بسم الله الرحمن الرحیم.
مدرسه تعالی تقدیم میکند سخنرانی با عنوان «کلیّت دین».
أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَنَبِيِّنَا أَبِي الْقَاسِمِ الْمُحَمَّدِ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَلَعْنَةُ اللهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
حدیث امام جواد علیه السلام است که ایام شهادت ایشان است و این حدیث را حضرت عبدالعظیم حسنی (ایشان) نقل کردهاند: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ أَبِي جَدِّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ. امام جواد علیه السلام از پدرشان امام رضا علیه السلام، ایشان از پدرشان امام کاظم علیه السلام و به همین ترتیب تا امیرالمؤمنین علیه السلام، امیرالمؤمنین از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکنند که پیغمبر فرمودند: «إنَّ اللهَ خَلَقَ الْإِسْلَامَ فَجَعَلَ لَهُ عَرْصاً وَ جَعَلَ لَهُ نُوراً وَ جَعَلَ لَهُ حِصْناً وَ جَعَلَ لَهُ نَاصِراً». «خدای متعال اسلام را آفرید و برای اسلام عرصهای، فضایی و موقعیتی قرار داد، و برای اسلام نوری را قرار داد، و برای اسلام دژی را قرار داد، و برای اسلام یاوری را قرار داد».
خب، حالا هر کدام از اینها چیست؟ پس یک عرصهای را خدا به اسلام داد، این یک. یک نوری را خدا به اسلام داد، این دو. یک حصنی را خدا به اسلام داد، این سه تا. یک ناصری را خدا به اسلام داد، یاوری و کمکی.
«فَأَمَّا عَرْصُهُ فَالْقُرْآنُ». عرصه اسلام چیست؟ کجاست؟ فضایی که اسلام در آن دیده میشود و تبلور دارد، کجاست؟ قرآن است. کسی که بخواهد اسلام را بشناسد و ببیند، باید به قرآن چنگ بزند، باید با قرآن انس داشته باشد. چرا در مورد قرآن قبلاً زیاد صحبت کردیم؟ گفتگو به قرآن، باید به چشم یک کتاب راهنما نگاه شود.
الان خدا اگر به ما بچهای بدهد، مثلاً کسی در ایام بارداری باشد، این کتاب «ریحانه بهشتی» که خیلی معروف شده است را میگیرد یا به او هدیه میدهند و مطالعه میکند، به عنوان یک کتاب راهنما برای این ایام که خب در هر روزش چه کاری باید بکند، ماه دوم چه کاری باید بکنیم، ماه سوم چه کاری باید انجام دهیم، برای شیر دادن چه کارهایی باید بکنیم، چه کارهایی نباید بکنیم، چه چیزهایی را باید دقت بکنیم و چه چیزهایی را انجام دهیم. اینها میشود دستورالعمل راهنما.
شما یک وسیلهای بخرید، یک پنکهای بخرید، وقتی میخواهید پنکه را استفاده بکنید، اول از همه دفترچه راهنمای کنارش است. بهترین قطعاتش چگونه باید سوار هم شود، چگونه این قطعات باید با همدیگر پیوند بخورند. یک قطعه را هم حتی آدم بدون حساب و کتاب وصل نمیکند. همینجور به ذهنم آمد، همینجور به نظرم میرسد که این قطعه به آنجا میخورد، این پیچ به آنجا میخورد. هر پیچی را آدم سوار نمیکند. چه بسا یک پیچی را آدم استفاده بکند، پیچ دیگر هرز شود و دیگر کارایی نداشته باشد یا آن جایی که جای پیچ است دچار مشکل شود و دیگر نشود هیچ کاریش کرد، کل آن سیستم. این کتاب دفترچه راهنما برای این است که آدم بیحسابوکتاب کاری را انجام ندهد.
قرآن یک همچین کتابی است، قدم به قدم. خب حالا ما برای این بچه «ریحانه بهشتی» میخوانیم، ولی برای این بچه تا حالا کسی قرآن خوانده که من بچهام را چگونه تربیت کنم؟ تربیت یعنی اینکه اصلاً انسان چیست، عالم چیست، انسان در این عالم چهکاره است، کجا باید برود، چهکار باید بکند، خدا کیست، بفهمیم، بشناسیم، حرکت کنیم. به کتاب راهنما، به قرآن نگاه بکنیم، نه فقط کتابی که حالا بعضی سورههایش ثواب دارد، اثر هم دارد. البته بله، سوره واقعه هر شب خواندن، اثر دارد. سوره یاسین هر روز خواندن، ثواب هم دارد، سفارش هم شده است، سفارش کردهاند خواندن اینها خیلی خوب است.
یک وقت آدم برای ثواب میخواند. آن هم البته خوب است و ارزش دارد، ولی مثل این میماند که من نقشه شهر مشهد را بردارم، اسم خیابانها را حفظ کنم یا هی بخوانم. البته خوب است، کمک هم میکند. بالاخره یک وقتی در این مسیر میخواهم حرکت بکنم، بدانم از این چهارراه راهآهن که رد شدم، مثلاً خیابان اول خیابان آیتالله عبادی است، بعدش میشود نمیدانم خیابان عبدالمطلب، بعدش میشود مثلاً خیابان ابوطالب. در حد حفظش هم خیلی به درد من میخورد. بعداً یک آدرسی به من بدهند، راحت میتوانم پیدایش کنم. لااقل میدانم کجاست، کدام سمت است. میگویند مثلاً موسوی قوچانی، میگویم کدام سمت است، میگویند مثلاً بعد از ابوطالب. این کمک میکند، پیدا میکنم آدرس را. فرق منی که نقشه را خواندهام با کسی که نقشه را نخوانده است، خیلی فرق میکند. من خیابان را میشناسم، ولی این مرحله اول کار است که اکثراً در همین مرحله میمانیم.
اصل کار چیست؟ این است که مسیر را بروم. این آدرس را بگیرم و بروم، با آدرس در دستم بروم. یعنی قدم به قدم هی نگاه بکنم، ببینم من الان کجا هستم. این محاسبه با قرآن که گفته میشود این است که امام حسین فرمود: «قرآن مثل یک آینه جلوی چشمتان قرار بدهید و دائماً خودتان را در آن نگاه کنید». ببینید جزء کدام دسته از اینها هستید؟ جزء مؤمنینی، کافرینی، منافقینی، مجرمینید، متقینید، صالحینید؟ هر کدام از اینها ویژگیهایی دارند.
حتی «تُنْفِقُوا» یک «مُقَرَّبُون» داریم، یک «أَبْرَار» داریم، سه دسته آدم: «مُقَرَّبُونَ، أَبْرَار، فُجَّار» (آیه مبارکه متففین). مقربین خیلی بالا هستند، «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ». ابرار اصحاب یمین هستند، پاک و بهشتیاند، ولی به اندازه مقربین. مقربین خیلی جلو هستند. یک دستهام که فُجّارند، اصحاب شمالاند. قرآن میفرماید تازه وقتی میخواهید جزء ابرار بشوید، «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». تا وقتی که از این چیزهایی که دوست دارید انفاق نکنید جزء ابرار نیستید. از اینها که دوست داریم، میخواهیم بریزیم دور، حیف! شاید یک بنده خدایی بتواند ازش استفاده کند. اصحاب شمال هم اینها را دارند، فُجار هم از اینجور. بلکه چه بسا جنسهای خوبشان را هم گاهی انفاق میکنند. چیزی که دوستش داری، چیزی که برایت عزیز است. این را تازه اگر انفاق کردی، میشود چه؟ «بِرّ». تازه از ابرار تا مقربین خیلی راه است، خیلی کار است.
این الان میشود عرصه اسلام، قرآن. دیگر عرصه اسلام. حالا ما کجای کاریم؟ کدام نقطه؟ کدام پلهای؟ باید خودمان را موقعیتیابی کنیم، در قرآن ببینیم کجاییم. همینجور با یک گمانهزنی نسبت به خودمان، «انشاءالله وضعمان خوب است، انشاءالله اهل بیت به داد ما میرسند، زیارتها دست ما را میگیرد». بله، دست میگیرد. من در این بیابان گم شدم، حالا زنگ میزنیم فامیلهایمان میآیند ما را پیدا میکنند. آخه آدم وقتی نداند کجا گم شده است، خیلی فرق میکند با کسی که میداند کجا گم شده است. دسترسیاش راحتتر است. اگر بفهمد کجاست، مثلاً یک کیلومتر با فلان شهر فاصله دارد. این یک کیلومتر پیاده میرود، پلیس را پیدا میکند. سرگشتگی که ما، آدمی که اصلاً نمیداند کجاست، این خیلی خیلی برایش دردناکتر است، خیلی هول و ترسی که دارد بیشتر است. آن اولیای خدا که اهل کار بودند، آنها دست خودشان را خالی میدیدند، ولی گمشدهای که لااقل میداند کجاست. معمولاً گمشدهای هستیم که نمیدانیم کجاییم، آواره. معلوم نیست اگر امتحانی که از قبلیا گرفتند از ما بگیرند، کجای ماجرا باشیم. بعید نیست با یزیدیها همکاری بکنیم. این کتاب «رحمت واسعه» که از ایشان چاپ شده، مطالعه بکنید. ایام محرم نزدیک است، کتاب خیلی زیبایی است در مورد امام حسین، از عبارات و جملات مرحوم بهجت یک کتاب جمع کردهاند. خدا به ما رحم کرده است. هنوز امتحانهایی که از قبلیا گرفته، از ما نگرفته است.
وضع اقتصادی خراب میشود. تا دیروز نماز شب میخوانده، اهل روضه امام حسین بوده، حالا به همهچیز دارد درّ و ورّی میگوید. منی که اینجوری هستم، اگر زمان امیرالمؤمنین بودم، یار علی میشدم؟ زمان امام حسین بودم، کمک امام حسین میآمدم؟ با قرآن باید بشناسیم موقعیتمان را، جایگاهمان را، وضعیتمان را. هی خودمان را تطبیق بدهیم، هی خودمان را عرضه کنیم به قرآن. این پس شد عرصه اسلام.
«و اما نوره فالاحکمه». نور اسلام چیست؟ حکمت. انسان به یک فهمی برسد، بتواند تشخیص بدهد خوب و بد را، حکم بکند، این خوب است، این بد است، این درست است، این غلط است. این میشود حکمت. حکمت یعنی این، میشود نور اسلام. آدمی که نور دارد، گم نمیشود، راه را پیدا میکند، خوب و بد را تشخیص میدهد. ما خوب و بد را خیلی وقتها تشخیص نمیدهیم به خاطر هوای نفسمان. هوای نفس نمیگذارد آدم خوب را تشخیص دهد. خودمان را دوست داریم، کارهایی که میکنیم را دوست داریم، کارهایی که میکنیم را توجیه میکنیم. همین کار را دیگران نسبت به ما انجام بدهند، بدمان میآید. خودمان نسبت به دیگران انجام بدهیم، توجیهش میکنیم منوچهری (؟). حکمت نیست دیگر، آدم حکیم نیست، حکمت ندارد. آدمی که حکمت دارد، تشخیص میدهد؛ چون هوای نفسش این وسط دخالت ندارد.
«و اما حسنه فالمعروف». آنی که دژ پناهگاه اسلام است، آن چیست؟ معروف. کار خوب، کاری که خدا و عقل این کار را کار خوب میداند، عقل و شرع. این دین آدم را نگه میدارد، این اسلام را نگه میدارد. خیلیها یک مدت هستند، بعد یک مدت آدم میبیند اینها سر میخورند، میروند. به خاطر چیست؟ لغزشها به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه یک جایی یک گوشهای از این حسنش، این دیوارش ترک خورده، ریخته. یک نقطه ضعفی، گناهی، یک گناه، یک نقطه ضعف اخلاقی، همین آدم را نابود میکند. باید هرچیزی که کار خوب است، آدم بگردد، پیدا بکند و بنا داشته باشد که انجام دهد. کار خوبی از دستش برمیآید تا این دیوار دینش را هی محکمتر کند، هی سفتتر کند. «دین آدم را نگه میدارد».
یک کسی میخواست برود تحصیل بکند خارج از کشور، به رهبر معظم انقلاب نامه داده بود که آقا من آنجا که میخواهم بروم چهکار بکنم که دینم حفظ بشود؟ وضعیت در شرایط سخت. خیلی چیز عجیبی فرموده بودند، خیلی جالب است. فرموده بودند که آنجا که رفتی، مستحبات انجام میدادی، دو برابر انجام بده. مستحبات را دو برابر کن. یک کار خیر و کار نیکی که انجام میدادی، دو برابر کن. این دینت را بیشتر نگه میدارد. سست شدن آدم از همینجاست که کمکم از زیارت و قرائت قرآن و دعا و نماز شب و عبادت و اینها فاصله میگیرد. یک کمی که فاصله میگیرد، خودش میبیند چقدر سست شده. حالا حرف آدمهای بیدین، لاابالی روش خیلی اثری نداشته است. سست شده، در عقیدهاش هم سست شده، شل شده، مثل قدیم جدی نیست، محکم نیست. این عبادت و این برنامهها برای این است، آدم را محکم کند.
حالا دهه اول ذیالحجه که نزدیک است، خیلی اعمال دارد. انشاءالله از دست ندهیم. صبح، بعد از ظهر، اعمالی که هست، از کار و هدیهای که هست. انشاءالله این دهه اول را قدر بدانیم. این فرصت را استفاده بکنیم، نهایت استفاده را داشته باشیم. انشاءالله از یکشنبه شب، شب اول ذیالحجه است. نماز، اعمالی که گفته شده و اینها، خلاصه استغفار. از دست ندهید، اینها هم آدم را محکم میکند، آدم را سفت میکند.
«و اما انصاره فانا و اهل بیتی و شیعتنا». انصار اسلام چه کسانی هستند؟ یاور و کمک اسلام کیست؟ پیغمبر: «من و اهل بیتم و شیعیانمان». «فَاحِبُّوا أَهْلَ بَيْتِي وَ شِيعَتَهُمْ». اهل بیت من را دوست داشته باشید و شیعیانشان را دوست داشته باشید و انصارهم، یارانشان را دوست داشته باشید. «لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَنَصَبَنِي جَبْرَئِيلُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ». شبی که من معراج رفتم، به آسمان دنیا که رسیدم، جبرئیل من را برای اهل آسمان معرفی کرد. «اسْتَوْدَعَ اللهُ حُبِّي وَ حُبَّ أَهْلِ بَيْتِي وَ شِيعَتَهُمْ فِي قُلُوبِ الْمَلَائِكَةِ». وقتی معرفی کرد، محبت من و اهل بیتم و شیعیانم را گذاشت در دل ملائکه. «فَهُوَ عِنْدَهُمْ وَدِيعَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ». این را به عنوان یک امانتی گذاشت تا روز قیامت. این محبت من را گذاشت در سینه ملائک. اهل (؟). بعد با من آمد، فرود آمد به زمین، من را به مردم زمین معرفی کرد. «فَاسْتَوْدَعَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُبِّي وَ حُبَّ أَهْلِ بَيْتِي وَ شِيعَتِهِمْ فِي قُلُوبِ مُؤْمِنِي أُمَّتِي». بعد اینجا محبت من و اهل بیتم و شیعیانم را گذاشت در دل مؤمنان امتم. آنهایی که در بین امت من ایمان به من دارند، حفظ میکنند ودیعه من را درباره اهل بیتم. ودیعه یعنی امانت که محبت من (؟) «أَبَدَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُمُورَهُ أَيَّامَ الدُّنْيَا».
اگر یک نفر از امت من تمام ایام دنیا را عبادت کند، تمام ایام دنیا را، [یا] تمام ایام عمرش را، تمام ایام دنیا را، از روز اول خلقت دنیا تا آخر تا قیامت، تمام ایام دنیا را عبادت کند (حالا یعنی خدا یک همچین عمری بهش بدهد دیگر)، «ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبُغْضِ أَهْلِ بَيْتِي» اما وقتی ملاقات خدا میآید، این بغض اهل بیت را دارد، محبت اهل بیت را ندارد، بغض اهل بیت و بغض شیعه من را دارد. این بخش دومش خیلی مهم است، خیلی خطرناک است. ما خب اهل بیت را دوست داریم، خیالمان هم راحت میشود. اینجا میفرماید: «بغض اهل بیتم و بغض شیعه من را اگه داشته باشد، تمام دنیا را عبادت کرده، بغض شیعه من را دارد». بغض دارد یعنی از شیعه من، به خاطر شیعه بودنش بدش میآید. کسی اختلاف دارد اولاً بغض او را ندارد. واگذار میکند به خدا، خدا بین این و آن قضاوت کند. ولی اینکه چون مثلاً یک کسی که طلبه بوده، «من فلان حرف را زده، من از همه طلبهها بدم آمده». یک چادری فلان کار را کردهام، «از همه چادریها بدم آمده». یک مسجدی فلان کار را کردهام، «مسجدیها بدم آمده». این همین بغض شیعه است، ناراضی، ناراحتی. اولا دعا میکند خدا عاقبت بخیر بکند، سر به راه بکند، واگذار میکند به خدا. خدا بین من و او روز قیامت تصمیمگیری کند. اگر هم نمیتوانم ببخشم، اقلش این است: واگذار میکنم به خدا. دیگر بغض این و همه این آدمها، این دیگر برای چیست؟
فرمود: «اگر همه دنیا را عبادت کند و ملاقات خدا بیاید، در حالی که بغض من و اهل بیتم و شیعه من را دارد، خدا از سینه او چیزی را برنمیدارد، چیزی را بروز نمیدهد، مگر نفاق را». یعنی منافق است، مؤمن نیست. این نشان میدهد که مانع اصلی اینکه عبادتهای ما به ثمر برسد، اینهاست. چله میگیری: ذیالقعده، ذیالحجه چله میگیریم، از عاشورا تا اربعین زیارت میرویم، عاشورا میخوانی، نماز شب میخوانیم، قرآن میخوانیم. اثر ندارد، چرا؟ چون مانع، مانع بغض شیعه داشته باشد، این منافق است. این اثر برایش ندارد، عمل از او قبول نمیشود، چیزی از او بالا نمیرود، گرهی از او باز نمیشود.
خیلی وقتها اعمال ما مانع محبت اهل بیت است. اهل بیت را دوست داریم؟ ته دلمان نه. اگر اهل بیت را دوست داریم، «من امام رضا را دوست دارم، ولی از زیارتش خوشم نمیآید». «من امام رضا را دوست دارم، ولی از حرمش خوشم نمیآید». میشود؟ حالا یکی بگوید «من امام رضا را دوست دارم، ولی از زائرانش خوشم نمیآید». «من امام رضا را دوست دارم، ولی از محبینش خوشم نمیآید». «امیرالمومنین را دوست دارم، ولی از شیعیانش خوشم نمیآید». «علی را دوست دارم، ولی از نهجالبلاغهاش بدم میآید». «علی را دوست دارم، ولی از نجف بدم میآید». اگر کسی علی را دوست دارد، نجف را هم دوست دارد.
فرمودند: «هر کس ما را دوست دارد، غذای ما را هم دوست دارد». هر کس ما را دوست دارد، غذای ما را بیشتر میداند. امام صادق فرمودند: «اشتهاش به غذای ما بیشتر است». یعنی حتی این محبت تا آنجا هم میرود. این لقمه برایش با لقمههای دیگر فرق میکند. حالا ما واقعاً با شیعه اینجور هستیم؟ شیعیان را اینجور دوست داریم؟ بله!
گاهی جملاتی که امام رضا برای مردم نیشابور نوشتند این بود، خیلی این تعبیر، تعبیر عجیبی است. حضرت فرمودند که: «كُنْ مُحِبّاً لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كُنْتَ فَاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّيهِمْ وَ إِنْ كَانُوا فَاسِقِينَ». خیلی زیباست! امام رضا فرمودند: «اهل بیت پیغمبر را دوست داشته باش، حتی اگر فاسقی. و محبین اهل بیت پیغمبر را دوست داشته باش، حتی اگر فاسقند». دوباره بگویم: «اهل بیت پیغمبر را دوست داشته باش، حتی اگر فاسقی». «محبین اهل بیت پیغمبر را دوست داشته باش، حتی اگر فاسق و گناهکارند». دوستش داشته باش به خاطر آن محبت، دوستش داشته باش. نه به خاطر فسقش، به خاطر گناهش. از آن ناراضی باش، تأییدش نکن. همین که روضه میگیرد، همین که نذری میدهد، اعلام کن محبتت را، بروز بده محبتت را. همین که زیارت میآید. پنج تا گناه دارد که روی من صد تا گناه دارم که پنهان [است]. اهل بیت را دوست داشته باش، حتی اگر فاسقی.
آن جملات، چند جمله کلیدی است که امام رضا در یک خط برای مردم نیشابور نوشت، انگار یک جورایی چکیده اسلام است. اساس اسلام، حب اهل بیت است. اهل بیت اساس، اسلام اساس، اون همهچیز که بنا نگه داشته، این است. این محبت این نباشد، هیچچیز دیگر نیست. حتی اگر نماز و روزه و اینها هم که [هست]، محبت، تقویت محبت به اهل بیت است، محبت به محبین اهل بیت است. این مجالس و این ذکر و این آمد و رفت و اینها، اینها برای این است که این محبتها را تقویت کنیم. محبت نسبت به خدای متعال، محبت نسبت به اهل بیت.
بله، آدم میتواند در خانهاش هم بنشیند، یک فایل عزاداری بگذارد، گوش بدهد یا از تلویزیون یک مداحی گوش بدهد. آن اثر این جلسه را ندارد. چرا؟ چون آن محبت اهل بیت هست، ولی محبت محبین اهل بیت نیست. من در خانهام مراسم میگیرم، سفره پهن میکنم، شربتی میدهم، چای میدهم، خرمایی میدهم، میبینیم همدیگر را. محبت محبین اهل بیت. این هم ارزشش کم نیست. محرم و شب قدر و اینها پای تلویزیون عزاداری میکنیم، گریه میکنیم، البته ولی اثر این مجلس را ندارد. مجلسی آثار دیگری دارد. این دور هم نشستن، برکات محبت محبین اهل بیت است. این اثرش چیز دیگری است. خدا انشاءالله دست ما را بگیرد به آبروی امام جواد علیه السلام.
یک ماه تقریباً بیشتر تا محرم نماند. در ایام ذیالحجه هم هست، با امیرالمومنین [؟] آماده شود. دلم پاک شود، دلم ایام عید غدیر انشاءالله دلهایمان به هم نزدیک شود. دل شیعیان به هم نزدیک شود. محبت ما به هم بیشتر شود، رحم ما به هم بیشتر شود. اشکی پیدا کنیم، حالی پیدا کنیم، سوزی پیدا کنیم.
به امام جواد علیه السلام متوسل بشویم. این آقا که گفتند بزرگان، اگر شما امام رضا را قسم بدهی به حق این آقا، آقازاده دست رد به سینه شما [نمیزند]. آبرو دارد این آقا در محضر امام رضا علیه السلام که محبوب بود برای امام رضا علیه السلام. این فراق و دوری، دوری این پدر [و] پسر خیلی سخت بود برای امام رضا. در سن پیری خدا فرزند داد. چهل و شش سالش بود امام رضا علیه السلام که پدر شد. سه سال بیشتر با این آقازاده نبود. در سه سالگی فعال کرد (؟). امام جواد شد. آن انس عجیبی که راوی میگوید: «دیدم از سر شب تا صبح کنار گهواره امام جواد علیه السلام نشسته بود، قربانصدقه این آقازاده میرفت». این فراق خیلی برای امام رضا سخت بود به حسب ظاهر. این چند سال رابطهای نبوده، به حسب ظاهر دیداری نبوده تا لحظه آخر که چشم مبارک را باز کرد. سر نازنینش در دامن آقازاده است. امام جواد [علیه السلام] هفت ساله. آمدند سر پدر را به دامن گرفت. لا اله الا الله.
غربت را خود امام جواد هم مبتلا شد. تبعید کردند به بغداد. زن و بچه در مدینه. آقای بیست و پنج ساله. این غربت که باز سختتر. همسر آدم قاتل آدم باشد در خانه خودت. دشمن داشته باشی در خانه خودت. بهت رحم نکنند. آدم از هر جا دلش پر است، زبدی میبیند، میآید خانه، با همسرش درد و دل میکند، آرام میشود. جان به فدای این غریب. امام رضا که منزل خودش هم غریب بود، مونس نداشت، تنها بود. فرزندانش مدینه بودند. آن هم جوان، آقای بیست و پنج ساله، عنفوان جوانی، عنفوان طراوت. اینجور مسموم بکنند در حجره را ببندند. هلهله کنند، کف بزنند.
یا اباجعفر، یا محمد بن علی ایها التقی الجواد، ابن رسول الله. یا حجت الله علی خلقک. یا سیدنا و مولانا. إنا توجهنا و توسلنا بك إلی الله، و قدمناک بین یدیه حاجاتنا. یا وجیهاً عند الله، اشفع لنا عند الله. رسیده جان به لبت، حرم نشسته (؟)، پیک اجل در ابوالهادی. دوباره قصه زهرا. دوباره نامرد کبود شد (؟). همه [ظرف] آبوالهادی (؟) لباس به تن کرد و منع آبت کرد. چهکرد با دل تو همسرم؟ شبیه فاطمه دستی گرفته به کمر… مگر خدای نکرده پر [پر و میان حجره] در بسته [شد] و دست و [پا] بریده شد (؟). نفس ابوالهادی. هلهله شد، تا صدای تو صدای خسته، بیجوه. کنیزها بدنت را کشانکشان بردند بر لب در. سرت اول بر تن تو (؟). آفتاب میتابید، ولی بریده حنجره دیگر زیر سم اسبهای تازهنفس. ندی جسم تو را دخترم. اگرچه دور و خیرهسر (؟) فراوان بود، ولی نه (؟)، خواهرت. چهخوب شد که در آن کسی نرسید (؟). برای انگشتر جوان امام رضا. لب تشنه. دست. هلهله میکردند. الله اکبر.
یا امام رضا. خدا به شما رحم کرد. لحظه نبودید بالای سر خورده (؟). یا آقازاده با لب تشنه دست و پا میزند. پدرش بچه را در آغوش [بگرفت]. ای! بچه را صدا زد، جوابی نشنید. لشکر دشمن شروع کردند به اشک پدر خند (؟). هلهله کردند. الله اکبر. هر کار کرد، بچه را برگرداند عقب، نتوانست. دید هر طرف بدن را بلند میکند، طرف بدن از دست میرود. برگشت. قیمهها [خیمهها]. «جوانان بنیهاشم، علی را بر در خیمه رساند». خدا داند من طاقت نداره. «علی را بر در…»
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. لعنت الله علی القوم الظالمین.
نسئلک اللهم باسر و الأعظم الأعز الأکرم. یا الله، یا رحمن و یا رحیم. یا مقلب القلوب، انک علی کل شیء قدیر. الهی، امید به حق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین. اللهم عوّل (؟) لولیک الفرج. خدایا، قلب نازنین آقامون را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرت قرار بده. امواتمان را، شهدا، فقها، امام راحل، جوادالائمه مهمان بفرما. شب اول قبر، جوادالائمه به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین و قرآن و انقلاب اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. رهبر معظم انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود و آنچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...