‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از مسائلی که ما معمولاً هنگام تحویل سال به آن اهمیت میدهیم و از خدای متعال آن را میخواهیم این است که سالی که قرار است رقم بخورد و در آن وارد بشویم، سال خوبی باشد. گاهی پیش از سال مینشینیم و برای خودمان محاسبه و بررسی میکنیم که سالی که از ما گذشت سال خوبی بود یا سال بدی؟ معیارهایی برای خوب بودن یا بد بودن سال داریم و آخر جمعبندی میکنیم و میگوییم: «این سال مثلاً سال خوبی بود، سال نودوپنج...»
اصلاً چیزی به اسم «سال خوب» و «سال بد» داریم یا نداریم؟ اصلاً میشود یک سالی را سال خوب یا سال بد، یک هفتهای را هفته خوب یا هفته بد و یک روزی را روز خوب یا روز بد دانست؟ و همینطور ساعتی یا دقیقهای؟ آیا همچین چیزی اصلاً هست؟ این سؤالی است که با آن به محضر امام هادی (علیه السلام) میرویم که امشب شب شهادت ایشان است؛ ببینیم امام هادی (علیه السلام) چیزی به اسم «سال خوب» و «سال بد» را قبول دارند یا نه؟ اصلاً میشود گفت که سال خوبی یا سال بدی را گذراندیم؟
روایتی که میخواهم تقدیم کنم روایتی بسیار شنیدنی است که در کتاب شریف "تحف العقول" نقل شده است. مرحوم علامه طباطبایی در جلد نوزدهم تفسیر شریف "المیزان"، دهدوازده صفحهای بحثی دارند که این روایت را هم در آن بحث آوردهاند؛ بحث بسیار شریف و خوبی است. مطلب ایشان را انشاءالله امشب کمکم با هم میخوانیم، نکاتی که از آن درمیآید را بررسی میکنیم تا برسیم به آن نقطه آخر.
یک آقایی به اسم حسن بن مسعود به خدمت امام هادی (علیه السلام) رسید. فضایی که حضرت در آن بودند، خلاصه، پادگانی بود. کسانی که به حضور ایشان رفتوآمد میکردند، آدمهای زیادی نبودند. شیعیان حضرت عمدتاً در مدینه بودند. حضرت را به سامرا آوردند؛ سامرا پادگان داشت و خانههای سازمانی، در واقع خانههای سازمانی برای سربازان حکومت متوکل بود؛ سربازانی که عمدتاً عرب هم نبودند. امام هادی (علیه السلام) را تبعید کردند به آنجا.
خب، تجربه امام کاظم (علیه السلام) را داشتند که اگر زندان بفرستند برایشان خیلی بد میشود. تجربه امام رضا (علیه السلام) را داشتند. اگر بغل خودمان هم بیاوریم باز برایمان بد میشود. تجربه امام جواد (علیه السلام) را داشتند. نسبتی هم بخواهیم ایجاد بکنیم، خلاصه کنترل بخواهیم بکنیم، کنترلکردنی نیستند اینها. رسیدند به دوره امام هادی (علیه السلام)، تبعید کنیم به شهری که کسی همزمان بتواند اینها را تحت کنترل داشته باشد، هم کسی نگوید اینها زندانی شدند، هم دستوپایشان ظاهراً باز باشد، هم کسی نتواند با اینها ارتباط بگیرد. از مرکز هم دور بشوند؛ نه بغداد باشند، نه مدینه باشند، نه کوفه باشند. جایی هم که شیعه هست اصلاً نباشند. جایی باشند که مخالفین ما و سربازهای ما و پادگان نظامی و سپاه عباسی آنجا است. شما فرض کنید یک مرجع تقلید را بردارند ببرند خانههای سازمانی رژیم کار کنند. درباره امام خمینی (رحمت الله علیه) این راه حل را داشتند. از حماقت پهلوی این بود که امام خمینی را تبعید کرد به نجف. امام رفت آنجا درس خارج داد، طلبهها را به شور آورد، مراجع نسل بعد را هم تولید کرد. اگر یکم ذکاوت داشتند امام را میبردند وسط خانههای سازمانی رژیم. خمینی (رحمت الله علیه) همان کاری را میکرد که اجداد طاهرینش انجام دادند.
امام هادی (علیه السلام) در رژیم بعث آن دوره، در پادگان نظامی بودند. اینها غلام بودند، یک مشت سرباز بودند از مناطقی مثل مناطق مغولستان و این طرفها. حضرت با اینها ارتباط گرفتند و بسیاری از اینها را شیعه کردند. میگویند در مراسم تشییع جنازه و تشییع جسد امام هادی (علیه السلام) که در همان پادگان برگزار شد، جمعیت بسیار زیادی از اینها طرفدار این آقا بودند. همه از این جمعیت مانده بودند که این همه آدمها مرید امام هادی (علیه السلام) شدند و همه از حضور همدیگر تعجب میکردند. همه فکر میکردند که "فقط من..." جمعیت بسیار عظیم و خب، محلی که الان دفن امام هادی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) است منزلشان بوده؛ این سرداب، سرداب منزلشان بوده.
بعد از آنکه حضرت خیلی کم با شیعیان خودشان در ارتباط بودند و تکوتوکی شیعیان خالصی بودند که بالاخره توانسته بودند رفتوآمد بکنند، حضرت از طریق اینها شبکه وکالت گذاشتند. آنجا منزل امام را کنترل میکردند. به کسی یک عصا میدادند به دستش، با رمز به او میفهماندند که فلان شهر که رفتی، مثلاً مدینه که رفتی، این را بده به فلان کس. این بابا رفته بود در مسیر، دعوا شده بود با کسی، عصا را زده بود توی سرش، افتاده بود بیرون، دستگیرش کرده بودند. دیده بودند نامه با نامه در ارتباط بودند، رفتوآمد داشتند. بالاخره میتوانستند بیایند. یکی از اینها همین جناب حسن بن مسعود بود. این از کسانی است که رفتوآمد داشت.
آمد خدمت امام هادی (علیه السلام). ماجرا خیلی قشنگ است. میگوید: «من رفتم خدمت امام هادی (علیه السلام)، انگشت من ضرب دیده بود.» «و تلقانی راکب و صدمه کتفی.» توی راهم تصادف کرده بودم، یک مرکبی از روی من رد شده بود، کتفم شکسته بود. توی همان راه خدمت امام هادی (علیه السلام) «و دخلت فی زحمته.» وسط جمعیت هم گیر کرده بودم، پیراهنم پاره شد. یک مصیبتی بود تحمل کرده بود تا بیاید خدمت امام هادی (علیه السلام). خدمت امام هادی (علیه السلام) که رسیدم «فقلت کفانی الله شرک من یوم.» گفتم: «خدا من را از شر این روز نجات بدهد.» حضرت فرمودند: «یا حسن هذا و انت تقش.» یعنی تو که توقع نداری؟ اونی که میآید و میرود، اونی که خواسته، دیگر نباید اینجوری باشد. مثل عوام باشد. حرفهایی که عوام میزنند، بزند. نکته بعد اهلبیت خیلی خطرناک است. به تعبیر مرحوم آیت الله العظمی بهجت (رحمت الله علیه)، بدتر از معصیت عملی، معصیت اعتقادی است. واژهای که کمتر در موردش صحبت میشود. آدم توی رفتارش، توی کردارش، معصیت خیلی نیست. فکر... معصیت فکری هم داریم؟ مگر میشود؟ بله، فکر آدم آلوده. دروغ نمیگوید، شراب نمیخورد، نه دروغ میگوید به ناموس. ولی توی باور او این است که دلش به سمت طاغوت است. توی فکرش این است که کفار خوشبختاند، زندگی کفار خوب است، هرچی مسلمون است بدبخت است. معصیت فکری از معصیت عملی بدتر است.
وضعیت اعتقادی بدتر. پیشرفته کفّار هم نیست که نه، این هم این هم باز خودش میشود آن هم نیست. ولی اینکه فکر کند ما چون مسلمانیم بدبختیم، آنها چون کافرند خوشبختند، کسی که این باورش را دارد و در رفتارش هم گناهی از او سر نمیزند، باورش تاریک است. "با ما رفتوآمد داری، از تو دیگر...". حضرت چه تشری به او زدند! آقا دروغ نگفته که. اعتقادی از همه معصیتها بدتر است. «ترمی به دن بکمک من لازنب له.» گناهت را میاندازی گردن کسی که گناهی ندارد. آن روز مخلوق خدا، چه گناهی دارد؟ «خالص و تبین.» اشتباه خودم را فهمیدم سریع گفتم: «آقا من اشتباه کردم، استغفرالله.» استغفار. «یا حسن...» حالا حضرت باز کوتاه نمیآید. «غلط کردم، استغفار میکنم.» «توضح بما ذنب الایام حتی سرتمون بها له جوزیتم به اعمال.» روزها چه گناهی دارند؟ وقتی شما روزتان را در آن گناه میریزید، از توی روز بلا درو میکنید، آن روز چه گناهی دارد؟ روز، روز که بد نمیشود. عمل تو شوم بوده. چوب عملت را خوردی. چرا تقصیر را میاندازی گردن روز؟ «استغفرالله.» آقا من اصلاً تا ابد استغفار میکنم. آقا خیلی غلط کردم، توبه کردم. «فقال علیه السلام والله ما ینفع به خدا.» به خدا به تو سودی نمیرساند. «علیها روز رو متهم.» تو به این مخلوق خدا تهمت زدی.
خیلی حرف است! همین امام هادی (علیه السلام) به برخی اصحاب فرموده بود که فلان سید، چرا... سید اسماعیل نامی بود، حضرت فرمودند چرا تحویل نمیگرفت؟ "خب، او از... باشه عرقخور باشه." شیعه روز شومی بود. پس درجات هم فرق میکند. گناه اعتقادی هم از گناه عملی "خیلی..." باورت، باور غلط. روز بد نداریم، سال بد نداریم. سال که بد نمیشود. عمل ما بد میشود. یک سال بدی بود. "امسال چکها برگشت خورد، فلان..." از دست دادم. "فلان مشکل برام پیش آمد." هرچه پیش آمده، چوب اعمال خودمان است. بعضی منتظر نشستهاند امسال ببینیم چی برایشان پیش میآید. پیشآمدنی نیست. باید پیش بیاوری! "ببینیم دست تقدیر امسال برای ما خوب نوشته یا بد نوشته؟" دست تقدیر نیست، دست عمل است. حتی آینه دق هواپیمای یکی دیگر هم دارد رد میشود توی مملکت ما سقوط میکند، و ترکیه داشت، کشور همسایه هم دارد میآید اینجا، زلزله هم که شهر به شهر بغل را بگیر. زلزله را توی یک سال دستبهدست میکردند با همدیگر. هواپیماهایمان هم که زلزله و فقر و بیکاری و اعتیاد و چهره سیاهی از این مملکت.
مثالی که رهبر پس از انقلاب اسم سال "حمایت از کالای ایرانی" را چند بار باید بگویم؟ چند سال قبل، دوباره اسم سال را به "همین حمایت از کار و تولید ایرانی" اختصاص دادیم. ما وقتی حمایت نمیکنیم و اهمیت نمیدهیم و کارخانهها تعطیل میشود و بیکاری رواج پیدا میکند... اقتصاد، بخش عمدهاش به تولید برمیگردد. اشتغال به تولید برمیگردد. تولید وابسته به چی است؟ این جنس خریدار داشته باشد. خریدار نداشت؟ خریدش وابسته به چی است؟ طرفدار... بله میدانم برخی کالاها مرغوبیت ندارد. در آن که بحثی نیست. یعنی آخر باید برویم گوشی جیالایکس بخریم! کالاها بالاخره در قیاس با کالای مشابه خودش بالاخره کیفیتش پایین است. حالا مثلاً برخی کالاهای ایرانی خوب است. انصافاً بعضی کالاها مرغوبیت... به هرحال یک سری هزینهها را باید داد تا کارت بگیرد و راه بیفتد. تا خودمان هم یک خورده انشاءالله وجدان کاریمان قویتر بشود. بعضی چیزها دیگر بیرون مردم و اینها ربطی ندارد. به این نیست که مردم میروند مشابه خارجیاش را میخرند. همین یکم دقت و کیفیت را هم ما اگر ببریم بالا، جنسی که داریم تحویل میدهیم با دقت و تست درستوحسابی تحویل بدهیم.
ماشینهایی که از ایرانخودرو تعمیرش کنیم. اینکه مردم نمیخرند، اینها که ندارد. بعضی چیزها را خودمان، ما آن کاری که هستیم، وجدانش تغییر دست ماست. امام هادی (علیه السلام) فرمود: «چرا عمل خودت را انداختی گردن...» ادامه روایت را بخوانم برایتان: «یا حسن! ان الله هو المصیب و المعاقب.» او که ثواب میدهد و عقاب میکند خداست. «والمجازی با الاعمال عاجلاً و ع.» جزای اعمال یا زود بوده یا دیر. «زود دارد ولی سوخت و س... بلا یا مولا، غلط کردم آقا. درست بود. آقا من دیگر نمیگویم. آخر ازت چی فرمودند؟» «قال علیه السلام: لا تعد.» دیگر تکرار نکن. آخر که دارد اعمال را برایش نقشی قائل بشوی در احکام خدا. این ایام چه گناهی کردند که تو میگویی دوشنبه بد بود، سهشنبه خوب بود، این ساعت بد بود.
مرحوم علامه طباطبایی در جلد نوزدهم "المیزان" یک بحثی را... امام هادی (علیه السلام) فرمود که ما روز نحس نداریم، روز بد نداریم. حالا روز سیزده را مردم فرار میکنند از روز سیزده. بماند تاریخ کشتی به کجا برمیگردد و ما گردن ایام نندازیم. ولی در آیه قرآن دوبار برخی روزها را نحس دانسته است. «ایام نحسات.» آیا آیات و روایات اثبات میکند که ما روزی که فیحدذاته، به خودی خود نحس باشد، داریم؟ بعضی روزها هست به خاطر اعمال مردم یک سابقه بدی پیدا کرده در تاریخ. مثلاً میفرماید که آقا روز چهارشنبه فلان کار را انجام ندهید. روزی است که مردم ابراهیم را انداختند در آتش. روز دوشنبه، روز نحسی است چون اباعبدالله... طبق برخی روایات اباعبدالله در روز دوشنبه... سقیفه در روز دوشنبه... روز دوشنبه میکشیم. منظور روز سقیفه بود. روز دوشنبه برخی اعمال این شکلی یک سابقه تاریخی ایجاد کرده. لذا به آن گفته روز نحس. امروز برای همه نحس است.
برخی روزها مثل روزهایی که قمر در عقرب است. شنیدید دیگر. قمر در عقرب. ساعت ساعت خوبی است یا ساعت نیست؟ یعنی چی؟ یعنی آن بحث قمر در عقرب و این دو روز تقریباً دو روز و نیم در هر ماه. چون دوازده تا برج فلکی ما داریم، ماه که گردش دارد توی یک ماه، خودش توی این دوازده تا برج فلکی توی هر کدام دو روز و نیمه تقریباً دو روز و ربع که گذر میکند. سرطان و عقرب. سرطان، دوازده چیز جوزا و چه و چه و چه و چه. این دوازده صورت فلکی. یکیش به شکل مار است، یک اژدها که به شکل انگور، چیزهای مختلف. عقرب است. دو روز و نیم این ماه توی آن برج فلکی عقرب. این میشود قمر در عقرب. توی این دو روز و نیم در هر ماه گفتند که: «آقا اگر میخواهیم بچهدار بشویم، توی آن بچهدار نشو. اساسکشی نباشد، مسافرت توی آن دو روز و نیم نروید. قمر در عقرب را مراعات کنید. ساعت ساعت خوبی است.» اولاً که اجرام آسمانی تأثیرات دارد توی این عالم. قطعاً. بالاخره حرکت کهکشانیها آثارش، خسوف آثار اداره، کسوف آثار دارد. قمر در عقرب آثاری دارد بکند. بدبخت میشود، بیچاره میشود؟ نه! روایت فراوان داریم با همین قمر در عقرب هم مشکلی برایش به استغفار. اگر کسی اهلش باشد، این اتفاقاتی که میآید و میرود، این سیگنالهای منفی که دوروبر آدم هست، روز نحس پس یکیش به خاطر این است که اعمال قبلی است. یک آثاری هم دارد. این یک. با استغفار و صدقه و چه و چه حل میشود. پس هیچ روزی که برای ما به ذات روز نحس باشد، نداریم، سالی که برای ما به ذات سال نحس باشد، همه چی وابسته به عمل خود ماست.
مثالها از خرافات بین مردم میزنند. میگوید: «آقا عطسه اگر کردید، کار انجام ندهید.» روایت کفر. این مسائل. حالا اگر امام هادی (علیه السلام) بودند، اگر ببینند... بابا امام هادی (علیه السلام) که گفت: «آقا چه روز نحسی!» اگر خرافات است دیگر. خرافات معصیت اعتقادی است. بعدش هم جالب است بدانید بعضی از این خرافاتی که بین ما هست، از انگلیسیها است. خرافاتیترین اقوام الان جدای از هندیها که حالا آنها یک سنت خرافات دارند، انگلیسیها. مثلاً برای اینکه چشم نخوریم چیکار میکنیم؟ سنت انگلیسی برای خوشبختی و برکت محل. اله ماشاءالله از این قبیل. ناراحت نمیشوند بابت... آقای امامزاده را از زیر نمیدانم چی میزنند و پولها را برمیدارند و نمیدانم درختها را از زیر لوله... کسی به این خرافات خیلی کار ندارد. "به تخته بزنیم، صبر آمده." نمیدانم این لیوانها الان قطار است. نمیدانم صدای جغد... من یک کتابی است وقتی دیدم عجیبوغریب. اول ما بچه بودیم کتاب را دیدیم میترسیدیم، میگفت آقا صدای جغد اگر اول صبح، صدای کلاغ اگر وسط کارت شنیدید، این را بگویم کارت به نتیجه نمیرسد. اگر اولین کسی که رفتی بیرون دیدی این شکلی بود. چیزهای عجیبوغریب. بعضی از عوامالناس هم که چیزهای تخممرغ، تخممرغ میشکند این بنده خدا خبر ندارد. حالا هم تهمت است، هم سوءظن، هم اصراف. ده تا معصیت توش است. سنت باطل.
خدا رحمت کند مرحوم آقا جوان خوانساری از مراجع بزرگ شرح بر لمعه دارم. خیلی انسان خوب. کتابی دارد به اسم "کلثوم ننه". کتاب کتاب فکاهی است. اگر توانستید بخوانید این کتاب را. اینترنت. از اول یک حالت رساله عملیه دارد. یعنی کتاب طنز نوشته با فرم رساله عملیه. میگوید چهار تا فقیه بین خانمها داریم. کل خانمها خرافات از تو اینها درآمده. رساله مانند اینکه وقتش باز بشود گفتند که دختر مثلاً باید برود زیر... کلثوم ننه فتوا داده که باید از سمت راست دوش بیاید، گفته احتیاط واجب در این است که گفته که: آب داغ اول وا کند. آن یکی گفته که: خلاف احتیاط است، این باید آب چپ را اول باز کند. به زبان طنز.
خرافات اصل خودش را کتاب عجیبوغریبی است. ادبیات خیلی جذاب ایشان دارد رضوان الله علیه. خرافاتی که بین مردم رواج دارد بین پیرزنها و پیرمردها، ساعت مثلاً فلان عجیبوغریب. آدم در عصر علم و تکنولوژی و این مسائل آدم یک چیزهایی میبیند تعجب میکند. سادهانگاری و عوامزدگی. طرف استاد دانشگاه است، یک مشت چیزمیز به گردنش و توی ماشینش و این چشم باباقوری برای دفع چشم زخم. از کجا درآمده؟ توی خانه ایرانیها. همه برای دفع چشم زخم. چشمزخم سندی ندارد. این همه آیه جذاب داریم، پرمحتوا توی آیات قرآن. از ایرانیها بپرس ترجمه این آیه چیست؟ خاصیت دارد. حالا ما ماشین میخرد، گوسفند سر میبرد، خون گوسفند میزند به پلاک. گاهی آدم فرهیخته، باسواد. این چیست؟ این اثرش مال اینجاست. پای کعبه گوسفند سر میبریدند اعراب جاهلیت. «و لا تنال الله...» آیا نازل شد که «لن ینال الله...» در سوره مبارکه تقوا. نیت بازی عجیبوغریب.
حالا یهودی، ماجرای عدد سیزده و بعضی روزها و بعضی ساعتها. خانه شما افتاده پلاک سیزده. آیتالله جوادی آملی (حفظه الله)، منزل ایشان که میخواستند پلاک بزنند، ایشان به شهرداری گفته بود که اول پلاک سیزده را بردارید بزنید برای منزل. بعد از منزل ما پلاکشی کنید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیزده رجب. منزل سیزده نحس است. اشرف کائنات امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیزده تحویل عالم داده. اینها را بگه آخر نمیشه کاریش کرد. شماره قطعه قبرت شده سیزده. جنازه از توی قبر میآید بیرون: «آقا جای منو عوض کن. این قطعه را بکن دوازده.» خرافاتی که رایج است متأسفانه. امام هادی (علیه السلام) حساسیت به خرج میدهند نسبت به این و اینکه آدم واگذار کند به این سال و به این روز و به این هفته. و "امروز روز من نیست." فوتبالیستها: "امروز روز فلانی نیست." "امروز بخت باهاش یار نیست." این اقبال؟ اگر کسی سعی کرد، تلاش کرد، توکل داشت که آن نقطه اطمینان محض است که آدم را از همه توکل... نه روز نحس داریم نه سال نحس داریم بد داریم. شما اگر توکل دارید، تلاش، اخلاص، فعالیت دارید، این سال برای شما سال خوبی است. اگر نداری، سال بدی است. سال از ماست! نحسی من چهارشنبهسوری! یکی دیگر از خرافات همینهاست دیگر. زردی من نمیدانم از صبح نسبت. هرچه که هست به اعمال ما در مسیر اخلاص باشد، انشاءالله هر آنچه که برای ما پیش میآید خیر است. «و من یتوکل علی الله.» توکل داشته باش خیلی. این آیهها. خدا برای بندهاش کافی نیست؟
خوشیمن بودن این را اول سال که میشود میگوید: «من میخواهم فلانی بیاید اولین کسی که توی خانهمان میآید، منزلمان. یک سیدی بیاید توی منزلمان. مشهد. دست سبک است. آخوند اول صبح آمد دستش سنگین بود.» اینها نیست. نه دست کسی سبک است نه دست کسی سنگین است. نه این خوشقدم. به عمل ما البته یک آثاری هم هست. مثلاً در مورد دختر دارند که دختر رزق را با خودش بیشتر میآورد، برکتی که دختر میآورد توی زندگی بیشتر از پسر است. البته هست ولی باز هرچه که هست برمیگردد به...
شب شهادت امام هادی (علیه السلام). خدا انشاءالله شر اشرار عالم را کم کند. زیارت سامرا برویم. زیارت با دل خوش و امنیت کامل برویم آنجا محضر امام هادی (علیه السلام)، زیارت جامعه کبیره. انشاءالله که امسال که حالا این لحظات اولیه سال، حالا ما اشکال ندارد به فال نیک بگیریم اینکه این لحظات اولیه سال که با امام هادی (علیه السلام) شروع شده از هدایت ایشان در طول سال انشاءالله بهرهمند. تمام این آنات و لحظات ما بهرهمند باشد. عنایات امام هادی (علیه السلام). شب شهادت حضرت از طرفی ساعات اولیه سال جدید. رفع اشعاری که گفتند قشنگ. هفتسین در واقع سفره ربط دادن به امام هادی (علیه السلام) و به ماجرای شهادت امام هادی (علیه السلام). با همین شعر ما عرض توسلی داشته خدمت امام هادی (علیه السلام) و انشاءالله که از عنایات امشب شهادت بهرهمند شویم.
یا اباالحسن یا علی بن محمد ایها النقی یابن رسول الله یا حجت الله علی خلقه، یا سیدنا و مولانا انا توجّهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدَی حاجاتنا یا وجیهه عندالله اشفع لنا عندالله.
سین مثل سحر و سرداب و فوینایا
سین سجاده زوار میان سرداب
سین ساحل شدن حاتم لطف ارباب
سامرا سینه زدن تحت شعاع مهتاب
برکت سال نو امسال امام هادی بانی گردش احوال امام
باز هم آیه بخوان، راه به ما یاد بده
راه نزدیک به درگاه به ما یاد بده
عشقبازی سحرگاه به ما یاد بده
"و بکم علم الله" به ما یاد بده
بهترین نسخه غصه و هر دردی تو جامعه خواندی و ما را علوی
کاش نوری سوی قلبم برسد، محتاجم
اول سال گره باز شود، نظری کن به من خسته که بد محتاجم
شما تا به ابد تا که چرخید زبانم همش مدح تو
خواستم روضه بخوانم همش مدح تو شد
راه این روضه غمناک مسیری سخت است
دور از خانه غریبانه اسیری سخت است
این همه جام بلا را بپذیری یاد...
تخریب حرم روضه بگی آب بستن به صحن و حرمت
صد سالها سوختی از داغ اباعبدالله
مرتبه فاطمیه قابل نبود این همه اذیت معصوم خدا
نه حق تو دیدن ویرانه تاریک نبود جایگاه به خدا خانه نبود
کنج ویرانه دلت سوخت و در تب بود مطمئنم که به یاد دل زینب بود
حمله بر حسن حصین بر متوکل لعنت
طعنه بر هادی دین بر متوکل لعنت
خوردی آقا به زمین بر متوکل لعنت
آه از کوچه همین لعنت این زن آزاده چرا
حمله به یوسف کرده به چه رویی به شما باد تعارف کرد
خوب شد بار گرایب کسی اینجا خوب شد
دختر حیران کسی خوب شد چوب به دستان کسی اینجا نیست
خواهری بی سر و .... کسی اینجا نیست
حسین آیه به لب هاش، خیزران زود به دندان ...
شبانه از منزل امام هادی پاره تن رسول الله، حضرت با دست بسته، با لباس منزل، کت بسته بردن مجلس متوکل ملعون. مجلس شراب بود. حضرت وارد شدن دیدن متوکل شراب میخوره. علیه السلام گفت. فرمود: «بخدا قسم گوشت و خون من با این شراب غریب است.» گفت: «پس شعر بخون.» مجلس، مجلس لهو و لعب بود. شروع کردند اشعاری خوندن درباره معاد. متوکل ریخت به هم. اشکش جاری شد. مجلس به هم خورد. حالش متغیر شد. از مستی دراومد. عذرخواهی کرد: «ببخشید حالم نامساعد بود.» از دست راهی کرد. رفتن. مجلس شراب بخیر گذشت. سالمان را با اشک بر اباعبدالله آغاز کنیم. کی میشه به طلب ما رو زیارت رجبیه، بریم کربلا.
مجلس شراب بخیر گذشت... یا ابا... مجلس شراب بود که زن و بچه با رخت حصیر، با ریسمانم بسته بودند، وارد مجلس شدند. دیدم یزید ملعونی دارد شراب میخورد. همه که وارد شدند دستور داد بیاورید تشت طلایی را. الله اکبر! یا صاحب الزمان! دشت طلا وارد شد. سید بن طاووس میفرماید این بچهها رو پا ایستادند ببینند دشت چه دشتی وارد مجلس شده؟ یک وقت رقص بریده اباعبدالله، «رامی» میگه: «دیدم با چوب دستی، چوب خیزرانی که شروع کرد زدن به این لب و دندان.» یکی از وسط مجلس بلند شد داد زد: «لا تضربو یا لعین! نزن نامرد. خودم با خودم میدیدم رسول الله این لب و دندان را میبوسید.»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...