‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و فعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقه. یکی از نکات مهم روابط با همدیگر، توجه به تفاوتهاست. خدای متعال ماها را متفاوت آفریده است؛ آدمها با یکدیگر تفاوت دارند. تا وقتی که ما نسبت به تفاوتها آگاهی نداشته باشیم و تفاوتهای همدیگر را به رسمیت نشناسیم، ارتباطمان با همدیگر ارتباط درست و معقولی نخواهد بود. خیلی از مشکلات خانوادگی، خیلی از مشکلات سیاسی، خیلی از مشکلات بین زن و شوهر، بین رفیق با رفیق با فهمیدن تفاوتها حل میشود.»
«اینکه ماها همه یکجور نیستیم، قضیه جنس نیست. توقع نداشته باشیم که بقیه مثل ما فکر کنند، مثل ما عمل کنند، مثل ما حرف بزنند. توقع نداشته باشیم همه شبیه ما باشند، بلکه باید تفاوت بقیه را با خودمان بفهمیم و بدانیم که بقیه در این مسئله با ما چه تفاوتی دارند. تفاوتها هم زیاد است. قرآن میفرماید که تفاوتها یکی از آیات الهی است. تفاوتها را میتوانید برای من بشنوید. خدا قدرتنمایی کرده است با تفاوتها. مثل اینکه یک شرکتی که دارد، حالا مثال، مثال خیلی پرتی است ولی کمک میکند، شما فرض کنید که مثلاً شرکت تویوتا در بالاترین سطحی که دارد ماشین میسازد، نمیدانم الان آخرین ورژنی که ماشین دادهاند بیرون چیست، مدلش چیست، خبر دارید؟ لکسوس کورال، از اتاق فرمان اشاره میکنند که مال تویوتای مال تویوتاست. شما فرض کنید که این لکسوس کورال را که ساخته، این را مثلاً در ده مدل کاملاً متفاوت بزنیم. این خیلی قدرتنمایی است، مثل پراید مثلاً، با آپشنهای مختلف، درش مثلاً از اینور باز بشود، تو آب برود در بیاید. آپشنها را متفاوت کند، در عین حالی که همه آن سطح از کیفیت را دارند، همه ماشینند، سرعتشان فلان است، آن بیس از کیفیت و آپشنهای اصلی را همه دارند، در عین حال تفاوتهای کاملاً متنوع. خیلی قدرتنمایی است دیگر، اگر بتوانی یک شرکتی مثلاً هزار تا ماشین بسازد یا بفرمایید یک میلیون ماشین بسازد یا بفرمایید ده میلیارد ماشین بسازد که دوتایشان شبیه هم نیستند، همه ماشینند، همه هم در بالاترین سطح کیفیت. این خیلی قدرتنمایی است. یکی از آیات خدا این است. خدا قدرتنمایی کرده است با تفاوتهای ما. ما هیچ دو نفری را روی کره زمین پیدا نمیکنیم که دقیقاً مثل هم باشند.»
«دو تا برادری که با هم دوقلو بودند، با هم به دنیا آمدند؛ تو میدانی که اونی که زودتر به دنیا میآید این کوچکتر است، اونی که دیرتر به دنیا میآید بزرگتر است. عین این زدن را از امام صادق علیه السلام پرسیدند، آقا دو تا دوقلو هستند، پدر از دنیا رفته، پسر بزرگتر که چون نماز به پسر بزرگتر واجب میشود دیگر، نماز و روزه و اینها را برای پسر بزرگتر بگویند، بابا پسر بزرگتر کدام است؟ حضرت فرمودند: «اونی که دیرتر به دنیا آمد.» گفتند: «چرا؟» «اول نطفه این شکل گرفته، بعد نطفه اون یکی عقبتر است، نزدیک پایین دیرتر شکل گرفته که زودتر دارد به دنیا میآید.» اونی که دیرتر به دنیا میآید بزرگتر است، اونی که دیرتر یک ربع دیرتر به دنیا آمد، اون بزرگتر است. تو و به اون احترام بگذارید. خیلی چهره کپی هم هستند، قد و قواره، ولی اخلاقشان کاملاً فرق میکند. شما شاید تو عالم هیچ دوقلوی کاملاً همسانی را پیدا نکنید که کاملاً مثل هم باشند، کاملاً مثل هم فکر کنند، خواستههایشان مثل هم، علاقهها مثل هم، نفرتها، گزینشها، انتخابها، نه، خیلی متفاوتند با هم. آدمها با هم متفاوتند. این هم قدرتنمایی خداست. از آیات الهی است.»
«اگر تفاوتها را بدانیم، خیلی مسائل برایمان راحتتر میشود. حسودی که میکنند، اگر تفاوتها را بدانند حسودی دیگر نمیکنند برای اینکه من دیگر قدرتهایی دارم، اون یک قدرتهای دیگر دارد. خب، یکی ریاضیش خوب است، یکی هم ورزشش. من باید به اونی که ریاضیش خوب است حسودی کنم؟ سیستم آموزش و پرورش نابود و فاجعهآمیز ما؛ ریاضی مهمتر از ورزش است. نه، ورزش مهمتر از ریاضی است. نه، ریاضی. آدمیت مهم است، اخلاق مهم است، که نیست. نمره انضباط هم تنها نمرهای است که معلم هم بهش توجهی ندارد، از همه اینها مهمتر است و معلم هم ندارد. انضباط جزء معدل حساب نمیشود. خیلی بامزه است، یعنی هیچی به هیچی. اصلاً میگویند این است. آدم باشی؟ نه، بودیم. خیلی مهم نیست. نسل سوختهایم.»
«از هر جهت خراب کردند. از همه، هرچی بود، روی ما تست کردند. خب، این خوب نیست، رد کنیم. کلاً سوختی! تفاوتها را اگر بدانیم میفهمیم کجا باید بریم، چکار باید بکنیم، چه شکلی باید برخورد کنیم. تفاوتها خیلی مهم است. دانستن تفاوتها موجب موفقیت است. اینها را خیلیها را نمیگویند به ما. اینها رموز موفقیت است. درک تفاوتها یکی از رموز موفقیت است. برای اینکه کارش موفق باشد، خودش را بشناسد، بقیه را بشناسد، تفاوتها را بداند.»
«من چه رشتهای برم؟ خلبان، دکتر بشوم؟ ختم دکتربازی شد. یعنی بالاتر دکتربازی به جایی نرسیدم. آخرین چیزی که از دکترها حاصل کردند دکتربازی بود. دروازهبان، بازیگر بشوند، نمیدانم خواننده بشوند. تو این انشایی که بچهها تو مدرسهها مینویسند هیچکس را نمیبینی که بگوید من میخواهم انشاءالله یک تعویض روغنی خیلی خوبی بزنم در آینده و در کار تعویض روغنی... یک نفر آمد سراغ ما تو مدرسه ما، پنجم ابتدایی که بودیم، کلاً دو نفر بودیم، انشا که نوشتیم، با اینکه ما شاگرد اول مدرسه هم بودیم و اون هم شاگرد آخر، معدل کلش ۱۴ بود. بعد ما دو نفر بودیم فقط متفاوت نوشتیم تو انشا که میخواهی در آینده چه کاره شوی؟ «میخواهم در آینده مرغفروش شوم.» از همان اول بزرگوار بسته بود برای اینکه فروش موفق باشد، و زحمتش را میکشیده. مربی پرورشی، حالا اون موقع کار تربیت مربی بود. به لطف خدا، نظام ما، نظام علمی و آموزشیمون بها را میدهیم به اونی که ریاضی بلد است، فیزیک بلد است، رشته ریاضی فیزیک. سطحش میرود پایین. بعد میگوییم خنگها بروند سراغ کار و دانش و فنی و حرفهای، اینها مال خنگهاست. باهوشها میروند به سمت ریاضی و فیزیک. بله، بعد تازه هنر، خودش هم تو بعضی رشتههای هنری به شدت آدمهای باهوشی میخواهد. مثلاً شعر، حالا من در مورد مزاج هنر و شعر. از رشتههایی که به شدت هوش بالا میخواهد، شاه باید شعر بگوید. لذا شعر، شعر گفتن کار آدمهای نخبه است. نخبهها به سمت شاعری میروند. حافظ از جهت علمی و هوشی و اینها، یا فردوسی، اینها شخصیتهای ویژه و ممتازی بودند. مولوی، سعدی، صاحبان علم بودند.»
«کتاب «علل جذابیت سخنان مولوی» از مرحوم علامه جعفری دویست و خوردهای صفحه است. چقدر علامه جعفری تعریف میکند از علمیت مولوی. یکی از رموز موفقیت مولوی دانش فراوان او در حوزههای مختلف است. هم فیلسوف است، هم فقیه و متکلم و ادیب. البته میگوید قدرت شاعری اش به اندازه حافظ نیست، حافظ شاعرتر است، ولی ریزبینیها و تیزبینیهایی که مولوی دارد خصوصاً در مثالها، این نسبت به حافظ قویتر است. حالا من خیلی این حرف را خودم قبول ندارم. حالا البته ایشان هم اینجوری نمیگوید که نسبت به حافظ قویتر است. شخصیتهای برجستهای بودند. علما و بزرگان ما شاعر میشدند. کار هر کسی نیست شعر گفتن. این رشته هنر، ریاضی فیزیک، معدل بیستم و فلان و اینها. اون یکیها میآیند میروند سمت اشتغال و روی دستهبندی میکنیم. کاملاً غلط است.»
«یکی از چیزهایی که تو بحث تفاوتها خیلی کمک میکند، شناخت مزاجها و طبعهای مختلف است. طبع آدمها با هم فرق میکند. ما چهار نوع طبع داریم. حالا من دیگر میخواهم خیلی جمع و جور سریع بگویم. ببین عزیزم، تو روایات ما خصوصاً رساله ذهبیه اثر امام رضا علیه السلام، که ایام میلادشان روی سر گذاشتیم و ماه ذیالقعده ماه امام رضاست. رساله ذهبی از کتابهای بینظیر و از کتابهای غریب است. معمولاً ما امام رضا را به اسم رئوف و ضامن آهو و اینها میشناسیم. معمولاً امام رضا را به اینجور چیزها، طبیب نمیشناسیم. چرا؟ به عنوان دکتری که وقتی همه دکترها جوابت میکنند، امام رضا یک دکتری است قبل از همه دکترها. چی؟ دکتر بعد از همه دکترها؟ نه. دکتر قبل از همه دکترهاست، یعنی به عنوان پیشگیری، نه به عنوان درمان. دکتر امام زمان درمان است.»
«بخور سرطانت را بگیر، بعد تازه دارو هم بیاورند، درمان آلمان، آمریکا، ایتالیا، فرانسه، امام رضا. حرم را اشتباه گرفتی؟ یکی بانک، یکی بیمارستان! امام رضا در نگاه خیلیها دکتر علی رضوی است. امام رضا دکتر! حضرت طبیب خوب دکترا برای قبلش. او را به عنوان یک فیلسوف نمیشناسی، امام رضا را به عنوان یک جامعهشناس نمیشناسی، امام رضا را به عنوان یک روانشناس. دکتر و بخش ارتوپد اونور است. بخش قلب و عروق اینور است. ارتوپد پایین پا، این پا. اینجا بالا سر. اشتباه بخش رساله ذهبی بین ماها خیلی قدیمی است. اینقدر این کتاب مهم بود، مأمونی که خودش فیلسوف و دانشمند است، وقتی این چند جلد خط از امام رضا را دید، گفت دستور بدهید این کتاب را با طلا بنویسند، با طلای «ذهبی». رساله ذهبی. نکات عجیب غریبی ما داریم. یکیاش مزاجها و طبعها است. روایات دیگر هم داریم، فقط این نیست. آدمها بافت بدنشان چهار نوع است. توجه به اینها غوغا میکند تو زندگی. خیلی کمک میکند. رساله ذهبی فکر میکنم ترجمه شده و چاپ شده است. حالا من خودم ترجمه سلسله روایت سلسله الذهب را ندیدهام. اون هم طلایی است، این هم طلایی است. طلا سلسله الذهب یعنی همه افرادی که امام دارد ازشان روایت میکند، معصوماند. از پدرش، پدرش، پدرش، پدرش تا پیغمبر. رساله ذهبیه دستورات طبی و بحثهای روانشناسی و اینهاست که مأمون دستور داد با طلا بنویسند.»
«یکی از نکات این است، آدمها از جهت مزاج و طبع چهار دستهاند. تفاوتها را ببینیم و این کمک میکند شما شغل میخواهی انتخاب کنی، چه رشتهای بروی، چه کاری بروی، چه کاری نروی، با کی رفیق باشی، با کی ازدواج کنی، بچه شما چه شکلی میشود. چهار مدل طبع. چهار تا عنصر اصلی داریم تو عالم: خاک، آتش، هوا، آب. خاک مظهر چیست؟ آب که مشخص است آب چیست؟ تری و رطوبت. مظهر تر و رطوبت. آتش چیست؟ گرم. هوا و باد چیست؟ سرد. خاک چیست؟ خشکی. خشک است دیگر، خاک. مزاج آدم هم چهار دسته است: سرد و خشک یا سرد و تر یا گرم و تر یا گرم و گرم و خشک. درست شد؟»
«اگر گرم و تر باشد بهش میگویند دموی. این خونش زیاد است. پرخون است. حالا روانشناسی هم اشاره میکند. گرم میشود چی؟ دم. گرم و خشک میشود صفرا. یعنی خون آتش در او هست، ولی آتش و خاک ترکیب آتش و خاک. اگر سرما و تری باشد میشود بلغم. اگر سرما و خشکی باشد میشود سودا. ویژگی سوداییها چیست؟ اینها آدمهای به شدت منظمی هستند، آدمهای تیزبیناند، مو را از ماست میکشند، سختگیرند و اهل ارتباط هم پیدا نمیکنند. معمولاً رفیقشان سخت میشود. سخت به کسی اعتماد میکند. بخیلاند. دستشان تو جیبشان نمیرود. خیلی اهل کینه و انتقام. ویژگیهای خاک. اول بگویم که یک وقت قاطی نشود. جبری در کار نیست که هر کی اینجوری بود، اینجوری خواهد شد. ایمان و معنویت و جهاد با نفس همه این عیبها را برطرف میکند و باید این کار را بکنیم. نگوییم سودایی هستیم دیگر. سودایی بخیل است. منظم باش ولی وسواس نداشته باش. معمولاً سودایی وسواسی است. وسواس، اضطراب و بددلی و سوءظن و بدبینی. یکی از ویژگیهای خشکی این است که سخت است. جوی در کار نیستش. که من مشکلاتم اینها است، اینها را باید بسازم. این ویژگی سودا است. جانم مشهد غالباً سودا. مشهدیها بلغم سرد و اینها هستند. آدمهای کندیاند، بیحالاند، ولی خونسرد و آرام و ریلکس و فراموشکار و پرخواب و بیخیال. گفتم بیخیال، کسی داد بزند سرش را؟ واکنش نشان نمیدهند بلغمیها.»
«حالا جهت اندامی هم میگویم چه شکلی است که با یک نگاه مزاج را تشخیص دهیم. مزاج سوم صفرا. صفراویها یکم تند مزاجاند. آدمهای باهوشیاند. کلینگر، برعکس سوداییها که جزئینگر و نکتهبیناند، خیلی افقهای بلندی دارند. دوردستها را میبینند. میخواهند به جاهای بلندی برسند، ولی آدمهای بیقرار اند. از این شاخه به آن شاخه میپرند و هیچجا بند نمیشوند، جایی نمیمانند. خشکی هم که به کسی اعتماد نمیکند و بدبین است و دموی گرم و سوداییها و صفرانها، صفرانها زود عصبانی میشوند. زود هم میخوابد عصبانیت شان. دیر عصبانی میشود که ما آدمها دیر عصبانی شویم)، ولی وقتی عصبانی بشود دیگر خون جلو چشمهایش را میگیرد. اگر از من خودم یک وقتی گفتم به کسی، گفتم یادم نمیآید از کسی زود متنفر شده باشم و یادم نمیآید از کسی متنفر شده باشم و بخشیده باشم. هیچ راه برگشتی نیست. التماس و عجز و ناله و اینها فایده ندارد.»
«کیلینگری دارند. ایدهآلنگری دارند. خوشمشرباند. اهل ارتباطاند. اهل گفتگو هستند. شاعر خوبی هم میتوند بشوند، ولی آتیششان چون بالاست، عصبانیت شان هم زیاد است. زود عصبانی میشوند. حالا عصبانیت در حد واکنش، نه. ولی تو بحث نیازهای غریزی و جنسی و اینها هم دیگر بالاخره اینها زود بالغ میشوند و زود نیاز به همسر دارند و استخوانبندی درشت دارند. معمولاً سبزهها گرمند. مناطق کویری ما، حالا حاشیهها را دوست دارم کنترل میکنم. مطب دکتر هستید؟ زبانم را ببینم. ببینم مثلاً دمویها پرخورند چون گرمای بدن بالاست، قدرت هضم و معده زیاد است، زیاد میخورند. برعکس سوداییها، که لاغرند و کم خوراک و معمولاً هم دچار یبوست هستند. معده خیلی کار نمیکند. معده کوچک. اینهایی که چشمهای درشت دارند، اینها که چشمهای باریک و ریز دارند معمولاً خشک هستند. از پوستم گفتم. سبزهها معمولاً گرمند، سفیدها معمولاً سرد. سرد باشد. هر سبزه گاهی سبزهها سوداییاند، قاطی است. این هم بدانید به خاطر وضعیت خوراک و تکنولوژی و اینها، خیلی مزاجها به هم ریخته است. مزاج خالص و ناب و اصیل کم پیدا میشود. مثلاً سرگرم تن سرده، نیمتنه راست مثلاً سرده، نیمتنه چپ پا مثلاً سرده. از اینها زیاد. اینهایی که گرمند خیلی فعالاند چون گرما تو وجودشان است و خیلی سریع هستند. سرعت بالاست. عجولند. عجله را دارند، ولی عجلهشان با یک رطوبت و یک خوشمشربی همراه است. صفراییها هم عجولند. همچنین قاطعانه و مزاجهای شخصیتهای مختلف.»
«من میتوانم برایتان الان تحلیل بکنم از رؤسای جمهورمان، از بازیگرها، هنرمندها. و مثلاً این داورهای عصر جدید. مثلاً از چهار تا مزاج داریم. تو مثلاً آقای حیایی دموی است. خانم نونهالی صفرایی. آقای دکتر بشیر حسینی بلغمی. آقای عظیمینژاد سودایی. موزیسین به سمت سودایی، سوداتر. معمولاً موزیسینها، سود سرده، طبعشان سرده، گرم و خودش باعث طول عمر میشود. هیجان زیاد است. هیجانی. سختگیرتر از همه است. آیا حیایی از همه اینها راحتتر میگیرد؟ مزاج و شخصیتشان. گفتم دیگر ممکن است کسی سودایی باشد، مثلاً دمویها آدمهای پیگیری نیستند. از این شاخه به آن شاخه زیاد میپرند. بمانند تا آخر و موفق باشند کم هستند. صد تا کار را شروع میکند، هر کدام دو روز میرود. امام رحمت الله علیه دموی بود. حضرت آقا دمویاند، ولی اینها به خاطر مجاهده و مبارزه با نفس و مراقبه، اصلاح، بدیهاشان را هم ندارند. خوبیهای سودایی را هم دارند. مثلاً آقا به شدت تیزبین، به شدت پیگیرند، به شدت منظم. امام هم همینطور. اینها ویژگیهای اینها است. اینها ویژگیهای سودایی، خوبیهای سودایی را هم کسب کردند. یعنی ایمان این شکلی است، اخلاص این شکلی است. طهارت میآورد، خوبیهای مزاج را دارد، بدیهایش را ندارد. رذائل را دور میکند.»
«از وقتی حضرت امام تو خواب کسی فرموده بودند که من رمز موفقیتم این بود که در جوانی شهوتم را کنترل کردم. خبر رسید خدا این عزت را به من داد. امام دموی بود. نیست؟ با اینکه ازدواج کرد، امام سی سالگی ازدواج کرد. ازدواج دیر انجام داد. خیلی از علما و تو اون سن و سال کنترل کردند خودشان را. شهید مطهری حالا بین دم و صفرا بود. درشت اندامی دارند و چشمهای درشت و لبهای پرخون و سرخ. تو چشمهایشان هم سفیدی چشمشان سرخ است. لپهاشان هم گل انداخته و سرخ است. کف دست را هم نگاه میکنی سرخ است. موها، موهای اولاً موهاشان زیاد است و موها، موهای نرمی و لخت دارند. درست شد؟ صفراویها موهاشان خشک است. پوست تنشان هم خشک است. دموی پوست تنش مرطوب است. پوست نرم. بعضی استخوانها اینجوری خشک اند. حالا اگر خشکی با گرما باشد میشود صفرا، اگر خشکی با سرما باشد میشود سودا.»
«مثلاً دمویها، ببینید حافظه اینها معمولاً ضعیف است. آدمهای اهل حافظه نیستند. طبع آقایان نسبت به خانمها کلاً گرم و سردتر است. و چقدر قرآن و خدا و این دین عجیب است. مثلاً یک سری رشتهها و کارهایی که متناسب با مزاج گرم بوده، خدا آمده این را به جنسیت مردانه، جنسیت زنانه برداشته. مثلاً قضاوت در جامعه زنانه برداشته شده. یک سری کارهایی که با جنس مرد با طبع سرد بیشتر تناسب دارد، مثلاً خیاطی. هیچ مردی اینجا ورود نکند، هیچ زنی هم اونجا نمیتواند ورود کند. چون کار و ارتباط میخواهد. همه زنها سردند؟ همه مردها گرمند؟ نه. زیاد شده، از مسیر خودش خارج شده. مردها جنسشان عوض شده، زنها جنسشان عوض شده. مشکلات فراوانی پیش آمده. سن بلوغ را میبینید رفته بالا و مسائل، مشکلات فراوانی که برای آدم پیش میآید. ذهنیتها را قوی میکنند. بچه از هفت سالگی یک سری چیزها را میفهمد. بعد توان جنسی را پایین میآورد. بارداری به شدت مخصوصاً تو زنهای ما که الان وضعیت بسیار بغرنج است. این خوراک و تغذیه و اینها تا سی و پنج سالگی، چهل سالگی باردار نمیشوند. بلکه سن فهم جنسیاش پنج شش سال آمده پایین. سن قدرت جنسی ده سال رفته بالا. فیلمهای پورن و این شهوات و اینها، کارکردش این است. به شدت مثل اینکه شما یک آبی که باید بیست دقیقه، نیم ساعت بگذاری به جوش بیاید، پدر این آب در میآید، پدر اون آتیش را بگیری که یکهو این دم کند. یک باره تمام آنچه که باید تو هشتاد سال تجربه میکرد از لذت و هیجان، تو هشتاد روز تجربه نابود میشود. خوراک، ارتباطات، بحث تکنولوژی و مسائل مختلف و اینها. رشتههای تحصیلی.»
«گفتم بیشتر لاغرند. پوستشان خشک است. موها موهای نرم، کنده میشود و ریزش موشان مثلاً زیاد است. کممو. و این ویژگیهای این شکلی که معمولاً به سمت گرما است. گرم حال شما که صفراوی هستید؟ آره، خیلی مشکل است. سوداییها معمولاً تو رشتههایی که حفظیتر است قویاند. تاریخ، رشتههای انسانی، مثلاً عربی اینها. آنهایی که باهوشترند. حالا البته نمیخواهم بگویم هر کی سودایی هوشش کمتره. نه، هوش به معنای اینکه هی ادراک کلیات میکند. تعریف درست حسابی براش نیست. امثال گاردنر و اینها آمدهاند دستهبندی کردهاند. یازده مدل هوش طراحی شده است. هوش نمیدانم چشایی، هوش سمعی، هوش موسیقیایی، هوش تصویری، هوش نمیدانم لامسه. دستهبندی کردند. قویترند تو مسائل، ولی دمویها تو مسائلی که عقلیتر است. فلسفه، ریاضی، فیزیک. به سمت بالا. جغرافیا میآید به سمت پایین. یعنی جزء حفظ. سودایی میرود فلسفه بخواند، دیوانه. دموی افراد میان تاریخ.»
«بحث ازدواج یک بحث مفصلی است. با کی باید ازدواج کرد؟ مزاج همسان ازدواج کرد ؟) این حرف غلط است. مهم درک تفاوت است. مزاج همسان مشکلاتی دارد، مزاج مخالف هم مشکلات خودش را دارد. تا هشتاد سال دیگر خانهدار نمیشود. بیخیال! شب تا دو با هم بیدارند، فوتبال نگاه میکنند. ظهر هم تا یازده و نیم خوابند. با موفقترند تو ارتباطها. خب، سوداییها اهل ارتباط گرفتن خیلی نیستند. ابراز علاقه خیلی نمیکنند. اهل گوشهگیریاند. درونگرایند. سرد فعالیت و جنب و جوش و بریزوبپاش و کار کنیم و حرف بزنیم و اینها نیستند. ادارات، حالا روانشناسی کنم برایتان ؟ بحث مفصلی است. نظارت، پیگیری، نیروی امنیتی، سوداییها برای اینجور جاها خیلی خوباند. برای کارهای پیگیری. یک کاری را برای پیگیری که داری، به سودایی بدهی قشنگ حروف جاره را پیاده میکند. میآید پفیا، خالدونش میرود. دیدی تو بعضی از ادارات سوداییها، نه این عکست یک کمی بغلش کج است. اهل دیکتهاند. دیکته میکند مدیر جزء، خیلی خوب است مدیریت جزء. کار پیگیری و اینها. بحث هنر خیلی قویاند و مدیریت کلان گرم بوده. تنگه اختصاصی وقتی بغلش میزنند ترجمه پنکه مخصوص خودش. صفرایی ایشون. صفرا آقای احمدینژاد صفرا بود. آقای هاشمی دموی بود. آقا دموی. شهید رجایی نمیدانم. یعنی خیلی به این چیز نمیخورد. بیشتر به سودا میخورد شهید رجایی. ولی بنیصدر مثلاً صفرا بود. عرض کنم که آقای رئیسی بین بلغم و دم است. تنش سرد است، سرش گرم. آیا قالیباف گرم؟ آقای جلیلی سودا. مزاج غالب ایرانیها صفرا.»
«مزاج همسان گفتم این مشکل را دارد که عیوبشان با هم جمع میشود. مزاج مخالف هم که پدر صاحبش در میآید. حالا ما تو مشاوره و اینها، من خودم دانشگاه که حالا از دانشگاه آمدیم بیرون، ولی وقتی که بودیم هر مشاور که میآمد پیش ما، اول یک تست مزاج میگرفت. تست مزاج بده. اول بحث مزاج و طبع طرف. طرف چی بهش بگوییم، چی نگوییم ؟ خیلی مهم است. چی میفهمد از حرف تو ؟ روحیاتش چیست؟ خلقیاتش چیست؟ درباره خوشگل بودن. دمویها از جهت چهره معمولاً جذابترند. حالا نمیگویم خوشگلتر اند چون بلغمیها هم خوشگلاند و حالا سوداییها هم یک خوشگلی خاصی دارند تو خودشان. حالا شما ناراحت نشوید. بعضیهایتان شخصیتهای جذابی دارند. کاریزمای بالایی دارند. دموی سواری میگیرد ازت و سواری هم نمیدهد. شخصیتهای فرمانده و خلاق. برعکس سوداییها. یک بار بگو به تو در یک سری مسائل خشکاند و پدر صاحب بچه را در میآورند. پیش خودشان میگیرند. تو یک سری مسائل هم گرماشان غلبه دارد، ولش میکنند. خیلی چند سال پیش اینجا مشاورهای داشتیم، دختر پسری بودند. آقا پسری بود آمد پیش ما دانشگاه مشهد. نه، نمیشناسمش. جالب در نوع خودش. خیلی جالب است. شما میتوانی کاری بکنی؟ گفتم آره. خلاصه تو دفترمان گفتیم. دختر آمد و پسر هم آمد و مجموعه ده ساعت ما به نام مشاور. پسر مزاجش بلغم بود، دختر صفرا، صفرا مایل به دم. به اینها گفتم. گفتم ببین اینها گریه بیشتری دارند. هم معنویت، علاقهشان به معنویات بیشتر است. سوداییها خیلی اهل معنویات نیستند و به مادیات بیشتر تمایل دارند تا معنویات. عرفا و مداحها و عزیز شدن و اینها، اینها بیشتر مزاجشان دموی است. اهل گریه و شور و هیجان هستند. و مجریها معمولاً دموی هستند. شور و هیجان مجری فوتبالی، حالا یا صفرا مثل عادل فردوسیپور یا دموی مثل جواد خیابانی. موشک گرم. دفتری میکنند و جزئیات و ثبت اسناد و فلان اینها. سوداییها عاشق این کارند.»
«خلاصه بعد گفتم این آقا بلغمی است، بلغمی خیلی حرف گوشکن است و دعوا ندارند. جنجال بر سر مزاجهای مختلف. بعد گفتم این آقا این شکلی است. خانم هم گرم مزاج است. گفتم ببین خانم، پانصد سال اگر بنشینی که این آقا یک بار بهت بگوید بیا ببرمت حرم، ببرمت خانه ننت. چون تو مزاجت گرم است، توقع داری بقیه هم چون تو خودت با بقیه این شکلی رفتار میکنی. اگر چیزی خوشت بیاید و دوست داشته باشی خودت پیشنهاد میدهی. اگر دوست داشت پیشنهاد میدهد. میگفت پیشنهاد نمیدهد. ولی اگر تو بهش بگویی سه نصف شب هم شده خسته و کوفته. طرف لباس بخرم. ولی تو بگی فلانی با همین یک جمله زندگی ما را خراب کردی. آب بابا! این بلغمی است. من مزاجم دم است. خودش بگی نیاز به لباس دارم. یک بار نباید از من بپرسه که تو و حساس و زودرنج نیستم. بیتأثیر نیست. بله، ماشین مینشسته، خانم یک ساعت و نیم بعد تازه در حالی که نصف وسایلش را جا گذاشته، دارد میآید بیرون. تا گوشیم کو ؟ این که قرار است آنجا بروند، الان در بدو حرکت است. حالا میروم یک ساعت و نیم طول میکشد باز از آنجا بیاید بیرون. اسکلت با همه این گرما و سرما. حالا زنها گرمتر، مردها مثلاً توی استانهای شمالی ما خانمها از آقایان گرمترند. برای همین فعالتر هم هستند. خانمهاشان از آقایانشان فعالترند. کار حجاب کار، بکنند. مسیح علینژاد را میفرستند جلو. مازندرانی، زن صفراوی، گرم. اینها جریانسازند دیگر. گرما جریانسازند، خلاقند، قدرت مدیریت دارند. اهل حرفاند. سردار اهل ریسک نیستند. اهل احتیاط و مراعاتند. بحث نکن. نمیخواهد. ولش کن. آرام آرام. تفاوتهای ما.»
«بحث تفاوتها خیلی مهم است. جا دارد که دهها سال در موردش صحبت بکنیم. یک چکیده امشب عرض کردم. نسبت به اینها توجه داشته باشید. رشتهای که میخواهید درس بخوانید، رویش کار کنید. خانهای که، محلهای که میخواهید زندگی کنید. منطقهای که میخواهید زندگی کنید. مثلاً ما که مزاج مان گرم است، من واقعاً تابستانها عذاب است برایم. مرگ جلو چشمم میآید. خیلی تابستان در گرمای لباس زیاد، حرارت بدن بالا. هرچی هم سرما میخورد سرما معده را میزند، خراب میکند و هم عصبی میشود آدم. کلافه میشود، خسته میشود، ولی زمستان برایم بهتر است. پیدا کنید باز مثلاً بهار. مناطق مختلف کویر مثلاً یک فضایی دارد گرم و مزاج شهر قم گرم و خشک است، مثلاً شهرهای شمالی سرد و گرم و سرد و خشکاند، مثل مشهد. مناطق فرق میکند با کی کجا ساکن بشود، کدام محل. بعد تازه هر کدام از این چیزها گچ مزاج دارد، آهن مزاج دارد، چه میدانم حلقههای مختلف، سنگهای مختلف، رنگهای مختلف. چه رنگی بپوشی گرم است. آبی کمرنگ برای آرامش اعصابشان خیلی خوب است. رنگ قرمز برای مزاج گرم. این گاوهای چیز گرم اند دیگر. این گاوهای وحشی، ماتادور، گاوهای ماتادور به شدت گرم هستند. حالا یا دموی یا صفراوی. بعد این رنگ قرمز دموی باشد. تابستان لباس قرمز جیگری، زرشکی. لباس رنگ آبی ملایم، زرد، زرد کمرنگ خیلی خوب است. سفید. سفید مثلاً خنکی. سیاه هم البته سیاه رنگ عشق است.»
«خلاصه آقا جان، اینها خیلی نکات مهمی است که معمولاً بهش توجه نمیشود و بسیاری از مشکلات با همینها حل میشود. آقا بدانید طرف اینجوری است. گیر ندهید بهش. ازش توقع بیش از این نداشته باشید. این حافظه ضعیف بلغمیها معمولاً گم میکنند، یادشان میرود کجا گذاشتهاند. بلغمی یک خوبیهایی دارد، یک بدیهایی دارد. شما یک خوبیهایی داری، یک بدیهایی داری. هیچ مزاجی هم از مزاجهای دیگر برتری ندارد. غلط است که فکر کنیم هر مزاجی خوبیها و بدیهای خودش را دارد. مهم این است که آدم باشیم، بدانیم چی هستیم. خدا چه امکاناتی بهمان داده. همین را درستش کنیم. مدیریتش مهم است. حسن مثنی آمد پیش اباعبدالله الحسین. چقدر نکات قشنگ است. بهترین حرفهای روایت را غریب از بین ما خواستگاری است. دو تا دختر داشتند. امام حسین، دختر ده سالهاش سکینه یا فاطمه که فاطمه دختر من که خیلی هم کم ازش آمده است، این فاطمه خیلی شبیه مادرم زهرا علیهاالسلام است. حالات عرفانی خیلی شدیدی دارد. توصیه نمیکنم تو اگر میخواهی زندگی کنی، خوشبخت باشی، یک زنی میخواهی که آشپزی کند و همهاش تو پیج اینستا دنبال سفرهآرایی و غذای جدید و فلان و این حرفها باشد. حرف زدن تو طول تاریخ، اینها اهل سخنرانی کردن و نطق کردن مثل امیرالمومنین علیه السلام اند. گفتگو و مسافرت و تفریح و این چیزها را دارم. خوش مشرب و خوش سخن اند.»
«امام حسین پیام را به سکینه داده است. به فاطمه گفته فاطمه مزاجش حالا فرق می کند. مزاج حضرت زهرا سلام الله علیها باید بحث بشود که چه مزاجی داشتهاند ؟. حالات عرفانی شدیدی داشت. حالا خوب است یا بد است، کار ندارم. این بهتر بود یا سکینه بهتر بود؟ مهم تفاوتها را لحاظ کردن است. بله، این بهتر بود. شاید از جهت معنوی و عرفانی. حضرت فرمودند سکینه برای تو بهتر است. سکینه حالات عرفانی شدید داشته. حالا با فاطمه ازدواج کرده است. سکینه مثل مادرم زهرا میماند. حالات عرفانی شدید دارد. قدرت بیان و عشق و عاشقی و شور و حرارت و اینها. فاطمه نه، اهل زندگی است. تسلیم و مطیع و حرف گوشکن است. عبدالله محض است. بله، که گفتند همین فاطمه تو کربلا باردار بود. خلاصه آقا جان، اینها بحث تفاوتهاست. لذا عرض کردم اباعبدالله پیام خودشان را به سکینه دادند. میگوید وقتی آمدم قتلگاه کنار بدن اباعبدالله صدایی شنیدم از رگهای بریده که به من فرمود: «این پیام را به شیعیان من برسان: «شیعتی مهما شربتم ماءً عذبًا فاذکرونی او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی.»» بگو شیعیان آب گوارا نوشیدند پس به یاد من باشید. هر وقت هم غریب ی برای من یافتی یا گریه برای من کردی، برای من گریه و ناله کن. از من پیام اباعبدالله خطاب به شب جمعه. به رسم همه شبهای جمعهای که اینجا بودیم و با هم بودیم امشب توسلی داشته باشیم. کربلا.»
(دعا و روضه)
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. چه «نامحرم آوردم دلو مُحرم» ؟ بر دل نوشتم دوستت دارم. گذشتم عشق است و عاشق هر چه که نذر عشق است. از مادرم دار و ندارم گذشتم. گمراه بودم کردم. در عزای از نسل آدم بودم و گذشتم. از کودکیم بین هیئت نشستم. من پای عشقت از همه عالم گذشتم. با درد شیرینی که دارم از خیرت. با بهره مهرت گذشتم. یک روز زیر پرچم من را رساندند. عمری است از زیر همین پرچم گذشتم. امشب شبیه تو که درهم هستم... از هر کسی ناراحتم هم گذشتم. شبهای جمعه در فراق کربلا از با سینه پر کم کم مرا یاد کن. داغ روضهها روضهها کم کم م قتل به دستم مانده و هی بغض کردم. خط به خط روضهها را خواندم. از دنیا گذشتم. زیر پنجره بوسه به زیر حنجره درد سری شد. روضه جان کندنت. مرهم جان آمد. زمانی که به مق صود رسیدی. از غارت اموال. شکر خدایا از روضه با قلب خوب با گذشتم. آماده کربلا شو. شب جمعه است. بسم الله.»
(پایان روضه)
«عیسی ایستادم به بلندی ؟ بدنم لرزان شد. زیر دست و پا خلوت نیستم بس که مبهوت جمال اح مد شدم. که در آوردن پوست تو. چقدر تنگتر از زندان شده است. نعل اسب که سقای تو با سطح زمین خلخال ام را. ربوده زیور و خلخال که به بازار نرخ طلا ارزانتر شد. من زار میزنم. آه ستاره دنبال شما هستم. ستاره دنبال آی حسین. چی بگویم؟ امشب میخواهم بخوانم. سختم است و زخم کرده است. همه روضه توی یک خط است. علت امام رضا. دو جمله فرمود در روضه عاشورا راوی گفت: آمدم خدمت امام رضا علیه السلام روز عاشورا بود. دیدم چشمهای حضرت ورم کرده است. برای من بگویم یا نه؟ یکیش. جمله دوم را ترجمه کنم خودت کلمات را تقریباً میفهمی. حسین را میفرمود: «ذبحش کردم چطور کما یذبح الک ؟ حسین حسین!»»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...