‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی.
روایت مشهوری است که معمولاً ایرانیها و خصوصاً تهرانیها آن را زیاد شنیدهاند و همه بلدند. این روایت زیبا و مهم از امام هادی (علیه السلام) و در شأن حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) وارد شده است. روایتی است که همه، به ویژه اهل این جمع، بلدند.
کسی از اهالی شهرری به محضر امام هادی (علیه السلام) مشرف شد. حضرت پرسیدند که "از کجا آمدهای؟" گفت: "از شهرری آمدهام."
"برای چه آمدهای؟"
گفت: "آمدهام زیارت عتبات؛ زیارت امام حسین (علیه السلام)."
حضرت فرمودند: "تو اگر همان شهرری حضرت عبدالعظیم را زیارت میکردی، ثواب زیارت کربلا را داشتی، انگار امام حسین (علیه السلام) را زیارت کردهای."
این روایت را معمولاً ما شنیدهایم و خوب همه هم میدانیم که ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم، معادل زیارت کربلا و زیارت سیدالشهداست. اما آیتالله العظمی بهجت (رضوان الله علیه) مقید بودند وقتی که ایشان تابستانها به مشهد مشرف میشدند - شاید خیلی از شما عزیزان خاطرتان باشد، بهجت هر سال تابستان مشهد بودند و یک ماه به مشهد میآمدند، مراسم روضه حرم مشرف میشدند - در سالهای آخر که با هواپیما ایشان را میآوردند، میفرمودند که "من را حتماً ببرید زیارت عبدالعظیم، بعد از آن طرف برویم فرودگاه."
آقازاده ایشان میفرمودند: "ما یک شب رفتیم و پشت در بسته ماندیم. ایشان پشت همان در بسته در خیابان سجاده پهن کردند و زیارت کردند و عبادت به جا آوردند." فرمودند: "ای کاش تهرانیها قدر این شخصیت را میدانستند، وفا داشته باشند و جفا نکنند به این شخصیت، این شخصیتِ ممتاز."
زیارت حضرت عبدالعظیم، زیارت کربلا و ثوابش ثواب زیارت امام حسین (علیه السلام) است؛ ولی این روایت همه حرفش این نیست. چیز دیگری هم میخواهد بفرماید که ما معمولاً به آن توجه نمیکنیم. بیایید نگاه متفاوتی به این روایت داشته باشیم و زیاد هم عزیزان را معطل نکنیم.
یکی از مطالب بسیار نابی که امام هادی (علیه السلام) در این روایت تذکر میدهند، این است: "زیارت کربلا آمدی، خب امام حسین (علیه السلام) بالاترین زیارت، بالاترین ثواب. اینی که بالاترین ثواب و بالاترین زیارت نصیبت شده، یک وقتی از ثوابها و زیارتهای پایینتر غافل نشوی، محروم نشوی." فکر نکنی حالا دیگر به کربلا میروی نیازی نیست حرم حضرت عبدالعظیم برویم. خب این آقا که خودش اهل شهرری است، اهل این شهر است، بالاخره زیارت حضرت عبدالعظیم برود. کنارش بگویم میخواهم بگویم حتی زیارت کربلا تو را مستغنی نمیکند از زیارت حضرت عبدالعظیم. او سر جای خودش، این هم سر جای خودش.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله شیخ محمدتقی آملی، استاد بسیاری از بزرگان و علما بود. استاد بزرگوار ما حضرت آیتالله جوادی آملی از شاگردان ایشان بودند. علامه حسنزاده آملی از شاگردان ایشان بودند.
خود مرحوم شیخ محمدتقی آملی هم از شاگردان مرحوم سیدعلی آقای قاضی بود. داستانهایی دارد که به محضر آقای قاضی مشرف میشد و ماجراهای جالب و عجیبی دارد. ایشان به محضر امام زمان (عج) رسیده و تشرف پیدا کرده بود.
مرحوم آیتالله آملی، شیخ محمدتقی، ایشان فرموده بودند که "من گاهی حاجتی دارم. ساکن تهران بودم. به مشهد، زیارت امام رضا (علیه السلام)، مکرراً هم میروم، با اصرار هم حاجتم را میخواهم، ولی حاجت را نمیگیرم. یک بار که میروم محضر حضرت عبدالعظیم، هنوز بیرون نیامده، حاجتم را میگیرم." یعنی حضرت عبدالعظیم از امام رضا (علیه السلام) بالاتر است؟ (تعجب.)
حضرت عبدالعظیم حاجت بگیرد، حضرت عبدالعظیم... گاهی آدم چلوکباب که زیاد میخورد... حالا شوخی بخواهیم بکنیم، کنارش داشته باش، این نون و نمک هم کنارش داشته باشی، این هم لازم است، این نمک هم لازم است. زیارت این بزرگان اینجوری است. گاهی ما بالا بالا را میگیریم، دیگر از این پایین غافل میشویم.
خیلی از مشهدیها زیارت امام رضا (علیه السلام) که مشرف میشوند... علمایی که توی حرم... جماعتی مشرف شده بودیم کربلا. عزیزانی بودن توی جمع ما. ما میخواستیم از نجف بیاییم بیرون، برویم مسجد سهله و مسجد کوفه. یک عزیزی توی جمع ما برگشت، گفتش که «آقا من امیرالمومنین را ول نمیکنم، بیایم بروم (ناراحت شد) امیرالمومنین بالاتر است یا میثم تمار؟ من سه روز کلاً نجف هستم، وقت که دارم، میخواهم بگذارم، بروم امیرالمومنین (علیه السلام) را زیارت کنم.»
یکی از اهالی دیگر کاروان گفت: "او را خواب دیده بود، یکی از علما را. آن عالم بزرگوار فرموده بود که "به فلانی بگویید سر سفره پلو میگذارند، سبزی هم میگذارند." زیارت این علما و بزرگان حکم سبزی سر سفره را دارد. سبزی هم سر سفره لازم است، هم اشتها را باز میکند و هم سلامتی میآورد. این امامزادهها، این شهدا، این علما...
حرم امام رضا (علیه السلام) که مشرف میشوند، این علمایی که توی حرم هستند... آشنا باشید (عزیزان مشهدی که صحبت میکنیم)، خیلیها نمیدانند چه بزرگانی در حرم مدفونند. شیخ حسنعلی نخودکی، شخصیت فوقالعادهای که مفصل صحبت کردیم. شیخ جعفر مجتهدی، آیتالله سیدمحمدحسین حسینی تهرانی؛ اینها در صحن انقلاب، صحن آزادی. مرحوم جعفر آقای مجتهدی، مرحوم آیتالله سید جلالالدین آشتیانی، آیتالله ابوترابی. آیتالله واله و مرحوم شیخ عباس ترتی، زیر صحن آزادی. شهید ذبیحالله بخشالله قوچانی، همین آیتالله شیخ محمدتقی آملی که عرض کردم، باقرالقرضا، و مرحوم آیتالله سبزهواری، مرحوم طبرسی. زیارت هر کدام از اینها برکاتی دارد.
زیارت حضرت عبدالعظیم که میرفتی معادل کربلاست، نه هر امامزادهای، هر سیدی، هر عالمی، هر مومنی را شما زیارت کنید ثواب زیارت کربلا دارد. اهل بیت (علیهم السلام) نمیرسد. میخواهی بیایی کربلا، نجف، دوست داری حرم ما باشی، نمیتوانی؟ "صالی اخواننا، برو زیارت برادران مومنت، برادران خوبت." ثواب زیارت کربلا برایت مینویسند. بالاتر، زیارت خدا محسوب میشود.
خیلی عجیب است. آقا زیارت امام رضا (علیه السلام) میروند، ولی زیارت مومنین هم میروند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مسجد که میآمدند نماز را که میخواندند آمار میگرفتند، بررسی میکردند کیا حاضرند، کیا غایبند. اگر کسی را سه روز نمیدیدند، نیامده، چی شده؟ مسافرت رفته؟ مریض شده؟ حضرت فرمودند: "مسجدیها جمع شویم برویم عیادتش." کدام مسجد تا حالا دیدید یک همچین کاری بکند اگر یک نفر چند وقت نیامده باشد، مسجدیها جمع بشوند بروند عیادتش؟ فقط برای تسلیت گفتن که ما نباید کنار هم باشیم، در مجلس شرکت کنیم. این همه گرفتاری مومنین با این وضعیتی که امروز متأسفانه هست. به خدا هم صبر بده، هم علاج کند این مشکلات فراوان اقتصادی، مشکل اشتغال، گرانی، تورم، مشکلات کمرشکن که مردم با آن مواجهاند. مساجد ما تکدیگری باب بشود توی مسجد؟ بیایند دم در مسجد بشینند؟ نباید به آنجا برسد. خودمان. هر مسجدی یک محلهای دارد. هر محلهای اهالی دارد. حواسمان به مسجدیها باشد.
حدیث عجیبی است. روز قیامت خدای متعال به مومن، مومن را سر راهش نگه میدارد، میگوید که: "تو چرا وقتی که من مریض بودم، عیادت من نیامدی؟ من گرسنه بودم، من را سیر نکردی؟ من تشنه بودم، به من آب ندادی؟" مومن میگوید: "خدایا، مگر تو هم مریض میشوی؟" روایت عجیب و جالب است. "مگر تو هم گرسنه میشوی؟ مگر تو هم تشنه میشوی؟" خدای متعال میفرماید که: "مریضی فلان مومنی که دوست تو بود، مریضی من بود. گرسنگی او، گرسنگی من. تشنگی او، تشنگی من. لووجتنی عنده... اگر عیادتش میرفتی، عیادت من آمده بودی، من را مییافتی کنار او." زیارت مومن زیارت خداست. حضرت عبدالعظیم را فرموده باشند.
نیاز داریم به اینکه با هم در ارتباط باشیم. پله از ایمان است. یکی پله یک، یکی پله دو، یکی پله پنج است. در ارتباط بودن ایمانمان تقویت میشود، سست نمیشود. آدمها شل نمیشوند. انگیزه میگیرند، انرژی میگیرند. چرا ازدواج دو سوم دین را کامل میکند؟ ایمان و تقوا باشد. ازدواج دو تا آدم وقتی کنار هم میآیند، با هم جمع میشوند، ایمان آنها تقویت پیدا میکند، ایمانشان افزایش پیدا میکند.
یکی از اساتید ما، از اساتید بزرگی که در قم داشتیم و در محضرشان بودیم، آقازاده همین آیتالله ناصری دولتآبادی است که خیلی از عزیزان شاید ایشان را بشناسند. ایشان در تلویزیون هم هستند. آیتالله ناصری دولتآبادی از علمای بزرگ اصفهان هستند. آقازاده ایشان هم از اساتید اخلاق بزرگ قم هستند.
ایام ماه رمضان بود، خاطرهای تعریف کردند. خاطره جالبی بود. مرحوم آیتالله بهاءالدینی، شخصیتی فوقالعاده. آیتالله بهاءالدینی را میشناسید دیگر؟ ایشان صاحب کرامات، صاحب تشرفات. حضرت امام (ره) خیلی به ایشان علاقه داشتند. بزرگان خیلی به ایشان علاقه داشتند. شخصیت فوقالعادهای بودند. ایشان به جبهه و رزمندهها سر میزدند، به دیدار رزمندهها میرفتند و به آنها روحیه میدادند.
آقای آیتالله ناصری فرمودند که ایشان وقتی که از جبهه برمیگشتند، خب چون مسیر از اصفهان بود، اصفهان که میآمدند، یک طوری میآمدند که شب در اصفهان استراحت کنند. و برای استراحت هم که میآمدند، منزل ابوی ما، آیتالله ناصری دولتآبادی، دیشب را آنجا استراحت میکردند.
ایشان که حالا خود این بزرگوار هم انسان اهل بصیرتی است، میفرمود که مرحوم آیتالله بهاءالدینی یک شب که آمدند، مقدار شام مختصری میل کردند، فرمودند که: "من دیگر بروم برای استراحت." رفتند. یکی دو ساعتی استراحت کردند. دیدم که ایشان از خواب بیدار شدند. گفتند: "استراحت بس است، وقت عبادت است." (عجیبه! دقت کنید.) شروع کردند به عبادت. کسی نبود دور و برشان. "من نشستم کنارشان. ایشان هم شروع کردند صحبت کردن."
صحبت میکردند. "من یاد ماجرای زکریا بن آدم با امام رضا (علیه السلام) افتادم." امام رضا (علیه السلام) از سر شب تا سحر با زکریا بن آدم (یکی از شخصیتهای فوقالعاده در قم) گفتگو میکردند. " و یک احساس خستگی نکردم. هر چقدر امام رضا (علیه السلام) صحبت کردند، نفهمیدم که اذان شده است. من در محضر آیتالله بهاءالدینی اینطور بودم، نفهمیدم که..."
"فرمودند که من آنجا برایم روشن شد که آدم چند دقیقه در محضر ولی خدا مینشیند، زیارتش میکند، نفس او به آدم میخورد، این چند دقیقه، چند ثانیه اثرش از چلهها در بیابان گرفتن بالاتر است." یک ثانیه در محضر عالم این آب، اثرش از همه آنها بالاتر است. روایات فراوانی در این زمینه هست.
این رفقای مومن، دوستان. قبور مومنین: مرحوم آیتالله مروارید، مرحوم آیتالله فلسفی. از ورودی حرم، از صحن آزادی که وارد میشوید، مزار این دو بزرگوار در بهشت رضا است. مزار شهدا. خدا میداند چه گرههایی را شهدا باز میکنند. خیلی این شهدا دستشان باز است.
(معطل کنم از این شهدای...) کتابی که در مورد شهید علمدار نوشته شده، بخوانید. شهید بعد از جنگ هم به شهادت رسیده، در اثر شیمیایی. شهید فوقالعادهای است. چه کسانی که به ایشان متوسل نشدند و چه آثاری که ندیدند. شهید ابراهیم هادی، کتاب نوشته شده، عوض شدهاند. چقدر از اینها حاجت گرفتهاند.
مزار علما؛ بهشت رضا. عزیزانی که تشریف بردهاند، دیدهاند. پایین مزار شهدا یک قطعهای است به نام آیتالله عبادی. آنجا (دفتر) حتماً خیلی از عزیزان دیدهاند. یک قبریه. این قبر سیمان شده، اسم ندارد. دیدهاید این قبر را؟ کیا دیدهاند این مزار را؟ میرزا جواد آقای تهرانی. عزیزان بزرگترمان (میرزا جواد آقای تهرانی) عضو مجلس خبرگان بودند، از مشهد، از علمای بزرگ مشهد.
ایشان وصیت کرده بود که خب جبهه ایشان زیاد میرفت. وصیت کرده بودند که: "من هر جا که شهید شدم یا مردم، من را همانجا دفن کنید. حتی اگر من در جبهه شهید شده بودم، توی مثلاً خط مقدم، برگردانید عقب ماشین، اگر گذاشتید، جنازه من را در عقب دفن کردی، جایی باشی که من پایین پای شهدا باشم، کفش شهدا." (عجیبه)
خوب، مزار ایشان تنها قبری که در کل بهشت رضا اسم ندارد. من ندیدهام قبر دیگری که اسم نداشته باشد. قبر ایشان... بعد ببینید خدا چه کرده با این بزرگوار. یک میله از وسط این قبر رفته بالا. قبر سیمانی. هر کی میآید تعجب میکند، میگوید این چیست؟ آقازادههای ایشان دفناند، بعد روی قبر نوشته که مثلاً مرحوم آقای فلانی تهرانی، فرزند مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی، که به نام وصیت ایشان در کنار مزار پدر... تهرانی دفن شدند.
میرزا جواد آقای تهرانی و مروارید که ایشان هم از علمای بزرگ مشهد بودند، خیلی دوست بودند، صمیمی بودند. تهرانی کسی است که فرمود: "من در نماز دیدم روحم از بدنم جدا شد. خم شدهام در جوانی، بس که سر را پایین گرفتم که به نامحرم نگاه نکنم، قدم خم شد."
مروارید فرموده بودند که: "آقا، ما با هم خیلی دوست بودیم، خیلی صمیمی بودیم. من از شما هیچ کدورتی ندارم. خیلی راضیم. خیلی دوست خوبی بودی برای ما. یک گله فقط دارم. میخواهم بهت بگویم، چیزی گردنت نماند. گلهای من از شما دارم. یک دلخوری دارم."
(شخصیتهای فوقالعاده.) تهرانی فرموده بودند که: "جوان که بودیم، با همدیگر میرفتیم ییلاقهای اطراف شهر. اطراف شهر، شما سوار یک الاغی شده بودی. نوبتی قرار بود که سوار شویم. شما اول سوار شدی، رفتی یک دوری زدی، آمدی. به من اصرار کردی که سوار شوم. من هم قبول نکردم. شما بیشتر اصرار کردی، من قبول نکردم. من یکم ناراحت شدم آنجا. برای چه؟ دمل زده بودم. نمیتوانستم سوار این الاغ شوم، پایم درد میگرفت. شما که اصرار میکردید، دوست داشتی بدانی برای چه من نمیخواهم سوار شوم. اگر بهت میگفتم روی پایم دمل زده، این شکایت از خدا محسوب میشد. انگار دارم از خدا گله میکنم که چرا روی پای من دمل درآورده که من نتوانم سوار الاغ شوم. من هم نمیخواستم از خدا شکایت کنم. شما هم هی اصرار میکردید، من نمیتوانستم جواب تو را بدهم. آنجا یکم خواستم بهت بگویم (این دلخوریه) یک وقت روانی برایت (ناراحت نباشد)، لطافت اینها را هم ببینید."
خب این رفیق مومن توست. زیارت او زیارت خدا نیست؟ زیارت مزار او زیارت کربلا نیست؟ فقط حضرت عبدالعظیم اینطور است؟ بزرگان علما هم همینطور. حضرت حمزه سیدالشهدا.
عرض من تمام. حمزه سیدالشهدا بالاتر بود یا فاطمه زهرا؟ شما بفرمایید. حضرت زهرا (سلام الله علیها). دو روز در هفته، دو روز... شهادت حضرت حمزه هم دو روز در هفته. حضرت زهرا (سلام الله علیها) با پای پیاده، پیادهروی فقط برای زیارت امام حسین کربلا نیست. دو روز در هفته حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیاده راه میافتادند، میرفتند احد، زیارت حمزه سیدالشهدا و شهدای احد، و برمیگشتند.
دو روز در... پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند که وقتی برگشتند دیدند: "هر خانوادهای برای شهیدی گریه میکند، چرا کسی برای حمزه گریه نمیکند؟" جمع بشویم توی جمعهای خودتان، روضه بخوانید برای حمزه سیدالشهدا. روضه حمزه سیدالشهدا خواندن. حمزه را به طرز فجیعی به شهادت رساندند. لعنت خداوند بر مادر معاویه، هند جگرخوار. غلامی داشت، به او گفتش که: "دو نفر را اگر بکشی، من از تو راضیام، آزادت میکنم. یا علی ابن ابیطالب را بکش یا حمزه را."
آمد گفتش که: "من علی بن ابیطالب را نمیتوانم. فعالیتش توی جنگ زیاد است. یک جا واینمیایستد. نمیتوانم به او نیزه پرتاب کنم." حمزه سیدالشهدا را نیزه پرتاب کرد به تن او و به شهادت رساند. به هند خبر داد. گفت: "من حمزه را به شهادت رساندم." آن لعین و شفیع ازل و ابد آمد، یک خنجری برداشت، شروع کرد بدن مبارک حمزه سیدالشهدا را قطعهقطعه کردن. گوشواره درست کنم با اعضا و جوارح حمزه، بیندازم گردنم. انتقام باشد از این همه دردی که به دل من آورد. بینی او را تکهتکه کرد، گوش او... همه اینها توی ریسمان درست کرد. جگر او را درآورد، به دندان گرفت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وقتی آمدند جسد مبارک حمزه را دیدند، گریه کردند. خیلی دلشان شکست.
به پیغمبر خبر دادند: "یا رسولالله، خواهر حمزه میخواهد بیاید جسد برادرش را ببیند. صفیه میخواهد بیاید." پیغمبر فرمودند که: "اجازه ندهید." گفتند: "یا رسولالله، اصرار دارد." حضرت فرمودند: "یک عبایی بیندازید جسد حمزه را بپوشانید. خواهرش که آمد، شوکه نشود. اگر این بدن پارهپاره را دید، اگر بدن برادر را دید، آرامآرام با خبر بشود با حمزه سیدالشهدا چه شد."
یا ابا عبدالله! حمزه سیدالشهدا را قطعهقطعه کردند عزیزان من. یک نفر مقطعالاعضا، ذبیح بود. زندهزنده سر از تن جدا کردن. سر به نیزه زدن. بدن را قطعهقطعه کردند. بدن را زیر سم اسب لگدمال... ای کاش کربلا کسی میآمد عبایی میانداخت روی بدن نازنین خواهرش، وقتی بدن را ببیند شوکه نشود. ولی چه کنیم؟ خواهر رو به خواهر کرد، رو کرد به سمت مدینه.
یا رسولالله! «مقدم این کشته فتاده زِ بهار حسین توست
سیل دست و پا زده در خون حسین تو»
صلی الله علیک یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا ...
در حال بارگذاری نظرات...