در این جلسه، نگاهی عمیق و تکاندهنده به معنای واقعی ایمان و استقامت در برابر وسوسههای دنیا ارائه میشود. از «لا اله الا الله» به عنوان یک سبک زندگی سخن گفته میشود، نه صرفاً یک جمله. سخنران با مثالهایی از حجاب، مهریه و فشارهای دنیوی، مرز میان خداپرستی و هواپرستی را روشن میکند و نشان میدهد چگونه استقامت، انسان را از حیوانیت به ملکوت میبرد. در پایان، با روایت جانسوزی از آرامش و لبخند امام حسین (علیهالسلام) در لحظه شهادت، مخاطب را به درک عمیقتری از ایمان و آرامش واقعی دعوت میکند
ربّنا الله» گفتن آسان است؛ اما میدان عمل، محک استقامت مؤمنان است.[2:20]
هشدار امام حسین(ع) درباره «دین آدامسی»؛ تقیّد به دینداری، تا جایی که منفعت دارد![6:55]
«نه» گفتن به خدایان دروغین زر و زور، هزینه استقامت در راه خداست.[11:25]
استقامت یعنی غلبه بر حیوانیت نفس؛ مهارِ طمع و حرص، شرط تعالی است.[12:00]
پاداش استقامت: صعود انسان است و نزول ملائکه؛ یعنی همنشینی مؤمن با فرشتگان![15:45]
نسخه قرآن برای ریشهکن کردن اضطراب و افسردگی؛ مؤمن واقعی نمیترسد.[21:20]
انسان مؤمن از مشکلاتش بزرگتر میشود؛ نگرانیهای دنیوی در برابر دلواپسی برای ابدیت رنگ میبازد.[23:05]
چهره شاداب امام حسین (ع) درظهر عاشورا، تجلی اوج آرامش بود در طوفان بلا![26:40]
اعتراف سپاه دشمن در قتلگاه: «ببینید این مرد را که از مرگ هراسی ندارد!»[27:30]
روضه؛ تبسم سرخ امام در گودال قتلگاه؛ لبخند رضایت بود و شوق وصال به معشوق...[30:00]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. (خصوصاً رژیم صهیونیستی، شهید سید حسن نصرالله، همه اموات، صلوات علی محمد و آل محمد.)
آیه ایست در سوره مبارکه فصلت. چند دقیقهای این آیه را با هم مرور میکنیم و وقت عزیزان را نمیگیریم. ان شاء الله که نور این آیه قلبمان را روشن میکند. آیه سیام سوره مبارکه میفرماید که: "ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا".
گفتن به زبان آوردن و قائل قبول داشتن، بعدش استقامت کردن. استقامت کردن، من خدای تو را قبول دارم. استقامت میخواهد. چرا استقامت میکند؟ گفتنش که هزینهای ندارد. داعشیان هم میگفتند. صدام هم میگفت «لا اله الا الله». معاویه چطور؟ قرآن میفرماید: اونی که «لا اله الا الله» گفته، بعدش باید استقامت کند. چقدر واقعی! «لا اله الا الله» فقط یک جمله نیست، یک کلمه نیست، یک سبک زندگی است، یک روال است، یک قاعده است، یک منش و یک مرام است. همه جای زندگی آدم خودش را نشان میدهد.
آن وقتی که آدم دارد جنسی را میخرد، جنسی را میفروشد، معاملهای میکند، «لا اله الا الله» آنجا هم خودش را نشان میدهد. معلوم میشود آدم چه کسی را میپرستد، چه کسی را قبول دارد، حرف گوش کن کیست. «لا اله الا الله» یعنی ما حرف یک نفر را قبول داریم، زیر بار حرف یک نفر میرویم، حرف گوش کن یک نفر هستیم. خیلی جاهای زندگی آدم خودش را نشان میدهد. مخصوصاً در حوزه حکومت و حکمرانی و سیاست. آدم به چه قدرتی بله میگوید؟ به چه قدرتی نه میگوید؟ تسلیم کیست؟ تسلیم کی نیست؟
جمله معروف سید حسن نصرالله میفرمود: «ما جز برای خدا لنرکع الا لله.» ما جز برای خدا برای کسی رکوع نمیکنیم. رکوع هم خم شدن خودمان است. ما پیش کسی سر خم نمیکنیم جز برای خدا. خب، خیلیها میگویند ما خدا را قبول داریم، ولی اتفاقاً برای هر کسی جز خدا سر خم میکنند، برای هر کسی جز خدا «لا اله الا الله» میگویند. تنها کسی که ازش اطاعت نمیکند خداست. هرکی زوری داشته باشد، هرکی فشار بیاورد، هرکی تحمیلی بکند، این تسلیم اوست. امام حسین بود که «لا اله الا الله» را واقعاً نشان داد.
خب، این نکته مهمی است. این استقامت مال این است که آدم پای این «لا اله الا الله» وایسد. "ربنا الله ثم استقام." بعد دیگر در زندگی هزینههایی میآید. آدم یک جاهایی در فشار قرار میگیرد، انتخاب باید بکند. دیگران آدم را تنها میگذارند، ملامت میکنند، تحقیر میکنند، تیکه میاندازند. معلوم میشود آدم با کی بیعت کرده، زیر بار کی رفته، کی را قبول دارد، حرف گوش کن کیست، تسلیم کیست. تا یکم سر و صدا بشود، شلوغ بشود، تا یکم در فشار قرار بگیرد، تا یکم هزینه برایش درست بشود، ول میکند و میرود.
به کلام امام حسین علیه السلام توجه کنید. این کلام واقعاً طلایی است، مثل همه کلمات اهل بیت. میفرمایند که: "الناس ابناء الدنیا و الدین لعق علی السنتهم." مردم بچههای دنیا هستند. آدمها میلشان، کشششان به همین زندگی اینجاست. دین هم «لعق علی السنتهم» است. استاد آیت الله جوادی آملی ترجمه که میکردند، میفرمودند: دین مثل آدامس است در دهن اینها. آدامس آدم میاندازد، یک طعمی دارد، مزهای دارد، کیفی دارد، تا وقتی که طعم دارد، حال میدهد. و "دین لعق علی السنتهم." آدمها غالباً این شکلیاند. دین مثل آدامس است در دهن.
فاذا محصوا بالبلاء، قلّت دیّانوهم. عین عبارت عربیش خاطرم نیست، ولی مضمون این روایت هست: تا جایی که زندگیهایشان تأمین میشود، دین را قبول دارند. تا جایی که مزه میدهد و حال میدهد، خوب است. پایش هستند. یک مصاحبهای گرفتند از خانمی. سؤال میکند که: "خانم حجاب؟" چیزی ندارد به او بگوید. بعد به او میگوید: "مهریه را شما قبول داری که باید به خانمها بدهند؟" میگوید: "بله، قطعاً." میگوید: "خبر داری این مهریه را کی گفته که آقایان به خانمها بدهند؟ قانون. این قانون از کجا آمده؟ از کجا قانون شده؟ خبر داری؟ دین گفته، علما گفتند، رساله گفته، مرجع تقلید گفته، در کلمه اسلام گفته." حالا یادش نیست، میگوید: "آره." میگوید: "نه اینها." بعد میگوید: "خب چیز خوبی است." بعد میگوید: "نظرتان در مورد حجاب چیست؟" "صد در صد مخالفم." مگر خبر داری همان اسلامی که مهریه را گفته بود این را هم همان گفته؟ این گزینشی برخورد کردن است. اینجا تیکش را میزند، آنجا تیکش را نمیزند. این همان "الدین لعق علی السنتهم" است.
تحلیل روانشناختی مردم کوفه در نگاه امام حسین علیه السلام این است: مردم کوفه چون این شکلیاند، چون با دین گزینشی برخورد میکنند. دینشان، دین آدامسی است. آن جاهایی که مزه میدهد و حال میدهد، خوب است. اذیت میکند، دیگر خسارت دارد، دیگر هزینه دارد. "خدا سخت نمیگیرد، نمیخواهد. خود خدا هم راضی نیست ما انقدر اذیت بشویم." جایی که منفعت دارد، قبول دارد. از هر مسلمانی مسلمانتر است. آن جاهایی که ضررش به این میرسد. ضرر هم ندارد واقعاً که ضرر ندارد، عین عدالت است. ولی منفعت این تأمین نمیشود، کیف حال این تأمین نمیشود. آنجا صدایش در میآید، زیر بار نمیرود. الی ماشاءالله مثال دارد. یکیش مصالح مهریه و حجاب. حالا خب، چون بحث حجاب در جامعه ما خیلی به هر حال الان فراگیر است و مطرح است، این یک پاسخ این شکلی هم دارد.
حالا بعضی میگویند آقا روبروی مردم نمیشود قرار گرفت و اینها. که البته کسی هم قرار نیست کسی را محجبه بکند، ولی قرار هم نیست از این حکم خدا چشمپوشی بکنیم، به رو خودمان نیاوریم که خدا همچین چیزی را واجب کرده. "مردم قبول ندارند." خب سؤال من میکنم از شما، چند تا از این آقایان قبول دارند و دوست دارند به خانمهایشان مهریه بدهند؟ چند نفر قبول دارند؟ آزاد کنیم، ببینیم چند نفر مهریه میدهند؟ این آقایان هم دوست ندارند مهریه بدهند. اگر حجاب نه، مهریه هم نه. بعد ببینیم چند تا از خانمها قبول میکنند آقای مهریه ندهد. این را بهش میگویند اسلام من درآوردی. اینها خداپرستی نیست، اینها هواپرستی است. اینها "ربنا الله" نیست. "ربنا الپول، ربنا التوله." "ربنا الله" نیست. "ربنا الله ثم استقاموا" دارد. اذیت دارد، فشار دارد، خستگی دارد.
یکیش تو همین نه گفتن به بقیه خدایان دروغین و الکی است. به آنهایی که زور دارند، قدرت دارند، ماشه میچکانند، تحریم میکنند، موشک میزنند، بمباران میکنند. به اینها نه گفتن هزینه دارد. واسه همین استقامت میخواهد. یک بخش دیگر از داستانی که استقامت میخواهد، کجایش است؟ این نکته قشنگ و مهمی است. آن بخش دومش این است که یک جایی یک چیزی از خود ما هم هست که اذیت میشود. وقتی میخواهیم تسلیم خدا بشویم، یک فشاری به خود ما هم میآید. به چی فشار میآید؟ به حیوانیت ما فشار میآید. یک بعدی از ما سختش است بخواهد در مسیر خدا باشد. آن بعد چیست؟ بعد حیوانیت. به حیوانیت آدم فشار میآید.
قبل از اذان صبح پاشود سحری بخورد. حالا بزند یک روز بلند تابستان هم باشد، روز گرم هم باشد، دمای پنجاه و خوردهای درجه. چند سال پیش خاطرتان هست ماه رمضان تابستان بود؟ بعضیها میگفتند سکوی نفتی. حالا یادم نیست به خود ما پیام داده بودند یا از کسی شنیدیم. سکوی نفتی روزه میگیریم با دمای شصت درجه، هجده ساعت روزه. کانادا، دوستان میگفتند: "ما اینجا روزه میگیریم، بیست ساعت، چهار ساعت شب داریم." اشکال ندارد. شما هوایتان خنک است؟ گفت: "نه، اینجا خیلی هوا هم خنک نیست. همه جایش که خنک نیست." چهار ساعت شب داریم. حالا برای ماه رمضان، ماه رمضان صرفه ندارد چهار ساعت بخواهیم بیاییم سحری بخوریم، افطاری بخوریم، بعد قرآن به سر بگیریم، شبهای قدر در چهار ساعت، بیست ساعت بخواهیم روزه باشیم. اینها به آدم فشار میآورد. به چی آدم فشار میآورد؟ به حیوانیت آدم فشار میآورد، به بعد حیوانی آدم فشار میآورد. اینجا نخور، آنجا نگاه نکن، این حرف را نزن، آن سود را نگیر. یک سود چرب آماده، مفت. پول نزول صدقه بده، نزول نده. قرض بده، نزول نده.
بعد با این وضعیت تورم که قرض میدهی، پول فردا آنقدر جابجا شده. یک بنده خدایی امشب بحثی بود یک جایی. یکی از رفقا آمده بود، پولی از جایی آورده بود. یک چیزی میخواست بخرد. یک کولهای. حالا این را الان بگویم دنبال آدرسش بگردند، طرف را پیدا کنند. ۵۹۰ هزار دلار کرده بود توی کوله آورده بود. بعد داشتیم حساب کتاب میکردیم که این چقدر است. یک چیزی میخواست بخرد، برای ما نه، برای یک جای دیگر. حساب کردیم اول دلار را، ۱۰۰ تومان زدیم، ببینیم چقدر میافتد. دیدی مثلاً حول و حوش ۶۰ میلیارد میشود. بعد گفتیم: "خب دلار یک هفت، هشت تومانی هم افزایش پیدا کرده." گفت: "آن هفت، هشت تومانش را هم بزنیم." دیدیم فقط تقریباً ۵. یعنی در مثلاً دو سه روز، طرف ۵ میلیارد پولش جابجا شده. خب حالا شما با این وضعیت که حالا بعضیها اینجوری دارند سود میکنند، شما بیایی قرض هم بدهی؟ صدقه، قرضی که میخواهد طرف دو سال بعد برگرداند. برود پول چقدر؟ دلار ۵۰ تومانی بهش قرض دادی، دلار مثلاً خدایی نکرده ۱۵۰ تومانی میخواهد برگرداند. اینها به آدم فشار میآورد. به حیوانیت آدم فشار میآورد، به طمع آدم فشار میآورد، به حرص آدم فشار میآورد. واسه همین استقامت.
ولی اگر استقامت کرد، چی میشود؟ "تتنزل علیهم الملائکة." ملائکه بهش نازل میشوند. یعنی چی ملائکه نازل میشوند؟ یک بحثی دارد. چون شب سالگرد مرحوم علامه حسنزاده آملی رضوان الله تعالی علیه است. این شخصیت فوق العاده. این شخصیت به تعبیر رهبر انقلاب، این عالم نادر. یعنی به ندرت ما در طول تاریخ مثل ایشان داشتیم. شخصیتهای اینجوری ممتاز و درجه یک. یک بحثی دارد ایشان در کتابهای مختلفش در مورد اینکه این داستان این استقامت و نازل شدن ملائکه چیست؟ بحث قشنگی است. میگوید این نازل شدن ملائکه فقط به این نیست که مثل این باشد که مثلاً ما اینجا نشستیم باران میآید، نازل میشود، میافتد روی سرمان. برکات معنوی مثل برکات مادی نیست که شما اینجا هستی، برکت از بالا نازل میشود، جاری میشود سمتت. برکات معنوی.
در عالم نور، حالا بحثش البته بحث فنی و مفصل است. نمیخواهم آنقدری واردش بشوم چون بحث عمیقی است، ممکن است حوصلهها نکشد. عالم نور، عالم وحدت است. عالم اتحاد. حالا بحث اگر میگوید: "آنها نازل میشوند" معنایش این است که این هم میآید بالا. اینها یک جا با همدیگر تماس برقرار میکنند. این نیست. این آدم همین جا وایساده، ملائکه میآیند پایین. این هم میرود بالا، آن هم میآید پایین. این بالا رفتنش به چیست؟ همین که حرف خدا را گوش کرد. به حیوانیتش فشار آمد. دیگر ابعاد حیوانیش فشار آمد. خورد خورد از این حیوانیت فاصله میگیرد. این حرصش کم میشود.
یک کلیپی میدیدم. یک کشاورزی رفته بود. البته خودش وارد نبود. یک کسی آورده بود. یک حفرهای را پیدا میکنند، حفرهای که موش بادام ذخیره کرده برای زمستان. بعد آن آدمی که آمده بوده که این حفره را باز کند، وارد بوده. بقیه وارد نبودند. این بلد بود. یکهو رفت شکافت، سی، چهل کیلو بادام. بادام درجه یک. موشه هی دانه دانه ذخیره کرده بود توی حفره بزرگ. این ویژگی موش است. البته آن برای او کمال است. یعنی خدا او را این شکلی آفریده که زندگی کند. بعضی آدمها اینجوری زندگی میکنند. معلوم نیست این سال دیگر را ببیند، ۵ سال دیگر را ببیند، برای ۲۰ سال بعدش دارد ذخیره میکند. این میشود حرص. شبیه مورچه. حرص شبیه موش یا طمع میکند. حالا هر حیوانی معمولاً ویژگیهایی دارد دیگر. بعضیها درنده هستند، بعضیها حیوانهای خدمت شما عرض کنم که طماع، بعضیها بیخیال. هر کدام یک مدلی است.
آدمی که اهل دین شد، از این ویژگیهای حیوانی در میآید. وقتی از ویژگیهای حیوانی در آمد، چی؟ مَلَک گونه میشود. واسه همین ملائکه بهش نازل میشوند. از جنس ملائکه میشود. شبیه ملائکه میشود. این دیگر مثل بقیه. ترس و اضطراب و خوف و طمع و حرصی که بقیه دارند، این دیگر ندارد. جنس این آدم عوض میشود. این کاری است که دین میکند. استقامت در راه خدا آدم را این شکلی میآورد بالا. ملائکه بهش نازل میشوند. اهل حشر و نشر با ملائکه میشود. ملائکه در گروههای تلگرامیشان این را عضو میکنند. «اد اده گروپ». به جای اینکه در فلان گروه فامیلی و فلان گروه گاهی مثلاً بیارزش و اینها عضو بشود، پیامهایی که آنها با همدیگر رد و بدل میکنند بخواند، در پیامهایی که ملائکه با هم رد و بدل میکنند، وارد میشود. "تتنزل علیهم الملائکه." یعنی این جنسش این مدلی میشود.
الان مثلاً بنده به شما اگر عضو بشویم مثلاً توی گروه تلگرامی که مدیران شبکههای صدا و سیما دارند، بعد دیگر کامل سر در میآوریم که مثلاً فلان مستند را قرار است کدام شبکه پخش بکند، چه سریالی قرار است ساخته بشود، با کدام کارگردان قرار است مثلاً برنامهریزی بکنند. اشراف پیدا میکنیم دیگر. اینها دارند برنامهریزی میکنند. امورات دست اینهاست دیگر. سر در میآوریم آینده چه خبر است. یا قبلاً فلان اتفاق که افتاد، سر در میآوریم دقیقاً چی بوده، از کجا آب خورده. حالا اگر ملائکه ما را در گروه خودشان عضو کردند، چه مدلی میشود؟ این هم همینجوری میشود. از ساز و کار عالم سر از این حیرت و ابهام خارج میشود. به حیوانات چی میگویند؟ میگویند بهائم. چرا؟ چون همه چی برایشان مبهم است، گنگ است. آدمیزاد اونی است که همه چی برایش معلوم است. چجوری معلوم است؟ میداند این خواست خداست. از کجا آب خورده. برای چی رخ داده. وقتی که اینطور شد، دیگر اضطراب ندارد، استرس ندارد.
ادامه آیه چی میگوید؟ "الّا تخافوا و لا تحزنوا." ملائکه به اینها نازل میشوند، بهشان میگویند: "نه بترسید، نه ناراحت باشید." اینکه میگویند، معنایش این نیست که مثل پیامکی که برای من و شما میآید که حالا یک توصیهای به ما میکند. حالا یا انجام... این گفتن ملائکه یعنی در وجود اینها تصرف میکنند، تحول ایجاد میکنند. دیگر اصلاً نمیترسد. ترس از وجودش میرود بیرون. حزن از وجودش میرود بیرون.
روانشناسان میگویند عامل اصلی بیماریهای روانی این دوتاست: یا ترس یا حزن. حتی بیماریهایی مثل... حالا ترس معمولاً نسبت به آینده است، حزن نسبت به گذشته است. حتی وسواس میگویند از ترس نشئت میگیرد. آدمی که وسواس دارد، این یک ریشه در ترس این آدم دارد. میترسد. "هنوز این لباسه مثلاً بهش نجاستی مانده باشد." میترسد فلان بشود. میترسد آن آدم با او اینطور کند. وسواس پیدا میکند. حالا ترسش را معمولاً ازش تعبیر میکنند به فوبیا. فوبیا پیدا میکند. فوبیا هم جورواجور. گاهی از ارتفاع میترسد، سوار هواپیما هم دیگر نمیتواند بشود. گاهی از صدا میترسد، از نور میترسد، از تاریکی میترسد، از تنهایی میترسد، از ازدواج میترسد. فقری که همه ماها داریم. ترسی که همه ماها داریم. از فقر میترسد، از گرسنگی میترسد. همه اینها از بین میرود. ترسش از بین میرود. حزنش هم از بین میرود. نسبت به گذشته دیگر آن احساس پریشانی و افسردگی در وجود این آدم ریشهکن میشود. این از کجا میآید؟ از همین که اینجوری صعود کرده، آمده بالا. همنشین ملائک شده، مَلَکگونه شده، مَلَکصفت شده. وقتی که اینطوری شد، "الّا تخافوا و لا تحزنوا و ابشِروا بالجنة التی کُنتم...". دیگر دلش شاد میشود. بهش بشارت بهشت میدهند. بهشتی میشود. از جنس بهشتیان میشود. "نحن اولیاؤکم فی الحیات الدنیا و فی الآخرة." بعد ملائکه بهش میگویند: "از این به بعد دیگر کار و حامی تو ماییم." چون آدم کی میترسد و ناراحت میشود؟ وقتی که کس و کار ندارد، بیپشت و پناه است. این آدمی که اینجوری شد، کس و کار دارد، پشت و پناه دارد. واسه همین دیگر نه حزن دارد نه ترس. "و لکم فیها ما تشتهی انفسکم و لکم فیها ما تدّعون." دیگر تو بهشت هر چی که میلت میکشد، بردار. هر چی میخواهی استفاده کن. "نُزُلاً من غفور رحیم." خدای غفور و رحیم اینها را برای تو فرستاده. این میشود مسیر آن آدمی که حرف خدا را گوش میدهد و استقامت میکند.
راه درمان بیماریهای روحی، استقامت در مسیر خداست. البته خود استقامت درد زیاد دارد، زحمت تمام میشود. یک روزی آخرش یا مشکلات تمام میشود، چون مشکلات هم یک زمانی دارد، تاریخ انقضا دارد. یا تاریخ انقضای مشکلات سر میآید، یا این آدم از مشکلاتش بزرگتر میشود. بنشینیم مرور بکنیم. بچه بودیم بابت چیا غصه میخوردیم؟ گریه میکردیم. گاهی بنده این بچهها (بچههای خودم را) نگاه میکنم. بچه دو ساعته دارد گریه میکند، ناراحت است، پَکَر است. برای چی ناراحتی؟ میگوید: "تو عذا... رسیدی اول اون رو بغل کردی. به اون گفتی آفرین. به من نگفتی. به اون گفتی دخترم، به من نگفتی." آدم خندهاش میگیرد. خب، ما هم در آن سن و سال بودیم، همین بودیم. چرا الان من و شما میخندیم به این بچه؟ چون از این مشکل بزرگتر شدیم. آدم وقتی عقلش رشد میکند، میفهمد آخه این هم شد مشکل؟ این هم درد؟ این هم غصه دارد؟ بقیه داستانهای زندگی هم همین است. آن چیزهایی که بقیه بابتش نگرانند، نگرانیهایی که از جنس دنیاست، از جنس این خور و خواب و خشم و شهوت. این آدم میخندد به بقیه.
نگرانی اگر باشد، نگرانی نسبت به ابدیت است. نگرانی نسبت به رابطهمان با خداست. آنجاست که آدم باید دلواپس باشد که از چشم خدا بیفتد. نه اینکه دلار گرانتر میشود، اونی که خریدیم ارزانتر میشود. یک وقت نکند این را ازمان نخرند. یک وقت نکند آن فلان بشود. اینجا راه حلش چیست؟ توکل. کی توکل میکند؟ اونی که در ولایت خداست. کی خودش را در ولایت خدا احساس میکند؟ اونی که از این حیوانیت عبور کرده. خلاصه این بحثهایی بود که امشب خدمت عزیزان عرض کردیم. ان شاءالله که سر دوستان به درد نیامده باشد.
شب جمعه است، عرض روضهای داشته باشیم. با دلهایمان بریم کربلا. ان شاءالله امام حسین علیه السلام به همه ما نظر کند. حالات این شهدای کربلا را ببینیم، احوالات امام حسین علیه السلام را ببینیم. هر چی به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، امام حسین علیه السلام میدیدند که چهره حضرت شادابتر است، سرحالتر. با اینکه فشار و مصیبت و گرفتاری حضرت هی داشت افزایش پیدا میکرد. داغ عزیزانش را دارد میبیند. دانهدانه همراهانش دارند شهید میشوند. فشار دشمن دارد بیشتر میشود. تشنگی به حضرت غلبه کرده. خستگی بدن مطهرش را دارد در هم فشار میدهد. تنها و بیکس به حسب ظاهر، ولی احساس تنهایی و بیکسی، اضطراب ندارد، استرس ندارد، دلش آشوب نیست، ترس ندارد، هراس ندارد.
به همدیگر نشان میدادند. سپاه دشمن میگفتند: "انظروا الی هذا الرجل لا یبالی من الموت." این را ببینید. اصلاً انگار نه انگار میخواهم بکشمش. اصلاً انگار نه انگار آخر عمرش، دقایق آخرش، کارش تمام است. آن لحظات آخر. شمر ملعون در گودال قتلگاه آمد سراغ امام حسین علیه السلام. وضعیتی که حضرت صورت گذاشته بود روی ... مکان مشخص نیست حرف زدن نداشت امام حسین علیه السلام. شدت عطش، جوهری در صدایش نبود. آبی در گلویش نبود بگرداند حرف بزند. لبهایش خشک بود. به تعبیر بعضی مقاطع، انگار دو تا چوب خشک به هم میخورد. وقتی لبهای او به همدیگر میخورد. لبها از شدت عطش. و... دور تا دور محاصرهاش کردند. از اسب به زمین خورده. همه بدنش مجروح. تیرباران شده. رمق در بدن مطهرش نمانده. مدتی را به شمشیر تکیه داد. روی زانو، خودش را نگه داشت. از یک جای دیگر رمق برای همان هم نداشت. روی زمین افتاد. صورت گذاشت روی خاک. شروع کرد با خدا نجوا کردن. "بزن به رضا... تسلیم." نجوا میکرد با خدا. شمر ملعون دستور داد، گفت: "چرا کسی کار این را تمام نمیکند؟ ثکلتکم امهاتکم. مادرهاتان به عزاتان بنشیند. چرا کارش را تمام نمیکنیم؟ چرا خلاصش نمیکنیم؟" شمر ملعون دید همه هراس دارند. آنقدر هیبت داشت امام حسین. این هیبت مؤمن است. این نور مؤمن است. میترسیدند از نزدیک بشوند.
آخر شمر ملعون گفت: "خودم کار را تمام میکنم." روضه را طولانی نکنم. روضه قتلگاه، روضه سنگین. غرضم اینجای روضه بود. تا رسید سر وقت امام حسین علیه السلام. آن چشمهای بیرمق را امام حسین باز کرد. آن چشمهایی که دیگر آسمان رو... نامفهوم از شدت عطش. در نگاهش به شمر افتاد. "فضحک الحسین علیه السلام." چه آرامشی. این چه نشاطی است. نگاه کرد به قاتل اصلی که آمده کار او را تمام کند. لبخند نشست بر لبان امام حسین. شاید معنایش این بود: مطمئن شد دیگر خلاص شده، پایان کارش است. دارد رها میشود. دارد پرواز میکند. لبخند. لبخند زدن به این بخت خوش اقبال شهادت. احساس میکند دارد وارد این حجله میشود. این پیج چیست؟ این شمر ملعونی که آمده او را بفرستد به این حجله. این لبخند برای این است. این آرامش و این نشاط. شروع کرد در کمال آرامش گفتگو کردن. فرمود: "من به تو وعده میدهم. قول میدهم. تو از کشتن من دست بردار. جدم رسول الله تو را... نامفهوم دست بردار. من به تو وعده میدهم. اگر دنیا میخواهی، خانه میخواهی، زمین میخواهی، من تضمین میکنم فلان قدر، فلان جا بهت برسم." گفت: "من به غیر از کشتن تو به چیزی راضی نیستم." آب آوردند. یعنی خود حضرت برای اتمام حجت از باب اینکه دلی را تکان بدهد از اینها. شاید رحمتی به جوش بیاید. تحولی درشان حاصل بشود، فرمود: "همه جگرم از عطش میسوزد." شمر برگشت گفت: "مگر نمیگویی بابات... نامفهوم کوثر است؟ صبر کن الان سر از سرت جدا میکنم. اگر راست میگویی، بابات میآید سیرابت میکند. ولی میدانم جز از حمیم جهنم سیراب نخواهی شد." پناه بر خدا. با آتش جهنم سیرابت میکنند.
صلی الله علیک یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا اباعبدالله.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی کن. عمر ما را نوکر حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، اموات، ارحام، ملتمسین، از ساحل سر سفره با برکت امام حسین مهمان بفرما. شب اول قبر امام حسین فریادمان برسد. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکای جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت و عنایت نما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. در دنیا زیارت و در آخرت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هر چه گفتی و صلاح ما بود، هر چه نگفتی و سلام ما میدانیم، برای ما رقم بزن. و رحم الله من قرأ الفاتحه.
در حال بارگذاری نظرات...