‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی ظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی. هدیه به روح پرفتوح حضرت خدیجه سلامالله علیها، صلواتی هدیه بفرمایید! اللهم صل علی محمد و آل محمد.
این جلسه بنده میخواهم یک دروغ شیرینی عرض بکنم خدمتتان. اشکال ندارد که دروغی که دوست داریم واقعیت داشته باشد. میخواهم عرض بکنم که امام زمان تازگی، مثلاً دیروز، یک متن نامهای دادند به یکی از نزدیکان خیلی خیلی نزدیک خودشان. بعد اصرار داشتند که این نامه پخش بشود؛ دست مردم، دست جوانها. خیلی اصرار داشتند به این مسجد بیاید این نامه. تأکید فرمودند که «مسجد صاحبالزمان بابل نامه پخش بشود. به مردم بگویید حتماً این نامه را بخوانند. خیلی فوری است، خیلی ضروری.» نامه را دوست دارید خدمتتان بیاورم؟ پیگیر نامه میشوید؟ نامه کجاست؟ حدس این نامه واقعیت دارد؟ اگر بشنویم واقعیت دارد، مثلاً یک نفری در کلمبیا این نامه را پیدا کرده، بگیریم بخوانیم، چقدر هزینه میکنیم برای اینکه برویم پیدا کنیم؟ با چه اشتیاقی میرویم؟ طاقچه! چند وقت به چند وقت میخوانی؟ چه جور میخوانی؟
میخواهم عرض بکنم که این ماجرا واقعیت ندارد؛ ولی یک واقعیتی تلختر و سنگینتر از این هست. خدای امام زمان به پیغمبر خودش یک نامهای داد، به مردم اصرار هم بکن که این را بخوانند! بالا سر مسافر میگیرید. دست عروس و داماد میدهید. سفره عقد، برای سفره عقد قرآن داریم. یک میلیون و پانصد، یک میلیون و پانصد هزار تومان. حداقل قیمتهای قبل تحریم. سفرش یک وقت پاره نشود. چیزی نشود.
روز قیامت قرآنی که غبار گرفته شکایت میکند، مثل مسجدی که هست تو شهر، کسی نماز نمیخواند و مثل عالمی که مردم به او کاری ندارند. اینها روز قیامت گله میکنند. بزرگان، اگر جایی مثلاً ده تا بیست تا قرآن روی قرآن، قرآن نخوانند، گفتند که خود مقام معظم رهبری هم این شکلی هستند. جناب آقای حداد عادل میفرمودند: «ایشان قرآنهای زیادی هر چند روز یک بار که قرآنها را جابهجا بکنم.» مثلاً بیست قرآن هدیه شده تو منزل، دوباره از اول برنامهریزی دارم، غبار رویش نشود، مهجور نشود. نامه خداست که به پیغمبرش داد، به ما برساند. نامهی عزیز!
حالا ماهی هم هست که هر یک آیه*اش کل قرآن را ختم کرده. یک آیه قرآن آدم به یک میتی، به یک از دنیا رفته هدیه میدهد، چه گناهی که ازش... حالا این توی قرائتش است. کسی که یک آیه بخواند، قرائت بکند، انگار کل قرآن را ختم کرده. حالا خاصیت ختم قرآن چیست؟ در روایت دیگر فرمود: «کسی که قرآن را ختم بکند، که انما ادریجت النبوة بین جنبیک.» نبوت آمده، تمام وجودش را گرفته، پیغمبر خدا شده. ختم قرآن آدم را میبرد در حد پیامبری، میبرد در حد انبیا.
تو این جلسه که وقتمان هم کم است و خیلی هم نمیخواهیم عزیزان را معطل بکنیم، بنده میخواهم یک سوره از قرآن را خیلی سریع، یک اشاره اجمالی و ساده و سریع داشته باشیم: سورهی مبارکهی ضُحی.
این سورهی مبارکه کی نازل شد؟ یک مدت بود که وحی بر پیغمبر نازل نمیشد. مختلف گفتند: از سه روز، یک هفته، ده روز، دو هفته، بیست روز، یک ماه، پنجاه روز. مختلف گفتند. مدتها گذشت، وحی بر پیامبر نازل نمیشد. پیامبر هم که همه وجودش غرق نور، همه چشمش به آسمان، همش چشم به آسمان، منتظر وحی، منتظر آمدن جبرئیل، انس بگیرد با جبرئیل. مدتها گذشت. پیامبر محروم شده، به قول آقایان میگویند: «در، بسته شده، قبض صورت گرفت.» خیلی پیامبر بیتاب شد. دشمنان شروع کردند متلک گفتن و سرزنش کردن، مخالف بودن. «جدید چیزی نرسیده برات؟ شعر جدید چی داری؟» خیلی پیامبر ناراحت شد. «خدا ولت کرده؟ چهکار کردی؟ خودت ولت کرده؟» این شماتت اعدا... حضرت ایوب آن همه مشکل کشید، تحمل کرد. همسرش رهایش کرد، رفت. همسری که دختر یوسف بود. حضرت ایوب داماد حضرت یوسف بود. همسرش پیغمبرزاده است. مشکلات شدید شد، وضعیت بغرنجی شد. همسرش گذاشت رفت. بدن او را کرم گذاشت. مشکلاتی پیدا کرد. خیلی سخت شد. بعد آن ماجرایی که پیش آمد، دست به آب زد و مشکلات برطرف شد، بیماریها برطرف شد. همسرش برگشت. قسم خورده بود که: «من این را صد ضربه میزنم!» پیغمبران یک روحیهی با قدرتی داشتند. در خانه، در سوره مبارکهی صاد هست: «چوب کوچک سبکی را دستت بگیر.» صد تا محقق باش. «قسم و نذر باید ترجیح داشته باشد تا محقق بشود.» مسئله فقه. اگر شما نذری بکنی، قسمی بخوری که امری باشد که رجحانی ندارد، این محقق نمیشود. گفت: «طرف نذر کرده اگر کنکور قبول شدم مادرم را پیاده بفرستم کربلا. من نذر میکنم اگر چی شد، میروم دیوار فلان جا را سوراخ میکنم.» بعضی: «حاجتم را گرفتم، میروم یک مهر از حرم...» محقق نشده.
حالا نذر حضرت ایوب چی شد؟ محقق شد، رجحان داشت. ولی بهش گفتند که: «شما اینجوری...» وقتی همه ماجرا تمام شد، از حضرت ایوب پرسیدند که: «خب آقا این همه مصیبت، این همه بلا تحمل کردی، خیلی بندهی صبوری بودی، تحمل کردی. حواست بود؟ تو همین مصیبتهایی که تحمل کردی، کدامش بیشتر از همه سخت بود؟» فرمود: «شماتت الاعدا. همه مصیبتها یک طرف، زخم زبان دشمنت، زخم دشمن خوشحال باشد از وضعیت آدم.»
حالا پیامبر اکرم چند روزی است که وحی ازش قطع شده. همه این فراق و دوری و سختی. حالا چرا وحی قطع شده بود؟ چیزهای مختلفی گفتند. پیامبر یک وقتی با کسی صحبت میکردند، میخواستم بگویم فردا یک کاری انجام میدهم، «انشاءالله» را نگفتند. الا الله. «پیغمبر، بدون انشاءالله حرف نزن!» خدا به چه چیزهایی که حساس نیست. مو را اگر بخواهد از ماست بکشد، همان که در روایت فرمود: «پیغمبر اکرم فرمود: خدا از ماست بکشد، من پیامبر...» حتی اگر همه با فضل خداوند به همین انشاءالله نگفتن پیغمبر! خدا بخواهد با چه توانایی؟
این را هم عرض بکنم. بعضی وقتها انشاءالله گفتن مسئله فقهی تو معامله، تو اجاره، تو نکاح. شما انشاءالله که بگویی، باطل میشود. چه شکلی؟ «اَنْفَسکِ انشاءالله.» من شما را به عقد خودم درآوردم، انشاالله. دو تا معنا دارد. اگر منظورت تبرّک و تیمّن باشد، تبرک برکتی بشود. علما. اگر تعلیقی باشد، اگر خدا بخواهد. اگر خدا بخواهد شما زن منی. آقا، اینجا حق محقق شده. خیر. شخص نباید باشد در صیغه. اصطلاحاً معلق نباید باشد.
مردم ناخنهایشان را نمیگرفتند. سبک زندگی چقدر دخالت دارد تو این مسائل! چرا شما نمیگیرید؟ برکات معنوی را میبرد. چربی دست من دیگر چهکار دارم! همهچیز به هم ربط دارد. سگ تو خانه بیاید. مگر اینکه سگ باغبان و باغ و تفریحی، زینتی. سگ جیبی و اینها ما فراوان تو تهران دیدیم. توقع دارد برکت بیاید. خانهای که موسیقی حرام باشد، ملائکه نمیآیند، شیاطین میآیند. خانهای که توش قرائت قرآن باشد، ملائکه میآیند، شیاطین میروند. خانهای که اسم اهل بیت توش باشد، ملائکه میآیند، شیاطین میروند. خانهای که اسم دشمنهای اهلبیت... ملائکه میروند، شیاطین میآیند.
امام صادق... امام حُمیرا اسم آن زنی است که دشمن امیرالمؤمنین لشکر راند. سوار بر شتر شد. خسرو اسم دشمن پیغمبر است. بابک دشمن پیغمبر است. اسم اینها که تو خانه میآید، شیاطین منتظرند. بروند تو غذا سهیم بشوند. «شارکوا فی الاموال.» منتظر نشسته دارد رصد میکند. همین که بسمالله را میگویی، جلسه اینور آنور... کسی، خود آدم که دخالت تو اسمش که ندارد. حالا اگر یک همچین اسم... عوض کنیم. پیامبر یکی از سنتهایی که داشتند: «اسمت چیه؟ روزبه.» «سلمان.» «لاتقل سلمان الفارسی ولاکن قولو سلمان المحمدی.» اسمش رو گذاشتند سلمان. عبدالربه، عبدالعزا. بیخود، بی سر و... همین که طرف لقمه را میبرد، دست میبرد، میخواهد بخورد. بسمالله که میگوید، شیاطین میروند، ملائکه. بسمالله، بسمالله نگفت، شیطون سهم دارد. مثل چی؟ مثل درخت انگور. در روایت دارد که چرا یک سوم آب انگور، وقتی میجوشد، شما دو سومش باید برود. دیگر یک سوم خوب. «شیطان شریک میشود.» این است دیگر. حالا ما از سورهی ضُحی همونمان... نمونیم. وقتمان هم خیلی نمیخواهیم زیاد صحبت... درخت انگور، جان من است. بدون بسمالله، شریک.
و از پیامبر قطع شد. آداب ظاهری رعایت... خلاصه. بعد از مدتی وحی دوباره نازل شد. سورهی مبارکهی ضُحی آمد. قسم به میانهی روز. قسم به تاریکی گستردهی شب.
این همه دعا، این همه نذر، قربانی کردیم، حدیث کسا خواندیم، زیارت عاشورا خواندیم، کربلا رفتیم، حاجت نگرفتیم! خدا! «من که اَنَا الله تو لبیک ما.» وان نیاز و درد و سوزت. همینی که داری الله میگویی، حاجت گرفتی. حاجت گرفتن همین است. بهترین اجر، بزرگترین اجر. عمل خوب انجام بدهی، این اجر است. ظهر ماه رمضان روزه بگیرید. مسجد قرآن بخوانید. روایت بشنویم. قرآن بشنویم. خدای متعال...
خدایا، تو گفتی که کسی اگر گناه بکند، من تو همین دنیا عذابش میکنم. یا حضرت داوود بود. چه لذتی میبرند! چه حالی میکنند! کیش چه خبر است؟ دبی چه خبر است؟ آنتالیا چه خبر است؟ چه خبر است؟ کو؟ چی شد؟ عذاب؟ کو؟ نگاه من. همینی که نمیگذارم با من صحبت کنی، بزرگترین... خدا از پول محروم میکند، یک وقت از سلامتی محروم میکند، یک وقت از خودش محروم میکند. این تو را از خودم محروم نکردم. پیغمبر! جواب نگرفتی؟ صدایی نیامد؟ بهتری، بده.
خدا رحمت کند مرحوم ملا حسینقلی همدانی رضوانالله علیه. شخصیت برجسته. قاضی. تربیت شدههای ایشاناند. شیخ محمد بهاری، جواد آقای ملکی تبریزی، سید احمد کربلایی. بیست و سه سال زحمت کشیدم. نه خوابی، نه حالی، نه کشفی و تشرفی، یک صدایی بشنویم، یک بوی عطر خاص، هیچی. تو حرم امیرالمؤمنین نشسته بودم. دیدم یک دانهای روی زمین افتاده. پرندهای آمد، افتاد، افتاد. بیست و سه بار شمردم دیدم هی نوک زد، افتاد. پرده رفت کنار. خیلی چه بوده؟ چی بوده؟ چه جور بوده؟ هنوز تو حرم امیرالمؤمنین میآورند ملا حسینقلی احمدی همدانی را. اجرش همین است. ساختمت. موسی، نگاه نکن رفتی تو دست فرعون. من فرستادمت دست فرعون. خواستم برای خودم بسازمت. کاخ فرعون. تو دست فرعون بزرگ بشوی. آینده هم بهتر از اینهایی که گذشته.
آدم اگر تو راه باشد، آدم اگر خدا رهایش نکرده باشد، هرچی جلوتر میرود، برایش بهتر است. برعکس آدمی که پشت به خدا کرده، هرچی جلوتر میرود، برایش...
دعای علقمه، بعد زیارت عاشورا سفارش شده. اینکه بابا همش خدایا اینها را بکش و خونشان را خشک کن و... جور در نمیآید. رحمت نیست. زودتر ببرد این تخفیف در عذابشان است. یک روز هم، یک روز است. یک روز گناه کمتر. یک خرده عذاب کمتر. لطف خداست. بعضیها تو جوانی میروند، لطف خدا. طول عمرشان. طول عمرشان در عین حالی که طول عمر رحمت ریش در راه خدا سفید بکند، خدا دیگر عذابش نمیدهد. اشرف پهلوی. شیار کثافتکاری. واردکننده اصلی قاچاق تریاک و مخدر. گفتند: «بعداً برات بدتر است.» هرچی زودتر بروی، آخرتت.
امیرالمؤمنین فرمود: «امیدبخشترین...» خدا اینقدر عطا میکند تا راضی بشود. خدا بهم ناز بخرد. شما الان دارید ناز کولا را میخرید. «خدایا، گرمه، روزم، تشنم، آب نخوردم.» بدنم تا گردن تو آب نمک روی پیراهنم را خیس کنم. ما اینجا راضی... راضی شدی؟ نه. «خدایا، هوا گرم بود، شرجی بود.» راضی شدی؟ نه. در روایت، جهنم محاسبه میکند. کفه گناه میچرخد. میخواهم ببرم جهنم. برمیگردد نگاه. «توقعش رو نداشتم.»
زبان داشتن تو درگاه خدا. حرف من که ملعون گشتیم، از نفس فرشتگان. «قید و قال عالمی» «میک اَنْتَ اَکْرَمَ مِنْ اَنْتَ.» تو کریمتر از اینی که نجاتش دادی، جداش کردی، نشان بدهی عنایاتت را، نشان بدهی مزهی بندگیت را، بعد ولم؟! الان گجت که «یَتیمًا وَّاوا.» تو مگر یتیم نبودی؟ پیغمبر ما یکی مثل عبدالمطلب را سر راهت گذاشتیم. ما یکی مثل ابوطالب را گذاشتیم. راه بلد نبودی؟ ما راه را بهت نشان مفسرین ذیل این آیه گفتند که خدا به خدیجه... خدا پیغمبر را غنی کرد به واسطه خدیجه. پیامبری که یک دست لباس نداشت، پیامبری که اوج محرومیت و فقر بود، به واسطه این زن انواع ثروت پیدا کرد. هدایا میفرستاد. هدایایی که برای نجاشی فرستاده. این طرف آن طرف. پیغمبر یک گروهی را، یک وقتی را، یک گروهی را، هیئت همراهی را میفرستادند جاهای مختلف. جناب خدیجه هدایایی تهیه فرهنگی میکردند. تو روستا، تو کشورهای دیگر، مناطق دیگر. پول نداشت، خرج زندگی. دلها را بالاخره پول تاثیر دارد. «مؤلَّفَةُ قلوبهم.» زکات یکی از خاصیتهای خوبش این است.
حالا که اینها شد «یتیم»، باهاش بدرفتاری نکن. قهر و غلبه نداشته باش. ناز و نوازش و... «وَ اَمَّا السَّائِلَ،» تو یتیم بودی، من ولت نکردم، تو هم یتیم را ول نکن. تو بیپول بودی، من ولت نکردم، تو هم بیپول را دست دراز کردی، دست خالی برنگردان. بزرگوار بود. سید مهدی قوام رفته بود میوه بخرد. سوا بکند. «اولین میوه را برداشتی، این کال. رویش نشد از خدا.» خجالت! بعد دیگر سوا کرد. فقط میوههای خراب را. بعد برگشت گفت: «خدایا، خوبها رو سوا نکردما! من که بدم!» مسئله. «وَ اَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فًحَدِّثْ.»
امروز صدیقه کبری فاطمه زهرا یتیم، رستوران فقهی... یتیم کسی است که پدر نداشته باشد. ولی در اصطلاح قرآنی و روایی ما هم آدم از پدر یتیم میشود، هم از مادر. رسولالله این فاطمه زهرا، همه دار و ندارش از این دنیا، مادرش توی این سن کم، توی این کودکی. برادران و خواهران از دنیا رفتند. پدربزرگ با عمو، عموهای خوب که رفتند. یک مشت دشمن تو چه وضعی! در شعب ابیطالب. خدیجه کبری تو محاصره اقتصادی، تو آن فشاری که مردم یک هسته خرما را سه تیکه میکردند، پخش میکردند، وضعیت فشار. خدیجه کبری از دنیا رفت. تو این وضعیت فاطمه زهرا یتیم شد. آغوش پر مهر پیغمبر اکرم. در آغوش میگیرد. «یا فاطمة الزهرا، یا بنت محمد، یا قُرَّتینِ الرسول، یا سید...» تنها و توسنا بک وردبناگبین یا حسن عند یا وجیه اشفعی. لحظات آخر خدیجه رازهای قریش را جمع کرد. «وصیتی براتون دارم. جانم. من دارم از دنیا میروم. دختر، مادر ندارد. شب عروسی دخترم احساس بیمادری. لذا زنها جمع شدند. اسماء بنت عمیس و دیگران. اینها شب عروسی سنگ تمام گذاشتند. فاطمه زهرا احساس خلأ. عبادت. یک خانم دیگر هم سراغ دارم. لحظهی آخر سفارش بچههاش را کرد: «الحسن، علی! یتیمانم را به تو میسپارم. پسرها و یتیمند که پیامبر را از دست دادیم. عنایتین شدند. فردا هم که من رو از دست میدهند، یتیم میشوند. علی، سر بچههایم بزنی. نگاه کنی. اگر هم خواستی روزی ازدواج کنی، یک روز برای همسرت باشد. یک روز بچههای من. بچههای من احساس غربت.»
لا اله الا الله. امیرالمؤمنین شروع کرد. بدن عزیز دلش، پاره تن پیغمبر. «از ما بریز آب روان.» خاصه امیرالمؤمنین غسل داد. بچهها پشت در. اجازه ورود ندارند. یک وقت دیدند صدای بابا بلند شد: «یا حسن، یا حسین، یا زینب، یا اُم... بچهها بیایید با مادر خداحافظی. دیگه دیدار به قیامت است.» بندهای کفن را بسته. فقط صورت. بچهها میآیند مادر را ببینند. برای بار آخر. دویدند خودشان را روی سینه مادر انداختند. راوی میگوید: «والله خودم بندهای کفن باز شد.» فاطمه زهرا دو دستش را بیرون بغل گرفته یتیمانش را. امیرالمؤمنین بین زمین و آسمان صدا میزند: «یا فقَد وَالله اهل السماوات و الا...» علی جان، ای بچهها را از روی مادر بلند کن. آسمانیها طاقت دیدن این صحنه را ندارند. نخواستم بگویم یک روز، یک خط اشاره. امیرالمؤمنین با نوازش بچهها را بلند کرد. اباعبدالله یک جای دیگر خواستند بچهای را از روی بدن بابا... تازیانه زدند اینقدر حسین...
در حال بارگذاری نظرات...