‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
**الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی يفقهوا قولی. **
اول جلسه جا دارد از اینکه دوستان باید زحمت حضور بنده حقیر را تحمل کنند، عذرخواهی کنم؛ زیرا امشب از منبر پرفیض حضرت استاد، حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای صبرآمیز، استاد عزیزمان محروم شدهاند. حقیقتاً، بنده خودم یکی از دلایلی که ماه مبارک رمضان توفیق دارم در این شهر باشم، این است که از منبر حاج آقا استفاده کنم. فرمودند حالا حاج آقا امشب استراحتی میکنند و تجدید قوایی؛ انشالله شبهای بعد پرانرژی از محضرشان استفاده میکنیم. انشالله که زبان الکن این حقیر هم امشب واسطهای و رسانهای باشد برای اینکه معارف و حقایق دین را مرور کنیم و ذکری داشته باشیم از خدای متعال و اهل بیت (ع) در این شب با برکت و در این ایام و لیالی با برکت، به حق محمد و آل محمد (ص).
روایتی از پیامبر اکرم (ص) را امشب تقدیم عزیزان میکنم و انشالله که خیلی وقتدار نشویم. مرحوم شیخ مفید (ره) در کتاب شریف «امالی»، مجلس بیست و ششم، روایت زیبایی را نقل میکند از پیغمبر اکرم (ص)، پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی (ص).
(صل علی محمد و آل محمد)
به جناب اسامة بن زید (ره) سفارشی دارند، وصیتی دارند. دو خط از این سفارش را عرض میکنم و انشالله زمینهای باشد برای توجه و تذکر. البته، روایت نسبتاً معروف است، مخصوصاً فراز اولش را احتمالاً همه عزیزان شنیده باشند. میفرماید: «یا اسامه علیک بالصیام.» ای اسامه، بر تو باد روزه.
خب این «سیاق»، به اصطلاح علما، «سیاق مولوی» است؛ امر مولوی است و دلالت بر وجوب و تکلیف دارد. ولی خب، حضرت اینجا بیشتر میخواهند ارشاد بکنند؛ به حکمی که قبلاً وضع شده حکم جدیدی وضع نمیکنند. تأکیدی است برای روزه؛ روزهای که همه میگیرند، همه میدانند که واجب است. حضرت میخواهند یک سفارش ویژهای بکنند به اسامة بن زید. معمولاً اینجور سفارشهای ویژه بعدش یک خاصیت ویژهای از آن عمل هم ذکر میشود. وقتی یک عمل را تأکید میکنند، معمولاً بعدش یک سفارشی میکنند و خاصیتی میگویند و اثری را میخواهند گوشزد بکنند. اینجور مواقع هم با اینکه آن اثر، اثر عمومی است ولی خب نشان میدهد که حال آن شخص اقتضا دارد که به این عمل انس داشته باشد.
بعضیها میآمدند خدمت پیامبر اعظم (ص)، میگفتند آقا یک کار به ما بفهمانید. میفرمودند: «علیک بالصدق»؛ شما صدق داشته باش. یا به بعضی میفرمودند: «علیک بالصمت»؛ شما سکوت داشته باش. یا به بعضی: «علیک بطول السجود». اینها متفاوت است، چیزهایی که پیغمبر اکرم (ص) میفرمودند. خب، معمولاً بعدش هم اثرش را ذکر میکردند و نشان میداد که حال آن طرف، حالی است که اقتضا دارد که به آن عمل انس داشته باشد.
اینجا به اسامه میفرمایند که: «علیک بالصیام فانّه جنة من النار.» روزه سپر است در برابر آتش. «جنة» به چه معناست؟ عزیزان همه اهل فضلاند دیگر. «جنة» به چه معناست؟ سپر از ماده «جن» به معنای پوشش است. «جنین» را هم میگویند جنین؛ چون پوشیده شده است. «مجنون» را میگویند مجنون؛ چون عقلش پوشیده شده است. «جنت» را میگویند جنت؛ چون با رحمت و درخت و نعمات و اینها پوشیده شده است. «جنه» هم بهش میگویند «جنه»، سپر پوشش، سپر در برابر چی؟ آتش. «جنة من النار.» بستگی به طلبگی خیلی زیاد میشود کرد. «من» اینجا به چه معناست؟ معنای مقابله دارد. «من» در برابر، یعنی به معنای در برابر آتش؛ در برابر آتش.
سوم: «جملهای است در برابر آتش.» خب این معروف است دیگر، همه شنیدهاند: «روزه سپر در برابر آتش.» این روایت تمثیلی معمولاً با اینکه خیلی رایج است، خیلی دربارهاش صحبت میشود، ولی غریب است. چون به همان تمثیل ما اکتفا میکنیم. اذهان معمولاً انس با تمثیلات دارند دیگر. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی (ره) در «المیزان»، اذهان «ساذجه» تعبیر ایشان است. با تشبیهات، این اذهان معمولاً خیلی انس دارند؛ ذیل آن آیه «محکمات متشابهات» در ابتدای سوره مبارکه آل عمران.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) بحث فوق العادهای دارند که مدتها درسی این را در مباحثات با دوستان بررسی میکردیم. بحث محکمات متشابهات. مرحوم علامه (ره) خیلی تأکید دارند که متشابهات به نسبت اذهان ساذج است، وگرنه برای پیغمبر قرآن متشابهی ندارد، همهاش محکم است. اینی که قرآن میفرماید: «یدالله فوق ایدیهم» این آیاتی که بیشتر جنبه تمثیلی دارد، مردم هم چون انس با تمثیلات دارند و ذهنها ساده است، این «تشبیه معقول به محسوس» که میشود، آن امر معقول را دیگر خیلی به آن توجه نمیکنند؛ امر محسوس را محسوس میمانند. گاهی آنقدر در محسوس میمانند که از معقول دیگر غافل میشوند. متشابه اصلاً دیگر منحرفکننده میشود. محسوسش، تشبیهش، امری میشود که اگر کسی بخواهد همین را بگیرد، دیگر منحرف میشود. باید ارجاع بکند به محکمات.
این روایات و تشبیهات و تمثیلات خب یک ظاهر سادهای دارد، همه میفهمند. ولی آن معقولش اگر ادراک نشود، بعدها از عمق مطلب ما غافل میشویم. «روزه سپری است در برابر آتش.» خود سپر امر تمثیلی، آتش هم امر تمثیلی. در قرآن هر جا بحث «نار» را بُرده، یک تمثیلی است از یک حقیقت، یک تشبیهی است از یک امر معقول. هرچند خودش هم حقیقتی است، یک ارتباطی دارد، ولی آن حقیقت فوق این حرفهاست. حالا عرض میکنم. آتش، بزرگان تشبیه به چه چیزی میگیرند؟
ادامه روایت را بخوانم. در ادامه روایت حضرت میفرمایند: «ان یأتیک الموت و بطنک جاثیه.» خیلی اگر میتوانی اینجوری باشی که وقتی مرگ میآید، گرسنه باشی. این کار را معلوم میشود که نحوه مُردن ما دست خودمان است؛ اینکه چگونه بمیریم را انتخاب میکنیم. انتخاب ماست. به تعبیر حضرت استاد آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، «کل نفس ذائقه الموت.» انسان مرگ را میچشد. مرگی هم که میچشد، عصاره زندگیاش است. هر کسی عصاره زندگیاش را میچشد، لحظه آخر. برای همین به ما گفتند که شما اینگونه بمیرید. دستور دادند. اگر یک امری باشد که در اختیارمان نباشد که دستور نمیدهند. پس در اختیارمان است.
اینجا حضرت میفرماید: «اگر میتوانی اینجوری بمیر، در حال گرسنگی بمیر، این کار را بکن.» در حالی باش که گرسنه باش. این هم باز دوباره تشبیه و تمثیل است. خب، این گرسنگی، سیری، آتش، سپر؛ اینها تشبیه و تمثیل از چیست؟ خود تعبیر آتش، یکی از تعابیر زیبای قرآنی است.
مرحوم علامه مصطفوی (ره)، کتاب شریفی دارند به اسم «تحقیق فی کلمات القرآن الکریم». دوستان طلبه حتماً اسم این کتاب را شنیدهاند. انشالله خدا توفیق بده این کتاب را انسی باهاش داشته باشیم. کتاب فوق العادهای است. واقعاً کتاب بینظیری است. خود مرحوم مصطفوی (ره) از شاگردان مرحوم آقای نخودکی (ره) بوده است؛ از مراودین با مرحوم آقای قاضی (ره) بوده است. کسی بوده که مرحوم آقای قاضی به ایشان فرمودند که: «هم نامت حسن هم راهت.» «هم خلقت حسن هم خلقت حسن.» خیلی تعریف کرده بودند. مصطفوی شخص غریبی بود. یک گوشهای در قم مشغول تألیف کتاب «التحقیق» بودند و تفسیر «روشن» را هم ایشان نوشتند.
دوستان معمولاً میپرسند اولین تفسیری که بخوانیم که بیاییم تو فضای تفسیر اینها چیست؟ حالا ما که نه سوادی داریم نه چیزی بلدیم نه کاری کردهایم. به نظر میآید در سیر مطالعاتی تفسیر، تفسیر روشن تفسیر خوبی است برای اول کار. لغاتش را کسی بتواند در بیاورد، جدا بکند، مطالعه بکند. یک لغات قرآن را ایشان توضیح داده. فهم آدم عوض میشود. چون ما پنج شش مدل روش تدبر داریم در قرآن. کنار کار کردن، علمی کردن، تئوریزه کردن، الان دارند در بعضی مدارس و حوزهها درس میدهند. در تهران یکی از روشهای تدبر در قرآن، روش تدبر کلمهای است. روش تدبر مکی داریم، روش تدبر مدنی داریم، روش تدبر بلاغی داریم، روش تدبر سیاقی داریم، روش تدبر موضوعی داریم، روش تدبر داستانی داریم. یکی از روشهای تدبر، روش تدبر کلمهای است. کلمات قرآن را کسی یاد بگیرد، در آن تدبر بکند.
کتاب تفسیر روشن، کتاب فوق العاده است. کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» مال مرحوم آقای مصطفوی (ره). تحقیق به بحث نور که میرسد، نور و نار را با هم توضیح میدهد. میگوید ماده اشتقاقشان یکی است. بعد ایشان میگوید که نور و نار یک حقیقتاند. نور با نار هیچ فرقی نمیکنند. زاویه و امتدادش متفاوت است. بحث فوق العادهای است. بعد آیه نور را ایشان آنجا مفصل بحث میکند. پنج شش خط در مورد صحبت میکند، توضیح میدهد. نور را مفصل توضیح میدهد. به نار که میرسد، میگوید نار حقیقتاً همان نور است. نور رو به سمت خدا دارد، نار رو به سمت غیر خدا.
هر آنچه به سمت غیر خداست، نار است. هر آنچه به سمت خداست، نور است. ماده اشتقاقش هم یکی است. آن در مرحله ضیاء و تلألؤ، این در مرحله ظلمت. وقتی نور در مرحله ظلمت میآید، فقط ازش حرارت میماند. بحث فیزیکی هم میکند ایشان آنجا. میگوید شما نور را وقتی آوردی تو ظلمت، دیگر مایه هدایت نیست. هیچ خاصیتی ندارد غیر از حرارت، غیر از سوزش. فقط جهتش عوض شده. نار همان جهت به سمت غیر خداست.
به تعبیر بزرگان، تعبیر مرحوم علامه طباطبایی (ره) در «المیزان»، ایشان میفرمایند که ناری که در قرآن آمده، همان حقیقت تعلقات غیر الهی است. تعلق به غیر خدا. تمثیل نار از چیست؟ از تعلق به غیر خدا. باز یک تعبیر قرآنی دیگر دارد؛ تعبیر «رُکون». رکون هم از واژههای قرآنی است. رکون به معنای تعلق، تعلق به غیر خدا را هم میگویند رکون به غیر خدا. حقیقتش همان نار است. «لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار.» رکون به ظالمین، یعنی تماس با آتش. این رکون، یعنی آتش. تمایل به غیر خدا، یعنی آتش. محبت غیر خدا، یعنی آتش. محبت خدا، یعنی نور. محبت غیر خدا، یعنی نار.
«دارالله الموقده التی تتلوا علی الافئده.» «فواد»، خودش بحث مفصلی دارد. فواد فرقش با قلب چیست؟ بیشتر بحث تمایلات. «فسبح فؤاد ام موسی فارغا.» قرآن تمایلات و تعلقات قلبی را وقتی میخواهد اشاره بکند، به تعبیر فواد میآورد. فواد نار جهنم بر فواد میافتد. فوادی که رو به غیر خدا دارد. حالا این سپری که باعث میشود این نار نیفتد به دل، چیست؟ بفرمایید: «الصیام جنة.» روزه است. روزه خاصیتش چیست؟ روزه انسان را از تعلقات غیرخدا و غیرالهی جدا میکند. ولی یک ظاهری دارد؛ ظاهرش از محرمات است، ولی باطنش از تعلقات است. تعلقات را میکند، تعلقات را میگیرد، نازع میکند. انسان را جدا میکند. قبل از اینکه کندن تکوینی صورت بگیرد، انسان را بِکنند، موقع جان دادن از آن متعلقاتش، انسان خودش میکَنَد. خودش انسان را میکَنَند موقع جان دادن.
علاقهای دارد انسان به غیر خدا. میخواهند ببرندش به سمت عالم نور. «خوبی حلوا اسیر گرملقم که با او هست.» به تعبیر باز هم حضرت استاد آیت الله جوادی (حفظه الله) «متعلق را از او میگیرند، علاقه را که از او نمیگیرند، تعلق را که از او نمیگیرند. پول را ازش میگیرند، زندگی را ازش میگیرند، بچه را ازش میگیرند. علاقه با او هست.» لذا این دل را میکَنَند و میبَرند با آن تعبیری که روایات دارد؛ با تازیانههایی از آتش و چه و چه و چه. چرا؟ عرض میکنم همهاش تمثیلات هست، حقیقت در حد خودش، ولی تمثیل است. تمثیل از یک حقیقت بالاتر است. آنی که علاقه ندارد، میرود؛ کنده شده است، منفک است. خودش میرود. ملائکهای هم که میآیند، کاری نمیکنند. او میرود.
پیشاپیش میرود. ملک الموت کاری انجام نمیدهد. تشدید اتصالش به خدا، به شعاع رحمان، مؤمن اینجوری است. اتصالش به آن ور است. «لولال آجال التی کتب الله علیهم لمستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقا الی الجنة و خوفا من العذاب.» تبریک امیرالمؤمنین (ع) میکنند درباره متقین. تو این دنیا بند نیستند اینها. یک سرپوش دارند به اسم اجل. آب را دیدید وقتی که به جوش میآید، چه جور معلق است؟ دارد میرود، یک نعلبکی رویش میگذاریم، گیر میافتد، اسیر میشود. آبی که به جوش آمده، حرارت دارد. این بند نیست، این دارد میرود. نگهش داشته است. یک سرپوش میخواهد؛ سرپوش چیست؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «دلهایی که عاشق خداست، اینها با سرپوش اجل ماندهاند، وگرنه مال این دنیا نیستند. اینها را به زور نگه داشتهاند.» یک عده را به زور میبرند، یک عده را به زور نگه میدارند.
مرحوم آیت الله سید عبدالله جعفری تهرانی (ره)، خدا رحمتشان کند، همین اواخر از دنیا رفتند، چند سال قبل. شاگردی دارند ایشان در تهران. آثاری از ایشان چاپ شده بدون نام. کتاب «سلوک با همسر»، کتابهای این شکلی اگر دوستان دیده باشند. کتابهای فوق العادهای است. این کتابها را تهیه بکنید. کتاب حدیث کساء ایشان را دارد، کتاب در مورد حدیث کساء دارد. یک کتاب «سلوک با همسر» این چند تا تا حالا چاپ شده.
در کتاب حدیث کسایش، ایشان از مرحوم استادش آیت الله جعفری تهرانی (ره) (ایشان از شاگردان علامه طباطبایی بودند، از دوستان سلوکی قدیمی مرحوم پهلوانی تهرانی) نقل میکند که استاد (آیت الله جعفری تهرانی) مریض میشدند. من هم فصلی یک بار قربانی داشتم. قربانی داشتند در مواقف مختلفی که پیش میآمد. ایشان سفارش به قربانی میکردند. میگفتند فقط در یک برههای از مشکلاتی که برای انقلاب پیش آمد، ایشان دستور دادند هیجده تا گوسفند یکجا قربانی کرده. «خطری رهبر معظم انقلاب را تهدید میکرده.» با پول خودشان! میگفتند: «این پانزده تا رو ببرید قربانی کنید، دفع بلا.»
ایشان میگفتند که: «من شنیدم استاد در بیمارستان است.» سریع رفتم قربانی کردم. هر سری تا کوچکترین بیماری برای استاد پیش میآمد، قربانی میکردند. استاد میفرمودند: «آقا من میخواهم بروم، من را نگه میداری با این قربانیها؟ شما من را نگه داشتهای؟ من ازت نمیگذرم. من کار دارم آنور، منتظرم هستند.» این کجا؟ آنی که باید ببرند.
مرحوم آیت الله بهجت (ره) فرموده بودند که: «من از اولش تمایلی به ماندن نداشتم، مخیر شدم.» ظاهراً از همان جوانی، برای تربیت نفوس. منظور من این بود. وگرنه از همان اول، مرحوم آیت الله بهاءالدینی (ره) هم این را فرموده بودند. یکی از آقایان نقل میکردند (با یک واسطه) که: «خدمت آقای بهاءالدینی بودیم. ساعتی پیش ملک الموت اینجا بود. گفتند: میمانی یا میروی؟ گفتم که: دو روز اضافهتر بمانم، شاید آدم شدم.» علی ای حال، اینها تعلقی ندارند به این طرف، تعلق آن طرف است. همان تعبیری که امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۳۱ نهج البلاغه هم دارند: «دل وقتی تعلقش به آن طرف میشود، اینور ناملایمات را تحمل میکند، صبر میکند.»
یکی از علائم صبر را حضرت میفرماید: «اشتیاق الی الجنة.» فوق العاده است. ملاحظه بفرمایید: «دائم الاسلام اربعه.» چهار تا چیز، ارکان اسلام. ارکان ایمان: صبر و جهاد و چه و چه. بعد هر کدام چهار تا رکن دارد. صبر خودش یکی از ارکان ایمان است. چهار تا رکن دارد. یکی از ارکان صبر، اشتیاق به بهشت است. این اگر نباشد، انسان تعلق به آن طرف نداشته باشد، اینجا نمیتواند تحمل بکند. اینجا نوری کسب نمیکند. اینجا همهاش میشود نار. در هر مصیبتی که میافتد، فقط به خودش نار اضافه میکند. نوری کسب نمیکند، نوری پیدا نمیکند.
چی باعث میشود؟ خود روزه را هم تشبیه به صبر کردند دیگر. «واستعینوا بالصبر والصلوة وانها لکبیره الا علی الخاشعین.» پرسیدند آقا صبر و صلوات، صبر. «الصبر الصیام.» صبر همان روزه است. استعانت به صبر، کمک بگیرید ازش. چه کمکی بگیریم؟ تعلقات را دور کنیم، تعلقات را بکَنیم. تعلقاتی که آدم را بیچاره میکند. تعلق آدم کدام طرف است؟
پیرمردی بود در بصره، عطار بود، مؤمنی بود، ظاهرالصلاح بود. سدر و کافور و کفن و وسایلی که حالا عطاری، صابون، وسایلی که عطاریهای قدیم داشتند، تا حد زیادی کار بقالیهای امروز را هم میکردند. آدم مؤمنی بود نسبتاً. یک روزی دید دو نفر آمدند تو مغازه. علمای خیلی نورانی، «سیماهم فی وجوههم من اثر السجود.» چهرهها، چهرههای ملکوتی، نورانی. سفارش دادند سدر و کافور. برداشت آورد. دید این چهرهها، چهرههایی که خلاصه به قول ماها خیلی نور بالا میزند. اینها باید یک آدمهای خاصی باشند. ما منتظرند، باید برویم بالا. بنده خدا آمد اینجا خرید بکند. گفت: «نه، باید بگید کی هستید.» بنده خدا تا اسم نگویی نمیبَریم. قسم داد به پیغمبر، به پیغمبر قسم. «باید بگید.» قسم دیگر ظاهراً از لحاظ شرعیش هم میگیرد اینجور قسم دادنهایی. از روایات هم برمیآید از جهت حکم فقهی، کسی وقتی کسی را قسم بدهد. او خلاصه اگر معقول باشد و مشروع باشد. خیلی کتمان میکردند، مجبور شدند. گفتند: «حقیقتش ما از اوتاد حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) هستیم. یکی از نزدیکان آقا از دنیا رفتند. حضرت به ما سفارش کردند که ما بیاییم و از شما سدر و کافور بگیریم.»
حالا مغازهدارهای ما چطور هستند؟ ترکیب شغلی که دارد نگاه بکند. حضرت مثلاً قلم و کاغذ اگر میخواهند بفرستند فلان لوازم التحریری، فرش اگر میخواهند مثلاً فلان فرشفروشی، کفش فلان کفاشی؛ لابد میروند دیگر. بر حساب ظاهر زندگی میکنند. حضرت نمیدانم به کار ما هم سروکار حضرت میافتد؟ به شغل ما هم عنایتی دارند؟
گفتند: «کافور ببرم به امر حضرت؟ شما را هم حضرت سفارش کردند؟» گفت: «من رهایتان نمیکنم. من باید با شما بیایم.» «میکده حمام نیست سرزده وارد نشوید.» الکی که نیستش! آمدند رسیدند به دریای عمان. آن دو نفر از روی آب رد شدند. این پایش را گذاشت، رفت تو آب. گفتند: «استغاثه کن به وجود نازنین حضرت حجت.» تو از روی آب رد میشوی. استغاثه کرد. نام حضرت را گرفت. حرکت کرد. با اینها، با همان شتاب روی آب راه میآمد. اسم اعظم است دیگر. اسم حجت خداست، اسم حجت اعظم خداست.
وسط راه باران گرفت. همین که باران گرفت، آسمان را نگاه کرد، یادش آمد که صابون قالبریز کرده پشت بام عطاری گذاشته است. همین که یادش آمد، با خودش گفت: «باران و صابون.» افتاد تو آب. شروع کرد دست و پا زدن. این را گرفتندش. گفتند: «استغاثه کن دوباره به حضرت ولیعصر.» استغاثه کرد و بهش گفتند: «این چه وضعی است؟ این چه وقتی است اینجور فکراست؟ میدانی کجا داری میروی؟ تو هنوز دلت اینجاست. تو هم دلت با صابون است.» رسیدند آن جزیره. حالا جزیره خضرا بوده، هرچی بوده. خیمه را نگاه کرد. از دور نور وجود حضرت حجت را دید. تا اینقدر رزقش بوده. تا اینقدر صلاحیت داشته. خودش خیلی است. بهش گفتند: «اینجا وایسا، ما برویم اجازه بگیریم.» رفتند داخل. حضرت را از پشت میدید. صدای حضرت را هم میشنید. خوش به حالش! همین که حضرت ازشان اجازه خواستند، حضرت فرمودند: «ردوه فانه رجل صابونیه.» برش گردانید. او صابونی است. این آقا برود به صابونهایش برسد. «چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجاست؟»
تعلق دل وقتی یک لحظه با صابون است. به هر حال، حالا تازه صابون تازه حرام نیست.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) درباره روزه میفرمایند (تعبیری که دارند درباره صیام): «صیام القلب عن الفکر فی الاثام افضل من صیام البطن عن الطعام.» اصل روزه این است که آدم فکرش از گناه این جمله بودنش قویتر است. این بیشتر مهار میکند آتش را تا این صیام ظاهری. این هم البته غنیمت است، ولی اصلش را باید مهار بکند. تعلقات را مهار بکند. کنترل بکند. خطورات را مهار کند.
این آیه را هم بخوانم. حالا شاید خیلی فرصت نداشته باشیم. آیه ۲۰ سوره مبارکه الحدید: «واعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد. و فی الاخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور.» مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان ذیل این آیه میفرماید که: «و فی الاخره عذاب شدید»، عطف به گمُرات (دنیا) است. دنیا یک سری جلوههای ظاهری دارد، یک جلوه باطنی. جلوه ظاهریاش چیست؟ در این دنیا خوشگذرانی است، لهو و لعب و تفاخر. هر کی بیشتر داشته باشد، بیشتر تحویلش میگیرند. تکاثر. اینها جلوههای ظاهریاش است. هر کی بیشتر منفعت داشته باشد، بهره ببرد، بیشتر میگویند: «خوش به حالش.» مثل قارون، وقتی با آن وضعیت راه میافتد، همه دهانها باز میشود. این چقدر؟ این چه زندگی؟ این چقدر متنعم؟ خوش به حالش! چه وضع خوبی! از این لطیفههایی که میسازند: «خدایا ماه رمضان را درست کردی حال فقرا را بفهمیم. یک ماه هم درست کن حال پولدارها را بفهمیم. یک خرده پول هم تو یک ماه برسون.» آدم طبعش به آن سمت میرود دیگر. خوشش میآید، دلش میخواهد. اینها ظاهرش است: لهو و لعب و تفاخر.
باطن اینها چیست؟ «و فی الاخره عذاب شدید.» همین ظاهر را پردهها که رفت کنار، همه میبینند. همانها تبدیل شد. «تعلقات غیر خدایی» و «غیر الهی». خودش نه ها، تعلقش. خودش که نعمت است. خود پول که نعمت است. قرآن همیشه از پول تعبیر به «خیر» میکند. دیدید دیگر، تو قرآن مفسرین معمولاً میگویند هر جا تعبیر «خیر» میآید، یعنی منظور پول است. «و انه لحب الخیر لشدید.» گفتند منظور مال است. «حب» خودش خیر است، حبش مشکل دارد، تعلقش مشکل دارد. «افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور و حصل ما فی الصدور.» اینها که تو سینه است بیرون بیاید. آن چه جور توبیخ میکند؟ این تعلق، این عذاب شدید است. خود این تعلق آدم بند غیر خداست. بعد تو یک حالی مواجه میشود که میبیند غیر او (خدا) هیچی نیست تو این عالم. یک حقیقت، یک القست، یک اتصال است که من وصل نیستم به او، من جاهای دیگر در هوا جای دیگر بندم، جای دیگر گیرم. این میشود عذاب. این میشود حلقه غیر خدایی.
بگذریم. شب ششم ماه مبارک رمضان. یکپنجم ماه مبارک گذشت. خمس ماه رمضان به همین سادگی. دل، چشم را هم میگذارد. آنی که میگذرد. بقیهاش هم با همین سرعت. این سالها و این ماههایی که تا حالا گذراندیم، همینجور بوده. ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۵۰ سال, ۶۰ سال. همه چشم به هم زدیم. این علقهها را باید چه جور مهار کرد؟ چه جور باید گرفت؟ به تعبیر برخی بزرگان: «مسیر، مسیری که چیزهای کوچک آدم را ضربه میزند، نگه میدارد.» چیزهای بزرگ متوجهیم، به امور بزرگ متوجه گناهان بزرگیم و حواسمان هست. میدانیم که اینها دارد آسیب میزند. گناه کوچک است که دارد آدم را بیچاره میکند. یک کار کوچکی آدم را اسیر میکند. متوجه هم نیست. محمودش هم همین است. غیبت و دروغ و اینها که آدم میشناسد، میداند به محض اینکه مبتلا بشود، سریع میرود به سمت توبه. تدارک میبیند. جبران کردن رو. آن کار کوچکی که آدم متوجهش نیست، نمیداند از همان کانال دارد آسیب میبیند. خب این کارهای کوچک ما که به ما آسیب میزند، گاهی یک گرههای کوچکی دارد که این را حل کند. این گرههای کوچک گاهی یک گرهگشای کوچکی دارد. گره باز میکند. گاهی ما این گرهگشاها را هم عنایتی نداریم. همانجور که گرههای کوچک را عنایتی نداریم.
شب ششم، قاعدتاً باید کجا برویم؟ باید برویم در خانه یک ششماههای که گرهگشای عالمی است. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حق شناس را. خیلی بزرگوار. در حالاتشان نقل شده، شدیداً متمسک بودند به این آقا زاده، به ششماهگی. حق شناس در آن جلساتشان، همین الانم بین شاگردانشان در تهران همینطور هست. مرسوم است، قبلاً هم همینطور بوده. همه میگویند شب هفتم. روضههایی که میخواستند بیایند، روضه حق شناس. شب هفتم میآمدند. توسل هم میدانستند که هر کی به هرجا بخواهد متوسل بشود، شیخ حق شناس میگوید فقط برو در خانه علیاصغر (ع). میرزای شیرازی همینطور. آیت الله گلپایگانی گفتند: هر وقت روضه حضرت علیاصغر (ع) در بیت ایشان خوانده میشد، میفهمیدیم که آقا تازگی با یک مشکل بزرگی مواجه شده که سفارش میکنند روضه حضرت علیاصغر (ع) خوانده بشود.
مرحومه رسول ترک، این عاشق امام حسین (ع). ایشان وقتی داشت از دنیا میرفت: «تن بیقرار، چته؟ چه حالی داری؟» گفت: «منتظر یک امضا.» او بیاید پای کار. کدام امضا؟ چیست؟ چی میگویی؟ «یک امضای کوچک با یک دستهای کوچک باید پای پروندهام بخورد. یک عمر گناه کردم، العطی کردم، آلوده بودم. دلم با این امضای کوچک قرص میشود، خیالم راحت میشود برای رفتن.» امشب شب ششم است. دلهایمان را بدهیم دست این آقا زاده. تعلقات را باز کند این گرهها را باز کند. گرههای کوچک، گرههای بزرگ.
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی بزیارتکم.» تعلق قلوب به شماست یا اباعبدالله و به رحمت تعلق. این شبها میخوانی در زیارت، در دعای ابو حمزه: «و رحمتک تعلقّی.» رحمت خدا، ابی عبدالله. تعلق ما به رحمت خدا. دلها سمت کربلا دنبال بهانه کردیم. یا اباعبدالله بیایم در خانه امشب میوه دلت را واسطه کردیم. کسی دست رد به سینهاش نمیزند. کسی که روی سینه شما آقا جان.
السلام سلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. لا اله الا الله. ابن جوزی. ابی عبدالله مشغول گفتوگو بود با دشمن. «فاذا بطفل یبکی.» ناگهان صدای گریه بچه برگشت. «خیمهها معطلت نکنم، مستقیم بروم سر روضه عزیزدلمان.» «فیض ده.» بچه را گرفت. بچه را گذاشت روی دست. دست را بلند کرد: «الم ترحمونی؟» مرحوم آقای... رحمت خدا بر مرحوم حاج سرا. تو بازار تهران اینجور روضه میخواند. میگفت: «تلزار و تعریف کرده، مثل آتشی که گداخته، دارد شراره میکشد.» این بچه دارد لهله میزند. دارد دست میزند. برخی اینگونه گفتند به «یا صاحب الزمان». برخی دیگر اینجوری گفتند: «حرمله بن کاهل بن» یا صاحب الزمان. «نشانه» میدانی یعنی چی؟ «اگر اینجور باشد بدتر از تیر سهشعبه نشانه است.» تیر تا نیزه است، به همدیگه میزنند. کارکردش وقتی آهوی صحرا را میخواهند بزنند آهوی پای بلندی که سرعتش بالاست. هر لحظه ممکن است از تیر دور بشود. سه تا نیزه را به هم سوار میکنند، یکجوری است. هر جا بیفتد، آهو را زمینگیر میکند. نامرد! گفت: «این بچه در حرکت است، این ابی عبدالله در حرکت.» پرتاب کرد. «فنظر ابی عبدالله نگاه به دست مبارک کرد.» سر به پوستی آویزان شده. «دمت فرم.» «خون بچه را به آسمان پاشید.» خدایا، «همه جنگ تو از آسمان کمک میفرستادی به مسلمین.» «اگر تو این جنگ چیزی از آسمان نفرستادی، حالا ما از زمین بر آسمان میفرستیم این خون مظلوم سهساله، این تیر گلوی طفل شیرخوار تشنه.» یک وقت صدا آمد: «یا حسین غصه نخور حسین، الان دارند بچه تو را در بهشت شیر میدهند.»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...