در این جلسه، یکی از شگفتانگیزترین روایات اهل بیت علیهمالسلام روایت شد؛ ماجرای شفای فوری فرزند ابوحمزه ثمالی با دعایی از امام سجاد (علیهالسلام).
سخنرانی با بیانی تأثیرگذار، مرز میان دعا و سحر، ایمان و سوداگری را روشن میکند و از «قدرت پنهان دعا» سخن میگوید.
در ادامه، معنای واقعی «عافیت» در نگاه امام سجاد (علیهالسلام) بازخوانی میشود؛ آرامشی که در میانه طوفان به انسان عطا میگردد
*روایت ابوحمزه ثمالی در باب ویژگی اسرارآمیز دعاهای اهلبیت علیهمالسلام و شرط اهلیت در انتقال آنها.[1:00]
*نقش شفابخش و معرفتی دعاهای امام سجاد علیهالسلام در ابتلائات زندگی.[7:00]
*ساختار عاشقانه و محتوای عرفانی و توسلمحور، شاخصه دعاهای امام سجاد علیهالسلام.[12:00]
*روح ادب و تواضع در مناجات امام سجاد علیهالسلام و طلب التجا بر اساس سنت لطف خدا نه شایستگی بنده.[29:00]
*کاربرد جامع دعا به عنوان سلاح معنوی در عصر فتنههای آخرالزمان.
*پیام امام سجاد علیهالسلام؛ کمک عملی به مظلومان، پیش شرط استجابت دعاست برای نجات آنها![37:00]
*ذکر مصادیقی از اثر معجزهآمیز نگاه رحیمانه خداوند در رفع گرفتاریها و ابتلاها.[38:10]
*روضه: امامی که نماد صبر بر بلا بود و چهل سال بار مصیبت کربلا را با سوز و اشک بر دوش کشید...[39:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله ربالعالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی آل محمد و عجل و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
یک روایتی از «محج الدعوات» مرحوم سید بن طاووس آمده که خیلی روایت جالبی است. احتمال صد درصد میدهم که تا حالا نشنیده باشید. احتمال ۱۰۰% بدون مقدمه میخوانم؛ چون اولش مهمترین بخششه، ولی چون طولانی است، اولش را سریع میگویم. روایت از ابوحمزه ثمالی است؛ همین آن کسی که ما به دعاگونگی او را میشناسیم. ایشان شبهای ماه رمضان دعایش را میخوانیم.
میگوید که: «انکسرت ید ابنی مرتین» در محج الدعوات، جلد ۱، صفحه ۱۶۵. میگوید: «یه بار دست پسرم شکسته بود. دست پسرم شکست.»
«به یحیی بن عبدالله بن المجبر بردمش پیش یحیی بن عبدالله، شکستهبند.»
«فنظر الیه.» آن موقع عکس و این چیزها که نبوده، فقط یه نگاه کرد.
«فقال ارا کسراً قبیحاً.» دید بد شکسته. گفت که: «آقا! خیلی بد شکسته دستش.»
سیتیاسکن و پلاتین و اینها هم نبوده و امکانات و اینجور چیزها هم نبوده.
«ثم صعد غرفته لیجیء باصابه و رفاده.» رفت تو اتاقش که وسایل بانداژ و، چه میدانم، گچ و فلان و اینها را بردارد بیاورد که دست این بچه را ببندد و مثلاً گچ بگیرد و آتل ببندد و از این حرفهای آن روزی را بیاورد.
«فذکرت فی ساعتی تلک.» تا رفت بیاورد، من یهو یادم افتاد. خب، ابوحمزه انیس بوده با امام سجاد علیهالسلام و انس داشته، خصوصاً نسبت به ادعیه امام سجاد علیهالسلام.
میگوید تا این رفت وسایل را بیاورد که دست این بچه را گچ بگیرد و ببندد و اینها، یکهو یادم افتاد: «ما علمنی علی بن الحسین زینالعابدین علیهالسلام.» یکهو یادم آمد یه چیزی که آقا امام سجاد علیهالسلام به من یاد داده است.
«فاخذت ید ابنی.» دست پسرم را گرفتم.
«فقرأت علیه اونی که امام سجاد یادم داده بود، آن را خوندم.»
«ومسحت الکسر.» دست کشیدم روی شکستگی.
«فاستو کسب باذن الله.» دیدم خوب شد، تموم شد، شکستگی برطرف شد.
«فنزل یحیی بن عبدالله.» یحیی شکستهبند با وسایل و دَم و دستگاه و اینها آمد پایین و ...
«فلم یر شیئًا.» اینکه دستش خوبه و هیچی شکستگی نداره.
«فقال ناوَلْ اخریٰ.» گفت: «یکی دستم بده ببینم. کدام بود؟ این بود؟ آن بود؟ بده اونو ببینم.»
اونم گرفت و…
«فلم یر کَسراً.» نشکسته بود.
«فقال سبحان الله لیس عهدی به کسراً قویاً.» الان من اینو دیدم شکسته بود، بدم شکسته. مگه میشه؟
«فما هذا؟» چهجوریه؟ چی شد؟
«اما انه لیس به عجب من سحرکم معاشر الشیعه.» باز شماها شروع کردید. باز شما شیعهها سحرتون رو کردین! از شما بعید نیست از این سحرها زیاد دارید و با سحر کردی!
«فقلت سَکَلتکَ امک.» بمیری! ببند دهن و مادرت به عزات بشینه!
«لیس هذا بسحرٍ.» اینا سحر نیست.
«بل انی ذکرت دعاء سمعته من مولای علی بن الحسین علیهمالسلام.» یادم آمد یک دعایی که مولای خودم امام سجاد علیهالسلام به من آموخته بود. اونو خوندم و دست بچه خوب شد. سحر کجا؟
گفتش که: «المنّی به.» به من یادش بده.
دعا اینجوریه: «ابعث ما سَمَتْ ما قُلتُ.» بعد این حرفها، بعد این داستانها، عمراً... عمراً در روایت نیامده، ولی تقریباً معادلش همین میشه. عمراً، البته تعابیر دیگر هم میشه معادلش. گفت که: «دیگه اونا زبان ادبیات منه، شأن ابوحمزه ثمالی نیست که اونجور گفته باشه.»
نه آقا، عمراً. «و لا نَعَمتَ عینٍ لَستَ من اهلها.» اهل این حرفها نیستی این دعا رو بخوام بهت یاد بدم.
نشان میدهد که آقا، این معارف حساب و کتاب و ضابطه دارد. بر فرضم که درست باشه و به حق باشه و اینا... اینکه ده میلیون بریز بعد بیا تو پیوی بهت بدم و بعد فلان و اینا... بازار و کاسبی و تجارت اینا ندارد. اصلاً اینجور فراگیری که نشر اینشکلی بخواهند بدن و اینا ندارد. حسابوکتاب دارد. در مورد بعضی دعاها، مثل دعای استشیر، مثل دعای مشلول، بهطور خاص روایت ما گفته: «باید مراقبت کنید این دعا دست دشمن نیفتد؛ چون دشمن هم بخواند، اثر میبیند. انقدر که این دعاها، دعاهای بیبروبرگردی هستند.» مسئلهای که هست اینه که اینا باید ازش مراقبت بشه. این ادعیه دست هر کسی نیفتد؛ و اینا واقعاً سلاح اصلی ماهاست، سلاح معنوی ماهاست. خصوصاً تو این اوضاعواحوال آخرالزمان، با این اوضاع بلبشوی مادی و معنوی و ظاهری و باطنی و حسی و فراحسی... یا گرفتاریه دیگه. باید پناه برد به این ادعیه، خصوصاً ادعیه امام سجاد علیهالسلام، خیلی تو این جهت مهمه.
حالا قبل از اینکه ادامهاش را بگویم، این ادعیه را باید خواند. خصوصاً تو این اوضاعواحوال، تو این شرایط عجیب مردم مظلوم غزه؛ پنج درصد مردمشان از سطح پنج گرسنگی عبور کردند. میگویند سطح پنج یعنی اینکه حتی غذایم بهشان برسد، باز درصد زیادشان باز میمیرند. یکی دو هفتهای است که با همین منوال اگر طی بشود، بخش عمدهای از مردم غزه بر اساس گرسنگی میمیرند و بر اساس تشنگی.
ما مسلمانیم. تعبیر دیدن امام سجاد علیهالسلام خیلی تعبیر جالبی است. روایتش را آوردم که بخوانم قبل از اینکه ادامه روایت ابوحمزه را بگویم. در وسائل الشیعه، جلد ۱۶، روایت از امام رضا علیهالسلام که از امام سجاد نقل میکند: امام سجاد فرمودند: «انی لاستحی من ربی ان اری اخا من اخوانی فاسئل الله له الجنه.» خدا خجالت میکشم که در مورد یکی از برادران طلب بهشت بکنم.
«ابخل علیه بدینار و درهم.» برایش از خدا بهشت بخواهم، بعد پولی داشته باشم، درهم و دیناری داشته باشم، بهش ندهم.
روز قیامت به من میگویند: ببین چقدر لطیف است این تعابیر. امام سجاد فرمود: روز قیامت بهم میگویند که: «لو کانت الجنه لک لکنت بها ابخله و ابخله.» تو که پول به اینا نمیدادی، اگر بهشت دست تو بود که قطعاً به اینا نمیدادی! آدم برای کسی دعای بهشت میکند که قبلش گرفتاری مالی و ارزشی قائل باشه و برطرف بکند. تو که تو مشکل مادی و ظاهری و دنیای این فرد برایش دل نمیسوزونی، بهشت دست تو بود، قطعاً بهش نمیدادی؛ استدلال امام سجاد علیهالسلام.
خب، ما میشه طلب بهشت بکنیم برای جماعتی مثل مردم فلسطین، مردم لبنان، برای خودمان، برای مردم خودمان؟ دعا که هزینه ندارد. دعا خرج ندارد. دعاست دیگه. خدا ببرشان بهشت. دعای تو واقعی است؟ حالا خدا بگوید: «بهشت دست توست، تو ببرشان تو بهشت.» میبری؟ تو یک قرونی که داشتی، وقتی که داشت از گرسنگی میمرد، بهش نمیدادی، بعد میخواهی ببرش بهشت؟
استدلال مهمی است. و بعدش هم آدم به هر دستی که میدهد، از همان دست میگیرد دیگه. اگر وایسادیم و نگاه کردیم و بیمحلی کردیم، همین اوضاع سر خودمان هم میآید. همین اوضاع سر خودمان هم میآید. یه روزی هم جاهای دیگر اعلام میکنند مردم ایران دارند از گرسنگی مثلاً تلف میشوند؛ بر فرض خدای نکرده! به هر نحوی که میشه باید اقدام کرد؛ از کمک مالی و هزینه و ارسال کمکهای نقدی و غیرنقدی و اینها. ولو به اینکه مطمئن نیستیم که دستشان برسد، ما کارمان را باید انجام بدهیم؛ و در کنارش دعا.
این دعای امروز که از امام سجاد علیهالسلام است، انشاءالله حال مرور سریع بهش داریم. دوستان روایتش را پیدا کنند، اگر هم بشه توسط دوستان خودمان هم منتشرش بکنن، انشاءالله همه بخوانیم، به نیت نابودی رژیم صهیونیستی، به نیت گشایش و نجات مردم فلسطین و مردم عالم. کل بشریت دارد از این جانوران درنده صهیونیست آسیب میبیند. خدا انشاءالله ریشهشان را بکند. به همین زودی.
جناب ابوحمزه فرمود که: «به تو یاد نمیدهم، تو اهلش نیستی.» همراهان ابن اعیَن، که از اصحاب اهل بیت بود، مگر نگفتم که به ابوحمزه گفتم: «آقا من قسمت میدم به خدا، بگو این چی بوده؟»
جناب ابوحمزه هم شاگرد امام سجاد بوده، هم شاگرد امام باقر بوده، همشاگرد امام صادق بوده، هم شاگرد امام کاظم بوده؛ شاگرد چهار امام بوده. امام رضا فرمود: «ابوحمزه لقمان این امت.» به خاطر اینکه شاگردی چهار تا امام رو کرد. اینجا مشخص است که بهش میخورد دوران امام صادق بوده باشه که عمران بن اعیَن دارد سوال میکند؛ و جالب اینه که با اینکه دسترسی به امام داشتند، ولی این قضیه را اولاً ابوحمزه از امام سجاد شنیده و از امام سجاد دارد نقل میکند؛ و همران که خود شاگرد امام صادق است، باز دارد از ابوحمزه میشنود. اینکه: «توش نوک دست خودم میرم از آقا میپرسم.» یه ادبی توش است، یه نکتهای توش است، لطافتی توش است.
و عمدتاً این معارف دعایی ما از طریق امام سجاد رسیده است. این هم باز یه نکته دیگری توش است.
میگوید: «گفتم که: "آقا قسمت میدهم به من بگو این دارو یاد بده."»
گفت: «باشه. من هر چیش که یادم بیاد، مفیتم برایتان میگویم.» بعد فرمود: «بنویسید. "اکتبوا" بنویسید.»
«بسم الله الرحمن الرحیم.» طول میکشد. حدیثش طولانی است، یک دو صفحه است. حالا تندتند میخوانم. نیت دعا داشته باشیم، انشاءالله با هم. یه جاهایش هم یه ترجمه اجمالی، انشاءالله به نیت گشایش برای امت. این مخصوص شکستن دست نبود، که بگویم مال دست و پای شکسته است و تو ارتوپدی ازش استفاده بکنیم. نه، این مال هر حاجتی است. این دعای امام سجاد است که اونجا یهو یادش افتاده، خونده و اثرش هم دیده.
بسم الله الرحمن الرحیم.
«یا حی قبل کل حی، یا حی بعد کل یا حی معکل یا حی حین لا یا حی یبقا و یفنا کله لا اله الا یا حی یا کریم یا محی الموت یا قائم علی کل نفس بما کرمک و رحمتک وسعت کل شی و توجه الیک و اتصل الیک به حرمت هذا القرآن.»
اول قسم میدهد به حرمت این قرآن، «و به حرمت الاسلام، به حرمت اسلام و شهادت ان لا اله الا انت.» اینا همش نوک دست توش است. خیلی نکته دارد. خدا را قسم میدهد به حرمت قرآن، به حرمت اسلام، به حرمت شهادت «لا اله الا الله وحدک لا شریک لک و ان محمداً عبدک و نصرک و آل محمد و عجل به شهادت اینکه پیامبر عبد توست و رسولک و توجه الیک و اتصل الیک و استشفع الیک به نبیک نبی رحم محمد صلی الله علیه و آله و سلم تسلیماً و به امیرالمومنین علی بن ابیطالب و فاطمه الزهرا و الحسن و الحسین عبدیک و امینیک و حجتک علی الخلق اجمعین به علی بن الحسین زینالعابدین و نور الزاهدین تعابیری که در مورد خود امام سجاد اونجا تو دعا قسمت میدهم و واسطه میکنم در درگاه تو امام سجاد را که زینالعابدین نور زاهدین کلمات را داشته باشید و وارث علم النبیین و المرسلین، وارث علم نبیین و مرسلین و امام الخاشعین.»
چقدر کلمات دقیق و قشنگ است. امام خاشعین، امام سجاد علیهالسلام، «و ولی المومنین و القائم فی خلقک اجمع و باقر علم الاولین و الآخرین،» امام باقر، «و دلیل علی امر نبیین و المرسلین و المقتدی به ابائه الصالحین و کهف الخلق اجمعین به جعفر بن محمد صادق من اولاد النبیین و المختدی به آبائه الصالحین و البار من عترته البرره المتقین.» چه خوب حفظ کرده بوده جناب ابوحمزه این طولانی را. «و ولی دینک و حجتک علی العالمین و موسی بن جعفر العبد صالح من اهل بیت المرسل ملسانک فی خلقک اجمعین و الناطق به امرک و حجتک علی بریتک و علی بن موسی الرضا مرتضی الزکی المصطفی المخصوص به کرامته،» امام رضا هم قشنگ، «و داعی الی طاعتک و حجتک علی الخلق اجمعین و محمد بن علی الرشید،» توصیف امام جواد علیهالسلام، «القائم به امرک الناطق به حکمک و حقک و حجتک علی بریتک و ولیاک و وبن احباک و علی بن محمد سراج المنیر و رکن الوثیق،» امام هادی، «القائم ادلک و دایی دینک و دین نبییک و حجتک علی برکتک و الحسن بن علی عبدک و ولی یک و خلیفتک المعدی عن کفی خلقک عن آبائه الصادقین و به حق خلف الائمة المازین.»
امام زمان را جدا از همه و با عطف آورد. اینجا یه حق جدا میآورد. «به حق این باقیمانده از بقیه.» حالا زبان کی؟ زمان امام سجاد است، دعای امام سجاد بوده، خیلی تو اینها نکته است. «به حق خلف الائمه الماضین و الامام الزکی الهاد المهدی و الحجت بعد آبائه علی خلقک المؤیدی عن علم نبیک و وارث علم الماضی المخصوص الداعی الی طاعتک و طاعت آبائه الصالحین یا محمد، اللهم صل علی محمد.»
اینجا دیگر توسل مستقیم خود اهل بیت. «یا ابوالقاسم، به ابی انت و امی الی الله اتشفع بک.» همون دعای توسل خودمان میشود یه جورایی که رهبر انقلاب خیلی سفارش کردند ایام خوانده بشه. «والائمه من ولدک و به علی امیرالمومنین و فاطمه و الحسن و الحسین.» یه بار خدا را خطاب کرد، اهل بیت را قسم داد، یعنی خدا را به حق اهل بیت قسم داد. یه بار به خود اهل بیت خطاب میکنیم همش تو این دعا و «فاطمه و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الخلف القائم المنتظر. اللهم فصل علیهم و علی من تبعهم و صل علی محمد و آل محمد صلات المرسلین و صدیقین و صالحین صلات لا یقدر علی احساءها غیره.»
یه صلواتی بر اینها بفرست خدایا که هیچ کسی جز تو قدرت بر شمارش آن نداشته باشد. «اللهم الحق اهل بیت نبیک و ذریتهم و شیعته به نبییک سید المرسل.»
اول قسم داد خدا را به حرمت اسلام و قرآن و شهادت به توحید و شهادت به رسالت و به حق اهل بیت و بهطور خاص حق امام زمان. بعد به خود پیغمبر خطاب کرد به اهل بیت. حالا اینجا میگوید خدایا و صلوات فرستاد برای اهل بیت. آخرش: «خدایا اهل بیت پیغمبرت را و ذریهشان را و شیعیانشان را ملحق کن به نبی خودت، سید المرسلین، والحقنا بهم ما را هم به اینها ملحق کن، مومنین، مخبتین،» در حالی که مومنیم مخبتیم، «فائزین، متقین، صالحین، خاشعین، عابدین، موفقین، مصددین، زاکین، طائبین، ساجدین، رافعین، شاکرین، حامدین، صابرین، محتسبین، مصابین اوصاف. اللهم انی تولا ولیهم،» خدایا هر که ولی اینها باشد، من ولایتش را میپذیرم، «واعتبر الیک من عدوهم،» هر کسی که دشمن اینها باشد، من ازش بیزارم، «واتقرب الیک به حبهم.»
همین کلمات شبیه این تو زیارت عاشورا است. «من با محبت به اینها به تو نزدیک میشوم و موالاتهم و طاعتهم به موالات اینها و طاعت اینها. وارزقنی بهم خیر الدنیا و الآخره.» به واسطه اینها خیر دنیا و آخرت را به من بده. «واصرف عنی بهم احوال یوم القیامه.» به واسطه اینها سختیها، هراسهای روز قیامت را از من دفع کن. «وهم اولیاک و الاولون بالمومنین و المومنات.» اینها اولیای تو هستند. اینها سزاوارترند نسبت به مومن و مومنات. «والمسلمین و المسلمات من بریتک و اشهد انهم عبادک المومنون.» ببین حالا کلاً این دعایی که قرار است دو خط باشد، حضرت درخواست حاجت بکند، بیست خط قبلش همش ابراز عشق و علاقه به اهل بیت و ابراز معرفت به اهل بیت. نکته امام رضا هم دیگر لازم نیست که بگویم. کنار امام رضا خودت میدانی دیگه. بده! یه کنار امام رضا میگوید پنجاه خط حاجت میگوید. اینجا امام که امام ده یاد داده، پنجاه خط ابراز عشق و علاقه به اهل بیت، دو خط ابراز حاجت است که اونجا میبینید ابوحمزه وقتی دعا را میخواند دست شکسته رو دست میکشد، خوب میشه. اینجوریه.
«اللهم انی توسل الیک بهم و اتشفع بهم الیک ان تحی یعنی مهیاهم ازت میخوام که مدلی که اینا زندگی کردند، من زنده باشم و تمتی الی طاعتهم و ملهت بر طاعت اینها و ملت اینها جون منو بگیرید و تمنعنی من طاعت عدوهم.»
مانع از این بشود که من از دشمن اینها اطاعت کنم. «و تمنع عدوک و عدوهم منی.» دشمن اینها و دشمن خودت را هم مانع شو نسبت به من. «و تقنینی بک.» بینیاز بشوم. «و باولیائک ام من اغنیته عنی.» به واسطه تو و اولیاء از کسی که او را از من غنی کردی، بینیاز بشوم. «و تسهلنی لمن احوجتهم الیه.» تسهیل کن شرایط را برای من نسبت به آن کسانی که آنها را به من محتاج کردی. «و تجعلنی فی حفظک فی الدین و الدنیا و الآخره.» من را در حفظ خودت قرار بده در دین و دنیا و آخرت. «و تطلبسنی العافیه.» به من لباس عافیت بپوشان.
عافیت یعنی چی؟ آقا، عافیت را ما معمولاً میگوییم مثلاً عافیتطلبی و اینها که میگوییم یعنی یک کناری بروم از مشکلات در امان باشم. این لزوماً عافیت نیست. عافیت یعنی اینکه خدا مراقب بندهاش باشد، آسیب نبیند. کدام مانع آسیب دیدن بندهاش بشود؟ مدافعة الحق عن العبد. به این میگویند عافیت که فرمود در شب قدر مهمترین حاجت را سوال کرد: «آقا چی بخواهم از پیغمبر؟» حضرت فرمودند: «عافیت بخواه.» مهمترین حاجت شب قدر؛ عافیت. عافیت به این نیست که گرفتار نمیشوی، عافیت به اینه که اگر گرفتار شدی آسیب نمیبینی. خیلی بین این دو تا تفاوت است. عافیت به این است که گرفتار نشویم؟ نه، گرفتاری برای همه است. هر چه مومنتر باشه، گرفتاریت هم بیشتر. تفاوت مومن و غیر مومن در این نیست که مومن گرفتار نمیشود، غیر مومن گرفتار میشود. غیر مومن بچهاش معلول میشود، بچهاش مریض میشود، زندان میافتد. مومن که این چیزا را ندارد؟ نه آقا، برای مومن بیشتر از اینهاست. تفاوتش به اینه که مومن آسیب نمیبیند؛ خصوصاً چه آسیبی؟ آسیب اعتقادی، آسیب فکری، آسیب دینی، آسیب ایمانی. خیلی اینها مهم است. از خدا عافیت میخواهد.
دیگه چی؟ «حتی تحسن عن المعیشه.» به من عافیت بده. به واسطه این عافیت، زندگی برایم گوارا بشود. با عافیت، زندگی گوارا میشود. «والحظنی.» چقدر این عبارت قشنگ است. بعضی وقتها اگر شد، تو قنوت نمازم یه خط را فقط بخوانیم، اگر بقیهاش را نخواندیم. خیلی یه خط غوغاست. برخی از اهل دلم خیلی به این عبارت علاقه داشتم. «والحظنی بلحظه من لحظاتک الکریمه الرحیمه الشریفه.» یه دونه از آن ملاحظهها، ملاحظهها، نگاه، یه نگاهی به من کن. یه ملاحظهای کن از آن نگاههایی که کریم و رحیم و شریف است، از آن نگاههای پرمحبت قشنگت. یه دونه ما قشنگ دوباره میگویم حفظ کنیم: «و لحظنی بلحظه من لحظاتک الکریمه الرحیمه الشریفه تکشف بها انی ما قد ابتلیت.» با این نگاهت هر چه من گرفتاری دارم، برطرف میشود. یه نگاه بکنی، برطرف میشود.
خب، آدمی که انقدر ابراز علاقه و توجه نسبت به اهل بیت کرده، میشود خدا بهش توجه نکند؟ آن همه وقتی توصیف کرده، اسم آورده، قسم داده، یه بار اسم این ذوات مقدسه را آورده، قسم داده در پیشگاه خدا. یه بار تکتک اینها را خطاب کرده، تموم شد دیگه. واسه خودش دیگه زمینه توجه دیگه درست شد. حالا درخواست میکند: «خدایا یه توجه لحظهای، یه دونه نگاه.» تو روایت داره: «خانمی که تو خونه شوهرش کار میکنه، دنبال منفعت دنیایی و اینها هم نیست، یه چیزی رو جابجا میکنه، ظرفی رو میشوره، زبالهای رو برمیداره، یه حرکتی تو خونه انجام میده...» حالا در مورد خصوص خانمها این را میفرماید که: «وقتی این کارو انجام میده، نظر الله الیها.» خدا بهش نگاه میکنه. «و من ینظر الله الیه لم یعذبه.» کسی که خدا بهش نگاه کنه، دیگه عذابش نمیدهد.
روایتهای عرفانی عجیبغریب تو چه جاهای سادهای وجود داره. کاسهبشقاب جابجا کرده. دیگه میره اونور. یه بخشی از عمده که حالا تو این تجربیات نزدیک به مرگ و اینها خانومها را میبینید که معمولاً اوضاعشان بهتر است به نسبت آقایون، به خاطر اینه که باب رحمت برای خانمها وسیعتره. روایت هم داره که حالا نمیخواهم بهش بپردازم: «علم الله ضعفهن فَرَّحَهُنَّ.» خدا ضعف اینها را میداند، واسه همین بهشان رحم میکنه. خیلی سختگیری ندارد؛ مگر تو یه سری چیزهای دیگر که سختگیریاش چون زندگیها رو به آتیش میکشند، مثل بحث حجاب و اینها، اونجا اتفاقاً سختگیری دارد. ولی نسبت به چیزهای دیگرش نه. تو عباداتشان هم که میبینید خدا راه آمده و کوتاه آمده و تخفیف داد و اینها را که اصلاً نمیخواهد انجام بدهی و اونو بعداً انجام بدهی و اینو حتی بعداً هم نمیخواهد انجام بدهی و… یه مرد بینماز با یه زن بینماز خیلی با هم تفاوت دارند دیگه، درسته آقا؟ زن بینماز است، اتومات خودش یه چند روز در ماه کنسلی خورده بهش. نام مصادیق رحمت خدای متعال. واسه همین اوضاعشان از این جهت بهتر است. یک کار هم تو خونه کرده باشد و یه بچه شیر داده باشد و تو روایت داره: «به هر جرعهای که بچه شیر میخوره، انگار یه فرزندی از فرزندان اسماعیل را آزاد کرد.» به هر جرعه شیری که بچه میخوره. به هر جرعهای، یه فرزندی از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده. با یه شیر دادن دو سال تمومه دیگه. بهش واجب میشه دیگه. یه زایمان میکنه، همه گناه هایش بخشیده میشه. درست. این باب رحمت، باب رحمت.
حالا چی شد که اینو گفتم؟ میفرماید: «یه نگاه خدا بهش میکنه.» نگاه کنه خدا دیگه عذاب نمیدهد. حالا اینجا تو این دعا چی میخواهیم؟ «خدا یه نگاه به ما بکنه. من لحظاتک الکریمه الرحیمه الشریفه.» یه نگاه از اون نگاههای با محبت صمیمی اثر رفاقت که از اون نگاهها بکنی، همه گرفتاری برطرف میشود. «تکشف بها انی ما قد ابتلیت.» کیی نگاهو بکنی، اون گرفتاری من برطرف میشه. «و دبرنی بها الی احسن عاداتک.» این زبان امام سجاد عالم به خودش ندیده کسی بتواند با خدا اینجوری حرف بزند. واقعاً میگویم. حالا همه اهل بیت همینجوری هستند، ولی اونی که خدا در را باز کرد یکمی صدای نجوا را با خدا به گوش ما رساند، امام سجاد بود. بقیه اهل بیت تو پستوِ خلوت بودن. خیلی صدای نجواشان به گوش ما نرسید. بهتون بگویم ما داریم با همدیگه چی میگوییم. دوتایی یه دری وا کرد، این صدای نجوای امام سجاد به گوش ما رسید. خیلی زیباست، خیلی. چقدر با خواندن صحیفه سجادیه مسلمان شدند. میگفت: «فکر نمیکردم به عمرم که انسانی در این عالم باشه بتونه با خدا اینجوری حرف بزند. یه جوری با خدا حرف میزنه انگار پنجاه سال ندیم خدا بوده. خلوت اندرونی، دوتایی نشستن با هم صبح تا شب گپ میزنن.» اینجوری با خدا حرف میزنه. میشه مگه آدمیزاد اینجور با خدا حرف بزنه؟
«دبرنی بها.» خدایا تدبیر امر من کن به آن قشنگترین عادت خودت. من گناهکارم. من لایق نیستم. تو که خوبی و تو عادت داری به خوب رفتار کردن. تو بر اساس عادت خودت رفتار کن. چرا خلاف عادت رفتار میکنی؟ حالا من یه اشتباه کردم، چرا عادت خودت را به هم میزنی؟ چقدر قشنگ! تو به همون عادت همیشگیت با من رفتار کن. همیشه نعمت میدادی، نگاه نمیکردی من لایقم یا لایق نیستم. حالا یه اشتباهی کردم، یه جرمی، یه خطایی. تو همون طبق روال خودت عمل کن. خیلی زیباست.
«و اجعلها عندی.» با آن قشنگترین عادتت که با من رفتار میکردی، رفتار کن. «فقد ضعفت قوتی.» ببین قوه من ضعیف شده. «و قلت حیلتی.» ببین دیگه فکرم کار نمیکنه. «و نزل بی ما لا طاقتی لی.» چیزی سرم آمده که طاقت طاقتش را ندارم. «فردنی الی احسن عاداتک.» من را دوباره برگردان به همون عادت همیشگی قشنگ خودت. «فقد ایست ممن عند خلقی.» چقدر زیباست این! من از چیزی که پیش خلق تو است، مایوس شدم، ناامیدم؛ «الا رجاک فی قلبی.» جز امید به تو در دلم نیست.
هر یه دونش یه استوری است. قشنگ یه استوری با یه آهنگ عشقولانه! «فلم یبق الا رجاک فی قلبی.» جز امید تو چیزی در دل من نیست. «و قدیماً ما مننت علیه.» تو از قدیم به من منت میذاشتی. منت تو، لطف تو که مال یه روز و دو روز نیست. از اول بوده. از قبل اینکه من باشم، فکر همهچیز از اون موقع که من لطف داشتی. «وقدرتک یا سیدی و ربی و خالقی و مولای و رازقی علی ازهاق ما انا فی حیف ان ابتلای تُنی.»
ای سید من، رب من، خالق من، مولای من، رازق من! قدرت تو بر از بین بردن چیزی که الان من گرفتارشم، مثل قدرتت است آن وقتی که من رو گرفتار کردی. مثل قدرت تو قبل امروز. واسه تو که فرقی نمیکنه که. من قدرت ندارم برطرف بکنم. تو که قدرت تو قدرت داری، بدی. تو قدرت داری، بگیری. تو قدرت داری تو اوضاع خوش قرار بدهی. تو قدرت بد قرار بدهی. واسه تو که فرقی نمیکنه. من ضعیفم، نمیتونم. من تو اون اوضاع که بودم حالم خوب بود، تو این اوضاع گرفتار شدم. برای من خیلی فرق میکنه، برای تو فرقی نمیکنه. تو هم که همیشه به عادت خودت رفتار میکردی. عادت تو هم به اینه که... «و سبیلک ابقاع المجرم، عادتک الاحسان الی المصین.» چقدر دعا ی ماه رجب! «عادتک الاحسان الی المصی.» تو عادت داری به اینکه به گناهکار لطف کنی. توی زیارت جامعه: «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم.» شما عادت به احسان دارید. اصلاً طرف مقابل کاری نداریم که کیه. شما به خودتان نگاه کنید. یکی از دعاهایی که خیلی سفارش شده اینه: «رفع البی ما انت اهلٌّ و لا تفعل بی ما انا اهلٌّ.» تو میخواهی با من رفتار کنی، به خودت نگاه کن، به من نگاه نکن. تو ببین تو لایق چی هستی، نه اینکه من لایق چیام. تو به خودت نگاه کن. به خودت که نگاه کنی، میگوید: «آقا اینکه لایق نیست.» من که لایق دادنم. من لایق عنایتم. برا من بد میشه اگر نکنم. چقدر قشنگه!
«الهی ذکر و عوائدک یونسنی.» اینجا دیگه اوج دعاست. دیگه فراز عاشقانه، فراز آخر به فراز عاشقانه. خدایا یاد این محبتهای تو به من انس میده. «و رجاء انعامک یقربنی.» امید به اینکه تو به من عنایت میکنی، منو میکشونه سمتت. «و لم اخل من نعمتک منز خلقتی.» از وقتی هم منو خلق کردی، یک لحظه بر من نگذشته که نعمت از تو نداشته باشم. «فانت یا رب ثقتی و رجا.» تو تکیهگاه منی. تو امید منی. «و سیدی و ذابلانی.» تو سید منی. تو مدافع منی و راحم و بی تویی که به من رحم میکنی. «و المتکفل به رزقی.» تویی که کفیل رزق منی. «فاستلک یا رب محمد و آل محمد،» ای خدای پیامبر و آل پیامبر، «ازت میخوام ان تجعل رشدی بما قویت من الخیر.» رشد منو تو اون چیزی قرار بده که از خیر قضاوات و ختمته و قدرته. «و انت تجعل خلاصی مما انا فی.» منو تو این اوضاعی که هستم، از اینی که هستم خلاص کن. «فانی لا اقدر علی ذلک من قدرت ندارم از این اوضاع بیرون بیام الا بک وحدک،» مگر اینکه فقطم خودت، «لا شریک لک شریکیم ندار و لا اعتمد فیه الا علیک.» به کسی هم جز تو تکیه ندارم. «فکن یا رب الارباب و یا سید السادات،» چقدر تعابیر قشنگ! ای ربالارباب، ای سیدالسادات، «عنده حسن ظنی.» پیش همین حسن ظن من باش. من به تو حسن ظن دارم. تو هم به همین حسن ظن من رفتار کن. «و اعتنی مسئلتی.» اونی که ازت میخوام، بهم عنایت کن. «یا اسمع السامع، ای افسر الناظرین و یا احکم الحاکمین و یا اسرع الحاسبین و یا اغدر القادرین و یا اطهر القاهرین و یا اول الأولین و یا آخر الآخرین و یا حبیب محمد و علی.»
خدا را صدا میزنه میگوید: «ای رفیق پیغمبر و امیرالمومنین!» چقدر زیبا! «و جمیع الانبیاء و المرسلین و الاوصیاء المنتجبین.» صلوات بفرستید. این عبارت آخرش هم بگویم: «و یا حبیب محمد صلی الله علیه و آله و اوصیائه و انصاره و خلفا و احبائه المومنین و حجج کل بالغین من اهل بیت رحمت مطهرین از زاهدین اجمعین صلی علی محمد و آل محمد رفع البی ما وانت اهلٌّ ارحم الراحمین.» یه صلواتی بفرستید.
خب، این دعا تو صحیفه سجادیه نبود. بهش توجه داشته باشید؛ در محج الدعوات سید بن طاووس. حالا یه سوالی که پیش میآید اینو جواب بدهم و بریم تو رو ادامه. یه سوال اینه که خب آقا، اگه اهل بیت اینجور قدرت داشتند که یه دعایشان را به کسی بخوانند اینجور مشکلش برطرف میشد. مشکلات بودن. اینو یه بار خود حضرت بهش اشاره میکنند، توی قضیهای که مشکل شخصی را برطرف میکنند. یکی متلک میاندازد میگوید: «اینا خودشون همیشه تو فقر و فلاکتن، بعد ادعاشون اینه که مشکلات بقیه را هم برطرف میکنند. تو اگه قدرت داری اول مشکل خودت رو برطرف کن.»
یه پاسخی دارند امام سجاد. مختصرش اینه: فرمودند ما مسئولیم که نسبت به تقدیر الهی تسلیم باشیم. اونی که برای خودمان رخ میده، تسلیم خدا. اونی که خواسته، دعایش هم میکنی، ولی تسلیم. نسبت به دیگران هم وظیفه داریم برایشان دعا کنیم. خب، برای بقیه دعا میکنیم. خیلی وقتها هم به دعا، مشکل بقیه برطرف میشود. این میشود که مشکلات دیگران غالباً به واسطه اهل بیت برطرف میشود. خودشان، ولی در مشکلاتیاند که اثر مصلحتی است. مثلاً امام کاظم علیهالسلام. آیت الله بهجت میفرمودند که: «ایشان دیدند که عذابی دارد میآید برای امت، شیعیان یه کاری که باید انجام داده بودند، انجام نداده بودند.» خدای متعال مقدر کرده بود که اینها را عذاب کند. امام کاظم را مخیر کرد خدای متعال که: «امت را عذاب کنم یا تو را گرفتار کنم؟» اینجا دارد که امام کاظم عرض کرد: «خدایا، من گرفتار بشوم.» این شد که سالها کنج زندان با اون اوضاع رفع بلا کرد از امت.
خیلی از گرفتاریهای اهل بیت اینه: یک تنه بار بلا را به دوش کشیدند. یه بخشی از اطلاعات امام سجاد هم همین. با این اطلاعات رفع بلا کرد از مسلمین. به جان خرید. جان فدا بود. خودش را فدا کرد. حقاً و انصافاً اطلاعات امام سجاد خیلی سنگین است. خیلی از ذهن بیرون است. واقعاً قدرت تحمل این گرفتاریها خیلی سنگین است. سه چهار نفرند تو کربلا. اینها بار مصیبت را به دوش اینها بود. بار گرفتاریها را به دوش اینها بود بعد از امام حسین علیهالسلام. یکی حضرت رباب سلام الله علیها است، یکی حضرت زینب سلام الله علیها، یکی هم امام سجاد علیهالسلام.
تقریباً میشه گفت افراد اصلی این کاروان که بار سنگین این مصیبت را متحمل شدند، این سه نفرند. شما از همین مقایسه احوال این سه نفر به خیلی چیزها میرسید. حضرت رباب را گفتند یک سال بیشتر دوام نیاورد بعد از امام حسین علیهالسلام. ماتت کمداً. دق کرد از شدت مصیبت، از دنیا رفت. زینب کبری یک سال و نیم بیشتر دوام نیاورد بعد از امام حسین علیهالسلام. اونهایی که خوب فهمیده بودن کربلا چه گذشت، خیلی نموندن. یک سال، یک سال و نیم بیشتر تحمل نکردند.
این حجت خدا بود. امام سجاد بود. از سی تا چهل سال گفتند که بعد از پدر در قید حیات بود. این چهل سالش تماماً مثل اون یک سال رباب بود، مثل اون یک سال و نیم زینب بود. چه قدرتی خدا به این مرد داده بود در این مصیبت! عادی هم نمیشد برایش. از اون جوش و خروشش هم نمیافتاد. ساعت به ساعت اوضاعش اینطور بود، احوالش اینطور بود. با جرقه آتش میگرفت، ملتفت کربلا میشد. گفتند هر چی میدید، آب میدید، غذا میدید، اشکش جاری میشد. گفتند حتی سقا را میدید تو خیابون، اشکش جاری میشد. «لابد به یاد سقای بیدست میافتاد. سقای تشنه، سقای اسیر.»
میدید دختر بچه میدید، این وصیت پدرش بود دیگه: «شیعتی مهما شربتم ماءُ عَذبٍ فاذکرونی.» کیی لایقتر از امام سجاد که به این وصیت عمل کنه؟ اون سفارش پدر به همه شیعیان، به همه تاریخ. فرمود: «هر وقت آبی خوردید که جانتان سر آمد، به یاد ما هم باشید.» «او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی.» هر جا هم خبری از یه غریبی به گوشتان رسید یا از یه شهیدی خبر به گوشتان رسید، برای من گریه کنید، برای من ناله کنید.
یه روضه هم هست، نمیدانم چی شد این ور رفتم. چیز دیگری میخواستم بخوانم. شاید حوالهای بوده. انشاءالله با این روضه ترحمی بشود، رحمت جاری بشود بر قلوب همهامون. دیگه اینوری اومدیم، انشاءالله عنایت این طرف شامل حالمان بشود. بعد از این جملهای که امام حسین علیهالسلام به سکینه فرمود که سفارش بود برای همه شیعیان که هر وقت آب خوردید، به یاد من باشید، یه جمله دیگر هم دارد: «آه! لیتکم فی یوم عاشورا کنتم تشهدونی.» ای کاش ظهر عاشورا شماها بودید! جای دیگر کسی نشنیده امام حسین خطاب کرده باشه، بفرماید: «کاش شماها کربلا بودید، کاش ظهر عاشورا بودید.» اینجا از طریق سکینه خبر رسونده به شیعیان: «به شیعیانم بگو کاش کربلا بودید، کاش ظهر عاشورا بودید، کاش این صحنه را میدیدید!» کدام صحنه را؟ «کیف استثقیْتُ لطفلی؟» آن وقتی که برای بچه طلب آب کردم، اونها زورشان آمد به من رحم کنند! کاش بودید کربلا، برای شماها! کاش بودید کربلا و انقَدَر ناله میزنید! چه حالی دارد اون امامی که بود کربلا تو خیمه بود و بابا درخواست آب کرد و بچه رو شعبه سیراب کرده؟
در حال بارگذاری نظرات...