دو راهی وظیفه، نتیجه

متن سخنرانی جلسه اول:

🔶 عمدتا دو وقت ، دوگانه بین وظیفه و نتیجه طرح می شود:

۱)جایی که تکلیفی انجام می دهیم و نتیجه ای نمی بینیم.

۲)وقتی در مطالعه تاریخ ، نتیجه ملموس و محسوسی در عملکرد بزرگان دین یافت نمی شود. که اینجا نیز احاله به تکلیف می شود.

درباره قیام اباعبدالله علیه‌السلام نیز عده ای که به زعم خود نتیجه محسوسی برای نهضت حضرت نیافته اند ، توجیهاتی کرده اند تا نتیجه گرایی امام حسین علیه‌السلام زیر سوال نرود!

مثلا گفته اند حضرت نمی دانستند در کربلا شهید خواهند شد. عده ای هم گفته اند حضرت ، برای تشکیل حکومت قیام نکردند ، بلکه فقط نحوه شهادتشان را انتخاب کردند.

این در حالی است که حضرت به صراحت فرموده اند برای تشکیل حکومت خروج می کنم:

«إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع» (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۲۹)

« من تنها به انگیزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى ‏خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب علیه السلام رفتار نمایم!»

در عین حال ، می دانسته اند که شهید هم می شوند:

«َ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ ، بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ فَیَمْلَأَنَّ مِنِّی أَکْرَاشاً جُوفاً، وَ أَجْرِبَهً سُغْباً لَا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَم» (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص: ۸۶)

« براى من «شهادت گاهى» اختیار شده است که من به آن خواهم رسید. گویا مى ‏بینم که گرگ ‏هاى بیابان ‏هاى عراق میان نواویس (قبرستان یهود در نزدیکى کربلا) و کربلا بند بند مرا جدا کرده و شکم‏ ها و جیب‏ هاى خالى خود را (با کشتن من و دریافت جوایز) پر مى‏ کنند. از روزى که با دست قضا و قدر الهى نوشته شده، چاره ‏اى نیست.‏»

اینکه بین وظیفه و نتیجه ، دوگانگی می بینیم ، ناشی از نگاه تاجرانه به دینداری و بندگی است.

🔺 امیر المومنین علی علیه‌السلام فرمود:

«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَار» (نهج البلاغه ، حکمت ۲۳۷)

«گروهى خدا را از روى رغبت و میل (به بهشت) پرستش کردند، این عبادت تاجران است و عدّه اى از روى ترس او را پرستیدند و این عبادت بردگان است و جمعى دیگر خدا را براى شکر نعمت ها (و این که شایسته عبادت است) پرستیدند. این عبادت آزادگان است.»

اما سوال این است که اگر کسی بندگی عاشقانه داشت ، نسبت وظیفه گرایی و نتیجه گرایی او چه خواهد شد؟

مثلا اگر ما تبلیغ دین کردیم ، چقدر به نتایج کار اهمیت دهیم؟ چقدر به دنبال جذب مخاطب باشیم؟ چقدر به فنون ، مهارت ها و تاثیرگذاری بها دهیم؟

اگر مجلس روضه گرفتیم ، تعداد جمعیت حاضر در جلسه برایمان اهمیت داشته باشد؟ یا بگوییم ما به وظیفه خود عمل کردیم و اهمیتی ندارد که چند نفر بیایند و چگونه باشند!

در فعالیت سیاسی ، به رای و نظر مردم اهمیت دهیم؟ اگر کاندیدای انتخابات شدیم ، بخواهیم رای بیاوریم؟ برای رای آوردن تلاش کنیم؟ یا فقط به وظیفه خود فکر کنیم؟

🔶 سیره انبیاء در قرآن حاوی نکات جالب و جذابی از ترکیب نتیجه گرایی و وظیفه گرایی است. برخی انبیاء مانند حضرت ابراهیم نماد تکلیف گرایی محض اند.

حضرت ابراهیم علیه‌السلام وقتی مامور به ذبح اسماعیل شد نپرسید خب که چه؟! نپرسید سر بریدن من از فرزندم چه دردی را از من و جامعه برطرف می کند. اسماعیل هم وقتی از تکلیف پدر باخبر شد ، هیچ سوالی از نتیجه نکرد! فقط گفت: پدر! هر آنچه تکلیف داری انجام بده. من هم صبر خواهم کرد.

«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِین» ( صافات/۱۰۲)

از طرفی حضرت موسی علیه‌السلام نماد نتیجه گرایی شناخته می شود. او در هر اقدام خود محاسبه زیان و فایده می کند و با علم به نتیجه ، وارد عمل می شود.

وقتی حضرت موسی علیه‌السلام به رسالت برانگیخته می شود ، مامور می شود به کاخ فرعون رود و او را دعوت به حق کند.

« وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُون» (شعراء / ۱۰ – ۱۱)

حضرت موسی ع به محض شنیدن دستور ، نگرانی های خود بابت نتیجه را بر می شمرد.

ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻢ مرا تکذیب کنند. قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُون (شعراء / ۱۲)

ﻭ ﺳﻴﻨﻪ ﺍم [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺳﻨﮕﻴﻦ ] ﺗﻨﮕﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺭﻭﺍﻥ ﻭ ﮔﻮﻳﺎ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺲ رسالت را ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﻔﺮﺳﺖ. وَ یَضِیقُ صَدْرِی وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی فَأَرْسِلْ إِلى هارُون (شعراء / ۱۳)

ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﺩﻋﺎﻯ ﺟﺮﻣﻰ دارند ﻛﻪ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﻜﺸﻨﺪ . وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (شعراء / ۱۴)

اما پاسخ خدای متعال به موسی ع جالب است. در برابر همه نگرانی های او مبنی بر حاصل نشدن نتیجه مطلوب ، به او می فرماید:

هرگز ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ [ ﻛﻪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﺷﻮﺩ ] . ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻤﺎ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ [ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ]ﻫﺴﺘﻴﻢ. قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُون (شعراء / ۱۵)

ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ : ﻳﻘﻴﻨﺎ ﻣﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻧﻴﻢ. فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِین (شعراء / ۱۶)

ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﺻﻒ ، ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺭﺍ [ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﻦ ﻭ ]ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻔﺮﺳﺖ . أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیل (شعراء / ۱۷)

در ماجرای همراهی موسی و خضر نیز نتیجه گرایی حضرت موسی به وضوح دیده می شود.

وقتی به آن شهر رسیدند و گرسنه بودند ، از مردم تقاضای غذا کردند. هیچ کس حاضر نشد به ایشان غذا دهد. با خستگی کنار دیواری نشستند. دیوار ، در حال فرو ریختن بود. حضرت خضر ، دیوار را به گونه ای بنا کرد که فرو نریزد. موسی ع به او گفت: اگر می خواستی برای اینها بنایی کنی ، لااقل از آنها پولی می گرفتی! فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (کهف/۷۷)

🔹در ماجرای موسی علیه‌السلام و هارون نیز نتیجه گرایی حضرت موسی دیده می شود. با این تفاوت که این نتیجه گرایی ، از دل تکلیف گرایی او سر می زند و بین وظیفه و نتیجه ، تفاوتی نمی بیند.

وقتی حضرت موسی علیه‌السلام از طور بر می گردد و مردم را در حال گوساله پرستی می بیند ، به هارون نهیب می زند که چرا به تکلیفت عمل نکردی؟! که اگر عمل کرده بودی ، این نتیجه حاصل نمی شد.

قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی (طه/ ۹۲- ۹۳)

جناب هارون عرض کرد: اتفاقا من به تکلیفی که به من محول کرده بودی عمل کردم. من مکلف بودم جامعه را اصلاح کنم و از امر مفسدین تبعیت نکنم. مفسدین ، در پی تفرقه افکنی و دو قطبی سازی در جامعه بودند. من هم با سکوت ، این توطئه را ناکام گذاشتم.

قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (طه/۹۴)

اینجا بود که موسی از سخن هارون قانع شد. نتیجه مد نظر موسی ع حاصل نشده بود و مردم از توحید دست برداشته بودند. ولی در عین حال هارون هم به تکلیفش عمل کرده بود. این بود که موسی علیه‌السلام دیگر گلایه ای نکرد. چون عمل به وظیفه ، خودش نتیجه است!

🔶 اهل بیت و مدل شیعه تنوری (تکلیف گرا و نه نتیجه گرا)

📌در زمان امام صادق (ع) یکی از یاران خراسانی به نام سهل خراسانی خدمت ایشان می رسد و حین گفتگو مکرر از ایشان سوال می کند که:

-” آقا چرا قیام نمی فرمایید؟!! چرا حکومت اسلامی تشکیل نمی دهید؟!”

حضرت (ع) سعی می کنند که با سکوت و لبخند از کنار این موضوع بگذرند. تا اینکه شیعه خراسانی اصرار می ورزد که : “آقا چرا … ما که هستیم! …” و کم کم اعتراضش تندتر می شود که : “با این که حق خلافت و رهبری از آن شماست، و با این که ــ فقط در خراسان ــ صد هزار شیعه ی طرفدار و شمشیر زن دارید، چرا نشسته اید و قیام نمی کنید؟”

در این گیر و دار، امام صادق (ع) از کنیزشان می خواهند که تنور را روشن کند و بعد بی مقدمه به این عزیز هموطن! می فرمایند که: “برو و داخل تنور بنشین! “

سهل می ترسد و می گوید: “آقای من! مرا به آتش عذاب مکن.. از من بگذر که خدا از تو بگذرد.”

امام دیگر چیزی نگفتند تا اینکه در همین شرایط، هارون مکی که مومنی وارسته و از یاران امام بود وارد شد. امام به او فرمود: “کفش هایت را کناری بگذار و وارد تنور آتش شو و در آن بنشین! “

او بی درنگ داخل تنور داغ شد و در آن نشست. امام پس از مدتی که با آن خراسانی صحبت می فرمود و از اوضاع و احوال خراسان جوری سخن می گفت که گویا از خود سهل هم بیشتر و بهتر بر مسایل خراسان واقف است، به وی فرمود: “برخیز و داخل تنور را نگاه کن! “

سهل برخاست، به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی با آرامش تمام در میان آتش نشسته است.

آن گاه امام فرمود: در خراسان چند نفر (شیعه) مثل این مرد دارید؟

سهل عرض کرد: سوگند به خدا، حتی یک نفر هم این طور نداریم.

فرمود: ما تا وقتی پنج نفر همراه واقعی مثل هارون مکی نداشته باشیم قیام نمی کنیم… ما به زمان انجام تکلیف آگاه تریم!

کُنْتُ عِنْدَ سَیِّدِیَ الصَّادِقِ ع إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ حَسَنٍ الْخُرَاسَانِیُّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَکُمُ الرَّأْفَهُ وَ الرَّحْمَهُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَیْتِ الْإِمَامَهِ مَا الَّذِی یَمْنَعُکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِیعَتِکَ مِائَهَ أَلْفٍ یَضْرِبُونَ بَیْنَ یَدَیْکَ بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ ع اجْلِسْ یَا خُرَاسَانِیُّ رَعَى اللَّهُ حَقَّکَ ثُمَّ قَالَ یَا حَنَفِیَّهُ اسْجُرِی التَّنُّورَ فَسَجَرَتْهُ حَتَّى صَارَ کَالْجَمْرَهِ وَ ابْیَضَّ عُلْوُهُ ثُمَّ قَالَ یَا خُرَاسَانِیٌّ قُمْ فَاجْلِسْ فِی التَّنُّورِ فَقَالَ الْخُرَاسَانِیُّ یَا سَیِّدِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تُعَذِّبْنِی بِالنَّارِ أَقِلْنِی أَقَالَکَ اللَّهُ قَالَ قَدْ أَقَلْتُکَ فَبَیْنَمَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَ هَارُونٌ الْمَکِّیُّ وَ نَعْلُهُ فِی سَبَّابَتِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ یَدِکَ وَ اجْلِسْ فِی التَّنُّورِ قَالَ فَأَلْقَى النَّعْلَ مِنْ سَبَّابَتِهِ ثُمَّ جَلَسَ فِی التَّنُّورِ وَ أَقْبَلَ الْإِمَامُ یُحَدِّثُ الْخُرَاسَانِیَّ حَدِیثَ خُرَاسَانَ حَتَّى کَأَنَّهُ شَاهِدٌ لَهَا ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقُلْتُ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ ع لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِی زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِیهِ خَمْسَهً مُعَاضِدِینَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ. (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج۴ ؛ ص۲۳۷)

اساسا این داستان ترکیب معجزه گونه ای از وظیفه گرایی و نتیجه گرایی است. نتیجه کامل را کسانی رقم می زنند که محو در وظیفه باشند و جز وظیفه ، به چیز دیگر فکر نکنند. مثل هارون مکی که هیچ نپرسید که رفتن من به تنور چه خاصیتی دارد؟ چه گره ای را باز می کند؟ اصلا چه شده که به این تصمیم رسیده اید که مرا به تنور رفتن امر کنید؟ می توانست کمی درنگ کند تا لااقل سر سوزنی فلسفه این حکم برایش روشن شود. ولی او اوج تعبد و پایبندی خودش را اینگونه نشان داد.

از طرفی خود امام صادق علیه‌السلام جان مبارکشان را بیهوده هدر نمی دهند و به این یاران سست عنصر تکیه نمی کنند. درست است که مرگ ، سعادت است و شهادت ، کرامت ، ولی قرار نیست سرمایه عمر و نیروی انسانی را بی گدار به آب داد. باید محاسبه کرد چقدر عِدّه و عُدّه داریم. وقتی هارون مکی ها بودند ، قیام و انقلاب رواست.

🔶امام حسین علیه‌السلام از نهضت کربلا نتایجی را توقع داشتند و اهداف کوتاه مدت و بلند مدتی را مد نظر داشتند.

حضرت ، به هدف اصلاح امت خروج کردند «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع» (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۴، ص: ۳۲۹)

از آنجا که بندگان خالص خدا قطعا به نتایج مد نظر می رسند ، اصلاح مد نظر حضرت از بعد شهادت ایشان آغاز شد. بالاخص در دوره امام سجاد ع به نحو عجیب و خاصی پیکره جامعه اسلامی دچار تحول شد.

در دوران امام سجاد ع اتفاق ویژه ای رخ داد و آن هم سرانه بسیار بالای ورود بردگان به جامعه اسلامی بود که پیش و پس از آن سابقه نداشت. این زمینه ای شد برای اینکه حضرت بردگانی را بخرند و پس از تربیت اجمالی آزاد کنند. اینها هم به وطن خود باز می گشتند و مبلغ مبانی اسلامی می شدند. این شد که زمینه دانشگاه عظیم صادقین ع را فراهم آورد.

🔺 نکاتى که در این موضوع به روش تربیتی امام سجاد علیه السّلام مربوط مى شود:

۱) هیچکدام از غلامان و کنیزانى که امام علیه السّلام آنها را خریدارى میفرمود بیش از یک سال نزد آن حضرت باقى نمیماندند و ایشان به بهانه هاى مختلف و در مناسبت هاى گوناگون آن را آزاد میکرد، نتیجه مىگیریم که امام احتیاج به خدمت آنان نداشته و هدف از خریدن آن چیز دیگرى بوده است.

۲) امام علیه السّلام با بردگان رفتارى غیر از آنچه معمولا با بردگان انجام میشود داشت، او با آنان رفتارى انسانى و نمونه داشت و این رفتار، محبت اسلام و اهل بیت علیهم السّلام را در دل آنان زیاد کرده و آنان را به داشتن کرامت اخلاقى تشویق می کرد.

۳) امام سجاد علیه السّلام به بردگان احکام مى آموخت و آنان را با مسائل معارفى اسلام تغذیه روحى و فکرى میکرد تا جایى که هرکدام از آنان از نزد آن حضرت خارج میشد داراى معلومات مفیدى بود که در زندگى راهگشاى او بوده و او را از انحراف از اسلام بازمیداشت.

۴) امام سجاد علیه السّلام نه تنها بردگان را آزاد میکرد بلکه به هرکدام از آنها که آزاد میشدند سرمایه هایی میداد تا پس از آزادى سربار جامعه نبوده و بتواند از آن سرمایه کسب درآمد و امرار معاش کند.

🔴 توجه:

« این سخنرانی در تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۹۷ و در در محل مزار شهدای گمنام دانشگاه فردوسی ایراد شده است.»

۳۳ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *