‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلکتوا عدوهم و الفعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خوب، میلاد حضرت زینب سلاماللهعلیهاست. انشاءالله کام همهمان با این ولادت شیرین باشد؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
خوب، در مورد حضرت زینب سلاماللهعلیها، یک چیزی که کمتر بهش پرداخته شده، اسم شریف ایشان است. خوب، اسم ایشان اسمی بود که از آسمان آمد و پیغمبر این اسم را روی زینب کبری سلاماللهعلیها گذاشتند. این اسم، اسم آسمانی است. پیغمبر هم که هر کاری انجام دهند، الا وحیای که هر چیزی که پیغمبر بفهمند عین وحی است؛ انگار خود خدا اسم زینب کبری را گذاشته "زینب".
خوب، زینب یعنی چه؟ کدام عزیز میداند معنای زینب چیست؟ آفرین! زینب، «زین» نمیشود، «زین اب» است؛ یعنی زینت پدر. حضرت زینب سلاماللهعلیها یکی از کمالاتشان این است که زینت پدرند. مادرشان امابیهاست؛ فاطمه زهرا سلاماللهعلیها خودشان زینت پدرشان بودند. یک اسراری در این اسامی هست. خوب، زینت پدر بودن یعنی چه؟ آیا کمال است؟ چه جور زینتی؟ مثلاً دانشگاه بروند، دکتر بشوند، مثلاً بابایشان خوشش بیاید؟ کدام بابا؟ هر بابایی یک بابای خاصی. حضرت زینب سلاماللهعلیها دختر امیرالمؤمنین بودند. خوب، این دختر امیرالمؤمنین بودن فینفسه فضیلت است. این که کسی بچه امام باشد، محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین بود. صرف فرزند بودن که کمال و فضیلتی نیست. جعفر کذاب فرزند امام بود. پس این زینت پدر بودن، آن بحث سلبی و بحث نسب و اینها لزوماً نیست. یک کمال دیگهای است. این چه زینتی است؟ برای چه پدری؟
امیرالمؤمنین پدر زینب کبری سلاماللهعلیها بودند، ولی نسبت زینب کبری با امیرالمؤمنین بیش از نسبت پدر و فرزند خونی و سلبی است. همانطور که ارتباطشان با امام حسین بیش از برادر-خواهر خونی و صلبی است. زینب کبری در عاشورا، آن مصیبت و آن فاجعه و آن غم، از باب این نبود که ایشان برادر از دست داده باشد. البته ما خب آن بخش عاطفی روضهها را داریم و میگوییم، ولی آن غمش، غم برادر نیست. از جنس برادر-خواهری نیست. آن غمش، غم ولایت است. برادر-خواهری؟ قمر بنیهاشم امام حسین را اول مولا میبیند، بعد برادر. زینب کبری امیرالمؤمنین را اول مولا میبیند، بعد پدر. امیرالمؤمنین فقط پدر زینب کبری نبودند. خوب، اگر به فرزندان ظاهری باشد که چند تای دیگر هم داشتند؛ دیگر حسن و حسین و حضرت عباس و حضرات.
اگر پدری معنوی باشد چی؟ پیغمبر اکرم فرمودند: «انا و علی ابواه هذه الامة». من و علی پدران این امتیم. درست شد؟ پس امیرالمؤمنین پدر همه ما هستند. پدر بودن کمال است؛ چه زینتی برای چه پدری؟ نه پدر سلبیاش که بشود. امیرالمؤمنین پدر روحانی و حقیقی و فطریاش. همان نسبت به امیرالمؤمنین، نسبت به همه ما هم دارد. پدر همه ما هم هستند. زینب کبری، زینت پدر و کمال برایش. من و شما هم اگر زینت پدر بودیم، برایمان کمال است. زینت کدام پدر؟ بابای خودمان؟ فضیلت زینب کبری این بود که یک بابایی کل جنس مادیاش بود. برایش فضیلتش این بود که زینت آن بابا بود. که من و شما هم زینت باباهایمان فضیلتش این بود که زینت امیرالمؤمنین بود که پدر همه است. من و شما هم کمالمان به این است که زینت امیرالمؤمنین باشیم که پدرمان است.
نکته مهمی است. امیرالمؤمنین، پیغمبر اکرم: «انا و علی» پدر ما. من و شما هم باید زینت پدر باشیم. بشویم زینبی. درست شد؟ کار زینبی کنیم؛ زینت پدر. پدر سر بالا بگیرد، به ما افتخار بکند. پدر افتخار بکند به داشتن همچین فرزندی. باباها خجالتشان میآید، شرمشان میآید، میگویند این بچه ماست؟ باید جوری باشد که امام زمان سر بالا بگیرند، بگویند این آقا شیعه ماست، این از ماست. مثل سلمان. سلمان جنگ خندق، وقتی آن طرح استثنایی را داد که خندق بکَنیم. خندق، عربیِ فارسیش میشود «کندک»؛ کندک بوده، عربی شده خندق. حالا ما فارسها «خندق» را بهتر بلدیم تا «کندک». «کندک» یعنی کَندن، کَلّه بکنیم؛ عربیش میشود خندق. پیشنهاد خندق را که داد، پیشنهاد خیلی خوبی بود. مهاجرین و انصار کشمکش شد. اینها گفتند سلمان از ماست، آنها گفتند سلمان از ماست. پیغمبر اکرم گفتند: «سلمان از هیچ کدوم از شما نیست؛ سلمان از ماست.»
چقدر آدم میتواند فضیلت پیدا کند، رشد پیدا کند؟ امام زمان سر بالا بگیرند، با افتخار بگویند از ماست. بچه سلبی اش خدا بهش میگوید: «نه! تو نیست.» و «من جز تو به حساب نمیآورم.» فیروز خانواده تو نیست. زینت پدر بودن یعنی چه؟ که این کمال. آنهایی که با امیرالمؤمنین، با اهلبیت ارتباطی دارند، محبتی دارند، دو دستهاند. بعضیها اهلبیت برای اینها زینتاند. بعضیها اینها برای اهلبیت. من روایتش را برایتان بخوانم. روایتهای خیلی قشنگ. امام صادق علیهالسلام فرمودند (در کتاب شریف خصال مرحوم صدوق، جلد یک نقل کرده): «الشیعة ثلاث». شیعیان سه دستهاند. خیلی مطلب جالبی است. ما سه مدل محبوب داریم. «فهو منا». بعضیها هستند که حب و مودت ما را دارند، اینها از ما اهلبیتاند. آنهایی که ما افتخار میکنیم، سر بالا میگیریم، میگوییم اینها از ماست. آنهایی که همه وجودشان را محبت ما پر کرده. این دسته اول.
دسته دوم: «و متزین بنا و نحن زین لمن تزین». دسته دوم اینها محبتشان کمتر است. اینها بیشتر از اسم و نام و آبروی ما آبرو کسب میکنند. متدین به ما هستند، زینت میگیرند از ما. زینت ما نیستند، ما زینت اینهاییم. اینها به ما افتخار میکنند. اینها خودشان را به ما میچسبانند. اینها یک اسم و رسمی از ما پیدا کردهاند، از قبل ما یک چیزی گیرشان میآید. البته هر کس که خودش را به ما اهلبیت بچسباند، یک آبرویی از ما پیدا میکند، زینت بگیرد، ما برایش زینتیم. اینها درجهشان بالا نیستها. اینها مرتبه دوماند. اینها شیعیان درجه یک نیستند، شیعیان درجه دو. با شاگردان طلبهها شوخی میکنیم. یکی از طلبهها سر کلاس سؤال پرسید، جواب داد و ما گفتیم که شما یکی از بهترین طلبههای درجه سه این مدرسه است. کلّاً بهترینهای درجه سه. بعد یکی دیگر از طلبههایمان بهترین طلبههای درجه سه. بعد بعد یک مدتی آمد یک کاری کرده بود و گفتش که: «حاج آقا من الآن درجهام ارتقا پیدا کرد یا نه؟» گفتم: «بله.» گفت: «خب، الآن یعنی از درجه سه در آمدم؟ چی شدم الآن؟» گفتم: «الآن یکی از نیروهای بیخود درجه دوم، بهترین درجه سه.» رفقا زیاد داریم (خلاصه).
بعضیها جزء بهترین نیروهای درجه دو هستند. درجه یک کیاند؟ درجه یک کسانیاند که اینها زینتاند بر اهلبیت. درجه دو، یا اهلبیت زینتاند برای اینها. یعنی کسب زینت میکند. اینها درجه یک نیستند. خلاصه، زینب سلاماللهعلیها خودش زینت است برای امیرالمؤمنین، نه این که از قبل اسم باباست. آخه الآن خیلیها بچه عالِمند و از بیت نمیدانم کیاند و اینها. بابایشان زینت است برای اینهاست. آن فامیل، آن آقا، پشت اسم این که میآید، برای این افتخار است. این افتخار برای آن بابا نیست. امام خمینی (رضواناللهعلیه) خودش افتخار بود برای دودمان خمینی و هنوز هم هست. برای بدیهایش امام به اینها افتخار بکند. یک وقت این جوری میشود ما میخواستیم ازدواج کنیم، خیلی دوست داشتیم که با بیت علما وصلت کنیم. مثَلاً پدرخانممان از علما. بعدمثلاً بچههایمان شدند نوه آقای فلانی و افتخاری بود دیگر. بالاخره با اینها حشر و نشر و اینها. یکی از اساتید، خوب دست ما را خواند، حرف خوبی به ما زد. گفت: «جایی وصلت کن که تو افتخار برای آن خانواده باشی، نه آن خانواده افتخار.»
دنیا درجه سه است که الآن میخوانم برایتان، آخرین روایت را. ولی خلاصه، این کلام استاد ما خیلی به ما چسبید. یعنی همان باعث شد که ما دیگر این ور اصرار بیشتر از این نکنیم. بعضیها خودشان افتخارند برای اهلبیت، زینتاند. بعضیها با فلان خانواده و فلان اسم و فلان رئیس و فلان تشکیلات و اینها که از قبل آن یک چیزی گیر این بیاید. شیعیان درجه سه، شیعه درجه سه این است. «من الناس» چیست؟ درجه سه این است که از قبل ما نان میخورَد. این دیگر بد است. درجه دو از قبل ما آبرو پیدا میکند. حالا اشکال ندارد. فلان خانواده وصلت میکند که مثلاً بگویند داماد آقای فلانی. خب، حالا این هم بد نیست. ولی این که میخواهد برود داماد آقای فلانی بشود که از قبل آقای فلانی نان بخورد، اختلاس بکند، امضایش ارزش پیدا کند، این تیکه سوم است.
میفرماید: «و من استعکل بنا افتقره». هر که بخواهد از قبل اهلبیت نان بخورد، فقیر میشود. درجه سومی فقیر میشود. بزرگترین فقرش هم چیست؟ بزرگترین فقرش این است که از آن دو تا مرحله اول محروم میشود. اولین فقر این است که نه زینت ماست، نه ما زینتاش. بدترین فقر است. دیگر نیست، آقا! «بمصطکل». سه دسته. حضرت زینب سلاماللهعلیها جزء آن دسته اول. دسته دوم: از امام صادق علیهالسلام میگوید تعدادی از شیعیان دور حضرت بودند، روایت در امالی شیخ طوسی است، شیخ طوسی نقل کرده. لباس معروفه. خیلیها شنیدید. حضرت فرمودند که: «معاشر الشیعة کونوا لنا زین ولا تکونوا علینا.» برای ما زینت باشید، آبرو باشید. جایی میروی، تو را میبینند، از دیدن تو عاشق اهلبیت بشوند. ماها را چون اهلبیت را دوست دارند، من طلبهشان، اهلبیت را دوست دارند، به من احترام میگذارند. خدای ناکرده ممکن است درجه سه باشم. اصلاً این لباس و این تشکیلات و اسم و رسم و اینها برای این که یک چیزی گیرم بیاید. این که خیلی. پناه بر خدا! خدا کند که اینطور نباشد. یک وقتی نه، چون اهلبیت را دوست دارند. امام رضا را دوست دارند، امام زمان را دوست دارند، علما را دوست دارند.
دسته دوم: دسته یکی است که زینت پدر میشود، زینت امیرالمؤمنین میشود، زینت اهلبیت میشود. کدام است؟ من از اهلبیت شناخت نداشتم، از اسلام خوشم نمیآمد، تو را که دیدم عاشق اسلام شدم. تو را که دیدم عاشق اهلبیت شدم. حضرت امام (رضواناللهعلیه) یک آهوی آقایی در مالزی گفته بود که من شیعه شدم. یک کلیپ دو دقیقهای از امام خمینی میدیدم، زیرنویس ترجمه به زبان خودمان. دیدم این امام خمینی برگشت گفتش که حضرت بقیهالله «ارواحنا لتراب مقدمه». زیرنویس کرد. گفت که امام زمان که جان ما فدای خاک پای او. گفتم: این آن آقایایی که این دارد اسم میآورد که این آقای خمینی میخواهد جانش را فدای خاک پای او کند، کیست؟ رفتم، تا درجه یک شدم. اذان معلوم است. این را میبینند عاشق اهلبیت میشوند. آقای بهجت را میدیدند شیعه میشدند. آقای بهجت را میدیدند سر به راه میشدند. آقای بهاءالدینی و علامه طباطبایی و این بزرگان این جوری بودند. یکی از اساتید ما میفرمود: «هر وقت ما با شبهه»—دقت کنید خیلی جالب است—«اساتید خوب ما در جوانیمان، دانشجو بودیم، مثلاً محصل بودیم، شبهه جدی که میافتاد تو اعتقاداتمان، هنگ میکردیم، کم میآوردیم.»
میآمدیم یک نگاه بهاءالدینی میکردیم. محکمترین دلیل برای حقانیت شیعه، خود آقای بهاءالدینی بود که میدیدیم. علامه طباطبایی بود که میدیدیم. آقای بهجت بود که میدیدیم این مکتبی که اینها را داده بیرون این بر حق است. آدم یک جوری بشود که او را نگاه کنند، اعتقاد پیدا کنند. میشود این جوری؟ این مدل حضرت زینب سلاماللهعلیها این است. صبر و بلا و مصیبت و اینها. مهمترین ویژگی حضرت زینب این است که زینت، زینت پدر، زینت امیرالمؤمنین. او را میبینند، میفهمند علی بر حق است. خیلی حرفها. از قبل علی نان نمیخورَدها، نمیآید وایستد بگوید من دختر علیام. هی خود را به علی «بچسباند» که اعتباری پیدا کند. هر کس در حقانیت علی شک داشت، زینب را که دید، به حقانیت علی ایمان آورد. مردم شام. شام کی بودند؟ آقا، خودمان مال یک منطقه هستیم. اطراف تهران، یک جایی از کرج. یعنی آن جا خیلی سال زندگی اسلام و انقلاب و اینها کلاً وارد نشده بود. یک شهرکی هم بود که ما مدرسه... شهرک کلاً حجابش هم آزاد بود و استخر و استخرها همه مثلاً تو خانههایی بودند. یک خانه مثلاً انگلیس، یک خانه این جا. منطقه شهرک خاصی. اسم شهرک وارد نشده. خیلی فضای خاصی داشت. شهر شام این شکلی بود. شهر شام کلاً خبری از پیغمبر و اهلبیت و اینها تویش نرفته بود. از اولی که این منطقه فتح شد، دست بنیامیه بود. از اول رئیسش معاویه بود. سی سال روی اینها کار فرهنگی کرده بود. معاویه؛ بچهها را مدرسه که میفرستادند، مواد درسی چی بود؟ به این بچهها یک. یکی از مواد درسی بچه ابتدایی توی مدرسه شام، لعن امیرالمؤمنین به قول تعبیر خودمانیشان: مطاعن امیرالمؤمنین بود. یعنی چهل، پنجاه تا داستان درست کرده بودند کی؟ بچه از همان اول یاد بگیرد. بغض امیرالمؤمنین تو قلبش از همان اول شکل بگیرد. پیشنهاد داد به معاویه. گفت: «به این بچهکوچکها واسشان بزغاله ببر، تحویلشان بده. وقتی تحویل میدهی، بگو معاویه داده. خیلی خوشحال میشوند. شب بیا تحویل بگیر، بگو علی فرستاده اینها را ازتان درآورد.» تا بغض علی از بچگی میرود تو قلب این بچهها. مردم شام این شکلی تربیت کرده بودند. هیچ شناختی از اهلبیت ابداً نداشتند. مردم شام بودند دیگر. گفتند: «مگه نماز میخوانده که تو محراب کشته شده؟» اینها مال مردم شام. هیچی نمیدانستند. یک نفر رفت ورق شام را برگرداند. کی بود؟ زینب کبری سلاماللهعلیها. ریخت به شهر شام. زینت پدر. باید یک جوری باشیم، محکمترین دلیل برای حقانیت اهلبیت و امیرالمؤمنین، من و شما باشیم. خود دیدن. نگاهم که میکنند، میگویم این بر این مکتب بر حق است. درجه یک.
برایتان بخوانم. ادامه داشت. آبروی ما باشید مايه ننگ ما نباشید. برایتان بگویم. اصحاب را دیدند که ماهیگیر گرمای عربستان. حضرت دیدندش و به او فرمودند که: «باغ ماهی گرفتم برای زن و بچه ببریم خانه ماهی.» حضرت فرمودند که: «خوب است که خانه میرویم یک چیزی بگیریم ببریم.» حضرت فرمودند که: «بابا، این ماهی، یک پلاستیکی، کیسهای چیزی. شما را به ما میشناسند تو خیابان. وقتی میروی بوی بد میدهی، نمیگویند این مش قنبر بوی بد میدهد. طیف و جناح امام صادقند و اینها. آدمهای جعفر بن محمدند و اینها. طیف امام صادقیان. امام صادقیان ماهی. آبروریزی ما نباش. تو خیابان یک جوری راه برو که فکر کنند شما ادب دارید، با مردم خوب برخورد میکنید، میگویند: «هذا جعفری.» زینت ما. دانشگاه رأی آورد. این میرود آن جا، آن دانشجوها این را میبینند، قُرة العین امام زمان میشود. زینت پدر. زینت آبرو. این میشود زینب، زینت پدر. بعضیها هم نه. حضرت میفرمایند: «برزخ!» این الان میرود دانشگاه، دو ماه دیگر کلاً چادر اول را برمیدارد و بعد جای دیگر در میرود. مدل شیر حضرت زینبی آن جوری است. میرود اثرگذار.
امیرالمؤمنین به زینب کبری فرمود: «دخترم، روزی میآید.» این خیلی عجیب است، این حدیث ام ایمن، یک روایت معروف مفصل است. میخواستم بخوانم، وقت دیگر نیست. این را بگویم و تمامش کنم. ام ایمن یک حدیثی به زینب کبری گفته بود. گفت: «من خودم روزی پیغمبر اکرم، کنیز بودم، کنیز پیامبر. غذایی درست کردم آوردم برای پیغمبر و پنج تن دور هم جمع بودند. پیامبر غذا را خوردند و بعد نگاه به بچهها کردند و خیلی خوشحال شدند. اول از ته دل. دیدم پیامبر خوشحالند و میخندند.» حضرت به اینها نگاه کردند و از ته دل گریه کردند. سؤال کردند که: «آقا، چی شده؟» فرمود که: «جبرئیل آمد و به من گفتش که یا رسولالله، خوشحالیم. بچهها دورتند.» گفتم: «آره، بابا!» فرمود که: «به من گفت این جمع شما تو بهشت با هم جمع هستند.» خیلی خوشحال شدم. بعد گفتش که: «ولی یا رسولالله، خیلی خوشحال نباش. این جمع این بلاها سرش میآید.» تکتک اطلاعات این جمع را گفت. گفت با فاطمه زهرا چه میکنند؟ با امیرالمؤمنین چه میکنند؟ با حسن، با حسین چه میکنند؟ پیامبر خیلی گریه کردند. برای زینب کبری داشته باشید. جالب است: به برادر، تو حسن، این را گفت. به برادرتان حسین، این را گفت. اطلاعاتشان چی میشد؟ وقایعی که پیش میآید، همه را گفت. زینب کبری لحظات آخر از دنیا میرفتند، آمدند کنار پدر، گفتند که: «باباجان، ام ایمن این جوری برای من حدیث را گفته. این حدیث درست است؟» حضرت فرمود: «الحدیث کما حدَّثت که ام ایمن.» اضافه کردن یک جملهای که اضافه کردن این بود. این را داشته باشید، روزی امشبمان تمام میشود. حضرت فرمود که: «میبینم اطلاعاتی که برای تو پیش میآید و وارد این شهر کوفه میشوی»—چون تو کوفه بودند از دنیا—«وارد این شهر کوفه میشوی با چه وضعی؟» کار نداریم که آن، روضه است. این تیکه دومش عجیب است: «همان دخترم، آن روزی که تو با اسارت وارد شهر کوفه میشوی، روی کره زمین»—داشته باش—«جمله: روی کره زمین جز تو و اینهایی که کنار تو اسیرند، مسلمانی علی وجه الارض پیدا نمیشود.» روی کره زمین مسلمانی غیر شماها پیدا نمیشود. مدیریت این چند نفر هم با کی بود؟ با زینب کبری. ولایت با زینب بود دیگر، ولایت باطنی با امام سجاد بود به خاطر وضعیت جسمانی. ولایت ظاهری با زینب کبری. چقدر یک زن میتواند ارزش، جایگاه و مقام همچین جایگاهی پیدا کند؟ یک زن از تو یک عالم کفر با ده تا مسلمان، این رهبر اینها هم هست. روبروی یک جهان کفر میایستد. این میشود زینت پدر.
نمیشود ماهی دلگرمی امیرالمؤمنین را نگاه میکنند. لذت و علاقه و شیفتگی امیرالمؤمنین به زینب سلاماللهعلیها به این نیست که بچهاش است. از جنس ما ندارند که. آنی که دلبری میکند از زینب کبری برای امیرالمؤمنین، انقدر این قوی است. کوه این که میگوییم کوه هست زینب کبری. نه. تک و تنها وایمیستد، گردن بالا میگیرد، میرود تو مجلس یزید. با دست بسته، با لباس اسارت. بعد میگوید که: «تو فکر کردی که ما اسیر دست توایم؟» کی میگوید؟ زینب کبری. به کی؟ به یزید. کجا؟ تو شهر شام. خراب میشود و تو هم میمیری و «لن تمحو ذکرنا». نمیتوانی ذکر ما را محو کنی. ما تا ابد هستیم. تویی که نابود میشوی. این را میگویند زینت. خدا انشاءالله روزی ما بکند همچین حس و حالی، همچین درکی، همچین قلبی، همچین عظمتی. بشویم زینت امام زمان. افتخار کند امام زمان به این که فلانی از ماست.
این هم بگویم، عرضم تمام. ربطی به این ایام هم چون دارد. ایام خاص و به هم ریختهای است. اذیت مملکتمان. مرحوم آیتالله حجتی میانجی. این ماجرا را طبعا گفتنش هزینه دارد. اشکال ندارد. گردنمان را بالا میگیریم و هزینهاش را هم پرداخت. آیتالله حجتی میانجی از بزرگان قم بود. یکی از اساتید ما از شاگردان ایشان بود و این داستان را بنده با یک واسطه دارم نقل میکنم. خیلی مشهور نیست. خیلی جای آن چنان پخش نشد. مرحوم آیتالله حجتی میانجی حالا چی احوالاتی داشت؟ احوالاتی داشت. ایشان تشرفی محضر امام زمان داشت. در دهه هفتاد شمسی به برخی از اطرافیانشان فرموده بود که: «من محضر امام زمان که مشرف شدم، از حضرت پرسیدم: آقا، نظرتان در مورد آقای خامنهای چیست؟» گفت: «حضرت با یک وجد و سرور و افتخاری، با یک لبخند و یک حس خاصی فرمودند: آقای خامنهای از مرحوم آیتالله بهاءالدینی هم فرمودند که: آقای خامنهای از معدود کسانی هستند که حضرت بقیهالله شبانهروز»—حالا مثلاً یک بار، چند بار، چطور؟—«شبانهروزی نیست که مگر این که با اسم ایشان را به طرز خاصی دعا. فائز به طرز خاص دعا. نمیشود مایه سرور و افتخار. انشاءالله هستیم و هستید و خواهید دید که هنوز اول کار است و انشاءالله خواهیم دید که اینهایی که وایستادهاند روبروی این جریان، یکییکی ذلیل میشوند، نابود میشوند. خودشان فرمود که: چون ایام سالگرد صدامم هست. ایشان فرمود که: این صدام یکی نبود. عاقبت همه اینهایی که روبروی این جمهوری انقلاب ایستادهاند تکتک همین است. که یک روز مثل این صدام گُم میکنند. به همین وصف دچار میشوم.»
یکی این هم بگویم عرض من تمام. آقا فیض را بدهند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت که دیگر ایشان دیگر اصلاً نیازی به توضیح و توصیف و اینها ندارد. ایشان فرموده بود در جوانی—داشته باشید، مطلب قشنگ—«در جوانی پرده یک وقتی برایم کنار رفت. یک سید جوانی را دیدم. سید جوانی را دیدم. دیدم هر کسی روبروی او میایستد، نابود میشود. نمیدانستم این کیست. انقلاب که شد و آن فضای انقلاب و اینها، یک روزی یک کسی عکس از جوانی آقای خمینی برای من آورد. عکس از جوانی آقای خمینی. نگاه که کردم، دیدم همان سیدی که من تو جوانی دیده بودم که هر کسی روبروی او میایستد، نابود میشود. من فهمیدم که این انقلاب الهی است و هر کس روبروی این سید بایستد، کارش تمام است.» انشاءالله خواهیم دید. وضعیت سخت است، زندگیها مشکل، مشکلات زیاد داریم ولی انشاءالله هستید و هستیم و خواهیم دید که هر که با آل علی درافتاد، ور خود افتاد. این رمزی است که زینب کبری ما فرمود که: «هر که روبروی این جریان بایستد، محو میشود، نابود میشود.» با اقتدار و با عظمت بالا میگیریم و اعلام میکنیم شیعهایم و تا آخر هم پای حرفمان وایمیایستیم که انشاءالله با این ایستادنمان زینت باشیم برای امیرالمؤمنین و اهلبیت.
خدا در امر فرج تعجیل بفرما. عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. قلب نازنین حضرت حجت از ما راضی بفرما. ما را مایه چشم روشنی و زینت و کار امام زمان قرار بده. نسل ما را مایه افتخار امام زمان قرار بده. ما را سربازان، بلکه سرداران رکاب امام زمان قرار بده. رفتگانمان را ببخش و بیامرز. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین و قرآن و انقلاب اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...