‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
عرایضم را با ذکر خاطرهای آغاز میکنم. ایام اربعین، همه مؤمنین دلشان سمت کربلاست و برخی هم توفیق دارند که در مسیر پیادهروی کربلا حرکت کنند. من قطره کوچکی از این دریا، جزئی از این زائران اباعبدالله بودم. در شهر نجف مهمان یکی از روحانیون نجفی بودیم. یک شب گفتوگوی خوبی با این بزرگوار داشتیم. صحبتهای خیلی خوبی شد. من یکی از جملاتی که ایشان فرمودند و خاطره خیلی زیبایی برای بنده شد را میخواهم خدمتتان عرض بکنم و کمی درباره همین نکته صحبت بکنیم. صحبت در مورد شرایط منطقه و افراد شد؛ از ایشان میپرسیدم در مورد جریانهایی که در عراق فعالیت میکنند و افراد سیاسیون. یک جمله خیلی مهمی ایشان به من گفتند. خب، جالب بود برای من از یک شخصیتی که از روحانیون و علمای نجف بهحساب میآید، یک همچین نکتهای خیلی برای من جالب بود.
در مورد برخی شخصیتهای عراقی صحبت شد. ایشان گفتند که: «چیزی که برای من خیلی مهم است در اینکه تشخیص بدهم چه کسی بر حق است یا بر حق نیست، موضع اسرائیل و یهودیها در مورد اوست.» این برایم جالب بود. گفتم: «چطور؟» گفت: «من یک خاطرهای را دارم که چندین سال پیش جناب سید حسن نصرالله برای ما در واقع تعریف کرد که این باعث شد من یک نگاه ویژهای پیدا کنم.» ایشان برای بنده از سید حسن نصرالله در واقع این خاطره را گفتند.
گفتند که ما، مثلاً، چیزی حولوحوش ۲۰ سال پیش، یک وقتی خدمت سید حسن بودیم. ایشان گفتند: «چند وقت قبل تعدادی از مردم لبنان، مردم غیرشیعه لبنان، اینها به من نامه دادند و اعلام کردند که ما پس از تحقیق و تفحص فراوان به این نتیجه رسیدهایم که حزبالله لبنان و جمهوری اسلامی تنها مسلمین روی کره زمین، تنها مؤمنین روی کره زمین هستند.»
برای چی گفته بودند؟ «ما روی یک آیه قرآن تدبر کردیم، به این نتیجه رسیدیم روی کره زمین غیر از اینها مؤمنی نیست. لذا ما هم گفتیم میخواهیم شیعه شویم.» بیش از ۸۰ نفر بودند، آدمهای صاحبنفوذ و معتبر و محترمی بودند. اعلام کرده بودند تو این نامه که: «ما همینجا اعلام تشیع میکنیم. ما فهمیدیم که شما بر حقید.»
استدلالشان به چه بود؟ آیه ۸۳ سوره مبارکه مائده: «لتجدن أشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود والذین أشرکوا.» آیه قرآن میفرماید: «دشمنترین شما، دشمنترین مردم برای مؤمنان یهودیها و مشرکین هستند.» هیچکس برای مؤمنین دشمنتر از یهود نیست. خب، این آیه روشن است؛ یعنی دشمنترین دشمنان، یهودیان هستند.
اینها فکر کرده بودند، خوب دقت بفرمایید، از کجا فهمیده بودند که این آیه ربط به حزبالله لبنان و جمهوری اسلامی دارد؟ گفته بودند: «ما دنبال این بودیم ببینیم این مؤمنین کیان.» قرآن میگوید: «یهودیها دشمنترین دشمنانند برای مؤمنان.» «مؤمنان کیان؟» اینها گفته بودند، آنهایی که غیرشیعه بودند و تو این نامه اعلام کرده بودند ما شیعه میشویم: «ما تو خود همین آیه فکر کردیم، دیدیم خود آیه دارد میگوید که یهودیها دشمن مؤمنان هستند. خب، پس معلوم میشود هر کسی که یهودیها باهاش دشمن نبودند، مؤمن نیست.» بفرمایید! ولو اظهار اسلام هم بکند، حج هم برود، اداره هم بکند، زیارت هم برود، خرج هم بدهد، مجلس برای امام حسین هم بگیرد، تا وقتی یهودیها نگفتند این دشمن ماست، معلوم میشود مؤمن نیست.
اینها گفته بودند: «ما گشتیم تو دنیا ببینیم یهودیها کی را دشمن خودشان میدانند.» از بین مسلمانان، با آل سعود کار دارند؟ نه. با بحرین کار دارند؟ نه. با مصر کار دارند؟ نه. با اردن کار دارند؟ نه. یک گروه را فقط اینها باهاش دشمناند: تو ایران با جمهوری اسلامی، تو لبنان هم با حزبالله. «فهمیدیم شما مؤمنهای واقعی هستید.»
اگر جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی کاری غیر از این برای ما نکرده بود، برای ما بس بود که چه؟ ایمان ما را کامل کرد. ما تا قبل از انقلاب اسلامی مؤمنان نصفهنیمه بودیم. بعضیها میگویند وضع دینداری قبل انقلاب بهتر بود. از حرفهایی که آدم نمیداند بخندد یا گریه کند! قبل انقلاب ما ملت دوست و برادر بودیم برای اسرائیل.
قرآن میگوید تا وقتی یهودیها دشمنت ندانند مؤمن نیستی. چطور ما مؤمن بودیم قبل انقلاب؟ میآمدند میرفتند. رسماً برخی از مسئولین ردهبالای ما تربیتشده صهیونیستها بودند. مثل امیرعباس هویدا، بهایی بود. مقر و پایگاه بهاییها کجاست؟ اسرائیل. بیت و رئیس بهاییها قبرش کجاست؟ در اسرائیل است، مقبره دارد آنجا، بارگاه دارد در اسرائیل. یکی از امامزادههای اسرائیل! امیر محمدعلی و بهاءالدین بهاییها، رئیسشان، قبرش توی اسرائیل است. عمده مسئولین جمهوری اسلامی، که نمیشود گفت. عمده مسئولین ایران بهایی بوده. مدارس بهاییان، اصلاً مسئولین آینده را در برخی مراکزی که در تهران هنوز هم موجود است، دیدم. بنده در تهران اینجا رسماً مسئولین آینده را تربیت میکردند. از بین بهاییها گزینش میکردند برای اینکه بعدها اینها نخستوزیر و رئیس و وزیر و وکیل و اینها بشوند. ما قبل انقلاب مؤمن بودیم؟ اگر همین یک دونه را فقط نگاه کنی، الکی مؤمن بودیم. بله، خدا خیرتان بدهد.
نماز و روزه و اینها که مشکل ندارند یهودیها. تو مسجدالحرام، اکثر شما شاید مشرف شده باشید مکه و مدینه و اینها. کم قرآن میخوانند تو مسجدالحرام؟ مسجد النبی؟ آقایان، عزیزان، بزرگواران، چند تا یهودی ناراحت است از این قرآن خواندنهای تو مسجدالحرام و مسجد النبی؟ کجا یهودی از حکومت حجاز میترسند؟ کجا از آل سعود میترسند؟ کجا از آل خلیفه میترسند؟ اینها که بهجای روزی پنج وعده، روزی هفت وعده نماز میخوانند. ماه رمضانها یکی دو تا نماز هم اضافهتر دارند. نماز را اول وقت میخوانند، به جماعت میخوانند، تو مسجد میخوانند، با آن جماعت میخوانند. این همه حافظ قرآن دارند. در کشور لیبی دو میلیون حافظ قرآن داریم، شش میلیون جمعیت دارد. مردم لیبی! دشمناند. اینها کجا با حکومت لیبی دشمناند؟ اینها کجا میترسند؟ از کی میترسند؟
روی کره زمین، مردم ایران، این مسجد شما، این نماز شما، یهودیها را میترساند. علامتشم همین است که این همه مجلس برای مناسک دینی، این همه جا گرفته میشود. تو لندن و آمریکا و این ور و اون ور، مجالس شما حساس است، رو اسم شما حساساند، رو انقلاب شما حساساند. وقتی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی دارد میآید، میترسند. با کسی دیگر مشکل ندارند. بله، انقلاب هنوز خیلی کار دارد، هنوز خیلی جا باید برویم، هنوز خیلی راه داریم. مشکلات زیاد داریم، خصوصاً در حوزه معیشت و اقتصاد. مسئولین را کمک کند از پس مشکلات بربیایند. این کشور انشاءالله رد بشود. مردم ما لیاقتشان زندگی بهتر از اینهاست، خیلی بهتر از اینها. وضع اقتصاد خیلی باید بهتر از اینها باشد.
نعمت انقلاب، این اتفاقی که رخ داد در عالم. یک سید، پسر فاطمه زهرا (س)، دنیا را تکان داد. یک گلوله، یک سید قیام میکند. فقط یک جفت نعلین باشد. خدا دلها را متوجه امام خمینی کرد. چطور انقلاب او را حفظ کرد؟
من چند روز قبل از مسیر طبس میآمدم سمت مشهد، جاده یزد به طبس. شاید بعضی عزیزان آمده باشند، دیدهاند کویر و این بیابان را. میآمدم از سمت یزد. وسطهای مسیر دیدم تابلو زدند که آن جمله معروف امام خمینی: «شنها مأمور خدا بودند.» سمت چپ جاده، لاشه این هواپیما و بالگردی که آمریکاییها فرستاده بودند در عملیات طبس، هنوز موجود است. تقریباً ۱۲۰ کیلومتر فاصله دارد با طبس. پیاده شدم، با خانواده بودیم، رفتم دور اینها. یک فنسی کشیدند آنجا. واقعاً عجیب بود برای من.
آمریکا حمله نظامی کرده به جمهوری اسلامی. حالا بعضی ما را از جنگ میترسانند. آمریکا حمله نظامی کرده، آدم فرستاده. مهمترین هلیکوپتر خودش را، مهمترین هواپیمای نظامی خودش را فرستاده ایران. آنجا اعزام بکند برای اینکه میدانید دیگر ماجرای لانه جاسوسی را که گرفته بودند. برای اینکه اینها را آزاد کند، حمله نظامی میکند به طبس که از آنجا بفرستند نیروها را تهران و خلاصه درگیر بشوند و نیرو از کشورهای اطراف و پایگاه نظامی آمریکا بیایند و بمباران کنند و خلاصه هم نظام جاسوسهایشان را آزاد کنند. حالا جمهوری اسلامی که نه سلاح دارد نه تجهیزات دارد.
دولت وقت، دولت خائن، دولت بنیصدر. برای من جالب بود این؛ کمتر گفته میشود: مسئولین پدافند رصد میکردند. اگر هواپیمایی وارد کشور شد، میزدند. آدم مزدور بودند، آدم خودفروخته. هواپیمای آمریکا وارد ایران بشود، بهجای اینکه بزنند هواپیما را، اینها ول کرده بودند. کار آدمهای وابسته. آن رأسش هم که بنیصدر خائن و ملعون. خدای متعال این ملت را چطور نجات داد؟ چطور کمک کرد؟ رها که میکنی، باد میزند میبرد. محافظت کند از خودش نمیتواند محافظت کند. قدرتمندترین کشور دنیا را، مهمترین سلاحهای جنگیاش را، چند قبضه شن از کار میاندازد. خدا به هم میخورند و مچاله میشوند.
برخی رزمندههای یزد میخواستند بیایند اسنادی که همراه اینها بوده را بردارند، بنیصدر دستور بمباران میدهد که اسناد دست کسی نیفتد. خب معلوم است که آن اسناد چی بوده، دوست نداشته دست کسی بیفتد. بمباران! چند نفر شهید میشوند. یکی شهید منتظر قائم، رضوانالله علیه.
آقا! روحالله خمینی، خدا ازش اینجوری دارد حمایت میکند. انقلاب اینجور بر حق است. وقتی که هیچی سلاح ندارد، خدا با شن ازش محافظت میکند. بحث این دولت آن دولت هم نیست. خدا از انقلابی حمایت میکند، انقلابی را نجات میدهد. سال ۵۸ که رئیسجمهورش بنیصدر است، سوار کرد. بله، مسئول خائن و فاسد زیاد داریم؛ ولی ربطی به انقلاب و نظام ندارد. «رئیسجمهورتان بنیصدر! من ازتان حمایت نمیکنم!» خدا انقلاب را نگه میدارد، بنیصدر را خار و ذلیل میکند. اگر مسئول خائن و فاسدی باشد، خدا همین نظام را حفظ میکند، همان مسئول را نابود میکند.
ما یک مرحله انقلابمان را انجام دادیم، آن هم این بود که شاه را بیرون کردیم، طاغوت را بیرون کردی. مرحله دوم انقلاب مانده. مرحله دوم انقلاب چیست؟ خلقوخوی شاهی را باید بیرون کنیم. خوی شاهی مانده، خلقوخوی طاغوتی مانده. آن مسئولی که توی خانههای گرانقیمت زعفرانیه و ولنجک و نیاوران و شمیران و ونک و اینها زندگی میکند، از درد مردم چیزی نمیداند. امام فرمودند: «آن روزی که دولت ما تمایل به کاخ پیدا کرد، بقیهاش را شما باید فاتحه بخوانید.» امام فرمودند دیگر باید فاتحه این مملکت را خواند وقتی که دولت و مجلس ما تمایل به کاخ پیدا کرد، وقتی اشرافی شدند، شکم سیر شد، از درد مردم غافل شدند، مشکلات مردم را نفهمیدند، توی خانههای ۴۰۰۰ متری زندگی کردند، نفهمیدند مردم توی خانههای کوچک ۴۰، ۵۰ متری چی میگذرانند.
انقلاب بعدی که ما داریم این است. خلقوخوی اشرافی و طاغوتی را ملت انجام داد. مرحله دوم را ملت باید انجام بدهد. کی بیاید، کی برود، کی مسئول باشد؟ اینهایی که هستند، اگر خوباند که خب، الحمدلله با رأی مردم هستند. بدند؟ بازم کی اینها را آورده سر کار؟
اگر اینجور شد، خدا کمک میکند، خدا نصرت میرساند. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «اگر مردم ایران از راه امام خمینی بخواهند رو برگردانند، پشت کنند، سیلی خواهند خورد.» یادمان برود این خون شهدا و این فداکاریها و این زحمتها را. بخواهد یادمان برود، غافل بشویم.
بنیاسرائیل را ببینید در قرآن. انقلاب کردند، قیام کردند برای خدا. جان دادند، خون دادند، زحمت کشیدند، فداکاری کردند. تا وقتی که تو راه خدا بودند، خدا کمکشان کرد. این مردم بیپناه و بیسلاح، شبانه حضرت موسی به اینها گفتش که: «حرکت کنید، از شهر باید خارج بشویم.» جمعشان کرد. حضرت موسی شبانه گفت «از شهر خارج بشویم.» حرکت کردند از شهر خارج بشوند. آمدند رسیدند به دریای نیل. لشکر فرعون باخبر شد اینها شبانه دارند فرار میکنند. دنبال اینها راه افتادند.
مردم بنیاسرائیل که دوروبر حضرت موسی بودند، از روبرو با دریای نیل، از پشت هم دارد فرعون و سپاه فرعون میآید. یک لحظه دست و پا را گم کردند، ترسیدند. موسی علیهالسلام فرمود که: «نترسید، خدا با من است، کمک میکند، راه را به روی ما باز میکند، بنبست ندارد.» امام فرمود: «جریانی که برای خدا قیام کند، شکست ندارد، بنبست ندارد، تموم نمیشود، خستگی ندارد، شکست ندارد.» شکست برای کسی است که خدا ندارد.
(پرانتز باز کنم، روح منور امام امشب شاد باشد انشاءالله.) وقتی میآیند امام را دستگیر میکنند در قم، این جوانترها برایشان باید اینها جالبتر باشد. شبانه ریختند، بعد از سخنرانی حضرت امام در فیضیه. سحر بود. ساواکیها ریختند منزل امام. لباس تو منزل امام را دستگیر کردند، سوار ماشین کردند. امام را آوردند بهسمت تهران که ببرند قلهک، زندان قلهک. یکونیم ساعت، دو ساعت راه است از قم تا تهران؛ راه قدیمی که ماشینهای قدیم میآمدند.
حضرت امام نماز شب را خوانده بودند، بعد نماز شب یک چرت کوتاهی زده بودند، وضو نداشتند. اذان صبح بود دیگر، کمکم آفتاب داشت طلوع میکرد. به این ساواکیها که چهار تا ساواکی بودند، امام هم وسط، یعنی دو طرف امام دو تا ساواکی نشسته بودند، امام وسط بوده، مجهز و مسلح، با سرعت بالا میرفتند. امام فرموده بود: «یک لحظه نگه دارید من وضو بگیرم، نماز بخوانم.» فرموده بود: «نگه دارید من یک دستی به خاک بزنم، تیمم کنم.» گفته بودند: «نمیشود.» تیمم میکنند و نشسته پشت به قبله نماز میخواند. فرموده بود: «اگه دو رکعت امید داشته باشم خدا قبول بکند، همین دو رکعتیه که تو اینها که بغل من نشسته بودند دستشون رو گلوله بود و تنشون میلرزید.» آدم داری؟ هر لحظه از این بیابون یک نفر از توی خاک سر در میآورد میگوید: «من دیار روحالله به دفاع از تو بلند میشود.»
در نجف در درسشان میفرمود: «والله قسم اینهایی که بغل من بودند، گلوله داشتند، گلولهشان آماده بود. والله قسم یک لحظه ترس تو دل من نیامد. دلداری میدادم این ساواکیها را که بغل من نشسته بودند، تنشون میلرزید، میترسیدند معلوم نیست چه بلایی سر ما میآید.» او را داشتند میبردند برای اعدام.
حضرت موسی، روح کلیماللهی. فرعون دارد از پشت میآید. فرمود: «من ترسی ندارم، انّ معی ربّی.» بنبست ندارد. خدا راه را باز میکند. نزدیک شدند فرعونیان، صدای پای اسبهایشان میآمد. عصا را زد به آب. آب دریای نیل از وسط دو نیم شد. یک سد آبی درست شد. کف دریا. اینها وارد شدند، رد شدند. قشنگ که عبور کردند از دریا، فرعون و سپاهش وارد دریا شدند. اشارهای کرد حضرت موسی، همه اینها غرق شدند.
تا وقتی همراه موسی بودند، برای خدا بودند، فرعون را هم غرق کردند. ولی همین مردم، همین بنیاسرائیل، بعداً که چرب و شیرین دنیا بهشان مزه کرد، تو ماجرای معروف در سوره مبارکه مائده که: «ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم.» خدای متعال ضمیر را تعیین کرده بود سرزمین برسند، حکومت تشکیل بدهند. دیگر بمانند، جاودانه بشوند. ارض مقدسه بود اسمش. حضرت موسی فرمود: «فقط تا دم در بیایید.» همینقدر که جلوی در بیایید، در را باز کنید دیگر. «اذهب انت و ربک فقاتلا انّا هیهنا قاعدون.» تو خودت با خدای خودت برو، ما اینجا نشستیم. ۸۰ سال، اربعین سنه، چهل سال تو بیابون سرگردان شدند. تو همون بیابون حضرت موسی هم از دنیا رفت. اینها ویلان و سیدان و آواره و بدبخت.
همینهایی که موسی از دریا اینها را رد کرد، آمدند تو بیابون اسیر شدند. معلوم میشود خدا خیلی گیر این نیست که اینها مال کدام شهرند، مال کدام نژادند و کدام قوم. هر وقت برای خدا این قیام ادامه داشته باشد، نصرت خدا ادامه دارد. اگه دست بردارید، برگردید، ما دست برمیداریم از نصرت و حمایتمان. این انقلاب را نصرت برساند تا آخر. البته ما بشارت زیاد داریم، دلمان هم خوش است به همین بشارتها. انشاءالله که این انقلاب به انقلاب امام زمان و فرج امام زمان متصل خواهد شد. انشاءالله به برکت این انگیزهها و همتها و تلاشهای این مردم خالص و باصفا و مجاهد.
انشاءالله که پیروزی از آن جبهه حق باشد. انشاءالله پیروزی نزدیک است. انشاءالله همه ما آن روز درخشان را ببینیم و پرچم را تحویل بدهیم به پرچمدار اصلی انقلاب، حضرت ولیعصر ارواحنا فداه. خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. این انقلاب را به انقلاب امام عصر متصل بفرما. روح بلند امام، شهدا، مجاهدین راه حق را سر سفره با برکت اهل بیت مهمان بفرما. شر ظالمین و دشمنان... و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...