این گفتگو بخشی از کلاس فقه در جمع طلبههای جامعة المصطفی است که در آن به تحلیل مسائل روز پرداخته شده است.
* دلیل تأخیر پاسخ ایران به جنایت اسرائیل در ماجرای ترور شهید هنیئه چیست؟ [5:26]
* خطر جدی مسئولی که در هماهنگی با دشمن سخن میگوید [7:30]
* قدرت بینظیر جبهه حق نسبت به تمام ادوار تاریخی گذشته [15:15]
* پیروزی حق قطعیست؛ غفلت هزینه را زیاد میکند [16:10]
تلخکامی از جنایات دشمن یا شیرینی بیداری مردم [21:03]
* ادعا میکنیم یا واقعا ایستادهایم؟ [26:31]
خداوند خدایی میکند؛ نور خدا خاموش شدنی نیست [30:03]
* پدر جد اسرائیل (فرعون) هم نتوانست جلوی وعده الهی را بگیرد [30:21]
* سنت الهی: نابودی دشمن به خاطر نقشههای خودش [32:50]
* اثرات عجیب شهادت سید حسن نصرالله در بیداری مردم جهان [34:39]
* آیا با سازش مشکلات حل میشود؟ [38:33]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلى قیام یوم الدین.
فکر میکنم همه در حال و هوای این ایام لبنان هستید و خیلی دل و دماغ برای درس خواندن ندارید، مثل من شنبه صبح؛ چون از شبش تقریباً معلوم بود چی شده. به دوستانم گفتم من حالت کلاس آمدن و دل و دماغ درس ندارم. با امام حسین محشور باشند همهشان. انشاءالله که خدای متعال این خسارتها را جبران کند و جای خالی این شهدا را پر کند.
ولی الان بهترین چیزی که میتواند این شهدا را شاد و راضی کند، همین مجاهدت علمی و تلاش است. حالا نیت کنیم که این درسهای ما را به روح این شهدا هدیه کنیم و انشاءالله تلاش بکنیم که جای خالی این شخصیتهای برجسته را پر کنیم. آن چیزی که بیشتر از همه به دشمن ضربه میزند این است که اینها یک عمر مجاهدت کردند؛ مجاهدت علمی، نظامی، سیاسی. و خب آخر هم خدای متعال اجرشان را داد.
ما وظیفهمان این است که جای خالی این خوبان و این بزرگان را پُر بکنیم؛ خصوصاً شما عزیزانی که در مناطقی هستید، کشورهایی هستید که آنجا خب به مراتب این خلأ و نیاز بیشتر است. حالا در ایران با همه مشکلات به تعدادی هست، ولی خب در کشورهای شما واقعاً این کمبود بسیار شدیدتر است. انشاءالله همینها انگیزهای باشد که بهصورت جدیتر همهمان در این تلاش علمی و مجاهدت علمی وارد شویم.
پس شد "من یَکُونُ لَهُ عَلَى غَیْرِهِ مَالٌ فَیَجْحَدُهُ"؛ مغاز آن کسی است که بر دیگری مالی دارد که آن شخص دیگر مال این را انکار میکند. این شخص میشود مغاز. "أوْ لَا یَدْفَعُهُ"؛ یا اصلاً طرف انکار میکند، میگوید نه آقا چیزی به من ندادی، چیزی از تو نگرفتم. یا انکار میکند. حالا الان قانون میگوید که آقا باید شما شاهد داشته باشی، نمیدانم چی داشته باشی. آدم یک چیزی داده، خودش که میداند، طرف هم میداند. یا انکار نمیکند، ولی نمیدهد؛ هی امروز و فردا میکند، هی بازی درآوردن و وعده سر خرمن دادن. کاری که آمریکاییها میکنند.
الان هم که تو این چند وقت، مسئولین، بعضی از این مسئولین سادهلوح ایرانی هی میگفتند که نه، شما الان نزنید، ما میخواهیم آتشبس برقرار کنیم. دفعه اول بله، خب اینها نمیخواهم بفهمم. بله، سریال اینگونه است: فرض بر این داریم که ساعت نه امروز نزنید، آقا امروز آتشبس است، فردا آتشبس است، هفته بعد آتشبس است. بعد زدن را بگیریم موضوع گروههای مقاومت علیه ایران به شما دیگر. بله.
حالا از همه بدترش این بود که آیه حنیه در ایران به شهادت رسید، در تهران به شهادت رسید. از آنور بله، بله. هرکی که پرسیده بودم میتوانست بکند. با حزبالله اصلاً کاری نمیشد. جواب ندادن، جواب ندادن، نمیدانم داستان چیست. ولی به هر حال دولت تازه سر کار آمده و وضعیت مملکت ما هم به هر حال وضعیتی خیلی مطلوبی نیست. اولاً که خب رئیسجمهور قبلی شهید شده بود و وضعیت خیلی بحرانی بود. و از طرف دیگر هم به هر حال مشارکت انتخابات زیر پنجاه درصد بود؛ دور اول که زیر شصت درصد مشارکت بود، یعنی شصت درصد مردم شرکت نکرده بودند، بلکه بیشتر. و عرض کنم خدمت شما که دور دوم هم زیر پنجاه درصد مشارکت کردند. پنجاه درصد مشارکت کردند، شانزده میلیون به این کاندیدا رأی دادند.
حالا به موازات از داخل هم آنقدر الان انسجام و استحکام داخلی نداریم. وضع متأسفانه وضع خرابی است. خیلی عوامل هم دخیل بوده؛ خصوصاً آن هشت سال دولت آقای روحانی. خرابیهای عجیب و غریبی به بار آورد. ایشان خیلی خدمت کرد به آمریکا، به اسرائیل و اینکه برنامه کلیدش واقعاً گشایشهای بزرگی برای آمریکا و اسرائیل آورد. پای آنها را واقعاً باز کرد. یکیش همین فضای مجازی و تسلطی که اینها توانستند به فکر و ذهن مردم پیدا کنند، به روح و روان مردم پیدا کنند؛ کاملاً مسلطم هستند. و سبک زندگی مردم عوض شد، فکر مردم عوض شد، باورهای مردم عوض شد، تمایلات مردم عوض شد. به هر حال خیانتهای ایشان حالا حالاها آثارش خواهد بود و ضربه، بله.
بله، ما به هر حال این حضرت امام رحمت الله علیه فرمود: "از شر شاه خلاص شدیم، ولی حالا حالاها از شر تربیتشدگان غرب خلاص نخواهیم شد." اینهایی که تربیتشده انگلیس و امریکا و کانادا و اینها هستند، حالا حالاها کمر ما را میشکنند و باهاشان گرفتاریم. به هر حال یک بخش قضیه این است؛ نمیشد از روز اول با دولت جدید درگیر شد. به هر حال مردم رأی دادند و رئیسجمهور هم یک جوری از خودش مواضعی نشان میداد که مثلاً انگار طرف رهبری و نظام و علیه آمریکا و اسرائیل و طرف مقاومت و اسماعیل هنیه و نصرالله است، که خب این هی کار را سختتر میکند. یعنی فهماندن اینکه این آقا دارند به پشت جبهه مقاومت را خالی میکنند، به مردم فهماندنش خیلی سخت است. به هر حال نوع گرفتاریهایی است که الان باهاش مواجهیم. به نظر بنده حالا حالاها هم تمام نمیشود، یعنی احتمالاً سوریه هم، بشار اسد هم مورد تهاجم قرار بگیرد. بله.
حالا منتظر تهران را دیگر خدا نکند اینطور بشود، ولی به هر حال شرایطمان اینجوری هست، یعنی قطعاً وارد درگیری با اسرائیل، درگیری جدیتر خواهیم شد. ولی مسئله این است که به هر حال تا آن فهم عمومی در جامعه شکل نگیرد، مردم دقیقاً نفهمند چی به چی است، مسئله چیست و اینها نشناسند که کی دوست است، کی خائن است، حرف کی درست است، حرف کی غلط است، خیلی کار پیش نمیرود. یعنی آن کسی که باید بیاید حمایت بکند و مطالبه بکند از دولت، و برگرداند خود جنگ که الان اگر خدایی نکرده مثلاً بعد از اینکه ما حرکتی کردیم، فرض کنید که اسرائیل مثلاً پالایشگاه ما را بزند و گاز در مملکت دچار کمبود شود، ایام سرما هم که در تهران است.
بله، حالا ما که واهمه از این چیزها نداریم و آنها هم حرف بیخود میزنند، ولی حالا بر فرض اگر یک دانه از این پالایشگاهها بخورد، مسئلهای نیست که مردم میگویند که آقا تقصیر شما بود. ما مسئولینی داریم، مسئولینی داریم که میگویند که این به خاطر این بود که شما رفتید الکی با اسرائیل درگیر شدید. این مسئله را چکار باید کرد؟ یعنی آن وقت دیگر مردم هم اگر نگویند، مسئولین میگویند و مردم، آنهایشان هم که اعتقاد نداشتند، اعتقاد پیدا میکنند. این خطر، خطر نفوذ خیلی جدی است. ما یعنی اینها نیروهای اسرائیلند دیگر. شما فرض کنید ما الان در اسرائیل حزب الله لبنان است، دولت اسرائیل را بخواهد اداره کند. الان وضعیت ما این شکلی است، یعنی افرادی با افکاری که کاملاً تحت تأثیر خواستههای اسرائیل و آمریکا در این منطقه است، دارند دولت ما را اداره میکنند. شرایطی است که کار برای ما سخت است.
به هر حال از خدا میخواهیم که به ما رحم بکند، کمک کند، شرایط جوری بشود که مردم آگاه بشوند، بفهمند کی به کی است، چی به چی است. به هر حال یک خسارتهای این شکلی هم هست و یک مقدار هم بابت ناشکریهایمان است، قدر نعمتهایمان را واقعاً نمیدانیم. شماهایی که از بیرون به ایران نگاه میکنید، میفهمید و مقایسه میکنید با کشور خودتان، میفهمید که چقدر اینجا برای حتی امکانات مادی هم حالا بحثهای معنوی که سر جای خودش هست؛ اینکه حالا به هر حال اینجا متدیناند، علاقهمند به اهل بیتاند، ترویج معارف دین میشود، آن که هیچ؛ حتی فراوان نعمتهای دنیایی و خیلی مشکل نیست.
بله، همین کشور ترکیه آقا، برادر من، هیچ مشکلی نه با اسرائیل دارند، نه با آمریکا دارند، نه تحریماند، کلی هم پشتوانه اقتصادی اسرائیل هم هستند، ولی تورمشان در این چند سال چند درصد؟ صد درصد رد کرد دیگر، درست است؟ چقدر شده بود؟ نمیدانم، ولی سه برابر. خب اینها را تازه خیلی از ایرانیها رفتند، میروند ترکیه، میبینند این وضعیت ترکیه را. کشوری که خیلی از ایرانیها در آنجا نمی فهمند با این باید چه کرد. با کسی که نمیفهمد چه باید کرد. همین حرفها را هم که میزنی مقبول نمیافتد.
به هر حال این هم هست، یعنی فقط این نیست که آقا نگفتیم مثلاً یا نمیدانند مثلاً. نه بابا، دیگر از انبیا که بالاتر نیستیم. شتر را از تو دل کوه درآورد حضرت صالح، قبول نکردند. وقتی نمیخواهند قبول بکنند، وقتی عناد باطنی دارند، چکار میشود کرد؟ امتحانات و ابتلائات ماست. تو این دنیا دارد تمام میشود از فضل و رحمت خدا. نه، حالا امروز کلاس که کلاً رفت تو این بحث، اشکال ندارد.
عرض کنم خدمتتان که حالا من هم تردید داشتم، چون امروز حوزه تعطیل بود، امروز و فردا هنوز حوزه تعطیل است. اجبار کردند. عرض کنم خدمت شما که ببینید، یک بخش قضیه این است که به هر حال صاحب عالم خدای متعال است. همه عالم اگر کافر بشوند و همه بیدین بشوند و اینها، کفار نمیماند که مثلاً خدا که نمیگوید که نه تعداد کافر زیاد شد، من دیگر روم نمیشود خدایی کنم، خجالت میکشم دیگر از این به بعد. پیامبران این همه عالم به خودش کافر و دشمن دیده. حضرت نوح علیه السلام نهصد و پنجاه سال دعوت کرده، هشتاد نفر تابع او بودند (وَ مَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ). همسرش هم ایمان نیاورده، فرزندش هم ایمان نیاورده. آخر چی شد؟ جلّ جلاله و ذریته بارکد. همین، تمام شد دیگر.
حالا یک نکتهای که هست این است که هیچ وقت، هیچ وقت، بله، هیچ وقت در طول تاریخ جبهه حق اینقدر مقتدر نبوده، اینهمه تعداد آدم فداکار! بله. در طول تاریخ انبیا و اولیا همیشه غریب بودند. حضرت لوط میفرماید: "لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ"؛ کاش من یک قدرتی در برابر شما داشتم، با شما درگیر میشدم. یا یک جایی بود پناه میبردم. این وضعیتی بود که حضرت لوط علیه السلام باهاش درگیر شد. معمولاً انبیا مهاجرت میکردند، اینها فرار میکردند، اینها تبعید میشدند. مردم اینها را تهدید میکردند که سنگسارتان میکنیم، میکشیمتان، تیکه تیکهتان میکنیم. الان نه، هیچ وقت جبهه حق در این موقعیت نبوده که بتواند دشمن را تهدید بکند و بترساند.
به هر حال تلاطم زیاد دارد، بالا و پایین زیاد دارد. یعنی خوابمان میبرد، غافل میشویم، سرگرم میشویم، فریب میخوریم. شیطان دیگر، جبهه مقابل ما، شیطان، دشمن ما، ما را مشغول میکند، گولمان میزند، فریب میدهد. ما فریب میخوریم. دوباره باید یک هزینههایی بدهیم، یک خسارتهایی وارد بشود، حواسمان جمع باشد، بیدار باشیم، بفهمیم چی شده، بفهمیم چه بلایی سر ما آمده. همین مردم لبنان هم در این سالها خیلی وقتها بعضیهایشان فریب خوردند. مردم عراق خیلی وقتها فریب خوردند. تا چند روز قبل از شهادت حاج قاسم، کف خیابانهای بغداد در عراق داشتند به قاسم سلیمانی توهین میکردند. تعداد زیادی از مردم شعار میدادند علیه ایران: "ایران بره بره، بغداد تبق حره". بعد یکهو دیدند که قاسم سلیمانی در خاک ایران، در همان بغدادی که اینها میگفتند "بغداد تبق حره"، همان بغداد قاسم سلیمانی شهید شد. به خاطر شماها، بالاترین ژنرال جمهوری اسلامی در کل دنیا. دیدند که نه بابا، مثل اینکه داستان یک چیز دیگر است.
الان هم قضیه همین است، یعنی خیلی وقتها ماها فریب میخوریم، فکر میکنیم که حتی تو همین قضیه پیجرها دیدید که حتی حزبالله لبنان فریب خورد، بله، بله. خب این سیستم مخابراتی کاملاً اشراف دارد دیگر. بله. این سیستم مخابرات و اینترنت، خب اینها عکس خیلی چیزها را با اینترنت میگیرند. کار میکند. و اینکه ما بتوانیم به یک قدرتی برسیم، یک استحکامی برسیم، کاملاً مستغنی بشینیم.
الان خیلی از مردم تازه فهمیدند که نه بابا مثل اینکه این شبکههای اجتماعی خطرناک است، خطراتی واقعاً دارد. مثل اینکه اینستاگرام واقعاً خطر دارد. چند سال پیش بنده سال نود و هفت کتاب نوشتم در مورد اینستاگرام. اولی که آن را نوشتیم، به خیلی از چهار تا انتشارات بردیم، چاپ نمیکردند. آخر انتشاراتی که چاپ کرد، که مال نهاد رهبری در دانشگاهها بود، دفعه اول رد کرد و گفت که به چه درد میخورد اصلاً؟ الان کجای مشکلات مملکتمان اینستاگرام است؟ چه خطری اصلاً دارد؟ این تعداد سی میلیون نفر، بله. به ما گفتند که سی میلیون نفر تو اینستاگرام هستند. تو میخواهی با سی میلیون نفر در بیفتی؟ آن موقع سی میلیون مثلاً یک چیزی میخواهی بگویی مخالف با سی میلیون نفر است. کی میخرد این کتاب را؟ خیلی به سی میلیون نفر دیگر! سی میلیون نفرند! تو میخواهی یک حرفی بزنی خلاف سی میلیون نفر! یعنی سی میلیون نفهمیدند، تو فهمیدی؟ یک چیزی میخواهی بگویی به ما چاپ نمیکردند. آخر هم با اکراه چاپ کردند. ولی الان چند سال که گذشته، تازه چند ماه پیش به ما گفتند آقا تو دانشگاهها میخواهیم این کتاب را بکنیم کتاب نمیدانم، امتحانی، درسی، فلان اینها. گفتم: "نمیخواهم."
از این قضیه ما کلاً گذشتیم. از اینکه از این کتاب، وقتی هم که چاپ شد، اصلاً قیدش را زدیم. کلاً از قید کتاب، کتاب نوشتنی را زدیم. یعنی بعد آن کتاب اینقدر ما اذیت شدیم، گفتم من به قول ایرانیها ما میگوییم: "پشت دستمان را داغ کردیم." دیگر پشت دستمان را داغ کردیم که از این کارها دوباره بکنیم دیگر. اصلاً! ولی الان بعد تقریباً هفت سال، مردم شش هفت سال میگویند که نه بابا مثل اینکه اینستاگرام خطر دارد. نه، مثل اینکه واقعاً دست صهیونیستها است. این آنور ترور میکند سید حسن نصرالله را، بلافاصله این میگوید عکسش هم نشرش ممنوع است. یک جبهه مشترک است که یک طرفش بمب میاندازد، یک طرفش کار رسانهای میکند، یک طرفش جاسوسی میکند، اطلاعات جمع میکند. و همینطور اینها را فهماندنش خیلی سخت است، درد میکند.
یعنی یکسری مسائل هستش که حتی همین خود سید حسن نصرالله را برای خیلی از مردم ما، فهماندن اینکه آقا این آدم بیتوقع است، سخت است. بعضی فکر میکردند که مثلاً ما فقط داریم اینها از اینکه از قبل ما دارند میخورند و هیچ خاصیتی هم برای ما ندارند اینکه، ایران و عشق و حالش را میکند، ما اینجا داریم کشته میشویم و فلان اینها. یکهو دیدند که نه بابا، همه فرماندههای مقاومت در متن حرکتند و از همه جلوترند و اینطور هم مظلومانه و غریبانه. خب اینها چیزهایی است که دیدنش باعث میشود که اتفاقاً مردم، همه که بیدین که نیستند، همه که عناد ندارند. خیلیها فریب خوردند. وقتی اتفاقاً این را میبینند احساساتی که نشان میدهند، باوری که پیدا میکنند، شما ببینید آقای رئیسی در ایران هفته شهادت شد. حتی خود مذهبیها مسخرهاش میکردند. حتماً دیده بودین تو این سالها. یعنی هیچ کسی حاضر نبود یک کلمه با صراحت دفاع بکند از آقای رئیسی. حتی تو طبقات بالای حاکمیت، حتی طبقات بالای حاکمیت؛ حتی من حتی میتوانم بگویم حتی امام جمعهها، امام جمعههای شهرجرات نداشتند سریع بیایند بگویند آقا این رئیسجمهور است. کسی جرات داشت بیاید بگوید آقای رئیسی امیرکبیر است؟ امیرکبیر زمان! رهبری فرمودند ایشان در حکم امیرکبیر است. امیرکبیر شخصیت تاریخی در ایران است. دقت میکنید؟
همان سفری که به کشور شما پاکستان داشت، که آخرین سفر، تقریباً آخرین سفرهای خارجی ایشان بود، ماها باورمان نمیشد که برای چی باید پاکستانیها اینقدر به ایشان علاقه داشته باشند؟ برای ماها عجیب بود که آقا این شدت علاقه تو خیابانها چه بود، چه کردند؟ نمیدانم حالا شما آن ایام رفتید خودتان پاکستان و دیدید. چه غوغاهایی بود! ماها باورمان نمیشد. برای چی مثلاً با این وضعیت دلار، با این وضع قیمت مسکن، اجاره خانه، قیمت گوشت؟ برای چی مثلاً وقتی گوشت تو ایران دارد به کیلویی پانصد هزار تومان میرسد، چه چیز رئیسی مثلاً برای اینها قشنگ است؟ وقتی به شهادت رسید، دیدند که آقا این آدم شب و روز نداشت، استراحت نداشت، زندگی نداشت. تازه فهمیدند. پس آن چیزی که میشود بهش امیدوار بود، اینهاست.
بله از این طرف ضربه هست، خسارت هست، آسیب هست، جبهه دشمن میزند، او که رحم ندارد. اتفاقاً هرچی که لحظه نابودی نزدیکتر میشود با جنایت بیشتر دست و پا میزند. "الْغَرِیقُ یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشِیشٍ". این هم هست. بله. کما اینکه بنیامیه هم همینطور، بنیعباس هم همینطور. همیشه در طول تاریخ جنایتکاران این شکلی بودند، ولی نتیجهاش چی بود؟ اتفاقاً دست به یک جنایت زدند.
یعنی یزید خیلی ترسید. خب خیلیها را کشته بودند. ما فکر میکنیم فقط امام حسین بود؟ نه آقا، معاویه برای یزید آدم کشته بود از همان اول. حتی عایشه، همسر پیغمبر، مخالف بود با اعلام حاکمیت یزید برای بعد از معاویه. در زمان خود معاویه، معاویه عایشه را هم ترور کرد. همسر پیغمبر! از آنجا یعنی شما ببین چه شخصیتهایی ترور شدند، چه شخصیتهایی را کشتند. هر کسی یک کلمه حرف میزد علیه اینکه آقا یزید را میخواهی بیاوری، گرفتند کشتند. خود یزید هم همینطور دیگر. دید آقا پسر پیغمبر آمده تو میدان. مهمتر داریم تو این عالم که این هم آمد علیه ما شورش کرد. افتاد دیگر به این جنایتهای عظیم. ولی نتیجه چی شد؟ اولش هم خوشحال بود. "اشیاءُ خیبرَ شهدو"؛ ای کاش بودند، میدیدم من چه فتحی کردم. بعد آخر بعد از دو سه روز برگشت، گفتش که خدا لعنت کند عبیدالله را. اگر حسین را دستگیر میکرد، میآورد، ما با همدیگر درگیر نمیشدیم. "مَا لِی و الْحُسَیْنُ؟" من به حسین چکار داشتم؟ من به قتل حسین کاری نداشتم. خودش رسماً اعلام کرد به اینکه اصلاً یک حرکت اشتباه بود. و از همانجا پشیمان شد، از همان روزهایی که اهل بیت در کاخ یزید بودند.
پس پیروزی این شکلی است. خسارت هست، قتل هست، فقر هست، گرسنگی هست، ناامنی هست. این مشکلات هست. روز به روز هم بله بله. روز به روز هم ممکن است گرفتاریها شدیدتر بشود، بیشتر بشود. اولاً که عامل بسیاری از این گرفتاریها خودمان هستیم، ناشکریهای ماست، بیتقواییهای ماست، حرکت نادرست انجام دادن ماست، اطاعت نکردن از خدا و پیغمبر در سورهای که به نام پیغمبر اکرم است، فرمود: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ". حرف گوش ندهید، اعمالتان را باطل نکنید. وقتی اطاعت نمیکنید، کارهای خوب قبلی هم بیثمر و بیفایدهاند. این نکته، نکته یا خیلی نکته مهم است. عمل باطل میشود. علامه طباطبایی در المیزان اینجا میفرماید که این ابطال عمل همان جهاد نکردن کنار خدا و پیغمبر است. فقها حالا بحث فقهی هم امروز کرده باشیم، این را به همهجا سرایت دادند. مثلاً آقا نماز را شروع کردی، حق نداری باطل کنی. قرآن گفته "لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ". با همه اینکه عمومیت دارد، ولی سیاق این آیه میرساند که اول از همه مربوط به خود جهاد است. اگر کنار خدا و پیغمبر جهاد نکردی، حرف گوش ندادی، آن وقتی که میگویند برو بزن، حمله کن، دفاع کن، وقتی گوش ندادی، "تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ"؛ همه چی از دست میرود. خسارت سنگین بهت وارد میشود.
یک بخشش این است که محک بخوریم. ادعاهایی که داریم بله. خیلی ادعای گنده گنده داریم که ما اینیم و ما اگر اینطور بشود فلان میکنیم و بعد یکم تو معرکه آدم قرار میگیرد، دوتا امتحان پس میدهد. خیلی از ماها دوست داریم سید حسن نصرالله باشیم. راهش را ادامه میدهیم، بچههایمان را سید حسن نصرالله تربیت میکنیم. سید حسن نصرالله شاید ماهی یک بار منزلش را جابجا میکرد. شاید تا مدتها میشد، تا ماهها میشد نور آفتاب نمیدید، اینقدر در زیرزمین چند ده متر زیرزمین زندگی میکرد. همش تو تونل، همش تو این زیرزمینها. مادرش را میخواست ببیند، پدرش را میخواست ببیند، حالا پدرش کیه؟ خیلی سال پیش. مادرش را میخواست ببیند، حالا یکی دو ماه، چقدر؟ چند ماه یک بار پنج تا شش تا ماشین جابجا میکردند اینها را که مثلاً بتواند نیم ساعت خانوادهاش، نزدیکانش را ببیند. نه تفریحی، نه خوشگذرانی، لب آب برود. اینها کنار دریایند. لبنان خیلی کشور قشنگی است. و همش تو جنگلها و نور خورشید بهش نرسیده. کدام یکی از ما میتوانیم دو ماه این شکلی زندگی کنیم؟ سی سال این شکلی زندگی کرد.
اینها ادعا. کی میتواند اینجوری باشد؟ دوتا توهین به او بشود. چقدر اینها غربت تحمل کردند؟ چقدر تهمت تحمل کردند؟ چه تهمتهایی که آقا شماها مزدور ایرانید، نوکر ایران! آنجا حرف از جمهوری اسلامی زدن، آن هم چهل سال پیش، با الان تو ایران حرف جمهوری اسلامی گفتن خیلی فرق میکند. اینجا ولایت فقیه، جانم خامنهای، اینها گفتن بها دارد، امتیاز دارد، بالا میروی. آنجا چی؟ چی گیرش آمد سید حسن نصرالله؟ اینهمه "جانم فدای رهبر" گفت، چی به چه موقعیتی رسید؟ رئیسجمهور شد؟ رئیس مجلس شد؟ نماینده شد؟ هیچ آهنگ مثل چی گیرشان آمد در لبنان؟ چی نصیبشان شد؟ سِپر جان ما ایرانیها. خودشان را فدا کردند که آسیب به جمهوری اسلامی، آسیب به ایران نرسد. هرچی تیر از همان اول اینها مهار بکنند، دریافت بکنند. اینجا تو این امتحانات سخت است که معلوم میشود.
بعد خدا اینجور مقامات را هم به اینها میدهد. چه درجات بلند مرتبهای! خدای متعال به شهدای عزیز، خصوصاً سید حسن نصرالله، عطا کرده که حتی به گمان بنده ایشان را از بعضی جهات بعد حاج قاسم سلیمانی بالاتر هم هستند. هم عالم دین بود، هم موقعیتش موقعیت بسیار سختتری بود از بعضی از بله، بله همه بله بله.
حالا به هر حال اینجور شخصیتهای ممتاز تو دل این امتحانات خودشان را نشان میدهند. اگر این امتحانات نباشد، اگر قرار باشد هر روز آسایش باشد، گشایش باشد، همه چی باشد، راحت یک "لبیک یا مهدی" گفتیم، "سلام فرمانده" خواندیم، دیگر حضرت ظهور کردند. دیگر سلام فرمانده که خواندی، لبیک یا مهدی که خواندی، اول امتحانات است، اول گرفتاریهاست. تازه میبینی امتحان خدا بر اساس ادعا از آدم گرفته میشود. وقتی من ادعام این است که آقا تا فلان جا میمانم، خب معلوم است.
"وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ". کدام میگذارد که این نور آسیب ببیند؟ خدا مگر میگذارد حقیقت لگدمال شود؟ خدا خداست همیشه. خدا آن وقتی هم که فرعون جنایت میکرد، چند هزار تا کودک را کشته بود، خدا خدا بود. اتفاقاً همه کودکان را کشت که موسی به دنیا نیاید. یک دانه موسی به دنیا آمد. همان یک دانه را داد خود فرعون بزرگش کند. خیلی عجیب است. داد خود فرعون، محبتش را انداخت تو دل فرعون. "اتخذهُ وَلَداً". بچه نداشت؟ بچه نداشت فرعون. آبش داد، نونش داد. اصلاً بهش میگفتند موسی بن فرعون. تا هجده سالگی، تا سن قانونی به او رساند تو خانه خودش. مادرش هم که دلنگران بود، دلواپس بود که این بچه کجاست و اینها، خدا یک کاری کرد که از هیچ زنی موسی شیر نگیرد. "وَ حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ". همه سینهها را حرام کردیم. شیر نتوانست بنوشد از اینها. آوردند یک دختری گفتش که من یک زن دیگر هم سراغ دارم. حالا ببینید آن هم شاید حل پیدا کند. "أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ"؟ رفت، آورد و فقط از آن مادر شیر گرفت، بدون اینکه بفهمی مادر واقعیش است. به آن هم جا داد، ماوا داد، پناه داد. فرعون هزینه مادر موسی را هم داد، هزینه خواهر موسی را، هزینه خود موسی را هم داد. این همه جنایت کرد که همین یک دانه به دنیا نیاید که تخت او را سرنگون نکند. همین یک دانه را هم خدا نگه داشت. همین یک دانه را هم تو کاخ فرعون بزرگ کرد. تو دست فرعون بزرگ کرد.
اینها آن چیزهایی است که ما بهش امید داریم. اینهمه کودک، اینها آدم را میسوزاند. اینها آدم را نگران میکند. اینها داغ است. اینها سنگین است. راحت نیست. آخرش خدا کاری میکند که اگر قرار باشد موسایی باشد، فرعون باید این موسی را بزرگ کند. خدا خدایی خودش را میکند. "لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ". و همه عالم جنود خداست. حتی دست و بازوی فرعون هم سپاه خداست. زبان فرعون هم سپاه خداست. امکانات آمریکا هم سپاه خداست. نتانیاهو هم سپاه خداست. اسرائیل هم سپاه خداست. از دست خدا مگر در میرود؟ خدا مگر غافل میشود؟ مگر عاجز میشود؟ فرمود و "ما نَحْنُ بِمَسْبوقینَ"؛ من جا نمیمانم. از من که نمیتوانی جلو بزنی. فکر نکنی یک کاری کردی من دیگر عاجز شدم. نه. "اَنَّ لَنَا نَجْعَلُ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ". نقشههای تو را من دارم مدیریت میکنم. من یک کاری میکنم که نقشههایت باعث سرنگونیات باشد. من میزنم پس کلهات. ما ایرانیها میگوییم "پس کلهش نون هم شنیدید یا میگوییم پس کله طرف بکش". بله. ظاهرش را که ما نگاه میکنیم میگوییم آقا ما ناامید شدیم. ما باختیم. تمام شد. نه آقا اتفاقاً این کار، آن حرکتی است که اینها را نابود میکند.
سید حسن نصرالله شخصیتی است که حتی مسیحیها برایش تو لبنان جان میدهند، نه فقط در لبنان، در کل کشورهای عربی سید حسن نصرالله طرفدار دارد. تو همان کشور خودتان دیدید دیگر، مردم که خودشان عشق و عجب میشد. سفارت آمریکا رفتند. ما اختلاف نظریاتی سخنرانیها داریم. سخنرانیها میگویند اصلاً، اصلاً قیام جایز نیست قبل از همدردی. شما ببینید یک خون چقدر میتواند اثر داشته باشد. حالا فرض کنید حسن نصرالله میماند، نود سالگی مثلاً کرونا میگیرد، مثلاً از دنیا میرود، بر فرض. اسلام و اساساً عمر او که تغییر نمیکرد که. عجلش همین بود. بالاخره یک جایی یک سقفی میریخت رویش. الان این سقفی بود که با این بمب ریخت رویش. وگرنه یک جای دیگر، یک زلزله، یک چیزی میشود سقف اگر شما فرض کنید زلزله میآمد در لبنان، نصرالله را اتفاقی میافتاد. اینهایی که این اتفاقاتی که میگوییم میشد؟ نه، اینها آن کاری است که خدا دارد میکند. ظاهرش "ظاهرُهُ العذاب و باطِنُهُ التبریک".
قرآن که نگاه میکنیم در سوره حدید: از آنور که نگاه میکنی عذاب است، "و باطِنُهُ فیهِ الرَّحمَةُ". باطنش را که نگاه میکنی رحمت لطف خداست. البته سخت. البته امتحان است. از یک طرف هم عقوبت است، به خاطر اینکه اطاعت نکردید، به خاطر اینکه حرف گوش ندادی، تعلل کردی، تأخیر کردید، اعتماد به دشمن کردید، باور کردید، چوبش هم میخورید. ولی من آخر خدایی خودم را میکنم. من که معطل شماها نمیمانم. من کار خودم را دارم میکنم. این ولی خودم را عاقبتبهخیر کردم. این تشنه ملاقات من بود. این تشنه رسیدن به رفقای شهیدش بود. سالها بود از دوستان شهیدش جا مانده بود. کتاب شهادت بود، بیتاب ملاقات خدا بود. این ولی خودم، این دوست خودم را بردم به ملاقات خودم. این برکات را هم توی شهادت او جاری کردم. این عالم را دگرگون کردم. اینطور عالم. این نور این سید، این حقیقت. این سید حقیقت شیعه.
آقای بهجت رحمت الله علیه، رضوان الله علیه میفرمود که امثال عابس که در کربلا بود. زره و کلاه خود را درآورد. لشکر دشمن کسی بهش حمله نمیکرد. گفت آقا این را هم میکنم، کلاه خودش را هم کرد. گفت من این شکلی مشتاقم برای جنگیدن. خدا میداند اینگونه حرکتها که حکایت از یقین دارد، چقدر اثر دارد توی اینکه اثبات حقانیت شیعه بکند. چون هیچ جای عالم این کارها پیدا نمیشود. هیچ کسی، هیچکی برای یزید این کارها را نمیکرد. هیچ کسی برای عمر سعد و عبیدالله این کارها را نمیکرد. این نشان میدهد که این مسیر و این با این کارش دارد کار هزار جلد کتاب میکند. کار هزار جلد الغدیر میکند. کار هزار سال حوزههای علمیه را میکند. هزار جلد کتاب این اثر را ندارد. شما هزار سال مناظره کنید. شبهای پیشاور که تو کشور شما اتفاق افتاده را به مردم بدهید بخوانند، اینقدر باور به شیعه پیدا نمیکنند که سید حسن نصرالله را میبینند که آقا اینها داشتند زندگیشان را میکردند در امان بودند. آن مردم غزه، آنها هم شروع کردند. از اینها هم اجازه نخواستند. از اینها هم دستور نگرفتند. خودشان قیام کردند. مظلوم واقع شدند. تمام این کشورهای عربی، این کشورهای سنی، این بدبختها از مصر و اردن و این کشورهای دیگر پشت اینها را خالی کردند. بلکه آن شبی که ایران موشک میزد، اردن دفاع میکرد، مصر دفاع میکرد، عربستان جاسوسی میکرد، امارات جاسوسی میکرد. این کشورهای سنی خودشان را فروختند. یک جماعت شیعه که حتی دولت هم دستشان نبود، خودشان هم گرفتار بودند. سوخت نداشتند، برق نداشتند. الان لبنان نه بنزین دارد، نه نفت دارد، نه برق. تورم بالا دارد. گرفتاریهای جدی دارد. اصلاً بهصرفه نبود برای اینکه لبنان دعوا بشود و اینقدر هم خطر برایش داشت.
تنها کسی که آمد پشت اینها وایستاد، از اینها حمایت کرد، موشک زد، یکی حزبالله لبنان بود، یکی هم یمنیها بود. دوتا شیعه تو این عالم پیدا شدند. اینها میشود اثبات حقانیت ما. سختیهایش را میبینیم، تلخیهایش را میبینیم، ولی خدا دارد کار میکند. با این خدا دارد اثبات حقانیت شیعه میکند. اینها آن چیزهایی است که بهش امید داریم. اگر ما این خط را ادامه بدهیم، به وظیفه عمل کنیم، همهمان هم بکشند، پیروزیم. اگر به وظیفه عمل نکنیم، همه دنیا را هم که بهمان بدهند، شکست خوردهایم، باختیم. مثل اینها، مثل حجاز، مثل سعودی. سعودی الان وضعش چطور است؟ بر حسب ظاهر خیلی خوب است. این همه ثروت، فروش نفت، این همه امکانات، به حسب ظاهر امنیت. ولی "فَدَی اللهُ بُکْرَانَهُ مِنَ الْقَوَّةِ". خدا میآید موریانه میاندازد تو آن پایههای حکومتش. حالا انشاءالله خواهید دید بهزودی خدای متعال چه شکلی این حکومت سعودی را از درون متلاشی و منفجر میکند. خواهید دید از تو خودشان بیفتند به جان خودشان. همین حکومتی که الان وقتی نگاه میکنی میبینی توپم، به حسب ظاهر ما میگوییم توپم نمیترکاند اینها را، ولی از تو خدای متعال چه شکلی گرفتار میکند.
از آنور حزبالله لبنان تمام شد دیگر! همه را، همه فرماندههای ارشد را زدند. حال شما خواهید دید حزبالله لبنان چطور سر بیرون خواهد آورد. بشار اسد همه گفتند کارش تمام است. حتی فرماندههای ایرانی هم گفتند کارش تمام است. رهبر عزیز ما وایستادند. فرمودند که این باید بماند. ماند. الان یک جوری شده که سعودی میخواهد تو منطقه کاری بکند، با بشار اسد مذاکره میکند. حالا ممکن است آنجا آسیبی وارد بشود به حکومت سوریه، ولی باز مردم سوریه اگر پشت مقاومت باشند، پشت این حقیقت باشند، آنها هم خیرش را میبینند. آنها هم فایدهاش را میبرند. خدا پشت آنها هم ظاهر اتفاق میافتد. اینها برای امتحان است. خطر بزرگی است. بله، بله.
حالا یک چند تا حمله هم کردند دیروز. مثل اینکه آن منطقه تفریحی که بشار اسد میرفته را زدند در سوریه که اصلاً تحت چیز داعش چند تیکه است دیگر. حالا سوریه هر تیکهاش دست یک نفر است. ببخشید، بخشش هم ترکیه است. مثل اینکه نفوذ در آنجا دارد. به هر حال اینها شرایطی است که تو این منطقه رقم میخورد. از خدای متعال بخواهیم که تو همه این فتنهها دین ما را حفظ بکند. جدا نشویم از قرآن و عترت. تعبیری که آیتالله بهجت داشتند که یک لحظه از اینها جدا نشویم. یک لحظه از قرآن و عترت جدا نشویم. ببینیم اینها چی گفتند. حرف کسی دیگر را گوش ندهید. وعده کسی دیگر را باور نکنید. خدا را، قرآن را با منطق قرآن اگر آمدیم جلو، حرفشنوی داشتیم از قرآن، از عترت، از این رهبر عزیزی که همه وجودش، همه زندگیش قرآن و عترت است. اگر پشت این سید عزیز بودیم، اگر پشت محور مقاومت بودیم، خدا هم پشت ماست. اگر رها کردیم، فریب خوردیم از ترس آب و نونمان، از ترس جانمان، از ترس بچهمان، فلان و این هم خدا میگیرد از ما. مگر تو کرونا ما روزی هفتصد تا مرده نداشتیم در ایران؟ روزی هفتصد تا مرده داشتیم دیگر. جنگ هم اگر میشد اینقدر احتمالاً بین مردم کشته نداشتیم. شبانهروز مجاهدت جوانان لطف خداست. لطف خداست دیگر که اینها را به آرزوش میرساند، با شهادت از دنیا میبرد.
امیرالمؤمنین فرمود که من هزار ضربه به سرم وارد بشود برایم اثرش، دردش کمتر است تا اینکه در بستر بمیرم. یعنی هزار ضربه شمشیر به سر من بزنند، درد برایم ندارد. درد آن وقتی است که تو بستر بمیرم، با سرطان بمیرم، با بیماری بمیرم. اینها لطف خداست. این مرگی که همهمان میکنیم. تصادف میکند، با موتور اتفاق گوناگون میافتد. برای خدای متعال کاری میکند که در اثر مرگ این جوان، در اثر مرگ این آدم معمولی که میتوانست خیلی مأموریت دنیا برود، خدای متعال دلهایی را زنده کند، حقانیت دین خودش را نشان میدهد. اینها لطف خداست. لطف به این بشر است که یک عمر مجاهدت کرد. خدای متعال ما را از اینها قرار بدهد.
دیالوگ درس امروزمان درس زندگی شد. انشاءالله فردا انشاءالله بحث را ادامه بدهیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات خدا خدایی میکند
خدا خدایی میکند
خدا خدایی میکند
در حال بارگذاری نظرات...