در این جلسات، شجاعت و ایثار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جنگ بدر، ارتباط تاریخی آن با کربلا، و مظلومیت بیپایان اهلبیت بازگو میشود. روایتهای ناب از معجزات نبوی، فضائل علوی و اسرار ناگفته تاریخ اسلام، تجربهای عمیق و تأثیرگذار برای مخاطب میآفریند.
* تطهیر جوارح و جوانح، با ذکر فضایل علی ابنابیطالب علیهالسلام [00:56]
* ندای " لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار" جبرائیل، در وصف امیر نبرد بدر [03:40]
* بدر یعنی؛ شناسنامه شجاعت و رشادت علی علیهالسلام؛ سنگ بر شکم، شمشیر در دست، ایمان در برابر امکانات [05:25]
* کینه بدر، دُمَلی شد در دل بنیامیه که در کربلا و در کوچه پس کوچه های اسارت سر باز کرد! [07:44]
* جنگ جمل؛ تکرار ناموفق بدر، با تقلیدی مضحک و شکستی تاریخی! [10:38]
* یوم الفرقان، قدرت نمایی خدا بود با تجلی 4000 "علی"! [13:06]
* گستره وجودی امیرالمؤمنین علیهالسلام، از ستون نگهبان جان پیامبر تا ستون حافظ دین پیامبر [15:09]
* روضه؛ زهر کینه بدر در خیزران یزید...و سری که خسته از تازیانه و نیزه اشقیا در آغوش پدر آرام گرفت... [22:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد. اللهم صل علی آل محمد و آل محمد. و آله الطیبین الطاهرین. لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
یک شب بسیار مبارک، در زمین بسیار مبارکی، در ماه مبارکی حضور داریم. الحمدلله، شب هفدهم ماه مبارک رمضان در حرم امیرالمومنین علیه السلام. ماهی که ماه شهادت امیرالمؤمنین است. این شبها، به حسب ظاهر، شبهای پایانی عمر امیرالمؤمنین علیه السلام است. در آستانه این شب، در این حرم مطهر، خدای متعال ما را مهمان کرد. خدا را شکر میکنیم بابت این نعمت بزرگ.
خوب، در مورد این حرم خیلی حرفها میشود زد. در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام، بهتر این است که بگوییم اصلاً حرف نمیشود زد. کِی زبانش گویاست در فضل امیرالمؤمنین چیزی بگوید؟
«کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست * که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم.»
پیغمبر فرمود: "علی بن ابیطالب فضائلی دارد که «لا تحصی»؛ قابل شمارش نیست و جز خدا و من کسی علی را نشناخت." در مورد امیرالمؤمنین حرفی نمیشود زد؛ ولی چون در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم، ذکر امیرالمؤمنین عبادت است، یاد او عبادت است و خدای متعال دوست دارد چند کلمهای از باب اینکه زبانمان مطهر بشود –وگرنه نه حق او ادا میشود، نه شأن او ادا میشود– فضائل امیرالمؤمنین را بگوییم. گفتنش کفاره و تطهیر گناهان است، زبان را تطهیر میکند، شنیدنش گوش را تطهیر میکند، دیدنِ خواندَنِش چشم را تطهیر میکند، نوشتنش دست را تطهیر میکند. تا وقتی هم نام او جایی باشد، ملائکه استغفار میکنند. همین که نام علی حضور داشته باشد... چند کلمهای امشب از این باب، مطالبی را عرض میکنم. انشاءالله که مورد قبول امیرالمؤمنین علیه السلام واقع بشود.
شب هفدهم ماه مبارک رمضان، شب بزرگی است؛ شب جنگ بدر است. فردا، هفدهم ماه رمضان، مثل صبح آغاز جنگ بدر بود. اولین جنگ رسمی و جدی تاریخ اسلام و مهمترین جنگ تاریخ اسلام. حیاتیترین جنگی که پیغمبر اکرم داشته. خلاصه، چکیده، مختصر و مفید، که حوصلهتان سر نرود، حرف آخر را بخواهم اول بزنم و بعد توضیح بدهم، این است که کار گردان جنگ بدر، فرمانده میدان نبرد بدر، امیرالمؤمنین علیه السلام بود. اگر این جنگ به ضرر اسلام تمام میشد، هیچی نمانده بود. نه نمازی بود، نه روزهای بود، نه حجی بود، نه قرآنی بود. مرد میدان آنجا امیرالمؤمنین بود. آنقدر کف میدان با شمشیر قدرتنمایی کرد، در رزم خودش آنجا بود جبرئیل صدا زد: «لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار.» " مردی جز علی نیست، شمشیری هم جز ذوالفقار نیست." البته بعد از این هم در جنگ اُحد هم یک بار دیگر این قضیه تکرار شد. پس این جمله دو بار در دو تا جنگ گفته شد؛ یکی جنگ بدر بود، بعدش هم در جنگ احد بود. البته ما در جنگ بدر غلبه کردیم به دشمن. در جنگ احد، متأسفانه، که بعد از جنگ بدر بود، به مدت کوتاهی مسلمانان شکست خوردند.
در جنگ بدر، تعداد سپاه پیغمبر اکرم ۳۱۳ نفر بودند، به تعداد اصحاب جالوت، در قضیه نبرد جالوت و طالوت که ۱۳ نفر بودن. اینجا هم ۳۱۳ نفر بودند، به تعداد اصحاب امام زمان. سپاه مسلمانان ۳۱۳ نفر، سپاه دشمن بین ۹۵۰ تا ۱۰۰۰ نفر؛ یعنی ۳ برابر بود سپاه دشمن در قیاس با سپاه اسلام. امکانات و تجهیزات اصلاً قابل مقایسه نبود. چندین شتر بزرگ که مرکب و اساس جنگ را با آن میآوردند، چندین اسب جنگی، این طرف یک دانه شتر، یک دانه اسب. آنجا چندین شتر را فقط میکشتند به عنوان خوراک سپاهشان، اینجا هیچی نداشتند. سنگ میبستند به شکمشان. فقر مطلق، بدون امکانات، بدون تجهیزات؛ ولی سپاه اسلام یکی را داشت که آنور نداشتند. آن کی بود؟ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب.
سپاه دشمن تلفات زیادی داد، سپاه اسلام تلفات کمی داد. هفتاد نفر از لشکر قریش، لشکر دشمن، کشته شدند، ۷۰ نفر اسیر شدند. آن هفتاد تایی که کشته شدند، اینها را میگویم کیف بکنیم، جانتان شعلهور بشود از محبت امیرالمؤمنین در این حرم مطهر. انشاءالله که مورد عنایت وجود نازنینش قرار بگیریم.
۷۰ نفر از سپاه قریش کشته شدند. ۳۵ نفر را مستقیم امیرالمؤمنین کشت، ۳۵ نفر را با کمک امیرالمؤمنین کشت. همه ۷۰ تای آنها به دست امیرالمؤمنین به درک واصل شدند. خیلی اتفاق عظیمی بود داستان جنگ بدر. آنقدر از لشکر دشمن کشت و آنقدر از او ترسیدند در جنگ بدر که اولین جنگی بود که تازه فهمیدند علی بن ابیطالب کیست که در جنگهای بعدی دیگر بینشان مطرح شد که حواستان جمع باشد، اینور علی... اسم علی بن ابیطالب را در جنگ بدر گذاشتند: «الموت الأحمر»، مرگ سرخ. گفتند ما عزرائیل را دیدیم که شمشیر دست گرفته در چهره علی ظاهر شده، اداره قلع و قمع میکند. افراد بسیار مهمی در لشکر قریش بودند: عُتبه، وَلید، شیبه. اینها افراد بسیار مهمی بودند، جزء فرماندههای اصلی سپاه ابوسفیان بودند. هر سه تای آنها کشته شدند. یکیشان مستقیم به دست امیرالمؤمنین کشته شد، دو تایشان با کمک امیرالمؤمنین. در واقع کمک امیرالمؤمنین نه اینکه امیرالمؤمنین در رزم نیاز به کمک کس دیگری داشت میجنگید، امیرالمؤمنین کمکش کرد. حمزه داشت میجنگید، امیرالمؤمنین کمکش کرد که گلآویز شده بود حمزه با عتبه. اینجا یک لحظه شنید که امیرالمؤمنین از پشت سر بهش گفتند که سرت را بدزد، حمزه سرت را بدزد. سرش را کرد تو سینه امیرالمؤمنین. یک ضربه زدند، نصف سر عتبه پرید. و همینطور در نبرد با شیبه. اینها کسانی بودند که اصلاً کسی جرئت نمیکرد با اینها روبرو بشود. امیرالمؤمنین رفت دمار همهٔ آنها را...
یک نامهای دارد امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه. در نهجالبلاغه است. خیلی نامه زیبایی است. حالا الان اینها برداشتند سریال معاویه ساختند. در این ماه رمضان دارند منتشر میکنند. انشاءالله که اینها هم برسد به گوششان که امیرالمؤمنین به معاویه اینطور فرمودند: "ابوالحسنِ حقا، من همان کسی هستم که: «قاتل جدک»، من کسی هستم که جدت را کشتم، معاویه! جدت عتبه و «عمک شیبه»، عموی تو شیبه را کشتم و «خالک الولید»، دایی تو ولید را کشتم." که مادرش، مادر معاویه، هند جگرخوار، میگفت: "کمر من را علی تو این مصیبت شکست." و «اخیک الحنظله»، برادرت حنظله را کشتم. «الذین صفک الله دمائهم علی یدی فی یوم بدر.» خدا روز بدر با دست من خون اینها را جاری کرد. بعد خطاب به معاویه فرمود: «و ذلک سیف معی.» "آن شمشیری که با آن بابابزرگت را کشتم، عمویت را کشتم، داییت را کشتم، داداشت را کشتم، آن شمشیر الان تو دست من است و «بذلک القلب أقاتل»." "دلم هم همان دل است، اگر مرد جنگی بیا روبرو!" امیرالمؤمنین در مورد جنگ بدر فرمود: خیلی جنگ سختی بود. قرآن از آن تعبیر به «یوم الفرقان» کرد.
پیامبر اکرم یک مشت خاک برداشتند. اوایل جنگ، پیغمبر هم جنگ را شروع نکردند. آماده بودند. وسط میدان میگفتند: "آقا شروع کنیم." فرمود: "من جنگ را آغاز نمیکنم." وایستادند. دم ظهر، لشکر دشمن حمله. حالا امشب چون شب هفدهم است، یک مناسبت دیگر هم هست. یک خانمی امشب به درک واصل شده. بعدها جنگی شد که میدانید، جنگ جمل.
پیغمبر اکرم در جنگ بدر خاک را برداشتند، فرمودند: "شاهت الوجوه!" "روی سیاه بشید!" فوت کردند رو به این لشکر هزار نفره. یک مشت خاک که از یک جای خاصی به امیرالمؤمنین فرمودند: "برو از فلان جا برای من خاک بیار." امیرالمؤمنین خاک را آوردند که بعدها فرمودند: "من بودم آن خاک را به پیغمبر دادم." خاک خاصی بود. پیغمبر دست گرفتند، فوت کردند. این فوت پیغمبر تبدیل به طوفان شد. تو چشم همه این هزار نفر، این خاک چشم همهشان را گرفت که آیه نازل شد: «وما رمیت اذ رمیت، و لکن الله رمی.»
بعدها جنگ جمل شد. یکی از همسران پیغمبر روبروی امیرالمؤمنین لشکرکشی کرد. شنیدید میگویند: "هر شاهکاری یک کپی خندهدار دارد." شاهکار پیغمبر در جنگ بدر، یک کپی خندهدار. این زن پیغمبر گفت: "برای من یک تیکه خاک بیارید. میخواهم کاری که شوهرم کرد با سپاه قریش، با لشکر علی بن ابیطالب بکند." خاک را برایش آوردند. فوت کرد. از جلو دماغش جلوتر نرفت. به امیرالمؤمنین گفتند. حضرت فرمود: "این خودش نبود که، این را انداخت آنجا. قرآن فرمود: «وما رمیت اذ رمیت، و لکن الله رمی.» اینجا امیرالمؤمنین فرمود: «ما رمیت اذ رمیت، و لکن الشیطان رمی.» "تو نبودی که پرت کردی، شیطان بود و این اتفاقاً خاکی است که رو سرتان مینشیند و بدبخت و خاک بر سر شدند." سپاه آن زن شکست مفتضحانهای خورد.
به آن همسر پیغمبر گفتند: "چرا علی جنگ را شروع نمیکند؟ چرا آنقدر دست دست میکند؟" گفت: "علی کپی پیغمبر است. او هم در جنگ بدر، به هنگامِ خودش با دشمن هیچوقت جنگ را شروع نکرده. این هم همان مدلی است. تا شما باهاش نجنگید، با شما نمیجنگد." جالب است که اینها خودشان به این مسائل داشتند اینطور رفتار میکردند.
سه نفر بودند توی این جنگ، فرماندههای سپاه پیغمبر بودند: حمزه سیدالشهدا، که البته تو جنگ بعدی کشته شد، جنگ اُحد. نفر بعدی عبیدة بن حارث، پسرعموی پیغمبر، که ایشان تو همین جنگ بدر کشته شد و امیرالمؤمنین علیه السلام. اینها آن سه نفر اصلی لشکر پیغمبر بودند. آیاتی، چند آیه از قرآن، در وصف این سه نفر نازل شده که یکی از آن معروفترین آیات، این آیه است وقتى که عُبَیده به شهادت رسید. البته اینها از قبل با همدیگر پیمانی بسته بودند، این سه نفر به همراه جعفر طیار، اول هجرت پیمانی بستند که تا آخر بمانیم کنار پیغمبر، مرد و مردانه وایسیم. اینجا عبیده کشته شد. آیه نازل شد: «وَمِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ»، بعضیهاشان به شهادت رسیدند که عبیده بود و «وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ»، آن سه منتظر شهادت بودند که آنی که تا آخر از همهشان ماند، نفر آخری که ماند، امیرالمؤمنین بود. «وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.» حرفشان دو تا نشد که این آیه روز ۲۱ ماه رمضان به تحقق پیوست و امیرالمؤمنین به شهادت رسید. یکی از اساتید ما میفرمود: "این هم از کارهای خداست که این آیه در جزء ۲۱ ماه رمضان است و همه روز بیستویکم ماه رمضان این آیه را میخوانند که یادشان بیاید که آن کسی که این آیه در شأنش است، امیرالمؤمنین است." البته همه آیات قرآن به یک نحوی در وصف امیرالمؤمنین علیه السلام است.
خدای متعال در جنگ بدر مؤمنین را کمک کرد: «وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ ۖ» شما خوار بودید تو جنگ بدر، خدا کمکتان کرد. یکی از کمکهایی که کرد، خدا چند هزار فرشته فرستاد به کمک سپاه اسلام. این نکته را بگویم کیف کنید. این فرشتهها در چهره انسان تو میدان حاضر شدند. ۴۰۰۰ تا بودند با عمامههای سفید. چهرههایشان شبیه کی بود؟ کی میداند؟ در سیمای کی آمدند این ملائکه روی زمین به کمک مسلمین؟ ببینم کسی میتواند حدس بزند؟ بگید دیگه، نترسید! بله، اینها در شکل امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند در میدان به لشکر دشمن حمله کردند. چرا؟ چون قرآن فرمود: «مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ.» "این ملائکه را فرستادم مایه دلخوشی و دلگرمیتان باشم." مؤمنان با حضور کی دلشان گرم شد تو میدان؟ با دیدن علی. این ۴۰۰۰ فرشته در شکل امیرالمؤمنین آمدند. یکهو دیدند یک علی داشتیم، شده ۴۰۰۰ علی! گفتند: "پیروزی لشکر دشمن؟" گفتند: "با یک علی داشتیم میجنگیدیم، نمیتوانستیم کاری بکنیم. یکهو شد ۴۰۰۰ علی." خودشان را باختند. خدا قدرتنمایی کرد در چهره امیرالمؤمنین در جنگ بدر. نصرت رساند.
امیرالمؤمنین تو این جنگ محافظ پیغمبر بود. میرفت میجنگید، برمیگشت. خودش را میچسباند به پیغمبر، محافظت میکرد. آنقدر همیشه چسبیده بود به پیغمبر، یک ستون تو مسجد پیغمبر ساختند به نام ستون علی که بهش میگفتند ستون نگهبانی. این ستون، ستون امیرالمؤمنین بود برای محافظت از پیغمبر. هر وقت هر کی میآمد میدید علی بن ابیطالب نشسته برای محافظت از پیغمبر. خوب، آن قضیه معروف را همه شنیدند. امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید در شب هجرت؛ ولی این را کمتر شنیدید. آن یک شب بود که این همه هم در فضیلتش گفتند و آیه نازل شد و اینها در شب ابیطالب که جان پیغمبر در خطر بود، سه سال هر شب امیرالمؤمنین جای پیغمبر میخوابید. ابوطالب شب که میشد، جای پیغمبر با امیرالمؤمنین که اگر دشمن شبیخون زد، ناگهان حمله کرد، علی کشته بشود به جای پیغمبر. این نبود که فقط یک شب امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابیده باشد. سه سال هر شب خودش را فدا کرد، یک عمر خودش را فدای پیغمبر کرد.
در جنگ بدر هم که سنگ تمام گذاشت. زره امیرالمؤمنین پشت نداشت تو جنگ بدر. دیدند با یک زره یکطرفه آمده دارد میجنگد. پرسیدند که: "چرا شما اینجوری هستی؟" فرمود: «اذام کنت من عدوی من ظهری»، "اگه قراره دشمن از پشت به من حمله کنه، منظورش اینه که یعنی قراره من فرار بکنم." دو حالت دارد دیگه. یا باید من در حال فرار باشم که دشمن بخواهد از پشت به من حمله کند که من حیدر کَرّار غیر فَرار. یعنی چند بار میزد به دل دشمن؛ ولی هیچ بار «کَرّار غیر فَرار». اگه قراره از پشت بزنه، به معنای اینکه از من فرار بکنم که من غیر فرارم. اگه قراره به من رَکَب بزنن، علی زنده باشد، دشمن زنده نخواهد بود. واسه همین من زره من پشت ندارد.
ابن عباس میگوید: "من ندیدم تو عمرم کسی میدان برود، یک جوری میدان برود انگار قرار نیست برگردد." تعبیر این است: «ما رأیت و الله ما رأیت رجلاً اقتحم نفسه فی المهالک.» "تا حالا من تو عمرم ندیدم کسی میدان جنگ میرود انگار خودش را برای کشتن دارد میبرد وسط میدان." علی این مدلی بود. نه کلاهخُود آنچنانی داشت، با عمامه میرفت میدان. نه زره آنچنانی داشت، زرهش... نه مرکَب آنچنانی داشت، با الاغ میرفت میدان. نه با اسب جنگی آنچنانی. اسمش هم که میآمد یا خودشان را نجس میکردند یا فرار میکردند. گفتند: "شما قدت کوتاه است." فرمود: "چرا؟" گفتند: "به هر حال در قیاس با بقیه یک کمی قدتان کوتاهتر است." "نه من مشکلی ندارم تو میدان جنگ. اگه دشمنم قدش بلند باشه از کمر دو نیمش میکنم، اگه قدش کوتاه باشه از فرق سر. مشکلی برای قدم ندارم."
این مرد رشید میدان، امیرالمؤمنین علیه السلام، غوغا کرد در جنگ بدر، به اذن و یاری خداوند. خانواده ابوسفیان را... و این شد که این بنیاُمَیه از آنجا کینهها به دل گرفتند: «احقادٌ بدرية و خيبرية و حُنینية.» بخش عمدهای از کینهها از امیرالمؤمنین مال جنگ بدر بود. وگرنه شما بدانید اگر یک دانه سرباز تو کل عالم اسلام بود، دو تا از این فضائل را فقط مال جنگ بدر داشت، الان اندازهاش به اندازه کل نجف بود، سر تا پای در و دیوارش هم طلا بود. هیچ کسی تو عالم اسلام نه خدمات، نه سابقه، نه فضائل امیرالمؤمنین را ندارد؛ ولی این همه دشمنی با او کردند در طول تاریخ. علویها که حتی شیعه درست و درمانی هم نیستند، نه اعتقادات درست و درمون دارند، نه توی اعمال این... جولانی، ملقون که انشاءالله به خاک سیاه بنشیند به همین زودی، چند هزار تا علوی پشت این چند روز چرا ارادت میکنند به علی بن ابیطالب؟ کینه و نفرت نسبت به علی ندارند. چه غذاهایی در طول تاریخ کشتند، فقط به خاطر اینکه به علی بن ابیطالب توهین نکردند. از همین کسانی که به حسب ظاهر مسلمانند. این کینهها از کجا آمد؟ از همین جنگ بدر و جنگ اُحد و خیبر و حُنین. این کینهها بود.
عرضم را تمام کنم. امیرالمؤمنین علیه السلام این مظلومیتها را تحمل کرد تا این شبهای آخر که دیگر دل مبارکش غصهدار بود. این روزهای آخر در مسجد کوفه سخنرانی کرد، فرمود: «سمِعتُ مَنَ الْحیوَة»، "من دیگر خسته شدم از این زندگی. از خدا خواستم من را دیگر ببری و برادرم رسولالله را در خواب دیدم. به من فرمود: 'علیجان، داری میآیی، غصه نخور، نزدیک ملاقات است.'" ادای این آقا که آنقدر مظلوم بود، آنقدر تنها بود. «السلام علیک یا اول مظلوم.» در زیارتنامه به او سلام. سلام ای اولین مظلوم! هیچکس در این عالم به اندازه علی بن ابیطالب مورد ظلم ... من روضه را جای دیگری میخواهم ببرم. فردا شب انشاءالله بیشتر برای امیرالمؤمنین گریه خواهیم کرد.
یک نکتهای میخواهم بگویم امشب. انشاءالله عزیزمان علی آقا روضه را ادامه ... در حرم امیرالمؤمنین، تو این ضریحی که زیارت میکنی، چهار تا قبر توی ضریح است. چهار تا قبر: قبر اول، قبر حضرت آدم ابوالبشر. (البته این قبرها مشخص نیست، فقط قبر امیرالمؤمنین مشخص است.) قبر دوم، قبر حضرت نوح شیخالانبیا. قبر سوم، قبر امیرالمؤمنین علیه السلام. یک قبر کوچک دیگری هم هست که توی منابع تاریخی و روایی ما اشاره شده. قدیم بود، وقتی که هنوز ضریح امیرالمؤمنین ساخته نشده بود، یک قبر بزرگ بود با یک قبر کوچک. بعد از قبر امیرالمؤمنین، کَرّابی میگوید: "سؤال کردم آقا این قبر کوچک قبر چیست؟" بگویم انشاءالله؟ "فرمود: 'این قبر کوچک، قبر سر مبارک جدمان سیدالشهداست که وقتی سر او را به شام بردند، یکی از شیعیان ما مخفیانه این سر را پیدا کرد و برداشت آورد کنار قبر امیرالمؤمنین به صورت مخفیانه دفن کرد. سر اباعبدالله الحسین اینجاست، تو این حرم.'" بزرگان خیلی تو زیارت امیرالمؤمنین به این سر عنایت داشتند. فرمایش عباس قمی، حضرت امام سعی میکردند بالا سر، یعنی کنار ضریح سمت بالا سر. آن طرف نمیرفتند. اینجا سر مبارک اباعبدالله دفن است. احترامش را نگه میداری.
یک روضه میخواهم بخوانم در حرم امیرالمؤمنین مربوط به این سر. کنار امیرالمؤمنین در شب سالروز جنگ بدر. این سر نازنین را وقتی به مجلس یزید آوردند در شام، خوب میدانید چه کردند، چه شد، چطور آوردند؟ منزل به منزل بر سر نیزه زدند، منزل به منزل به این سر سنگ زدند، توهین کردند، جسارت کردند. این سر و شب در تنور، در تنور، در تنور خولی. چه جسارتها که نشد به این سر تا رسید به دست یزید ملعون. یزید مست بود، خدا عذابش را بیشتر کند. و کان قسیّ. یک چوبدستی دست یزید بود که بعضی گفتند: «یسمی بالخیزران»، چوب خیزران بود. تا این سر را در تَشتی روبروی یزید ملعون گذاشتند. «علی فمه الشریف»، شروع کرد با این چوبدستی هی به این لب و دندان کوبید و لب و دندان مطهر اباعبدالله. این ابیات را سرود. با این مطالبی که تو جلسه عرض کردم، این روضه بهتر فهمیده میشود. دیدند دارد شعر میخواند. گفت: «یا لیت اشیاخی ببدر شهدوا.» "کاش بزرگترهای من که تو جنگ بدر بودند..." یزید گفت: "از نسل ابوسفیانم. جنگ بدر را ابوسفیان و معاویه روبروی پیغمبر علم کردند." گفت: "ای کاش بزرگترهای من، اجداد من، پدران من که تو جنگ بدر بودند میدیدند. انتقام آن رزمآوریهای علی که یکییکی عزیزان ما را از ما گرفت، من چه شکلی تو کربلا از اینها گرفتم." کربلا انتقام بدر بود. کربلا انتقام یزید از امیرالمؤمنین بود. از آن رزمآوری امیرالمؤمنین در برابر ابوسفیان و خانوادهاش بود. این شکلی تلافی کردند؛ ولی شما تلافی را ببینید. علی بن ابیطالب با زرهی که پشت... به میدان رفت. اینها چه شکلی تلافی کردند؟ زن و بچه امیرالمؤمنین را با دست بسته، مجلس به مجلس بردند، شهر به شهر بردند. این تلافی و انتقام آن مردانگی و دلاوری علی بن ابیطالب بود. چه شکلی تلافی کرد؟ با چوب خیزران به این لب و دندان کوبید. چه شکلی تلافی کرد؟ کنار این سر مطهر شرابنوشی، قماربازی کرد. سر و بر سر در شهر کوبیدند. این زن و بچه را دروازه ساعات بردند. این زن و بچه را سنگباران... «علی لعنة الله علی القوم الظالمین.»
در حال بارگذاری نظرات...