دغدغه ی حق الناس

وقتی صحبت های شما رو در مورد حق الناس گوش میدادم،ادم به این نتیجه میرسه که زندگی کردن تو این دنیا طوری که بخوای حقی به گردنت نباشه کار خیلی سختیه،برداشتم اینه که باید یه گوشه بشینی و تعامل با کسی نداشته باشی،تا حقی به گردنت نیاد،آدم دچار یه نوع وسواس میشه،مثلا یه معلم بالاخره ممکنه دیر برسه و حقی به گردنش بیاد،یا یادم میاد تصادف کرده بودم و برای حلالیت گرفتن خیییلی اذیت شدم.قصد توجیحه کار رو ندارم،اما میخوام بگم گاهی اوقات این دقت های زیاد در مسائل دینی که لازم هم هست باشه،زندگی مومن رو خیلی سخت میکنه.و یه جوری دچار افسردگی میشه.
چکار باید کرد؟

حجت الاسلام امینی خواه :

سلام علیکم
در مورد گناه هرچقدر انسان وسواس داشته باشد خوب است و ناراحتی هم از اینکه گناهی از دست ما در رفته اشکالی ندارد، به شرط اینکه محل نفوذ شیطان قرار نگیرد؛ به نحوی که فقط برای ما درگیری ذهنی بیاورد و عملاً آن طاعت و معصیت به حاشیه رود و دیگر اصلاً بحث طاعت خدا و فرار از معصیت نباشد و فقط یک دغدغه ذهنی الکی برای ما ایجاد کند که از کارهای دیگر دور شویم. این اگر باشد وسواس ذهنی است و باید به خدای متعال پناه برد از شر شیاطین. اگر کسی دچار آن شد سوره‌‌های ناس و فلق را زیاد بخوانید، تا ان‌شاءالله این اثر شیطان دفع شود.

۶ دیدگاه

  • سلام،دعای چشم زخم که استاد در سخنرانیهاشون فرمودن،و طولانی بود،میشه بفرمایید از کجا پیداش کنم؟یادم نیست که در کدوم سخنرانی ایشون بود،
    اللهم انت ربی لا اله الا انت….

  • سلام و عرض ادب
    چطور انسان میتونه متوجه بشه که تاوان گناه رو داره پس میده ؟ یا امتحانه؟ یا رهاشدن بحال خود؟یا تمرین؟
    من زندگی به اصطلاح امروزی ها خوب و مرفه و بانشاطی داشتم ، ازطریق شهدا و رویاهای صادقه و پیام اساتید روحانی به سمت دین اومدم ، طلبه شدم ، محجبه شدم و به حساب خودم رسیدم ، ازون طرف ، منفور شدم ، مطرود شدم ، حقیر میشم ، بی پول شدم ، بی رزقم ، توی کوچکترین اقدامم گره کور میفته ، تنها شدم، بشدت خودم رو تنها و تاریک و حقیر میبینم ، همیشه انتظار داشتم با هر نیت نیکی ، با هر جبران خطایی ، با هر رفع رذیله ، نوری در زندگی ام بیاد ، رزقی ببینم …. اما دریغ حتی به امکان سفر به قم
    هر اقدام من در نطفه خفه ست ، چهره ی منفور فامیل شدم ، محبت بسیار میکنم اما در ازاش خفت بسیار میبینم ،… مشکلاتم فوق العاده زیاده و بی حد ، ازین دنیا واقعا بیزارم ، با جهنم و بهشت هم کاری ندارم ، من خود خدا و نورش رو میخواستم ، طاقتم نمیگیره مدام بیقرارم ، به پوچی رسیدم ، قرص اعصاب میخورم ، نمیتونم تشخیص بدم مشکل کار کجاست ؟ هر خطایی رو تا یادمه جبران کردم ، پاک کردم ، توبه کردم
    انقدر دلشکسته ام که حس میکنی از منیت من هیچی باقی نمونده ، مختصاتمو پذیرفتم اما واقعا هیچ روزنه نوری نمیبینم ، تاریکه
    مستاصلم و درخواست راهنمایی دارم
    استاد و هادی من زنده یاد حاج اقا ناصری بودند که من دستم ازشون کوتاهه و معاق موندم
    خداقوت

    • سلام وقت بخیر
      در رابطه با مشکلاتی که نوعا طلبه های محترم با آن مواجهه هستند و راهکار آن مقداری در جلسات طلبه باشم صحبت شده. لطفا این جلسات رو با دقت استماع بفرمائید ان شاء الله به پاسخ می رسید
      موفق و پایدار باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب

باید از خود بگذری…

شیخ صدوق

از نجم صدوق تا فجر صادق

اهل عَلَم و عِلم

قبله‌ی تهران

مستند هوس کربلا

جمعه های کربلا

خدای همه کاره

ارزش ما نزد خدا

الفبای زیستن

در مکتب لقمان…

به زودی…

صورت ملکوتی علم آموزی