آتش خانوادگی
در این جلسه، آیه تکاندهنده «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» محور اصلی قرار گرفت؛ آیهای که مسئولیت سنگین والدین در نجات خود و خانواده از آتش جهنم را یادآور میشود. از روایتهای پیامبر تا نکات عمیق آیتالله جوادی آملی مطرح شد و در ادامه بحث به نقش مراقبت، تربیت تدریجی فرزندان و چالشهای نسل امروز کشیده شد. سپس با ذکر ماجرای فتنه واقفیه و نامههای پدرانه امام رضا به امام جواد، جلوهای از دقت و عشق اهل بیت در صیانت خانواده روشن شد
*واژه "تحریم" در سوره تحریم، ناظر به برحذر داشتن پیامبر از ترک رفتار حلال برای جلب رضایت برخی همسران[00:44]
*آیه ۶ سوره تحریم، فرمان حیاتی به مؤمنان، در مورد مسئولیت دوگانه فردی و خانوادگی در برابر جهنم.[04:14]
*در هدایت خانواده برای نجات از جهنم، هشدار آگاهانه و مسئولانه کافیست، بی نیاز از تحکم و تجسس[11:20]
*روش تربیت دینی اهل بیت علیهماالسلام؛ آهسته، مستمر و بدون اجبار، تمرین تدریجی عبادات، و تربیت از خردسالی[15:10]
*به استناد آیات و روایات، برای حفظ خانواده از انحراف، مراقبت از خود شرط لازم است، اما کافی نیست[24:46]
*بیتوجهی والدینِ مؤمن نسبت به تعلیم واجبات و تربیت دینی فرزندان، عامل بدبختی پدران و مادران در آخرالزمان[29:14]
*تثبیت مشروعیت امام رضا علیهالسلام و برملا شدن انحراف مالی و اعتقادی واقفیه، با تولد امام جواد علیهالسلام[33:20]
*مراقبت پدرانه امام رضا علیهالسلام نسبت به فرزند خردسالشان امام جواد علیه السلام، تجلی کامل" وَقُودُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا"[38:30]
*"یا بُنَیَّ، فِداکَ أَبوکَ"؛ نامه امام رضا علیهالسلام برای امام جواد علیه السلام با مضامین عاشقانه، پدرانه، مالی و تربیتی[40:35]
*سفارش پدرانه امام رضا علیهالسلام به امام جواد علیه السلام، برای حمایت از نیازمندان و بسته نشدن راه خیر[45:55]
*روایت تلخ مظلومیت و تنهایی امام جواد علیه السلام در سختیها و خیانتها[48:59]
*روضه مظلومیت و شهادت امام جواد علیه السلام،..جگر عطشان و غربت امام و.. حال و هوای ظهر عاشورا[53:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. الحمدللهِ ربِّ العالمین و صلّی اللهُ علی سیّدنا و نبیّنا ابوالقاسمِ المصطفیٰ محمّد. اللهمّ صلِّ علیٰ محمّد و آل محمّد و آلِهِ الطیّبینَ الطاهرینَ و لعنةُ اللهِ علی اعدائهم اجمعین مِنَ الآنِ الی قیامِ یومِ الدین.
**بخش اول: سوره تحریم و قاعده «قووا انفسکم واهلیکم ناراً»**
یکی از سورههای قرآن کریم، سوره مبارکه **تحریم** است. البته ما آنقدر که این سالها کلمه «تحریم» را شنیدهایم و یاد چیزهای دیگر میافتیم، ممکن است با شنیدن این اسم فکر کنیم که سوره در مورد مذاکره و انرژی هستهای و اینهاست؛ درحالیکه نه. محتوای سوره مبارکه تحریم ناظر به یک مشاجره خانوادگی است. در واقع، بعضی از همسران پیغمبر نسبت به یکی از رفتارهای پیغمبر گلایهمند شدند که حالا در کتب تفسیری و تاریخی داستانش آمده است. نمیخواهم به آن بخش خیلی بپردازم، چون بحثم آن نیست.
یک رفتاری را که مورد تأیید خدای متعال بود، بعضی از همسران پیغمبر تاب نیاوردند. پیامبر اکرم برای اینکه دل اینها را به دست بیاورند، از آن منش و رفتار دست برداشتند. آیه نازل شد که: «لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ». «برای چی چیزی را که من بهت حلال کردم، برای اینکه دل خانومت رو به دست بیاری، حرام کردی؟» پیامبر به نحوی این کار را متعهد شدند که انجام ندهند؛ یکجورهایی حالا بگوییم عهد شرعی یا قسم، که خودشان را موظف میکردند که با این کار، به چشم کار ممنوع برخورد بکنند.
حالا یک وقتی آدم بنا به یک مصلحتی، اقتضای کاری انجام نمیدهد؛ حالا حساسیتی ایجاد میشود. ولی پیغمبر برای اینکه دل اینها را به دست بیاورند، اصلاً اعلام کردند: «آقا، من این را به خودم حرام کردم.» خدای متعال اینجا حساسیت نشان داد: «چرا حرام میکنی چیزی را که من بهت حلال کردم؟» این تحریم از اینجا آمده که چرا حرام میکنی چیزی را که بهت حلال شد.
بعد، آیات بعدی مباحث مفصلی دارد و وارد این نزاع و مشاجره میشود. خدای متعال این بگو مگویی را که بین پیغمبر و بعضی از همسرانشان مطرح شد [بیان میکند] و خدا پشت پیغمبر در میآید که: «اگه نمیخواین، خوشگل طلاق بگیره، بیاد طلاقش رو بدیم و بهتر از شماها من نصیب پیغمبر میکنم.» بعد ویژگیهایشان را هم میگوید: «که این بهتر از شماها که میگم، منظورم کیه؟»
وسط این موضوع، یک قاعدهای را مطرح میکند خدای متعال که برخی مفسرین، مثلاً حضرت آیتالله جوادی آملی، میفرمایند که ربط به آن بحثهای قبلی دارد. یعنی گفتوگوهای قبلی، مصداقی برای این آیه است که خدای متعال در آیه ۶ دارد به آن اشاره میکند؛ به صورت یک قاعده. قاعدهای خیلی مهم، کمتر به این قاعده پرداخته میشود، خیلی جای گفتوگو دارد این قاعده. در آیه ۶ میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ.» «ای مؤمنان!» -که البته اینجا توی روایت دارد که این مؤمنان دایرهاش وسیع است و شامل منافقین هم میشود، یعنی مؤمنین ظاهری را هم در بر میگیرد- «ای مؤمنان! هم خودتان را نگه دارید از جهنم، هم خانوادهتان را نگه دارید.»
ربطش به آن داستان این است که: «همدیگر را هُل ندهید به سمت گناه، راه حلال را به هم نبندید، یکجوری که طرف سر از حرام در بیاورد. به هم سخت نگیرید، راه بهشت رفتن را برای یکدیگر سخت نکنیم، راه جهنم رفتن را برای یکدیگر راحت نکنید. هم خودتان جهنم نروید، مراقب باشید که جهنم نروید، هم کسی را هُل ندهید. هم مراقب خودتان باشید، هم مراقب خانوادهتان باشید.» «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً.» چه آتشی، چه جهنمی؟ «آن جهنمی که وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ.»
کلمه «وقود»، کلمه جالبی است. توی این کشورهای عربی پمپ بنزین –حالا پمپ بنزین و گازوئیل و گاز و اینها- همه با این عنوان میزنند: «مَحَطَّةُ الْوَقُود». اگر دیده باشید، «مَحَطَّة» هم همان ایستگاه خودمان میشود؛ محل مثلاً قرار استقرار، مثلاً مکانی که اینجا توقف میکنند. «وقود» یعنی سوخت، ماده اشتعال را میگویند «وقود». خیلی آیه عجیبی است. حواستان باشد هم برای خودتان، هم برای خانوادهتان، نسبت به آن جهنمی که سوخت آنجا را سنگها و آدمها تأمین میکنند.
از روایت عجیب آیتالله جوادی در جلد ۷۷ تفسیر تسنیم روایت آوردهاند که خود این یک دریاست و بحث میطلبد. پیغمبر فرمودند: «این کوه دارد به خودش میلرزد و دارد گریه میکند و دارد به من میگوید: «یا رسولالله، میترسم مشمول این آیه بشوم. من جزو آن سنگهایی باشم که توی جهنم بخواهند با من آتش بزنند. وقودها الناس و الحجاره! شاید دامن من را هم بگیرد؟» که پیغمبر آنجا آرامش میکنند. مطرح میکنند که معنای این چیست که درست هم هست و این روایت را تأیید میکند.
**بخش دوم: معنای «وقودها الناس و الحجاره»**
خوب، آن سنگش و «وقودها الناس و الحجاره». ماده اشتعال توی جهنم بنزین و گازوئیل نیست. البته این «حجاره» را برخی گفتهاند منظور بتهاست. گفتهاند این بتهای سنگی و اینها، ماده اشتعال سوخت آنجا آدمها هستند. آدم آتش میگیرد، بقیه را آتش میزند. واقعیت هرکسی که منحرف میشود، جدا از اینکه خودش بد رفته و خودش اشتباه کرده، آدمی منحرفش کرده است. انحراف آتش است دیگر، جهنم است دیگر. هم آتش میگیریم، هم آتش میزنیم. این میشود «وقودها الناس و الحجاره».
کلمه «الناس» هم دارد که خیلی تعبیر جالبی است. معمولاً در قرآن کلمه «ناس» که آمده، برخی مفسرین گفتهاند، اجمالاً وقتی بنده تحقیق میکردم به همین رسیدم، مگر موارد نادری، هرجا کلمه «ناس» آمده، یک مذمتی توی آن بوده است. البته ممکن است به ذهنها برسد، یکم تفاوت دارد. آن کلاً مذمت دارد، این «ناس به معنای مردم» [است]. خلاصهاش وقتی با خودش احوالاتی پیدا [میکند] «وقودها الناس و الحجاره». هرجا تقریباً اینطور است که کلمه «ناس» که آمده، یک مذمتی تویش بوده است. یعنی به آن ابعاد بد آدمها و مردم کار دارد که باعث میشود بقیه منحرف بشوند.
«وقودش آدما» یعنی چی؟ یعنی ماها مایه اشتعال همدیگر هستیم. هرکدام از ما کانتینر گازوئیلی توی این شهر، توی این جامعه، توی این دنیا [هستیم]. هر لحظه احتمال ترکیدن و آتش زدنمان [هست]. بعضیهایمان اگر منفجر بشویم، فقط خودمان به باد [میرویم]. بعضیهایمان منفجر بشویم، یک خانواده [به باد میرود]. بعضیها یک شهر [را به آتش میکشند]. بعضیها یک دنیا [را]. حضرت امام این روایت را زیاد میخواندند: «عالمٌ بِاَ فَسَدَ الْعَالَمَ». بنا بر اینکه حالا لازم باشد یا متعدی باشد، اضافه «صد العَالَمَ فَسَدَ العالَم».
قُعال [یعنی] مگر فاسد بشود. عالم، عالم ظرفیت آتش زدن کل هستی، کل دنیا را محدودشان کم. ولی معمولاً ماها در حد خانوادهمان، اثر کج رفتنمان و آتش گرفتنمان، اثر میگذارد روی همسرمان، روی بچههایمان. لذا باید به طور خاص و ویژه مراقبت کنیم که نه خودمان آتش بگیریم، نه زن و بچهمان آتش بگیرند. چون ما اگر آتش بگیریم، آنها آتش میگیرند. آنها اگر آتش بگیرند، ما آتش میگیریم. یک مراقبت ویژهای میخواهد.
توی قرآن، من یادم نمیآید، ندیدم جایی گفته باشد بچههایتان را تربیت کنید. آیه تربیتی این است: «مراقب باش بچههات آتش نگیرند. آتش اگه حواست نباشه، دشمنت [است]. حواست به بچههات باشه.» این را هم که میفرماید: «مراقب باش خودت و خانوادهات آتش نگیرید.» «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً.» خیلی آیه مهمی است. خیلی کاربردی است. خیلی جای دقت دارد. هرچقدر هم آدم دقت کند، میبیند چقدر ابعاد وسیعی دارد و تا کجاها را در بر میگیرد.
**بخش سوم: روایت گریه مرد مسلمان و پاسخ پیامبر**
توی روایت دارد که وقتی این آیه نازل شد: «جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ یَبْکی.» دیدند یک مسلمانی نشسته دارد زار زار گریه میکند. «نَفْسی کُلِّفْتُ أَهْلِی.» «من خودم نمیتوانستم آدم بشوم، آیا نازل شده مراقب باش زن و بچهام هم جهنم نروند؟ خودم کم بودم، از پس خودم برنمیآمدم که نگذارم بروم جهنم، حالا میگوید مراقب زن و بچهام هم باشم که جهنم نروند؟»
خیلی پاسخ پیغمبر به این شخصی که قشنگ منتقل شده بود به آیه و آیه رویش اثر کرده [جالب است]. حضرت نکته دقیقی گفتند، خیلی نکته کاربردی: «فَرَّمْ حَسْبُكَ اَنْ تَاْمُرَهُمْ بِمَا تَأْمُرُ بِهِ نَفْسَكَ وَ تَنْهَاهُمْ عَمَّا تَنْهَى عَنْهُ نَفْسَكَ.» «تنها هم، همانقدر که [میگویی] هرچی به خودت دستور میدی، به خودت نهی میکنی، به زن و بچهات هم بگو.»
خوب، آقا گفتند آن چیزی که ما به خودمان میگوییم که تازه خیلی وقتها هم نمیگوییم: «حواست باشه این گوش نده، آن رو نده، این معامله را انجام نده،» حالا همه اینها را باید ضربدر دو کنیم، بلکه ضربدر سه کنیم، ضربدر ده کنیم. همسرم، دخترم، پسرم، «أهلیکم» شامل نوه و نتیجه و تمام آنهایی که خانواده تو محسوب میشوند؛ هرچی به خودت باید بگی، به آنها هم بگو. «غصه نخور. همینقدر که بگی حله.»
«یا رسولالله، فدات بشم. غصه باشه، چشم. نمیخوریم. ولی همینقدر گفتنش که میفرمایید حله، همین کمرمان را شکسته.» خیلی کار [میخواهد]. آدم از پس اینکه مراقب خودش باشد، برنمیآید. بعد باید دو تا چشم هم بگذارد برای همسرش. معنایش دخالت، فضولی، تجسس اینها نیستها که: «خوب بله، خدا مجوز داده، پس من میروم گوشی همسرم را چک میکنم. دیگه آیه قرآن گفته پشت خانومت آتش نگیر، مراقب شوهرت باش.» کسی حق تجسس ندارد. البته حالا توی بحث فرزند، توی بحث نظارت و کنترل بچه، خودش باید بحث بشود. ولی این به معنای اینکه من دیکته بکنم، فضولی بکنم، اینها نیست. مراقبت باید داشته باشد. ببینم اجمالاً توی چه حال و هوایی است.
**بخش چهارم: وظیفه مراقبت و تربیت فرزندان**
دوستی داشتیم میگفت که من مرخصی ساعتی میگیرم. خودش معلم بود. «مرخصی ساعتی میگیرم، میآیم بچهام را توی خیابان چک میکنم.» توی خیابان نه اینکه بروم فضای عمومی [را ببینم]. ببینم با کی دارد میآید، با چه وسیلهای برگشت، ماشین کی را سوار شد، با کیا میپرد. بعد آنها را میروم چک میکنم. انقدرش ظاهراً بر اساس این چیزی که آیه میفرماید، به عهده همه ما هست. این مقدار مراقبت لازم است. این روایت فرمود: «هرچی به خودت دستور میدی، به آنها هم دستور بده. هرچی رو که نهی میکنی به خودت، کفایت میکنه، نجات دادی خودت رو.»
توی روایت دیگر دارد که فرمود: «اگه حرف گوش دادن که خوب، نگهشون داشتی. اگرم حرف گوش ندادن، وظیفه انجام دادهای.» توی یک روایت دیگر دارد که فرمود: سؤال کردند که «یا رسولالله، کیف نقی انفسنا و أهلینا؟» «چه شکلی خودمان و خانوادهمان را نگه داریم؟» فرمود: «اعمل الخیر.» «کارهای خوب کنید و ذکرو بهی اهلیکم فعتبوا علی طاعت الله» «[کارهای] خوب کنید و به زن و بچهتان هم یاد بدهید، یادشان بیندازید که آنها این کارها را بکنند. ادبشان کنید بر طاعت خدا.»
این هم هست: بچه را تا دختربچه را تا ۸، ۹ سالگی ول کرده که فشار نیاید، جامعه برده، خانواده و مهمانیها و اینها برده. ده، یازده سالگی تازه آرام آرام میخواهد بیاوردش توی فضای حجاب. آن را هم نمیآورد. تدریجی [است]. توی روایت ما خیلی به این نکته اشاره شده است. خیلی از این اعمال: «بگذار بچه بازی کند. نماز بازی کند. با وضو بازی کند. آب بازی کند. اسمش را بگذار وضو. میخواهی وضو بگیری، بچهات را بیاور، آن هم یکم آب بازی کند. نماز، بگو فقط وضو. همینقدر که مسجد مثلاً بیاید، بقیه را ببیند. فضای نماز، فضای هیئت و روضه و آرام آرام بدون فشار، بدون اذیت.» حالا مجلس دعای کمیل یا سخنرانی حقیر که سه ساعت طول میکشد، بچه این پا و آن پا [میکند]، دعوا [میکند]، چرت میزند، ۱۲ [ساعت] وضو میگیرد... نه.
[به] یک جلسهای ببرید که [عبارات] عرقیمقدمه، مؤخره، حالا «یا الله» ده بار دانه دانه گناههایم را باید بگویم، شب قدر است، معلوم نیست سال دیگر زندهباشی. نفسمان را بند آورد. آیا قرائتی بنده خدا، ۵ دقیقه شبهای احیا خیلی پرطرفدار و شلوغ میشود؟ اصلش اصلاً نگفتن جمعی [است]، فردی [است]. هرکی برای خودش، خلوت خودش. حالا دور هم میخواهیم جمع بشویم، یکی بخواند، بقیه حال پیدا کنند. دو ساعت قرآن به سر طول میکشد، ول نمیکند آدم. دیگه هرچی اشک دارد دیگه به روضه موسی بن جعفر. خون میآید دیگه [وقتی] آدم روضهها رو گوش [میدهد]، چشم آدم زخم میشود. «به تَگِ فلان فلان شده میخوای بری دوباره چه غلطی بکنی؟» «اَدِّبوهُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ». ولی آرام آرام، با تدریج، خورد خورد، نمنم، فشار نیاید.
توی روایت هم دارد که البته معروف [است] داستانی شنیدهاید: روایتی که طرف مسلمانش کرد، نصرانی بود، داخل مسجد، و بعد نماز بعدی را گفت [انجام دهد] و گفت روزه بگیر و بعد قرآن بخوان و اینها. فردا که آمد دنبالش، گفت: «آقا، من کار و زندگی دارم.» امام صادق فرمودند: «همان به همان چیزی که واردش کرده بود، خودش از همان خارجش کرد.» خودش واردش کرده بود، خودش هم خارجش کرد از این دین. دین بیکارها.
الله! نکته مهمی است. مقصد این نسل جدید گریزان [است] که همه چیز را توی استوری، آن هم توی یک دقیقه، هم طولانی است. در حد ۱۵ ثانیه شده استوریها ۱۵ ثانیه. یک سخنرانی باید استوری ۱۵ ثانیهای بشود که ۱۵ ثانیه وقت بگذاریم یا نه؟ اقتضائات زمانه ماست و کار را هم سخت میکند.
**بخش پن: مراقبت در دنیای امروز**
حالا انبوهی از چیزهای بیخود و بیخاصیت و چیزهایی که مشغله ذهنی میآورد، مشغله قلبی و عاطفی میآورد، نابودی اعتقادی میآورد، بمباران اینهاست. حالا این لابهلای یکی هم میخواهد یک حرفی را مطرح بکند. گاهی آنقدر زمخت و خشن و کسلکننده و اینهاست، بیشتر پس میزند. بیشتر مراقبت و مدارا میخواهد این نسل جدید. نسبت به خانوادهها هم همینطور. روزبهروز آدم میبیند وضعیت مسائل مختلف. حالا یکیش قضیه حجاب و پوشش و آرایش و اینهاست. آدم احساس میکند سست میشود. آره.
من یاد این قضیه [در] اتوبان امام علی بودم، امروز که دوستمون میفرمودند که: «دیده بودم شیطان آشغال میریزد و اینها.» گفتم: «مال آن سال بوده که سهدهم بودند. الان احتمالاً دوباره اگه دوباره بروم ببینم، دیگه دودهم هم نمیشوند. کمتر میشوند احتمالاً.» آدم یک چیزی اینجوری احساس میکند. این اکسپلور، این اپلیکیشنهای ایرانی که خوب خیلیهایشان هم خانمهای معتقد و بههرحال توی فضای شبکههای ایرانی اینها کار میکنند، ۹۹درصد، اگه نگم ۱۰۰درصد، همه دستها لخت و لاکزده و اینها دارند آشپزی میکنند. دیگه [هرکس] که دستش را هم پوشیده باشد، «امل» محسوب میشود. هی دارد آرام آرام فضا این شکلی میشود.
دیگه این اشتعال به همه میزند. خیلی دیگه باید شما لباس آتشنشانی آنچنانی تنت باشد که حرارت نرسد. بروی مشتعل نشوی، آتش نگیری. توی مترو برود، برگردد، آتش نگیرد. پسر پیغمبر مُرده زنده میکند. اگه کسی راننده مترو میفهمد من [چی میگویم]. من اونیم که از یکی از این خلبانان پرسیدم که توی هواپیما ما رو بردند توی کابین، پارسال [گفتم]: «حالشون خوبه، بده، فحش!» گفتم: «آینه پشت نداری میری خونه؟ مثلاً سوار ماشین میشی اذیت نمیشه؟» گفت: «چرا تا مدت از این بغلا نگاه کنم. تطبیق نمیدم با هواپیما.» غرضم اینه که این رفتو آمدها اثر دارد. محیط کار، گفتوگوها، این فضای مجازی.
گاهی ناگزیریم دیگه. آقا فلان سلبریتی [اینقدر] با [معروفیت] شده، رفته فلان کشور، این را گفت. بعد برای همه ما هم میفرستند: «در جریان باش که اینها کیان و چین و چیکار میکنند.» حالا میآییم در جریان باشیم، در شعله قرار میگیریم. در جریان باشیم. خیلی از این در جریان بودنها آتش گرفتن است. آرام آرام، نفس انسان خوشش میآید دیگه از سبک اینها، از حال و هوای اینها. «فیلم چی بوده؟ معمولاً باید ببینم. آخه بتونم نقدشون کنم. خیلی بد نبود دیگه. چیها ساخته؟» آرام آرام «لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ». گام به گام. آرام آرام میفرماید مراقبت کن نسبت به خانوادهات، نسبت به بچهات، نسبت به همسرت.
**بخش ششم: دیدگاه رهبر معظم انقلاب و آیه «قوا انفسکم»**
یک چندتا جمله دارند حضرت آقا، رهبر عزیز انقلاب. اگر بحث از دست هم نرود، مختصراً بفرمایید. «آیهای که فرمودید، فرمود: «تأکید اصلی مبنا حفظ اولیه خود.» اگر که نه با عمل کردن و با حفظی که خود طرف در حدی مصونیت پیدا میکند که از این در مصونیت قرار [میگیرد]. این مصونیت فردی است. آن وقت «والّا اگر که خود فرد خودش آدم سالم تربیتشدهای نباشد، تقوای لازم را نداشته باشد، امکان ندارد با این توصیهها و با این سفارشها و با این اعمال ما بتوانیم آنها را مراقب [باشیم]. بچه، پدر و مادر، کانون خانواده، کانون سالمی باشند، سرشار از محبت. خودشان متدین باشند. طبیعتاً اینها در مسیر این حفظی که از آن بویی که هست تأکید اگر این باشد، آن اثرات بعدی انشاءالله به [وجود میآید].»
حالا البته خوب، اصل این مطلب، مطلب درستی است از این جهت که اگر کسی دنبال مراقبت از خودش نباشد، نه میتواند مراقب دیگری باشد، نه مراقبتش از دیگری خیلی فایدهای دارد. ولی این تمام حرف نیست که من اگر مراقب خودم بودم، همین کفایت میکند. یعنی صرف اینکه من مراقب خودم هستم، دیگران هم لزوماً متأثر میشوند از اینکه من مراقب خودم باشم. همینی که فرقی [ندارد]. کما اینکه کلمه «اهل» را حضرت نوح علیهالسلام در مورد فرزندش به کار برد: «إِنَّهُ مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلَی». خدای متعال فرمود که: «نه، پسر او بود.» فرمود: «نه، این خیلی دیگه کشیده به سمت کفار و ساختار وجودیاش را عمل غیر صالح پر کرده است. این را دیگه از اهل تو خارج شده است.» این هم هست. یعنی معنایی که حضرت نوح کوتاهی کرده باشد نیست. او قطعاً مراقبت لازم را داشته، ولی به هر حال به صرف حتی این نشان میدهد که با صرف مراقبت هم، یعنی هم مراقب خودم باشم، هم مراقب بچهام باشم، خیلی وقتها کفایت نمیکند.
عرض کنم که یک چند تا جمله دارند حضرت آقا، قبلش که بخوانم چون حاج آقا نکتهای را فرمودند. آیتالله جوادی آملی در تسنیم، جلد ۷۷، صفحه ۴۶۲، مطلبی دارند که خوب است پاسخ به این نکته هم هست. میفرمایند که دو تا نکته است: نکته اول اینکه آقا صرف تعلیم خوب و بد کفایت نمیکند که به بچهات بگویی این خوب است، این [بد است]. حالا ما گاهی ممکنه تصور کنیم که اصلاً لازم هم نیست به بچهمان یا همسرمان بگوییم این خوب است یا آن بد است. صرف اینکه من خودم مراقبت کردم، به عنوان یک کار خوب یا کار بد، آن هم میفهمد. حتی تعلیم خوب و بد هم کفایت نمیکند که یادش بدهی چی خوب است، چی بد. محتوای آیه مورد بحث، صرف دستور لفظی نیست، بلکه حفظ محیط خانواده است. عاقبت میخواهد حفظ این. این خیلی نکته مهمی است.
نکته دوم میفرمایند که: «برای صیانت محیط خانواده از آتشسوزی دوزخ، گذشته از تعلیم و صرف نظر از دستور، هم باید یادش بدهی، هم باید دستورش بدهی. امر و نهی بکن.» توی بعضی روایات دارد [که] باید توبیخ بکنی بابت بعضی کارها. از یک سنی شروع میشود در مورد نماز، خصوصاً که اصلاً توبیخ شروع میشود. از قبل از سن تکلیف، بچه را باید وقت نماز بهش تذکر داد و توبیخش کرد. حتی توی بعضی روایات تنبیه برایش در نظر فقهی دارد. یعنی من خودم نماز اول وقت بخوانم، مسجد هم بخوانم، حتی برای [کسی] جریمه در نظر [میگیرند]. نکات مهمی است.
**بخش هفتم: روایت پدران آخرالزمان و ارتباط امام رضا و امام جواد (علیهمالسلام)**
حالا یک روایت از پیغمبر بعدش برایتان میخوانم که معلوم بشود این حرفها که میزنم خاصیتش چیست. جدای از تعلیم و دستور، مراقبت همه [جانبه]. دقت بکنید. یک حکیم، فیلسوف، مفسر دارد اینها را میگوید. رهبر انقلاب فرمود: «حوزه علمیه وامدار آیتالله جوادی آملی [است].»
مراقبت همهجانبه رفتاری، گفتاری، فردی و اجتماعی لازم است. به طوری که در فضای زندگی نه کسی بیراهه برود، نه راه کسی را ببندد. آنگاه وقایه تا حد امکان حاصل میشود. وگرنه صرف دستور سه اندکی در آن [است]. باید دائم بپایی هم خودت را، هم بچه را. مراقبت کن. نشانههایی از انحراف اگر دارد میآید، باید واکنش نشان بدهی. نشانههایی از سستی نسبت به رفتارها و اعمال و واجبات دارد میآید، باید واکنش نشان بدهی. که اتفاقاً میخواهم امشب همین نکته را عرض بکنم در مورد رابطه امام رضا و امام جواد علیهماالسلام.
قبل اینکه آن را بگویم، این روایت پیغمبر را برایتان بگویم. روایت خیلی جالبی است. روایت دارد که: بله، اگر پیدایش بکنم وسط این همه فیش... خوب، چون اسم پیغمبر آمد، شما یک صلوات باید بفرستید.
(اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد)
در کتاب جامع احادیث شیعه از مرحوم آیتالله بروجردی، جلد ۲۶، صفحه ۸۵۰، دارد که پیغمبر نگاه کردند به یک بچهای. «نَظَرَ اِلَی بَعْضِ الْاَطْفَالِ». یک بچه، چند تا بچه بودند. خوب، پیغمبر به مناسبتها که چیزهایی رخ میداد و چیزهایی میدیدند و اینها، «جوامعُ الْکَلِم» داده شدهاند. یعنی دریا دریا حرف را توی یک جمله میگویند. تا ابد این جمله به دردتان میخورد. ولی به مناسبت [که] بچه رد میشد: «وَیْلٌ لِاِفْرَاغِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ». «وای به حال بچه آخرالزمان از دست باباهاشون.»
گفتیم: «یا رسولالله، مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ؟» «منظورتون باباهای مشرکشان است دیگه، وای به حال بچههاشون؟» فرمود: «لَا. مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ.» «نه بابا! وای به حال بچههای آخرالزمان از پدر و مادرهای مؤمن.»
حسب ظاهر چرا وای به حال اینها؟ بچه را دیدند، فرمود: «بدبخت بچههای آخرالزمان با این ننه بابا.» «چرا؟» «لا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ». «واجبات را یادشان نمیدهند هیچ، وَ إِذَا تَعَلَّمَ أَوْلَادُهُمْ.» «وقتی خود بچهها میروند یاد بگیرند، حالا مدرسه دارد یاد میدهد، بچه دارد یاد میگیرد، بچه میخواهد برود طلبه بشود، میاد به مدیر میگوید: «حق نداری شهریهای که دادم خرج اینها کنی.»» الی ماشاءالله، مخصوصاً توی تهران داریم. «وای به حالتان، باباهای آخرالزمان. به جاش راضیم یک تکه نان دنیا گیر این بچهها بیاید. گیتار یاد بگیر، برو. سنتور یاد بگیر، برو. عکاسی، گرافیک یاد بگیر، یک پولی در بیاوری. چیست اینها به چه دردت میخورد آخه؟» «بِعَرْضٍ یَسِیرٍ». «یک چیز اندکی از دنیا.» «به همین راضیم.»
جمله آخر: «مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بَرِيئُونَ.» «هم من از اینها تبری میکنم، هم اینها از من گردن نمینهند.» خیلی حرف است. پیغمبر رحمت، رحمت للعالمین این را بگوید، خیلی سنگین است. «أَنَا مِنْهُمْ بَرِيءٌ». دشمنان اهل بیت، از دشمنان اینها، منطقه این. خون دلها خورده شده. این معارف برسد. خون دلها خورده شده، مسلمان هویت داشته باشد، جامعه داشته باشد، زندگی داشته باشد. دستی دستی مفت مفت دارند همه را [تباه میکنند].
نه خودش یاد نمیدهد که وظیفهاش است. یکی از سه تا وظیفه پدر این است که بچه باید قرآن یاد بدهد. شنا یادش بدهد. تیراندازی یادش بدهد. که اینها از باب نمونه است. یعنی باید آمادگی رزمی این برای دفاع از خودش و جامعه [را داشته باشد]. وظیفه پدری که در او ایجاد بکند، بتواند از خودش دفاع کند، بتواند از جامعه دفاع کند. یادش نمیدهد. بیزارم. اینها هم از من بیزارند. دو طرفه است این نفرت، دو طرفه. کات شده، یک طرفه نیست. این آن حساسیت و مراقبتی است که لازم است که آدم وادار میکند به اینکه حالا تربیت بکند. یعنی از تو دل این رفتار تربیت در میآید.
خوب، چند نکته عرض بکنم توی رابطه امام رضا و امام جواد علیهماالسلام که اصل بحثمان امشب، شب شهادت امام جواد علیهالسلام، این است. چند سالی این دو بزرگوار از هم دور بودند. امام جواد علیهالسلام ساکن مدینه بودند، امام رضا علیهالسلام ساکن خراسان بودند، طوس بودند. سن و سال امام جواد علیهالسلام هم کم بود. اولاً توی سن بالا خدا ایشان را داد به امام رضا علیهالسلام. سن ۴۸ سالگی امام رضا پدر شدند.
**بخش هشتم: ماجرای تولد امام جواد (علیهالسلام) و فتنههای پیرامون آن**
یکی از بزرگان مشهد که چند سالی به رحمت خدا رفته، یک وقتی روبهروی ضریح امام رضا علیهالسلام نشسته بودیم. ایشان از شهیدان مرحوم آیتالله خوئی بود. رئیس کتابخانه نجف بود. توی جوانی مجتهد بود، گمنام، ناشناخته، عربی بلد بود. همسرش هم عراقی. یک جوان عراقی آمد. ایشان نگاه کرد، گفت: «برام دعا کن.» عربی گفتوگو [کرد]. گفت: «بچهدار نمیشوم.» گفت: «چند سالته؟» گفت: «۳۵.» «چند سال ازدواج کردی؟» «۱۱.» «برو بابا! این آقا که آمدی ازش بچه میخواهی، خودش ۴۸ سالگی [پدر شد]. غصه نخور. همین آقا که ۴۸ سالگی بابا شد، یک دستور هم دارد برای آنهایی که پدر نمیشوند که: «انگشتر فیروزه رو با رکاب نقره دست راست بکنن هم مرد هم زن. در سوره مبارکه انبیا، بنده تقریباً ۱۰۰ درصد دیدم همه، خود ما هم امتحان کردیم، پسر داشت.» عرض کنم که [اشتباه شد]. ادامه روایت فرمود: «خدا به [تو] بچه داد، اسمش را بگذار محمد علی محمد.» و جالب این است که امام رضا هم توی [این مورد بود].
غرضم این است که اینجا توی این خاطره ایشان فرمودند که: «حالا برو این را انجام بده. این را هم خود امام رضا فرمودند.» ۴۸ سالگی پدر. سر این قضیه میدانید، یکی از فتنههای بزرگ شیعه فتنه «واقفیه» بود که خیلی سنگین بود. یک سه جلسه در مورد فتنه واقفیه صحبت کردیم، از سنگینترین فتنههای شیعه بود. وکلای امام کاظم علیهالسلام زدند زیر میز. «یکی رهبر بشود.» نمایندههای ولی فقیه قبلی همه بگویند: «این آقا را به عنوان رهبر قبول نداریم.» امام رضا که امام شدند، وکلایی که زمانی که موسی بن جعفر توی زندان بود، اینها خمس و وجوهات میگرفتند، [گفتند]: «تا امام رضا امام نیست.» یکیش این پولهایی بود که دستشان بود که تن ندادند: «بچه ندارد، بچه ندارد. امام که عقیم نمیشود!» سالها این قضیه طول کشید، فتنه شدیدی بود. اکثراً هم توی این فتنه سقوط کردند.
بعد چندین سال خدا امام جواد را داد که امام رضا فرمود: «مَوْلُودُ بِبَرَکَةٍ مِنْ هَذَا لِشِیعَتِنَا.» «فرزندی با برکتتر از این برای شیعه ما نبودی.» یکی از وجوهش این است که تنها امامی که با تولد هم امامت یک امام دیگر را اثبات کرد، هم یک فتنه را خنثی کرد، امام جواد علیهالسلام بود که با تولدشان اثبات کردند امام رضا امام است. که بعد از این، حالا اینها تن آدم را میلرزاند. برادرها و خواهرها، امام رضا گفتند: «از کجا معلوم بچه خود شما باشه؟» میرویم زیارت، چون قبرهایشان را هم میبوسیم به عنوان امامزاده.
فرزندان موسی بن جعفر، همه هم عزیز و محترم. گفتند: «از کجا معلوم؟» رفتند قیافهشناس آوردند. امام رضا را فرستادند توی حیاط، بیل دادند دستشان که کشاورزی کند، به عنوان خادم شناخته بشود. بچه را گذاشتند وسط. قیافهشناس آوردند که این شبیه کدام ماست؟ از فلان نشانه و اینجا. علی بن جعفر که [مزار] شهدا قم مزار ایشان است، پا شد و پرید، دوید توی حیاط. امام رضا را بغل کرد، گفت: «من از اولشم به شما شک نداشتم.» اینها هی چه فتنه بعد تولدم از این حل [شد].
**بخش نهم: نامههای امام رضا (علیه السلام) به امام جواد (علیه السلام)**
چند سالی امام رضا علیه السلام با امام جواد علیه السلام بودند و بعد فاصله افتاد. تقریباً چهار، پنج سال، شاید دقیق چهار سال باشد فاصله افتاد. حالا امام جواد تقریباً پنج ساله. مکاتباتی دارند امام رضا با امام جواد که خیلی لطیف است. گاهی نامههای عاشقانه میداد امام رضا علیه السلام به شیعیان که: «ببرید، برسونید به امام جواد علیه السلام.» نگاه که مثلاً پدرم اینطور نامه محبتآمیز به من [داده است]. چند تا نامه دارند، دو تا از آنها خیلی مهم است. مرحوم احمدی میانجی کتابی دارند به اسم «مَکاتیبُ الائمه». یک «مَکاتیبُ الرَّسول» دارند که نامههای پیغمبر [است]، یک «مَکاتیبُ الائمه» دارند، نامههای ائمه است، پنج جلدی. توی جلد پنجم این کتاب، این دو تا نامه را آورده است.
قبل اینکه آن دو تا نامه را بخوانم، حالا اگر وقت بشود من یک نکته را بگویم، چون نکات دقیق و به درد بخوری است. حالا هر چقدر بشود با سرعت. یک روایتی دارد مرحوم کلینی. اینها همه را هم دیگران، بزرگان ما توی کتب اصلی ما نقل کردهاند، خصوصاً کتاب کافی. امام رضا علیه السلام یک نامهای دادند. مرحوم کلینی توی جلد شش کافی نقل میکند: «کتاب أبی الحسن (عَلَیهِ السَّلَام) مِنْ خُرَاسَانَ اِلَى الْمَدِینَةَ [مکتوبی از ابوالحسن از خراسان به مدینه].»
به امام رضا خبر رسیده، امام رضا در خراسان، خبر رسیده در مدینه، فلان غذا را میدهند به امام جواد علیه السلام که غذای حلال و خوب و طیب. نامه دادند: «لَا تَسْقُوا أَبَا جَعْفَرٍ السَّوِیقَ بِسُکَّة.» «این غذایی که میدین سویق و شکر، که حالا سویق آن موقع و شکر آن موقع، فرمود: «این غذا رو دیگه بهش ندی.»» گفتند در شرحش، گفتهاند که بنیه ایشان را ضعیف میکرده است. یعنی حساسیت و مراقبت بابا. ایشان امام است. جهنم نیست. فقط در مورد روح نیست، فقط در مورد غیر معصوم هم نیست. در مورد معصوم هم هست، در مورد جسم هم هست. توی مسائل خیلی وسیعی است.
حالا میخوانم برایتان دو تا نامه دارند امام رضا علیه السلام به امام جواد که خیلی ویژه است. عیاشی در تفسیر نقل کرده که خوب، تفسیر عیاشی از بزرگان ما، تفسیر ایشان هم خیلی مهم است. در جلد یک عیاشی نقل کرده که «محمد بن عیسی بن زیاد» داشته باشید. خیلی میگوید: «من در دیوان ابی عباد این را دیدم.» نامه رفته بوده توی سیستم پست رژیم عباسی، چون دست اینها بوده است. حضرت چقدر سری [بودند]! امام رضا به امام جواد یک نکتهای را منتقل میکند. این نامه را هم آن سربازهای رژیم عباسی استنساخ کردند و لو دادند.
میگوید: «دیدم دارد یک نامهای را مینویسد. گفتم که این چیست؟» گفت: «کتاب الرضا الی ابنه.» «این نامه رضاست به پسرش از خراسان.» گفتم که: «بده من هم بخوانم.» داد به من. دیدم که نوشته: «بسم الله الرحمن الرحیم.» حالا جملات را ببینید. کیف به همین زود قرارمان حرم امام رضا، باب الجواد. انشاءالله از آن در وارد بشویم. این جملات را آنجا به یادمان بیاوریم. انشاءالله.
توی نامه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. أَلْقِیکَ طَوِیلًا.» «تو را طولانی نگه دارد.» «أَعُوذُکَ مِنْ عَدُوِّكَ.» «خدا تو را از دشمنت نگه دارد. یا ولدی، فداک اب.» «پسرم، بابات به فدایت.» یا «فداک ابی.» «فداکار بابا [شو]». میوه دل که میگویند، شوخی نیست. انشاءالله کاظمین برویم، آنجا از زبان امام رضا قربانصدقه امام جواد [برویم]. «یا ولد فدا.»
یک بار اول نامه میگوید داشته باشید. یک بار هم آخر نامه دوباره میگوید: «یا بنی، پسرم، بابا فدات بشه.» دو بار توی نامه سه خطی، دو بار قربانصدقه [رفته] امام رضا علیه السلام برای امام جواد.
بعد میفرماید: «هرچی پول داشتم، در حالی که زندهام، أنا حیٌّ سویٌّ، سالم هستم، زندهام، همه را دادم به تو. رَجَاءً أَن یَكُونُ اللَّهُ بِصِلَةٍ لِقَرَابَتِكَ.» «دادم که همه را صله رحم کنی. بدون فک و فیمن که دیگه دسترسی به اموالم توی مدینه ندارم. زندهام، حی و حاضر و سالم [هستم]. اختیار همهاش را به تو دادم. خرج نزدیکان کنی، هم فامیلها و هم وَلِمَوَالِی مُوسَی وَ جَعْفَر.» «برای شیعهها و آزادگان و کنیزهای پدرم موسی بن جعفر و جدم امام صادق، خرج اینها.»
یک خانمی بوده به نام سعیده که این خیلی مبهم است. توی چندین روایت دیگر فهمیده میشود این خانم کیست. این کنیز امام صادق بوده و خیلی هم زن معتبر و محترمی است. توی روایت دارد امام صادق فرمودند که: «از همان خدایی که توی دنیا من را به تو معرفی کرد، بخواه توی بهشتم من شوهر تو باشم.» خیلی تعبیر [غریبی است]. سعیده شخصیت عجیب و یک سری اسرار و نامهها و یک سری کارهای تشکیلاتی را اهل بیت با پوشش سعیده [انجام میدادند]. داستان این شکلی است که مطرح شد، ظاهراً اموال دست ایشان بود. از طریق ایشان توزیع میشد.
چه نکتهای امام رضا به امام جواد میگویند؟ «فَأَمَّا سَعِیْدَةُ فَإِنَّهَا أُمٌّ قَوِیَّةُ الْحَزْمِ فِی النَّفَقَةِ.» «این سعیده خیلی دقت و وسواسش توی خرج کردن پول زیاد است.» حالا ببینید از آنور داستان چقدر این آدم، حالا توی خانمها مخصوصاً، خیلی ویژگی ممتازی [است]. حواسجمع، پولجمعکن، پولنگهدار، شورش را در میآورد! بعد البته عبارات خیلی رمزی است و دارم سادهاش میکنم. یعنی از عبارات اینها فهمیده نمیشود. اینها که عرض میکنم: «وَ لَيْسَ ذَلِكَ کَذَالِكَ.» «رفتار یک وقتهایی ممکن است منجر بشود به اشتباه.» خدا فرموده که: «دست و دلباز باشید برای انجام واجبات.» آدمی که دست و بالش پر است، خوب خرج کند برای خدا. «این نمیگذارد قدوس الله علیک کثیراً.» «دست و بالت باز است. یکم راحتتر خرج کن. یکم بیشتر بده به این اطرافیان.»
آخر نامه میفرمایند که: «لَا تَسْتَرِدُونِي الْأُمُورَ.» «امور تو را از من پنهان نکنیها. دائماً از من سؤال کن، نامه بده، خبر بگیر. فَتَحَلَبَ أَحَدَكَ.» «ممکن است بههرحال یک جایی باشد، من یک دقت بیشتری برایت به خرج [بدهم].» مراقبت و دقت است. حتی توی رابطه امام رضا و امام جواد هم لازم است. چه برسد به ارتباطات ما. نه اینکه امام جواد معصوم نیستند، نیاز مثلاً به تذکر این شکلی دارند. نه، معصوماند. ولی این هم نیستش که معصوم اتومات خودش خوب [باشد]. نه، معصوم هم که معصوم است، به خاطر همین مراقبتهایی است که هم خودش از نسبت به خودش دارد، هم سایر معصومین نسبت به او دارند. این خودش یک بابی است که بحثش مفصل است. چون وقت نیست بهش نمیپردازم.
نامه دوم را بخوانم، دیگه کمکم بحثم را تمام کنم. نامه دوم دارد که امام رضا به امام جواد میفرمایند که مرحوم کلینی در جلد چهار کافی نقل [کرده است]: «یَا أَبَا جَعْفَرٍ، بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِي إِذَا رَكِبْتَ أَخْرَجُوكَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِیرِ.» «به من خبر دادند در مدینه، اطرافیان، وقتی تو را سوار مرکب میکنند، از درِ کوچک [خانه] بیرون میبرند.» حالا امام جواد این اطرافیان مراقبت میکردند دور و بر امام جواد شلوغ نشود. معمولاً فقرا و مستمندان و اینها پشت در بزرگ خانه امام جواد جمع میشدند در مدینه. خوب بههرحال خانه آبا و اجدادیشان بوده دیگر. منزل امام صادق بوده، منزل موسی بن جعفر بوده. همه میشناسند، همه میآیند. اینهایی که دور و بر امام جواد علیه السلام [بودند] از باب اینکه مراقبت کنند امام جواد اذیت نشود، از در پشتی، در کوچک میبردند.
**بخش دهم: ازدواج امام جواد (علیهالسلام) و شهادت ایشان**
حالا این رسیده به امام رضا از خراسان. نامه نوشته با آن امکانات، با آن فاصله زمانی، با آن سختی که این مسئله را تذکر بدهد به امام جواد علیه السلام. چقدر مهم است! چیزی که جهنم هم نیستها، گناه هم نیست. ولی مراقبت میخواهد، تربیت میخواهد. «به من خبر دادن از در کوچیک تو رو میبرند. لِكَيْ لاَ یُنَالُ مِنْکَ أَحَدٌ خَيْرًا.» «میخواهند از تو به کسی خیر نرسد.» جمله را ببین. «أَسْأَلُكَ بِحَقِّى عَلَيْكَ.» «به حقی که گردنت دارم، ازت میخواهم هر وقت از درخواستت بیای بیرون، از در بزرگ میآی بیرون. هر وقت هم آمدی بیرون، یک مشت طلا و نقره توی جیبت میگذاری. هرکی هر…» حالا جملات را دوست دارم بخوانم. پشت ضریح امام جواد علیه السلام اینها را بگویید. اینجور به شما سفارش کرده: «فَرَّمَ لَا یَسْأَلُکَ أَحَدٌ.» «هرکی هرچی ازت خواست، بهش میدی.» قسم داده امام رضا، امام جواد را. فرمود: «به حقی که گردنت دارم، قسمتت میدهم، هر وقت آمدی بیرون، هرکی هرچی گفت، کارش را راه میاندازی.» الکی نیست بهش میگویند جواد الائمه. سفارش پدر کار راه میاندازد.
فرمود: «از موالی اگر کسی ازت درخواست کرد، کمتر از ۵۰ دینار نمیدهی. بیشتر خواستی بدهی، با خودت. از عمههات کسی درخواست کرد، کمتر از ۲۵ دینار نمیدهی. بیشتر خواستی با خودت.» «هَر چِی هَمْ میتونی بَبَخْشْ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْتَاراً.» «خدا دست پر است. نترس خدا برایت پر میکند. کم نگذار. هرکی هرچی خواست.» نوع مراقبتها و دقتهای امام رضا علیه السلام نسبت به امام جواد علیه السلام. یکی از آن مراقبتها طرحی بود که امام رضا پیاده کردند برای حفظ جان امام جواد علیه السلام توی ازدواج امام جواد با دختر [مأمون]. بگویم، بروم توی روضه. بخش آخر بحث.
ازدواج خیلی قضایا داشت. همه هم مصر به این ازدواج بودند. هم امام رضا علیه السلام مصلحت را توی این ازدواج دیدند که امام جواد علیه السلام محفوظ بشود از یک سری خطرها و آسیبها. در عین حال، یک سری آسیبها هم وارد شد به امام جواد علیه السلام در اثر این ازدواج. خوب، امالفضل، همسر امام جواد علیه السلام که دختر مأمون بود، زن بدی بود. زن بدجنسی بود، بدذات بود، بددل بود، حسود بود. خیلی هم اذیت میکرد امام جواد علیه السلام را.
البته این را هم اینجا عرض بکنم. انشاءالله به ذهنیتتان نسبت به روضهها آسیب نزند. روضهها را گوش بدهید. گریه هم بکنید. هرچند بنده امشب روضه را نمیخواهم بخوانم. ولی در مورد اینکه قاتل امام جواد علیه السلام امالفضل باشد، بین علما اختلاف است. شیخ مفید این را قبول ندارد. میگوید: «برای من اثبات نشده که امالفضل کشته باشد امام جواد را.» ولی ما نه، روایت دیگری هم داریم.
آن نقلی که ابن شهرآشوب دارد در مورد اینکه چه شکلی مسموم کرد امالفضل امام جواد علیه السلام را نشنیدهاید. بنده امشب میگویم و نه، اصلاً قابل نقل بالای منبر. اگر توانستید، حوصله داشتید، بروید مطالعه کنید. البته توی روایات هم با کنایه و مبهم گفتهاند. خیلی چیز پیچیده و عجیبی است. یعنی از آن ظرفیت زناشویی خودش استفاده کرد برای اینکه امام جواد را مسموم [کند]. اوج خباثت و خیانت و جنایت در حق امام جواد و اوج مظلومیت. برای متعددی داریم که: «نه، امالفضل امام جواد را نکشت.»
فردای شهادت امام جواد علیه السلام، دختر امام جواد، حکیمه، همین حکیمه خاتون که توی سامرا میرویو زیارت، ایشان میگوید: «من آمدم منزل پدرم. دیدم که امالفضل یکجوری دارد گریه میکند. گفتم: «این الان میمیرد.»» گفتم: «چیست؟» گفت: «من خیلی در حق این آقا جنایت کردم.» شروع کرد یکی یکی [گفتن]: «بهش حسودی میکردم، راپورت میدادم، اذیت میکردم.» یک قضیه مفصلی دارد که این آن روایت حِرز امام جواد سید بن طاووس هم در «مُهجُ الدَّعْوَات» نقل میکند. این هم یک بحث مفصلی دارد. نمیخواهم بهش بپردازم که اصلاً روایت حرز امام جواد هم این است که میگوید: «یک شب من حسودی کردم به یک کنیزی. پرسیدم: «تو کی هستی؟» گفت: «من از نتیجههای عمار یاسرم و کنیز شوهر توام.»» میگوید: «من خیلی بهم برخورد، حسودی کردم. رفتم به پدرم گزارش دادم. وقتهای دیگر هم میآمد به مأمون میگفت. مأمون آرامش میکرد. اینجا میگوید: «پدرم مست بود. با شمشیر آمد افتاد به جان امام جواد علیه السلام.» وقتی سرحال آمد، گفت: «من چی شد؟» داستان [را] گفتند. «آقا تو رفتی زدی آقای [امام جواد را].» گفتند: «چه حالیه؟» گفتند: «احتمالاً کشتیاش.» که بعد پریشان آمد و دید حضرت سالماند و به دست و پای امام جواد افتاد و آنجا حضرت حرز امام جواد را بهش یاد دادند: «خواستم بفهمونم من یک همچین حرز و دارم که من را نگه میدارد.»
غرضم بخش اول روایت که میگوید: «من رفتم به پدرم گزارش دادم. پدرم اینشکلی آمد افتاد به جان امام جواد علیهماالسلام.» این مظلومیت و این اوضاع امام جواد علیه السلام توی منزل امالفضل بود که آخر هم همین زن با همین خباثت، مظلومانه این امام جوان، امام غریب، دور از همسر، دور از فرزندان، توی شهر غریب، این میوه دل امام رضا علیه السلام که آنقدر حضرت مراقبت کرد ازش، آخر همین همسر [بود]. بحث این بود که از همسر مراقبت کن. همسر آتش نزند. وقتی همسر قاتل آدم باشد، چقدر جیگر آدم آتش میگیرد. این درد جواد علیه السلام بود.
**بخش یازدهم: روایت شهادت امام جواد (علیهالسلام) و تفاوت آن با عاشورا**
روضهای که امشب میخواهم بخوانم این است: متوکل دستگاه عباسی، معتصم، برای امام هادی علیه السلام معلم گرفته بودند، معلم خانگی. درس باید بخواند، کلاس باید برود، مکتب باید برود. معلم خانگی گرفته بودند برای امام هادی علیه السلام. این معلم خانگی ابوزکریا معروف بود به ابوزکری. میگوید: «من توی منزل امام هادی که خوب امام جواد علیه السلام بغداد بودند. منزلشان در مدینه [بود]. ک[ه] امام هادی هم آنجا کم سن و سال بودند. تقریباً هشت سالشان یا شاید ده [بود]. میآمد مشق میداد به امام هادی علیه السلام. بیرونی [آمد] منزل به درس میداد به امام هادی علیه السلام.» میگوید: «یک مشقی را داده بود به امام هادی. حضرت هم داشت میخواند ابوالحسن یقرع من الله.» امام هادی علیه السلام داشتند این [را میخواندند]. معلم میگوید: «دیدم که «بَکا بَکاءً شَدِیداً».» «یکهو دیدم امام هادی زد زیر گریه. بلند بلند دارد گریه [میکند].» جواب نداد. امام هادی فرمودند: «اجازه میدهی من بروم داخل خانه؟» حضرت رفتند داخل خانه. «فَرَفَعَ صِیَاحُ وَ الْبُکَاءُ مِنْ مَنْزِلِهِ.» «یکهو دیدم صدای شیون و گریه از اندرونی خانه بلند شد.» صدای گریه. دوباره امام هادی برگشت. پرسیدیم که: «چی شده؟ چرا گریه میکنی؟» فرمود: «إنَّ أَبِی السَّاعَةَ.» «همین لحظه پدرم از دنیا رفت.» امام جواد علیه السلام امام شدم. نفهمیدم پدرم به شهادت رسیده.
غرضم این است که امام میگوید دور [بود]. به حسب ظاهر نمیبیند صحنه را. زن و بچهای که دور بودند، فقط خبر به گوششان رسید. از شنیدن این خبر توسط امام هادی صدای شیون و فریاد و نالهشان [بلند شد]. شب آخر ماه ذیالقعده است. چهل شب تا عاشورا مانده. اگه حال دارید شبی که چهل شب فاصله دارد با عاشورا، این روضه را بخوانم. نالهاش را بزنید. روزی رستوران نوروزی محرممان توی این روضه باشد. انشاءالله از دست امام جواد علیه السلام بگیریم.
این جا زن و بچه توی درون خانه وقتی که نامحرم نمیدید، فقط صدا شنید، از بیرون صدای ضجه و گریهشان بلند شد. وقتی که نه میدانی دیدند، نه شهیدی دیدند، بر اساس آن روایتی که میفرماید امام جواد علیه السلام تشنه بودند، پا به زمین میکشیدند. کنیز آب آمد برساند. امالفضل نگذاشت. هیچکدام از اینها را ندیدند. آن روایتی که گفته بدن را زیر آسمان رها کردند سه روز. هیچکدام. فقط خبر رسیده که میوه دل امام رضا علیه السلام از [دنیا رفت].
خوب، میخواهم دو خط روضه لهوف بخوانم برایتان از کلام سید بن طاووس. اول و آخر این مقتل را میگویم. بعد برمیگردم اولش. آخرش را ببینید. میگوید که: «خَرَجَ بَنَاتُ آلِ الرَّسُولِ». «زن و بچه خاندان پیغمبر از خیمهها و حریم، وَ هُنَّ تَسْاعَدْنَ عَلَى الْبُکَا.» «به همدیگر کمک میکردند توی ناله زدن و شیون کشیدن و یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاةِ وَ الْأَحِبَّاءِ.» «از دوری میوههای دلشان، عزیزانشان، شیون میکشیدند، گریه میکردند.» خوب، اینجا شبیه مدینه شد. اینجا شبیه خانه امام جواد علیه السلام شد. ولی توی روضه سید بن طاووس یک خط دارد. این، تفاوت داستان عاشوراست با داستان منزل امام جواد که این باعث میشود این جمله درست باشد که: «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ.» آن جمله چیست؟ این زن و بچه که بیرون دویدند، شیون و گریه [میکردند]. قبلش یک اتفاقی افتاده بود. بگویم برایت: «وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهَبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ.» «لشکر عمر سعد با هم مسابقه گذاشتند سر غارت کردن خیمههای خانواده پیغمبر.»
نمیگویم فریاد بزن. ولی خدا کند این جمله آتش بزند دلم را. «حَتَّى إِنَّهُمْ یَنْتَزِعُونَ الْمِرْأَةَ عَلَى ظَهْرِهَا.» «کار به اینجا رسید چادر و بستر زنها را میکشیدند از دست همدیگر، میدزدیدند.»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات آتش خانوادگی
آتش خانوادگی
آتش خانوادگی
در حال بارگذاری نظرات...