‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد الله فعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
دوستان فرمودند که بحث سیری علمی و کاربردی داشته باشیم. به نظرم آمد یک بحث علمی خوب در مورد یکی از بازیهای کودکیمان داشته باشیم؛ هم علمی است، هم کاربردی، و هم یک بازی عرفانی. بازی عرفانی در همه جای قرآن دیده میشود؛ بازی شریف و معنوی "گردو شکستم". یادتان هست **گردو شکستم** اینجور بود که دو نفری که روبهرو هم قرار میگرفتند، یک نفر یک قدم برمیداشت، میگفت: «گردو». روبهرو میگفت: «شکستم». بعد دیگر حالا باید محاسبه میکرد که این قدم را کامل بردارد یا نیم. آخر هرکی که آن یکی را میتوانست غلبه بکند، او پیروز این بازی بود.
بازی کاملاً عرفانی! همه قرآن آمده گفته که با خدا گردو شکستن بازی کن و رابطه شما با خدا، رابطه گردو شکستن است. نکته خیلی مهمی است، خیلی از این بازیهای ما، مثلاً بازی قایم موشک، بازی عرفانی است. و جالب است بدانید امام جواد علیهالسلام این بازی را انجام میدادند؛ موشک تو قایم باشک. (درستش باید باشد). خیلی از این بازیها، بازیهای عرفانی و معنوی است.
این گردو شکستن این شکلی است: رابطه دو طرفه ما و خدای متعال. قدم اول را ما باید برداریم، گردو را ما باید اعلام بکنیم، او "شکستم" اعلام بکند. بعد قدم به قدم میآید تا اینکه آن قدم آخر را برمیدارد میگذارد روی ما، فانی میکند، تمام میشود. و "مَنْ عَشَقَ تُوَقْتَلْ مَنْ کُلَّ عَاشِقٍ أَشْهَدَ مَنَّ بَّلْ أَشْهَدَ مَنْ قَتَلَ فَعَلَ یدیه." هرکی عاشقش بشوم میکشمش، و هرکی هم که کشتمش، دیهاش به عهده من است، و "وَمَنْ عَلَی دِیَةَ وِثَاقِهِمْ." این آخرش آن فنا این است؛ این قدم آخریه را میگذارد و تمام میکند.
البته ما یک قدم که برمیداریم، او ده قدم برمیدارد. تو این گردو شکستن با خدا یکم تفاوت داریم. فرمود: «هرکی دوست داره منزلتش را پیش خدا ببیند، ببیند منزلت خدا پیش او چقدر است.» از امام رضا علیهالسلام پرسیدند آقا جایگاه من پیش شما چطور است؟ دوست دارم بدانم شما من را درجه چندم حساب میکنید. الان شما دوست ندارید حرم رفتید بدانید کلاسمان کلاس چند است؟ درجه چندمیم؟ حضرت ما را تو کدام لِوِل Level میبینند؟ تو کدام سطح؟ دیدید این دیدارهای خصوصی رهبری را؟ چهار پنج تا میله سوا میکنند. یکی خیلی عام است. «هرکی خواهد گو بیا و هرکی خواهد گو برو / گِروُ و دارِ حاجب و دربان در این درگاه نیست.» هرکه آمد و رفت کسی باهاش کار ندارد. یک لایه وسط، چرا حساب کتاب دارد. یک لایه جلوتر، اینها دیگر خیلی خاص هستند. یک لایه خیلی جلو هست که اینها اصلاً با خود رهبری میآیند، با خود رهبری. ما تو کدام لولیم؟ از امام رضا پرسید: آقا من چه شکلی بفهمم تو کدام لولم؟ حضرت فرمودند که: «نگاه کن ببین من پیش تو تو کدام درجهام؟ من کجای زندگی توام؟ رتبه من تو زندگی تو چند است؟ تو هم همان رتبهای.»
اگر من اولم، همه را من تعریف میکنم، همه با من تعریف میشود. تو هم برای من اینجوری؛ به هرکی خواستم نظر کنم، اول به تو نظر میکنم. اما اگه تو من را آخر انداختی، منم تو را آخر انداختم. اگر چیزی بود اینها همش معارف قرآن است. قرآن لبریز از این حقیقت است. بگذار من چند تا آیه برایتان بخوانم. از آیات زیبا میفرماید: «کار به تو بسته است، بستگی به این دارد که تو چه کار میکنی.»
یک بیت شعر از آیتالله پهلوانی تهرانی معروف به مرحوم آیتالله سعادتپرور، یکی از عرفای بزرگ بودند، از استادان محمد باقر علامه طباطبایی و حضرت امام بودند. ایشان یک بیت شعر از حافظ را زیاد میخواندند. این بیت، بیت فوقالعادهای است:
«گرت حواصل که معشوق نگسللت پیوند/ نگاه دار سر رشته تا نگه دارد.»
«گرت حواصل که معشوق نکسلت پیوند/ نگاه دار سر رشته تا نگه دارم.»
تو اگر نگه داشتی، اونم نگه داشت. تو اگر یک قدم آمدی، یک قدم که نه، ده قدم میآید. مهم این است که تو قدم اول را برداری. «استجیبو لله و لرسول.» استجابت میخواهی؟ استجابت کن! چند حرف گوشی شماست؟ دیگر حرف گوش بدهم.
حمّالی بود در تبریز، رضوانالله علیه. مقبره ایشان الان موجود و زیارتگاه است در تبریز. حمّال تبریزی از بازار رد میشد. یک بچهای بغل مادرش بود، از روی بوم افتاد بین زمین و آسمان. مادر جیغ میزد، گریه میکرد: «خدایا به داد من برسون، بچه را نجات بده!» این حمّال تبریزی با دست اشاره کرد بین زمین و آسمان به این بچه، گفت: «بایست!» بچه را نگه داشت، بغلش کرد، داد به مادر. ریختند سر این حمّال از عبدالی، حالا با همان لهجه شیرین آذری خودش گفته بود: «من کاری نکردم. یک عمر هرچی خدا گفت انجام بده، گفتم چشم. یک بارم من به خدا گفتم، او گفت چشم.» پیغمبر خدای متعال میفرماید: «أنا مُطیعٌ مَنْ أَطاعَنی.» من مطیع کسی هستم که اطاعت بکند. تو اطاعت کن. «استجیبو لله و لرسول اذا دعوکم.» استجابت کن! «فَاسْتَجَبْنَا لَهُمْ» ما استجابت میکنیم. حرف گوش نده دیگر، حرف گوش بدهم؟ حرف گوش بده، حرف گوش میدهم. «أَوْفُوا بعهدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ.» وفا کن، وفا میکنم. «نگاه دار سر رشته تا نگه دارد.»
میفرماید: دوست داری بخشیده بشوی؟ ببخش! میبخشم. خیلی این آیات، آیات زیبایی است. برایتان بخوانم: میفرماید: «تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا قَدِیرًا.» عفو کن! عفو میکنم. ما سه تا چیز داریم: یک عفو داریم، یک صفح داریم، یک غفران داریم؛ مغفرت. این سه تا با هم فرق میکند: عفو، صف و مغفرت.
عفو چیست؟ جایی که مقتضی برخورد هست، برخورد نمیکنی. این میشود عفو. یکی زده تو گوشت آدم، جایش هست که آدم بخواباند تو گوشش. نمیزند. امشب میگذرد. از برخورد مقتضی صرفنظر میکنم. این میشود عفو. «عفو کن، والله عفواً»، عفو میکنم.
عفو را فهمیدی؟ صف داشته باش. صف دارم باهات. غفران داشته باش. غفران دارم. صف چیست؟ مرحله اول عفو بود، برخورد مقتضی انجام نمیشود. صف چیست؟ صرفنظر کلاً. اصلاً انگار متوجه این برخورد نشدی. اصلاً انگار حواست نیست که او زده تو گوشت. مگس تو صورتم بود، میخواست مگسه را بکشد. به روی مبارک نیاوردن. صف. صفحه برگرداندن، ورق را برگرداندن. این میشود صف. بالاترش چیست؟ مغفرت. پس برخورد مقتضی نمیکنی، میشود عفو. اصلاً رو ی عوض میکنی، از اینکه یک همچین اتفاقی افتاده، به رو نمیآوری، میشود اثر. کارش را از بین میبری، میشود مغفرت.
یک بچه لیوان انداخته، شکسته. مرحله اولِ عفو. ما هر سه تاشو لازم داریم از خدا؛ هم عفو میخواهیم، هم صف میخواهیم، هم غفران. عفوش چیست؟ «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ.» محل بالاترش چیست؟ «بچه لیوان.» حالا بهش گفتی: «لیوان دستته، نیفته.» اونم از قَصد انداخته. آب بخورم از دستم افتاد! آره اشکال ندارد. به رو نیاوردن. مغفرتش چیست؟ حالا این شیشهها خرده که ریخته. این تو پایش میرود، زخمی میشود. اینها را جمع میکند، اثر کارش را محو میکنم. آیه قرآن را ببینید: «وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.» اگر عفو کردی، صف کردی، غفران داشتی؛ فان الله غفوریم.
گردو شکست باغ، توقعهای یک طرفه داریم. چکهای بلامحل میکشیم. بابایی که از امام رضا شاکی بود که آقا چرا من بانک برنده نمی شوم؟ شنیدید دیگر، معروف است. اینور اونور نیاز، اینور داد اونور میداد. آخر شب خواب دید: بابا تو حسابشو آخه حساب باز نکردی! ببخشید. مگر دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟ ببخشید، ببخشم. ببخش، ببخشم.
مجالسی که وقتی جا تنگ است، آقا همه اینها که تو این جلسه نشستن آدمند؟ آدم نیستند؟ بعد چند تا مورد گفتند: «الْمُتَرَبِّعِینَ فِی الضِّیقِ.» اینهایی که جای تنگ چهارزانو نشستند، اینها آدم نیستند که. اینها صورتاً صورت انسان است، باطناً باطن انسان نیست. وقتی مجلس شلوغ است: «قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ.» تو مجلس نشستی، جا کم است، به شما میگویند: آقا جا وا کن. «فَسحت» معنی جا باز کردن. «تفسحوا فی المجالس» جا باز کن! «فَاَفْسَحُوا» ادامهاش «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ.» خدا برایت جا باز میکند. چقدر زیبا! اینجا جا باز میکنی، آنجا که لازم داری برایت جا باز میکند.
نهاوندی مسجد گوهرشاد نماز میخواند. شبستان نهاوندی. خب ایشان علمای درجه یک به حساب نمیآمد. مثلاً سرهنگ بود به حسن، مثلاً درجه نظامی، رتبه نظامی. آیتالله بروجردی، تیمسار بروجردی، مشهد میخواستند مشرف بشوند. ایشان گفته بود که بیدنگ و فنگ و بیسر و صدا باشد. آورده بودند و سروصدا و شلوغی و اینها. نهاوندی فرمانده بودند که من جا میدهم به ایشان، ایشان بیاید نماز بخواند. تو جا دادی به ایشان. مرحوم آیتالله بروجردی نماز خواندند. سفر عتبات برای ایشان پیش آمد، رفتند نجف. دو تا مرجع، مراجع راس بودند. یکی در ایران بروجردی، تو عراق مرحمتالله آیتالله ابوالحسن اصفهانی.
ایشان رفته بود نجف تو حرم امیرالمومنین، ایشان را دیده بود. فریاد زد: «آی نهاوندی! بیا اینجا نماز بخوان.» ایشان آمد نماز را خواند. یکی آمد کنار ایشان وایستاد، اهل معنا، در گوشش گفتش که: «اینی که به آیتالله بروجردی جا دادی، مهم نبود. اینی که استاد ابوالحسن به تو جا داد، مهم بود.» جا دادی، بهت جا دادند. حالا از کجا فهمیده در عجبم!
«باده فروش از کجا شنید سر خدا / که کس نشنید و کس نگفت، در عجبم که باد فروش از کجا.»
جا دادی، جا دادم. کمک کن، کمک میکنم. اینم بگویم و تمام. بحث شیرین ازدواج بزنیم که گریز همه روضههاست. میفرماید که کمک کن، کمکت میکنم. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ.» آخه کمک نکردیم که کمک میخواهیم.
یک نصرت داریم، یک اعانت. یک ناصر داریم، یک معین. معین چیست؟ هر کمکی را بهش میگویند اعانه. جابجا بکنم. یکی میآید کمکم. ناصر، ناصر کیست؟ ناصر کسی است که در برابر مزاحم و مهاجم و مانع به من کمک میکند. اگه خواستم از اینجا یک موشی را بیرون کنم، یک دزدی را بیرون کنم، یکی آمد کمکم کرد که دزد بگیریم. یکی من کمکم کرد که موش بگیریم. به این میگویند ناصر. اگه ناصر میخواهی تو زندگیت، کمکی میخواهی که دفع مانع کند، چون مشکلات ما بیشتر تو مانعمونه دیگر. برطرف کنه. مانع ازدواج برطرف کردن سخته. میگوید: «تو از کار من مانع بردار، ان تنصر الله، مانع بردار، مانع برمیدارد.» نصرت قرض بده، قرض میدهم. کمک کن، کمک میکنم. وفا کن، وفا میکنم. ببخش، میبخشم. آیات قرآن.
یکی هم بگویم، اینم جالب است: سوء الحساب. بعضیها هستند، مؤمنین از سوء حساب میترسند. حساب چیست؟ حضرت فرمودند که اینهایی که شغل مشهدیها گیر کف میدهند. میخواهد برود یک چیزی بگیرد، هم میزند، پیدا میکند: این جایش اشکال دارد، آن جایش اونجوره، این جایش زدگی دارد، آن جایش این پول، اون تکه گوشش افتاده. اینهایی که گیر میدهند، فرمود: «روز قیامت بِل یَسیر مِنَ الرِّزْقِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِل یَسیر مِنَ الْعَمَلِ.» اگه به رزق کم راضی شدی از خدا، خدا هم به عمل کم ازت راضی میشود. ببین قواعد ساده بگیر، ساده میگیر. هی گیر میاندازد اینور اونور دیگر. من زیاد دیدم آدمهایی که میروند خرید بکنند، ده بار بالا پایین میکنند. همیشه سخت میگیری.
به قول تو همین تویوتا، همین دانشجو. همهجا میخواندم، میگفتش که: ما که باید پروژه را تحویل بدهیم، یک ساعت جابجا نمیشود. بعد استادی که من نمره را سایت بگذارد، یک ماه، دو ماه، سه ماه... ساده بگیر، ساده میگیرم. خدا انشاءالله به آبروی پیغمبر اکرم، ما را جزو اهل قرآن بکند و در این گردو شکستن با خدا انشاءالله برسیم به آن مقصود و مغلوب بشویم در آن قدم آخر و واصل بشویم انشاءالله. هدیه به روح منور پیغمبر اکرم و امام صادق علیهالسلام، صلواتی.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...