✔ در این سخنرانی به شرح ارتباط بین اربعین حسینی و سبک زندگی مهدوی پرداخته شده است.
حماسه اربعین ، تبلور فلسفه شیعی در جهان است.
✔ این سخنرانی در دانشگاه فردوسی مشهد ایراد شده است
دریافتمتن کامل سخنرانی:
- موضوع مورد بحث ، نسبت پیاده روی اربعین با سبک زندگی مهدوی است. یکی از ابعادی که می توان در ارتباط با پیاده روی اربعین به آن پرداخت ، بُعد تمدن سازی این حرکت است.
تمام ماهیّت و ماندگاری یک تمدن بسته به سبک زندگی است که ایجاد می کند.
نسبت هر فلسفه ای با تمدن این است که آن فلسفه باید بتواند سبک زندگی درست کند!
منظور ما از فلسفه چیزی مثل حکمت مشّاء و یا حکمت اشراق و… نیست ، هر کسی که فکر و ایده دارد تا زمانی که این فکر روی کاغذ است , هیچ پویایی و اثرگذاری ندارد و به دنبال آن هیچ تمدن ماندگاری شکل نمی گیرد؛ اما زمانی که این تفکر به متن زندگی افراد رسید و نمود و تبلور پیدا کرد این فلسفه مانا می شود.
مثالی که می توان در این جا و متناسب با این بحث بیان کرد ، مثال فوتبال و ارتباط مردم با آن است؛
فوتبال در دستگاه فلسفه ی غرب در جهت خروجی تفکرات فلسفی آنها مورد توجه است و با توجه به نظام فکری ای که دارند اثرگذاری این بازی روی باورهای مردم بسیار قابل تأمل است؛
به تازگی هم کتابی نوشته اند به نام “ذهن زیبا ، بازی زیبا”.
رهبر معظم انقلاب بعد از حضور در نمایشگاه کتاب با تعجب از این کتاب که نسبت فوتبال و فلسفه را بیان می کند یاد کردند. در متن کتاب مطالب جالبی عنوان شده ، که چند نکته را به اختصار ذکر می کنم:
می گوید این که شما از بازی کریستیانو رونالدو لذت می برید و برای شما جذابیت دارد ، با تعریف فلسفه ی ما چطور توجیه می شود؟!
زیبایی با فلسفه تعریف میشود ، وقتی شما می گویید بازی رونالدو زیباست ، حتما فلسفه ای پشت این احساس هست.
ببینید خودِ فلسفه را به خورد مخاطب نمی دهند ، بلکه فلسفه را وارد بازی این بازیکن می کنند و آن را در بازی یک فرد محبوب تبلور می دهند و مردم را شیفته ی آن فلسفه ای که مد نظر خودشان هست می کنند!
یا می پرسد جایگاه پنالتی در کجای عالَم است؟
سوال مطرح می کند و برای تک تک پرسش ها جواب فلسفی می دهد. میدانید که به شدت فلسفه غرب تکیه بر «شانس» دارد و یکی از مفاهیم بنیادین آنها شانس است.
این در حالی است که فلسفه اسلامی اصلاً شانس را قبول ندارد.
با خودشان می گویند اگر بخواهیم راجع به شانس و قضا و قدر بحث کنیم حتما دستمان خالیست و چیزی برای مطرح کردن نداریم چرا که استدلالی نداریم ، پس او نمی آید در زمینی بازی کند که دستش خالی است. اما زیرکانه مسئله ی پنالتی را مطرح می کند ، مبانی فلسفی خود را در آن تبلور می دهد ، بعد به شما می گوید الان چیزی که گُل کرد چه بود؟!
شما جواب می دهید؛ شانسی بود!
به مرور این مفهوم در زندگی شما پررنگ میشود ، وقتی به شانس باورپیدا کردید ، با آن هم زندگی می کنید.
پس متوجه شدید که فیلتری به اسم فوتبال را برای شما قرار می دهند و بعد فلسفه مد نظر خودشان را در آن تبلور می دهند و شما را قانع می کنند.
ما یکی از ضعف ها و نقص های بزرگ مان در طول تاریخ این بوده است که نتوانستیم برای آن دستگاه فکری و فلسفی که داریم ، تبلور درخور ایجاد کنیم.
ما در مبانی فلسفی در قیاس با تمام دستگاه های فلسفی و فلاسفه ی دنیا بی نظیریم.
حضرت امام (ره)به گورباچف پیشنهاد میدهند که با حکمت صدرایی آشنا شود چرا که دنیای او را متفاوت خواهد کرد:
« از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین – رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمى کنم و از کتب عرفا و بخصوص محیى الدین ابن عربى نام نمى برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۲۲۴ – ۲۲۵ ؛ پیام به آقاى میخائیل گورباچف)
امام (ره) قائل به این بود که در هر جای دنیا و هر کسی نظام فلسفی ما را مطالعه کند شیفته آن می شود.
اما گیر کار اینجاست که در حال حاضر ما یک انیمیشن ، بازی کامپیوتری ، سریال و یا فیلم مبتنی بر فلسفه خودمان نداریم.
منظور این نیست که دعوای اشراقی ها و مشّایی ها را به نمایش بگذاریم و بگوییم اینها اصالت وجودی اند و آنها اصالت ماهیتی!
منظور ما این است که خروجی هایی که در رفتار آدمها بروز پیدا میکنند ، حاوی یک مفهوم بنیادین است ، بروز این مفاهیم که موجب ایجاد سبک زندگی می شود را به جهان نشان دهیم.
پیاده روی اربعین بزرگترین خاصیتش این است که مفت و مجانی دستگاه فکری و فلسفی ما را به درستی نشان می دهد.
پیاده روی اربعین ، بروز این آیه است که می فرماید: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا(شرح:۶)
«و با هر سختی البته آسانی هست»
در پیاده روی اربعین چه خودِ زائران و چه افرادی که موکب گذاشته اند تا خدمت رسانی کنند ، همه در سختی هستند اما از این سختی لذت می برند، جبهه رقیب نمی خواهد این تفکر در جامعه جا بیفتد.
جامعه ای که قرار است برده وار زندگی کند باید از سختی فراری باشد تا بشود هر آنچه که میخواهند را به آن تحمل کنند.
پیاده روی اربعین مفهوم صبر را در جامعه نهادینه می کند. در حالی که با توجه به فلسفه ی غرب این مفهوم نباید مقدس جلوه داده شود ، همان طور که مفهوم ایثار برایشان بی معنا و غریب است.
دیدگاه اومانیسم (انسان گرایی) زمانی در یک انسان بروز پیدا می کند که انسان جز خودش کس دیگری را نبیند. وقتی جز خودش هیچ غایتی ندید وقتی کس دیگری را لایق این ندید که بخواهد خود را فدای او کند ، آن زمان است که هر جور امتیازی را میشود از این انسان گرفت. چرا که اینچنین کسی احساس می کند حفظ جان خودش ارزش این را دارد که همه چیز را فدا کند.
جبهه ای هم که بخواهد انسان را از این بُعد به بازی بگیرند مفهوم صبر ، ایثار و سختی کشیدن را در نظر او بی ارزش جلوه می دهد.
مرحوم شهید صدر می فرماید که تمدن اهل بیت وقتی وقوع پیدا می کند که «منِ» آحادِ جامعه فانی بشود در یک «منِ» بزرگتر.
بعد ایشان تاریخ امام حسن مجتبی(ع) را تحلیل میکند که نفوذ فرهنگی که جبهه معاویه در سپاه امام حسن(ع) وارد کرد و خیانت و رها کردن یاران امام را به همراه داشت ، در واقع به دنبال شکل گیری یک نظام ارزشی و معنایی بود ، که میان سپاه امام حسن (ع) ایجاد شد که هرکس به فکر خودش باشد و بی خود و بی جهت جان خود را فدای کسی نکند.
درست مثل همین الان وقتی موقعیت اقتصادی کشور ما در شرایطی است که مردم در یک بحران اقتصادی هستند ، شبکه ” من و تو” این رفتار را آموزش می دهد که مردم به فکر بقیه نباشید! هر کس خودش را در نظر بگیرد و کالای مورد نیاز خود را احتکار کند.
اینها می دانند در این شرایط اقتصادی فروش طلا و دلار یک رفتار ایثارگرانه محسوب میشود ، اگرچه بعضیها از این بُعد این کارها را انجام ندادند ، اما در هرحال این کار نتیجه ی مناسبی برای اقتصاد کشور دارد.
اما اتفاقی که می افتد این است که آنها وارد میدان می شوند و حرص و طمع را در افراد بالا میبرند. به آنها می گویند که نه تنها طلا و دلار خود را نفروشید بلکه هجوم ببرید و کالای مورد نیازتان را بیشتر از حد معمول خریداری کنید.
حتی در بازیهای کامپیوتری که غرب می سازد رفتارهایی را ایجاد میکند تا خصلت های منفی در انسان ملکه و نهادینه شود و کم کم باورهایی را در او به وجود بیاورد. این در حالی است که پدر و مادر اصلا به فلسفه ای که پشت تک تک مراحل این بازی هاست توجه نمی کنند و دلخوش به این هستند که بازی کامپیوتری بهتر از خیابان گردی و دیدن فیلم مورد دار و خواندن کتاب منحرف و… است.
نمی دانند دیگر دوره آن نیست که کسی بخواهد با کتاب حرف بزند. اصلا لازم نیست شما کسی را با استدلال قانع بکنید. شما یک بازی کامپیوتری انجام میدهید احساس میکنید که حرص و طمع در شما شدت پیدا می کند.
فلسفه ای که در پشت بعضی از این بازی هاست این است که شما بدانید هیچ آدمی ارزش این را ندارد که شما خودتان را فدایش بکنید و فقط باید خود را نجات بدهید تا بتوانید به مراحل بعد صعود کنید ، این باور از کفر هم بدتر است!
در یک فوتبال آن نظام فلسفی و فکری که ایجاد می شود چیست؟
شما مسابقه می دهید تا امتیاز بگیرید و جایگاهتان در جدول بالا برود تا به مرحله بعد صعود کنید. بعد با فلان تیم مسابقه می دهید تا در آخر قهرمان شوید و به شما کاپ بدهند.
در نظام اعتباری و نظام جزا ، اینچنین چیزی کاملاً زخرف است.
امسال کاپ دادید ، سال بعد این تیم برای چه باید تلاش کند؟
می گوید سال بعد بیاید و مدافع عنوان قهرمانی و جام سال قبل خود باشد!
حالا اگر آمد و قهرمان نشد چه؟
سال بعد بیاید و برای قهرمانی قبلی که داشت تلاش کند!
در یک نظام اعتباریِ پوچ ، قدم به قدم برای افراد جوایز بیخاصیت میگذارند تا بتوانند آنها را حرکت بدهند.
به مرور زمان این آدم ها دمدمی مزاج بار میآیند و سطحی نگر می شوند. صبر برای آنها معنا ندارد و به دنبال این نیستند تا رفتاری داشته باشند که آثارش بلند مدت باشد!
🔶فیلم “بیگانه ای در میان ما” یک فیلم قدیمی اما زیباست که مقداری از سبک زندگی یهودیان را به نمایش می گذارد. یک خانم پلیس که برای تحقیق در یک پرونده ناچار بین یهودی ها و صهیونیست ها می رود و با سبک زندگی آنها آشنا می شود. در طول فیلم به یک خاخام جوان که نسبت به او بی اعتناست علاقه مند می شود ، در آخر این فیلم آن خاخام با یک دختر یهودی ازدواج می کند و آن خانم پلیس به خاطر عشقی که به او داشت دیگر ازدواج نمی کند.
میخواهد بگوید ما یهود آنقدر جذاب هستیم که با وجودی که هیچ کس را آدم حساب نمی کنیم و کسی را بین خودمان راه نمی دهیم اما باز هم شما برای ما می میرید!
یک سکانس هست که این دختر همراه با پسری که در آینده خاخام میشود در اتوبوس هستند و نشان می دهند که در اتوبوس میان زن و مردها پرده کشیده اند!
بله ، این بخشی از سبک زندگی آنهاست ، کسی که میخواهد دنیا را مدیریت کند باید سبک زندگی اش متفاوت باشد هرزه که باشد نمی تواند دنیا را اداره کند.
پس عجیب نیست که یک فیلمی از تلآویو در میآید که یک تبلیغ صابون است و یک خانم با چهره آنچنانی صابونی را تبلیغ میکند و یک خاخام یهودی ایستاده و جلوی تبلیغ صابون را با پرده می پوشاند!
فیلم دیگری را نشان می دهند که در یک هواپیمای در حال پرواز فیلمی پخش میشود که صحنه دارد و تنها یک نفر به این فیلم اعتراض میکند و بعد مشخص میشود که او یک خاخام یهودی است !
یا یک خبر دیگر منتشر می شود که در فلان جشنواره علمی معتبر در دنیا بعد از سرو غذا ، پنج نفر اعتراض دارند اینها چه کسانی هستند؟! یهودیانی که به ذبح آن طعام اشکال گرفته اند!
آن کسی که میخواهد دنیا را اداره کند ، مراقبت ها و تقیدات خودش را دارد. اما دیگران را باید هرزه بار بیاورد تا بتواند آنها را مدیریت کند.
پیاده روی اربعین فلسفه ما را توانسته است تبلور بدهد. اینکه یک موجود بزرگتری هست که جا دارد فدای او بشوید و ایثار داشته باشید. برگ برنده ی ما همین «ایثار» است.
ایثار در دنیا معنا ندارد و اگر کسی این را ببیند شیفته آن می شود.
خود را به آب و آتش بزنی ، خودت را زحمت بیاندازی تا یک نفر دیگر در آرامش و آسایش باشد ؟
این رفتار در پیاده روی اربعین دیده می شود ، و یک «من» دیگری را در دنیا معرفی میکند.
پیاده روی اربعین نمایش یک سبک دیگری از زندگی است.
چرا پیاده روی اربعین نوید ظهور را میدهد؟
با چند روایت بسیار زیبا ، پرنکته و قابل تأمل دلیل را بیان می کنیم؛
در روایت آمده است که سهل خراسانی آمد خدمت امام صادق (ع) و اظهار کرد:
یاابن رسول اللّه! شما بیش از حد عطوفت دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چرا قیام نمی کند ،با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟
امام به یکی از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.
همین که آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام به سهل فرمود: برو در تنور آتش بنشین.
سهل به خاطر حرفی که زده بود عذرخواهی کرد و از امام خواست او را تنبیه نکند.
در همین لحظات شخص دیگری به نام هارون مکی وارد شد و سلام کرد. امام صادق(ع) پس از جواب سلام، به او فرمود: هارون! برو درون تنور آتش بنشین.
هارون بدون چون و چرا داخل تنور رفت و در میان شعله های آتش نشست.
بعد امام (ع) با سهل مشغول مذاکره و صحبت پیرامون وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی خراسان شد و مطالبی را مطرح نمود مثل آن که مدت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتی، حضرت فرمود: ای سهل! بلند شو، ببین در تنور چه خبر است.
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهار زانو روی آتش ها نشسته است، پس از آن امام (ع) به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل ، اظهار داشت: در خراسان ، چند نفر مخلص مانند این شخص پیدا می شود؟
سهل پاسخ داد: به خدا سوگند! حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام فرمود: ما خود می دانیم که در چه زمانی قیام نمائیم؛ و آن زمانی است که حداقل پنج نفر مطیع و مخلص ما یافت شوند.
این همان منی است که فانی شده در یک من بزرگتر.
چنین کسی میتواند بار را به دوش بکشد. امیرالمومنین(ع) می فرمایند:
“لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ(خطبه۱۷۳ نهج البلاغه)
«این پرچم را تنها کسانی میتوانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند.»
این «صبر» همان حالت از خود گذشتگی است آماده بودن برای هر پیکان و پیکار.
🔶از آن آدمی که نظام آموزش و پرورش ما با فلسفه ای که از غرب میگیرد پرورش می دهد نمی توان انتظار داشت بار مملکت را بردارد.
آدمهایی که دانشگاههای ما میسازند در حد وزارت خانه ها هم نمی توانند کار کنند.
آموزش و پرورش و دانشگاه های ما نمی توانند برای ظهور ، انسان سازی کنند. اما تمدن سازی برای ظهور با پیاده روی اربعین ممکن می شود ، چرا که پیاده روی اربعین آدم می سازد.
آن دانشجویی که به دنبال این است که گزارش و رزومه اش پر شود و نگاهش به مزایای شغلش است و همان اول کار دقت می کند تشویقی اش چقدر است و ارتقاء درجه اش به چه نحوی است و فقط به دنبال منافع خودش است ، نمی تواند برای ظهور کار کند.
مرحوم کشی در “کتاب رجال” روایتی را نقل می کند که برای خود من هم خیلی جالب توجه بود؛
عده ای از اصحاب امام صادق علیه السلام در کوفه به امام صادق ع نامه ای به این مضمون نوشتند:
مفضل با کبوتر بازان و کسانی که شراب می نوشند و افراد ظاهرا لاابالی مجالست و همنشینی دارد فلذا شایسته است که شما به او نامه ای بنویسید و به او امر کنید که با این افراد مجالست نکند.
حضرت نیز نامه ای برای مفضل می نویسند و مهر و موم می کنند و به همین افرادی که درخواست نامه به مفضل را داشتند میدهد.
(این اصحاب که نامه نوشته بودند از بزرگان اصحاب بودند مانند زُرَارَهُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُکَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَهَ)
🔸آنها نامه را از حضرت می گیرند و به نزد مفضل رفته و به او نامه را می دهند. مفضل هم مهر نامه را باز می کند و شروع به خواندن می کند.
حضرت در نامه نوشته بودند: بسم الله الرحمن الرحیم اینها را بخر!
(یعنی فهرستی برای خرید داده بودند و در مورد آنچه مورد نظر آن اصحاب بود هیچ چیزی نفرموده بودند!)
اصحاب از این نامه حضرت تعجب می کنند و نامه را میان خویش دست به دست می گردانند و مشاهده می کنند.
🔸سپس مفضل به آنها می گوید نظرتان چیست در مورد امر حضرت به خریدن این چیزها؟
آنها می گویند این لیست خرید مال خیلی زیادی را می طلبد. ما باید جلسه ای تشکیل دهیم و دور هم جمع شویم و در مورد آن نظر دهیم.
مفضل نامه را به همان کفتربازان و افراد لاابالی می دهد؛ آنها هرآنچه در توان دارند میاورند و تا پیش از آنکه جلسه ی ناهار خواص تمام شود، هزینه خرید فهرست امام صادق علیه السلام را تامین می کنند!
🔻مفضل رو به آن اصحاب و بزرگان می کند و می گوید:
آیا به من امر می کنید که اینها را از خودم برانم و طرد کنم؟
آیا شما فکر می کنید که خداوند تبارک و تعالی به نماز و روزه شما محتاج است؟
(بلکه نصرت و یاری ولی خداوند را از شما می خواهد مانند این جوانها که در نظر شما بی مایه و اهل گناه و افراد پستی هستند)
🔶رجال کشی. ص ۳۲۶
کسی که برای خودش منزلت و شأن علمی و علمایی قائل است نمی تواند بار جامعه را بردارد و برای حکومت امام زمان(ع) کاری را انجام بدهد.
این جای روایت خیلی قشنگ است مُفَضَّل به آنها میگوید فکر کردید امام صادق(ع) به نماز و روزه شما نیاز دارد؟!
وقتی که باید خودت را ندید بگیری ، نمیگیری !
باید بیایید کف میدان و کار جهادی بکنید ، اگر توانستی در این راه برای خدا عملگی بکنید ، مَردید!
این بازی هایی که خیلی از ماها راه میاندازیم کار را پیش نمی برد. اینکه فکر کنیم چند میلیارد خرج کنیم موسسه ی فرهنگی بزنیم و پوزیشن آخوندی و شاگرد فلان استاد بودن را بر داریم هیچ سودی ندارد.
و یا به دنبال این باشیم در پیاده روی اربعین موکب علمی داشته باشیم ، سخنرانی و مداحی و بنر چند میلیونی بزنیم ، واقعا بی معنی است و چیزی جز نمایش دادن نیست.
ببینید میتوانید ماساژ بدهید !؟ غذا درست کنید!؟
و به دنبال این باشید که التماس کنید تا کسی سر سفره ی شما بنشیند!؟
در این راه باید عبا و عمامه را بِکنید و کنار بگذارید ، بایستید و چای درست کنید و دیگران را دعوت کنید که لحظه ای کنار شما استراحت کنند.
البته نمیخواهم بگویم که در این راه نه سخنرانی باشد و نه مداحی ، حرفم این است که مراقب باشید خط گم نشود.
این که بنشینیم فقط کتاب بخوانیم هیچ سودی ندارد. باید زندگی کرد. چیزهایی که فهمیده اید را باید به سبک زندگی تبدیل کرد.
امام باقر(ع) می فرماید: کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم
«مردم را با غیر زبان خود [به مذهب خویش] دعوت کنید»
لِیَرَوا مِنکُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاهَ وَالخَیرَ ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِیَهٌ
«تا پارسایى و سخت کوشى [در عمل و عبادت] و نماز و خوبى را از شما ببینند؛ زیرا اینها، خود [بهترین] مبلّغند»
یعنی با زبان دعوت نکن با زندگی ات دعوت کن.
با حرفهای اهل بیت زندگی کن ، در این صورت به بهترین حالت ممکن معرف و بلندگوی حرف و فلسفه نظام فکری آنها خواهی بود.
🔶 شما در این پیاده روی می ببینید آدم هایی را که سنی از آنها گذشته و شأن و شخصیت و جایگاهی دارند اما جلوی زائران را می گیرند التماس میکنند تا کسی اجازه دهد به آنها خدمت شود و یا گریه می کنند تا کسی قبول کند به منزل آنها بیاید استراحت کند.
چه تبلیغی بالاتر از این !؟ اینها فانی در چه کسی هستند که اینگونه عمل می کنند؟
همه فلسفه دین ما ختم به این میشود که بگوید تو هیچ نیستی و هرچه هست فقط اوست.
اینها چیزی نیست که بتوان پای درس فلان استاد و در فلان کلاس به دست آورد.
اینها را فقط در پیاده روی اربعین میتوان دید و هیچ زمان دیگری این چنین بروزی وجود ندارد.
تمام نظام اعتباریات همه در این پیاده روی از بین میروند.
اینکه یک نفر دکتر ،مهندس یا دارای فلان سابقه و جایگاه است همه و همه کنار می رود. و همه در یک کلام خود را خادم حسین معرفی می کنند و لاغیر!
در آنجا مرزها از بین می رود. این که بگویی من ایرانی ام تو عراقی ، خنده دار است!
حتی تفاوت زبان هم به چشم نمی آید ، می دانید که زبان هم خودش یک حجاب است و جزء اعتباریات محسوب می شود. اما آنجا اصلا انگار همه عرب ها ، فارس اند و همه فارس ها ، عرب!
زبان همه حُب الحسین است.
پاکستانی ، آمریکایی ، عرب و .. هیچ کدام زبان هم را نمی دانند و فقط هرکس به دنبال خدمت کردن به دیگران است.
این «فنای همه در یک نفر» آنجا به عینیت می رسد و نمود دارد.
قرار بود این فنا در مکه و ایام حج اتفاق بیفتد اما نیفتاد. و خداوند این مسئله را فقط برای حسین ع در کربلا رخ داده است و تنها در پیاده روی اربعین است که دیده می شود.
در سوره مبارکه حج بیان شده است:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ ۚ… (حج:۲۵)
«آنان که کافر شده و (مردم را) از راه خدا منع میکنند و نیز از مسجد الحرامی که (ما حرمت احکام) آن را برای اهل آن شهر و بادیهنشینان یکسان قرار دادیم مانع میشوند….»
حضرت آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه می فرمود «سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» یعنی در حج مقیم و مسافر نداریم. ایشان فتاوا را می خواندند که برخی از فقهای شیعه فتوا داده اند اقامت و صاحب خانه شدن در مکه حرام است. خانه ها را اجاره میدهند به افرادی اما ایام حج که میشود این خانه ها را تخلیه می کنند تا برای همه زائران باشد. هر کس هر جایی که خواست اقامت کند و همه خانه ها ، همه غذاها مال همه باشد.
یعنی همه ی من ها فانی میشود و بعد در روایت دیگر از امام باقر(ع) آمده است که؛ تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام
«تمام بودن حجّ به زیارت امام است.»
حالا این را کجا میتوان دید که در یک خانه ، مسافر و صاحب خانه از هم سوا نمی شود ؟!
بله فقط در پیاده روی اربعین چنین چیزی ممکن است و تفسیر این آیه فقط در پیاده روی اربعین دیده می شود.
اینجا همه چیز متعلق به امام حسین (ع) است.
یک سال کار می کنند پول در می آورند که در ایام اربعین برای زائران امام حسین (ع) خرج کنند.
اینجاست که نظام اعتباری کلاً محو می شود و هیچ کس خود را مالک چیزی نمی داند!
شخصی رسید خدمت امام وگفت: آقا چرا قیام نمی کنید!؟
حضرت فرمود: آیا با دوستانتان این جور هستید که هر زمان پول نیاز داشتید دست در جیب همدیگر ببرید و آنچه که نیاز دارید را بردارید؟
گفت : نه! فرمود : هر زمان شما اینطور شدید ، قیام می کنیم.
«قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَهِ لَجَمَاعَهٌ کَثِیرَهٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ثُمَّ قَالَ… إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَهُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ. (اختصاص شیخ مفید/۲۴)»
تا وقتی که انسانها درگیر نظام اعتباری خودشان هستند ،نمیتوانند در این راه برای تمدن امام زمان(ع) کاری انجام بدهند.
🔶رهبری با بغض روایتی را از اخلاص یک رزمنده همدانی تعریف می کردند که او گفته بود اگر میخواهی از سیم خاردار [ دشمن] رد شوی، اول باید از سیم خاردار نفست عبور کنی.
حضرت آقا با گریه می گفتند تا وقتی اسیر خودمانیم نمی توانیم کاری بکنیم.
وقتی درگیر خودمان هستیم باری را نمی توانیم برداریم . موجی نمیتوانیم ایجاد کنیم.
همه اش درگیر این هستیم که خودم چه می شوم؟ خانواده ام چه می شود؟ بچه ام چه می شود؟ ملکیتم چه می شود؟
اخلاق و عرفان مگر چیزی غیر از اینهاست که ما را از تعلقات عبور دهد؟
شاگرد امام صادق(ع) است اما می گوید من علم را می خواهم ، ببینید امام به او چه می فرماید؛
فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ
«پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن »
عنوان بصری آمده است و میگوید من می خواهم عالِم شوم ، حضرت به او می گوید برو آدم شو! «حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ»
علم می خواهی برو بنده شو! اصلا علم گرفتنی نیست.
لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ
«علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرید»
علم مدرسه و کلاس ندارد علم نوری است که خدا باید در وجود تو بیندازد.
فقط باید زمینه اش را ایجاد کنید، آن هم این است که حقیقت عبودیت را در خود ایجاد کنید. حالا حقیقت عبودیت چگونه در شما ایجاد می شود؟
اینجاست که می فرماید اگر این کار را انجام دهید در واقع اولین درجه تقوا را به جا آورده اید « فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى »
آن چه کاری است؟
أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ
«این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است.»
این که برای خودش قائل به مِلکیت نباشد. اگر اینطور بودی علم به تو داده می شود. اینجاست که میفهمید چرا به امام حسین(ع) میگوییم «اباعبدالله». امام حسین است که عبدالله را تربیت میکند و این تربیت در پیاده روی اربعین صورت می گیرد!
اینجا عبودیت نمایش داده می شود چراکه تمام مِلکیت ها از بین میرود و تمام جایگاه ها و انانیت های افراد زیر پا گذاشته می شود!
با لباسی که اگر یک آستینش چروک بود بیرون نمی رفتیم ، الان یک هفته است به تنمان است و اصلا به آن توجه هم نمی کنیم. آن بهداشت و نظافتی که بخواهد از آن “حضرتِ من” بیرون بیاید مفت نمی ارزد. گفته اند ، «النظافه من الإیمان» مرتب بودن به خاطر خدا اگر باشد ارزش دارد ، اگر برای خود نمایی و جلوه گری باشد چه سودی دارد!؟
باید بگویی چون او دوست دارد من این کار را انجام می دهم ، اگر به خاطر خدا باشد ، نظافت ایمان است ، باید نگاهت این باشد که برای یک شیعه کسر شأن است خودش آلوده و نامرتب باشد ، و یا برای زائر امام حسین(ع) زشت است ، آشغال بریزد و شهر امام حسین را کثیف کند.
البته زائر امام حسین(ع) تنها زائریست که ایراد ندارد با غبار راه و لباس چروک به زیارت بیاید ، بقیه زیارت ها باید مرتب بود و غسل داشت و عطر زد.
اما برای امام حسین(ع) هم این را داریم که مرتب باش و غسل کن و هم آن را که با آلودگی و غبار راه بیا.
لذا روز اربعین جفت این زیارت ها محقق شد. در اربعین اول بعد از شهادت اباعبدلله دو گروه زائر به کربلا آمد؛
یکی جابر بن عبدلله انصاری و یکی هم حضرت زینب!
جابر در آب فرات غسل کرد ، لباس احرام پوشید و لبیک گویان به سمت مزار اباعبدلله آمد.
دیگری هم زینب کبری بود که او خسته و با غبار راه آمد! پس برای امام حسین (ع) هر دو زیارت سفارش شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
🔶موضوع مورد بحث ، نسبت پیاده روی اربعین با سبک زندگی مهدوی است. یکی از ابعادی که می توان در ارتباط با پیاده روی اربعین به آن پرداخت ، بُعد تمدن سازی این حرکت است.
تمام ماهیّت و ماندگاری یک تمدن بسته به سبک زندگی است که ایجاد می کند.
نسبت هر فلسفه ای با تمدن این است که آن فلسفه باید بتواند سبک زندگی درست کند!
منظور ما از فلسفه چیزی مثل حکمت مشّاء و یا حکمت اشراق و… نیست ، هر کسی که فکر و ایده دارد تا زمانی که این فکر روی کاغذ است , هیچ پویایی و اثرگذاری ندارد و به دنبال آن هیچ تمدن ماندگاری شکل نمی گیرد؛ اما زمانی که این تفکر به متن زندگی افراد رسید و نمود و تبلور پیدا کرد این فلسفه مانا می شود.
مثالی که می توان در این جا و متناسب با این بحث بیان کرد ، مثال فوتبال و ارتباط مردم با آن است؛
فوتبال در دستگاه فلسفه ی غرب در جهت خروجی تفکرات فلسفی آنها مورد توجه است و با توجه به نظام فکری ای که دارند اثرگذاری این بازی روی باورهای مردم بسیار قابل تأمل است؛
به تازگی هم کتابی نوشته اند به نام “ذهن زیبا ، بازی زیبا”.
رهبر معظم انقلاب بعد از حضور در نمایشگاه کتاب با تعجب از این کتاب که نسبت فوتبال و فلسفه را بیان می کند یاد کردند. در متن کتاب مطالب جالبی عنوان شده ، که چند نکته را به اختصار ذکر می کنم:
می گوید این که شما از بازی کریستیانو رونالدو لذت می برید و برای شما جذابیت دارد ، با تعریف فلسفه ی ما چطور توجیه می شود؟!
زیبایی با فلسفه تعریف میشود ، وقتی شما می گویید بازی رونالدو زیباست ، حتما فلسفه ای پشت این احساس هست.
ببینید خودِ فلسفه را به خورد مخاطب نمی دهند ، بلکه فلسفه را وارد بازی این بازیکن می کنند و آن را در بازی یک فرد محبوب تبلور می دهند و مردم را شیفته ی آن فلسفه ای که مد نظر خودشان هست می کنند!
یا می پرسد جایگاه پنالتی در کجای عالَم است؟
سوال مطرح می کند و برای تک تک پرسش ها جواب فلسفی می دهد. میدانید که به شدت فلسفه غرب تکیه بر «شانس» دارد و یکی از مفاهیم بنیادین آنها شانس است.
این در حالی است که فلسفه اسلامی اصلاً شانس را قبول ندارد.
با خودشان می گویند اگر بخواهیم راجع به شانس و قضا و قدر بحث کنیم حتما دستمان خالیست و چیزی برای مطرح کردن نداریم چرا که استدلالی نداریم ، پس او نمی آید در زمینی بازی کند که دستش خالی است. اما زیرکانه مسئله ی پنالتی را مطرح می کند ، مبانی فلسفی خود را در آن تبلور می دهد ، بعد به شما می گوید الان چیزی که گُل کرد چه بود؟!
شما جواب می دهید؛ شانسی بود!
به مرور این مفهوم در زندگی شما پررنگ میشود ، وقتی به شانس باورپیدا کردید ، با آن هم زندگی می کنید.
پس متوجه شدید که فیلتری به اسم فوتبال را برای شما قرار می دهند و بعد فلسفه مد نظر خودشان را در آن تبلور می دهند و شما را قانع می کنند.
ما یکی از ضعف ها و نقص های بزرگ مان در طول تاریخ این بوده است که نتوانستیم برای آن دستگاه فکری و فلسفی که داریم ، تبلور درخور ایجاد کنیم.
ما در مبانی فلسفی در قیاس با تمام دستگاه های فلسفی و فلاسفه ی دنیا بی نظیریم.
حضرت امام (ره)به گورباچف پیشنهاد میدهند که با حکمت صدرایی آشنا شود چرا که دنیای او را متفاوت خواهد کرد:
« از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین – رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمى کنم و از کتب عرفا و بخصوص محیى الدین ابن عربى نام نمى برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.»
(صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۲۲۴ – ۲۲۵ ؛ پیام به آقاى میخائیل گورباچف)
امام (ره) قائل به این بود که در هر جای دنیا و هر کسی نظام فلسفی ما را مطالعه کند شیفته آن می شود.
اما گیر کار اینجاست که در حال حاضر ما یک انیمیشن ، بازی کامپیوتری ، سریال و یا فیلم مبتنی بر فلسفه خودمان نداریم.
منظور این نیست که دعوای اشراقی ها و مشّایی ها را به نمایش بگذاریم و بگوییم اینها اصالت وجودی اند و آنها اصالت ماهیتی!
منظور ما این است که خروجی هایی که در رفتار آدمها بروز پیدا میکنند ، حاوی یک مفهوم بنیادین است ، بروز این مفاهیم که موجب ایجاد سبک زندگی می شود را به جهان نشان دهیم.
پیاده روی اربعین بزرگترین خاصیتش این است که مفت و مجانی دستگاه فکری و فلسفی ما را به درستی نشان می دهد.
🔶پیاده روی اربعین ، بروز این آیه است که می فرماید: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا(شرح:۶)
«و با هر سختی البته آسانی هست»
در پیاده روی اربعین چه خودِ زائران و چه افرادی که موکب گذاشته اند تا خدمت رسانی کنند ، همه در سختی هستند اما از این سختی لذت می برند ، جبهه رقیب نمی خواهد این تفکر در جامعه جا بیفتد.
جامعه ای که قرار است برده وار زندگی کند باید از سختی فراری باشد تا بشود هر آنچه که میخواهند را به آن تحمل کنند.
پیاده روی اربعین مفهوم صبر را در جامعه نهادینه می کند. در حالی که با توجه به فلسفه ی غرب این مفهوم نباید مقدس جلوه داده شود ، همان طور که مفهوم ایثار برایشان بی معنا و غریب است.
دیدگاه اومانیسم (انسان گرایی) زمانی در یک انسان بروز پیدا می کند که انسان جز خودش کس دیگری را نبیند. وقتی جز خودش هیچ غایتی ندید وقتی کس دیگری را لایق این ندید که بخواهد خود را فدای او کند ، آن زمان است که هر جور امتیازی را میشود از این انسان گرفت. چرا که اینچنین کسی احساس می کند حفظ جان خودش ارزش این را دارد که همه چیز را فدا کند.
جبهه ای هم که بخواهد انسان را از این بُعد به بازی بگیرند مفهوم صبر ، ایثار و سختی کشیدن را در نظر او بی ارزش جلوه می دهد.
مرحوم شهید صدر می فرماید که تمدن اهل بیت وقتی وقوع پیدا می کند که «منِ» آحادِ جامعه فانی بشود در یک «منِ» بزرگتر.
بعد ایشان تاریخ امام حسن مجتبی(ع) را تحلیل میکند که نفوذ فرهنگی که جبهه معاویه در سپاه امام حسن(ع) وارد کرد و خیانت و رها کردن یاران امام را به همراه داشت ، در واقع به دنبال شکل گیری یک نظام ارزشی و معنایی بود ، که میان سپاه امام حسن (ع) ایجاد شد که هرکس به فکر خودش باشد و بی خود و بی جهت جان خود را فدای کسی نکند.
درست مثل همین الان وقتی موقعیت اقتصادی کشور ما در شرایطی است که مردم در یک بحران اقتصادی هستند ، شبکه ” من و تو” این رفتار را آموزش می دهد که مردم به فکر بقیه نباشید! هر کس خودش را در نظر بگیرد و کالای مورد نیاز خود را احتکار کند.
اینها می دانند در این شرایط اقتصادی فروش طلا و دلار یک رفتار ایثارگرانه محسوب میشود ، اگرچه بعضیها از این بُعد این کارها را انجام ندادند ، اما در هرحال این کار نتیجه ی مناسبی برای اقتصاد کشور دارد.
اما اتفاقی که می افتد این است که آنها وارد میدان می شوند و حرص و طمع را در افراد بالا میبرند. به آنها می گویند که نه تنها طلا و دلار خود را نفروشید بلکه هجوم ببرید و کالای مورد نیازتان را بیشتر از حد معمول خریداری کنید.
حتی در بازیهای کامپیوتری که غرب می سازد رفتارهایی را ایجاد میکند تا خصلت های منفی در انسان ملکه و نهادینه شود و کم کم باورهایی را در او به وجود بیاورد. این در حالی است که پدر و مادر اصلا به فلسفه ای که پشت تک تک مراحل این بازی هاست توجه نمی کنند و دلخوش به این هستند که بازی کامپیوتری بهتر از خیابان گردی و دیدن فیلم مورد دار و خواندن کتاب منحرف و… است.
نمی دانند دیگر دوره آن نیست که کسی بخواهد با کتاب حرف بزند. اصلا لازم نیست شما کسی را با استدلال قانع بکنید. شما یک بازی کامپیوتری انجام میدهید احساس میکنید که حرص و طمع در شما شدت پیدا می کند.
فلسفه ای که در پشت بعضی از این بازی هاست این است که شما بدانید هیچ آدمی ارزش این را ندارد که شما خودتان را فدایش بکنید و فقط باید خود را نجات بدهید تا بتوانید به مراحل بعد صعود کنید ، این باور از کفر هم بدتر است!
در یک فوتبال آن نظام فلسفی و فکری که ایجاد می شود چیست؟
شما مسابقه می دهید تا امتیاز بگیرید و جایگاهتان در جدول بالا برود تا به مرحله بعد صعود کنید. بعد با فلان تیم مسابقه می دهید تا در آخر قهرمان شوید و به شما کاپ بدهند.
در نظام اعتباری و نظام جزا ، اینچنین چیزی کاملاً مزخرف است.
امسال کاپ دادید ، سال بعد این تیم برای چه باید تلاش کند؟
می گوید سال بعد بیاید و مدافع عنوان قهرمانی و جام سال قبل خود باشد!
حالا اگر آمد و قهرمان نشد چه؟
سال بعد بیاید و برای قهرمانی قبلی که داشت تلاش کند!
در یک نظام اعتباریِ پوچ ، قدم به قدم برای افراد جوایز بیخاصیت میگذارند تا بتوانند آنها را حرکت بدهند.
به مرور زمان این آدم ها دمدمی مزاج بار میآیند و سطحی نگر می شوند. صبر برای آنها معنا ندارد و به دنبال این نیستند تا رفتاری داشته باشند که آثارش بلند مدت باشد!
🔶فیلم “بیگانه ای در میان ما” یک فیلم قدیمی اما زیباست که مقداری از سبک زندگی یهودیان را به نمایش می گذارد. یک خانم پلیس که برای تحقیق در یک پرونده ناچار بین یهودی ها و صهیونیست ها می رود و با سبک زندگی آنها آشنا می شود. در طول فیلم به یک خاخام جوان که نسبت به او بی اعتناست علاقه مند می شود ، در آخر این فیلم آن خاخام با یک دختر یهودی ازدواج می کند و آن خانم پلیس به خاطر عشقی که به او داشت دیگر ازدواج نمی کند.
میخواهد بگوید ما یهود آنقدر جذاب هستیم که با وجودی که هیچ کس را آدم حساب نمی کنیم و کسی را بین خودمان راه نمی دهیم اما باز هم شما برای ما می میرید!
یک سکانس هست که این دختر همراه با پسری که در آینده خاخام میشود در اتوبوس هستند و نشان می دهند که در اتوبوس میان زن و مردها پرده کشیده اند!
بله ، این بخشی از سبک زندگی آنهاست ، کسی که میخواهد دنیا را مدیریت کند باید سبک زندگی اش متفاوت باشد هرزه که باشد نمی تواند دنیا را اداره کند.
پس عجیب نیست که یک فیلمی از تلآویو در میآید که یک تبلیغ صابون است و یک خانم با چهره آنچنانی صابونی را تبلیغ میکند و یک خاخام یهودی ایستاده و جلوی تبلیغ صابون را با پرده می پوشاند!
فیلم دیگری را نشان می دهند که در یک هواپیمای در حال پرواز فیلمی پخش میشود که صحنه دارد و تنها یک نفر به این فیلم اعتراض میکند و بعد مشخص میشود که او یک خاخام یهودی است !
یا یک خبر دیگر منتشر می شود که در فلان جشنواره علمی معتبر در دنیا بعد از سرو غذا ، پنج نفر اعتراض دارند اینها چه کسانی هستند؟! یهودیانی که به ذبح آن طعام اشکال گرفته اند!
آن کسی که میخواهد دنیا را اداره کند ، مراقبت ها و تقیدات خودش را دارد. اما دیگران را باید هرزه بار بیاورد تا بتواند آنها را مدیریت کند.
پیاده روی اربعین فلسفه ما را توانسته است تبلور بدهد. اینکه یک موجود بزرگتری هست که جا دارد فدای او بشوید و ایثار داشته باشید. برگ برنده ی ما همین «ایثار» است.
ایثار در دنیا معنا ندارد و اگر کسی این را ببیند شیفته آن می شود.
خود را به آب و آتش بزنی ، خودت را زحمت بیاندازی تا یک نفر دیگر در آرامش و آسایش باشد ؟
این رفتار در پیاده روی اربعین دیده می شود ، و یک «من» دیگری را در دنیا معرفی میکند.
پیاده روی اربعین نمایش یک سبک دیگری از زندگی است.
چرا پیاده روی اربعین نوید ظهور را میدهد؟
با چند روایت بسیار زیبا ، پرنکته و قابل تأمل دلیل را بیان می کنیم؛
در روایت آمده است که سهل خراسانی آمد خدمت امام صادق (ع) و اظهار کرد:
یاابن رسول اللّه! شما بیش از حد عطوفت دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چرا قیام نمی کند ،با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟
امام به یکی از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.
همین که آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام به سهل فرمود: برو در تنور آتش بنشین.
سهل به خاطر حرفی که زده بود عذرخواهی کرد و از امام خواست او را تنبیه نکند.
در همین لحظات شخص دیگری به نام هارون مکی وارد شد و سلام کرد. امام صادق(ع) پس از جواب سلام، به او فرمود: هارون! برو درون تنور آتش بنشین.
هارون بدون چون و چرا داخل تنور رفت و در میان شعله های آتش نشست.
بعد امام (ع) با سهل مشغول مذاکره و صحبت پیرامون وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی خراسان شد و مطالبی را مطرح نمود مثل آن که مدت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتی، حضرت فرمود: ای سهل! بلند شو، ببین در تنور چه خبر است.
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهار زانو روی آتش ها نشسته است، پس از آن امام (ع) به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل ، اظهار داشت: در خراسان ، چند نفر مخلص مانند این شخص پیدا می شود؟
سهل پاسخ داد: به خدا سوگند! حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام فرمود: ما خود می دانیم که در چه زمانی قیام نمائیم؛ و آن زمانی است که حداقل پنج نفر مطیع و مخلص ما یافت شوند.
این همان منی است که فانی شده در یک من بزرگتر.
چنین کسی میتواند بار را به دوش بکشد. امیرالمومنین(ع) می فرمایند:
“لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ(خطبه۱۷۳ نهج البلاغه)
«این پرچم را تنها کسانی میتوانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند.»
این «صبر» همان حالت از خود گذشتگی است آماده بودن برای هر پیکان و پیکار.
🔶از آن آدمی که نظام آموزش و پرورش ما با فلسفه ای که از غرب میگیرد پرورش می دهد نمی توان انتظار داشت بار مملکت را بردارد.
آدمهایی که دانشگاههای ما میسازند در حد وزارت خانه ها هم نمی توانند کار کنند.
آموزش و پرورش و دانشگاه های ما نمی توانند برای ظهور ، انسان سازی کنند. اما تمدن سازی برای ظهور با پیاده روی اربعین ممکن می شود ، چرا که پیاده روی اربعین آدم می سازد.
آن دانشجویی که به دنبال این است که گزارش و رزومه اش پر شود و نگاهش به مزایای شغلش است و همان اول کار دقت می کند تشویقی اش چقدر است و ارتقاء درجه اش به چه نحوی است و فقط به دنبال منافع خودش است ، نمی تواند برای ظهور کار کند.
مرحوم کشی در “کتاب رجال” روایتی را نقل می کند که برای خود من هم خیلی جالب توجه بود؛
عده ای از اصحاب امام صادق علیه السلام در کوفه به امام صادق ع نامه ای به این مضمون نوشتند:
مفضل با کبوتر بازان و کسانی که شراب می نوشند و افراد ظاهرا لاابالی مجالست و همنشینی دارد فلذا شایسته است که شما به او نامه ای بنویسید و به او امر کنید که با این افراد مجالست نکند.
حضرت نیز نامه ای برای مفضل می نویسند و مهر و موم می کنند و به همین افرادی که درخواست نامه به مفضل را داشتند میدهد.
(این اصحاب که نامه نوشته بودند از بزرگان اصحاب بودند مانند زُرَارَهُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُکَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَهَ)
🔸آنها نامه را از حضرت می گیرند و به نزد مفضل رفته و به او نامه را می دهند. مفضل هم مهر نامه را باز می کند و شروع به خواندن می کند.
حضرت در نامه نوشته بودند: بسم الله الرحمن الرحیم اینها را بخر!
(یعنی فهرستی برای خرید داده بودند و در مورد آنچه مورد نظر آن اصحاب بود هیچ چیزی نفرموده بودند!)
اصحاب از این نامه حضرت تعجب می کنند و نامه را میان خویش دست به دست می گردانند و مشاهده می کنند.
🔸سپس مفضل به آنها می گوید نظرتان چیست در مورد امر حضرت به خریدن این چیزها؟
آنها می گویند این لیست خرید مال خیلی زیادی را می طلبد. ما باید جلسه ای تشکیل دهیم و دور هم جمع شویم و در مورد آن نظر دهیم.
مفضل نامه را به همان کفتربازان و افراد لاابالی می دهد؛ آنها هرآنچه در توان دارند میاورند و تا پیش از آنکه جلسه ی ناهار خواص تمام شود، هزینه خرید فهرست امام صادق علیه السلام را تامین می کنند!
🔻مفضل رو به آن اصحاب و بزرگان می کند و می گوید:
آیا به من امر می کنید که اینها را از خودم برانم و طرد کنم؟
آیا شما فکر می کنید که خداوند تبارک و تعالی به نماز و روزه شما محتاج است؟
(بلکه نصرت و یاری ولی خداوند را از شما می خواهد مانند این جوانها که در نظر شما بی مایه و اهل گناه و افراد پستی هستند)
🔶رجال کشی. ص ۳۲۶
کسی که برای خودش منزلت و شأن علمی و علمایی قائل است نمی تواند بار جامعه را بردارد و برای حکومت امام زمان(ع) کاری را انجام بدهد.
این جای روایت خیلی قشنگ است مُفَضَّل به آنها میگوید فکر کردید امام صادق(ع) به نماز و روزه شما نیاز دارد؟!
وقتی که باید خودت را ندید بگیری ، نمیگیری !
باید بیایید کف میدان و کار جهادی بکنید ، اگر توانستی در این راه برای خدا عملگی بکنید ، مَردید!
این بازی هایی که خیلی از ماها راه میاندازیم کار را پیش نمی برد. اینکه فکر کنیم چند میلیارد خرج کنیم موسسه ی فرهنگی بزنیم و پوزیشن آخوندی و شاگرد فلان استاد بودن را بر داریم هیچ سودی ندارد.
و یا به دنبال این باشیم در پیاده روی اربعین موکب علمی داشته باشیم ، سخنرانی و مداحی و بنر چند میلیونی بزنیم ، واقعا بی معنی است و چیزی جز نمایش دادن نیست.
ببینید میتوانید ماساژ بدهید !؟ غذا درست کنید!؟
و به دنبال این باشید که التماس کنید تا کسی سر سفره ی شما بنشیند!؟
در این راه باید عبا و عمامه را بِکنید و کنار بگذارید ، بایستید و چای درست کنید و دیگران را دعوت کنید که لحظه ای کنار شما استراحت کنند.
البته نمیخواهم بگویم که در این راه نه سخنرانی باشد و نه مداحی ، حرفم این است که مراقب باشید خط گم نشود.
این که بنشینیم فقط کتاب بخوانیم هیچ سودی ندارد. باید زندگی کرد. چیزهایی که فهمیده اید را باید به سبک زندگی تبدیل کرد.
امام باقر(ع) می فرماید: کونوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم
«مردم را با غیر زبان خود [به مذهب خویش] دعوت کنید»
لِیَرَوا مِنکُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاهَ وَالخَیرَ ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِیَهٌ
«تا پارسایى و سخت کوشى [در عمل و عبادت] و نماز و خوبى را از شما ببینند؛ زیرا اینها، خود [بهترین] مبلّغند»
یعنی با زبان دعوت نکن با زندگی ات دعوت کن.
با حرفهای اهل بیت زندگی کن ، در این صورت به بهترین حالت ممکن معرف و بلندگوی حرف و فلسفه نظام فکری آنها خواهی بود.
🔶 شما در این پیاده روی می ببینید آدم هایی را که سنی از آنها گذشته و شأن و شخصیت و جایگاهی دارند اما جلوی زائران را می گیرند التماس میکنند تا کسی اجازه دهد به آنها خدمت شود و یا گریه می کنند تا کسی قبول کند به منزل آنها بیاید استراحت کند.
چه تبلیغی بالاتر از این !؟ اینها فانی در چه کسی هستند که اینگونه عمل می کنند؟
همه فلسفه دین ما ختم به این میشود که بگوید تو هیچ نیستی و هرچه هست فقط اوست.
اینها چیزی نیست که بتوان پای درس فلان استاد و در فلان کلاس به دست آورد.
اینها را فقط در پیاده روی اربعین میتوان دید و هیچ زمان دیگری این چنین بروزی وجود ندارد.
تمام نظام اعتباریات همه در این پیاده روی از بین میروند.
اینکه یک نفر دکتر ،مهندس یا دارای فلان سابقه و جایگاه است همه و همه کنار می رود. و همه در یک کلام خود را خادم حسین معرفی می کنند و لاغیر!
در آنجا مرزها از بین می رود. این که بگویی من ایرانی ام تو عراقی ، خنده دار است!
حتی تفاوت زبان هم به چشم نمی آید ، می دانید که زبان هم خودش یک حجاب است و جزء اعتباریات محسوب می شود. اما آنجا اصلا انگار همه عرب ها ، فارس اند و همه فارس ها ، عرب!
زبان همه حُب الحسین است.
پاکستانی ، آمریکایی ، عرب و .. هیچ کدام زبان هم را نمی دانند و فقط هرکس به دنبال خدمت کردن به دیگران است.
این «فنای همه در یک نفر» آنجا به عینیت می رسد و نمود دارد.
قرار بود این فنا در مکه و ایام حج اتفاق بیفتد اما نیفتاد. و خداوند این مسئله را فقط برای حسین ع در کربلا رخ داده است و تنها در پیاده روی اربعین است که دیده می شود.
در سوره مبارکه حج بیان شده است:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ ۚ… (حج:۲۵)
«آنان که کافر شده و (مردم را) از راه خدا منع میکنند و نیز از مسجد الحرامی که (ما حرمت احکام) آن را برای اهل آن شهر و بادیهنشینان یکسان قرار دادیم مانع میشوند….»
حضرت آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه می فرمود «سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» یعنی در حج مقیم و مسافر نداریم. ایشان فتاوا را می خواندند که برخی از فقهای شیعه فتوا داده اند اقامت و صاحب خانه شدن در مکه حرام است. خانه ها را اجاره میدهند به افرادی اما ایام حج که میشود این خانه ها را تخلیه می کنند تا برای همه زائران باشد. هر کس هر جایی که خواست اقامت کند و همه خانه ها ، همه غذاها مال همه باشد.
یعنی همه ی من ها فانی میشود و بعد در روایت دیگر از امام باقر(ع) آمده است که؛ تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام
«تمام بودن حجّ به زیارت امام است.»
حالا این را کجا میتوان دید که در یک خانه ، مسافر و صاحب خانه از هم سوا نمی شود ؟!
بله فقط در پیاده روی اربعین چنین چیزی ممکن است و تفسیر این آیه فقط در پیاده روی اربعین دیده می شود.
اینجا همه چیز متعلق به امام حسین (ع) است.
یک سال کار می کنند پول در می آورند که در ایام اربعین برای زائران امام حسین (ع) خرج کنند.
اینجاست که نظام اعتباری کلاً محو می شود و هیچ کس خود را مالک چیزی نمی داند!
شخصی رسید خدمت امام وگفت: آقا چرا قیام نمی کنید!؟
حضرت فرمود: آیا با دوستانتان این جور هستید که هر زمان پول نیاز داشتید دست در جیب همدیگر ببرید و آنچه که نیاز دارید را بردارید؟
گفت : نه! فرمود : هر زمان شما اینطور شدید ، قیام می کنیم.
«قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَهِ لَجَمَاعَهٌ کَثِیرَهٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ثُمَّ قَالَ… إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَهُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ. (اختصاص شیخ مفید/۲۴)»
تا وقتی که انسانها درگیر نظام اعتباری خودشان هستند ،نمیتوانند در این راه برای تمدن امام زمان(ع) کاری انجام بدهند.
🔶رهبری با بغض روایتی را از اخلاص یک رزمنده همدانی تعریف می کردند که او گفته بود اگر میخواهی از سیم خاردار [ دشمن] رد شوی، اول باید از سیم خاردار نفست عبور کنی.
حضرت آقا با گریه می گفتند تا وقتی اسیر خودمانیم نمی توانیم کاری بکنیم.
وقتی درگیر خودمان هستیم باری را نمی توانیم برداریم . موجی نمیتوانیم ایجاد کنیم.
همه اش درگیر این هستیم که خودم چه می شوم؟ خانواده ام چه می شود؟ بچه ام چه می شود؟ ملکیتم چه می شود؟
اخلاق و عرفان مگر چیزی غیر از اینهاست که ما را از تعلقات عبور دهد؟
شاگرد امام صادق(ع) است اما می گوید من علم را می خواهم ، ببینید امام به او چه می فرماید؛
فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ
«پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن »
عنوان بصری آمده است و میگوید من می خواهم عالِم شوم ، حضرت به او می گوید برو آدم شو! «حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ»
علم می خواهی برو بنده شو! اصلا علم گرفتنی نیست.
لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ
«علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرید»
علم مدرسه و کلاس ندارد علم نوری است که خدا باید در وجود تو بیندازد.
فقط باید زمینه اش را ایجاد کنید، آن هم این است که حقیقت عبودیت را در خود ایجاد کنید. حالا حقیقت عبودیت چگونه در شما ایجاد می شود؟
اینجاست که می فرماید اگر این کار را انجام دهید در واقع اولین درجه تقوا را به جا آورده اید « فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى »
آن چه کاری است؟
أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ
«این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است.»
این که برای خودش قائل به مِلکیت نباشد. اگر اینطور بودی علم به تو داده می شود. اینجاست که میفهمید چرا به امام حسین(ع) میگوییم «اباعبدالله». امام حسین است که عبدالله را تربیت میکند و این تربیت در پیاده روی اربعین صورت می گیرد!
اینجا عبودیت نمایش داده می شود چراکه تمام مِلکیت ها از بین میرود و تمام جایگاه ها و انانیت های افراد زیر پا گذاشته می شود!
با لباسی که اگر یک آستینش چروک بود بیرون نمی رفتیم ، الان یک هفته است به تنمان است و اصلا به آن توجه هم نمی کنیم. آن بهداشت و نظافتی که بخواهد از آن “حضرتِ من” بیرون بیاید مفت نمی ارزد. گفته اند ، «النظافه من الإیمان» مرتب بودن به خاطر خدا اگر باشد ارزش دارد ، اگر برای خود نمایی و جلوه گری باشد چه سودی دارد!؟
باید بگویی چون او دوست دارد من این کار را انجام می دهم ، اگر به خاطر خدا باشد ، نظافت ایمان است ، باید نگاهت این باشد که برای یک شیعه کسر شأن است خودش آلوده و نامرتب باشد ، و یا برای زائر امام حسین(ع) زشت است ، آشغال بریزد و شهر امام حسین را کثیف کند.
البته زائر امام حسین(ع) تنها زائریست که ایراد ندارد با غبار راه و لباس چروک به زیارت بیاید ، بقیه زیارت ها باید مرتب بود و غسل داشت و عطر زد.
اما برای امام حسین(ع) هم این را داریم که مرتب باش و غسل کن و هم آن را که با آلودگی و غبار راه بیا.
لذا روز اربعین جفت این زیارت ها محقق شد. در اربعین اول بعد از شهادت اباعبدلله دو گروه زائر به کربلا آمد؛
یکی جابر بن عبدلله انصاری و یکی هم حضرت زینب!
جابر در آب فرات غسل کرد ، لباس احرام پوشید و لبیک گویان به سمت مزار اباعبدلله آمد.
دیگری هم زینب کبری بود که او خسته و با غبار راه آمد! پس برای امام حسین (ع) هر دو زیارت سفارش شده است.
۲ دیدگاه
من امروز درپیادهروی اربعین از خدا درخواست معرفت امام حسین کردم وبعداز چندساعت این سخنرانی رادیدم وخواندم وفکرمیکنم خداهم حاجت منو داد
خداراشاکرم وازشماهم تشکر میکنم
ان شاالله خداوندهمه مارا باامام حسین محشورکند
تحلیل حلت بفنائک همین است
به به چقدر عالیه این سخنرانی ها
خدا علمای اسلام رو برامون حفظ کنه