‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد من الآن الی قیام یوم الدین
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ». قرآن کریم ماه رمضان را وقتی میخواهد معرفی کند، از بین همه اوصاف، فقط یک ویژگی برای ماه رمضان قائل است. حتی وقتی میخواهد احکام مربوط به ماه رمضان را بیان کند، این احکام را وابسته به عظمت ماه رمضان میداند و عظمت ماه رمضان را هم وابسته به یک صفت. آن صفت چیست؟ «أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ». عظمت ماه رمضان به این است که قرآن در آن نازل شده است. همه عظمت ماه رمضان به این است که ماه رمضان، ظرف نزول قرآن و محل نزول قرآن است. خیلی به آن عنایت دارد. چه ظرف زمانی و چه ظرف مکانی. ظرف زمانی نزول قرآن، ماه رمضان است. ظرف مکانی نزول قرآن، شهر مکه است. شهر «لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ». این شهر خیلی عظمت دارد. شهر مکه ظرف نزول قرآن است. خدای متعال به همه ظروف نزول قرآن عنایت دارد.
عظمت قرآن به چیست که باعث شده هر جایی که محل نزول و ظرف نزولش بوده، شرافت پیدا کند؟ اگر در سینهای قرآن باشد، آن سینه شرافت پیدا میکند. حتی در روایات داریم: اگر کسی حافظ قرآن است، نسبت به برطرف کردن رذایل اخلاقی باید بیش از دیگران تلاش کند. «حامل القرآن». آن ظرفی که قرآن را ضبط کرده، یک جور دیگری به آن عنایت دارد و یک توقع دیگری از آن سینه میرود. در روایت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که سینهای که در آن آیهای از قرآن باشد، دیگر نباید در آن غش و حسد و کبر و اینها باشد. این سینه شرافت پیدا میکند. این سینه جایگاه پیدا میکند.
جایگاه قرآن به چیست؟ اگر بخواهیم همه قرآن را در یک کلمه خلاصه و عصاره قرآن را در یک کلمه بیاوریم، آن کلمه چیست؟ علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) در تفسیر شریف و قیم المیزان خلاصه میکند. باید اینجور بگوییم: «الْقُرْآنُ هُوَ کِتَابُ التَّوْحِیدِ». قرآن کتاب توحید است. خاصیت قرآن. میفرماید: آنقدری که ما از کتب سابق سراغ داریم، هیچ کتابی مثل قرآن نیست، از این جهت که اینقدر اسماءالله در آن تجلی ندارد.
مثلاً کتاب تورات و انجیل دست ماست و مسلم است که حالا بر فرض ۱۰ درصدش یا ۲۰ درصدش هم غیرتحریفشده باشد، شما بین این اسفار گوناگونی که در تورات هست، مثل سفر تکوین، سفر پیدایش و آیات مختلفی که در انجیل هست، تقریباً هیچ بروز و ظهوری از اسماءالله نمیبینید و بیشتر ناظر به قوانین است. تورات: خود کلمه تورات به معنای قانون است، کتاب قانون. انجیل هم کلمه انجیل به معنای بشارت است. کتاب تورات یک کتاب قانونی است، یک کتاب حقوقی است. کتاب انجیل هم یک کتاب تبشیری است. نه توی تورات و نه توی انجیل، فضا، فضای اسم نیست. فضای توحید به این معنا نیست. میخواهد جامعه را اداره کند، میخواهد جامعه را منضبط کند، ولی خیلی این انضباط اجتماعی رنگ و بویی از عرفان ندارد. رنگ و بوی حقیقت ندارد. رنگ و بویی از اسماءالله ندارد.
خاصیت قرآن کریم این است که در عین اینکه انضباط اجتماعی میخواهد ایجاد بکند، دستور اجتماعی دارد. قوانین کیفری دارد. قوانین جزایی دارد و همه اینها با تجلی خدای متعال است، با توحید است. همه احکام و همش، همه معارف قرآن، همه آیات قرآن وقتی که در مورد طلاق صحبت میکند (عجیب است، یکی از عرفانیترین سور قرآن، سوره طلاق است؛ سوره مجادله است؛ سوره نساء). احکام زنها را صحبت میکند. اگر من قوانین را در خانواده آوردم، مرد بر زن ولایت دارد. این شعبهای از توحید است. عجایب قرآن این است. قرآن کتاب توحید است. خلاصه حرف قرآن این است که میخواهد همه را متوجه خدا بکند. متوجه اسماءالله و ظرافت قرآن.
ما گاهی اشتباه میگیریم. اسلام و قرآن الان برای ما، اگر بخواهیم اسلام را در یک کلمه تفسیر بکنیم، در ذهنمان تداعی بکند، اولین چیزی که در ذهنمان میآید چیست؟ یک مسلمان اولین ویژگیش که در ذهن شما میآید چیست؟ یک مؤمن اولین ویژگیش که در ذهن شما میآید چیست؟ بعضی کلمات بار معنایی دارند دیگر. به تعبیر مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) «قَرْنِ اکید». کلمات «قَرْنِ اکید». یک سری واژهها را انسان به محض اینکه میشنود، ترشحات ترس در بدن او منتشر میشود، ترشحات امید در او منتشر میشود، بسط پیدا میکند. یک سری کلمات را میشنود، قبض پیدا میکند.
پائولوف. ما شرطی هستیم نسبت به همه چیزها که نظریه شرطیت مال پائولوف است، که روی آن سگ امتحان میکند. زنگوله را به صدا در میآورد. یکی از قواعد بسیار مهم در روانشناسی پائولوف، نظریه شرطیت است. پائولوف وقتی غذا را برای سگ میآورد، زنگوله را میزد. سگ میآمد جلوی اتاقکی که داشت غذاش را میگرفت. تست میکند روی این سگ. میبیند که به محض اینکه این سگ برای مدت چندین بار (که برایش اتفاق میافتد)، به محض صدای زنگوله را میشنود، غدد بزاقی او شروع به ترشح میکند. گرسنه میشود. به محض اینکه صدای زنگوله را میشنود، اصلاً گرسنه میشود.
همه شرطی میشوند نسبت به یک سری مفاهیم و نسبت به یک سری واژهها. ما الان نسبت به اطراف خودمان شرطی هستیم. خندوانه، حاج منصور ارضی، حالت گریه، نماز جماعت، نماز جمعه. این تداعیها خیلی مهم است دیگر. یکی از کارهای بسیار مهم رسانه هم همین است، تداعیسازی میکند. یکی از کارهای بسیار مهم رسانه این است که ارتکاز ذهنی ایجاد میکند بین واژهها و یک سری مفاهیم.
الان اسلام را برای غربی که میگویی، چهکار میکند؟ به محض اینکه واژه اسلام را میشنود، فرار میکند. میگوید: تروریست، پناهنده. یا «الله اکبر» را که میشنود... یک جوکی ساختند، میگویند: «انگلیسیها، اگر میخواهید مردم از فروشگاه دربیایند، سه بار بگویید: الله اکبر. توی هر فروشگاهی که بودی، توی انگلیس، سه بار الله اکبر. توی داعشیها و نیازی که میخواهند بکنند، سه بار الله اکبر میگویند. الله اکبر.» این عبارت را که میشنود، میترسد. هنر است دیگر. تداعیسازی میشود.
مثلاً نماز جمعه وقتی میشنویم، یاد چه سن و سالی میافتیم؟ من و شما قطعاً یاد سن شانزدهسالگی نمیافتیم. درست است؟ تداعی ذهنیمان نسبت به سن نماز جمعهروها، شانزدهساله نیست. اگر نگوییم هفتاد به بالا، حداقل پنجاه به بالا. سن سینما مثلاً چه سنی است؟ باز هفتاد به بالا در ذهنمان نمیآید. هفتاد به پایین، بلکه پنجاه به پایین در ذهنمان میآید. سن لب دریا و ساحلروها مثلاً چه سنی است؟ سن کافهشاپروها مثلاً چه سنی است؟ تلگرامروها الان دیگر آن که دیگر همگانی شده، بیست تا چهل سال. الان دیگر بچه هفتساله ای هم دارد، پیرمرد ۹۰ ساله. فیلترشکن همگی دارند. همگانی شده.
خدای متعال کارش در قرآن چیست؟ میخواهد در تکتک حوادث و عظمت قرآن، خودش را نشان بدهد. مانند آن معروف که آمد و سر بوم قالیچه تکان داد. قالی خاک نداشت که تکانش بدهد. خودش را نشان داد. عرفانیترین ابیاتی که آدم در عمرش میتواند بشنود از زبان یک زن مطرب عیاش، در حال مستی و رقص و اینها. آمد سر قالیچه تکان داد. قالی خاک نداشت. آمده تکان بدهد که خودش را نشان بدهد. همه را خلق کرده که خدا خودش را نشان بدهد. قرآن هم فرستاده برای همین. ماه رمضان هم برای همین. شب قدر هم برای همین. مکه هم برای همین. روز هم برای همین. همه ماجرا همین یک جمله است: «قالی خاک نداشت».
ببینید، خواستگاری، چایی که میآورند، چایی که موضوعیت ندارد. که بگویی: این ایرانی است، خارجی است. اگر ایرانی است، مثلاً گیلانی است، کجایی است، جنسش چیست، چند خریدی، دم کرده، دم نکرده... اصلاً چایی بهانه است، پسر میخواهد دختر را ببیند. توجه دارد که کی به چایی کار دارد؟ خدای متعال قرآن را فرستاده، خودش را نشان بدهد. تکتک این حوادثی که صبح تا شب ما با آن مواجهایم، میخواهد خودش را نشان بدهد. چقدر آیات قرآن را با این نگاه بخوانیم! امسال ماه رمضان. قرآن. خدا تو کجاها دارد خودش را معرفی میکند؟ پشت فرمان که نشستی، تداعیسازیهای ما چیست؟ تداعیهای ذهنیمان چیست؟ آن قرآن چهشکلی تداعیسازی میکند؟
ذکر داریم، حفظیات داشته باشیم و توجه. ذکرهای مختلف. وارد سرویس بهداشتی میخواهی بشوی. وارد شدنش یک ذکر است. نشستن، موقع تخلیه، موقع شستشو، موقع خارج شدن یک ذکر است. آب را که میبینی، یک ذکر دارد. چرا؟ برای چیست؟ ذکر برای این است که فقط زبان مشغول شود؟ یا یک توجهی، یک تداعی میخواهد برایت ایجاد کند؟ «وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ». مسخر کرد این آهن سفت را. ظاهر آیه کریمه در مورد حیوانات است. سوار اسب که میشوید، سوار شتر که میشوی، سوار قاطر که میشوی. این حیوان با این جثه. سوار فیل که آدم میشود، با این جثه، با این عظمت. کی این را مسخر من کرد؟ این اسب سه برابر، چهار برابر من است. توان جسمی او هم شاید پنجاه برابر من است. لگدش میتواند آدم بکشد. «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ».
سوار ماشین که شدی، راه که افتادی، به یاد این باش که یک روزی هم برمیگردی. «إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ»، میرفت سمت خدا. ملاقات خدا. الان راه که افتادی، کجا داری میروی؟ افطاری؟ نه، بگو دارم میروم ملاقات خدا. من توی مسیری که داری میروی، خودت داری میروی یا دارند میبرندت؟ خودت نمیروی، میبرندت. «أَنْتَ تَسِیرُ سَیْرًا بِمَشِیئَةِ اللهِ». او سیر میدهد. در خشکی، در دریا. سیر با او.
شب که میخوابی، خودت میخوابی یا میخواباننت؟ میخوابانندت. آیه قرآن میفرماید که شما... پیامبر اکرم هر وقت که بیدار میشدند، این را من در... هر وقت که بیدار میشوم، آنقدر که من سیره پیغمبر اکرم را... پیامبر سجده میکردند. پیامبر اکرم از خواب که بیدار میشدند، اول سجده میرفتند. این ذکر را میگفتند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ». شکر خدایی که من را زنده کرد بعد از اینکه من را میرانده بود. غذا میدهد. آن طعام میدهد. این باد. پنکه روشن شده. شما زدید یا او زد؟ «مسخر ریاح» کیست؟
این دعای جوشن را ما برای چی میخوانیم؟ یک دعایی برای این است که ثوابی ببریم؟ ماه رمضان وقت چیست؟ چرا شب اول ماه رمضان سفارش شده دعای جوشن بخوانید؟ چرا سفارش شده حداقل سه بار جوشن را در ماه رمضان بخوانید؟ حالا شبهای قدر دلیل خاص و روایت خاصی برای این سه شب نداریم. سه بار مستحب است توی کل ماه رمضان. سنت علما و قدیمیها معمولاً بر این بوده که این سه شب میخواندند. آیتم سنگینی است. کمرمان شکست. خسته شدیم. یک ساعت، یک ساعت و نیم، یک کنداکتوری انگار مثلاً خدای متعال برای ما در نظر گرفته برای شبهای قدر. یک ساعت و نیمش دعای جوشن است. این را باید پر گزارش بیاید. افتتاح را برای چی میخوانی؟ این ادعیه مختلف ماه رمضان. دعای سحر کمنظیر. «وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً». همسرت را دوست داری. کی این علاقه را ایجاد کرد؟ با هم مهربانیم، کی مهربانتان کرد؟ به همسرت. همسرت وقتی برایت چایی آورد، اول خدا را ببین بعد او را ببین. «بُگْذَارْ بَاهِمْ خُدَاهُ». زندگی کن.
حرف قرآن، گله قرآن: «چرا من را نمیبینی؟» «الرحمن». بعضیها دچار «عِشَوِه» میشوند. به ساعت عشا میگویند: عشا. چرا میگویند عشا؟ ساعتی است که چشم دیگر خوب نمیبیند. وقتی که آدم چشمشان کار نمیکند، اطراف را نمیبینند. «الرحمن». دور تا دور. دائماً، دائماً خدای متعال در حال تجلی است.
یک شیطانی را همراهش میکنم. کنارش بنشینم. خود شیطان مرضش چی بود؟ مشکلش چی بود؟ میگویند جرمش این بود که در آینه روی تو ندید. جرمش این بود که در آینه روی تو ندید. «بَشَرِیُّ سُجُودَ». اینهمه نیست. جرمش این بود که در آینه روی تو ندید. ورنه بر گل بشری. بلدالکفر کیست؟ حضرت آدم. «تَرْکُ سُجُودِ». اینهمه نیست. فقط یک سجده برای آدم نکرد و اینهمه بگیر و ببند ندارد. جرمش این بود که در آینه روی تو ندید. دست و پای شیطان را توی ماه رمضان بستند؛ یعنی چی؟ یعنی اسباب این غفلت، مقتضای ذکر، مقتضای توجه ایجاد شده. ببینید خدا... خلاصه قرآن، چکیده قرآن، توجه توحید است. تهی مشکل این است که انسان فشار شرک بالله «إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ». اکثر کسانی که ادعای ایمان دارند، مؤمنند. اینها مبتلا به شرکند.
اکثر کسانی که ایمان دارند. طبیب درمان میکند، معلم آموزش میدهد. کی یاد میدهد به ما؟ معلم ما کیست؟ خدای متعال. روایت امیرالمؤمنین را معمولاً بعد ترجمه میکنند. حضرت فرمود: «مَنْ عَلَّمَنِي حَرْفًا فَقَدْ صَيَّرَنِي عَبْدًا لَهُ». کسی که یک حرف به من یاد بدهد، من را عبد خودش کرده است. ها! ترجمه ربطی به این روایت شریف ندارد. دو تا ترجمه درست میشود از این روایت. به قول آقایان علما یا «مَن» شرطیه باشد یا «مَن» موصوله. «مَن» شرطیه باشد: هرکس به من حرفی داد، مرا عقد کرده عبد خودش. نه، عبد، معنای دومش: کسی که به من یک حرف یاد داد، مرا با همان یک حرف عهد کرد. یعنی پیغمبر اکرم یک حرف به من یاد داد، با همان یک حرف، مرا عقد کرد.
معلم، معلم ظاهری امیرالمؤمنین. پیغمبر، معلم خودش را پیغمبر نمیداند. حضرت موسی در قرآن به حضرت خضر چی عرض کرد؟ «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا». من دنبال راه بیفتم، تو به من یاد بدهی. نگفت از آنهایی که بلدی به من یاد بدهی، مانور از خورشید. علامه طباطبایی (رضوان الله علیه)، یک وقتی شب از منزل آمده بود بیرون. ببینید این میشود انسان موحد، این میشود محصول قرآن. علامه طباطبایی شب از منزل آمده بود بیرون. به ایشان گفته بودند آقا تاریک است، مراقب باشید. حالا من باشم، میگویم اشکال ندارد، از توی جیبم چراغقوه روشن میکنم. مرحوم علامه طباطبایی فرموده بود: «مگر روز که حرکت میکنیم، به نور خورشید حرکت میکنیم؟ روز به نور خدا. نور خدا شب و روز ندارد همیشه انسان مؤمن.»
اگر روز که میرویم به نور خورشید میرویم، «جعل الشمس ضیاء و القمر نورا». نور خورشید از کجاست بچه کلاس اولی؟ نور خورشید از خداست. نور خدا هم شب و روز است. انسان ماه رمضان وقت اینجور ملاقاتی است. شب قدر دیگر، او شب قدر دیگر. سفره پهن کردند. ملاقات. دیدار برای کسی که این ۱۹ شب، ۲۱ شب، ۲۳ شب دیده. صاحبخانه را. خانهاش تشکر کردیم. خودش را نشان بدهد. ما با آن کار نداریم. بنده خودم بایگانی خدا. که این داشته باشد، روز قیامت کتکش را نخوریم. نماز برای ملاقات بود، زیارت برای ملاقات.
آن آقا مشهد زیاد میرفت. دم و دستگاه مرحوم آیتالله العظمی بهجت بود. چند پخش میکرد. گفت: آقا مشهد. آیتالله العظمی بهجت من را دیدند. چند باری بود که من را مشهد میدیدند. بعد چند دفعه که من را مشهد دیدند، به من فرمودند که: «خوب مثل اینکه مشهدی شدی؟ مشهد زیاد میآیی. خوب اینهمه مشهد آمدی، امام رضا را هم دیدی؟» فرمود: «خوابش را هم ندیدی.» گفتم: «نه آقا.» فرمود: «پس هنوز مشهدی نشدی.» بزرگان میگویند زیارت در مقام نورانیت. حقیقت نوری امام را آدم بتواند ملاقات کند.
خدا ما را ماه رمضان از اینها نجات بدهد. از این چند هزار خدایی که صبح تا شب درگیرشیم. و آن اصلی کاری که نمی... تکثرات. درمان همه افسردگیها، همه تشویشها، همه اضطرابها: توحید.
این آشوبها و اضطرابها و اینها، این مشکلاتی که الان خیلی رایج است به خاطر چیست؟ به خاطر تکثرات. امام صادق فرمود: «علاقه به تکثر»، «علاقه به دنیا». خدای متعال این را در آن قرار داده. کسی که علاقهمند به دنیا شد، علاقه به کثرات پیدا کرد، خدا هم و غم را با دل او عجین میکند. استنداپ کمدی و ادا و بازی و نمیگویم اینها نباشد، اینها در سرور عارفین خودش است. سرور. سرور. شادی او خداست. درمان همه دردها اوست. درمان همه دردها خداست. در ماه رمضان به واسطه قرآن از ما دوا.
عرض توسلی داشته باشیم. چند جملهای محضر اباعبدالله الحسین. شب نورانی و با برکت. آن کسی که در اوج سرور مقتل میگوید که هرچه به لحظه شهادت نزدیکتر میشد، میدیدم چهره بیشتر گل گون میشد. شادابترین بان. به حسب ظاهر اوضاع خیلی دارد بدتر میشود. تشنگی او شدیدتر میشود. زخم و جراحتش بیشتر میشود. عزیزانش را یکییکی دارند میکشند. فرزندانش را جلو چشمش دارند پرپر میکنند. ولی لحظهبهلحظه شادابتر، محبوبش با اوست. او محبوب که از دست...
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
گرچه من را میتوانید تا سحر برگردانید،
در را وا کنی، آمدهام دیگر بمانم، پس مرا بیرون مکن.
پشت خاک آوردهام که کیسه ضریح کنی.
اول مهمانی از تو خواهش دارم فقط میشود.
زنجیر را از پای نوکر من.
خودم رسوای آن شهرم شدم با معصیت.
پیش چشم خلق لازم نیست افتضاحی که به بار آوردهام.
شد. اصلاً اینجا آمدم که از واسطه چه بهتر از نام زهرا،
که آنقدر کوبم این دل را که آخر گریه از نان شبی که میخورم واجب.
کاشکی بر چشم نَهر کوثر وا کنی.
گرفتاری خود را میبرم امشب تا گرههای مرا با دست حیدر وا.
هر شبی که روز اول میشود با یا حسین.
رویم حسابی صد برابر وا کنی.
هرکی دست و دست و کبتر بزن. دست و پا کمتر بزن.
خیلی میشود. میشود زیر چشمی بخواهد بیحیا آهستهتر آه خنجر بزن.
بیحیا آهسته خنجر بزن.
کاشکی از گریههای مادرم پروا.
دیدن تن نحسش داره میلرزه.
نازنین زیر عباشه داره میگفت:
«گفتم نامرد، تو که کار خودت را کردی، این لحظه دیگر برایم چیست؟»
گفت: «توی گودی قتلگاه، هی صدای زنانه شنیدم.»
فریاد: «غریب مادر!»
قتلوحسین، حسین جان! حسین جان!
در حال بارگذاری نظرات...