‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
غرضی برای مزاحمت نداشتیم امشب. نه امشب نه؛ این شبی اگر میآییم، برای استفاده از محضر اساتید عزیز، صابرآمیز علما، داشته باشیم. از نظر عالم، عباست. استفاده نمیکنیم، عبادت برایم نوشته. به هر حال دیگر از باب بندهنوازی که دارند همیشه در سیره پر جلوه، امشب مزاحم بشویم (تأکید میکنیم که حضور ما یک خاصیتی دارد)، آن هم اینکه قَدْرِ حاجآقا را همه خوب میدانند. مقیاس روز و شب خورشید نیست. خلاصه، در شب قدر خورشید...
خوب، خیلی مختصر خدمت عزیزان چند دقیقهای ادا کنم. چون شب جمعه هم هست، عرض توسلی هم داشته باشیم. عزیزان، یک کاری که سالیان پیش در صدا و سیما نهادینه شد -حالا من کاری به خوب یا بد بودنش ندارم- یک شبی را سنتگذاری کردند به نام شب آرزوها: «لیلة الرغائب». یکی از برنامههای تلویزیونی، شب لیلة الرغائب را اسم گذاشت «شب آرزوها». در خیابان افتادند و از مردم سؤال کردند: «شما آرز...» دیگر جا افتاد. الان دیگر هر سال شب س جمعه اول ماه رجب، به آن میگویند شب آرزوها. بر وزن این اسمگذاری، ای کاش شب عید فطر را هم اسمگذاری میکردند: «شب شکوفایی»، «لیلة الجوائز»، «شب جایزهها»، «عید شب جایزهها». این دیگر سنّت مجریهای محترم صدا و سیما این را نسازد: «شب شکوفایی».
مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی در کتاب «شرح جمال آفتاب»، شرح غزل علامه، جملهای بسیار زیبایی ذیل یکی از ابیات حافظ میفرمایند که مرحوم استاد طباطبایی فرمودند: «برای سالک، ماه رمضان ماه قبض است و شب عید فطر شب بسط است.»
ماه رمضان ماه قبض یعنی چه؟ یعنی گرفته است. «هکر» تو خودشه. حس و حالی نداره (حس و حال عبادت شب عبادت). آن منظور از قبض اینجا چیست؟ یک گرفتگی است. در یک موقعیتی، در یک موقعیتی قرار گرفته است. پشت در رسیده است. مثل اینکه افطاری به آدم بدهند، یک پادشاهی اندرونی منزل هم میبرد. سفره را پهن میکند، غذاهای مختلف هم میآورد. ولی اندرونی، اندرونی دارد. آن پشت است. بعد از اینکه همه اطعام و پذیرایی شد، حالا میآورد آنجا برای دیدهبوسی و خلاصه ملاقات و در آغوش گرفتن و اینها.
قبض است ماه رمضان، شب عید فطر شب بسط است. منظورش این است: عبادت بوده. خوابیدیم، عبادت به حساب آوردند. نفس زدیم، تسبیح به حساب آوردند. این که نفس میزنید. در مورد حضرت یونس (علیه السلام) فرمود: «فلولا انه کان من المسبحین». یونس را انداختند در شکم ماهی. استاد آیتالله جوادی آملی در مورد همه انبیا (خدای متعال با لحن احترامآمیز صحبت کرده) غیر از حضرت یونس. هر پیغمبری را که اسم آورده، مثل او رفیق نهنگ باشی. رفیق نهنگ، رفیق ماهی، رفیق نهنگ. به پیغمبر میفرماید: «نبینم مثل رفیق نهنگ بشوی.»
قرار گرفت. عجله کرد. «و ذالتّونِ إذ ذَهَبَ مُغاضِباً». عجله کرد از شهر. بعد میفرماید: «اگر در شکم نهنگ تسبیح نمیکرد، تا قیامت نگهش میداشتم.» از آیات عجیب و غریب که امام عصر فرمودند: «برای طول عمر من، به این آیه احتجاج...» در قرآن فرموده: «من یک نهنگ را تا قیامت نگه میدارم.» زندان و زندانی. چی او را نجات داد؟ تسبیح.
بعد میفرماید: «ماه رمضان، انفاسکم فیه تسبیح.» هر نفستان تسبیح است. یونس در شکم نهنگ تسبیح کرد، نجات پیدا کرد. شما در ماه رمضان نفس... پس ماه قبض نیست، ماه بسط است. همه این ثواب و این فضیلت و اکرام و پذیرایی و اینها، ت توی محوطه است که هنوز خودش را بروز نداده. جلوه شب ولایت، اصل همت، جدای از شب. الان شب عید فطر است. دانهای که زیر خاک کاشته میشود، این تازه وقتی که از زیر خاک جوانه میزند، تازه اول کارشه. زیر این خاک ماه رمضان بودیم. فطره، دیگر شکوفایی است. شکوفا شدیم، زمین را شکافتیم، این قلب دچار شکوفایی شد. شب عید فطر یک همچین شبی است.
خدای متعال جذبههایی را به آدم میدهد. جذبه را: «الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها.» اولش یک کششی هست، آدم میآید. آغاز کار است. جذبه بود. از فردا که عید فطر است، آغاز کار است. آغاز چه کاری است؟ یک آیه عجیبی داریم، میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ.» اگر خدا را دوست دارید، از من پیغمبر تبعیت کنید، خدا شما را دوست میدارد. خب، وقتی که خدا او را دوست دارد، واسطه دیگر چی...؟ «کُروُنی»، بعدش تبعیت آمد، بعد من ذکرت میکنم. تبعیت را واسطه نیاورده. عهدی دوست داشته باش، تبعیت کن، دوست میدارم. این همان یعنی شرحش را حافظ داده: «آسان نمود اول ولی اُفتاد...» اول یک کششی هست، یک کرشمهای هست، یک جلوهای میکند. میگوید: «اگه میخوای دنبالم راه ...» تشبیه بد بکنم؛ چیزی شبیه کاری که با ابن ملجم. یک جلوهای کرد برای ابن ملجم، دل برد از ابن ملجم. ابن ملجم آمد برای کامروایی و اینها. تاریخیش نقل عجیب و غریبی است با جزئیات ذکر کرده چه شکلی دلبری کرد. در چه موقعیتی قرار داد. ابن ملجم را در آستانه وصال که قرار گرفت، ابن ملجم بساط را جمع کرد. آستانه بریده. «علی اومدی؟ دوست داری؟ تبعیت کن.» شبانه ابن ملجم بیرون زد و رفت. شمشیر خرید و زهر خرید. مال خدای متعال هم میگویم (خیلی قیاس بیربطی است): زحمت بکشی، زحمت کشیدی. خورد خورد. به اساتید بسیار بزرگ و عزیز فواید طلبگی پرسیدم که حاجآقا ما نوجوان که بودیم، کم سن و سال که بودیم، حالمون نسبتاً خوب بود. یک حال خوشی داشتیم، شوری در خودمون میدیدیم. تخمه بخری، اولش دست میکند. یک مشت خوردی، دو مشت خوردی، دیگر مشت سوم خواستی بخوری به چی میگوید؟ یک مشت، دو مشتش مجانی است. از مشت سوم پ پول مشتهای مجانی را مصرف کرد. اول نوجوانی که تو این وادی آمدی، یک حالی داشت. روی صفایی داشتی، عشق و شوری. مجانی تخمههای مجانی بهت دادند. ماجرا این جذبه (حالا من مثال سیاسی هم میخواهم برایتان بزنم) این انقلاب جذبهای داشت اولش. انقلاب ما جذبه حضرت امام جرقهای زد، دلها را ربود. همه آمدند. جو اول انقلاب را خیلیها یادشان است چه فضایی بود. جذبه بود. بعد اطلاعات مردم چقدر با هم روبهراه بودند. عشق به امام، عشق به انقلاب، عشق به نظام. یکی تحریمها شروع شد، جنگ شروع شد، مشکلات شروع شد. مشکل اشتغال، مشکل اقتصاد. یکییکی آمد جلو. امتحان بعد شروع میشود: «الذين قالوا ربنا الله ثم...»
شما امشب که ماه رمضان تمام شده، عملی که برای فردا عید فطر دارد چیست؟ گفتم: «آقا نه روزه ازت میخواهم، نه عمل خاصی میخواهم.» این همه اعمال داشت ماه رمضان. فردا مستحب است اذان صبح که گفتند، یک لقمه غذا بخورید. عملش چیست؟ ذکر «لا اله الا الله» و «چه» و اینها. اصل اعمال، نماز پشت امام. ولی نماز فروعات زیاد. حسینیهای، هر جایی یک مسجد است. ولی اصلی که مرحوم آیتاللهالعظمی خیلی بهش... یا امام یا نایب امام. غیر از سمت تهران نیست. آیه پ آینده امام جمعه.
ماه توحید که تمام شده، ولایت شروع میشود. نماز میخوانی، نماز جماعت بروز ولایت دیگر. عید محبت حول کمال شکل میگیرد. علامه طباطبایی در علی محبت حول کمال شکل میگیرد. اگر شما کمال خدا را دوست میداری، کمال خدا را در ولی او مییابی. وقتی کمال را در ولی یافتی، تبعیت از ولی او میکنی. وقتی تبعیت از ولی او کردی، به کمال میرسی. وقتی به کمال رسیدی، حالا خدا دوست میدارد.
بروز محبت چیست؟ تبعیت. دستاندازهایی که میافتد بعدش این است. بعد ماه رمضان، اول کار. چه کاری؟ تبع. بعضی سه ماه. این عرض من تمام. بعضیها سه ماه رجب، شعبان، رمضان که تمام میکنند، وارد وادی ولایت میشوند. شوال، ذیالقعده و ذیالحجه. عید فطر آنها کیست؟ رجب، شعبان و رمضان. جایزه کی میچینند؟ عید فطر. شوال و ذیالقعده و ذیالحجه محرم. آن سه ماه تولید است، این سه ماه ولایت.
شب عید فطر بالاترین اعمال چیست؟ زیارت. زیارت وارد بود، ولی بالخصوص شب عید فطر بسیار ویژه است برای زیارت. بروز توحید در ولایت. اینجا که آمدی، معلوم میشود که دوست احبالله. گفتیم: «خدا مشروط محبت او به ما مشروط بود.» حسینا، یعنی وقتی حسین را دوست داری، این محبت با تبعیت. این همان تبعیت. دوست داری هم تبعیت. چکیده ولایت. لیلة الجوائز را حواله دادند به امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اگر میخواهی ما را زیارت کنی شب جمعه، اگه میخواهی خدا را زیارت فوق» نه در عرش. برخی روایات عرش، برخی روایات فوق عرش. بزرگان عرفا: «در عرش خدا را زیارت کنی یعنی چه؟ فوق عرش زیارت کنی یعنی چه؟» میخواهی خدا را فوق عرشش زیارت کنی، شب جمعه شب عید فطر باشد. شب جایزه را هم بدهند و خدا را هم زیارت کن. و اندرونی را در اندرونی. از کربلا بود. اندرونی خاص با قطعات بدن مجروح. بابالحسین. شب جمعه.
زن بعد زحمت کشیدن کار کردن، آخر جایزه را از اباعبدالله گرفت. چهل سال زحمت کشیده بود. ایشان که قبض عجیب و غریبی پشت سر گذاشت فرمود: «حتی یک خواب خوب نمیدیدم.»
رفتم حرم قمر بنیهاشم شب جمعه نماز مغرب نماز عشا. آقایی بود در کربلا معروف به اینکه این دیوانه است. حرفهایی که میزند سر دیوانه است. مسیر بینالحرمین از کنارش که رد شدم، زد روی شونهام گفت: «امروز قبله اولیا قمر بنیهاشم است. همه اولیا تشنه یک نگاه بنیهاشم.» اولین پله رو که آمدم پایین، درهایی که چهل سال برای باز شدنش زحمت کشیده بودم، به روی من باز شد. آنجا فهمیدم «رحمة الله الواسعه حسین است.» و در این «رحمة الله الواسعه».
السلام علیک یا اباعبدالله، علی الارواح التی... الله علیک منی سلام الله موقعی بی تو بقیع، اللیل و النهار و لا... و جعل الله آخر عهد منی زیارت تو. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد و علی...
شبهای جمعه میگیرم یادش بخیر. هواتو اشک غریبی برات بیچاره. اون که حرم رو آمدم کربلا که فرمود: «زودتر از کربلا نگاه میکنم.» محرم آمدم، همه دلخوشی جایزم زیارت اربعین. بیچاره اون که ندیدم که دید کربلا. بیچاره... وای از غریبی، صبوری. چه جوری بسازم؟ چه جوری میسازم؟
لا اله الا الله. از باب رحمت اگه جای زین داریم، از دستان بریده روایت روز قیامت فاطمه گنجینه دو قطعه مقدس در میاره. بریده باشد. وقتی علم را برای یزید آوردند، نامرد نگاه کنید چقدر عجیب است. نگاه کردن باران شده، فقط جای یک دست. یعنی هرچی تیرباران کردند، علم را رها نکرده بود. به دست مبارک خورد. بقیه روضه را بدین مدینه. کنار امالبنین امشب. بشیر خبر بده. امالبنین برات از کربلا خبر دارم. اول بگو ببینم: «با حسینم چه کردند؟» فرمود: «من از بهر حسین در التهابم، تو از عباس میگویی. جوابم به من بگو حسینم رو چه کردند؟»
«خانم جان کشتن.» «باور نمیکنم. مگر بچههای من نبود؟ عباس نبود؟» «خانم حواست رو باور نمیکنم. پسر من یک شمشیرزنی بود که حریف او نبود. بهم بگی خانم جان کردند برای پسر... از پشت نامرد دست راست رو زد، یک نامرد دیگه آمد دست چپ. تیرباران کردند، چشم تیر نشست. تیر رو بین دو پا گذاشت، خود از سر افتاد. عمود مبارکش زدند.»
اینجا آبی میگوید امالبنین عبدالله ابنا عباس بغلش به سر عباس است. همین که این را شنید، بچه از دست دو دستی به سر زد. هی صدا زد: «لیلا شب وای با شیر بچهام چه کردم.» امالبنین تو فقط شنیدی. اباعبدالله وقتی آمدند، صدا زد: «کمرم شکست. بریدند. خیمهها را دریدند.»
صلی الله علیک یا مظلوم! صلی الله علیک یا امام صادق! فرمود: «هر وقت نمیتوانستی کربلا بری، شب زیارتی بود، دست کردی از یک جای بلندی جهت کربلا را پیدا کن. به سمت کربلا برایت زیارت مینویسم.» از این راه دور ما که جا ماندیم از کربلا، محتاجیم کربلا. بنویس. همه با هم. هر جا نشستیم: «صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله و رحمة الله.»
در حال بارگذاری نظرات...