*نقش تکوینی مودت و رحمت الهی در ازدواج و ایجاد آرامش در بنیان خانواده.
*جایگاه ازدواج در حفظ دیانت و مهار طوفانهای عاطفی و احساسی، در آموزههای دینی.
*هشدار! گناهان بعد از ازدواج از جنس دلشکستن، غفلت و حقالناس و آسیبهای اخلاقی- معنوی مرتبط با آن.
*ضرورت پیوند میان محبت زناشویی و محبت اهلبیت علیهمالسلام، و آثار معنوی خانههای نورانی به طهارت و ذکر.
*رابطه میان ایمان مردان، با میزان مهر و شفقت آنان به همسرانشان، از منظر دین.
*حُسنخلق، اکسیر تدوام بخشِ عواطف زناشویی با تأسی از سیره اهلبیت علیهم السلام.
*فضیلت خدمت به خانواده و آثار اخروی و عرفانی آن در جلب رحمت الهی، از دیدگاه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله.
*روضه: کاخ عبیدالله و تجلی عشق قدسی حضرت رباب با اشعار عاشقانه در پاسخ به عاشقانه های امام حسین علیه السلام...
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
موضوعی که برای ما تعیین کردهاند، از اتاق فرمان دستور دادهاند در مورد خانواده صحبت کنیم. امروز زمانش را هم معین کردهاند. انشاءالله که بتوانم تکلیفم را ادا کنم و عیناً آن چیزی که از ما خواستهاند و انشاءالله بتوانیم اشاراتی کنیم که مثلاً به این مسائل اشاره شود. برنامه در مورد خانواده است، که بعضی از شما بهار ندارید، فرد خاصی را اشاره نمیکند، لذا اینطور میشود که در مورد ازدواج باید صحبت بکنم، ولی خب دیگر "آی نارنجیها" قطعاً ناراحت میشوند اگر در مورد ازدواج صحبت بکنم. یک چیزی باید صحبت کنیم که به هر حال به همه بخورد.
چند تا روایت بخوانم، انشاءالله این روایات هم دلمان را نورانی کند و هم انشاءالله خدا توفیق بدهد به این روایات عمل بکنیم. موضوعات مختلفی هست در مورد خانواده. مهمترین موضوعی که به نظرم میرسد که شاید بشود مهمترینش دانست این است که خدای متعال فرمود: "جعل بینکم مودت و رحم". فرمود: من از جنس شما همسر برای شما آفریدم تا "لتسکن الیها" که آرامش پیدا کنید. این خود این سکون و آرامش خیلی در خودش حرف و نکته دارد. انسان را از این بیقراری و بیتابی خارج میکند. و فرمود بعد از این هم که علقه همسری ایجاد میشود، انگار به صورت خدمات رایگان خدا یک چیزی را ارائه میکند که آن هم مودت و رحمت باشد. فرمود: من بین شما مودت و رحمت قرار دادم. انگار در هر ازدواجی این هست که خدا دو طرف را نسبت به همدیگر علاقهمند میکند. البته حالا اینکه خب این علاقه چقدر باشد، تا کی پایدار باشد، چطور پایدار باشد، آن یک بحث دیگری است؛ ولی عقد ازدواج به صورت تکوینی وقتی که عقد بسته میشود، به صورت تکوینی یک محبتی بعدش میآید، یک حلقهای میآید.
مودت و رحمت خیلی مهم است، این دو تا. چون بحث محبت و مودت یکطوری است که خدای متعال خیلی نسبت به آن حساس است و غیرت نشان میدهد. آدم به هر کسی علاقهمند نشود، دل نبندد. از آن طرف هم که در روایت داریم، فرمود: "هل الدین الا الحب و البغض". اصلاً همه دین حب و بغض است. انگار وقتی که آدم این حب و بغضش کنترل بشود، مهار بشود، اهل دین میشود. همه دین این کنترل و مهار حب و بغض است. این حب و بغض آنجایی که خیلی سرکش است و خیلی جولان دارد و خیلی طوفان دارد، ظاهراً اینطور است که در ارتباط با جنس مخالف است. برای همین وقتی که با ازدواج مهار میشود، تعبیرش این است. روایت فرمود که در روایت دارد: نصف دینش را طرف کامل کرده یا احراز کرده. احراز کردن خیلی مهم است. دو سوم دینش را کامل کرده. دو سوم دینش کامل شد. چرا؟ چون دو سوم آن خطراتی که از ناحیه علقههای عاطفی میتوانست برایش شکل بگیرد، انگار حفاظت شد ازش. یا نصف آن علقهها ازش حفاظت شد.
البته در روایت دارد مراقب آن نصفه دیگر باش. شوخی میکردی، میگفتیم که نصفه دیگر چیست؟ نصفه دیگر این است که تا قبلش مسجد میرفت، هیئت میرفت، حرم میرفت، اینها وقتی ازدواج میکند، نمیرود. یعنی نصفش را قبلاً داشت، ازدواج میکند نصف دیگر بیاید، که یک نصف دیگر میآید و نصف اولیه میرود، پیدایش نمیشود کرد. و قبلاً همهاش نذر و توسل و حدیث کسا و حرم و گریه سر قبر مرحوم نخودکی. و به طور خاص هم یاسین میخواند. هم میگشت با چشماش که در آن موارد مشابهی را قطعاً آنها هم هستند که به دلیل دارند یاسین میخوانند. کنایه از اینکه نخودکی میخواهیم راه بیندازیم. اینقدر اذیت نشود از راه دور بخواهد دو تا را به همدیگر پیوند بدهد. نزدیکیها مینشینم که دم دست من نخودکی باشم، اگر خواست کسی را به کسی جوش بدهد خیلی از راه دور اذیت نشود. این مال نصفه اول است که دارد. بعد ازدواج دیگر اصلاً حرم نمیرود. حالا شاید آن نصفه دومی که فرمود مراقبش باش یک بخشش همینها است. یعنی بعد از ازدواج اطلاعات، شیطان جنس کارش عوض میشود. حالا وارد یک درگیریهای جدیدی میکند آدم را. تا قبلش یک جنس درگیری، بعد از ازدواج یک جور دیگر میشود. مشغلهها و حقالناسها و غیبت و تهمت و حسادت و رقابت و حساسیت و از آن طرف خدای نکرده دل شکستن. خیلی فضای خطیری است.
تا قبلش مثلاً جنس گناهان آدم، اطلاعات آدم مثلاً چشمچرانی بوده، مثلاً ارتباط با نامحرم بوده، چیزهایی از این قبیل بود. از بعد از ازدواج حالا یکم اینها مهار میشود، کنترل میشود. ولی حالا بدزبانی میشود، بدخلقی میشود، یک جور دیگر میشود. گاهی این دومی میآید. او تا وقتی مجرد بود یک حساسیتهایی داشت نسبت به یک گناهانی. وقتی هم که مثلاً از دستش در میرفت، یک دلشکستگیهایی پیدا میکرد. حواسش به این جمع بود که گناهکار است. الان که جنس این گناه عوض شده، دیگر عین خیالش نیست. چون از آن گناهها در آمده، دیگر خیلی به ذهنش نمیآید که هنوز هم آیا آلودگی و خطایی داشته باشیم؟ خیلی چیز خطیر و حساسی است. بدبختیاش این است که گاهی این جنس گناهان بعد از ازدواج میآید طرف را آلوده میکند، بعد کمکم آلوده به جنس گناهان قبل از ازدواج هم میشود. این جایش دیگر خیلی پیچیده میشود، شبیه فیلمهای ترکیهای و اینها میشود. یک کلاسی داریم برای بچههای خارجی، یکیشان بچه اهل ترکیه است. فیلم ترکیهای نگاه کردی؟ سؤالات خیلی پیچیده است. این با آن ازدواج کرد و بعد از آنجا سر در آورد و میرود، داداشش یکی دیگر است، این هم اینجوری میشود. خلاصه بعد از ازدواج یکهو گرفتار همان رابطههای آلوده قبل از ازدواج هم میشود و با این تفاوت که آنجا فقط یک گناه بود، اینجا دل شکستن هم هست و برخورد بد با خانواده خانم، باجناق و با خواهر خانم و با پدر خانم و مادر خانم. دل شکستن و دعوا و جر و بحث و بداخلاقی و اینها که به مراتب از آن گناه قبلی بدتر است.
یک مدیریتی میخواهد، یک کنترلی میخواهد. سرمایه اصلی انسان محبت است. ازدواج هم از جهت اینکه خیلی کمک میکند به تأمین این سرمایه، خیلی بهش سفارش شده. ازدواجی هم مطلوب است که از تویش این سرمایه در بیاید. "جعل بینکم مودت و رحمت". این مودت، مودتی نیستش که خدا را بگذارد کنار، خانم را یا آقا را جایش بیاورد. قطعاً خدا همچین محبتی به کسی نمیدهد. خدا میفرماید که من بین این دو تا محبت ایجاد میکنم، مودت ایجاد میکنم. مودت، ظاهراً یک درجه بالاتر از محبت است. محبتی است که جلوه بیرونی دارد، نماد یعنی قابل ادراک، قابل تشخیص. مودت اینجوری است. مزد رسالت پیغمبر هم چه بود؟ "قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی". یک چیز پیغمبر فقط از ما خواست. تازه فرمود: هرچم که بخواهم فهو لکم. من که برای خودم چیزی نمیخواهم. یک چیزی است که خیرش به شماها میرسد. در واقع ظاهرش این است که در قبال من دارید یک کاری میکنید، به من دارید یک چیزی میدهید، ولی به خودتان دارد بر میگردد. و آن سرمایه اصلی خودتان است. پس مزد پیغمبر آن چیزی است که سرمایه اصلی خود شماهاست. مثل اینکه بابا به بچه میگوید: برو پول در بیاور. وادارش میکند به اینکه برود برای خانه مثلاً یک درآمدی داشته باشد، پولی در بیاورد، صندوقی این را ذخیره بکند برای مثلاً دو سال بعد. میخواهد بزند به یک کاری، یک مزایده، یک مضاربه، یک حرکتی بدهد، سودش به این بچه برسد. ظاهرش این است که به این بچه دارد میگوید: یک کاری بکن، یک پولی بیاور بده به من. میخواهد سرمایه این بچه باشد. آن سرمایه چیست؟ مودت.
"الا المودة فی القربی". باید این محبت بین زن و شوهر هم یک مودتی از جنس آن باشد. نه یک مودتی در مقابل آن. معلوم است دیگر، سخت که نیست. اگر اینور به ما بگوید مودت اهل بیت، عمر بگیرد. من زن و شوهر بینشان مودت قرار دادم. همان خدایی که اینور محبت اهل بیت را مزد رسالت کرده، مودت را اینور هم بین زن و شوهر مودت قرار داد. اگر قرار باشد این مودت بزند آن مودت را خنثی بکند که این نقض غرض میشود. که باید این مودت رابطه به آن مودت داشته باشد. معلوم است، باید آن را تکمیلش بکنیم. این تکمیل کردنش به چیست؟ به خیلی چیزهاست. یک بخشش به این است که ایمان میآورد، تقوا میآورد، طهارت میآورد، لطافت. اینها هر کدامش که بیاید، از جنس مودت نسبت به اهل بیت. ازدواج استاندارد و نرمال و ایدهآل است که بعد از ازدواج که این مودت شکل گرفت، به صورت اتومات دارد کشیده میشود به مودت اهل بیت. وگرنه یک جای کار را خودش خراب کرد. طبیعت این مودت و رحمت این شکلی است.
نکته خیلی مهم این چی میطلبد؟ مراقبت میطلبد، دقت میطلبد. بعد از ازدواج یک مراقبه خاصی باید حالا نه فقط یعنی اول بعد از ازدواج کلاً فضای زندگی این است. یک دقت و مراقبت و کنترلی تویش است که این مودت و رحمت حفظ بشود. هر چقدر این مودت و رحمت در دل این زن و شوهر که اول زن و شوهرند، بعد به دیگران هم سرایت پیدا میکند، علامه میفرماید این "جعل بینکم مودت و رحمت" اختصاص به زن و شوهر ندارد، مربوط به بچهها هم میشود. هر چقدر این مودت و رحمت حفظ بشود، این خانه میشود یک سلولی که این سلول توی آن بافت کلانش، یک قطعهای از آن پیکره ولایت اهل این خانه، آنها هم اهل بیتند دیگر. این خانه انگار میشود یک قطعهای از آن بیت. هرچی به آن خانه، به آن بیت نازل میشود، ازش یک رشتهای، شمهای میریزد تو این خانه. خیلی نکات مهمی است.
هر چقدر این خانه محل طهارت باشد، محل ذکر باشد، "بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیه اسمه". این خانه وقتی که سراسرش محبت و رحمت و ذکر و عشق و توجه و انس با حق تعالی و انس با همدیگر بود، خانهای انگار از خانههای اهل بیت. انگار اهل بیت اینجا حضور دارند. چرا؟ چون نورشان اینجا هست. چنین مودتی بین این زن و شوهر پیوند خورده به آن مودت فی القربی. و اصلاً این است که راز ماندگاری این مودت. خیلی پیچیده شد. خیلی سختش نکنم. عصر جمعه است، قصه و کوفته. این چیزی که اینها را در رابطه و علقه به همدیگر نگه میدارد، آن علقههای حیوانی و غریزی و اینها نیست. آن آنقدر قدرت ندارد. اصلاً ماندگاری ندارد. آن طبیعتش به تنوع است. طبیعتش به فنا است. واسه همین است که جنس رابطههای حیوانی خیلی ماندگاری ندارد، نمیتواند ماندگار باشد. چرا؟ به چی میخواهد دل ببندد؟ به پول. این پولدارتر از این هست. او میخواهد به خوشگلی این دل ببندد. خوشگلتر از این هست. تا کی این خوشگل است؟ چقدر در چشمهای خوشگل است؟ خوشگلی که عادی میشود. اصلاً خوشگلی یعنی چی؟ وقتی که بداخلاق بشود، دیگر خوشگلی دیده نمیشود.
بعد تو این دنیای رابطهها و این روابط آزاد و مفت و چی که میخواهد یک کمربند حفاظتی بشود، این را پایبند و نگهدارد نسبت به همسرش؟ غریزه که آنقدر قدرت ندارد. آنی که نگه میدارد ایمان است. فرمود: هر چقدر ایمان مؤمن بیشتر میشود، محبتش به همسرش بیشتر میشود. خصوصاً در مورد محبت مرد به زن. این خودش یک شاخص برای ایمان هم هست. اگر آدم هر چی که جلوتر میرود میبیند که این محبتش و رحمتش نسبت به همسرش دارد کم میشود، به صورت ثابت. یعنی آن زن همان زن است، همان اخلاق است، همان رفتار است. اخلاقش عوض میشود، اعتقاداتش عوض میشود، آن یک بحث دیگری است. ولی این همان آدم است، ولی این دارد علاقهاش به او کم میشود، رحمت و محبتش به او کم میشود. یک علامت این است که ایمانش دارد ضعیف میشود. ایمان ضعیف میشود، آن مودتهای الهی کنار میرود، آن علقههای حیوانی میآید. یکم پیچیده شد. حالا خیلی اذیت نکنید. مهم این است که چند دقیقه نارنجیها را ببینیم. یک وظیفهای روی دوشمان است که باید ادا کنیم. چند کلمهای باید بگوییم. از روی کتاب هم بخوانم دیگر.
نه، این حسن خلق، آن چیزی است که ضامن این محبت است. حسن خلق دو طرف با همدیگر این محبت را نگه میدارد. این محبت را بیشتر میکند. هم جلوه رحمت، هم جلوه مودت. ترحم این دو تا به همدیگر در حسن خلقشان نشان میدهد. با همدیگر راه میآیند، کنار میآیند. اهل بیت چیزی که پرورش میدهند، سراسر مودت و رحمت است. اهل بیت علامه طباطبایی پرورش میدهد. و این بزرگانی که حالا زندگیهایشان حکایت شده، سراسر رحمت، سراسر محبت. حضرت امام (رضوان الله علیه) فیلم معروفش کیست؟ افطاری جماران است. امام چون نماز جماعت و اینها که نداشت، تنها فیلم مثلاً جزو معدود فیلمهایی است که نماز جماعت خواند در جماران. بعد امام خیلی هم تندتند میخواند. بعد مردم گفتند: نماز مثل امام خمینی، خوب است. ببین سلام حتی سه تایش را نمیگوید، یکیاش را میگوید. نماز امام جماعت را اینجوری بخواند. آنجا افطار است. بعد همه روزهاند. به نظرم تابستان هم هست. خدمت شما عرض کنم که بانگ نماز امام، مثلاً نمازهایی که خودش در خلوت میخواند، هر نمازش نیم ساعت تا یک ساعت طول میکشید. آقای رحیمیان در کتاب "درسهای آفتاب" میگوید: با اشک ممتد، گردن، سینه و اینها همه خیس میشد گاهی از شدت اشکش در نماز. برای نماز عمومی جلو دوربینش این شکلی است که گوله میخواند، بدم میآید.
سر سفره مینشیند و مینشینند که افطار کنند. امام افطار نمیکند. حالا آن نماز را گوله میخواند، این هم جزو نکات جالبش است که نماز آنجا را گوله میخواند. امام پامیشود، میرود سر سفره. این را خود آن عزیزی که آنجا بود بر بنده تعریف میکرد. آقا رضای فراهانی مستندی هم این را گفته. امام رفت و ایستاد. آقای خامنهای داشت نماز میخواند. صفحه اول یا دوم. آقا گفته بودند که خب امام حالا حال اینها را من دوست دارم. حال هر کدامشان برایم جذاب است. امام زود «گوله» رفته که مردم معطل نشوند. بقیه هم همه حضرات برخی زود رفتند که بچسبند به امام. آقا اینجا نشسته نافله میخواند. چرا بغل امام بنشینند؟ ما خودمان نمیچسبانیم. امام آمده. آنی که یادم میآید میگفت: پنج دقیقه، شش دقیقه، شاید هم بیشتر، امام روی پا میایستد سر سفره. همه هم ایستادهاند که باید آقای خامنهای بیاید. بعد این آقای فراهانی به بنده آمد و در گوش آقا گفتم که آقا امام معطل شما است. زود بدو بیا سر سفره. ایستاده پنج شش دقیقه است، همه معطلاند. گفت: سر ایشان نافلهاش را تمام کرد و سریع خودش را رساند که بعد امام مینشینند و یک حال و احوالی میکنند. همانطور که فیلم معروف است، یک حال و احوال با ایشان است. از بقیه و اینها از آقا پرسیدند. امام آن لحظه ازت چه پرسید؟ گفت: یادم نیست. گفتم: من باور نمیکنم. تو خواب میبینی، یادداشت میکنی. میگفت به آقا گفتم: تو خواب میبینی، یادداشت میکنی. بعد آن موقع همچین وقتی امام یک چیزی بهت بگوید، یادت نماند؟ آقا خندید و گفت: یک چیزی گفتند.
غذا را میآورند برای افطار. امام پا میشود، میرود. میگویند: کجا؟ میفرماید: حاج خانم منتظر است. من میروم به حاج خانم افطار کنم. یعنی پنج شش دقیقه اول معطل آقای خامنهای میکند، بعد کل سفره را فدای خانمش میکند. امام شما بنشین افطارتان را بخورید، من میروم با حاج خانم. خیلی تفاوت است بین این روحیه با آن روحیهای که یک بچهای که مریض است، این زن هم بنده خدا نقشی ندارد و خودش اینجا آسیب دیده از جهت روحی. نیاز به حمایت دارد و تو حمایت نمیکنی. بعد تازه این را مقصر میکنی. بعد این را تو ابتلا ول میکنی. بعد یک بلایی بیشتر سرش در میآوری. بعد خودت را مسلمان میدانی. اسلام کجاست؟ غیر بنیامیه چیزی اینجوری در نمیآید. اسلام معاویه است. اسلام شیخین. اسلام علی: رحمت، محبت. اسلام پیغمبر این شکلی است. روایت دارد پیغمبر میفرمایند که: "یا علی، خدمة العیال کفارة للکبائر". خدمت به همسر کفاره گناهان کبیره است. چرا کفاره گناهان کبیره است؟ هر چیزی که از جنس محبت نورانی و الهی باشد کفاره گناهان کبیره است. یادگاری داشته باشید. هر چیزی که عیال دو طرفه است. نه، دو، دو طرفه صحبت کن.
چشم، باشد. چشم. میفرماید: خدمت به خانواده کفاره گناهان کبیره و "یطفیء غضب رب". غضب خدا را خاموش میکند. آژانس رحمت است دیگر. رحمت که نشان میدهی، رحمت میکنی. ارحم ترحم. و "حور العین". اینها را گفتم برای این جایش. حالا شما بگذار خانمها خوشحال باشند. شما به خانمت که خدمت میکنی، مهریه حورالعین است. شما به خانمت خدمت کن که انشاءالله در بهشت بهت حوری بدهند. و "یزید فی حسنات و الدرجات". در حسنات و درجات افزایش میدهد. بعد فرمود: خدمت به عیال نمیکند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خیر دنیا و آخرت را برایش خواسته. آنورهاش هم دارد. یک زنی که در منزل شوهر کاری انجام میدهد، ولو یک لیوان آب میآورد، ولو یک چیزی را جابجا میکند، این خدا بهش نگاه میکند. و کسی که خدا بهش نگاه کند، دیگر عذابش نمیکند. خیلی روایت خیلی عرفانی است این روایات. "نظر الله الیها". خدا بهش نگاه میکند. و وقتی نگاه کند، عذابش نمیکند. چرا؟ چنین نگاه رحمتی، رحمتی رحیمی است. و آنی که مورد نظر رحمت رحیمی خدا باشد، دیگر بهشت، بهشت واجب میشود، جهنم بهش حرام است. از غضب و عذاب الهی خارج میشود. ترکیهای میگوید: الان خانم کمک بکند که باز به این مرد حورالعین میدهند؟ مرد کمک کند بهش حورالعین میدهند؟ بعد چی میشود؟ کمک نکند بهتر است؟ آره، آنجا در روایت دارد. پرسیدند که این هم قشنگ است اتفاقاً. از پیغمبر پرسیدند: آقا یک خانمی بوده، یک شوهری داشته، شوهرش از دنیا میرود. با یکی دیگر. این با کدام یک از اینها است؟ حضرت فرمودند که: هر کدامش که "احسنهما خلق". هر کدام که اخلاقش بهتر بوده است. ولی خودش کدام را انتخاب میکند بین این دو تا؟ هر کدامش که اخلاقش بهتر باشد. چون درجهاش آنور بالاتر است. درست شد؟
بحث همسر بهشتی با حورالعین هم متفاوت است. یعنی بهشت مثل دنیا نیست که دارد محدود. اینجا طرف مثلاً اگر داشته باشد یک دانه دیگر، حالا به یکی دیگر هم طمع داشته باشد دیگر، اول جاروجنجال و دعوا و مرافعه... خیر، جنس دیگری است. همسران بهشتی هم جنسشان با جنس اینجا متفاوت است. و توضیح بیشتر دیگر انشاءالله در پیوی پیام خصوصی. قیمت انشاءالله که حل شده باشد. این همسر خودش را دارد، حوری هم جداست. دیگر به هر حال انشاءالله میروید، میبینید. دوستمون که اهل فن اشاره میکنند. میگویند: تفاوت تلویزیون و سینما. آدمی که خودش آخر هفتهها سینما میرود، به هر حال خوب میفهمد تفاوت تلویزیون و سینما را.
میفرماید که: "شر الناس المضیق علی اهله". بدترین مردم آن است که نسبت به خانوادهاش سخت بگیرد. یعنی در تنگنا قرار بدهد. تنگنا یعنی اینکه یکطوری رفتار میکند که طرف خیلی اختیار عمل ندارد. همیشه در محدودیت است. محدودیتهایی که خدا در این محدودیتها طرف را قرار نداده است. این همیشه این را در مضیقه و در فشار و در محدودیت قرار میدهد. فرمودند که: آقا چه شکلی میشود آدم نسبت به خانوادهاش «هنر» در تنگنا قرار بدهد؟ خیلی عبارت جالبی است. فرمود: "الرجل اذا دخل بیته خشعت امرأته". وقتی میآید خانه، تن خانمش میلرزد. حمید؟ صدای کلید که میافتد که این آمد، خانم میرود گوشه و کمین میکند، پنهان میشود، سنگر میگیرد. پشتش میلرزد و "هرب ولده". و بچههایش فرار میکنند. همین که بابا میآید، اسم بابا که میآید همه میگرخند و فرار میکنند. بچهها فرار میکنند. فضا، خارج بیرون میرود. خانم میخندد. خوشحال است که آخیش یک نفسی. دیده بودم بنده این شکلی در اقوام. مردی که این شکلی بود که وقتی مرد قدیم بود که شوهرش وقتی مرد، خانم خوشحال بود. واقعاً احساس میکرد راحت شده. دنبال این بود که یک جوری از این جدا بشود، ولی شرایط و امکاناتش را نداشت. این که مرد یک نفسی کشید، خدا کند ما از اینها نباشیم. و آن جلوههای رحمت و محبت در هویدا.
جنس محبت و ارتباط امام حسین علیه السلام با خانوادهشان خیلی جالب است. این را بگویم و دیگر انشاءالله با همین بریم در روضه. یکی از همسران امام حسین علیه السلام. البته اینها بعضی اوقات فهمیده میشود که انگار هر کدام در برههای بودند و از دنیا رفتند. مثلاً بیبی شهربانو که مادر امام سجاد میشوند ظاهراً اوایل تولد امام سجاد از دنیا میرود. باز حضرت لیلا، ایشان هم اطلاعات دقیقی ازش نیست و در کربلا به احتمال زیاد حضور نداشته. و ظاهراً شاید تنها همسری که از امام حسین علیه السلام در کربلا بوده حضرت رباب بوده که البته اسم ایشان رباب است، ولی حالا دیگر ما رباب بینمان معروف است. ایشان دختر امرالقیس بود. امرالقیس از شعرای معروف عرب و جز قویترین شعرا است. خود این بانو هم قریحه شعری خیلی قوی دارد. طبع لطیف و قریحه شعری قوی. خیلی امام حسین علیه السلام به ایشان علاقهمند بود و در وصف ایشان شعر میگفت. خیلی جالب است. یعنی این طبع لطیف و این ذوق شاعرانه و عاشقانه. اینها دیگر الان که دیگر تقریباً ور افتاده است. قدیم بیشتر بود. حالا شاید جنسش عوض شده باشد. اینکه مثلاً آقا برای خانم شعر بگوید. الان بیشتر شعر بقیه را استوری میکند بقیه ببینند، خطاب به خانمش. همه میخوانند جز خانم خودش. این ذوق هنری نشان دادن برای همسر یکی از آن جلوههای مودت و رحمت است. خیلی هم مهم است. خیلی اثر دارد. آدم بتواند اثر هنری خلق بکند برای همسرش. مخصوص او. خیلی نکته لطیفی است.
امام حسین علیه السلام برای حضرت رباب شعر گفته بودند. مضمون خیلی لطیف و بلندی: "لحب داراً تحل بها سکینة والرباب". امام حسین میفرمایند که: به جان تو قسم، حالا خطاب به مخاطب، به جان تو قسم من عاشق اون خانهایم که در اون خانه سکینه و رباب باشند. خیلی مضمون، مضمون ویژه و منحصر به فردی! "احبهما و افضل جله مالی". من این دو تا را دوست دارم. بخش عمدهای از داراییام را هم برای این دو تا میدهم. "جلٌ" یک "جل" داریم، یک "کل" داریم. "کل" یعنی همهاش. "جل" یعنی بخش زیاد. "جل مالی" بخش عمدهای از داراییام را میدهم و "لیس للائمی فیها عتاب". و کسی هم حق ندارد اینجا من را سرزنش بکند که چقدر خرج همسرت کردی! این عشق و علاقه و محبت امام حسین علیه السلام به حضرت رباب. محبت حضرت رباب (سلام الله علیها) هم به امام حسین محبت ویژه است. بگویم انشاءالله با این اشک بریزیم و عرض روضه و ارادت ورزیمان در این دقایق این باشد که وقتی در مجلس عبیدالله ملعون یکهو نگاه حضرت رباب (سلام الله علیها) افتاد به این تشتی که درش سر مبارک امام حسین علیه السلام بود. برخی اینطور نقل کردند که جستهای زد. حضرت رباب خیز برداشت. خودش را رساند به این تشت. سر را بلند کرد، در آغوش گرفت. با یک حال عجیبی، با یک عشق عجیبی، با یک سوز عجیبی به گفتن این اشعار را خواند. انگار پاسخ آن اشعار امام حسین علیه السلام را. البته خب اشعار خیلی معروف بود. یعنی یکطوری بود که بین مردم پخش شده بود آن ابیات. شاید جناب رباب هم ابیاتی پاسخ داده بودند که معروف نبود. ولی اینجا در این مجلس این ابیات را حضرت رباب میخواند که یک جوری پاسخ به آن دو بیت امام حسین علیه السلام است. اینطور میگوید: "ان الذی کان نورا یستضاء به بکربلا قتیل غیر مدفون". آن نوری که همه ازش بهرهمند بودند، میدرخشید، آن نور در کربلا رها شد، دفنش نکردم. "سبط نبی جزاک الله صالحة عنا و جنبت خسران الموازین". او پسر پیغمبر بود که خدا از طرف ما بهش جزای خیر بدهد. به خدا دورش بکند از خسران در میزان.
بعد حالا خطاب به امام حسین اینطور میگوید. عشق را ببینی چه عشقی است: "قد کنت لی جبل صباً الوزبه و کنت تسهبنا بارم والدین". رباب خطاب به امام حسین میگوید: تو کوه سرسختی بودی برای من که من به تو تکیه میکردم. پشتوانه من بودی و تو با رحم و دین با ما تا میکردی. چقدر قشنگ! همه زندگی تو ترحم بود. مودت و رحمت بود. به ما دلسوز ما بودی. آنجوری که دین گفته ما رفتار میکردیم. "من للیتامی و من للسائلین و من یغنی و یؤوی الیه کل مسکین". حالا که تو رفتی این یتیمها کی را دارند؟ این بیکس و کارها کی را دارند؟ کی اینها را، کی به اینها پشت و پناه بدهد؟ آنجا امام حسین فرمود: من عاشق آن خانهایم که توش رباب باشه. حالا رباب دارد جواب میدهد امام حسین کنار این سر بریده: "وا و الله لا ابغی صهراً بسهرکم". به خدا من غیر از فرزند پیغمبر دیگر از خاندانی برای خودم شوهر انتخاب نخواهم کرد. "حتی اقیب بین الملأ و الطین". تا وقتی که من را در گل ببرند، در خاک ببرند. چون توی بیت دیگر امام حسین دارد، فرمودند من تا وقتی که در خاک برم این عشق و محبتم به رباب برقرار است. محبتم به او کم نمیشود. اینجا هم رباب عرض میکند که من تا وقتی که در خاک برم، بین خاک و گل ساکن بشوم، هیچ شوهر دیگری جز حسین انتخاب نخواهم کرد.
و داستان زندگی حضرت رباب داستان عجیبی است. یک سال گفتند بیشتر زنده نبود بعد از امام حسین علیه السلام. یک سالی که همهاش غم بود، همهاش مصیبت بود. و گفتند آخر هم دق کرد در مصیبت امام حسین علیه السلام. اختلافی است در داستان رحلت حضرت رباب (سلام الله علیها) به چه نحوی بود؟ این را بگویم رفقا، عزیزان، من خودم معمولاً هر وقت به یک بنبست بزرگی میخورم، متوسل به حضرت رباب میشوم. یادگاری داشته باشید. توسل به حضرت رباب یک چیز عجیبی است. کمتر هم کسی در خانه این بانو میآید و یاد میکند از این بانو. آن دل شکسته این بانو و آن عشقی که بین این خانم و ارباب هست، غوغا میکند. یعنی رباب واسطه بشود در محضر امام حسین، تمام است. چون آنقدر این خانم دلشکسته است، امام حسین نمیتواند دل این را دیگر بشکند، بهش جواب رد بدهد. یا الله.
اختلافی در مورد اینکه حضرت رباب چه شکلی از دنیا رفتند؟ یک نقلی هست. این است که گفتند که این بانو همیشه میآمد زیر آفتاب مینشست. حالا برخی گفتند کربلا ماند و برنگشت. برخی گفتند نه مدینه رفت. گفتند: زیر آفتاب مینشست. میگفتند: خانم جان سایبان هست، زیر سایه بیا. میفرمود: عزیز دلم را زیر آفتاب رها کردند. یک تعدادی از این زنها دیدند این خانم خیلی مضطر و مضطرب و پریشان است. همهاش کارش گریه است. آب جانی برایش نمانده. توانی نمانده. نشستند با هم فکر کردند چیکار کنیم یکمی خانم توانی پیدا کند؟ این توان از دست رفتهاش برگردد. گفتند یک غذای خوبی برایش درست بکنیم. یک خوراک خوبی. یکم از این خوراک خوب بخورد، یکم جان بگیرد. چی درست کنیم؟ گفتند یک مرغ شکمپری درست کنیم. مخلفاتی بگذاریم. نمای خوبی داشته باشد. ببیند غذا را، اشتهایش باز بشود. یک چند لقمهای بخورد، یک جانی پیدا کند. این مرغ شکمپر را درست کردند آوردند برای حضرت رباب (سلام الله علیها). عصر جمعه است. چرا با این روضه، با این نالههایی که با این روضه میزنید دل امام زمان هم شاد بشود؟ در این غروب جمعه انشاءالله مزد این اشکها فرج آقامون امام زمان باشد. گفتند این سرپوش را از این غذا برداشتند رباب تمایلی پیدا کند به آن. تا نگاهش افتاد، دید یک غذایی آوردند که سر به تن ندارد. شروع کرد هی ناله کردن. هی دم گرفت: فدای سر بریدهات بشوم. آنقدر سر بریده گفتند. دیدند غش کرد. از هرچه تکانش دادند دیدند تکان نمیخورد. رباب از حال رفت. یک گریزی هم بزنم اینجا. تن بیسر دید. رباب جان داد. فدای آن دختری که سر بیتن دید.