خدا نمی گذارد
در این جلسه تحلیلی و پرحرارت، با نگاهی نو به آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» پرداخته میشود؛ آیهای که بهعنوان منشور استقلال و عزت مؤمنان معرفی میگردد. با بیانی عمیق، رابطه میان اراده تکوینی و تشریعی را روشن میشود و نشان داده میشود چگونه با عمل به اراده الهی، سلطهناپذیری مؤمن در عالم محقق میشود. از مفهوم نفاق و ظاهربینی تا نقش ایمان و دانش در نبرد تمدنی امروز، سخنانی شنیدنی مطرح میشود که شنونده را به خودآگاهی، مقاومت و بیداری در مسیر ظهور دعوت میکند
تمایز اراده تکوینی و تشریعی در سنت الهی و تأثیر آن بر انسان
رابطه میان عمل به تشریع و تحقق وعدههای تکوینی در دنیا
تبیین رابطه دنیا و آخرت بهعنوان ظاهر و باطن یک حقیقت
نقش منافقین در گشودن راه سلطه کفار بر مؤمنین
بررسی فقهی مصادیق سلطه کافر؛ از قضاوت تا ازدواج
نفاق و ظاهربینی بهعنوان ریشه انحراف و وابستگی فکری
پیوند ایمان و علم در ایجاد قدرت تمدنی امت اسلامی
رسالت تاریخی دانشگاه و نخبگان در نبرد با تمدن باطل
ظهور امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بهعنوان تجلی کامل نفی سبیل
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
اولاً، عرض سلام و قبول زیارت خدمت رفقای عزیزم. انشاءالله که در محضر امام رضا (علیه السلام) از برکات و عنایات خاص ایشان بهرهمند باشید و باشیم و انشاءالله این سفر نقطه عطفی در زندگی همه ما باشد و با دست پر انشاءالله از محضر امام رضا (علیه السلام) به شهرمان برگردیم. انشاءالله از این فرصت نهایت استفاده را ببریم. فرصتی استثنایی است. معلوم نیست در عمرمان چقدر این شرایط، این امکانات، این امنیت، این رفت و آمد، این حمل و نقل، این امکانات و شرایطی که دست به دست هم دادهاند تا ما بتوانیم با آرامش، با آسایش و با فراغ بال در این روزها و در این ساعات در محضر امام رضا (علیه السلام) باشیم—مخصوصاً امشب که شب جمعه هم هست—و انشاءالله از این رحمت و برکت خاص امشب بهرهمند شویم.
دیدن رفقایی مثل شما خودش به خودی خود برای ما مطلوبیت دارد، یعنی شیرین است. بچههای مؤمن، با صفا و انشاءالله دانشمند. حضور شما در این جلسه خودش برکت است، بدون اغراق و تملق. انشاءالله که در محضر عالِم اهل بیت، امام رضا (علیه السلام)، بتوانیم حامل این علم و این معارف باشیم و از جنس آن کاری که امام رضا (علیه السلام) انجام دادند و دنبالش بودند، بتوانیم در زندگیهایمان انجام دهیم و محقق بکنیم. انشاءالله چند نکته عرض میکنم و اگر به گفتگو هم رسیدیم، گفتگو میکنیم. احتمال دارد بحث چالشی باشد، ولی خب بحث مهمی است. نکته به نکته و پله به پله انشاءالله جلو میرود.
نکته اول و پله اول بحث این آیه شریفه است در سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۱. البته آیهای طولانی است و ما با بخش آخر آیه کار داریم. آیه مهمی است، خیلی مهم است. در فضای علمی و فضاهای فقهی و طلبگی جزو آیات خیلی مهم است، ولی متأسفانه در فضاهای گفتمانی و برندسازی از آیات قرآن، از آن آیاتی نبوده که خیلی سر زبانها باشد؛ نمیدانم چرا. یک ضعفی دارد این قضیه، با اینکه اساساً آیه خودش برنده است؛ یعنی یک عبارتی دارد که باید زود این عبارت در هر موقعیتی، آن موضوع را بِقاپَد، ولی اینجور نیست. آخر این آیه اینطور تعبیر میکند و میفرماید: "وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا." که علما از آن یاد میکنند به آیه نفی سبیل.
خیلی جاها از این آیه استفاده میکنند و جزو ادله شرعی است که فقها در موضوعات مختلف به آن ارجاع میدهند که بعضی نمونههایش را انشاءالله برایتان عرض میکنم. تا احساس بکنند دارد مصداق میشود برای این موضوع، میگویند: "خب نفی سبیل، آیه حرام کرده، پس حرام است." نفی سبیل یعنی چه؟ میفرماید: "خدا لَن یَجْعَلَ اللَّهُ..." حالا بحثهای طلبگی نمیخواهم بکنم، البته شما ماشاءالله گیراییتان خوب است، بسته طلبگی هم باشد مطلب را میگیرید. "لن" یک بحثی است، حالا عربی حتماً خواندهاید دیگر در دبیرستان و اینها؛ میگویند که جزو ادوات نفی است. حالا در بحثهای ادبی و نحوی میگویند که نفی اَبَد انجام میدهد. ما در بحثهای تحقیقی به این نرسیدهایم. به تعبیر استاد آیتالله جوادی آملی، میفرمود که این نفیِ معبَّد نیست، نفیِ مؤکد است. حالا وارد بحث نمیشویم که نمونههایی هم در قرآن میآوردند برای مسئله. خلاصهاش این میشود، حالا سادهاش این است که یک نفی شدیدی را خدای متعال دارد بیان میکند که: "قطعاً اینگونه نخواهد شد." "لَن یَجْعَلَ اللَّهُ"؛ قطعاً خدا این را اجازه نخواهد داد. چه چیزی را اجازه نخواهد داد؟ این را که "لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا." این را که به نفع کافر علیه مؤمن، به سود کافر و به زیان مؤمن راهی باز شود، یا به تعبیری کافر بر مؤمن مسلط شود، غلبه کند و سلطه پیدا کند، که از آن تعبیر میکنند به آیه نفی سبیل. "سبیلی"؛ اصلاً خدا قرار نمیدهد. خیلی آیه عجیبی است، خیلی پرمغز است. خدا راه نمیدهد به اینکه کافر بر مؤمن مسلط شود. قطعاً همچین چیزی رخ نخواهد داد.
مفسرین بحث میکنند که این مربوط به کجاست. با توجه به آیات، یعنی قبل از این آیه که "اللهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ" و اینها، "الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ" (در مورد منافقین است، اول آیه در مورد منافقین است)، شیادیهای منافقین که میایستند ببینند کی میبرد؟ اگر کفار بردند، میآیند خودشان را قاطی آنها میکنند و شروع میکنند به ملامت مؤمنین. اگر مؤمنین بردند، میآیند خودشان را قاطی مؤمنین میکنند و میگویند "ما هم با شما بودیم، ما هم نماز خواندیم، مال همه است، جناحیاش نکنید پیروزی را" و از این حرفها. آنها وسط ایستادهاند ببینند کی برنده است، همیشه با برنده هستند. بعد میفرماید که "خُد کِی حکم میکند در قیامت؟" بعد آخرش میفرماید: "خدا برای کافرین علیه مؤمنین راهی را نخواهد گشود، راهی قرار نخواهد داد."
برداشت اولیهای که از آیه میشود، این است که منظور قیامت است و اکثر مفسرین هم همین را گفتهاند. گفتهاند که در آخرت، در قیامت، کفار هیچ حجتی ندارند، برهانی ندارند، راهی ندارند برای اینکه بر مؤمنین غلبه کنند. این را طبری گفته، شیخ طوسی گفته و دیگران گفتهاند که اینها مؤمنین در قیامت برترند، موقعیتشان برتر است. این از جهت وضعیت قیامت. ولی یک معنای دیگر هم علامه طباطبایی به آن اشاره میکند. یک معنایش این است که در همین دنیا هم خدا عالَم را طوری آفریده که کلاً همهچیز به نفع مؤمنین تمام شود. دیدهاید شیب میاندازند وقتی میخواهند پشتبام را درست کنند؟ شیب میاندازند به سمت کفشور. همهی آن سطح پشتبام را در یک مقیاسی قرار میدهند که آب به هر جایی که رسید، سرازیر شود به سمت کفشور. خدای متعال عالَم را وقتی آفرید، یک طوری آفرید که هرچی به هرکی خواست برسد، هرچی هرجا رفت آخر برسد به مؤمن. کفشور عالم را—حالا البته آنجا مثال کفشور پایینتر و وزنش پایینتر از محیط است، در واقع اینجا بالاتر است—خدا یک کاری کرده در این عالَم، یک شیبی قرار داده که آخر همهچیز به نفع مؤمنین بشود. سازوکار عالم را این شکلی آفریده. این باعث میشود که هیچوقت کافر بر مؤمن غلبه و سلطه پیدا نکند. اصلاً سازوکار عالَم به این نیست که بخواهد کافری را کمک بکند برای غلبه بر مؤمن.
خب، شما در ذهنتان سؤال میشود که خب، بسمالله! بیا از اول خلقت هرچه که بوده، به نفع کفار بود و مؤمنین همیشه بدبخت، بیچاره، گرسنه و فلکزده. انبیا یا زیر شکنجه بودند، یا در تبعید بودند، در زندان بودند، محصور بودند، محبوس بودند، آخر به قتل رسیدند. خب، خدا میفرماید که "من نمیگذارم کافر بر مؤمن مسلط شود." این چطور با همدیگر جور در میآید؟ این یک بحثی دارد. این نکته اول، پس اشاره به آیه بود.
وارد نکته دوم میشویم. بحثی که اینجا هست، این است که اینجا یک اراده تکوینی داریم و یک اراده تشریعی داریم. بحث دوم در مورد اراده تکوینی و تشریعی است؛ از آن مطالب بهدردبخوری که خیلی گرههای ذهنی را باز میکند. علامه طباطبایی خیلی جاها روی این بحث مانور میدهد و یکی از کلیدهایی که ایشان استفاده میکند برای حل مسائل، همین کلید اراده تکوینی و اراده تشریعی است. در سوره مبارکه نساء آیهای داریم که "مِنَ اللَّهِ" و "مِنْ عِنْدِ اللَّهِ" را توضیح میدهد و تفاوت این دو را بیان میکند و میفرماید: "کسی که این را حالیش نشود، اصلاً انگار هیچی حالیش نمیشود." آیتالله جوادی آملی در درس همین مطلب را میفهماند: "کسی که این نکته را نفهمد، هیچی نفهمیده است." تفاوت اراده تکوینی و اراده تشریعی. خب، یعنی چه اراده تکوینی و تشریعی؟
اولاً تکوین و تشریع یعنی چه؟
تکوین: بود و نبود.
تشریع: باید و نباید.
درست شد؟ مثلاً میگوییم آقا، امروز ناهار هست؟ هست دیگر؟ انشاءالله هست. انشاءالله ناهار میدهند. انشاءالله. انشاءالله میگویند که آقا مثلاً ناهار را در همین فضای حسینیه، مثلاً سفره را پهن میکنند، ساعت انشاءالله ساعت دو و نیم. انشاءالله ساعت دو و نیم. حالا تهش عدس پلو درمیآید. همه انشاءالله ماشاءالله. این میشود بود و نبود. غذا هست، ناهار هست، مثلاً سفره هست، قاشق هست، چنگال هست. اینها. بعد میآیند قانون میگذارند، میگویند: "اگر کسی سر دو و نیم سر سفره حاضر نبود، ۱۰ دقیقه دیر کند، دیگر بهش غذا نمیدهند." غذا هست، درست شد؟ "لا سمح الله"، اینجا غذا نمیدهند. خدا نکند. آن یک بود و نبود است، این هم یک باید و نباید. آن تکوین است، این هم تشریع. غذایی که هست، مثلاً نباید به کسی بیشتر از سه کفگیر غذا بدهند. مثلاً از این قبیل قوانینی که میگذارند.
همیشه تشریع هم بر مدار تکوین است. یک بحث خیلی مفصل و مبسوطی است، خیلی بحث فوقالعادهای هم هست. رابطه تکوین و تشریع از آن بحثهای جانداری است که اگر برای آدم حل شود، درهایی از علم و معرفت گشوده خواهد شد و هم با تکوین میتواند تشریع را بفهمد و هم با تشریع میتواند تکوین را بفهمد. به کار شماها هم خیلی میخورد. معمولاً دانشگاه ناظر به عالم تکوین فعالیت میکند، حوزه ناظر به عالم تشریع فعالیت میکند. بعضی رشتهها مثل حقوق و اینها هم البته به تشریع نظر دارد. بعضی رشتههای حوزوی مثل نجوم، هیئت و فلان و اینها به تکوین نظر دارد. البته او حوزه به تکوین نظر میکند برای اینکه تشریعش را بفهمد. میگوید که: من میخواهم ساعت نماز را بفهمم، من میخواهم نماز آیاتم را مثلاً فهم بکنم. برای همین میخواهم وارد آن فضا بشوم. ولی یک نفر هم نه، میگوید: "من به آن جنبه تشریعش کار ندارم، میخواهم با خود این سازوکار آشنا بشوم." این میشود عالم تکوین، عالم بود. آن میشود عالم باید. درست شد؟
همیشه هم این دو تا با همدیگر موافقاند. اگر جایی خدای متعال در عالم تشریع چیزی گفته، عالم تکوین را هم همان شکلی آفریده. عالم تشریع را اگر چیزی گفته، یک جوری است که منفعت شما در عالم تکوین هم به واسطه همین فراهم میشود و حاصل میشود. این خیلی نکته مهمی است، خیلی خیلی مهم است. حالا نکتهای که هست این است که این آیه، این جملهای که خواندیم، جمله نفی سبیل، تکوینی است یا تشریعی؟ اولاً که هر کدامش باشد، به آن یکی ربط دارد. بین این دو تا تفاوتی نیست. آها، تکوینی، تشریع نشده؟ دوستم گفتند تشریعی، تکوین نشده؟
نکته اول، مطلب اول دقت کنید: مطلب اول این است که تکوینیاش که محرز است. تکوین عالم آخرتش محرز است؛ یعنی آن عالَم، آنجا این شکلی است که خدا مؤمنین را مسلط قرار داده و زیر دست کفار نبرده. عالَمِ آن هم تکوین است دیگر. یک عالَمِ بالاتر. عالَمِ دنیاشی، تکمیل که نیست؟ نیست. خب، چه جور تکوینی است؟ نکته فنیای که میخواهم بهتان بگویم، داشته باشید، یادگاری. این است: در عالم دنیا تا شما به تشریعش عمل نکنید، تکوینش برایتان حاصل نمیشود. عالم دنیا این شکلی است. تشریعش یعنی ببین، وقتی میگویند تشریعی، یعنی به فعل شما. تشریع کار شماست. تشریع آنی است که خدا میگوید تو انجام بده. تکوین کار خداست. خدا در تکوین به خواست شما و بود و نبود شما و انجام دادن و ندادن شما کار ندارد. شما خوشتان بیاید، بدتان بیاید، رأی بدهید، رأی ندهید... آفتاب ۵ صبح طلوع میکند. همه جمع بشوید، شعار بدهید، اعتصاب کنید: "ما سر کار نمیرویم! ما روز را به رسمیت نمیشناسیم! ما نسبت به روز کافریم!" خورشید چیست؟ خورشید میآید با یک حالت دایورتوری خلاصه، سر ساعت میآید، کاری به این چیزها ندارد. ولی در عالم تشریع این شکلی نیست. شما حج اگر نروید، حج تعطیل میشود. نماز اگر نخوانید، مسجد تعطیل میشود. مسجد نه، تکوینش را البته آن تکوینش هم مرتبط با نماز شما هست که مسجد برقرار باشد، نماز جماعت، نماز جمعه اینها وابسته به عمل شماست. خدا فرموده ظهر جمعه نماز، ولی آن را شما باید محقق کنید. اگر شما نخواستید، خودش اتومات برقرار نمیشود که. "شما بودین و نبود، نماز جمعه برگزار میشود." شما باشید، برگزار میشود. نباشید، برگزار نمیشود. این میشود تشریع. "إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ." این یک بخشش همینجاست. تا شما اراده نکنی، تا شما محقق نکنی، محقق نمیشود.
خدا پس تکوین کرده، دقت؟ بعد میرسیم به مصداقها و مواردی که خیلی جالب میشود. خدا اراده کرده و تکوین کرده، در این عالم غلبه با مؤمنین است، سلطه با مؤمنین است. مؤمنین سوارند. در این عالَم کفار نمیتوانند سلطه داشته باشند. باطن عالم آخرت که خب این کاملاً معلوم است، در دنیا هم اگر شما این تشریع قضیه را گوش دادی، زیر سلطه نرفتی، زیر سلطه کافر نرفتی، تکوینش همینجا برایت محقق میشود. همینجا میبینی که خدا چهشکلی کمکت میکند برای اینکه زیر سلطه نروی. همهی اسباب عالم را برایت فراهم میکند، به نصرتت میآورد، کمکت میکند که تو را از چنگال سلطه خارج کند.
یک بحثی دوباره اینجا مطرح میشود که نمیخواهم وارد... یعنی اگر خیلی دیگر فولدر تو فولدر کنم، بعداً کجای بحث؟ یک فولدر دیگر که در این بحث باز میشود، بحث رابطه ظاهر و باطن است. اساساً ما عالم آخرت را میگوییم "این دنیا، آن دنیا"، نگاهمان مثلاً نگاه دوشنبه-سهشنبهای است که مثلاً امروز دوشنبه است، فردا سهشنبه است؛ در حالی که رابطه دنیا و آخرت، رابطه دوشنبه-سهشنبهای نیست. رابطه ظاهر و باطن، رابطه جسد و روح است. یک حقیقت پنهانی است که در این ابعاد ظاهری خودشان را نشان دادهاند. این ابعاد ظاهری هم کاملاً روی آن اثر دارند. همین الان حاضر است، همین الان هست. امام رضا (علیه السلام) که در محضرشان هستیم فرمود: "از ما اهل بیت نیست اگر کسی همین الان بهشت و جهنم را موجود نداند، مخلوق نداند." بعداً خلق نمیشود، همین الان هست. همین الان است. چرا پس ما اینجاییم؟ پس الان پس قیامت چی میشود؟ چی میشود قیامت؟ پرده. درست شد؟ و حالا هست. شما یک بدن مادی داری، یک بدن برزخی داری، یک وجود نوری داری. سنگین میشود مطلب.
داشته باشیم. ظاهر و باطن. تو باطن عالم وقتی میگوید آخرت، یعنی باطن. "يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا"؛ آخرت هم "غَافِلُونَ" - آن آیه قرآنش را هم یادگاری داشته باشید. "يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ غَافِلُونَ." میفرماید: "اینها یک ظاهری از زندگی دنیا را میدانند، ولی از آخرت غافلاند." ظاهر دنیا را میدانند، باطنش را نمیدانند. از باطنش غافلاند. میگوید: "ظاهرش را میدانند، از آخرتِ خود غافلاند." معنایش چی میشود؟ آخرت باطن زندگی دنیاست. رابطه دنیا و آخرت، رابطه ظاهر و باطن است. وقتی میگوید در آخرت کافر نمیتواند مسلط باشد و مؤمن مسلط است، یعنی در باطن عالَم این شکلی است. درست شد؟ آخرت یعنی این. در باطن این است. وقتی در باطن این است، همه کائنات دارد بر این مدار میچرخد. عالم بر این اساس آفریده شده. ولی تو ظاهر چرا محقق نیست؟ چرا ما نمیبینیم؟ چون آن تشریع خدا شنیده نشده، دستور شرعیاش انجام نشده، ظاهرش را محقق نکردیم تا باطنش در همین دنیا هم جلوه بکند. ما اگر ظاهرش را فراهم کنیم، باطنش بر همین جا هم سایه خواهد افکند، رخ خواهد نمود. باطن غلبه مؤمنین بر کافرین، ظاهرش همین دستور شرعی خداست. دستورش چیست؟ "زیر سلطه نرو، مطیع نشو، تسلیم نشو، تابع نشو."
آقا، پس تقیه و اینها چی میشود؟ تقیه نمیگوید تسلیم بشو، میگوید تسلیم نشو، ولی با فریب. فریبش بده که حالا یک وقتی حضرت آقا از این تعبیر به "نرمش قهرمانانه" کردند. یک حرکت دیگر. شما خود ایشان مثال کُشتی را یادم است که میزد. یک جور وانمود میکنی که انگار مثلاً در موضع ضعف و شکست و اینها. یک فنی میخواهد بهت بزند که احساس فلان، پادِ فلان ضعف را دارد، فلان فنی را که میخواهد بزند، یکهو از فلانجا غافلگیرش میکنی. یک احساس ضعفی، یک احساس پایین بودنی وانمود میکنی برای آسیب زدن. در تقیه هم این است. تقیه تسلیم شدن نیست، تابع شدن نیست، نوکری نیست. تقیه آسیب زدن است. یک شگرد مبارزاتی است. یک وقتی آنقدر امکانات نداری برای درگیر شدن، برای ضربه زدن، برای آسیب زدن، اینجا باید یک جور مدیریت کنی که هم آسیب نخوری، هم در موضع ضعف و موضع اضطراری که هستی، آسیب هم بزنی. این میشود تقیه.
پس هیچوقت هیچجا به ما توصیه به تسلیم و سازش و راه آمدن و تابع شدن و اطاعت کردن و اینها ابداً خدا نفرموده، بلکه گفته: "اطاعت نکن از اینها." وقتی اطاعت نکردی، تو را غلبه میدهد، پیروز میکند. هر چقدر این ظاهر را توانستی پیش ببری، به همان میزان باطن هم خودش را نشان خواهد داد. حالا اینجا یک بابی باز میشود از این دستور تشریعی خدا که علما مفصل بحث میکنند که آقا، هزار جا این خودش را نشان میدهد، به هزار دلیل. یعنی به هزار مورد ما میرسیم که شما میبینید میگویند فلان چیز حرام است، چون میشود سبیل کافر بر مؤمن. من حالا نمونههایش را برایتان بگویم. مثلاً میگوید که آقا، کافر نمیتواند قیم بشود، وصی بشود، وَلی بشود برای کودک مسلمان. اگر کافر بخواهد شهادت بدهد علیه مسلمان، این پذیرفته نمیشود. سلطه قضایی ندارد، سلطه قضایی ندارد. قاضی نمیتواند بشود، یک غیرمسلمان نمیتواند برای شما حکم بکند در دادگاه برای شما. همهی اینها مصداق سلطه کافر بر مسلمان است. به همهی اینها باید "نه" بگویی. همهی اینها را که نگفتی، آن وقت میبینی شما چه غلبهای دارید بر کافرین. باطن جلوه میکند.
دیگر چه؟ مثلاً میگویند: "عبد مسلمان را به کافر نمیشود فروخت." حتی قرآن را گفتند به کافر نمیشود فروخت. حالا بحثهای فقهی دارد، چون سلطه کافر میشود؛ حالا بر خود مسلمان هم نشد، بر مثلاً آن کتاب مسلمان. مگر اینکه از باب هدایت و اینها مثلاً شما بخواهی. یعنی حتی همینقدر نباید برایش زمینه ایجاد بکنی که او بتواند از جهت علمی به منابع تو دسترسی داشته باشد که همین زمینه سلطهاش بشود. و دیگر حالا مثلاً قراردادهای استعماری که دیگر من روضهاش را باز نمیکنم برایتان. هر کار خواست بکند، هر وقت خواست بیرون بیاید، هر جور خواست بیرون بیاید، شما حتی اعتراض نتوانی بکنی، این خودش میشود سلطه. این که دیگر اَبرسلطه است دیگر. مثلاً سلطههای قبل و بعد این کلاً سوءتفاهماند. سلطه یعنی چه دیگر؟ دیگر اعتراض هم نمیتوانم بکنم. هر غلطی دلش خواست میتواند بکند. توی دادگاه موتورت را دزد برده، توّ مسلمان. آن کافر نمیتواند قضاوت بکند. همینقدر که سلطه قراردادی ببندی، کلاً دست طرف باز باشد. کلاً دست خودمان بسته باشد. بعد یکی هم میخواهد بیاید یک قانونی وضع بکند که دست شما باز باشد و روی برخورد بگویی: "تا حالا در طول تاریخ ایران قانون بدی تصویب نشده است." اسم این را چی باید گذاشت؟ به این میگویند: "منافق." در فرهنگ قرآن، آنی که زمینه سلطه کفار بر مؤمنین را فراهم میکند.
و گرفتاری بزرگ ما در جوامع هم معمولاً منافقیناند. اینها پای کفار را باز میکنند، اینها پای کفار را میگذارند روی گرده و دوش مؤمنین. اینها کفار را بر مؤمنین سوار میکنند. اینها آستانه حساسیت مؤمنین را کم میکنند، تضعیف میکنند، از بین میبرند. توجیهش میکنند، یک جور دیگر تحلیل و تبیین میکنند که شما احساس نکنی و سلطه پیدا کرده. یک بحث سیاسی، نمیخواهم واردش بشوم. این یکی دیگر از نمونه مسائل دیگر، مثل ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان. این را هم مصداق سلطه گفتند. "زن مسلمان با مرد غیرمسلمان" گفتند حتی همین هم سلطه کافر بر مؤمن است؛ چون ولایت دارد دیگر. "الرِّجالُ قَوّامونَ عَلَى النِّساءِ." سوره نساء، آیه ۳۴ و شما داری یک زن مسلمان را میبری تحت ولایت یک مرد کافر. این میشود ولایت کافر بر مسلمان. برعکسش اشکال ندارد، راحت. حالا آنجا بحث است، ازدواج دائم یا غیردائم که حالا دیگر میخواهم وارد آن جزئیات... این هم شد مطلب بعدی.
سه تا نکته فکر کنم تا اینجا گفتیم. یکی اینکه فرمود: "در آخرت اینکه قطعاً هست و آخرت هم باطن دنیا بود." یعنی در باطن عالَم خدا راهی قرار نداده، راهی قرار نداده؛ هیچ، هیچ روزنهای، هیچ محل نفوذی، منذی برای اینکه از یک جا، در یک گوشه، در یک لاین، در حد یک وجب، کافر سلطه داشته باشد بر مسلمان. خدا این را قرار نداده است: در ملکوت، در باطن، در آخرت که این نمودار واضح است. در دنیا هم اگر شما دستور همین را که خدا بهت داده گرفتی، در همین دنیا غلبه میکند. این میشود ظهور امام زمان. اساساً فرآیند ظهور همین است: "لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ." اصلاً ظهور چیزی غیر از این نیست. منتظر ظهوری، منتظر چیم؟ منتظر غلبه کامل حق و انهدام و زوال کامل باطل. درست شد؟ "بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ." سوره انبیاء، آیه ۱۸ در سوره مبارکه انبیاء. "من هی با حق میکوبم تو سرِ فیدمَقو، دماغش را در میآورم." (البته دماغ درست است، دماغ به مغز میگویند.) "دماغش را در میآورم، مغزش را میکوبم با حق. هی میخوابانم تو سر باطل." دیدی استخوانی که توی آبگوشت بوده، هی میزنند تو سرش؟ چیزی که وسطش مغزش در میآید. میفرماید: "من با این حق هی میزنم تو سر باطل تا آن دماغش در بیاید، هیچی دیگر نماند توش." "فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ." این جوری است که ظاهر میشود.
آن خداوند در آن آیه فرمود: "وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا." سوره اسراء، آیه ۸۱ حق آمد، باطل نابود شد. "باطل نابود بود." "کَانَ زَهُوقًا"؛ معلوم میشود که نابود بود. این نیست که شما یک بشکن میزنی باطل یک ور، آن ور نگاه میکند، در میرود، نه. هی باید تو سرش بخورد. آن هم مقاومت میکند. یک دانه تو میزنی، بلکه شاید ۵ تا. آن باید از وسط این ضربهها خودش را زنده نگه دارد، قوی نگه دارد، استقامت کند، ضربههای بعدی و بعدی و بعدی. آرام آرام ضعفش جلوه میکند؛ چون خدای استیلا و قدرت و شوکت ظاهری بهش داده: "لِلْبَاطِلِ جَوْلَةٌ، وَ لِلْحَقِ دَوْلَةٌ." حق دولت دارد، ولی باطل جَوله دارد، سروصدا و ظاهر دارد، شوکت ظاهری. تو سر آن خالی میشود. این کوبیدنه با چی شروع میشود؟ با همان نفی سبیل. از مدار اطاعت و تسلیم و سازش و تبعیت باید خارج بشوی. وقتی که خارج میشوی، میشود تقابل و درگیری. آسیب دارد، ضربه دارد. باید مقاومت کنی، باید بمانی، حرکت کنی، ضربه بزنی، خودت را قوی کنی، نقاط ضعفش را بشناسی، به آنجا آسیب بزنی، نقاط ضعفت را بشناسی، از آنجاها مراقبت کنی، نقاط قوتت را بالا ببری. این پیروزی حاصل میشود، نابود میشود. وقتی که نابود شد، جلوه میکند در همین عالم ظاهر هم، این نکته که "لَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ." این تا اینجای بحثمان. این در واقع پارت اول بحثمان بود. تمام.
اگر نکتهای، سؤالی هست بگویید، بریم بخش دوم.
جانم! پرسش حضار: "در دنیا به شرطی کافر و مؤمن راهی پیدا نمیکند که تشریعش پشتش عمل شود..." پرسش حضار: "...در مورد حالا ائمه و بزرگان و اینهایی که فرمودید در طول تاریخ در شرایط بدی بودند، آیا به تشریعش عمل نکردند؟"
سؤال خوبی بود. رفقای دوردست نشنیدند. سؤال این است که آقا، اگر گفتید که اگر به تشریعش عمل شود، خودش را نشان میدهد که کافر نسبت به مؤمن سلطهای ندارد. پس چرا ما میبینیم که انبیا اینطور تو فشار بودند، تو مضیقه بودند؟ اینها به تشریعش عمل نکردند؟ اینجا چند تا نکته دارد.
یک نکته این است که "لَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ..." این "کافرین" و "مؤمنین" یک هویت جمعی دارد. آن روزی همه کافرین از این سلطه و اقتدار و غلبه خارج میشوند که همه مؤمنین ایستادگی بکنند، یا قالب مؤمنین، اکثریت مؤمنین. حالا با شدت و ضعفش. یک تعدادی پیشرو، نوک پیکاناند، یک تعدادی هم تابع و راضیاند. ولی آن روح جمعی، آن قیام جمعی باید باشد. "لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ." این یک نکته.
نکته دوم این است که خود انبیا در حد فردِ خودشان به تشریع عمل کردند. در حد خودشان هم خارج شدند از ولایت کافرین، خارج شدند از سلطه کافرین، خارج شدند. یک آیه خیلی خیلی خیلی زیبا در قرآن داریم، از آن آیات دوستداشتنی قرآن (همهاش دوستداشتنی است ولی بعضیها یک حالی در آدم ایجاد میکند). این ساحران که با فرعون بودند که اول سَحَرَه فرعون بودند، ساحران موسی بودند، بعداً شدند ساحران موسی. این ساحران فرعون، اول که میخواستند بروند تو میدان با موسی مبارزه بکنند، به فرعون برگشتند، گفتند: "حالا ما چیزیم گیرمان میآید بریم اینجا با موسی دعوا کنیم، درگیر بشویم، رقابت و اینها؟" گفت: "بله، إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ." سوره اعراف ۱۴۷ و سوره شعراء آیه ۴۲ "شما جزو مقربین من میشوید." برای تقرب به فرعون رفتند با موسی کَل کلکل انداختند. وقتی آمدند تو میدان گفتند: "وَ بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ." سوره شعراء، آیه ۴۴ یک همچین تعبیری. "به عزت فرعون قسم و ما غلبه میکنیم." به عزت فرعون رفتند و بعد اینها ساحر نبودند، "سَحَرَه" بودند. "کُلَّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ." ساحر با "سَحَرَه" فرق میکند. "سَحَرَه" همه عمرش سِحره. بعد "سَحَرَه عَلِیم" بودند اینها. استاد سِحَر بودند. "بدِ مِن کلّ مَدائِن" بودند، بینالمللی بودند. اساتید بینالمللی سِحَر بودند دیگر. تصور کن چی بوده دیگر. استاد تمام بود. مثلاً المپیاد بینالمللی سِحَر در مصر برگزار میشده، فرعون همه را برداشت آورد، گندهها و شاخهای سِحَر.
گفتند که: "خب، تو میاندازی یا ما بیندازیم؟" علامه در سوره مبارکه اعراف، در تفسیر المیزان میفرماید: "لا یَخْلُو مِنَ التَّبَجُّلِ." میفرماید: "این تعبیری که اینها خالی از ادب نیست، نشان میدهد که انگار احترام کردند به حضرت موسی." گفتند: "خب اول شما میاندازی یا ما بیندازیم؟" این ادب. ادبشان. انداختند و حضرت موسی عصا را راه انداخت، همه را بَلعید و همه با همدیگر گفتند: "حاجی برگام." خلاصه فهمیدند که داستان آن جنس دیگری است. "اُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ." سوره اعراف، آیه ۱۲۰ نمیگوید سجده کردند. میگوید به سجده پرت شدند. یعنی همانجور که از آن بر، حضرت موسی عصا را پرت کرد، از آن ورم اینها خودشان را پرت کردند. تعبیر "القا" دارند برای عصای موسی. "اُلْقِیَ السَّحَرَةُ." همانجور که این پرت کرد، آن هم پرت شدند. خیلی عجیب است. پرت شدند، سجده رفتند. "آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ." سوره اعراف، آیه ۱۲۱ و سوره شعراء، آیه ۴۷ "به رب العالمین ایمان آوردیم."
فرعون اینها را گرفت و فرعون شیاد کثیف، "پس استادتون این بود؟ عجب!" "خیلی کَلَکی کلاهی نگفته بودیم؟" "پس شما پیش این شاگردی کردین؟" "بعد پشت پرده با هم بستید؟" "چند بهتون قیمت داد؟" "گفتی خودم میدادم خب بیشتر میدادم." "خیلی کثافت." فرعون شروع کرد اینجور شامورتیبازی درآوردن و اینها. اینها گفتند که "وَ مَا أَكْرَهْتَنَا إِلَّا بِمَا آتَيْنَا اللَّهُ مِنَ الْبَيِّنَاتِ." "ما را اکراهی نکردی." خطاب به فرعون. "ما بینات دیدیم، ایمان آوردیم." گفتش که: "بدون اجازه من ایمان آوردید؟" نکته دارد. مستکبرین با ایمان شما مشکل ندارند، به آن اجازه مشکل دارند. الان قطر و امارات و اینها مسلماناند، ولی با اجازه. ایران و یمن مسلمان بَ بیاجازه. دعوا تو آن اجازه است. تو مسلمانیه خیلی نیست.
البته وقتی اجازه نیست... پس "قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ" سوره اعراف، آیه ۱۲۳؛ "قبل اینکه اجازه بدهم، بهش ایمان آوردید؟" "میگیرم دست و پاتونو به خلاف قطع میکنم، دست اینور پای آنور." چی را میخواهم بگویم بحث سلطه کافرین؟ اینها برگشتند چی گفتند؟ گفتند: "فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ" سوره طه، آیه ۷۲؛ از آن عبارتهای محشر قرآن. "هر غلطی دلت میخواهد بکن." "إِنَّمَا تَقْضِي هَٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا." "تو فقط نسبت به این حیات دنیا میتوانی قضاوت و حکم برانی و اثر بگذاری." "تو هم اگر دست و پا را نبُری، کروکودیل میخورد، سوسمار میخورد، از بالا نردبان میافتم." دنیا بالاخره تمام میشود. به این سلطه نمیگویند. هرچند اینهم سلطه است. آن سلطه، اصلش سلطه به دین است، سلطه به عقاید، سلطه به قلب. اصل سلطه این است. این هم البته به یک معنا سلطه محسوب میشود، ولی سلطه اکراهی و اجباریای است که دیگر از آن چارهای نیست. وقتی که قضیه فردی شد، از سلطه قلبی خارج میشود. ولی اگر قرار است سلطه ظاهری هم خارج شود، این یک اراده و قیام جمعی میخواهد که آن طاغوت نابود شود. حرکت موسی به تنهایی فرعون را از بین نبرد. وقتی که بنیاسرائیل با هم قیام کردند، لب دریا رسیدند، به خدا اطمینان کردند، به دریا زدند، آنجا فرعون نابود شد.
خیلی طولانی است جوابش، رسم شکل. خدمت شما عرض کنم که ببینید آقا، خیلی بحث ابعاد فراوانی دارد. منافقین یک بعدی از کارشان این است که ظاهرگرا و ظاهربینند. حضرت آقا هم به یک نکته اشاره کردند، فرمودند آقا، دیگر بعد از اینکه فرمودند: "فضا را به سمت تنش نبرید و اینها"، فرمودند: "حتی اگر کسی مغالطه هم کرد، مغالطهاش را پاسخ بدهید، ولی با نرمی و اینها." مثلاً منظورشان این بود. بعد خودشان دیگر از بعد آن قضیه، حتی مطالب تند و چیزی هم که قبلاً میگفتند و باز با یک لحن نرمتری مطرح میکنند. فرمودند که: "اینهایی که مثلاً هنوز میگویند مذاکره و فلان و اینها" (حالا این تعبیر را من به کار میبرم، میگویم: "اینها ظاهربینند."). "بیعقل و غیرعاقلانه، غیرشرافتمندی،" همانهاست. درست شد؟ میشود ظاهربین. خیلی کسی احساس درد نمیکند. از آن یکی فحشش بدتر است، یعنی با بیان قرآنی، این فحش از همه آنها بدتر است؛ چون ظاهربین... پدرجد ظاهربینا ابلیس است. ابلیس ظاهربین بود. امیرالمؤمنین هم در خطبه قاصعه فرمود: "درد ابلیس که او را کشانید به اینکه سجده نکند به حضرت آدم، ظاهربینیش بود. ظاهر آدم را دید." و ایشان میفرماید: "درد همه طاغوتها و مستکبرین در عالم، ظاهربینیشان است." تمام خطبه قاصعه که طولانیترین خطبه نهجالبلاغه است، همین را میخواهد بگوید که آدمیزاد با ظاهربینیش است که بدبخت میشود، با ظاهربینی شیطان میشود، ابلیس میشود، جهنمی میشود، متکبر میشود، حسود میشود. همهی فضایل اخلاقی به ظاهربینی برمیگردیم. درست شد؟
راه نابودی نفاق اولاً راه حیات نفاق، آن بستری که توش رشد میکند، چه بستریه؟ بستر ظاهربینیه. جامعه هدف منافقین که روی اینها اثر دارد، تبعیت میکنند ازش، کیند؟ ظاهربیناناند. هر چقدر این ظاهربینی شدیدتر بشود، کاسبی منافقین پرشورتر میشود، مشتریشان بیشتر میشود. هر چقدر ظاهربینی ضعیف بشود، اینها از کاسبی میافتند. خودشان ظاهربیناند، اثرگذاریشان هم رو ظاهربینان است. حالا باید بنشینیم مفصل در مورد این بحث بکنیم که ظاهربینی چیست؟ چهشکلی شکل میگیرد؟ چهشکلی از بین میرود؟ هر چقدر شما بتوانی به آن امور غیر ظاهری، ولی معقول، مجرب، معقول، حتی نه آن چیزهایی که ملکوتی است، همان چیزهایی که در عالم رخ داده، "ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ." "ایام الله را به یادشون بیار. زنده نگه دار. هی به یاد بیار." ما یادمان میرود. طبیعت ما این شکلی است که فراموش میکنیم. ما با همین امور ظاهری و محسوس مواجهیم. به همینها اثر میدهیم، به همینها استقلال میدهیم، همینها را ارزش برایش قائلیم. صد بار هم خودمان سجده دیدهایم. از فراتر از این عالم ماده چیزهای اثر دارد، ولی یادمان میرود. مثال سادهاش این است که ما صد بار از امام رضا حاجت گرفتیم، ولی بازم فکر میکنیم "تقی" و "نقی" و "شهرام" و "بهرام" هم که کار ما را راه میاندازند. بعد میرویم از این رانده از آن مانده بدبخت میشویم، اینها دوباره یاد امام رضا میافتیم. ولی اگر از اول یادمان باشد که امام رضا همهکاره است، من که با شهرام و بهرام قطع رابطه نمیکنیم. استقلال به اینها نمیدهیم. "نام استقلالی که هفت تا خورد!" "استقلال؟" "استقلال در برابر پرسپولیس؟" خب من میخواستم بگویم دیگر نذاشتی دیگر. این فرصت را از خودت گرفتی که من میخواستم پرسپولیسم بزنم ولی اجازه ندادی. میخواستم بگویم که "استقلالی که روبرویش پرسپولیسی بود که حتی وارد آسیا هم نشد!" خب، عرض کنم خدمتتان. این استقلال. این استقلال منظور چیست؟ مؤثر دانستن، منشأ اثر دانستن. با شهرام و بهرام ارتباط دارد، کار میکند، بدهبستان دارد، ولی مؤثر را خدا میداند.
هر چقدر این توجه در او انسان شکل بگیرد، این میشود ایمان. حالا گاهی قرآن از آن تعبیر به "ایمان به غیب" میکند. عالمی که منافقین ما را دعوت میکنند، عالم ضد غیب است. عالم همینهاست که آقا، "خدا میرساند" و "خدا دارد" و این حرفها چیست؟ در سوره مبارکه منافقون میفرماید که اینها برگشتند گفتند: "اگر به دور و بریهای پیغمبر نان نرسد، ینفض پراکنده میشوند من عند رسول الله." "پیغمبر را ول میکند، دور پیغمبر خالی میشود." "بَل لِلَّهِ خَزائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ." سوره منافقون، آیه ۷ فرمود: "خزائن آسمان و زمین مال خداست. منافق این حرفها حالیش نمیشود." چرا؟ چون منافق ظاهرگراست. اصلاً خدا کیه؟ کوه خدا یعنی کی؟ من همین امور حسی اینها را میفهمم. من "ب-۲ آمریکا" را میفهمم. ملائکه یعنی چی؟ که میگوید خدا یک ملائکهای داری که باز آنها زورشان از "ب-۲" بیشتر است. من بمب اتم حالیم میشود. خرافات است، یک مشت حرف بیخود است. این میشود چی؟ این میشود ظاهرگرایی.
پس راه مبارزه با نفاق، مبارزه با ظاهرگرایی است. در فرهنگ قرآن، منافق همان ظاهرگراست. ظاهرگرایی منجر به نفاق میشود. البته در فرهنگ قرآن ما یک منافق داریم، یک بیمار دل داریم. بیماردلان از منافقین جدا هستند. جزو مؤمنین به یک معنا نیستند، به یک معنا هستند. به یک معنا گاهی خود منافقین را هم خدا مؤمنین حساب کرده در قرآن، به حسب ظاهری و ارتباط ظاهری و آن جمعیت ظاهری. جزو منافقین، جزو مؤمنین به حسب آن فکر و باور و اعتقاد و آن کنش معنوی و خطمشی که پیش گرفته، جزو مؤمنین نیستم. بیماردلان منافق هم نیستند، مؤمن هم خیلی نیستند، ولی ایمانشان آنقدر نیست. به تعبیر علامه طباطبایی، "آنقدر هم ایمان ندارد که بخواهد اثر داشته باشد." ایمان آنی است که اثری در وجود آدم ایجاد بکند. آنقدر کم است که اثری هم ازش نمیبینی. ولی نفاق هم نیست، چون نفاق کلاً هیچی ندارد، فقط ظاهر است، فقط اداست. هیچ اعتقادی در قلبش نیست، هیچ باوری نیست. غیب و ملکوت و بهشت و جهنم و ابداً زیر بار هیچکدام نمیرود. بیمار دل یک چیزی قبول دارد. جهنم را قبول دارد، نه آنقدر که اثر داشته باشد، اثری ندارد. این میشود بیمار دل. پس یک منافقیناند، یک بیماردلانی هم که یکم از اینها بالاترند. ولی مؤمنین، خود مؤمنین هم باز درجات دارند. نسبت به بعضی چیزها ایمانشان قویتر است، نسبت به بعضی چیزها ضعیفتر است. میفرماید که: "آمِنُوا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا." سوره نساء، آیه ۱۳۶ "ای مؤمنان، ایمان بیاورید." ایمان در حال رشد، قابل رشد است. فروع ایمان هم فراوان است. ممکن است در یک حوزهای باور دارد، در یک حوزه دیگر باور و اعتقادش آنقدری جدی نیست.
دوستان اینجا پرسیدند که، یعنی پرسیدند که یعنی، فرمودند که دستور دادن از بالا که سؤالات را برای ... میخندد آره، تشریح کردند اینجا برای ما که سؤالات را بگذارید برای بعد جلسه. بحث را تمام کنید. بحث به نظرم دیگر حالا تا من میخواستم وارد یک شاخه دیگری از بحث بشوم ولی آن دیگر وقتمان هم جواب نمیدهد. میخواستم بگویم حالا یک دانشجو در دانشگاه چه نقشی دارد برای خروج جامعه از سلطه کافرین.
خیلی خوب، من چون سؤالات دوستان هم مطالب خوبی است، چون ابهامات دوستان هم برطرف میشود. ببینید آقا، یک تعبیری که بعضیها به آن اشاره کردند، مثل جان بوید، دیوید آلبرت و دیگران که اینها در حوزههای امنیتی و اینها مطالبی دارند. جزو آن کسانی است که پنتاگون با محتواهایی که او تولید کرده، تحول پیدا کرده است. یک مطلبی این افراد دارند، یک جملهای. این جمله خیلی مهم است. میگویند که: "در جنگ مدرن، پیروزی از آن کسی نیست که بیشترین سرباز را دارد، بلکه از آن کسی است که سریعتر، دقیقتر و هوشمندانهتر عمل بکند." الان این را دیگر خصوصاً در این جنگ اخیر، همهمان احساس کردیم که دیگر به عده و عُدّه و نیروی رزم و تعداد و افراد و اینها نیست که پیروزی رقم میخورد، اثر زدن و اثر پذیرفتن. در جنگ اسرائیلی که به اندازه ایلام ماست وضعیت جغرافیایی، از جهت جمعیتی هم سروتهش به اندازه یک استان کوچک ایران محسوب میشود، میتواند—حالا نمیگویم ضربات مثلاً نابودکننده و مهلک، ولی میتواند ضربات جدی ایجاد بکند. البته ضربات جدی هم میخورد. ولی خود همین که میتواند ضربات جدی بزند، این یک چیز قابل توجهی است. آنقدر شجاع... یهودیها اصلاً معروفاند به ترسو بودن و بزدل بودن. نه تو میداناند، نه اصلاً خیلیهاشان... فیزیک جنگ دارند. یک دختر مثلاً ۲۰ ساله نشسته پشت دستگاه، دارد پپسیاش را کوفت میکند و دکمه را میزند و ده تا فرمانده را میفرستد هوا. چرا؟ برای اینکه ساختار جنگ امروز، ساختاری است که توش تکنولوژی حرف اول را میزند. حرف اول. این خیلی نکته مهمی است. از آن فضایی که یک لشکر میرفت هزار نفر با شمشیر میرفتند، با هزار نفر دیگر درگیر میشدند. حالا این مثلاً شمشیرش بهتر بود، آن شمشیرش فلان بود، آن اسب داشت، این پیاده بود. این شکلی بود. دیگر جنگهای قدیم، حتی جنگ زمان دفاع مقدس خودمان هم تا حد زیادی این شکلی بود. الان دیگر نه. الان ۵ نفر آدم میتوانند یک گروهان زرهی دههزار نفره را از پا درآورند. ۵ نفر در یک اتاق دربست، زیرزمین، با چی؟ با تکنولوژی، با دانش. نکتهای که مهم است این است، یعنی بنده نسبت به شماها چه نگاهی و ذهنیتی دارم؟ نگاهم این است که امروز روی کره زمین ما موجودی... این جمله بنده را یادگاری داشته باشیم، شاید با این جمله حال کردید. اگر این جمله یک حالی بهتان بدهد، فکر میکنم خیلی اثرات داشته باشد.
امروز روی کره زمین (البته چند تا جمله است، با هم) روی کره زمین خبیثترین موجودی که همه عالم اذعان دارند به اینکه از اینها خبیثتر و شریرتر و جنایتکارتر ما نداریم، همین رژیم صهیونیستی خبیث و کثیف. خصوصاً آنهاشان که ساکن اسرائیلاند. روی کره زمین مقابل این جریان، آدمهایی که هم عرضش را دارند، هم انگیزش را دارند، هراسی ندارند از اینکه با اینها درگیر بشوند، دو تا ملتاند: یکی یمن، یکی ایران. ولی آنی که امکانات آسیب زدن به صورت جدی به اسرائیل را دارد، هم از جهت جمعیتی، هم از جهت ایمانی، هم از جهت تکنولوژی و فناوری، ملت ایران است. آن چیزی که این ارزش افزوده و این مزیت نسبی را برای ایرانیها آورده، یکی ایمانشان است، یکی دانششان است. حضرت آقا به این دو تا نکته اشاره کردند. این دو تاست که ملت ایران را و عزت را برای ما آورده. یعنی نگاه دنیا نسبت به ایران، خصوصاً مردم کاملاً... البته از قبل هم زمینههایش بود، ولی امروز دیگر یک چیز متفاوت است. از خود شماها حتماً پیادهروی اربعین رفتید، دیدید واکنشها را. حتی پارسال ما موشک زده بودیم، چیز را، وعده صادقی یک را انجام داده بودیم، باز هم این واکنشها نبود. در پیادهروی اربعین امسال که جنگ شد، ۱۲ روز جنگیدیم. این جنبش "سواری" که دستهایشان را این شکلی میکردند، هر کی میدید این جوری تا میفهمید ایرانی است. این روحیه، این حس، این فقط هم مال عراقیها که حالا مسلماناند و شیعه نیست. همه دنیا همچین حسی دارند. آن آدمهایی میفهمند و جرات دارند که ابراز بکنند. این برمیگردد به ایمان شما و دانش شما.
حالا اگر بخواهیم در این دانش رتبهبندی بکنیم—حالا ایمانش که جدا—در دانش بخواهیم رتبهبندی بکنیم، بخش عمدهای از این حرکت علمی و این تأثیرگذاری، روی دوش دانشگاه، روی دوش استاد دانشگاه، روی دوش دانشجو است. خب، در میان دانشگاههای کشورمان هم که شما بهترین دانشگاه هستید، حالا لااقل به حسب ظاهر، که مغرور نشوید. در آن دانشگاه باز به حسب ظاهر، جدیترین آدمها برای این انگیزههای ایمانی، شماها و امثال شماهایید. با این تعاریفی که عرض کردم، با این مقدماتی که آوردم، نوک پیکان این درگیری تمدنی و تاریخی امروز ما با رژیم صهیونیستی، شماهایید. ولی نمیدانم چهقدر این حس را نسبت به خودتان دارید، نسبت به درسی که میخوانید، دانشگاهی که میروید، جزوهای که مینویسید، پروژهای که کار میکنید، چهقدر این نگاه هست؟ این از آن چیزهایی است که نیاز به یادآوری دارد. یکی از آن ذکرهایی که باید یادآوری بشود، همین است. ظاهربینی همین است که درگیر نمره و پاس کردن و نیفتادن و مشروط نشدن و آدم به همینها دلخوش بکند و درگیر اینها روزمرگی که قرآن از روزمرگی تعبیر به "قساوت قلب" میکند. قساوت قلب همین روزمرگی است، یعنی درگیر همین مسائل ظاهری شدن، غافل شدن از آن عجایبی که در حال رخ دادن است، آن مسائل عمیقی که اینجا اطراف این موضوع را گرفته، ولی من ازش غافلم. نه فقط مردم غزه و فلسطین، نه فقط مردم آسیا و خاورمیانه، نه فقط مردم دنیا. در امروزی که داریم با هم گفتگو میکنیم، کل بشریت و کل تاریخ گذشته و آینده، کل تاریخ گذشته و آینده، چشم به شماها دارد برای اینکه کار اسرائیل را تمام کنید.
این حرفها به حسب ظاهر حرفهای شورانگیز و انگیزشی است، ولی واقعش این نیست. اینها کاملاً از دل استدلال و برهان درمیآید. یک مقدارش را برایتان عرض کردم، میتوانم چند ده ساعت دیگر هم برهان و استدلال بیاورم. گوش دادید؟ ندادید؟ آن بحثهای به وقت شام که خب بحثهای طولانی هم بود، هم عقبه داستان یهود و قضایایی که در شام رخ داده، قضایایی که رخ خواهد داد، نقش ایرانیان در تقابل با اینها، مفصل چند جلسه شده، تا حالا ۱۲۰ جلسه تا به حال شده. هنوز یک سی چهل جلسهای لااقل مانده. چند فصل بود؟ چهار پنج فصل بوده. مفصل آنجا اینها را اثبات کردیم که آنی که پایان میدهد به این مرکز فتنه در عالم، مرکز فتنه در عالم شام. دو تا فتنه بزرگ هم: یکی فتنه یهود، یکی فتنه سفیانی. هم فتنه یهود را ایرانیها خاتمه میدهند در شام، هم فتنه سفیانی را ایرانیها خاتمه میدهند در شام. برای ایرانیهایی که فتنه یهود را خاتمه میدهند، به تعبیر اهل قم: "هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمْ." امام صادق (علیه السلام) سه بار فرمودند که اینها اهل قماند که حکومت یهود را نابود میکنند. در مورد ایرانیهایی که حکومت سفیانی را در شام نابود میکنند، تعبیر "خراسانی" را مفصل بحث کردیم که آن "اهل قم" یعنی "خراسانی" چیست داستانش؟ کی پیشانی این حرکت است؟ آن کسی است که ایمانش در عالیترین حد از ایمان و دانشش در عالیترین حد از دانش است. من اگر بخواهم به حسب ظاهر حکم بکنم، قضاوت بکنم، دنبال بگردم برای این جور آدمها، قطعاً جزو اولین آدمهایی که به ذهنم میرسد، بچههای بسیجی، جدی، پای کار دانشگاه شریف، طبقه اولاند. قطعاً جزو طبقه اول.
این نگاه یک سوختی میرساند به شماها، یک انگیزهای میدهد. آن درس را باید یک جور دیگر بخوانید، کار بکنید. یک کلیپی دیدم تازگی درآمده. طرف دارد پای تخته توضیح میدهد، یک معلمی از این جلسات چیز آموزشی تدریس میکنند، رو به دوربین، مال کنکور است چیست؟ دارد مطلبی میگوید. بعد میگوید که: "این حرف را غربیها زدند. آن زمانی که این حرف را زدند، ایرانی جماعت چهکار میکرد؟ دو سیب نعنا داشت." زمان قاجار. حتماً کلیپش را دیدید دیگر. بعد میگوید که میگوید: "این درسها به چه درد میخورَد؟" "ناخن! اگه گوشی اپل نمیخوای، نخون. تسلا نمیخوای، نخون." این ته این دانش و تکنولوژی را در همین حد اپل و تسلا میبینی، این همان نگاه حیوانی است، همان ظاهربینی. دنیا را تو همین خلاصه کردن: "يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ غَافِلُونَ." سوره روم، آیه ۷ ما نمیگوییم اگه اپل نمیخوای، نخون. تسلا نمیخوای، نخون. ما میگوییم که اگه نمیخوای کنشگر باشی، نمیخوای آن قطعه مربوط به خودت را در این پازلی که نتیجهاش میشود ظهور امام زمان، آن را نمیخوای پر کنی، نخون. این حرف با آن حرف خیلی تفاوت دارد، خیلی تفاوت.
هرکدام از شماها یک قطعهای هستید توی این منظومه. دیگر به این بحث نمیرسم فقط یک اشاره میکنم. این خودش یک چند جلسه بحث میخواهد. عالم شبیه این جدول سودوکو است. سودوکو حتماً همهتان بازی کردید، کار کردید. چهتعبیری باید به کار ببرم؟ حل کردید. سودوکو حل کردید؟ میدانید دیگر. ۹ تا بلوک ۹ تایی کنار هم جمع میشود. شما باید در هر بلوکی یک تا ۹ بچینی. در هر خطی ۱ تا ۹. هم هر سطری، هم عمودی و هم افقی این اعداد قابل تکرار نیست. منحصر بهفرد است. آن شش که توی آن بلوک وسطیه، مثلاً آن گزینه دومی از بالا باشد، این یک شش منحصر بهفرد. فقط هم آنجا جای شش است. حالا درست است که این ۹ تا، ۹ بار تکرار میشود، ولی هر کدامش منحصر بهفرد است. یک یک تا ۹ منحصر بهفرد. هر کدام هم یک جای خاص دارد. عالم این شکلی آفریده شده است. این استدلال علامه طباطبایی است در سوره مبارکه یوسف، در توضیح اینکه چرا "إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ." سوره یوسف، آیه ۵۲ از آن بحثهای شاهکار علامه است. وقتی خواندم میخواستم دو ساعت بنشینم گریه کنم از شدت زیبایی مطلب. یکی آنجا میگوید. یکی در سوره مبارکه مائده بعد از اینکه قابیل میکشد هابیل را، آنجا هم این بحث را اشاره میکند. میگوید: "چرا دروغ به ثمر نمیرسد؟ چرا آخرش لو میرود؟ چرا کید خائنین هدایت نمیشود؟ چرا آخر رسوا میشوند ظالمین؟ دروغگو میروند." البته علامه احتمالاً سودوکو اینها نداشته. اگر سودوکو داشت، با سودوکو مثال میزد. یک مثالی میزند که سادهاش میشود سودوکو.
شما در سودوکو دو تا گزینه را جابهجا کنی (اولش که لو نمیرود. شما همان اول که داری پر میکنی کی به کیه؟) تو گفتی ۵؟ بقیه میگویند ۵ بریزیم تو خیابان، جشن بگیریم، برقصیم، بوق بزنیم؟ ما گفتیم بردیم! شما بگویید ما بردیم! درست شد؟ یک روزی که این جدول بقیهاش چیده میشود، معلوم میشود اینجا جای ۵ نیست. ۵ داد میزند. چرا؟ چون بقیه قطعات جدول پر میشود. ۵ یک جا بیشتر ندارد. این جایش اینجا نیست. هرجا دیگر بگذاری لو میرود. دیدید چه استدلال محشری است؟
علامه میگوید: "این به همان بحث تکوین و تشریع هم مرتبط است." در عالم تکوین لحاظ نکردم برای اینجا. آنی که این جدول را طراحی کرده، ۵ را اینجا نذاشته. گذاشت تو تا صبح بنشین ناله بزن، جیغ بکش، گریه کن، بگو جای ۵ اینجاست، من ۵ خودم را میخواهم. این جایش اینجا نیست. به خواست تو بنشین دعا کن. مثلاً با دعا هم... دعا خودش تو فرا تکوین طراحی شده. تکوین را عوض کرده. بنشین تا صبح دعا کن ۵ جایش جابهجا بشود. آنی که آفریده، این را خلق کرده، ۵ آنجا قرار داده. تو اگر دانه به دانه جدول را حل کردی، میبینی که همه اعداد مینشیند سر جایش. میبینید؟ مثال خیلی قشنگ.
حالا میخواهم بگویم شماها هرکدامتان یک قطعهای از این قطعات این سودوکو هستید. تو قطعه خودتان قرار بگیرید. شما دانشجوی بسیجی دانشگاه شریفی، در این برهه از تاریخ، با این امکانات و توانمندیها، با این شرایط، با این رسالت تاریخی، با این افق بلند تاریخی، در یک بزنگاه و پیچ بزرگ تاریخی، در کوران یک رویداد عظیم تاریخی که انشاءالله نتیجهاش میشود آن تمدن فراگستر اسلامی، طلوع خورشید عالم، حضرت بقیهالله الاعظم (ارواحنا فداه). اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
وقتمان تمام شد. من که سیر نمیشدم از اینکه با بچههای مثل شماها که الحمدلله خیلی هم حوصله کردید. یعنی با انرژی تا آخر هم نشستید. اکثراً تقریباً گوشی دستشان نبود، حواسها پرت نبود. این خودش یک امتیاز مثبت در این جلسه محسوب میشود. یک پیروزی برای بنده محسوب میشود. همچین چیزی که بهار یک ساعت و خوردهای گفتگو کردیم و رفقا همراهی کردند. حتماً گفتگوهای دیگری هم هست، یعنی قطعاً رفقا سؤالاتی دارند که نرسیدیم در این جلسه بهش بپردازیم. میترسم شما بپرسی دوباره بابش باز بشود، دوباره یک کاغذ دیگر میآید، دیگر خودمان را جمع میکنیم میبرند.
بعد حالا انشاءالله یک فرصت دیگری، حالا جالب این است که ما همهساله تهران و قمایم، ولی قشنگیاش به این است. طرز فکر این دوستان را دوست دارم. اینها که این شکلی برنامهریزی میکنند از برکات امام رضا (علیه السلام). انشاءالله حالا تهران یا قم خدمت رفقا بودیم. ولی خوبیاش این است که تهران تا حالا ما هیچوقت پیش رفقایمان نبودیم. انشاءالله باز هم توفیق داشته باشیم خدمت رفقا باشیم، بیشتر گفتگو بکنیم. انشاءالله که این ساعتی که وقت گذاشتید هدر نرفته باشد و بحثی باشد که انشاءالله خاصیت داشته باشد هم برای دنیایمان و هم برای آخرت. زیر سایه الطاف امام رضا (علیه السلام) باشید انشاءالله و انشاءالله در لشکر حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، جزو آن طبقه اول، آن پیشگامان و پیشروها باشید و مشمول دعای خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انشاءالله باشید در سحرها، خصوصاً امشب که شب جمعه است.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات خدا نمی گذارد
خدا نمی گذارد
خدا نمی گذارد
در حال بارگذاری نظرات...