رفت و آمد با قرآن
در این جلسه، از پیوند ناگسستنی قرآن کریم و اهل بیت (علیهمالسلام) سخن گفته شد؛ پیوندی که تنها راه رهایی امت از گمراهی است. با تکیه بر اندیشههای آیتالله بهجت، نقش بیبدیل قرآن در رفع تنهایی، ایجاد انس حقیقی و حتی مشاهده نور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) تبیین شد. همچنین محجوریت امروز قرآن در جوامع اسلامی و تحریف چهره دین توسط برخی حکومتها نقد گردید. در نهایت، بر ضرورت بازگشت به قرآن و نقشآفرینی مردم در تحقق فرج امام زمان تأکید شد
* کتاب خدا و عترت، دو میراث گران سنگ پیامبر و تنها راه نجات بشریت.[02:56]
* مظلومیت و محجوریت قرآن دراسلام قطری و سعودی، با ظاهرگرایی دینی به جای عمل به بینات و محکمات قرآن.[07:05]
* به تعبیر آیتالله بهجت قدسسره: راه ارتباط با امام زمان ارواحنافداه، از مسیر قرآن میگذرد؛ چون هر دو تجلی یک حقیقتاند.[13:00]
* قرآن نه صرفاً یک کتاب، بلکه شخصیت زنده ایست برای رفت و آمد و انس، که مانع تنهایی و اضطراب است![20:26]
* تفاوت میان خواندن قرآن و سماع آیات الهی؛ قرائت قرآن، گفتوگوی زنده با خداست و نیازمند ادب، تأنی، توجه و رفاقت![25:43]
* حس شنیدن صدای خدا، در لحظات عرفانیِ ارتباط با قرآن، به تجربه قاریان و حافظان قرآن.[29:32]
* عبور تدریجی از الفاظ و رسیدن به حقیقت نازل شدهی الهی، در مسیر حفظ و ارتباط با قرآن.[37:45]
* روایتی در باب رابطهای عمیق، مستمر و تأملبرانگیز امام رضا علیهالسلام با قرآن.[41:22]
* تجرد حضرت عیسی علیهالسلام، برای تعدیل جامعه، و زهد پیامبر صلیاللهعلیهوآله در اوج بهرهمندی از دنیا، هر دو به اقتضای شرایط خاص امتها بود.[45:00]
* مظهر حیات یا مظهر احیایی؟ جایگاه متفاوت حضرت عیسی و یحیی علیهماالسلام در قرآن.[50:40]
* فوران ملکات و حالات درونی دشمنان پیامبر، مثل کینه و نفرت، با یاد و ذکر پیامبر.[52:57]
* توصیه امام رضا علیهالسلام درباره خواندن صد آیه قرآن همراه با دعای رفع بلا، برای استجابت دعا.[56:45]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی ولل عقدة من لسانی یفقهو.
اول عرض سلام و خوشآمد دارم خدمت برادران و خواهران عزیزمون، مهمانان حضرت معصومه سلام الله علیها و امام زمان در مسجد جمکران. انشاءالله که این سفر، سفری بابرکت باشه برای عزیزان و با دست پر، انشاءالله از محضر حضرت معصومه (سلام الله علیها) و از مسجد جمکران برگردید. خوشحالیم که عزیزان قرآنی رو زیارت میکنیم که الحمدلله اهل همت و تلاش بودید و توفیق یارتان شد. خدای متعال روزیتان کرد که حفظ قرآن را توفیق بزرگی جلو ببرید. ما هم دعا کنید که ما اهل قرآن بشیم، بتوانیم حافظ بشویم و انشاءالله که همه در این مسیر بمانیم تا ابد، انشاءالله.
بههرحال، خیلی فرصت خوبیست این حفظ برای ارتباط با قرآن. هم در بین بزرگان ما شخصیتهای درجه یکی بودند که حافظ قرآن بودند، هم البته در بین جنایتکاران بزرگ تاریخ هم کسانی را داشتیم که حافظ قرآن بودند. بههرحال، بهتنهایی کفایت نمیکند. کنار... لازم اینجا کنار مسجد جمکران، «زهره جمعه»، زمان متعلق به امام زمان (ارواحنا فداه) است. هم مکان متعلق به امام زمان است و هم این ساختمانی که هستیم، نامش باز منصوب به امام زمان است.
نکته کلیدی که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (رضوان الله علیه) میفرمودند و خیلی به آن تأکید داشتند، گفتن و شنیدنش ساده است؛ ولی خیلی عمیق است. خیلی نیاز به توجه و تکرار دارد. این است که ایشان فرمود: پیغمبر برای بعد از خودشان دو چیز به جا گذاشتند. فرمودند: من میروم، این دو تا میماند. در نبود من دست به این دو تا بیندازید، تمسک به این دو تا بکنید. تا وقتی که تمسک به این دو تا کردید، این مسیر و این خطی که من برایتان معین کردهام را ادامه میدهید. «ما ان تمسکتم بهما لن تضلو ابداً». تا وقتی که این رشته در چنگ شماست، رشته ارتباط با این دو چیز، از مسیر خارج نمیشوید. خب، خیلی حرف بزرگی است! این دو رشته چه بودند؟ «کتاب الله و عترتی» که حالا ما از آن تعبیر میکنیم به «ثقلین». یعنی خود حضرت تعبیر کردند به «ثقلین». ثقل آن چیزی است که خیلی ثقیل است، خیلی وزن زیادی دارد. فرمود: «کتاب خدا و عترت من». خود همین تعبیر، تعبیر خیلی لطیفی است. کتاب را به خدا نسبت داد، عترت را به خودش نسبت داد. میتوانست بفرماید: «قرآن و عترت»، «کتاب و عترت». نه، فرمود: «کتاب خدا»، «عترت من». این خودش در آن نکته است، دقت دارید؟
تا وقتی که این دو تا را تمسک کردید، در این مسیر... عترت پیغمبر مورد ظلم واقع شد. همینکه در دعای ندبه میخوانیم: «فَسُوبی بِمَنصِبِی»، یک تعداد به اسارت گرفته شدند، یک تعداد کشته شدند و آواره شدند و این مشکلاتی که برای اهل بیت در طول تاریخ پیش آمد. ولی خدای متعال قرآن کریم را طوری ساختارش را ایجاد کرده که این آسیب نمیبیند. این همهجانبه و همگانی است. عجیب این است! این از آن نکات خیلی عجیب است که هر وقت آدم به آن توجه میکند، مبهوت میشود در مهندسی خدای متعال و این «خیرالماکرین بودن» خدا. یعنی یکی از آن جلوههای «خیرالماکرین بودن» خدا این است. روی این مسئله فکر کنید، خیلی جالب است.
دشمنان اهل بیت برای اینکه درِ خانه اهل بیت را ببندند و دور اهل بیت را خلوت بکنند، احساس کردند رقیبی میتوانند برای اهل بیت ایجاد کنند، دور آن جمع شوند، با همان کار و دست بگیرند و اهل بیت را از میدان به در کنند. آن رقیبی که اینها فکر کردند برای اهل بیت هست، چه بود؟ قرآن! بعد اهل بیت به حسب ظاهر در این دوگانگی قرار گرفتند: «کی دور اینها شلوغ باشد یا دور قرآن؟» قرآن را آنها دست گرفتند، «حسبنا کتاب الله». آن خلیفه موقع رحلت پیغمبر این را گفته، گفت: «ما قرآن داریم». آن قرآنی که آنها مدنظرشان بود، همین ظاهر قرآن بود، همین عبارات قرآن بود. آن حقایق قرآن که نبود. حقایق قرآن نمیتواند اصلاً سر از جایی غیر از بیت نبوت درآورد. ولی بههرحال، با همین الفاظ و عبارات و ظاهر قرآن، دم و دستگاهی راه انداختند روبروی دم و دستگاه اهل بیت. دلشان هم خوش بود که اهل بیت را دور زدهاند. نمیدانستند این خودش نقشه اهل بیت است که در دوگانگی با قرآن مطرح باشد. «این بماند. ما کشته بشویم، این بماند.» این آن سرمایه ابدی است که اگر این ماند، دوباره همه اگر دور این جمع شدند، دور ما جمع میشوند. اگر این ماند، اسلام هست، شیعه هم هست، این معارف تا ابد هست.
خندهدار این است، شما ببینید، بینات قرآن امروز کسی به آن کار ندارد. این داستان ترامپ را دیدید دیگر؟ کشورهای عربی منطقه، نوشته «لا اله الا الله محمد رسول الله». «اللهم صل علی محمد و آل محمد» زیر این پرچم، ترامپ وایستاده و بنسلمان و جولانی! خندهدار نیست؟ کشور اسلامی ترامپ را برداشتهاند بردهاند مسجد بزرگ قطر، با کفش رفته تو مسجد قدم میزند، با آن سیستم حفاظتی و کثافتی که دوروبرش، سوار هواپیما میکنند، پنجاه تا دختر اینور و آنور دالان سرپا نگه داشتهاند. اینها هی کله تکان میدهند با موهای بلند. تنازی و عشوه گری و بعد اسمش هم این است که اینها خادمالحرمین هستند، اینها مسلمان هستند. بعضیها هم اینجا میآیند این حرفها را میزنند: «اسلام را باید از قطر یاد گرفت.» یادتان هست زمان جام جهانی؟ «قطر مسلمانه، ببین نمیگذارد تو استادیوم کسی عرق بخوره و فلان و این حرفها.» اگر شاخص اسلام قرآن است، این الان کجایش به قرآن میخورد؟ این کدام آیه قرآن است؟ اگر قرآن زنده بود، اینها نبودند اصلاً.
یعنی امروز راه نجات نمیخواهم بگویم اهل بیت نیست، چرا. ولی برای این دنیای آلوده، این مردم سادهلوح فریبخورده، قشنگترین، راحتترین، شفافترین راهحلی که برای گفتگو هست، برای اینکه یک جا جمع بشویم، برای اینکه یک متن و سند قرار بدهیم، پای یک حرف متحد بشویم، آن هم قرآن است. اینها واضحات قرآن است. ولایت کفار جزو واضحات قرآن است. تقابل با کفار، جهاد، اینها جزو واضحات و بینات قرآن است. در سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «من سوره محکمهای میفرستم که ذکر فیها القتال» یعنی سوره محکمه، قتال ذکر شده. سوره محکمه یعنی آن جایی که حرف از قتال است. نه فقط آیه اش جزء محکمات، سورهاش جزء محکمات است. آن سوره، سوره محکم است. اینها جزو واضحات دین است. نه تنها آنجا تو عربستان و قطر و سوریه یک عده نمیفهمند، یک عده اینجام برمیگردند میگویند: «آقا به این میگویند اسلام؟ اسلام قطری؟ اسلام سعودی؟» راهحلش چیست؟ راهحلش احیای قرآن است. این حقایق هر چقدر زنده بشود، این معارف هر چقدر زنده بشود، این مفاهیم گسترده میشود.
این ارتباط ظاهری با قرآن، نقطه آخر نیست که ما دلمان خشک بشود که خب، ما حافظ قرآن شدیم. این چه صوت قشنگی، چه جلسه شلوغی! همه «الله الله» میکنند. «الله الله» کردن تو مصر از همه جا بیشتر بوده. حالا الان نمیدانم هنوز اینطور هست یا نیست. تو خود عربستان دور کعبه نشستهاند قرآن میخوانند. خندهدار! حالا احترام نگه داشتنهایشان یک طرف. قرآن اگر رو زمین بگذارید... حالا ما خب عادتمان است موقع نماز و اینها قرآن را میگذاریم رو زمین. وهابیها، سعودیها که فلان فلان شده، قرآن را زمین نمیگذارند. محترمانهتر. قرآن خیلی محترمانهتر. برمیدارند... چیز... قفسه... تو شکمت کمتر محترمانهتر که فلان فلان شده... قرآن را زمینِ بعد خودشان موقع قرآن خواندن گاهی خسته میشوند، رو شکم میخوابند. قرآن دست هیچی دیگر هم ندارند. یعنی نه مناجات دارد، نه دعا دارند. آدم دلش برای اینها میسوزد. سه شب جمعه ما همه مراسم دعای کمیل، مناجات و توسل. آنجا دور کعبه اصلاً جایش است. همهاش قرآن همینجور. بعد مثلاً مابینش خسته میشود، اخبار نگاه میکند. میگوید: «آخ جون ترامپ اومده! آخ جون چند تریلیون دلار هم برد! الحمدلله.» ادامهاش را بخوانیم. اسمش مسلمان... عناوین رکیکتری است که نمیخواهم به کار ببرم. و حماقت اینها مظلومیت قرآن است. اینها دقیقاً محجوریت قرآن است: «اتخذ هذا القرآن مهجوراً.» حالا میگویند: «شما شیعیان محجور کردی، سنیان قرآن را اعتنا...» یک حرف معروفی که زیاد آدم میشنود این است که سنیها قرآن را گرفتند، شیعه، عترت را گرفت. نه! اگر آنها قرآن را میگرفتند، به عترت میرسیدند. اگر اینها هم عترت را گرفته بودند، به قرآن میرسیدند. دو تا نیست. ولی خب ما چون جفتمان ظواهرش را گرفتیم. آنها ظواهر قرآن گرفتند، ما ظواهر عترت را. ظاهراً بیشترش این است دیگر.
در بین این چیزی که آقای بهجت تأکید میفرمودند که اگر کسی میخواهد از برکات وجودی امام بهرهمند بشود و دلتنگ حضرت، گلایه دارد... خوب، خیلی وقتها همین هم نداریم. خیلی وقتها داریم، ولی توهمش است. یعنی فکر میکنیم خوش به حال آن که واقعاً احساس دلتنگی و محبت میکند نسبت به امام زمان. اگر کسی به این نقطه رسید که واقعاً احساس دلتنگی و محبت دارد به امام زمان، راهکار دارد. تو با این عدل امام زمان چه کردی که دنبال خودش میگردی؟ معادل امام زمان چیست؟ قرآن است. خیلی روی این مطلب تأکید داشت. میفرمود: حتی اگر میخواهی به چهره امام زمان نگاه کنی، به ظاهر آیات قرآن نگاه کن. این در حکم مشاهده چهره است. یعنی همان اثر را دارد. بله، کسی میگوید: «آقا، آن لب و دهان و چشم و ابرو و...» بله، این کلمه است، لفظ. از این جهت متفاوت است. ولی همان نور است، همان حقیقت است، همان باطنی که آمده ظاهر ایجاد کرده، ظاهر پیدا کرده، شده این چشم و گوش و ابرو. همان ظاهر پیدا کرده، شده این کلمات و این الفاظ و این حروف. فقط یک جا در مرحله ظهور شده چشم و گوش و ابرو. یک جا شده لفظ و کلمه و اعراب و حروف. همان نور، همان حقیقت. به همان نقطه میرساند. شما با ظاهر امام زمان هم که بهخودیخود که کار ندارید، به درد نمیخورد. ظاهر امام زمان بهتنهایی چه... چشمهای خوشگل مثلاً. به حسب ظاهر چشم قشنگتر از امام زمان در عالم نیست، چشم به این زیبایی نیست. ما حضرت را بهخاطر چشمهای زیبایشان میخواهیم یا نه؟ این زیبایی ظاهری، این چشم زیبا، این خودش یک باطنی دارد، یک حقیقتی دارد، یک اثری دارد.
بله، آقای بهجت به بعضی بزرگان سفارش میکردند، به محمودی شهری تو آن کتاب زمزم عرفان سفارش کردند. یادم بماند عرض میکنم. میفرمودند که یک سفارشی تو همان کتاب زمزمه عرفان دارند. آقای بهجت به دائره شهری اول درخواست میکند. میگوید که: «آقا یک سفارشی بفرمایید برای تشرف خدمت امام زمان. فلانی آمده بود بهش آیه نور را یک دستوری میدهند چهل روز و اینها.» آخرش خیلی جالب است: «اگر این دستور را انجام دادید، تشرف پیدا کردید، از حضرت درباره فرج سؤال بپرسید.» یعنی اینقدر جدی. اول نمیگفت. وقتی هم که گفت: «انجام بدهی، دیگر حاصل میشود.» اینقدر جدی. بعد فرموده بودند که: «نگویید که مثلاً آقا، حالا تشرف ظاهری چه فایدهای دارد؟» نه، «همان تشرف ظاهری هم برکات دارد. همان برای یک نگاه به چهره مبارک امام زمان اثر دارد. یک گفتگو با امام زمان اثر دارد.» اثر خیلی مهم است.
میخواهم عرض بکنم که برای آدم در همین ارتباط با قرآن حاصل میشود، در همین ارتباط با الفاظ. خب، منی که قرآن را طاقچه خانهام است، ساعت به ساعت، روزبهروز، هفتهبههفته ارتباط نمیگیرم ... امام زمان تو مسجد جمعاند، تو محراب نشستهاند. نهایتاً من ته مسجد یک نمازی میخوانم، پا میشوم. به تعبیر امیرالمؤمنین، تعبیر عجیبی است، جالب است، ولی عجیب است. یعنی دردناک است. فرمود: «ما مسجدیهای پیغمبر با کسانی که تو مسجد پیغمبر نماز میخواندیم، آرزوم این بود که یک اعرابی از بادیه، از دورکوههای جزیرهالعرب پاشود بیاید خدمت پیغمبر یک سؤالی بپرسد، ما یک چیزی یاد بگیریم.» بس که مسجدیهای پیغمبر از پیغمبر سؤال نمیپرسیدند. نماز میخواندند، میرفتند. من دلم میخواست خود پیغمبر به یک مناسبتی یک چیزی بگویند یا یک آیهای نازل بشود، توضیحی بدهند. سؤال نداشتند، کاری ... سؤال این است که آقا، «طلا از این گرانتر هم میشود یا نه؟ الان بخرم، بفروشم؟» کسی چشم برزخی دارم سراغ داشته باشیم؟ دنبال پیرزنه میگردم. پیرزنه چیست؟ دنیا. حضرت عیسی دنیا را به شکل پیرزن دیده بود. سراغ پیرزنه را از ما میگیرند. کسی با اصل قضیه کار ندارد.
مرحوم کربلایی کاظم گفته بود: «به ما علم قرآن دادند. ملت فقط در حد دوا، درمان اسهال و سرماخوردگی به ما مراجعه میکردند که کدام آیه را بخوانیم بند بیاید، کدام آیه را بخوانیم شل بشود، سفت بشود.» ارتباط با قرآن در همین حد. «گلویم درد میکند.» «شوهرم بداخلاقه.» و شوهرم بداخلاقه، برای درمان بداخلاقی خودم نه، شوهرم بداخلاقه. «چیکار کنم؟» نهایتاً استفاده معنوی هم بخواهیم ببریم برای دیگران. هدایت. نکتهاش همین است. همین در حد ظاهر با قرآن ارتباط داشتن مثل این است که انسان در حد ظاهر با امام زمان ارتباط داشته باشد. چقدر اثر دارد؟ واقعاً اثرش را خود آدم میبیند ها! یعنی مثلاً شما عالمی، شخص ربانی، مثلاً حضرت امام (رضوان الله علیه)، مثلاً آیتالله بهجت، رهبر معظم انقلاب. خب، ماه رمضانها آقا نماز ظهر بیت رهبری سال قبل که بود، نماز میخواندند. آقا هم میآمدند تو محراب و میرفتند. یک نگاهی میکردند. ماه رمضان حالمون یک حال دیگری بود تا مدتها. اصلاً همان نماز پشت آقا اثرات دارد برایمان. نماز آقای بهجت واقعاً این شکلی بود. یعنی نفس همان نماز خواندن پشت آقای بهجت، یک لحظه دیدن آقای بهجت که میآمد یک نگاه فقط میکرد، تا مدتها اثر داشت. نقل شده از علامه جعفری: «چهل روز یک بار بروید آقای بهجت را ببینید وگرنه دلتان میمیرد. پشت ایشان نماز بخوانید.» افرادی داشتیم ماهی یک بار از مشهد میآمدند نماز آقای بهجت شرکت میکردند. افرادی داشتیم هر روز از تهران میآمدند نماز آقای بهجت شرکت میکردند. افرادی داشتیم کنار مسجد آقای بهجت بودند، بهشون گفتیم: «اینجا میدونی کی نماز میخواند؟» میگفتند: «نه.» بناش به این بود، همان تو محل گذرا، خان راه میرفت نماز بخوانیم.
غرضم این است که همین ارتباط ظاهری اثر دارد. همین گفتگو اثر دارد. همین نشست و برخاست اثر دارد. امیرالمؤمنین در مورد قرائت قرآن تعبیر نشست و برخاست میکنند تو نهج البلاغه. آنی که با قرآن نشست و برخاست دارد، هر وقت مینشیند با یک وضعی مینشیند کنار قرآن، بلند میشود با یک وضع دیگر بلند میشود از کنار قرآن. به چشم نشست و برخاست به قرآن نگاه نمیکنیم. به چشم رفت و آمد به قرآن نگاه نمیکنیم.
با یکی بیاید بگوید آقا من با آیتالله فلانی رفت و آمد دارم، چقدر برایمان جالب است! خیلی جذاب است دیگر، خوشمان میآید بنشیند از آن خاطره بگوید. بههرحال چیزهایی که دیده، رنگ او رو میدهد، بوی او رو میدهد. بچه فلانی. این خادمشان بوده، محافظ آقای رئیسی. یکی اینجا باشه، رئیسی بود، دو سال، سه سال نشسته، برخاسته، رفته، آمده با حاج آقا صحبت کرده. چهار تا چیز دیدهای، یک چهار تا اتفاق است، یک چهار تا نکتهای. همنشینی اثر دارد دیگر. یک محافظ ترامپ باشد. محافظ قذافی باشد. سیصد تا محافظ داشت، همهشان دختر بودند. اثر دارد دیگر. یک همنشینیها. یکی هم همنشین قرآن است. دائم با قرآن رفت و آمد دارد. تعبیر «ملتهل» دارد در مورد ختم قرآن. فرمان خوش به حال آنی که تا تمام میکند، دوباره برمیگردد از اول. کوچ میکند. قرائت قرآن را تمام کرده، دوباره برمیگردد از اول. این تعبیر به کوچ شده. رحلت، کوچ، ارتحال. یعنی قرائت نیست، مسافرت است، همنشینی است، رفت و آمد است. ما قرآن را نمیخوانیم، ما با قرآن رفت و آمد میکنیم. رابطه خانوادگی برقرار میکنیم. قرآن یک حقیقت است، قرآن یک شخصیت است. ما چون میبینیم مثلاً کتاب زیست اول دبیرستانمان را خواندیم، هیچیبههیچی. آخر سال خلاص شدیم، پارهاش کردیم، فرستادیم هوا. خرداد تو خیابانها دیدیم، پشت مدرسهها. چون بیشتر شده، با کتاب کارهای دیگر میکنند. زمان ما امکانات نبود، پاره میکردم میفرستادند هوا. تو استادیوم خرد میکردم، تو استادیوم میریخت. چون کتاب زیست دبیرستان را دیدیم، همه کتابها همین است. بابا این کتاب نیست، این یک شخصیتی است که در چهره کتاب ظاهر شده. حجرالاسود، حج الاسود سنگ نیست، یک شخصیتی است که در قالب سنگ ظاهر شده. حالا آن شخصیت تازه فرشته است. اینکه فراتر از فرشته است. قرآن فراتر از فرشته است. قرآن نور انبیاست. قرآن نور وجودی امام است. قرآن همان امام است که در این چهره ظاهر شده. خیلی حرفها. یعنی گفتنش ساده، فهمیدنش، اگر نصیب ما بشود، خیلی حال و روز آدم عوض میشود.
بعد میگوید: «من احساس تنهایی میکنم، احساس بیکسی میکنم، قرص میخورم، میخواهم خودکشی کنم.» مگر میشود کسی قرآن داشته باشد، با قرآن مرتبط باشد، با قرآن رفتوآمد داشته باشد، احساس تنهایی؟ مرحوم شیخ ذبیحالله قوچانی (رحمت الله علیه) از بزرگان مشهد بود. قبر ایشان تو صحن آزادی، بهشت ثامن، زیر صحن آزادی، بلوک ۱۴۴. ماشاءالله اگر رفتید انتهای آنجا دیوار، نزدیکترین مکان به قبر اصلی امام رضا (علیه السلام). آقای بهجت با ایشان دوست بودند. یکی از اساتید میفرمودند که: «این رفیق من و ببین. شیخ ذبیحالله قوچانی. اینقدر غرق خداست آدرس خانهاش را بلد نیست. آدرس خانهاش را ازش بپرسی بلد...» اینقدر که غرق توجه، در حد یک آدرس یاد ماندن اینجا نمیماند. بعد میگفتم که: «تنها بود. چون حالا یا قرآن میخواند یا ذکر میگفت.» خیلی لطیف است این قضیه. خوش به حال این خوبان و این بزرگان. گفت: «کسی وارد شد. ایشان نشسته بود. در زد. آمد تو. تنها بودید، ببخشید مزاحم شدم.» گفت: «نخیر، شما که تشریف آوردید تنها شدم.» «تنها بودید؟» «نه، تنها شدم!» وقتی که ما از قرآن جدا میشویم، تنها میشویم. وقتی قرآن را میبندیم، تنها قرآن میخوانیم. رفتیم تنها شدیم. استرس داریم. ته دیگ زعفرانیها را میخورم، به ما هیچی نمیرسد. سالادها را همه را الان تا من برسم تمام کردهاند و جای خوب را همه نشستهاند و ما باید برویم. استرسهای ماست دیگر. همهاش دچار چالش ملونی هستیم که قرآن دارد، به شما نخواهد. ولی یک حالیه دیگر. این حال انس با قرآن، خصوصاً وقتی که ارتباط عمیقی برقرار میشود، آن حالی میشود که میگوید: «من دارم از قاری او میشنوم این آیات را.»
دستوری که بعضی بزرگان داده بودند به بعضی شاگردانشان که آقا: «امشب بشین قرآن، گفته ختم قرآن میکنم، قرآن بخوانیم، فکر کن من دارم باهات حرف میزنم.» یعنی تو فضای قرآن خواندنت، «من را به من توجه کن.» خیلی فضا من را گرفته و تند تند نمیتوانم گفتم: «حالا مثلاً برو بالا فکر کن فلان شخصیت رفته بود تا پیغمبر و امام.» آمد گفت: «آقا یک صفحه بیشتر نتوانستم بخوانم.» فرمود: «امشب به این توجه کن که خدا دارد اینها را بهت میگوید.» از دنیا رفت. یعنی کسی اگر به این واقعیت منتقل بشود که خدا دارد حرف میزند، نه مثل کتاب فلان آقا که مثلاً نوشتن داری میخوانی. خودش است. تو فرض کن هر وقت این کتاب را باز میکنی، آقای بهجت خودش شروع میکند باهات حرف زدن. مطابق با نیازتان، مطابق با درک خودش. درک خودش، نه درک خودت. متناسب با درک خودش و نیاز شما. هرچی هم که میگوید ناظر به همه آدمها تو همه زمانها تو همه مکانها. که تو اگر به خودت...
بهجت یک استادی داشتیم. استادی میگفت حالا اسم نمیآورم به دلایلی. نمای درس خصوصی ماش آمد وسط، خراب... یک درس تنهایی میداد. بعد میگفت: «آقا من یک بار تو ذهنم آمد که این یک نفر است. حالا مگر درس لااقل ۲۰، ۳۰ نفر بیایند؟» فاکتور بگیرید بقیهاش ربطی به آن ندارد. استادی داشتم زمان حیات، توجه داشته، اشراف داشته. اینها اشراف دارد. کتاب بی مناسبت هم مثلاً کتاب دم دستم آمد و باز کردم. گفت پیغمبر طائف رفت برای اینکه یک نفر را هدایت بکند. به تعداد چیکار داری؟ نسبت به کلاس تو این حال را داشتم. ایشان به من اینطور. حالا غرضم این است که وقتی یک عارف اشراف دارد و از طریق کلمات قبلیاش هنوز میتواند با آدم حرف بزند، خدا بر اساس کلماتی که اصلاً قبل و بعد ندارد، چیکار میتواند بکند؟ خدا اصلاً زمانمند حرف نزده. او همان موقع حرف زده متناسب با آن زمان، ولی با همان حرفهای آن موقعش هنوز میتواند حرف بزند. خدا اصلاً برای آن موقع، برای آن فرد نگفته. برای همیشه، برای همه گفته. همان موقعش هم که گفته، میدانسته که شما این ساعت با فلان مشکل میآیی به این آیه مراجعه میکنی. نزولش به این توجه داشته. علمش ازلی و ابدی. همان موقع ناظر به همه اینها گفت. میدانستی شما میآیی «استنطاق» میکنی، به تعبیر امیرالمؤمنین. به نطق بکشی. قرآن خیلی با کس، قرآن خیلی پرحرف نیست. باید به حرف بگیرد. قرآن بگو یا اگر نمیگویی دیگر من وقتم را تلف نکن. ارتباط رفاه، دو تا چایی اول بردار، برای قرآن بیار. یک ده دقیقه بنشین. یکم ارتباط برقرار کن، حالا یکم بخوان، بعد یکم تدبر، یکم توجه، یکم تحمل. ۱۰ مرحله مرحوم فی میگوید که کلام یک بحث جدایی دارد. آرام آرام آن وقت یک جایی میبینی خودش شروع میکند حرف زدن. این آقا از آن رزقهای ویژه حافظین قرآن است که آدم خیلی غبطه میخورد به حفاظ. خدا دارد حرف میزند. قرآن شروع کرد حرف زدن. من هی رفتم و آمدم، رفیق شدم، سروقتش خودش پیام میدهد، خودش زنگ میزند. تجربه کردید حافظان قرآن این قضیه را؟ یهو تو فلان واقعه اصلاً این آیه را آن موقع که حفظ میکردی، توجه نداشتی به درد اینجا میخورد ها! این مصداق کاربرد این شکلی دارد. به اینها توجه نکن، رزق دست خداست. این فلان میشود، اینها نمیمانند. آنها آن جور میشوند. این داستان مثلاً برادران یوسف، این داستان ایوب و ای! آن فلانها دقیقاً همینها. دقیقاً همینجوری بودا!
یهو توی واقعهای دوست داری مثلاً آن جمله حضرت مریم را بگویی: «یا لیتنی...» یهو برای آدم یک فشاری پیش میآید، میبینم آبرویش در خطر است، جانش در خطر است، زندگیاش در خطر است، بچهاش در خطر است. بعد هیچ نقشی هم تو رخ دادن این اتفاق نداشته. یهو از عمق جان میخواهد داد بزند: «یا لیتنی مرده بودم.» خدا آن موقع که این آیه را در مورد حضرت مریم نازل میکرد، این حرف منم شنیده بود. از آن موقع و ناظر به این حرف من گفته بود. تا اینجایش را رسیدیم، بریم بقیهاش که یهو بشارت بهش میدهد: «غصه نخور، درست میشود. از چه جاهایی چه گرههایی باز میشود!» همین بچهای که عامل اتهام بود و نشانه جرم بود و همین بچه را میخواستند از من بگیرند، خود این بچه زبان باز میکند، میشود عامل حقانیت. مگر میشود خود این بچه حرف بزند: «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا.» از یک جاهایی که به خیال آدم نمیآید. یک کسانی یک... امروز بود یا دیروز بود به خانواده میگفتم: «این فیلمهای رئیسی را که تلویزیون نشان میدهد، هی محبتهای مردم و اینها.» میگفتم: «الان تو روال طبیعی اردیبهشت ۴۰۴ ما باید با آقای رئیسی چای دبشی را که دو تا وزیرش بودند و قیمت دلار و مسکن و اینها. روند طبیعی اردیبهشت ۱۴۰۰، رئیسی بود و انتخابات و فحش کشی و این داستانها.» گریه میکنند، به سر و سینه میزنند، دنبالش میگردند، ناله میکنند. یهو روال عوض شد. جالب نیست این؟
این خدا که دقیقاً آن جاهایی که برات بنبست است، دیوار آخر است، آن سکوی پرتابت است. همان چیزی که برات تهدید است، آن فرصت است. آن امکان، آن اصلاً چیزی است که خدا رسانده. آن جنود الرحمان است. فرعونی که بزرگترین خطر و آسیب برای موسی است، دستپرورده موسی است. جالب نیست؟ دستپرورده موسی است. آن خانهای که از آنجا حکم اعدام ۴۰۰۰ تا بچه صادر شده، نه در اتاق خواب و وسایل سیسمونی حضرت موسی را خدا آنجا گذاشت. جالب نیست این؟ خدا با ما حرف زده. این خدا دائم دارد حرف میزند. ما همچین کتابی را حفظ میکنیم. ما شاهنامه فردوسی حفظ نمیکنیم. در مورد عساکله خیلی سعی میکنیم صحبت نکنیم. اذان نمیگویند. اشعار فردوسی میخوانند. توهمات. اسمهای مذهبی را برمیدارند، اسمهای عجق و جق میگذارند. نه، «اسم فاطمه سنگین، زینب سنگین.» سنگین یعنی چی؟ «اینها تو زندگی بلا زیاد دیدند، بلا سر ما میآید اسمشان را بگذاریم.» خب نادان! اینها بلا دیدند چون آدمهای خوبی بودند یا چون آدمهای بدی بودند؟ اگر علتش این بوده که آدم خوبی بودند، تو اگر خوب باشی هم بلا سرت میآید. اسم نیست، استدلال تخیلی. اگر بناست از بلا فرار کنی، این اسم زینب نبوده که بلا را جذب میکرده. این حقیقت، آن حقیقت را نباید داشته باشد. برو ترامپ شو کیفش را ببر! البته خب پس قرآن شد همچین کتابی.
من کلاً یک بحث دیگهای آورده بودم که هیچیش را نتوانستم اشاره کنم اینجا. امروز از قاعده: «بنشینیم هرچی آمد، استفاده کردیم.» و آن نکته را تازگی دیدم. شاید توی آن زمزمه عرفان ندیده بودم، تو درس خارج آقای ریشهری دیدم. تو یکی از جلسات درس خارجش، جالب بود برایم. چون به مناسبت یهو یادم آمد. آقای بهجت به من فرمودند: «از خدا بخواه، کارهای بزرگی که میخواهد تو عالم جاری کند، تو را واسطه قرار بده.» این خیلی جمله زیبایی بود که دلچسب است. خدا مأمور میکند برای آن کارهای گنده عالم، آن واسطه آن رویداد بزرگ. واقعیتش هم الان ما همهمان هستیم. آقای بهجت میفرمود که: «اینم باز به مناسبت یادم (مسجد جمکران میرفتید) التماس دعا دارند از امام زمان، در حالی که نمیدانند امام زمان چه التماس دعایی به آنها دارد.» چون امر فرج منوط به خواست و دعای شماست. ما تو این عالم ماده از فرج امام زمان که بزرگتر و خدا این نقش را به ماها داده. ما میتوانیم این را رقم بزنیم. یعنی جدا از اینکه برای ظهور دعا میکنیم، بعد برای این دعا کنیم که ما بتوانیم یک نقشی در ظهور داشته باشیم. ولو به دعا کردنمان، ولو به آمادگیهایمان. خود این یک حاجتی است که باید بخواهیم. انشاءالله نصیب... وقت هنوز چند دقیقهای هست. اگر نکتهای، سؤالی، مطلبی هست خدمتتان هستیم. اگر نقدی، چیزی هم هست، استفاده میکنیم.
**پرسش و پاسخ**
**بله، حالا من چون ۶۲... به همه نرسیده میفرمایند که خلاصه مطلب این بود که این حفظی که گفته میشود، حفظ الفاظ فقط یا بیشتر از الفاظ باید آن آثار را داشته باشد؟**
خود الفاظ هم اثر دارد. یعنی تلفظ این الفاظ اثر دارد. هم خدمت شما عرض کنم که حافظ بودن این کلمات، ولو در مرتبه ذهن، مرور کردن، اثر دارد. تو همان مستند شنود که حالا اشاره کردید، آن قضیه که میگفت که تو بیمارستان آن پیرمردی که ذکر میگفت. گفت که آمدند یک طراحی کردند که من از آن اتاق بروم بیرون. خودم خیلی... عرض کنم که طراحی کردند که من آنجا نمانم. یعنی همین ذکر لفظی را هم شیطان تاب نمیآورد، تحمل نمیکند. با همین لفظش هم چالش داریم. برداشته بودند، از امام استفتا کرده بودند. گفته بودند: «آقا این جاده تهران-قم که ما میخواهیم برویم پر عکس شهید است، حواسهایمان پرت میشود. این خطر دارد برای رانندگی.» امام فرمودند: «اگر اینطور کارشناسان گفتند که خطر دارد برای رانندگی، تصادف بشود، خب بردارید عکسها را.» برداشتند. ولی الان الحمدلله تبلیغ چی چی مال و سرای کجا و اینها هیچ خطری برای رانندگی ندارد. اتفاقاً خیلی کارشناسان. چقدر برای رانندگی مفید است. شماره تلفن زیرش نوشته، آدرس نوشته. حالا شهید بنده خدا نه آدرس دارد نه شماره تلفن، ولی خطر برای تصادف دارد. ۵۰۰ تا تبلیغات هیچ خطری برای هیچ کجا ندارد. این کار شیطان است دیگر. یعنی همین هم برنمیتابد. همین لفظش را، همین عکسش را، همین که شما همین کلمه را به زبان بیاورید. همین که با قرآن در همین حد ارتباط داشته باشید. الفاظ قرآن بر دهان شما جاری باشد، هی تو ذهن شما باشد. آن میخواهد البته مرحله به مرحله دیگر.
آن که اصلاً کمتر از نابودی ما راضی نیست. یعنی تا پرتمان نکند ته جهنم، بقَهقَه مستانه نزند، راضی نمیشود. مسئله او هم این است که میخواهد به خدا ثابت کند که این ارزشش را نداشت. «دیدی الکی به من گفتی سجده کن؟» حرفش با خدا این است. دعوایش رو تک تک ما این هدف رو دارد که بیندازد تو جهنم. سجده کند: «صدق علیهم ابلیس ظنه.» ظنش را تصدیق. گمانی که دارد محقق میشود. خب، این مرحله به مرحله، آن نقطه آخرش است. نقطه اولش هم هر چقدر بتواند ما را از آن بالاتری یا پایینتر بکشد موفق است.
نقطه عالی ارتباط با قرآن چیست؟ این است که آقا هم در عمل من باشد، هم در قلب من باشد، هم در ذهن من باشد، همه وجود من قرآن. تعبیری که عایشه در مورد پیغمبر دارد که از عایشه پرسیدند در مورد پیغمبر یک چیزی بگو. گفت: «این همه رفتارش قرآن. همه زندگیش قرآن. همین قرآن را دیدی؟ همین یک آدم شد، شد پیغمبر.» این حالت همچین تعبیری از همچین کسی خودش درخور توجه. خب، آن نقطه میشود نقطه اوج حقایق قرآن.
حالا بحثی که امروز آورده بودم که عرض بکنم که نشد در مورد ارتباط امام رضا (علیه السلام) و قرآن بود که هیچیش را نرسیدیم بگوییم. حالا میماند انشاءالله یک وقت دیگر، جای دیگر بهش بپردازیم. خود این ارتباط امام رضا (علیه السلام) با قرآن خیلی جالب است. اینکه امام تدبر در قرآن میکند: «فرمود من میتوانم هر روزی یک بار ختم قرآن، ولی لفتش میدهم، آرام آرام میخوانم سه روز طول میکشد.» سه روز طول میکشد ختم قرآن. قدر قرآن من سه روز طول میکشد بس که روی این آیات توقف میکند. امام رضا فرمود: «امام زمان قرآناند!» بابا اصلاً امام زمان، امام زمان است بهخاطر ارتباطش با قرآن. وقتی یکیاند، چطور میشود عمیق میشود؟ امام زمان چطور به حقیقت وجودی خودش توجه دارد؟ تا امام زمان بماند. به تعبیر بزرگان، به مرتبه نوری خودش توجه دارد. این توجه به این ورم هست، به آن مرتبه نوری قرآن دائم توجه. هر کی هم که اهل داستان و حقیقتی شد، همه بهخاطر قرآن بودی. «هرچه دارم، همه از دولت قرآن دارم.» همهاش به برکت قرآن.
حضرت امام این اواخر اینطور نقل شده که غیر از این اخبار رایج و اینها که مطالعه میکردند و اینها، روزنامهها و اینها، کتاب دیگری کسی دست امام نمیدید. فقط قرآن. علوم سیاسی بخوان، تاریخ خاورمیانه بخوان، در مورد جنگ نرم، جنگ سرد، تاریخ جنگهای مخملی، بلوک شرق. امام همه اینها را میخواند، ولی کجا؟ تو قرآن. نخوانیما! خلط نشود مسائل با همدیگر. ولی یادمان نرود که اینها لبش جانش، همه تو قرآن هست. شما اگر طاغوت را شناختی، شما اگر ظلمت را شناختی، این ظلمت تو تاریخ هر دوره یک جا یک جور جلوه کرده. شما از آن ریشه بلدین، از آن ریشه میشنوید. خود اهل بیت همین ارتباط را داشتند. میگویند حضرت یک بار صبح قرآن میخواندند بعد از نماز، یک بار شب قبل از خواب. بعد دوباره تو خود نمازهایشان. نماز جعفر هم که هر شب امام رضا (علیه السلام) میخواندند، نماز شبشان چهار رکعتش بهصورت نماز جعفر طیار بود. تو نمازها آن که کلی سوره را فقط تو نماز، آن هم با یک آداب خاصی که حالا تو روایات اشاره شده به این آقا. غرض این است که آن بالاترین حد ارتباط با قرآن. شیطان اگر بتواند، آن را میخواهد از ما بگیرد. اگر آن را گرفت، میرود بعدی. به یک جایی برسد که دیگر حتی قرآن هم نخوانی. بعد دیگر اصلاً نسبت به قرآن متنفر باشیم، دشمنی کنیم حتی با الفاظش، با کلماتش، با هر آدمی که یک رنگ و بویی از قرآن دارد. آن دیگر مراتب بعدیش است دیگر. یعنی قدمبهقدم شروع میشود. پس اینی که این ارتباط با قرآن، این حفظش چیست؟ کمترین مرتبه حفظ هم شامل میشود، عالیترین مرتبه اش هم شامل میشود. ما هم باید سعی کنیم، انشاءالله خدا نصیب کند تو همه مراحل حرکت کنیم.
**خوب، ۵ تا سؤال پرسیدند. یک شبهه: «مسجد جمکران سندیت کمی دارد. از لحاظ سند میگویند مسجد امام حسن عسگری معتبرتر هست.»**
حالا معتبرتر را باید در موردش صحبت کرد که با چه ملاکی اینطور گفته شده. ولی مسجد امام عسگری، بله، مسجد معتبری است، زمان خود امام عسگری ساخته شده، به دستور امام عسگری. به احمد بن اسحاق قمی حضرت دستور دادند که قبر ایشانم سرپل ذهاب است. حضرت دستور دادند که ایشان این مسجد را بنا کند. ولی مسجد جمکران سندیت کم ندارد، نه.
**«علت ازدواج نکردن حضرت مریم و عیسی (علیهم السلام) ولی تأکید برای ازدواج بر حسب روایات متعدد از پیامبر اکرم.»**
روایات متعدد از پیغمبر اکرم را که نمیشود نسبت به امتهای قبلی مطرح کرد. اصلاً این هنر امت پیغمبر بود که جمع بین ملک و ملکوت کرد و این نقص امتهای قبلی بود که هنوز به این حد نرسیده بودند. این اوج ارتقا و تعالی این شریعت بود به اینجا رسیده. امتهای قبلی اصلاً اینجور نبوده که هم ظواهر را داشته باشند و در عین این ظواهر به توحید برسند. شاهکار پیغمبر است. چرخه خلقت میچرخیده، میچرخیده، این بشر رشد کند تا به این نقطه برسد. «موسی یک چشم داشت، عیسی یک چشم داشت، من دو چشم. یکی چشمش به ملک است، یکی چشمش به ملکوت است. من ملک و ملکوت را با هم قرین کردم.» خاتمه دیگر. نقطه جمع دیگر. همه اینجا جمع شده، همه حقیقت ظاهر و باطن اینجا جمع شده، ملک و ملکوت اینجا جمع. تحلیل امتهای قبل بر اساس روایت پیغمبر اشتباه است. یک بخشیش هم همین است که اینها ناظر به ملکوت بودند. شخصیتهای ملکوتی بودند. در واقع از ملک فاصله گرفته بودند، خیلی تو فضاهای ملکی نبودند. برعکس امت موسی (علیه السلام) حضرت موسی (علیه السلام) و بنی اسرائیل که اینها تو فضاهای ملکی و اینها بودند، همهچی حتی خدا رو ظاهری میخواستند و حسی میخواستند و اینها. امتداد بنی اسرائیل، یعنی حضرت عیسی پیغمبر بنی اسرائیل. هدف او، چالش او هم با آن بنی اسرائیلیهایی که آن دوران حسن موسی برمیگردند. چالش همین بود که اینها حسگرا بودند و تو همین فضاها. پیغمبر میخواستند و چون اینها خیلی به افراط کشیدند قضیه ملک، ملکگرایی را. حضرت عیسی برای اینکه کمی اینها را تعدیل بکند، آمد دیگر نقطه آخر ملکوتگرایی را گذاشت که اینها لااقل حد وسطش قرار بگیرد. لذا نه ازدواج کرد. تعابیر امیرالمؤمنین تو نهج البلاغه خیلی تعابیر عجیبی است. میفرماید که: «بالشش دستش بود، سقفش آسمان بود، خادم ید» بعد فرمود که: «خورشتش علفهای بیابان بود.» نه، بعد تعبیر حضرت این است: «نه زنی داشت که ازش دل ببرد، نه بچهای بود که مشغولش کنه.» یعنی فارغ بود برای عبادت. یک بخشیش هم به آن نذر مادربزرگه برمیگردد. مادر حضرت مریم چون او هم نذر کرد: «خدا بچه بهش بده که اینو فارغ کنه برای عبادت.» خب حضرت مریم را داد اونو فارغ کرد برای عبادت. ولی آن نذرش رو بچه پسر بود که حضرت عیسی در واقع آن تحقق نذر مادربزرگشون بودند. و این دو تا چون نذر شده بودند که فارغ برای عبادت باشند و عبادتم منافات داشت با ازدواج. یک بخش از داستان ازدواج این دو بزرگوار این است. سؤال، پاسخ سادهاش این است که: «همسر خوب پیدا نکرده بود، خواستگار خوب نداشت حضرت مریم.» پاسخ خیلی اجمالی. شاید میخواسته درسش را تمام کند، اینها پایاننامه داشته اینها. آره، همین لغت: «کان لکم فی رسول الله» همین. و «أنشئت سَنیتُه بِموسی» فکر میکنم یک همچین تعبیری دارد. دومیش این مثال، سومیش این مثال. چند تا مثال آخر میرسند به زهد پیغمبر. اتفاقاً زهد پیغمبر از همه نوع بالاتر. میداند زهد داوود را میگوید، زهد عیسی را میگوید. یک زهد دیگر هم میگوید. سه تا میفرماید. بعد میرسد به زهد پیغمبر. با همه زهدهایی که از هسته سام تعریف. پیغمبر از همه اینها بالاتر. «بانک ۱۵ تا همسر.» او همسر نداشت. به یک مرحله از زهد رسیده بود که پیغمبر با ۱۵ تا همسر بالاتر از او بود. مگر میشود؟ «و انشأت سنیتُه بِموسی.» آن دومیش موسی. خطبه ۱۶۰. بعد میآید جلو: «و انشأته بیداوود.» اگر بخواهی سومیاش هم مثال برات به داوود میزنم و «انشأته قُلتُ فی عیسی بن مریم.» نفر چهارم عیسی بن مریم. «فَلَقَد كانَ يَتَوَسَّلُ الحَجَرُ» سنگ بهجای بالش میگذاشت. «وَيَلْبَسُ الخَشِن» لباسهای زبر میپوشید. «وَكانَ دَامُهُ الْجُوعُ» خورشتش گرسنگی بود. «و سراجَهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرُ» چراغ شبش ماه بود. «وَ ظِلَالَهُ فی الشَّتَا مَشَارِقُ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبُهَا» تو زمستانها هم روانداز شرق و غرب زمین. کجا گرمتر است؟ «وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيَحَانَتُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ» میوه و سبزیش هم همانهایی بود که برای حیوانها رو زمین علفهای بیابان بود. «وَلَمْ يَكُونُ لهُ زَوْجٌ تُفْتِنُه» نه زنی داشت که فریبش بدهد. «وَلَا وَلَدٌ يُحْزِنُه» ناراحتش کند. «وَلَا مَالٌ يُلْهِيه» نه مالی داشت که مشغولش کند. «رِجْلُهُ مَرْكَبُهُ» مرکبش پای خودش بود. «وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ» نوکرش دستهایش بود. «فَتَحَصُّبُ نَبِيِّكَ الْأَطْيَبُ بِالْأَطْيَبِ» که ببین پیغمبر چی بود که ادامهاش میرود در مورد سیره پیغمبر که خیلی زیباست.
**«سومین سؤال: علت بالا بودن مرتبه حضرت یحیی از حضرت عیسی (علیه السلام).»**
عرض کنم که اولاً که تفاوت مقاماتشان در قرآن هست. حضرت عیسی (علیه السلام) میفرماید: «و سلام علیّ یوم ولدت و یوم أموت و یوم أبعث حیاً.» بعضی میگویند: «آقا مثل من، سادهکمسواد، میگویند که اتفاقاً این نشان میدهد که یحیی بالاتر است. چرا؟ چون آنجا حضرت عیسی خودش به خودش سلام میدهد، اینجا خدا به عیسی سلام به یحیی سلام.» نه، نکتهاش این است که آنجا عیسی خدا با دهان عیسی به عیسی سلام میدهد، اینجا با ضمیر غایب به یحیی سلام میدهد. آن بالاتر: «سلام بر من.» به به. والسلام برای حضرت عیسی دارد، سلام بر حضرت یحیی. این هم یک نکته. «السلامه» که حالا بحث باید بشود، تفاوتش چیست؟ بعد هم «السلام علی...» بعد هم در بدو تولد بشارت میدهد. هم به مادرش بشارت میدهد، بر اساس برخی تفاسیر از مادرش دفاع میکند. حضرت یحیی نه بشارت میدهد به پدرش در بدو تولد، نه دفاعی از حضرت زکریا دارد و دیگر ادامه قضا یعنی توصیفاتی هم که در مورد این دو بزرگوار شده. احیایی که حضرت، این یحیی، عیسی، «محیی» است. ماهی بهش حیات داده، مظهر «محیی» است. این مظهر «یحیی» این مظهر «حیی»، آن مظهر «محیی». حیات میبخشد به اذن الله. این حیات خودش را از او دارد. همینقدر بس است.
**«۴. تو یکی از صوتها فرمودید که یک موقعی پیغمبر از کنار جهنم میگذرند و عذاب از ایشان کمتر میشود. وقتی جهنم میپرسند علتش را متوجه میشوند، میگویند غضبناک میشوند و میگویند کاش ایشان رد نمیشدند، عذابها را به سمت ما ادامه دهید. طبق کدام آیه؟ اصلاً درست است؟»**
اینها ملکات است دیگر. ملکاتشان است. ملکه کینه و نفرت نسبت به پیغمبر. ببین این ملکات این شکلی است که هر وقت با یک متعلق مواجه... توجه ایجاد میشود، این ملکه زنده جلوه میکند. اینها تا یاد پیغمبر میآید، نفرتشان بیرون میزند. آیات هم در سوره نوح دارد که «نفور» اینها بیرون میزند. هم در آیات فراوانی از قرآن دارد که دیگر خود شما حافظان، بهتر میتوانیم پیدا کنیم که اینها وقتی مواجه میشوند، نفرت نشان میدهند. «کانهم حمر مستنصره» «مستنره از نفرت میآید.» «کانهم حمر مستنفره» «فر من قصور». میفرماید مواجهشان با ذکر این است. در سوره طلاق پیغمبر را چی معرفی کرد؟ میفرماید: «ما نازل کردیم بر شما ذکرش اینوره، ذکر رس.» یک ذکر فرستادیم. آن ذکر چیست؟ نگو «ذکر» چیست، بگو «ذکر» کیست؟ «ذکر» کیست؟ «رسولاً یتلو» لذا: «فسئلوا اهل الذکر.» استاد آیتالله جوادی تفسیر میکرد، خیلی زیباست. و آن اهل ذکر کیاند؟ اهل بیت پیغمبرند. چرا؟ برای اینکه اینجا تو این آیه، ذکر، پیغمبر معرفی شده. اهل پیغمبر، اهل ذکر. هرجا گفته: «از اهل ذکر سؤال کن.» یعنی از اهل بیت سؤال کن. آن آیه سوره جمعه هم حالا عمیقتر میشود: «فاسعوا الی ذکر الله.» برای آدمهای معمولی و ساده مثل ما این است که به نماز، بر. پیغمبر است، نن. «فاسعوا الی ذکر الله» درست شد؟ حالا قرآن میفرماید ذکر خدا که میآید، این کفار مثل گورخری که از شیر فرار میکند، فرار میکند. «کانهم حمر مستنفره فرت من قصور.» یکی فامیلش «قصوری» بود. نفر دومی هستی که بهم گفتی. یا استاد دکتر چی چی بود تو دانشگاهمان فامیلی بیربطی برای شیر. خدا چند تا واژه دارد دیگر. یکیش این است: «لیس و اسد و زرقان.» و همهاش معنایش شیر. از شیر فرار میکند. فرار میکنند. این ملکات آنجا تو جهنم خودش را نشان میدهد. تا یاد پیغمبر میافتد، «فرت من قصور»، از شیر فرار. آنجا فرارش اینجوری است. بهکجا فرار میکند؟ یا باید به سمت نور فرار کند بره سمت... یا به سمت ظلمت و عذاب. میخواهم دوباره عذاب بشود، ولی بهخاطر این عذاب از من برنداری. چون خود این بهخاطر این میشود ذکر من. از ذکر متنفرم. یعنی مدیون او شدن، توجه به اینکه من مدیون او شدم، راضی بشوم به اینکه مدیون او باشم، تعلق، توجه.
**۵. «گفتند که مثل غذاهای بهجت، چند روزه یک بار. الان توی این دور و زمونه پشت سر کی نماز بخوانیم، آیدادگر؟ کی را ببینیم؟ مدرسان شریف.»**
یاد خدا یعنی این دیگر. نه یک قلمبهای تو ذهنم یاد خدا. یعنی همین شوق، یعنی این حرکت، این انگیزه. عقبم چقدر کمبود دارم؟ چقدر نقص دارم؟ و گاهی چه افرادی با چه امکاناتی کمتر از من، چقدر از من جلوترند؟ چقدر بهترند؟ خود اینها میشود ذکر خدا. کدام حرکت؟ حالا یک وقتی این تو نماز آقای بهجت، یک وقتی هم توی جلسه قرآنیه، یک وقتی توی یک مداحیه، یک وقتی هرچی، یک رفیق است، یک خانم درد کشیده و تنهایی است که با همه سختیها خودش را حفظ کرده، زندگیش را حفظ کرده. دیدار اینها، گفتگو با اینها همهاش نور. حالا صرف نماز و اینها نیست. آن هم البته حالا نمازش هم از خدا بخواهیم نصیبمان بکند. بههرحال، زمین از حجت خدا خالی نیست. ولی معمولاً اینها گمنامند. یعنی تا لو برود. امام سجاد خادمی داشتند. روایتش را فکر کنم تو مناقب نقل میکند. عبدی بود در واقع بیابانهای اطراف مدینه. عبد سیاهی. سجده کرد و گریه کرد و ناله زد و از خدا باران خواست. آسمان پر ابر شد و جاری دلم پاس شد. برگشتم دنبالش رفتم خانه امام سجاد. فهمیدم این عبد امام سجاد. شناختمش و بهش گفتم: «آقا من فهمیدم. دعا میخواهم از شما استفاده کنم.» از خدا خواسته بوده که: «من حالا که شناخته شدم دیگر نمیخواهم.» خیلیها هستند ولی احوالاتشان این مدلی است. به کسی یعنی برای خودشان آسیب دارد اینکه بخواهند در معرض قرار بگیرند، حالاتش ازش گرفته میشود، از آن منافع محروم است. خدا انشاءالله که همه ما را کمک بکند و همه ما انشاءالله قرآنی باشیم. این حرفها را انشاءالله عمل بکنیم.
این روایت هم از امام رضا هدیه بهتان بدهم و بروم. فرمود که: «هر وقت حاجتی داشتی از چیزی ترسیدی.» حالا همین رفیق خوب و اینها هم که آدم میخواهد، حاجت است و اینها. استاد خوب، رفیق خوب، اینجور چیزها. فرمود: «۱۰۰ آیه قرآن بخوان، سه بار بگو: اللهم کشف ان البلاء. اللهم کشف عن البلاء. اللهم کشف عن...» سوره واقعه را با یک سوره توحید آدم بخواند بعدش. شاید همین باشد. ۱۰۰ آیه قرآن اگر خوانده بشود، روایت دارد که کسی که ۱۰۰ آیه میخواند، یک حاجت مستجاب پیش خدا دارد. مثل نماز واجب که آدم میخواند، حاجت مستجاب برود. یک روزهدار که موقع افطار یک حاجت مستجاب دارد. کسی که ۱۰۰ آیه قرآن میخواند، از همه اینها راحتتر است دیگر. نماز واجب، سهرامون بشود این راحتتر از همیشه ۱۰۰ آیه قرآن. که بخوانی حاجت مستجاب. هر دعایی. حالا اینجا برای رفع بلا بود. شما برای فرج امام زمان دعا کنید و برای بقیه مسائل. برای ما هم انشاءالله دعا کنید که عاقبت بخیر بشویم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات رفت و آمد با قرآن
رفت و آمد با قرآن
رفت و آمد با قرآن
در حال بارگذاری نظرات...