ده سال به طور مداوم به دوست بسیارصمیمیم درباره واسطه بودن برای ازدواجش دروغ گفتم.به طور اتفاقی ایشون پی به دروغ این ده سال بردن.ده سال خیلی زیاد رنج و غصه و عذاب روحی و خانوادگی داشتن تمام خاستگارا رو رد کردن اما بعد از پی بردن به واقعیت، زندگیشون روح و شخصیتشون بیشتر از گذشته لطمه دید به طوری که در اوج جوانی شکسته، افسرده،بدبین و ناامیدشدن.من عذاب وجدان و شبانه روز وحشتناکی میگذرونم؛ استخاره کردم خوب بود،به همون پسر(برادرم)که قرار بود واسطه باشم جریانو گفتم.حاضرم آبروم بره ولی ازدواج پیش بیاد.پسره جواب نداده.دوستم علی رقم علاقش بهم ولی نفرین هم میکنه.
الان چیکار کنم برای حق الناس و ازدواجش
حجت الاسلام امینی خواه :
سلام بر شما
نفهمیدم
بدون دیدگاه