند. آیت‌الله شیخ محمد، آیت‌الله شیخ نورالدین، آیت‌الله شیخ نصرالله و یکی آیت‌الله شیخ روح‌الله بود که شیخ روح‌الله را استاد به عشق امام خمینی اسم پسرش را روح‌الله گذاشته بود. امام خیلی در دل آیت‌الله شاه‌آبادی جا داشت. آیت‌الله شاه‌آبادی شخصیت فوق‌العاده‌ای بود، تشرفات داشت خدمت امام زمان. فرزندان ایشان تا چند سال پیش قم بودند. یک شیخ نصرالله بود که درس خارج می‌گفتند و عالم ربانی بودند. باصفا هم بودند. خوشمزه،‌ خوش‌خُلق و خوش مجلس هم بودند. ما زیارت کرده بودیم، هم شیخ نصرالله و هم شیخ روح‌الله را. پشت سر شیخ روح‌الله خیلی نماز هم خواندیم. ایشان آن‌طور که من شنیدم گفتند چهل سال مداوم روزه بودند. غیر از روزهایی که روزهای حرام بوده و هر روز هم در این چهل سال،‌ دعای توسل خوانده. مقید بود که بعد از نماز می‌ایستاد و دعای توسل می‌خواند. شیخ نصرالله هم خیلی امام رضایی بود. می‌گفت من از امام رضا خواستم و گفتم من راهم دور است و نمی‌توانم بیایم، هفته‌ای یک بار باید من را بطلبید. می‌گفت هر هفته می‌روم و چون گفتم که پول ندارم جور کردند هر هفته رایگان می‌روم. خیلی حال و احوال خوبی داشتند. فیلم ایشان از آشیخ نصرالله موجود است.

شیخ نصرالله شاه‌آبادی می‌فرمود یک‌شب خواب بودم، با بغض هم تعریف می‌کند وقتی دارد تعریف می‌کند.[۶۹] می‌گفتند در عالم رؤیا دیدم در محضر حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هستم. رفتم جلو و حضرت بازوی من را گرفتند و این جمله را فرمودند: فرمودند مادر چرا آیت‌الکرسی که می‌خوانی ناقص می‌خوانی؟ می‌گوید بیدار شدم و وقتی بیدار شدم شروع کردم به آیت‌الکرسی خواندن. بعد به شیخ روح‌الله (برادرم) گفتم من آیت‌الکرسی می‌خوانم ببین کجای آن غلط است. گفت برو حوصله ندارم. می‌گفت من شروع کردم به خواندن، پدرم از آن‌طرف شنید. گفت نصرالله چی شده این‌قدر آیت‌الکرسی می‌خوانی؟‌ گفت رفتم خدمت پدر و گفتم من می‌خوانم شما ببینید کجای آن اشکال دارد، می‌گوید یک‌بار خواندم، پدر گفت دوباره بخوان، دوباره بخوان، خواندم. برای بار سوم گفتند بخوان. خواندم. گفتند آخرش این کلمه را جا می‌اندازی. یک کلمه‌اش نقص دارد. بعد پدر از من پرسید حالا قضیه چی شده که تو آیت‌الکرسی می‌خوانی؟ مگر خواب نبودی؟ می‌گفت داستان را برای پدر تعریف کردم و گفتم حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) الآن به من فرمودند مادر آیت‌الکرسی می‌خوانی کامل بخوان. می‌گفت پدر خیلی گریه کردند و گفتند بیا بغل من. من را سفت بغل کرد و معلوم می‌شود من داماد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هستم که به تو گفتند مادر.

عرض من این است که این مادر نسبت به این بچه‌ای که چقدر فاصله دارد و نوه دختری او هم هست، نسبت به یک آیت‌الکرسی و یک کلمه آن واکنش نشان می‌دهد که درست نمی‌خواند، ببینید چه مادری است. نسبت به همین هم دلسوزی دارد که این بچه من، چون می‌گوید مادر، این بچه آیت‌الکرسی‌اش اشکال دارد. حس مادرانه اگر به ما منتقل بشود از حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) خیلی حال و احوال ما عوض می‌شود. همین‌قدر هم واقعاً با محبت است. امشب شب شهادت این مادر است، حس مادری دارید یا نه؟ بهتر بگویم، حس بی‌مادری دارید یا نه؟ سادات در جلسه زیادند و آن‌ها بیشتر از همه آتش بی‌مادری امشب در دلشان شعله می‌کشد، امشب همه بی‌مادر می‌شویم. این حسن و حسین نیستند که امشب بی‌مادر می‌شوند. مادر ما هم بود، عالم دیگر به خودش مثل این مادر نمی‌بیند. چه مادری بود و چه محبتی داشت.

روضه امشب بنده امشب برای شما این باشد. از وصیت پایانی این مادر در ساعات پایانی زندگی‌اش. چند نقل است در مورد وصیت‌های حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) که یکی دو تا را بنده امشب در این شب شهادت،‌ خدمت شما عرض کنم و دل ما هم امشب در همان اتاق تاریک و خلوتی باشد که مادر دارد وصیت می‌کند. محبت او به ما محبت مادری است و ما امشب با حس فرزندی گریه کنیم برای فاطمه زهرا، احساس کنیم مادر ما امشب لحظات آخرش است و با بازوی کبود و پهلوی شکسته در بستر است.

وصیت کرد علی جان! «إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی»[۷۰] چند تا نقل هست که احتمالاً بعضی‌ها را نشنیده باشید. این روایت از امام صادق(علیه‌السلام) است که در جلد ۷۹ بحارالانوار نقل شده است. علی جان وقتی از دنیا رفتم خودت غسل من را بر عهده بگیر. «وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ» و برمن نماز بخوان. «وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی»، تو من را در قبر بگذار «وَ أَلْحِدْنِی»،‌ خودت قبر من را بپوشان. «وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَیَّ» خاک روی قبرم را خودت مرتب کن. «وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی» کنار قبر من بنشین. «قُبَالَه وَجْهِی» روبروی صورت در خاک بالای سرم روبروی صورت. «فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَه الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ» کنار من قرآن زیاد بخوان و دعا بخوان. «فَإِنَّهَا سَاعَه یَحْتَاجُ الْمَیِّتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأَحْیَاءِ» این ساعتی است که مُرده نیاز دارد که زنده با او انس بگیرند. «وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی» علی جان! تو را به خدا می‌سپارم «وَ اُوصِیکَ فِی وَلَدِی خَیراً.»‌ سفارش می‌کنم با بچه‌های من خوب تا کن. «ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَیهَا»، احتمال می‌دهم این قسمت را تابه‌حال نشنیده باشید، خیلی لطیف است، خیلی عجیب است، دارد با امیرالمؤمنین صحبت می‌کند، یک‌دفعه زینب (سلام‌الله‌علیها) را در آغوش گرفت و «فَقَالَتْ لَهُ» درحالی‌که زینب در آغوشش بود به امیرالمؤمنین گفت: «إِذَا بَلَغَتْ فَلَهَا مَا فِی اَلْمَنْزِلِ» هر وقت این دخترم به سن ازدواج رسید، هرچی از مادر است بده به زینب، همه اثاث زندگی من مال زینب باشد. یک‌جورهایی دارد به زینب می‌گوید که دخترم بعد از من تو باید اینجا مادری کنی. کار خانه با تو است. این یک روایت است در مورد وصیت فاطمه زهرا (س).

لحظات آخر که می‌خواست وصیت کند، امیرالمؤمنین دید که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) خیلی گریه می‌کند، فرمود چرا گریه می‌کنی دختر رسول‌الله، عرض کرد: «لِمَا تَلْقَی بَعْدِی[۷۱]» علی جان دارم با خودم می‌گویم من هم دارم می‌روم و تو می‌مانی. بعد از من چه می‌کنی علی جان! فرمود: «لاَ تَبْکی» گریه نکن فاطمه جان، «فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِک لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ» در راه خدا این سختی‌ها چیزی نیست، تحمل می‌کنم. حالا وصیت‌ها را ببینید که چقدر لطیف است. افتخار کنید به این مادر که همه عالم به این مادر افتخار می‌کند و امام زمان به این مادر افتخار می‌کند. به امیرالمؤمنین گفت «یابنَ عَمِّ، اُوصیک أوَّلاً[۷۲]» اولین وصیتش نشان می‌دهد که قبل از وصیت در مورد نحوه دفن و کفن و این‌ها، اولین وصیتش نسبت به خود علی است و دلسوزی در حق خود علی است. اولاً به تو توصیه می‌کنم «أن تَتَزَوَّجَ بَعدی» بعد از من زود ازدواج کن. فرد را هم معرفی کرد و فرمود امامه که ظاهراً دخترخاله حضرت بوده، می‌فرماید این را به تو معرفی می‌کنم، بعد از من با این خانم ازدواج کن. بعد یک دلیل آورد و گفت «فَإِنَّها تَکونُ لِوُلدی مِثلی»، چون این با بچه‌هایم مثل من رفتار می‌کند، این با بچه‌های من خوب تا می‌کند. این را بعد از من بگیرد. «فَإِنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُم مِنَ النِّساءِ». بالاخره تو جوان هستی و نیاز به همسر داری. مادر دارد می‌رود، هنوز نگران علی است که علی می‌ماند و چه‌کار بکند. چه مادری! بعد گفت علی جان گفتم که ازدواج کن، ولی یک توصیه دیگر هم در مورد ازدواج دارم، «فَإِن أنتَ تَزَوَّجتَ امرَأَه[۷۳]» وقتی ازدواج کردی، «اجعَل لَها یوماً و لَیلَه» یک شبانه‌روز با همسرت باش، من خودم مورد معرفی کردم و توصیه کردم ازدواج کن، ولی خودم از تو درخواست می‌کنم، یک شبانه‌روز با همسرت باش «وَاجعَل لِأَولادی یوماً ولَیلَه» یک شبانه‌روز هم با بچه‌های من باش. خود فاطمه زهرا می‌داند که اگر وصیت هم نمی‌کرد، امیرالمؤمنین این کارها را انجام می‌داد ولی این محبت مادری دارد می‌جوشد ببینید چی گفت، گفت علی جان! «ولا تَصِح فی وُجوهِهِما» یک‌وقت سر بچه‌های من داد نزنی، «فَیصبِحانِ یتیمَینِ غَریبَینِ مُنکسِرَینِ»، این بچه‌ها خیلی دارند بی‌کس می‌شوند. این‌هایتیم و غریب و دل‌شکسته‌اند. «فَإِنَّهُما بِالأَمسِ فَقَدا جَدَّهُما» تازه پدربزرگشان را از دست داده‌اند و هنوز داغدار پدربزرگشان هستند. دیروز پدر از دست داده‌اند، «وَالیومَ یفقِدان أُمَّهُما»، امروز هم مادر از دست می‌دهند. بعد فرمود: «فَالوَیلُ لِأُمَّه تَقتُلُهُما وتُبغِضُهُما». خدا لعنت کند کسانی که این دو تا بچه من را بکُشند و کینه این‌ها را داشته باشند. طبق نقل دیگری به امیرالمؤمنین گفت: «ابکنی یا اباالحسن[۷۴]»،‌ علی جان بعد از من گریه کن. چرا فاطمه این را گفت نمی‌دانیم. شاید یک وجه این باشد که فاطمه اصلاً گریه‌کنی ندارد. برای همین امشب شماها خوب برای مادر گریه کنید و جبران کنید این خلوتی فردا شب را. من بعضی از روضه‌ها را نمی‌توانم بخوانم، می‌خواهم رد بشوم و با کنایه و لفافه یک چیزی به شما بگویم. بنده تجربه داشته‌ام، در قبرستان و در غسالخانه گاهی دیده‌ام که یک جنازه را خیلی بی سروصدا دفن می‌کنند و یا غسل داده‌اند و حالا که می‌خواهند جنازه را ببرند خیلی عادی و بی‌سروصدا برخورد می‌کند. من دهانم پر از خاک نسبت به این حرفی که می‌زنم، چون خیلی جسارت است، ولی می‌خواهم شما به عمق مصیبت پی ببرید. معمولاً وقتی بررسی می‌کنید می‌بینید این‌ها کسانی بوده‌اند که یا اعدامی بودند، یا مشکلی داشته‌اند و خانواده با شرمندگی دارد دفن می‌کند، دفن آن‌ها هم خلوت است.

کلاً وقتی یک جوان از دنیا می‌رود، جوان با طبیعت خودش معمولاً مراسمش شلوغ است و رفیق زیاد دارد. حالا شما تصور کنید یک جوان مخفیانه از دنیا برود. این خیلی ظاهر بدی دارد،‌ خیلی ظاهر زشتی دارد، خیلی سوءتفاهم ایجاد می‌کند. خیلی‌ها فکر بد می‌کنند. یادم هست در ایام کرونا یک پدری را داشتند دفن می‌کردند، اگر یادتان باشد اوایل شیوع کرونا حتی اجازه نمی‌دادند کسی قبرستان بیاید، فقط در حد فامیل‌های درجه‌یک، آن هم نمی‌گذاشتند نزدیک بشوید.

یادم هست یک پیرمردی را داشتند دفن می‌کردند، بچه‌اش که دختر هم بود داد می‌زد و ناله می‌کرد و خطاب به پدرش می‌گفت بمیرم برای غربتت که این‌جوری دارند دفنت می‌کنند؛ یعنی مصیبت‌زده وقتی تنهایی را موقع دفن می‌بیند خیلی حالش بدتر می‌شود. حالا تصور کنید چند تا بچه قدونیم‌قد هم باشند. بابا هم بگوید آستین به دهان بگیرید و آرام گریه کنید. خیلی حس بدی است. اصلاً فرا از هر داغ و مصیبت،‌ آن غربت و خلوت و این مخفیانه بودن،‌ خیلی برای صاحب‌عزا رنج دارد. فاطمه فکر اینجا را هم کرد و عرض کرد «ابکنی یا اباالحسن»، علی‌جان! تو برای من خوب گریه کن «و ابک للیتامی»نگذار یتیم‌ها برای من گریه کنند. شرایط طوری نیست که یتیم‌ها گریه کنند. گفت برای یتیم‌های من هم گریه کن، به حال بچه‌هایم، برای غربتشان، برای دل شکسته‌شان.

بعد یک نفر را به‌طور خاص سفارش کرد و گفت «و ابک للیتامی و لا تنس قتیل العدی بطف العراق» ولی یک نفر را به نحو خاص را به تو می‌گویم علی جان، این را فراموش نکن، یکی در این‌ها هست که کربلا دارد، لب تشنه دارد، سر به نیزه دارد، این را بیشتر از همه حواست باشد.

الا لعنت‌الله علی القوم الظالمین.

وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبون.

خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما!

قلب نازنیشان از ما راضی بفرما!

عمر ما نوکری حضرتش قرار بده!

نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده!

اموات، علما، شهدا، فقها و امام راحل،‌ ذوی الحقوق، ذوی الارحام، الساعه سر سفره با برکت حضرت زهرا میهمان بفرما!

شب اول قبر حضرت زهرا را به فریاد ما برسان!

عزیزانی را اسم آورده‌اند، مرحوم آقای محمدباقر رحیمی که تازه به رحمت الهی رفته، سرکار خانم فاطمه باقری، شهدای این مجلس، شهدای بانی این جلسه، شهید سید حسن و سید حسین موسوی، سید عباس شفایی نژاد و شهید محمدرضا رحیمی، همه شهدا، همه اموات، به فضل و کرمت سر سفره خاص‌الخاص حضرت زهرا میهمان بفرما!

بیماران اسلام، یک بیماری را هم به بنده سفارش کرده‌اند، بیمار سرطانی جوانی است، همه بیماران را یاد کنیم، مجروحین غزه را یاد کنیم، خدایا به فضل و کرمت و به بازوی شکسته فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) همه بیماران،‌ خصوصاً بیمارانی که اقوامشان قطع امید کرده‌اند از همه‌جا، امشب به آبروی حضرت زهرا با سلامتی و شفای این‌ها دل خانواده‌هایشان را شاد بفرما!

مشکلات دنیوی و اخروی مردم ما، امت اسلام به فضل و کرمت برطرف بفرما!

عاقبت همه ما را ختم به خیر بفرما!

دشمنان اسلام اگر قابل هدایت نیستند، اسرائیل و آمریکای جنایتکار را به فضل و کرمت نیست و نابود بفرما!

رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما!

مریض‌های اسلام شفای عاجل و کامل عنایت بفرما!

هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما می‌دانی برای ما رقم بزن!


[۱]؛ و روی أن أبا قحافه کان بالطائف لما قبض رسول الله صلی الله علیه وآله وبویع لأبی بکر، فکتب ابنه إلیه کتابا عنوانه «من خلیفه رسول الله إلی أبی قحافه. أما بعد فإن الناس قد تراضوا بی، فإنی الیوم خلیفه الله، فلو قدمت علینا کان أقر لعینک». (طبرسی، احتجاج، ج ۱، ص ۱۱۵).

[۲]. وَ رَوَی أَبُو بَکرٍ الْأَنْبَارِی فِی أَمَالِیهِ أَنَّ عَلِیاً ع جَلَسَ إِلَی عُمَرَ فِی الْمَسْجِدِ وَ عِنْدَهُ نَاسٌ فَلَمَّا قَامَ عَرَضَ وَاحِدٌ بِذِکرِهِ وَ نَسَبَهُ إِلَی التِّیهِ وَ الْعُجْبِ فَقَالَ عُمَرُ حَقَّ لِمِثْلِهِ أَنْ یتِیهَ وَ اللَّهِ لَوْ لَا سَیفُهُ لَمَا قَامَ عَمُودُ الْإِسْلَامِ وَ هُوَ بَعْدُ أَقْضَی الْأُمَّهِ وَ ذُو سَبْقِهَا وَ ذُو شرف‌ها فَقَالَ لَهُ ذَلِک الْقَائِلُ فَمَا مَنَعَکمْ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنْهُ فَقَالَ کرِهْنَاهُ عَلَی حَدَاثَهِ السِّنِّ وَ حُبِّهِ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ. (علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص ۲۵۱ و ۲۵۲).

[۳]. امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه درباره تبلیغ سوء عمروعاص راجع به شوخ بودن ایشان، می‌فرماید:

عَجَباً لاِبْنِ النَّابِغَهِ یَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِیَّ دُعَابَهً  وَ أَنِّی امْرُؤٌ تِلْعَابَهٌ  أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ  لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ إِنَّهُ لَیَقُولُ فَیَکْذِبُ. (ابن ابی الحدید نیز این جمله را از خلیفه دوم نقل می‌کند که هنگام بحث از خلیفه شدن امیرالمؤمنین رو به ایشان کرد و گفت: لله أنت لو لا دعابه فیک أما و الله لئن ولیتهم لتحملنهم علی الحق الواضح و المحجه البیضاء (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۸۶).

عبدالهادی شریفی در کتاب تهذیب شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، می‌نویسد:

فأمّا ما کان یقوله عمرو بن العاص فی علی علیه السلام لأهل الشام: «إنّ فیه دُعابه»، یروم أن یعیبه بذلک عندهم؛ فأصل ذلک کلمه قال‌ها عمر، فتلقّفها حتی جعلها أعداؤه عیبا له وطعنا علیه. و أنت إذا تأملت حال علی علیه السلام فی أیام رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وجدته بعیدا عن أن ینسب إلی الدعابه والمزاح؛ لأ نّه لم ینقل عنه شیء من ذلک أصلاً، لا فی کتب الشیعه ولا فی کتب المحدّثین، وکذلک إذا تأملت حاله فی أیام الخلیفتین أبی بکر وعمر، لم تجد فی کتب السیره حدیثا واحدا یمکن أن یتعلّق به متعلّق فی دُعابته ومزاحه. والحال فی أیام عثمان وأیام ولایته علیه السلام الأمر کالحال فیما تقدّم. ولعمر اللّه کان أبعد الناس من ذلک، وأی وقت کان یتّسع لعلی علیه السلام حتی یکون فیه علی هذه الصفات. (شریفی، عبدالهادی، تهذیب شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۶۱)

[۴]. آنکه دارای چیزی نباشد، نمی‌تواند آن را بدهد. (قاعده‌ای فلسفی است).

[۵]. ذات نایافته از هستی بخش/ چون تواند که بود هستی بخش (جامی، هفت اورنگ، سبحه الأبرار).

[۶]. قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَیٰ فَمَا لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ. (سوره یونس، آیه ۳۵).

[۷]. وَفَاکهَهً وَأَبًّا، مَتَاعًا لَکمْ وَلِأَنْعَامِکمْ. (سوره عبس، آیات ۳۲ و ۳۱).

[۸]. فبعث عزرائیل فقال: وأنا أعوذ بعزه الله أن أعصی له أمرا، فقبض قبضه من أعلاها و أدونها وأبیضها وأسودها وأحمرها وأخشنها وأنعمها (أی الینها)، فلذلک اختلفت أخلاقهم وألوانهم، فمنهم الابیض والاسود والاصفر، فقال له تعالی: ألم تتعوذمنک الارض بی، فقال: نعم، لکن لم ألتفت له فیها، وطاعتک یا مولای أولی من رحمتی لها، فقال له الله تعالی: لم لا رحمتها کما رحمها أصحابک؟ قال: طاعتک أولی، فقال: اعلم أنی ارید أن أخلق منها خلقا أنبیاء وصالحین وغیر ذلک، وأجعلک القابض لارواحهم، فبکی عزرائیل ۷ فقال له الحق تعالی: ما یبکیک؟ قال: إذا کنت کذلک کرهونی هؤلاء الخلائق، فقال: لا تخف إنی أخلق لهم عللا فینسبون الموت إلی تلک العلل (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۳۲).

[۹]. الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ ۚ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ یعْلَمْهُ اللَّهُ ۗ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَیٰ ۚ وَاتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبَابِ. (سوره بقره، آیه ۱۹۷).

[۱۰]. یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْآتِکمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَیٰ ذَٰلِک خَیرٌ ۚ ذَٰلِک مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ. (سوره اعراف، آیه ۲۶).

[۱۱]. یا بَنِی آدَمَ لَا یفْتِنَنَّکمُ الشَّیطَانُ کمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَّهِ ینْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یرَاکمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ. (سوره اعراف، آیه ۲۷).

[۱۲]. یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْآتِکمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَیٰ ذَٰلِک خَیرٌ ۚ ذَٰلِک مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ. (سوره اعراف، آیه ۲۶).

[۱۳]. یخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ. (سوره بقره، آیه ۹).

[۱۴]. یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَیٰ رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ. (سوره انشقاق، آیه ۶).

[۱۵]. إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا. (سوره مزمل، آیه ۶).

[۱۶]. وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَک عَسَیٰ أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَحْمُودًا، وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْک سُلْطَانًا نَصِیرًا. (سوره اسرا، آیات ۷۹ و ۸۰).

[۱۷]. وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقًا. (سوره اسراء، آیه ۸۱).

[۱۸]. قَالَ سَمِعْتُ مَوْلَای الصَّادِقَ ع یقُولُ کانَ فِیمَا نَاجَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ ع أَنْ قَالَ لَهُ یا ابْنَ عِمْرَانَ کذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیلُ نَامَ عَنِّی أَ لَیسَ کلُّ مُحِبٍّ یحِبُّ خَلْوَهَ حبیبه‌ها أَنَا ذَا یا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَی أَحِبَّائِی إِذَا جَنَّهُم اللَّیلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِی بَینَ أَعْینِهِمْ یخَاطِبُونِّی عَنِ الْمُشَاهَدَهِ وَ یکلِّمُونِّی عَنِ الْحُضُورِ یا ابْنَ عِمْرَانَ هَبْ لِی مِنْ قَلْبِک الْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِک الْخُضُوعَ وَ مِنْ عَینَیک الدُّمُوعَ فِی ظُلَمِ اللَّیلِ وَ ادْعُنِی فَإِنَّک تَجِدُنِی قَرِیباً مُجِیباً. (صدوق، امالی، ص ۳۵۷).

[۱۹]. قَالَ الصَّادِقُ ع مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَهَ فِی نَفْسِهِ کانَ إِلَی النُّقْصَانِ أَقْرَبَ وَ مَنْ کانَ إِلَی النُّقْصَانِ أَقْرَبَ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاهِ. (صدوق، امالی، ص ۶۶۸).

[۲۰]. حرکت جوهری یک قاعده فلسفی است که ملاصدرا مُبدع آن بوده است.

[۲۱]. فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشَیٰ. (سوره طه، آیه ۴۴).

[۲۲]. بَلَیٰ مَنْ أَوْفَیٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَیٰ فَإِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ. (سوره آل عمران، آیه ۷۶).

[۲۳]. یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ ۖ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ. (سوره هود، آیه ۹۸).

[۲۴]. النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا ۖ وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (سوره غافر، آیه ۴۶).

[۲۵]. فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا لَعَلَّهُ یتَذَکرُ أَوْ یخْشَیٰ. (سوره طه، آیه ۴۴).

[۲۶]. عَنْ سَلْمَانَ (رَضِی اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ: کنْتُ خَارِجاً مِنْ مَنْزِلِی ذَاتَ یوْمٍ بَعْدَ وَفَاهِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، إِذْ لَقِینِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، فَقَالَ: مَرْحَباً یا سَلْمَانُ، صِرْ إِلَی مَنْزِلِ فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ، فَإِنَّهَا إِلَیک مُشْتَاقَهٌ، وَ إِنَّهَا قَدْ أُتْحِفَتْ بِتُحْفَهٍ مِنَ الْجَنَّهِ، تُرِیدُ أَنْ تُتْحِفَک مِنْهَا(طبری آملی، دلائل الإمامه، ص ۱۰۸).

[۲۷]، مفاتیح الجنان. دعای نور.

[۲۸]. عَنِ الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ فِی الْحَدِیثِ الَّذِی رُوِی فِیهِ أَنَّ سَلْمَانَ کانَ مُحَدَّثاً، قَالَ: إِنَّهُ کانَ مُحَدَّثاً عَنْ إِمَامِهِ لَا یجُوزُ بِهِ (فی بعض النسخ: لا عن ربه)‌ لِأَنَّهُ لَا یحَدَّثُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا الْحُجَّهُ. (شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج ۱، ص ۱۵)؛ و همچنین درباره محدُّث بودن سلمان نک:

عن أبی عبدالله قال: کان علی محدثا وکان سلمان محدثا، قال: قلت: فما آیه المحدث؟ قال یأتیه ملک فینکت فی قلبه کیت وکیت (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۲۷) و قد روی أن سلمان الفارسی کان محدثا فسئل الصادق (ع) عن ذلک و قیل له من کان یحدثه فقال رسول الله (ع) و أمیر المؤمنین و إنما صار محدثا دون غیره ممن کان یحدثانه لأنهما کانا یحدثانه بما لا یحتمله غیره من مخزون علم الله و مکنونه (ابن بابویه، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۳).

[۲۹]. سَخَّرَهَا عَلَیهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَثَمَانِیهَ أَیامٍ حُسُومًا فَتَرَی الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَیٰ کأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیهٍ. (سوره حاقه، آیه ۷).

[۳۰]. خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ. (سوره قمر، آیه ۷).

[۳۱]. تَنْزِعُ النَّاسَ کأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ. (سوره قمر، آیه ۲۰).

[۳۲]. مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ. (سوره بقره، آیه ۹۸).

[۳۳]. لَقَدْ جَاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ. (سوره توبه، آیه ۱۲۸).

[۳۴]. قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‌ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‌ لِلْمُؤْمِنِینَ‌ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ (سوره بقره، آیه ۹۶).

[۳۵]. مفاتیح الجنان، دعای ماه رجب از ناحیه مقدسه امام زمان.

[۳۶]. تو را ز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتادست

(حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۷).

[۳۷]. قَالَ: قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِی (رَضِی اللَّهُ عَنْهُ): خَرَجَتْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ذَاتَ یوْمٍ وَ أَنَا أُرِیدُ الصَّلَاهَ، فَحَاذَیتُ بَابَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، فَإِذَا أَنَا بِهَاتِفٍ مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ وَ هُوَ یقُولُ: اشْتَدَّ صُدَاعُ رَأْسِی، وَ خلأ بَطْنِی، وَ دَبِرَتْ کفَّای مِنْ طَحْنِ الشَّعِیرِ. فَمَضَّنِی الْقَوْلُ مَضّاً شَدِیداً، فَدَنَوْتُ مِنَ الْبَابِ فَقَرَعْتُهُ قَرْعاً خَفِیفاً، فَأَجَابَتْنِی فِضَّهُ، جَارِیهُ فَاطِمَهَ (عَلَیهَا السَّلَامُ)، فَقَالَتْ: مَنْ هَذَا؟ فَقُلْتُ: أَنَا سَلْمَانُ ابْنُ الْإِسْلَامِ. قَالَتْ: وَرَاءَک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، فَإِنَّ ابْنَهَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ، عَلَیهَا الْیسِیرُ مِنَ الثِّیابِ. فَأَخَذْتُ عَبَاءَتِی فَرَمَیتُ بِهَا دَاخِلَ الْبَابِ فَلَبِسَتْهَا فَاطِمَهُ (عَلَیهَا السَّلَامُ) ثُمَّ قَالَتْ: یا فِضَّهُ، قُولِی لِسَلْمَانَ یدْخُلُ، فَإِنَّ سَلْمَانَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَ رَبِّ الْکعْبَهِ. (طبری آملی، دلائل الإمامه، ص ۱۴۰).

[۳۸].این روایت به شکل های مختلفی وارد شده است:

 امام رضا علیه السلام: احتَبَسَ القَمَرُ عَن بَنی إسرائیلَ ، فَأَوحَى اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ إلى‏ موسى‏ علیه السلام أن أخرِج عِظامَ یوسُفُ مِن مِصرَ ، ووَعَدَهُ طلوعَ القَمَرِ إذا أخرَجَ عِظامَهُ . فَسَأَلَ موسى‏ عَمَّن یَعلَمُ مَوضِعَهُ ، فَقیلَ لَهُ : هاهُنا عَجوزٌ تَعلمُ عِلمَه ، فَبَعَثَ إلَیها ، فَاُتِیَ بِعَجوزٍ مُقعَدَهٍ عَمیاءَ ، فَقالَ لَها : أتَعرِفینَ مَوضِعَ قَبرِ یوسُفَ؟ قالَت : نَعَم ، قالَ : فَأَخبِرینی بِهِ ، قالَت : لا ، حَتّى‏ تُعطِیَنی أربَعَ خِصالٍ : تُطلِقُ لی رِجلی ، و تُعیدُ إلَیَّ شَبابی ، و تُعیدُ إلَیَّ بَصَری ، وتَجعَلُنی مَعَکَ فِی الجَنَّهِ  (ابن بابویه، خصال، ج ۱، ص ۲۰۵ و ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص ۱۹۳).

امام باقر علیه السلام:… قَالَ لَا أَدُلُّک عَلَیهِ إِلَّا بِحُکمِی قَالَ فَلَک الْجَنَّهُ قَالَتْ لَا إِلَّا بِحُکمِی عَلَیک فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُوسَی لَا یکبُرُ عَلَیک أَنْ تَجْعَلَ لَهَا حکمها فَقَالَ لَهَا مُوسَی فَلَک حُکمُک قَالَتْ فَإِنَّ حُکمِی أَنْ أَکونَ مَعَک فِی دَرَجَتِک الَّتِی تَکونُ فیها- یوْمَ الْقِیامَهِ فِی الْجَنَّهِ. (کلینی، کافی، ج ۸، ص ۱۵۵ و الحویزی، تفسیر نور الثقلین ،ج ۲، ص۴۷۴).

[۳۹]. ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا/ حلوا به کسی ده که محبت نچشیده‌ست (سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۶۱).

[۴۰]. قَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ع کنْتُ مَعَ أَبِی اللَّیلَهَ الَّتِی قُتِلَ صَبِیحَتَهَا فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ هَذَا اللَّیلُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا[۶] فَإِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا یرِیدُونَنِی وَ لَوْ قَتَلُونِی لَمْ یلْتَفِتُوا إِلَیکمْ وَ أَنْتُمْ فِی حِلٍّ وَ سَعَهٍ فَقَالُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یکونُ هَذَا أَبَداً قَالَ إِنَّکمْ تُقْتَلُونَ غَداً کذَلِک[۷] لَا یفْلِتُ مِنْکمْ رَجُلٌ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَک ثُمَّ دَعَا وَ قَالَ لَهُمُ ارْفَعُوا رُءُوسَکمْ وَ انْظُرُوا- جَعَلُوا ینْظُرُونَ إِلَی مَوَاضِعِهِمْ وَ مَنَازِلِهِمْ مِنَ الْجَنَّهِ وَ هُوَ یقُولُ لَهُمْ هَذَا مَنْزِلُک یا فُلَانُ وَ هَذَا قَصْرُک یا فُلَانُ وَ هَذِهِ دَرَجَتُک یا فُلَانُ فَکانَ الرَّجُلُ یسْتَقْبِلُ الرِّمَاحَ وَ السُّیوفَ بِصَدْرِهِ وَ وَجْهِهِ لِیصِلَ إِلَی مَنْزِلِهِ مِنَ الْجَنَّهِ.(راوندی،قطب الدین، ج۲،ص۸۴۸).

[۴۱]. گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند/ گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش (فروغی بسطامی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۸۰).

[۴۲]. قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ:‌ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَهٌ وَ کتْمَانُهُ لِسِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ لِی مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدٍ اکتُبْ هَذَا بِالذَّهَبِ فَمَا کتَبْتَ شَیئاً أَحْسَنَ مِنْهُ. (کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۲۶).

[۴۳]. إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَنَا ذَاتَ یوْمٍ فَقَالَ أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیامُهُ أَفْضَلُ الْأَیامِ وَ لَیالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیافَهِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کرَامَهِ اللَّهِ أَنْفَاسُکمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکمْ فِیهِ عِبَادَهٌ وَ عَمَلُکمْ فِیهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُکمْ فِیهِ مُسْتَجَاب. (صدوق، امالی، ص ۹۳).

[۴۴]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ)، قَالَ: «کانَ عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ (صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِمَا) یقُولُ: وَیلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ». فَقُلْتُ لَهُ: وَ کیفَ هَذَا؟ فَقَالَ: «أَ مَا سَمِعْتَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ: مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا وَ مَنْ جٰاءَ بِالسَّیئَهِ فَلاٰ یجْزیٰ إِلاّٰ مثل‌ها؟ فَالْحَسَنَهُ اَلْوَاحِدَهُ إِذَا عمل‌ها کتِبَتْ لَهُ عَشْراً، وَ اَلسَّیئَهُ اَلْوَاحِدَهُ إِذَا عمل‌ها کتِبَتْ لَهُ وَاحِدَهٌ، فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِمَّنْ یرْتَکبُ فِی یوْمٍ وَاحِدٍ عَشْرَ سَیئَاتٍ وَ لاَ تَکونُ لَهُ حَسَنَهٌ وَاحِدَهٌ فَتَغْلِبَ حَسَنَاتُهُ سَیئَاتِهِ»(بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۵۰۴).

[۴۵]. ما می دانیم که از عهدهٔ شکر خدا نمی‌توانیم به در بیاییم. من خودم را عرض می‌کنم؛ من شهادت می‌دهم که خودم تاکنون دو رکعت نماز برای خدا نخوانده‌ام، هرچه بوده برای نفس بوده. دلیلش هم این است که چنانچه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همان طور مشغول می‌شویم به دعا یا خیر؟ دعای ما آنی که هست برای این است که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کند و به ما روزی کند بهشت را و محترز کند از جهنم. آنی که غایت آمال ماست همین است و الاّ برای خدا آن وقت معلوم می‌شود که اگر کلید بهشت و جهنم را به شما بدهند و بگویند که شما مختارید و هیچ کس از شما به جهنم نمی‌رود، هیچ کس از شما هم از بهشت محروم نیست، آن وقت آیا ما باز قیام می‌کردیم به دفع شهوات؟ قیام می‌کردیم به خواندن نماز؟ این‌ها پیش خود ماست. من خودم می دانم که نیست این جور؛ نیستم این طور. (امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۸۰).

[۴۶]. حِلْیهِ أَبِی نُعَیمٍ وَ مُسْنَدِ أَبِی یعْلَی قَالَتْ عَائِشَهُ مَا رَأَیتُ أَحَداً قَطُّ أَصْدَقَ مِنْ فَاطِمَهَ غَیرَ أَبِیهَا وَ رؤیا أَنَّهُ کانَ بَینَهُمَا شَی‌ءٌ فَقَالَتْ عَائِشَهُ یا رَسُولَ اللَّهِ سل‌ها فَإِنَّهَا لَا تَکذِبُ وَ قَدْ رَوَی الْحَدِیثَینِ عَطَاءٌ وَ عَمْرُو بْنُ دِینَارٍ الْحَسَنُ الْبَصْرِی مَا کانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَهَ کانَتْ تَقُومُ حَتَّی تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا وَ قَالَ النَّبِی لَهَا أَی شَی‌ءٍ خَیرٌ لِلْمَرْأَهِ قَالَتْ أَنْ لَا تَرَی رَجُلًا وَ لَا یرَاهَا رَجُلٌ فَضَمَّهَا إِلَیهِ وَ قَالَ ذُرِّیهً بعض‌ها مِنْ بَعْضٍ. (ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب، ج ۳، ص ۳۴۱) عن الزهری قال: دخلت مع علی بن الحسین علیهما السّلام علی عبد الملک بن مروان فاستعظم ما رأی من آثار السجود بین عینی علی بن الحسین فقال: یا أبا محمّد لقد تبین علیک الاجتهاد و لقد سبق لک من اللّه الحسنی و أنت من رسول اللّه ثمّ أطری علیه فقال علی بن الحسین علیهما السّلام کلّما ذکرته و وصفته من فضل اللّه فأین شکره علی ما أنعم؛ کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقف فی الصلاه حتّی تورم قدماه و یظمأ فی الصیام حتّی یعصب فوه. (جزائری، ریاض الابرار، ج ۲، ص ۳۵).

[۴۷]. وَ رَوَتْ عَائِشَهُ قَالَتْ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ یصَلِّی وَ یقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یبْکی ثُمَّ یجْلِسُ یقْرَأُ وَ یدْعُو وَ یبْکی ثُمَّ جَلَسَ یقْرَأُ وَ یدْعُو وَ یبْکی حَتَّی إِذَا فَرَغَ اضْطَجَعَ وَ هُوَ یقْرَأُ وَ یبْکی حَتَّی بَلَّتِ الدُّمُوعُ خَدَّیهِ وَ لِحْیتَهُ قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَیسَ اللَّهُ قَدْ غَفَرَ لَک ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ فَقَالَ بَلَی أَ فَلَا أَکونُ عَبْداً شَکوراً. وَ قَالَ: الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ قَصُرَ نَهَارُهُ فَصَامَهُ وَ طَالَ لَیلُهُ فَقَامَهُ. (دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۹۱).

[۴۸]. عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صَاحِبِ السَّابِرِی فِیمَا أَعْلَمُ أَوْ غَیرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِیمَا أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُوسَی ع یا مُوسَی اشْکرْنِی حَقَّ شُکرِی فَقَالَ یا رَبِّ وَ کیفَ أَشْکرُک حَقَّ شُکرِک وَ لَیسَ مِنْ شُکرٍ أَشْکرُک بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَی قَالَ یا مُوسَی الْآنَ شَکرْتَنِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِک مِنِّی. (کلینی، کافی، ج ۲، ص ۹۸).

[۴۹]. إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکمْ جَزَاءً وَلَا شُکورًا. (سوره انسان، آیه ۹).

[۵۰]. وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّهً وَحَرِیرًا. (سوره انسان، آیه ۱۲).

[۵۱]. وَیطَافُ عَلَیهِمْ بِآنِیهٍ مِنْ فِضَّهٍ وَأَکوَابٍ کانَتْ قَوَارِیرَا. (سوره انسان، آیه ۱۵).

[۵۲]. وَیسْقَوْنَ فِیهَا کأْسًا کانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِیلًا. (سوره انسان، آیه ۱۷).

[۵۳]. یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ. (سوره واقعه، آیه ۱۷).

[۵۴]. إِنَّ هَٰذَا کانَ لَکمْ جَزَاءً وَکانَ سَعْیکمْ مَشْکورًا. (سوره انسان، آیه ۲۲).

[۵۵]. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. (سوره مومنون، آیه ۱).

[۵۶]. یا أَیهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِیمِ  (سوره انفطار، آیه ۶) یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَیٰ رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ  (سوره انشقاق، آیه ۶) و…

[۵۷]؛ مانند:  أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَی قَالَ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی بِی فَلاَ یظُنَّ بِی إِلاَّ خَیراً ( دیلمی، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ج ۱، ص ۲۵۶) و عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْک مِثْلِی، أَنَا حَی لاَ أَمُوتُ أَجْعَلُک حَیاً لاَ تَمُوتُ، أَنَا غَنِی لاَ أَفْتَقِرُ أَجْعَلُک غَنِیاً لاَ تَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْمَا أَشَاءُ یکونُ أَجْعَلُک مَهْمَا تَشَاءُ یکونُ (حر عاملی، کلیات حدیث قدسی، ج ۱، ص ۷۰۹).

[۵۸]. یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ (سوره بقره آیه ۲۱) یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ. (سوره فاطر، آیه ۱۵) یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَیٰ وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (سوره حجرات، آیه ۱۳) و…

[۵۹]. إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَٰئِک لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَلَا یکلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَهِ وَلَا یزَکیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ  (سوره آل‌عمران، آیه ۷۷).

[۶۰]. إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَٰئِک لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَلَا یکلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَهِ وَلَا یزَکیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ  (سوره آل‌عمران، آیه ۷۷).

[۶۱]. قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلَا تُکلِّمُونِ  (سوره مومنون، آیه ۱۰۸).

[۶۲]. وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (سوره غافر، آیه ۶۰).

[۶۳]. فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَیٰ (سوره لیل، آیه ۷).

[۶۴]. وَاللَّائِی یئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسَائِکمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَهُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِی لَمْ یحِضْنَ ۚ وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ۚ وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یسْرًا (سوره طلاق، آیه ۴).

[۶۵]. وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا  (سوره طلاق، آیه ۳).

[۶۶]. فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَی عَدْلٍ مِنْکمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکمْ یوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (سوره طلاق، آیه ۲).

[۶۷]. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‌(سوره بقره، آیه ۵۳).

[۶۸]. محمدی ری شهری، محمد، خاطره‌های آموزنده ، ج ۱، ص ۱۵.

[۶۹]. پایگاه بین المللی همکاری‌های خبری شیعه (شفقنا)، توصیه حضرت زهرا (س) به آیت الله شاه آبادی: آیت الکرسی را درست بخوان، تاریخ درج مطلب ۲۳ / ۱۲ /۱۳۹۶ ، تاریخ بازدید ۱۲/۱۱ /۱۴۰۲ ،

[۷۰]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: إِنَّ فَاطِمَهَ ع لَمَّا احْتُضِرَتْ أَوْصَتْ عَلِیاً ع فَقَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَی وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ أَلْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَی وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَهَ وَجْهِی فَأَکثِرْ مِنْ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَهٌ یحْتَاجُ الْمَیتُ فی‌ها إِلَی أُنْسِ الْأَحْیاءِ وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُک اللَّهَ تَعَالَی وَ أُوصِیک فِی وُلْدِی خَیراً ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَیهَا أُمَّ کلْثُومٍ فَقَالَتْ لَهُ إِذَا بَلَغَتْ فَلَهَا مَا فِی الْمَنْزِلِ ثَمَّ اللَّهُ لَهَا فَلَمَّا تُوُفِّیتْ فَعَلَ ذَلِک أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ دَفَنَهَا لَیلًا فِی دَارِ عَقِیلٍ فِی الزَّاوِیهِ الثَّالِثَهِ مِنْ صَدْرِ الدَّارِ (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۲۷).

[۷۱]. وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یا سَیدَتِی مَا یبْکیک قَالَتْ أَبْکی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِک لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لَا یؤْذِنَ بِهَا الشَّیخَینِ فَفَعَلَ (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۸).

[۷۲]. روضه الواعظین مَرِضَتْ فَاطِمَهُ ع مَرَضاً شَدِیداً وَ مَکثَتْ أَرْبَعِینَ لَیلَهً فِی مَرَضِهَا إِلَی أَنْ تُوُفِّیتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهَا فَلَمَّا نُعِیتْ إِلَیهَا نفس‌ها دَعَتْ أُمَّ أَیمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِی وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیتْ إِلَی نَفْسِی وَ إِنِّی لَا أَرَی مَا بِی إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیک بِأَشْیاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِی ع أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رأس‌ها وَ أَخْرَجَ مَنْ کانَ فِی الْبَیتِ ثُمَّ قَالَتْ یا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُک مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَی وَ أَکرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَک بِمُخَالَفَتِی قَدْ عَزَّ عَلَی مُفَارَقَتُک وَ تَفَقُّدُک إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَی مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُک وَ فَقْدُک فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِیهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکیا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلَی رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّک تجدنی [تَجِدِینِی] فی‌ها أَمْضِی کمَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَک عَلَی أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاک اللَّهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَاءِ یا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ أُوصِیک أَوَّلًا أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِی بِابْنَهِ أُخْتِی أُمَامَهَ فَإِنَّهَا تَکونُ لِوُلْدِی مِثْلِی فَإِنَّ الرِّجَالَ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاء (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۱ و ۱۹۲).

[۷۳]. ٍ فَقَالَتْ یا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّک بَعْدِی لَا تَصْبِرُ عَلَی قِلَّهِ التَّزْوِیجِ فَإِنْ أَنْتَ تَزَوَّجْتَ امْرَأَهً اجْعَلْ لَهَا یوْماً وَ لَیلَهً وَ اجْعَلْ لِأَوْلَادِی یوْماً وَ لَیلَهً یا أَبَا الْحَسَنِ وَ لَا تَصِحْ فِی وُجُوهِهِمَا فَیصْبِحَانِ یتِیمَینِ غَرِیبَینِ مُنْکسِرَینِ فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ الْیوْمَ یفْقِدَانِ أُمَّهُمَا فَالْوَیلُ لِأُمَّهٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۸).

[۷۴]. ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ:

ابْکنِی إِنْ بَکیتَ یا خَیرَ هَادٍ                    وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یوْمُ الْفِرَاقِ

یا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیک بِالنَّسْلِ                  فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیاقٍ

ابْکنِی وَ ابْک لِلْیتَامَی وَ لَا                    تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاق

فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یتَامَی حَیارَی                   یحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یوْمُ الْفِرَاق

(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۸ و ۱۷۹).

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *