‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (صلی الله علی محمد و آل محمد) الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
یک ضربالمثل قدیمی میگفتند: "ره چنان رو که رهروان رفتهاند." آدم در هر مسیری، در هر کاری، خوب است که از اهل آن فن و از اهل آن کار سؤال بکند که چهکار باید کرد. آداب و اعمال را باید از اهلش یاد گرفت. اگر کسی میخواهد مکانیک خوبی بشود، اگر کسی میخواهد خیاط خوبی بشود، اگر کسی میخواهد پزشک خوبی بشود، در همه اینها مراجعه میکند به کسی که واردتر است. دو تا پیراهن بیشتر پاره کرده و از یک افق بالاتری نگاه میکند.
در مسیر ارتباط و انس با اهلبیت هم همینطور است؛ باید از کسانی کمک بگیریم که دو قدم از ما جلوترند و از یک افق بالاتری نگاه میکنند. از بزرگانمان، از علمایمان...
در همین زیارت اباعبدالله الحسین، بعضی از دوستان —انشاءالله— راهی هستند. آداب و شرایطش را باید از کسانی پرسید که از یک افق بالاتری نگاه میکنند. "ره چنان رو که رهروان رفتهاند." یکی از این بزرگانی که در این مسیر، انصافاً ویژه است و واقعاً جایگاه بالایی دارد، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت است. انسانی وارسته و کمنظیر است؛ شخصیتی فوقالعاده. در جوانی، صاحب مقامات بوده است. از ۱۸ سالگی گفتند که ایشان از ۱۳-۱۴ سالگی در نماز حالات ویژهای داشته است؛ در زیارت اهلبیت حالات ویژهای داشته است.
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع نجف بودند، ایشان فرمودند: "من میآیم توی حرم امیرالمؤمنین، زیارت این نوجوان را ببینم." آقای بهجت آن موقع ۱۴-۱۵ سالشان بود. میفرمود: "محو زیارت این بچه میشوم که چطور زیارت میکند." گفتند از هرکدام از معصومین هم عنایت ویژهای به ایشان شده است. سالهایی که نجف بودند، سالهایی که کربلا بودند، سالهایی که سامرا بودند، هرکدام از معصومین عنایت ویژهای به ایشان داشتند. در جوانی، امیرالمؤمنین به ایشان عنایت کرده بود. چندین عنایت... یکی از عنایات این بود که با پشت سر هم میدید؛ هر آنچه را که با چشم سر میبیند. به این انسان کمنظیر... نمیگویم: "چشم پشت سر"، میگویم: "با پشت سر هم میدید هرچه با چشم میبیند." یعنی برایش جلو و عقب و بالا و پایین و اینها معنا نداشت.
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت ارتباط عجیبی با اهلبیت داشت و وصل بود به این دریا. این حجابهایی که جلو چشم ماست، برای ایشان معنا نداشت. یکی از علمای قم، مرحوم آیتالله مرعشی نجفی، از حضرت معصومه درخواست میکنند که: "شما به آقای بهجت بگویید، شما سفارش بکنید آقای بهجت تربیت من را به عهده بگیرند و استاد من بشوند."
مرعشی نجفی فرموده بودند: "من از حرم برمیگشتم؛ دیدم آقای بهجت دم در منزل، توی کوچه ایستادهاند. من را که دیدند، فرمودند: "میشد بدون اینکه حضرت معصومه را هم واسطه بکنید، خواستهتان را مطرح بکنید." این آقا حضرت معصومه را واسطه کرده بود. آن مرد چه جایگاهی دارد که حضرت معصومه را زیارت کرده، ملاقات کرده و از او دستور گرفته است؟
مرحوم آیتالله کشمیری که از علمای نجف بود، برگشته بود قم، یعنی بعد سالیان به قم آمده بود و عمل جراحی قلب داشتند. مدتی حرم حضرت معصومه نرفته بودند. ساکن قم بودند، ولی حرم نرفته بودند. یکی از اساتید ما میفرمودند: "به عیادت آیتالله کشمیری رفتیم، کسی هم خبر نداشت، یعنی من خبر نداشتم، از دوستانی هم که کنار کشمیری بودند دور و برش بودند خبر نداشتند." آقای بهجت نشستند، رو کردند به آقای کشمیری، فرمودند: "آقا سید! عمه جان شما از شما گله دارند؛ چرا کم زیارت میروید؟"
خوب ایشان کی بود که میفهمید کسی کم زیارت میرود و کسی زیاد زیارت میرود؟
یکی از علما و بزرگانی که در این مسیر خیلی میتواند به آدم کمک بکند و حرفش و سخنش راهگشاست، مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت است. من چند جملهای را از ایشان میخوانم؛ توصیههایی برای زیارت و نکاتی. آنهایی که راهی هستند، این مطالب و سخنان ایشان را -انشاءالله- مد نظر داشته باشند. خیلی راهگشاست.
یک نکتهای که میفرمایند این است که: "اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار آنها را در وجود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهد مشرفه به منزله ملاقات آنها و دیدار حضرت غائب (علیه السلام) است."
مشخص است اشتیاق داریم به ملاقات امام زمان. اگر بفهمیم حضرت توی این محله، مسجدی، توی این محل -مثلاً- حضرت نماز میخوانند... استان خراسان رضوی است, اصلاً بفهمیم در ایران است، امشب فلان نماز را توی فلان مسجد فلان شهر ایران میخوانند، خودمان را نمیرسانیم؟ خوب زیارت امام زمان با زیارت امام حسین (علیه السلام) چه فرقی میکند؟ اگر عطش داریم، عطش دیدار داریم، تشنهایم، این تشنگی را توی همین ملاقات و توی همین زیارت میتوانیم برطرف بکنیم. زیارت امام رضا (علیه السلام)... اگر عاشقیم، اگر بیتابیم، "یا امام زمان کجایید، آقا جان ما دور شما بگردیم و فدای شما بشویم."
زیارت امام رضا... همین حرم امام رضا... ولی بعضی سالبهسال نمیروند، ماه به ماه نمیروند! "یا امام زمان، شما کجایید، ما دورتان بگردیم!" میگویی: "طیالارض برای چه میخواهی؟ عرض کنم بروم مسجد کوفه نماز بخوانم." مرد حسابی! تو مسجد سر کوچهتان نمیروی نماز بخوانی، میخواهی بروی مسجد کوفه؟!
با همین زیارتگاههایی که دم دستمان هست، همینهایی که میتوانیم برویم... چقدر رفتیم؟ چقدر شور و شوق نشان دادیم؟ "جلّل طالب دیدار امام زمان." مسیری که باز شده، قدر بدانیم. زیارت اربعین معلوم نیست همیشگی باشد، معلوم نیست راهش باز باشد. خیلی سالها بود، خیلی سالها هم تعطیل شد؛ در دوران صدام. زیارت اربعین، زیارت سابقه داری است، قدیمی است، علمای قدیم میرفتند، ولی سالها زیارت اربعین تعطیل شد. خدای ناکرده ممکن است دوباره راهش بسته بشود. چقدر قدر میدانیم؟ چقدر از این فرصت استفاده میکنیم؟ نشود کسی بتواند برود و زمینه داشته باشد و خودش را محروم بکند از این زیارت.
یک نکته دیگر که میفرمایند این است که: "اهم آداب زیارت این است که بدانیم بین حیات و ممات معصومین هیچ فرقی نیست." این امام حسین با امام حسین سال ۶۰ هجری و ۵۹ هجری و ۵۸ هجری هیچ فرقی نمیکند. امام زنده و مرده ندارد. امام حاضر و زنده است. تصور این نباشد که حالا -مثلاً- ما داریم میرویم اینجا یک اثر تاریخی به اسم کاروانسرای -مثلاً- شاهعباسی. کاروانسرای شاهعباسی که خود شاه عباس و شاه عباسی و اینها کارهای نیستند. یک جایی است، یک مکانی است، یادبودی است، اسمش به نام شاه عباس است.
حرم اهلبیت اینجوری نیست که بگوییم: "آقا، این اسم فلانی روشه." یک باشگاه ورزشی، استادیومی است به اسم فلان فوتبالیست، به اسم فلان ورزشکار؛ جهان پهلوان تختی. خوب شما آنجا تو استادیوم که میروی، بوی جهان پهلوان تختی را که نمیدهد! فقط به اسم اوست. خود جهان پهلوان تختی هم شاید اصلاً باخبر نشود که چهار تا آدم الآن اصلاً ورزشگاهی به اسمش هست که آدمها رفتند توی ورزشگاه نشستند.
حرم اهلبیت این شکلی نیست. اسم تکتک زائرها را دارند. حتی میدانند در طول تاریخ چه کسانی میآیند زیارت، چند بار میآیند زیارت، چهجور میآیند. آمار همه اینها را دارند. امام زنده است. امام زنده و مرده ندارد. فکر نکنی -مثلاً- ما داریم یک جایی میرویم که حضرت شهید شدهاند. اینجا منسوب به ایشان است، یادبودی، یادمانی -مثلاً-. نه، ما میرویم زیارت امامی که زنده است، بلکه از دوران حیاتش قویتر است، بیشتر اشراف دارد، بیشتر احاطه دارد، بیشتر قدرت دارد، بیشتر خبر دارد، بیشتر دستش باز است.
حرم فقط توی کربلا نیست. تمام این مسیر، امام حسین با ماست. دارد ما را میبیند. همین الآن هم که داریم صحبت میکنیم، اینجا با کربلا برای امام حسین هیچ فرقی نمیکند. فکر نکنی -مثلاً- از این در که رد شدیم، آمدیم از اینجا. دیگر امام حسین میبیند اینجا را. از این در رفتیم بیرون، دیگر تمام شد. همینجا هم که هستیم، همین قدمی که برمیداریم، تمام این مسیر زیارت، حواسمان به این باشد که امام دارد ما را میبیند. از ما خبر دارد، از حال ما خبر دارد. میداند کیست، میداند چهکارهای. به همین نکات اگر آدم توجه بکند، خیلی مسائل حل میشود.
چند تا روایت برایتان میخوانم که در این مسیر باید آداب رعایت کرد تا عزیزانی که میخواهند مشرف بشوند -انشاءالله- حواسشان باشد. یکی دیگر از نکاتی که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت میفرمایند و روایت هم هست، این است که در زیارت، آدم اذن دخول بگیرد؛ چون هرکسی میخواهی وارد خانهاش بشوی، اجازه میگیری دیگر. تا وقتی اجازه ندهند، وارد نمیشوی. حالا از کجا بفهمیم که امام به ما اذن دخول داده است؟ از کجا میشود فهمید؟
آفرین! این خودش یک مرحله است. همین که اجازه دادند که ما حرکت بکنیم. ولی یک مرحله دیگر هم دارد، خاص. مثل اینکه من به شما پیامک بزنم: "فلانی، فلان ساعت بیا منزل." که پیامک زدم، این خودش یک اذن دخول است. ولی شما میآیی دیگر. ساعت ۷/۵ من گفتم منزل ما باش. در را باز نمیکنی ۷/۵ بیایی تو. باز پشت در وایمیستی، زنگ میزنی، در میزنی. یعنی یک مرحله اذن دخول گرفتی، ولی باز داخل میخواهی بشوی، باز اذن میگیری. میخواهی بیایی توی اتاق شخصی من، میخواهی بیایی، باز اذن میگیری. اگر توی اتاق رفتی، دفتر شخصی من را خواستی برداری، باز اذن میگیری. پس اذن دخول مراتب دارد.
اگر ما رفتیم کربلا، از کجا بفهمیم که الآن حضرت اجازه دادهاند وارد حرم بشویم؟ آیتالله بهجت میفرمایند: "در اذن دخول ائمه اطهار (علیهم السلام) وارد شده است: فهو علامت الإذن." این علامت اذن دخول است. اگر ایستادی، دلمان شکست، دلمان نرم شد... زیارت امام رضا هم همینطور است. وارد نشویم بدون اذن دخول. یعنی چه؟ نه، آدم بایستد دم در، به دلش مراجعه بکند. این دل چقدر آماده است؟ چقدر شکسته است؟ چقدر حال گفتگو دارد با امام؟ بعد اشک اگر جاری شد... اگر هم اشکی جاری نشد، التماس کن، درخواست کن که اشک جاری بشود. اشک علامت اذن دخول است. یعنی تو در عالم بالا پیوند پیدا کردی با امام معصوم. آنجا ارتباط برقرار کردی. اشک علامت این است. اشک یک چیز عجیبوغریبی است. اشک یک چیز عجیبوغریبی است. از جنس این عالم نیست، از جنس عرش است. اگر اذن دخول تو را از عرش بدهند، علامتش این است که آنجا بهت اشک میدهند. توی عرش اشک میدهند. اشک را که دادند، اینجا اشکت جاری میشود. اشکت که جاری شد، یعنی چه؟ یعنی امام اجازه داده بیایی زیارت. یعنی راهی تکوینی است به خدا و ارتباط با غیب است. البته برای کسی که این مطالب را باور کند.
یک چیز عجیبوغریبی است اشک. آن امضایی که میخواهد امام حسین بدهد که: "آقا، اجازه داری بیایی تو." این با اشک است. اگر میبینی حس و حال نداری، خود ممنوعه. بهجت فرمودند: "برگرد، داخل حرم نرو. برو روی خودت حسابی کار کن." اگر وقت داری، یک چند روزی، سه روز برو روزه بگیر. سه روز روی خودت کار کن. اگر آمدی این مسیر را، دم حرم ایستادی، دیدی حس نداری، اشکی نداری، معلوم میشود که آدم یک کاری کرده است.
یکی از علمای تهران، از حرم امام، از حرم حضرت معصومه -بله، معصومه- برای بنده میفرمود: "یک روضهخوانی بود در تهران، ما مرحوم حاج مقدس، آدم عجیبی بود، آدم ویژهای. آمده بود حرم امام رضا، قبل از انقلاب که حجاب و پوشش متفاوت بود. توی حرم هم معمولاً خانومها حجاب و اینها نداشتند؛ با چادر و اینها وارد نمیشدند. مرد و زن هم جدا نبود. مثل الآن نبود که شیشه کشیده باشند، مردانه یک طرف، زنانه یک طرف. همان دور ضریح، همهجور زنی میآمدند، زن و مرد وایمیستادند نماز میخواندند. حاج مقدس با رفقایش وارد حرم شده بودند." این را یکی از علمای تهران، آیتالله جاودان، برای بنده تعریف کرد.
"مقدس کفشش را دست میگیرد، با رفقایش بوده، داخل حرم میشود. رفقایش میبینند. این میآید روبروی ضریح که میایستد، برمیگردد. به او میگویند: "حاج مقدس چه شد؟" گفت: "من کفشم را که آمدم بردارم، نگاهم افتاد به یک خانم بدپوشش. یک لحظه، ناخودآگاه، یک لحظه چشمم افتاد. چشمم را برگرداندم. رفتم داخل حرم. وارد که شدم، آمدم سلام که بدهم، امام رضا (علیه السلام) را دیدم. حضرت به من فرمودند: "حاجی، برو بیرون. خودت را پاک کن، بعد بیا."
"شستوشویی کن آنگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده"
این مسیری که آدم میخواهد برود، با طهارت برود تا به او اذن دخول بدهند. بعضیها پرخوری میکنند، پرحرفی میکنند، هر شوخی دلشان خواست میکنند، هر حرفی دلشان خواست میزنند. بعضی وقتها خدای ناکرده هرچه دلشان خواست میبینند. بعد آن بهرهای که آدم میخواهد، نصیبش نمیشود. اگر آدم پاک باشد، پاکِ پاکِ پاک برود حرم، سلام که میدهد، جواب سلام حضرت را میشنود. اینها هستند.
آدم از اینها خجالت میکشد. امام رضا چه؟ امام حسین چه؟ اهلبیت چه؟ ابوبصیر خدمت امام صادق بود. پیرمردی بود توی کوفه. یک درسی داشته، برای یک خانمی قرآن درس میداده است. میگوید: "خدمت امام صادق نشسته بودم در مدینه. حضرت به من فرمودند: "آقای ابوبصیر، فکر نکن اگر با یک خانمی که داشتی بهش درس قرآن میدادی، شوخی کردی و گفتی و خندیدی، کسی باخبر نمیشود."" میگوید: "من سریع یادم افتاد. عرق روی صورتم آمد، خجالت کشیدم. "استحییت" -خجالت کشیدم.- همین که عرق را کشیدم و استغفار کردم، حضرت فرمودند: "پاک شدی. ولش کن، دیگر تکرار نکن."" از ما خبر دارند. "مخفی"، "فولدر هیدن" ندارند. نداریم پیش اینها فولدر هیدن. هرکی داشته باشیم، اینها از همه فولدرهای ما خبر دارند. هرچه میگوییم و میشنویم، خبر دارند. این را توی زیارت حواسمان بهش باشد.
یک نکته دیگر که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت میفرمودند این بود که: "هر چقدر توی این مسیر آدم سختی بکشد، اجرش بیشتر است." زیارت کسی بالاتر و بهتر است که بیشتر اذیت بشود. سعی کنیم در این مسیر... من برایم پیش آمده است، توی این مسیر پیادهروی اربعین، یک سال، اولین سالی که رفتم، نمیدانستم چه ساکی باید ببرم. یک ساکی دستم گرفتم که اصلاً به درد نمیخورد. خیلی اذیت شدم با این ساک. بعد توی مسیر یهو دیدم یکی این ساک را از دستم گرفت. دزدیدند؟ بردند؟ نه؛ دو تا جوان بودند، اهل بصره بودند. این را گرفتند، یک مسافت طولانی برای من آوردند. نه، از دست من قاپیدند نه. جذابیتهای این مسیر پیادهروی اربعین... چیزهایی که آدم اینجا میبیند، جاهای دیگر نمیبیند. سنگین هم بود؟ بله، هم سنگین بود، هم بدقلق بود. یک نفر آدم نمیتوانست دست بگیرد. دو نفر، یکی دو تا طناب داشت، یکی این طناب را گرفت، یکی آن طناب را گرفت. دوتایی با همدیگر.
هرچه توی این مسیر آدم بتواند... نگوییم "آقا، ما دیگر خودمان بار داریم و خودمان دستمان پر است." پیرزنی دارد میرود، پیرمردی دارد میرود. تا جایی که میتواند کمک بکند. دستش را بگیریم، بارش را برداریم. سختیهایی که توی این مسیر آدم میبیند، اثر زیارتش را بیشتر میکند. یک روایت آیتالله بهجت نقل میکنند، میفرمایند که: "در مورد زیارت شب نیمه شعبان..." نیمه شعبان نیست، مال همیشه است... "شب نیمه شعبان کربلا؛ گفتند انقدر لو علم الناس ما فی زیارت الحسین، اگر میدانستند مردم توی این زیارت چه خبر است، لقامت ذکور الرجال علی الخشب. خودشان را میرساندند کربلا، ولو شده اینجور باشد که روی تخته چوب بخوابند با تخته چوب ببرند، با تخته تخته چوب بگذارند آدمها." اینجور آدم خودش را میرساند به کربلا، اگر میدانست در زیارت کربلا چه خبر است.
بعضی فضائلی که گفتند که دیگر باورنکردنی است. گفتند: "کس زیارت برود، مثل کسی است که انگار جزو اصحاب امام حسین بوده، در خون خودش غلطیده." زائر امام حسین... انقدر حَجَلتُ بِدَمِهِ فی اَصحابِ الحسین. نه، توی خون خودش غلطیده است، انگار توی خون امام حسین غلطیده است. بله، بله. حالا خود همه شهدای کربلا که توی سطح نبودند. یکی قمر بنیهاشم، یکی هم حُر. بله. جزو شهدای کربلا، یعنی ملحقش میکنند. شهدای کربلا ملحق میشود.
کسی توی این مسیر از دنیا برود، ملحق میشود به شهدای کربلا، با امام حسین محشور میشود. عجیبوغریبیم داریم در مورد کسی که توی این مسیر از دنیا برود. بله،... اگر کسی بدون فضیلت... ثواب کربلا چقدر است؟ حتی به این راضی میشود و حاضر میشود که... از دوستان شوخی میکردم، گفتم: "پول نداریم." گفتم: "کلیهات را بفروش." یک جا اگر ارزش داشته باشد آدم کلیهاش را بفروشد، آن هم زیارت کربلاست. لوازم خانهاش. بله، الان خیلیها هستند، خیلیها هستند که جهیزیه فروختند. جهیزیهای که خریده، میخواهد برود سر خانه زندگی، فروخته. تازه خودش هم نتوانسته برود، داده بقیه رفتند. دمشون گرم. چه معرفتیه بعضیها دارند به امام حسین و اهلبیت.
این هم بدانید که: "هرچی که خرج میشود، دههزار برابر برمیگردد." هرچی برای زیارت امام حسین خرج میشود، دههزار برابرش برمیگردد. اصلاً آدم گیر این نباشد که "آقا، این هزینههایی که میشود و این خرجی که میکند، هزینهها زیاد و فلان." راه عشق است. با عشق. هرکه عاشق، هرکه دل داده به امام حسین، امام حسین از او دل برده است. این مسیر را با عشق طی کنیم.
وقتتان را نگیرم. گفتند که این کتاب را تهیه بکنید: رحمت واسعه. کسانی که راهیاند، میخواهند این مسیر را بروند، کتاب را داشته باشند، توی گوشیشان بخوانند. خیلی کتاب مفیدی است.
یکی از سفارشهایی که مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت دارند این است که: "حتماً توی حرم، این در و دیوار را ببوسید." در و دیوار آثار ویژهای دارد. مثل این میماند که شما دست امام معصوم را داری میبوسی، پای امام معصوم را میبوسی. اینجور احترامی ارزش دارد. مخصوصاً در مورد حرم امام حسین گفتند که: "ثم قبّل ضریح من اربع جوانب." چهار گوشه ضریح را ببوس. اگر میتوانی... خوب الان که نمیشود. پیادهروی اربعین، اصلاً سمت ضریح نمیشود رفت.
یک پیرمردی شال گردنش بود، سر شال افتاد دست یک نفر. یک سرش افتاد دست یک نفر. از دو طرف کشیدند، داشت خفه میشد. بالبال میزد آن وسط. صدای ضریح. بنده خدا. بعضیها هم که رفتند سمت ضریح، فشار جمعیت بوده که استخوان خرد کرده. بعضیها که به ضریح چسبیده بودند، استخوانشان خرد شده است آن وسط. روی دست رفته، فشار... چند سال پیش که ضریح از جا کنده شد، پنجشش سال پیش، ضریح را کندند. جمعیت انقدر زیاد شد. سال بعدش شیشه زدند که دست نتواند بیاید. الان بروید شیشه دارد که کسی قلاب نتواند بکند دستش را. چون قلاب میکرده، سیل جمعیت میرفته، کنده بودند و ضریح از جا کنده شد.
خوب الان نه، بله، با این وضعیت کربلا... با استخوان خُرد، خاکشیر میشوید، اما ملحق میشوید. از همان دور، همان ورودی حرم، همان در... شما میتوانید. یک سال با برخی رفقا تصمیم گرفتیم هفت بار طواف بکنیم. بله، هفت بار طواف کردیم امام حسین را، هفت بار طواف کردیم حضرت عباس را. هفت بینالحرمین. آن موقع حرم امام حسین خیلی سال پیش... این ماجرا -مثلاً- شاید مال ۱۰ سال پیش بیشتر باشد. بعد حرم امام حسین کوچک بود. طواف حرم امام حسین، هفت دورش هم به نظرم ۴۰ دقیقه، ۴۵ دقیقه وقت میگرفت. یک سال هم حرم امام رضا را هفت دور طواف کردیم. نزدیک دو ساعت شد. دو ساعت، دو ساعت و نیم شد. بیرون از صحن جامع و صحن انقلاب و اینها... از صحنها. هفت دور.
اگر کسی بتواند هفت دور طواف را هم داشته باشد، بزرگان سفارش کردهاند. الان طواف که هیچی، نمیتوانی بزنی. الان زیارت اربعین انقدر شلوغ... فلذا گیری مسائلش نباشیم. اصل حالتی است که توی قلب باید باشد، ولی این آداب ظاهری خیلی اثر دارد. سعی کنیم این وسایل ظاهری را به آن دقت بکنیم. پوششمان، سر و وضعمان، لباسمون. لباس آدم عزادار باشد. عزادار داریم میرویم زیارت آقامون، مولامون که شهید شده است. این اصلاً فلسفه این است.
امام بالاتر است یا پدر و مادر؟ امام حسین بالاتر است یا پدر و مادر؟ امام صادق فرمودند که: "بعضیها یکجوری میآیند زیارت امام حسین، اینها زیارت پدرشان این شکلی نمیروند." همچین اونی میآیند و لُردی میآیند و خوشگذرانی میآیند. بعضیها توی این مسیر پیادهروی اربعین دچار ولع مییاندند. کبابهای ترکی را میزنند به بدن. قدمبهقدم، قدمبهقدم. بوی کباب کنار حرکت. قدمهای جابر... کباب ترکی میزنند و میروند. واقعاً بعضیها بیمار میشوند، آنقدر به همخوری میکنند. مرغ کنتاکی است، مثلاً پنج تا موکب پایینتر زده، آمده. حیف است. قلقله است. جایی که غذای خوب میدهند، ۱۰۰ کیلومتری غذای معمولی میدهند، هیچ خبری نیست. امام رضا گناه نیست، ولی خوب نیست. این از ادب به دور است.
ما به خاطر شکمچرانی که نمیرویم. ما به خاطر سیر کردن شکممان که نمیرویم. ما ندید بدید که نیستیم که از این غذاها نخوردیم. میخواهیم برویم آنجا. پارسال از مسیر بغداد آمدم. تازه دیدم که پذیراییهای قبل از این سوءتفاهم بود. پذیراییهای مسیر بغداد، مسیر لاکچری. از سمت بغداد قدمبهقدم ماهیهای کبابی بود با تنورهای خاصی هم داشتند. مسیر بغداد، خود بغداد. حالا خواستید بروید. راه نجف به کربلا ۹۰ کیلومتر، راه بغداد به کربلا ۱۸۰ کیلومتر. مسیر خیلی جالبی بود. مسیر باصفا و بخش اعظم ساحلی بود. مسیر ساحلی بود، کنار دجله رد میشد. بخشش هم نخلستان بود. یک مسیر خیلی باصفا و جذاب.
قدمبهقدم غذای خوب. بعد توی مسیر دیدم که بعضی غذای معمولی میدادند، کسی از آنها نمیگرفت. یک دختر بچهای را دیدم. یک موکبی بود، موکب یک ایالتی بود، یک شهری، یک استانی بود. این منطقه ترکنشین عراق. چون عراقیها ترک دارند. وزیر مناطق... مناطق ترکنشین چهرههاشون... نمیدانم مثلاً چیچیباشی، قزلباشی -مثلاً- یک همچین طایفهای. قزلباش. بعد این اسم موکبشان هم به همان اسم بود. چهره و لباسشان هم لباس ترکی بود. یک غذای مخصوص ترکی میدادند که مثلاً فلفلدلمهای بود و یک مقدار برنج داشت و اینها. غذای خیلی سادهای بود. یعنی کمکیفیت بود.
من خسته شده بودم، روی صندلی نشستم. این بچه را زیر نظر داشتم. شاید اگر بگویم یک ساعت، دروغ نباشد. یک ساعت این بچه دستش سوخت. این غذا را دستش گرفته، التماس به هرکی کرد، از هیچکس این غذا را نگرفتند. امام زمان تو این مسیر باشند، ازت غذا میگیرند. کنار مرغ کنتاکی وایمیستند. کباب ترکی وایمیستند. بیا این غذاها را از این میگیرند. اخلاص هرچی داشته، هرچی دار و نداشته بوده، خرج کرده برای امام حسین. همینقدر توانسته بدهد. توی این مسیر، آن بیکیفیتها را بگیریم، آنهایی که خیلی ارزشی ندارند، آنها که گران نیستند، هم اخلاص او بیشتر است. به اخلاص نزدیکتر است. چون هرچی داشته، گذاشته برای خدا. برای من به اخلاص نزدیکتر است.
غذای اعیونی نخوریم. آدم مسیر را برود که دیگر اخلاصی نیست. صبحانههای معمولی را اگر خوردند، و ناهار معمولی را اگر خوردند، شام معمولی را اگر خوردند. حالا توی موکبها، توی آن موکبهای لاکچری، از چهار بعدازظهر میروند جای میگیرند. بخاری آنچنانی، کولر آنچنانی دارد. معمولی که گرد و خاک گرفته آدم. وقتی هم میخوابد، بلند میشود، میبیند یک مشت خاک توی سرش رفته، توی لباسش رفته، لباس لباس خاکی شده. آنجا اتفاقاً اخلاص بیشتر است.
من چند تا روایت برایتان بخوانم و بیشتر از این اذیتتان نکنم.
فرمودند: "توی این مسیر که میروی، سعی کن بیشتر ساکت باشی. کم با کسی صحبت کنی." این را بهش دقت داشته باش. بعد فرمودند که: "قدمهایت را کوتاه بردار." قدمها را کوتاه. بعد فرمودند که: "با سکینه و وقار حرکت بکن." یک شأنی دارد زائر امام حسین. من که این لباس تنمه. باید حرمت لباس را نگه دارم. این لباس شأنی دارد. این لباس، لباس شیخ مفید بوده، لباس شیخ طوسی بوده، لباس علامه طباطبایی و چندین. لباس را نگه دار. توی این مسیر هم که شما میروید زیارت، این عنوان زائر، عنوان کی بوده است؟ امام سجاد بوده، عنوان زینب کبری بوده، عنوان امام زمان بوده، عنوان علما و بزرگان بوده است. شأن و احترام و جایگاه اینها را باید حفظ کرد.
عنوان زائر اباعبدالله خیلی عنوان بزرگی است. با عالم قابل قیاس نیست، معادل ندارد در این عالم. اگر از شما بپرسم شأن زائر بالاتر است یا شأن مرجع تقلید؟ شما کدامش؟ شأن زائر. چون تازه همه ارج و قربی که مرجع تقلید پیدا میکند، به همان زائر بودنش است، به همان زیارت رفتنش. همین آیتاللهالعظمی بهجت زیارتش حرم امام رضا سه ساعت طول میکشید. هر روز. روزی سه ساعت. با آن همه مقامات و جایگاه. روزی سه ساعت. این شأن را آدم باید توی این مسیر حفظ بکند. کاری نکند که مخالف شأن زائر بودن باشد.
دو سه تا نکته دیگر بگویم، عرض من تمام.
با یک حس خشوع، با یک تواضعی، با یک حالت افتاده بروید. توی این مسیر خشوع داشته باشد. یک شوقی داشته باشد. توی این مسیر سعی کنیم که ذهنمان و دلمان مشغول به ذکر باشد. برخی مقید بودند تمام مسیر را زیارت عاشورا میخواندند. یک بار خواندند، بار دوم، بار سوم، بار چهارم. روز ۱۴ زیارت. تمام سه روزی که پیادهروی میکردند، روزی ۱۴ تا زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام. تمام این مسیر را با زیارت و ذکر اباعبدالله طی کنند. نباشد خدای ناکرده توی این مسیر با غفلت بشویم. حواسمان پرت بشود. همه وجودمان را پر از نور بکنیم توی مسیر زیارت.
فرمود که حالا خیلی روایت من دیگر نمیخوانم. حال غم زیارت. آیا حال غم زیارت، اشکی آدم داشته باشد توی این مسیر؟ مخصوصاً از وقتی که دیگر وارد کربلا میشود، گنبد را میبیند که معمولاً این حس را دارند دیگر. یک حس غم و حس حزن است. دیگر از اینجا آن فارغ نباشید. دیگر حالا بایستیم حرف بزنیم و گپ بزنیم و غذا بخوریم و اینجا آدم رها نباشد. به کربلا که رسیدی، دیگر این حال حزن و گریه را با خودت داشته باش.
دو جور هم سفارش شده. دو تا سفارش داریم. هم سفارش شده که غسل کنیم و زیارت برویم که همه حرمها این شکلی است و همه حرمهای اهلبیت را سفارش داریم که با غسل بروید. لباس مرتب بپوشید، عطر بزنید، لباس تمیز بپوشید. در مورد زیارت امام حسین، یک چیز ویژه هم دارد که: "اگر هم غسل نکردی، با همان گرد و غبار راه برو." همان آلودگی، نمیخواهد درگیر این باشی که من میخواهم غسل زیارت بکنم. نشد هم اشکال ندارد. میخوانم: "زیارت الحسین (علیه السلام) بفضره و تحزین المکروب." زیارت حسینی که رفتی، با حالت حزن برو. "شَعِثاً مُغبِراً." با سر و صورت ژولیده و غبارآلود برو. چرا؟ "جائعاً عطشاناً." گرسنه و تشنه هم برو. به کربلا که رسیدی، دیگر غذا از کسی نگیر. زیارت اولی که میخواهی بدهی باید از وقتی به کربلا رسیدی، دیگر غذا نگیر. آب هم از کسی نگیر. گرسنه باش. از آن ستونهای آخر آدم غذا نگیرد، آب نگیرد. گرسنه و تشنه. چرا؟
گفتند چون زیارت کسی میروی که هم غبارآلود بود، هم خاکی بود، هم گرسنه بود، هم تشنه. یک کمی حس شبیه میشوی به امام حسین. نزدیک میشوی به امام. "فإن الحسین قُتِلَ حزیناً مکروباً." با ناراحتی برو، با غصه برو. چون این آقا را در حالی کشتند که غصه و غم همه وجودش را گرفته بود. "شَعِثاً مُغبِراً." سر و صورتش غبارآلود بود. این مبارک خاکی بود، به خاک مالیده بودند. "جائعاً عطشاناً." هم گرسنه بود، هم تشنه بود.
روز اربعین دو نفر آمدند، دو گروه آمدند زیارت اباعبدالله. یکی جابر بن عبدالله انصاری بود، یکی هم زینب کبری. این دو مدل زیارت را ببینید. این دو نفر...
جابر بن عبدالله در آب فرات غسل کرد، از آب بیرون آمد، حولهای شبیه حوله احرام به تنش کرد. لبیکگویان راه افتاد، آمد به سمت مزار اباعبدالله الحسین. به قبر که رسید، غش کرد. به هوش که آمد، هی صدا زد: "یا حسین، یا حسین، یا حسین." خطاب کرد، گفت: "احبیب لا یجیب حبیبه؟ آقا، من با شما دوست بودیم، رفیق بودیم در مدینه. رفیق جواب رفیقش را نمیدهد. من دارم صدایت میزنم." بعد خودش جواب داد، گفت: "چطور جواب بدهد کسی که بین تن و سرش کیلومترها فاصله است. تنش یک جا روی خاک افتاده، سرش بر روی نیزههاست. شهر به شهر دارد منتقل میشود." این زیارت جابر.
زیارت زینب چهشکلی بود؟ او دیگر با غسل و اینها نیامد. زینب کبری با گرد و غبار راه آمد. همین که رسیدند، این بچههای خانواده سراسیمه همین که رسیدند به فضای کربلا، حال و هوای کربلا به مشامشان رسید، گفتند این زن و بچه مثل درخت پاییزی چطور روی زمین میافتد؟ همه از روی ناقهها خودشان را به زمین انداختند. از توی شتر خودشان را زمین انداختند. دواندوان رفتند. هرکی کنار قبری رفت. گفتند اینجا بچهها دواندوان رفتند کنار قبر قمر بنیهاشم. اینها خودشان را انداختند روی قبر عمو.
یک سری هم دارد چون ابوالفضل العباس... باشد. بدرقه راهتان. کربلا رفتید، حرم عباس با این روضه گریه بکنید. چون ابوالفضل العباس تنها شهید کربلا بود که بدون وداع رفت میدان. همه شهدای کربلا وداع کردند و میدان رفتند. فقط عباس بود که وداع نکرده میدان رفت. سرش هم این بود، برای اینکه اصلاً قرار نبود شهید بشود. قرار بود برگردد. قرار بود آب را برساند به خیمهها. برای همین وداع نکرد. نه تنها بعد، بلکه به این بچهها گفت: "همینجا منتظر من باشید. صبر بکنید! الان با مشکی پر از آب برمیگردد." هرچی این بچهها منتظر بودند، چشمبهراه بودند. دیگر آمدند، گفتند: "بابا، عمو آب نیاورده، فقط خودش برگردد." لذا بچهها روز اربعین که آمدند، چون وداع نکرده بودند با عباس، رفتند اول از همه خودشان را انداختند کنار قبر عباس.
اما یک نفر مستقیم رفت کنار قبر خود اباعبدالله. رفت کنار قبر حسین. خودش را انداخت بر روی قبر، شروع کرد درد و دل کردن و نجوا کردن با اباعبدالله. مقتل چیزهایی یکیاش اینه که جیگر آدم را میسوزاند. زینب کبری خطاب کرد به اباعبدالله. عرضه داشت: "برادر، اگر نامحرم اینجا نبود، اگر نامحرم اینجا نبود، این تنم را به تو نشان میدادم تا ببینی با خواهر تو چه جسارتها که نکردند. چه تازیانهها که نزدند." چه زبان حال زینب این بود: "حسین جان، من شرم دارم. وقتی از اینجا میرفتم، بچههایت را با خودم بردم. سالم تحویل گرفتم. اما چه بکنم بعضیها را مثل رقیه جا گذاشتم تو خرابه."
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام!
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...