‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
فردا روز مباهله است. روز بسیار شریف و با اهمیتی است. ادله قرآنی برای فضایل بیشمار اهل بیت همین ماجرای مباهله است و تعابیری که در قرآن در مورد اهل بیت به کار رفته، رساترین و جاندارترین تعابیر است. خدای متعال در مورد اهل بیت در قرآن صحبت کرده. وقتی قرار شد که همه سرمایه انسانیشان را بیاورند، پیغمبر و مسیحیان نجران، آنها رفتند از سرانشان، از شخصیتهای ممتازشون برداشتن آوردن. پیغمبر هم با چهار نفر آمد: امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسنین. (خوب، حسنین آن موقع سنّ و سالی نداشتند. این تاریخ خیلی قبلتر از رحلت پیامبر است.)
پیغمبر همه سرمایه انسانیاش در امت اسلام با این چهرهها بود. وقتی این چهرهها را دیدند، منقلب شدند و قبول کردند که "اهل ذمه" باشند. چون اهل کتاب یا باید مسلمان شوند یا اگر مسلمان نمیشوند، باید قبول کنند که جزیه بدهند؛ حکومت اهل ذمه. اهل ذمه مالیات پرداخت میکند. اهل ذمه شدن اینها به این معناست که گوشت خوک نخورند، شراب نخورند و ازدواجشان ازدواج اسلامی باشد. این قوانین را رعایت کنند. اینها فقط با دیدن امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و حسنین قبول کردند.
نه اینکه "نمیشود در مباهله نفرین دو طرف." پیغمبر، این دو آقازادهای که آورده، بچههای کوچک آورده، آنقدر مطمئن است به خودش که این بچهها را با این نورانیت و صفا و لطافت وجودی آورده و میخواهد نفرین بکند. بعد قرآن تعبیری که دارد این است که «شما زنهاتون رو بیارید، ما زنهامون رو میاریم.» «هرآنچه زن دارید بیارید، ما هرچی زن داریم... ابنااتون رو بیارید ما ابنا... انفُسَتونم. هرچی آدم دارید، هرچی جان دارید بیارید، ما هرچی جان داریم.» انفسنا کیست؟ جان پیغمبر و امیرالمؤمنین. زنان، فقط فاطمه. این یکی معادل همه زن است. همه فرزندان امت، حسن و حسین.
این دو تا روایت عجیبی است؛ عظمت اباعبدالله را نشان میدهد. جایگاه ویژه امام زمان پیش پیامبر اکرم. ایام محرم در پیش است. هفته دیگر مثل امشب شب اول محرم است. نکتهای که باید به آن توجه کرد و دقت داشته باشیم این است که ما داریم با یک همچین نسبتی. خدای متعال و پیغمبر اکرم دارند ارتباط برقرار میکنند. شناخت امام حسین (ع) و شناخت این جایگاه خیلی کمک میکند.
یک وقت هست امام حسینی را که با او پیوند برقرار میکنیم، یک مظلوم غریب است که مظلومانه کشته شده. البته این هم امام حسین هست، ولی بهرهی ما به همین میزان کم میشود. سطح معرفت. خیلیها بودند که ممکن است از جبهه اشقیا بودند برای امام حسین گریه میکردند. خیلیها ممکن است از کفار باشند برای امام حسین دلسوزی میکنند. ترحم. البته همین هم برایشان مایه سعادت است، مایه خیر است. ولی بهرهای که اولیا خدا و بزرگان میبردند از امام حسین (ع)، آن بهرهای که سید العلماء علامه طباطبایی آنجور بهره بردند و استفاده کردند از امام حسین.
اونها میفهمند امام حسین یعنی چه. بزرگان از اهل معنا میفرمودند که "من تازه در مراحل نهایی سیر و سلوک فهمیدم کار امام حسین در عالم چیست." امام حسینی که از بچگی خوب بود، درست است، ولی نمیفهمیدند امام حسین در عالم چی کاره است، چه کار میکند. آنجا که رسیدم در مراحل بالا، تازه فهمیدم امام حسین. طباطبایی میفرمود: "اکثر عنایات خدای متعال به سالکین راه حق، یا در حرم سیدالشهداست یا در مجلس ذکر و توسل به سیدالشهداست."
عنایات امام حسین چیست؟ اینها مثل منای قاضی است که میگوید: "چهل سال زحمت کشیدم. چهل سال کربلا برایم فرصت بود. چهل سال شوخی نیست. چهل سال اصرار کردم، توسل به امام حسین کردم." ایشان میگوید: "یک شعر برای امام حسین گفتم..." ناواضح "عوض شد حال و هوای حرم و دیگر آنجا اتفاقات ویژهای که محرم را اینها میفهمند." عاشورا را اینها. غصه و مصیبت اینها یک چیز دیگر است.
زیارت ناحیه را ببینید! امام زمان چه تعابیری دارند در مصیبت سیدالشهدا! هیچ عارفی، هیچ ولیّ خدایی اینجور تعبیر نمیکند: «روزگار منو به تأخیر انداخت. من صبح و شب برای تو گریه میکنم.» در فضای مجازی آدم زیاد میبیند، هی میپرند به گریه و گریهکنها و متنهای مختلف که تولید میکنند. خزعبلات راه او را (راه امام زمان) راه اشک. راه امام زمان هم راه اشک است. راه اهل بیت. راه امام سجاد. راه امام سجاد راه با اهل بیت خوب نیست. مجلس ذکر مصیبت امام حسین صحبت... وقتی که ماه محرم وارد میشد، پدر من امام کاظم (ع) سیمای عزادار پیدا میکرد و دهه اول دیگر کسی لبخند بر روی لب او نمیدید.
چرا دهه اول؟ عاشورا اولین مصیبت از عاشورا شروع میشود. نه. امام کاظم از اول محرم شروع میکرد. دهه اول ایام حزن پدر من بود. ایام کآبه پدر من بود. کآبه مصیبتزدگی. و روز عاشورا که میرسید دیگر بیقرار میشد. روز زد و گشیدن ناواضح و ناله و فریاد. امام زمان میفرماید که: «من صبح و شب گریه میکنم. به جای اشک هم خون گریه میکنم.» کشتی اشک. «لَا یَمْکُنْ لِعَیْنَ الْمُؤْمِنِ» و لا یذکُرُنی مؤمنٌ الاّ استَعَبَرَ. "نمیشود مؤمنی به یاد من بیاید، به یاد من بیفتد." این علامت ایمان است، این محک ایمان است. ایمان بالاتر برود. این اشک جوشانتر خالصتر طهارت روح و طهارت نفس توسط سیدالشهدا خاص… یا حسین گفتن چه غوغایی در ملکوت ایجاد میکند.
ما همه سعی و تلاش و فعالیتمان بر این است که محبوب خدا بشویم. محبوب خدا شدن سخت است. آدم جوری زندگی بکند، خدا او را لایکش کنه. خدا او را بپذیرد. لایک شده توسط فلانی. همین که فلانی یک بار یکی از این پستهای من را لایک کرده، این دیگر یک افتخار است برای من. مینازم. یا مثلاً فالو شده توسط فلانی. فلانی سفر فالو کرد. یا مثلاً این پیج توسط فلانی سین میشود. پیج زندگیمان را آن به آن لایک و فالو و سین و اسمش را بگذارید، از طرف خدا داشته باشیم. محبوب خدا باشیم.
امام حسین دنبال جهت. قرآن میفرماید که: «اگر دنبال این هستی که خدا دوستت داشته باشد...» چون محبوب خدا شدن سخت است. «الهی انْتَ کما أُحِبُّ فاجْعَلْنی کما تُحِبُّ.» "تو همانی که من میخواهم. تو همانی که من دوست دارم." این که تو دوست داری... «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی.» پیامبر اکرم مکلف شده به مردم بگوید که: «اگر خدا را دوست دارید، حالا که خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید. دنبال من که راه افتادی، خدا هم تو را دوست خواهد داشت.»
اینی که خدا تو را دوست بدارد مشروط شده، قید خورده، مقید شده به اینکه باید دنبال پیغمبر راه بیفتی. مراتب دارد دیگر. یک قدم بروی، خدا یک قدم دوستت دارد. یک درجه بروی، خدا یک درجه دوستت دارد. صد درجه... که همیشه وقتی اسم محبت خدا میآید مشروط ازش حرف زدهاند. یک جا را بیقید و بند و بیقید و شرط در مورد محبت خدا حرف زدهاند. کجاست؟ فرمود: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً.» تو قرآن میگوید: «میخواهی خدا دوستت داشته باشد؟ و دنبالم راه بیفتی؟» این انگار دیگر حسین را که دوست داشتی، انگار دنبال پیغمبر هم بودی، دنبال پیغمبر هم رفتی. همه را انگار داشتی. دیگر قید و بندی نزده که حسین را اگر دوست داشتی و این کار را کردی، خدا دوستت دارد.
همین. اذیتتان نکنم. همین قدر بس است. همین روایت برایمان بس باشد. خیلی خوب. دیگر وقتمان کم است. رزق امشب بیش از این نیست. روایت خیلی عجیبی است. خیلی. ما توی محرم دنبال چی هستیم؟ دنبال اینکه محبوب خدا. همه این بیبیبروها و این خرج دادنها و رو به سر و صورت زدنها و مشکی پوشیدن و عزاداریها، زیارت رفتن و اربعین رفتن، زیارت عاشورا خواندن، دسته زنجیرزنی، سینهزنی، هرچی... همه اینها برای اینکه محبوب خدا. همش نوع برخورد پیغمبر اکرم...
خیلی روایت زیبا و عجیبی است در بحارالانوار جلد ۴۴ و مرحوم بحرانی هم در عوالم امام حسین نقل کرده: «اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلم کانَ یَوْماً مَعَ جَماعَةٍ مِنْ اَصحابِهِ مَارّا فِی بَعْضِ سِکَکِ الْمَدینَةِ. وَ اِذا هُمْ بِصِبْیانٍ یَلْعَبُونَ فِی ذلِکَ الشَّارعِ. فَجَلَسَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلم عِنْدَ اَحَدِ الْاَطفالِ.» یک روزی پیغمبر اکرم با بعضی از اصحابشان توی یک راهی حرکت میکردند. و اگر آنها به اطفال هستند که بازی میکنند در آنجا. پیغمبر کنار یکی از این بچهها نشست. پیغمبر رد میشدند، پیغمبر با آن همه مشغله. این روایتی که ما داریم میخوانیم برای همه آن فضا را ترسیم کنیم. حاکم، یک رهبر با آن همه مشغله، آن همه درگیری، دشمن بیرون، دشمن درون، مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی. با اصحاب دارد میرود، حتما یک کار خیلی مهمی پیش آمده که پیغمبر مسیرشان را عوض میکنند. میآید کنار کوچه، یکی از این بچهها که دارند بازی میکنند، هی شروع کرد بین دو تا چشم این بچه را بوسیدن. «ثُمَّ اَقْعَدَهُ عَلی حِجْرِهِ.»
یا رسول الله! چی شده؟ خب تعجببرانگیز است. یک روزی بعضی رفتارها عجیب است دیگر از این اولیا. یک بچهای را آوردند که ایشان اذان بگوید. نه. هی نگاهش کردند، هی نوازشش کردند. با تحویل پدرش که دادند، نماز خواندند، بعد دوباره بچه را گرفتند. چه ویژگی خاصی دارد که این نظریه خدا را جلب میکند؟ حالا پیغمبر اکرم دارد از اینجا رد میشود با این همه کار و مشغله، مینشیند این بچه را نوازش میکند، میبوسد، در بغل میگیرد. چی شده دلیل؟ «یَوْماً رَأَیْتُ هذا الطِّفْلَ یَلْعَبُ مَعَ الْحُسَیْنِ. و یَأْخُذُ تُراباً مِنْ تَحْتِ قَدَمِ الْحُسَیْنِ.» یک روزی دیدم این بچه دارد با حسین بازی میکند، خاک از زیر پای حسین بر میدارد. «وَ یَمْسَحُ بِهِ وَجْهَهُ وَ عَیْنَیْهِ.» این به خاطر همین کاری که کرد. «فَکُنْتُ اُحِبُّ وَلَدیِ الْحُسَیْنَ. فَقُمْتُ بِتَقْبِیلِهِ. وَ جَبْرَئیلُ اَخْبَرَنی بِاَنَّهُ یَکُونُ مِنْ اَنْصارِ الْحُسَیْنِ فی واقِعَةِ کَرْبَلاءَ.»
چون دیدم پسرم حسین را دوست دارد، من هم پیغمبر. خاک به چشمم خورد و مشکلی پیدا کرد. اطباء ناامید شدند. شما همان روز عاشورا ناواضح اومدن تو خیابون این دستههایی که رد میشدن، گل زده بودن بعضیاشون به سرشون. از سر یکی از این سینهزنها و زنجیرزنها. راه را کج کرده، آمده نشسته، بغلش میکند. «اَخْبَرَنی جبرئیل» حالا ادامه. جبرئیل به من خبر داد: «انَّهُ یَکُونُ مِنْ اَنْصَارِهِ فی وَقْعَتِهِ.» این به خاطر همین کاری که کرد، جزء شهدای کربلا میشود.
محرم وقتی این کارها است. دهه محرم و عاشورا وقتی آنقدر راه میانبر گذاشته. توی این ۱۰ روز یک لیوان را میشویی، یک بشقاب... پیغمبر در آغوش گرفته، نوازش میکند. «أحِبّه لحبّه ولدی الحسین» دیدم محبوب حسین است. که تو بچگی مباهله آن بود. عاشورا چی شد؟ با آن همه مظلومیت. تو این ۱۴ قرن سیر نجومی اباعبدالله در واقعه مباهله. نگاه کردند، گفتند که: «پیغمبر با زن و بچه آمده. این خیلی مطمئن است.» که با زن و بچه... ترس ما مثلاً بر فرض نفرین هم بکنیم، نفرینمان هم بر حق باشد، چه اتفاقی میافتد؟ زن و بچه گرفتار اینها. زن و بچه را که دیدند، عقب کشیدند. گریز و همین دروازه بس است. همچین زن و بچه را میبیند.
لا مصائب خود اباعبدالله به کنار. در کربلا بخش عمدهای از مصائب اباعبدالله مصائب این زن و بچه است. لحظه آخر دیدم وقتی قتل اباعبدالله شد، صورت خود را به سمت خیمه نگران انداخت. آخر شمر دستور حمله به خیمهها را داد. هنوز اباعبدالله روی زمین. زینب کبری... ببینید این بیانات چقدر مظلومانه است. خرید بیات اثر استیصال ناواضح همین نامرد، لااقل اول کار حسین را تمام کن، بیا سراغ پیمان ناواضح.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. سلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
تمام کنیم.
دوباره میرسد از صدای پای محرم
سلام ماه حسین، جانم، چه نفسهای شریفی
که در این ماه، شبیه کعبه سیماجرای
چه سینایی که بسوزد در مصائب ارباب
چشمها بریزند در عزای محرم
بر روی پیراهنم "أَنَا گِدَایِ حُسَیْنْ" و "مَنَم مُحَرَّمْ"
تمام سال صدای حسین میآید از آن دلی مبتلا
پیام فاطمه: شیعیان حسینم، سلام روضه بگیرید پای به پای محرم
سلام روضه غربت، سلام حضرت مسلم
شدن رس ابتدای محرم.
حسین میرسد و کربلا مقصدش اما
کرده عظیم و غم و محرم
ورود به این دهه را با مسلم بن عقیل میشناسیم. الله اکبر! چقدر بود این آقا! آقا، پیغمبر فرمود: «مسلم را دوست دارم از دو جهت: یکی از جهت اینکه فرزند عقیل، برادرزاده علی. یکی دیگر از باب اینکه فدایی. مسلم را از این باب دوست دارم.» الله، اول شهید پای رکاب ارباب است. گرفتند، مظلومانه بالای دارالاماره. آن نامرد گفت: «یک کم آب بیارین برایش!» آب آوردند. لب به آب زد، خون از دهان مبارک جاری شد. آب را بردند. ظرف آب دیگر آوردند. دوباره خون جاری شد. دفعه سوم آمد آب بخورد، دندان مبارک در آب بود. گفت: «قسمت نیست این آقا با لب سیراب سر از تنش، عالم تشنه، سر از سرش جدا کنند.»
خبر رسید به ابی عبدالله. راه کربلا. فرمود: «از چه خبر؟ چه خبر؟» گفتند: «آقا جان، سرت سلامت، مسلمت...» بعد از اینها زندگی سخت است برایم. جانم، جانم! فرمود: «بچههای مسلم، جای قد و نیمقد، آوردند. آوردند رو پا. شروع کرد نوازش کردن و بوسیدن. فرمود: «بچههای برادر شما، زینب هم خواهر شماست. من هم بابای شما.» گفتند: «آقا جان، مگر چیزی شده اینجور با ما... لا اله الا الله.» دیدند چشمش جاری است. فهمیدند بچه یتیم را. این جور با خبر بیپدر شدی. پدرت را کشتند.
الله اکبر. یعنی هر وقت بچه بهانه بابا را میگیرد، با نمازشان همه یتیمها عروسک میکنند. یتیمی تو، بهانه یک وقت برای شما. صدا زد: «غذا ندارم، فقط بابامو میخوام.» سر بریده رو طبقه ناواضح صورت به صورت ما واگذار ای ناواضح. گفت و گفت گریه کرد. ساکت شد، آرام شد. در کامل نقل میکند. مقتل معتبره. میگوید: «همه ابتدا از اشک بچهها، کل خرابه به اشک و ناله بلند شد. سروصورت میزدند. با گریه این بچه. یهو دیدند بچهها آرام کوهها ناواضح. هرچی تکونش ناواضح. تکون نمیخوره لب. رو لب بابا حسین…»
در حال بارگذاری نظرات...