
داستان فضیل به عیاض
فضیل بن عیاض، دزد سرگردنه بود که در گردنها میایستاد و غارت میکرد. اسم او در هر شهری برده میشد، مردم میترسیدند. البته یک لوتیگریهایی هم داشت؛ مثلاً راهزنی که میکرد، نام آنها را یادداشت مینمود. میگفت: از تو چه مقدار گرفتهام؟ میگفت و او هم یادداشت نمیکرد. به شهری رفت و دختری را در خیابان دید.