‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُلِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا أَبِي الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ (صلّی علی محمد و آل محمد) وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
نکته کلیدی و اساسی که جلسه قبل محضر عزیزان عرض شد، این بود که دعا در فرهنگ دین، یک کاری کنار بقیه کارها نیست. دعا کارِ حاشیهای نیست. دعا در متن هر کاری است، دعا «مُخّ» تمام کارهاست، مُخّ عبادت است. اگر هر کاری قرار باشد عبادت باشد، مُخّ آن کار، دعایی است که در همان کار نهفته است. دعا، آن حالتِ نیاز ماست نسبت به خدا، توجه ماست به نیازمون. هر عبادتی اگر ظاهری دارد، صورتی دارد، باطنش، حقیقتش، مغزش، عصارهاش، چکیدهاش، همان حالت توجه ماست، همان درک از نیاز ماست.
انسان، موجودی است که ذاتاً محتاج، فقیر و نیازمند است. همه رفتارهای ما، همه حرکات ما، از نیاز ما نشأت میگیرد. همه روابط ما بر اساس نیازمون است. نشستوبرخاست بر اساس نیازمون است، رفتوآمدها بر اساس نیازمون است. کارهایی را انجام میدهیم که نیاز داریم، کارهایی را انجام نمیدهیم که نیاز نداریم. بحث نیاز، بحث خیلی مهم و مفیدی است. از جهات مختلف، ابعاد فراوانی دارد، مسائل مختلف این بحث خودش را نشان میدهد.
نیاز، تو عرصه تربیت حرف اول را میزند، تو سیاست حرف اول را میزند، تو اقتصاد حرف اول را میزند، تو خانواده حرف اول را میزند. آدم خانواده تشکیل میدهد بهخاطر حس نیاز. مرد به زن احساس نیاز میکند، زن به مرد احساس نیاز میکند. نیازهای فراوانی را دارند؛ از نیاز عاطفی، از نیاز غریزی-جنسی، نیاز مالی، نیاز به پشتوانه، تکیهگاه، نیازهای فراوانی که آدم دارد تو زندگیش، مبنای روابطش این است. آدم رابطهاش را با دیگران بر اساس نیازش تنظیم میکند. ما با کسانی سلام و علیک داریم که یک احساس نیازی نسبت به اینها داریم. کسی را کاملاً احساس کردیم ازش مستغنی هستیم، هیچ نیازی بهش نداریم، طبعاً متفاوت میشود.
حالا سطح نیازها مختلف است. گاهی فقط آدم نیازش را در حد شکم میبیند، در حد پول میبیند. رابطه در حد شکم. آدم نیاز معنوی در خودش میبیند، نیاز به نورانیت میبیند. نورانیت سهرنگ. خاطرم هست همین محل، کوچه روبرو، یکی از اولیای خدا زندگی میکرد. خاطراتی برای بنده زنده شد، از دهه ۸۰، محضر این مرد بزرگ قائنی که همین کوچه بغل بودند. از شاگردان برنامه انصاری همدانی بودند ایشان. مجلس بسیار باصفایی و بزرگانی هم اینجا رفتوآمد داشتند. از خود حاج قاسم سلیمانی اینجا تو این منزل آمده بودند و محضر ایشان رسیده بودند؛ مرحوم آیتالله حائری شیرازی که شاگرد ایشان بود. آخرین دیداری که آمده بود خدمت مرحوم یعقوبی، سال ۹۴ یا به نظرم اوایل سال ۹۵، شیرازی هم سرحال بود، این اواخر دوره بیماری حال ایشان خوب شد، سرحال شد. خدمت مرحوم یعقوبی که رسیده بودند اینجا، ایشان فرمودند: «شما بار و بنه رو جمع کن که دیگه وقت رفتنه. من یکسری کارها دارم در حوزه علوم انسانی، کارهام تموم نشده. بانکداری ربا و اینها، کار ویژهای داشت انجام میداد در مبارزه با ربا و در مورد تولید علم با فعالیتهای این شکلی اقداماتی کرده بود. کارهایی دارم میخوام کارامو انجام بدم.» ایشان به آیتالله حائری شیرازی فرمودند: «شما عمرت کفاف نمیده، بارتو جمع کن که وقت رفتنه. منم بهزودی به شما ملحق خواهم شد.» آیتالله حائری شیرازی چند ماه بعدش از دنیا رفتند. چهل روز بعدشم خود مرحوم یعقوبی از دنیا رفت.
جلسه خیلی باصفایی بود. خب اینها که میآمدند، مشخص بود از چهرهها و از فضا و… که همه حس نیازشون اینه: گمشدهای دارند. بر اساس آن گمشده جمع میشدند. فضایی بسیار معطر، فضایی بسیار نورانی، بسیار روحانی، جلسه خیلی باصفا. ایشان نماز مغرب رو خودشون میخوندند. برای نماز تو همین حیاط منزلشون، توی حیاط کنار درختها، حافظی خونده میشد، ذکر گفته میشد، روضه خونده میشد. فضایی بسیار باصفا، بسیار…
خب، این بر اساس نیاز، التماس میکردند یک خرجی هم تو این خونه انجام بدن، یک کاری اینها دست بگیرن انجام بدن. سطح روابط بر اساس سطح نیاز که شکل میگیرد. ما با آدمهایی در ارتباطیم که نیازمون رو برطرف میکند. تو روابط دیپلماتیک هم همینه، تو روابط خانوادگی هم همینه، اقتصاد هم همینه، خیلی مسائل، همهچی بر اساس نیاز. حالا من خیلی نمیخوام وارد بحث تحلیل سیاسی و مسائل روزمون بشم، هرچند که حق اینه که وارد بشه آدم. بالاخره مسائل زندگی مردم، وظیفه داریم در مورد اینکه اهمیت بدیم به زندگی خودمون، به زندگی مردم. تعبیری که امروز رهبر معظم انقلاب به کار بردند یکمی آدم حساستر میشود نسبت به این موضوع که فرمودند: «مردم آرایش جنگی بگیرند و خودشون رو برای یک جنگی آماده کنند که از جنگ نظامی نیست.» از نوع جنگ نظامی نیست. دشمن برنامهای داره برای داخل کشور، فضا رو کاملاً ملتهب و آماده کرده. زمینهها و روزنههایی دیده میشود. دیگه همین گرانی بنزین مثلاً که ازش حرفی به میان آمده، میشود باقیاش را حدس زد. الان که بنزین وضعیتش اینطوره، یک چیزی مثل پیاز پانصد برابر میشود، پانصد درصد رشد میکند قیمت، وضعیت اقتصادی ماست.
خب، طبعاً بنزین گران بشود، حملونقل گران میشود. حملونقل گران بشود، همهچیز گران میشود. با این وضعیت رکود، با این وضعیت بیکاری، با یک وضعیت اشتغال، گرانیهای سرسامآور و کمرشکن، آدم میبیند واقعاً مردم در مضیقه، در فشارند. با سیلی صورت سرخ نگه داشتن، ایجابات به خرج میدهند، تدبیرهای نادانیها، نابلدیها، مسئولیت را به عهده گرفتند که متأسفانه سلامت نفس ندارند که بگویند ما به دیگران واگذار کنیم.
عرضم اینه. اتفاقی که دارد میافتد این است که اگر این مسائل، مسائل آخرالزمان باشد – انشاءالله اگر مقدمات فَرَج باشد – انشاءالله اتفاق اصلی این است. ببینید عزیزان من، لب مطلب اینه، چکیده حرف اینه: یک جنگی تو این عالم بین خدای متعال، بین جبهه خدای متعال و جبهه شیطان است. جنگ بر سر چیست؟ این تعبیر بنده رو دقت بفرمایید، انشاءالله ضرر نمیکنید، از نکات مهمی است. جنگ بر سرِ «مدیریت نیاز» است. شیطان میگوید که بیا من تأمینت میکنم. شیطان دروغ میدهد، ظاهرسازی میکند، زینت میدهد، زیور میدهد، پشتش خبری نیست. خدای متعال پشت پرده خبرهایی رو برای آدم کنار گذاشته، ولی ظاهر جذابی نیست، همش تلخی. شیطان چهار تا چیزی که آدم خوشش میآید، خوشمزگیهای کارو به آدم نشان میدهد: «وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ». در حالی که «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ». خدای متعال وعده میدهد، وعده حق است. شیطان هم وعده میدهد: «يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ». در نتیجه نمیشود، اوضاع بدتر میشود، خراب میشود.
الان مسئله ما تو دنیا همینه دیگه. بحث سر این است. میگویند آقا این وضعیت اقتصادی که دارید، حرف ما رو گوش بدهید، وضعتان درست میشود. حالا کشوری این حرفو میزند، دولتی این حرفو میزند که رشد مهاجرت از کشورش، دولت ترامپ، رشد مهاجرت از کشورش ۱۶ درصد امسال بوده. مردم آمریکا دارند فرار میکنند از آمریکا. حرف منو گوش بدهید. من محضر نیاز… الان ما تو دورهای هستیم باید انتخاب بکنیم: نیاز از جانب دشمن خدا یا ولی خدا؟ اگر گفتیم نیازمون ولی خدا تأمین کند، فشار زیاد است، سختی است، ولی انشاءالله منتهی میشود به دوره امام زمان که با حضرت نیاز ما تأمین بشود. اگر قبول نکردیم، میشود مثل مردم کوفه که اباعبدالله الحسین علیهالسلام را پشت کردند. اینها فکر کردند که اگر عبیدالله سر کار باشد، نیازشون تأمین میشود. اگر یزید باشد، نیازشون تأمین میشود. هم امام حسین علیهالسلام را کشتند، هم بدبختی پشت بدبختی نصیبش شد؛ از مشکل اقتصادی، از ناامنی، از قتلعام. مسئله سر نیاز است.
همه جانمایه حرف در بحث دعا اینه: نیاز. جالبی است. پیامبر اکرم فرمود: «اگر کسی مجلسی، یک آدم ثروتمندی وارد شد، اگر کسی که ثروتمند بود، وضعش خوب بود، وارد شد، یکی به احترام او از این باب که او ثروت دارد، کمترین احترامی بهش کرد، جلو پاش بلند شد از باب پولش، بهخاطر پولش سلام کرد، بهخاطر پولش…» یعنی چی؟ خوبی نداشت؟ کارش نداشت؟ سلام… اگر سلام کند، سلامی که گفتند: هفتاد تا حسنه دارد. سلامی که صدقه است. این بابا اگر به این ثروتمند بابت پولش سلام کرد، «ذَهَبَ ثُلُثَی دینه». یعنی دو سوم دینش از بین میرود. نکته اینجاست: احساس نیازش به کیست؟ به چیست؟
نفاق از کجا پیدا میشود؟ من اگر احساس کردم کارم دست شماست، شغلم دست شماست، نانم دست شماست، یکجوری برخورد میکنم که شما را… برخورد نمیکنم که شما از دست من ناراحت بشوید. همش چهجوری تا میکنم؟ یکجوری از خودم یک چهره نشان میدهم که شما خوشتان بیاید. این میشود نفاق. نفاق از حس نیاز آدم نشأت میگیرد. آدم خودش رو نیازمند به کی میبیند؟ اینها دلهایشان به سمت کفار است، منافقین اینطورند. کفار را محتاج میبینند. کفارند که باید کفار… اگر اخم و تخم کنند، تشر بزنند، تهدید کنند… در حالی که ما همه نیاز اینطور نشأت میگیرد. همه حرف در دعا این است: نیاز را به کی میبینی؟ حاجت را از کی میبینی؟ و از کی میگیری؟ این حاجت گرفتن، نه اینکه مثلاً آدم خوب بیفتد، نمک سفرتان هم از ما بخواهید، نمیشود.
حس دعا، حس دعا یعنی این. حس دعا فقط برای شبهای… یک ساعتهایی نیست. آدم دائم باید در حس دعا باشد. یعنی چی؟ سوار ماشین، سوار مرکب که میشویم: «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ». اینی که من سوارش شدم، من رامش نکردم. پیامبر، «فردا انجام میدهم» … آیا لازم است؟ اگر خدا خواست فردا انجام میدهم. همه زمینهها فراهم است. فرمود: «خیلی چیزها رو تصمیم گرفتم انجام بدهم، همه شرایط آماده بود، همهچی…» ناگهان ریختند. کار دست یکی دیگر است. یکی: «خدا خواست، همان میشود» که «هرچه دلم خواست».
مملکت ما، اینها خوب نیست دیگه. این تصویر، تصویر خوبی نیست. شرایطی که همه مردم محتاجند، همه نیاز دارند، شرایط برای همه سخت است. من میخواهم بار خودمو فقط تا جایی که میشود... پوشک از چقدر شده؟ از هفتهشت هزار تومان، ده-پانزده هزار تومان شده. بهجای اینکه بعضی از ماها ذره… بهمعنای این نیست. اصلاح بشوند و اصلاح بکنند. شعبانیه میخوانیم، حرم امام رضا میرویم، روزه میگیریم. مسلمانی، دغدغه داریم. مسلمانی نیست. شرایطی که باید از خود گذشتگی کرد برای چهار نفری که محتاجند. بعد یک نفر پاشود میرود، بهقول امروزیها، استوری میکند تو اینستاگرامش: «چهار میلیون پول دادم پوشک خریدم.» ده نسل…
کوچک دارد یعنی کوچکترین چیز را هم در نظر میگیرد. امام صادق علیه السلام از بیرون آمدند. قحطی شده بود. مردم نان گندم نداشتند بخورند. امام صادق علیهالسلام آمدند منزل، به غلامشون فرمودند که: «گندم چقدر داریم؟» این بنده تو باغ نبود غلام بیخبر بود. فکر کرد حضرت… الحمدلله به اندازه یک سال داری. «بازار خدا میداند.» من اینقدر دارم که تا سال بعد زن و بچهمو با گندم سیر کنم، ولی دوست دارم ببیند که من خودمو شبیه بقیه کردم. این «حال دعاست». اگه حال دعا بیاد تو این مملکت، اصلاح میشود. با حال دعا، یک حال بندگی.
اگه اومدی، یک مسئول جمهوری اسلامی باید اینطور باشد که اگه فشاری بود، اول او و خانوادهاش متوجه بشوند. طرف از خارج کشور پیام بدهد که حالا من تا میآیم جمعش کنیم. استاندار رفته مسافرت خارج از کشور، مردم تو سیل دارند نابود میشوند. برف شهر رو میگیرد، شهردار خبری نیست. توئیت میزند: «جوونها برن برفها رو بترکونن». وضع مسلمانی ما، ادب ماست. این حالت فقر ماست. تو جامعه امام زمان، کسی مسئول میشود که بیش از همه خودش را فقیر ببیند پیش خدا، پیش از همه خودشو محتاج ببیند به خدا. «رهبان باللیل، لُیُوثٌ بالنَّهار» شب مثل راهب ضجه میزنند. امام صادق فرمودند: «اصحاب امام زمان شبها مثل صدای کندوی زنبور عسل، صدای ویزویز کندوی زنبور عسل از اتاق اینها…» اینجور.
آن عظمت حضرت امام که یکتنه روبروی دنیا میایستاد، به آن گریههای نیمهشبش بوده. مناجات شع… امام، تا وقتی جوونتر بودم، دستمال کاغذی میگذاشتیم اشکشون رو پاک کنیم. خشک میشود. رطوبت بدن گرفته میشود، اشک آدم کم میشود. این اواخر سحرها میدیدیم دستمال کاغذی کفاف امام رو نمیدهد، حوله برای امام میگذاشتید. هشت سال تنها جنگ طول تاریخ، شرق و غرب یکجا با هم کنار هم بودند! جنگ ما بود! شرق و غرب همیشه روبروی هم بودند، آمریکا و شوروی همیشه علیه هم بودند. یکجا با هم جمع شدند. هشتاد کشور متحد شدند علیه ما! یک مملکتی که تازه انقلاب… رئیس جمهورش بنیصدر. رده بالاهاشو تو یک روز ترور کردند. هفتاد و دو… پشتش گرمه به عنایت خدا، یک نفر میدونه. در برابر… یک نفر موظف میدونه.
حال دعا اگه بیاد، آباد میشود، دلهای ما آباد میشود، مملکت ما عوض میشود، شرایط ما. برکت خدا جاری میشود. گرم بود یعنی اتفاق افتاد. تو این ایام اردیبهشت، سالگرد ماجرای طبس است دیگه. یک کسی که امکانات نظامی نداره، سرمایه اقتصادی نداره، هشتاد ساله است. امام وقتی که وارد ایران شدند، بهمن ۵۷ یعنی در بهمن سال ۱۳۵۷، یک پیرمرد هشتاد ساله. آن روحیه رو. مجهزترین سلاحهای جنگیاش رو فرستاد کارتر برای حمله به ایران. ما کشوری هستیم که به ما حمله… بابا! یک بار حمله نظامی شده تو این انقلاب، صحرای طبس. اینها به هم خوردند، جزغاله شدند.
حضرت امام فرمودند: «هلیکوپتر رو ثابت کرد.» ما «ثابت». شنها مأمور خدا بودند. اگر کسی تو این حال دعا بود، خدا شن رو براش به مأموریت میفرستد. این حال دعاست. یک حال نیاز، یک حال فقر. خودمون محتاج کی میبینیم؟ محتاج رضایت و لبخند کی میبینیم؟ کی ما رو تأیید کند؟ ناراحت بشود؟ ما دیگه نمیتونیم تحمل کنیم. صحبت کند؟ حرف بدی بزند؟ خوشش نیاد؟
حال دعا رو ببینیم تو انبیا. حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام. زنهای مصر دعوت به گناه میکنند. این حال دعاست. برمیگردد میگوید: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ». خدایا من زندان برم بیشتر راغبم تا اینکه اینها منو دعوت میکنند. دویست نفرند. زنهای اشراف اندر مصر، ثروتمندند، زیبا. پانزده سال زندان رو تحمل میکند. این حس… حس یک دعوت ناحق رو اجابت نکن. در مقام دعاست. اینها میگن مقام دعا دائماً خودش رو متوجه میبیند، دائماً خودش رو محتاج میبیند، همیشه در این مناجات شعبانیه: «الهی انا عبدک الضعیف المذنب و مملوکک». من مملوکم، من عبد ضعیفم. «لا أَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا حَيوةً وَ لا مَوْتاً وَ لا نُشُوراً». در مناجات شعبانیه است. چقدر این تعبیر زیاد زیباست مناجات شعبانیه. همین جمله رو اگه ما بفهمیم، زندگی… «به برکت نورانیت شما بفهمم زیادتی و نقصی و نفعی و…» خدایا فقط دست توست، نه دست هیچکس دیگه. نفعی برسه، ضرری برسه، همش دست توست. با این بنزین جمع کردن در شب و نمیدانم پوشک جمع کردن در روز و اینها، نفعی میآید؟ نه ضرری نسبت به دنیا و کندن از این و آن و دعوا و رقابت و… برگردیم سمت خدا.
همین حضرت یوسف حالش تو زندان، وقتی که پادشاه میشود، فرقی نمیکند. کسی وقتی خودشو محتاج دید، نه آن روز ناامید میشود، نه امروز مغرور میشود. یکمی اوضاع سخت میشود، به زمین و زمان بد میگوید. اوضاع خوب میشود، با تهرانیها «عشاق فالوده نمیخوره». یک اصطلاحی است. وقتی کسی خودشو زیادی میگیرد. «شاه فالوده نمیخوایم» مشهور میشود و یک چهار تا اثر و چهار تا مریدی و دیگه با شاه فالوده نمیخوره.
حضرت یوسف حالش وقتی که میاندازنش زندان و وقتی که رئیس میشود، فرقی نمیکند. به «زندان» راضی بود. «سَجْدَه کردند». «مَلِکٌ و عَلَمتنی تَعبیر الأحادیث». «تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ». خیلی جالب است ها! ریاست رسیده، همه عالم در برابرش سر خم کردند. خبری شده، چیزی شده. من مسئولم. مسئولیتم امروز سنگینتر شده. چه حسی است؟ تعبیر کردن چرا حیوفتان… این حس کسی است که غافل از خدا، غافل از… غافل از مسئولیت. نمیداند حساب و کتابی در پیش است. حساب و کتابی در پیش است. حس دعا این است.
کسی که در مقام دعاست. حضرت موسی علیه السلام فرار کرد از کاخ فرعون. درگیر شد با کسی. با مشت زد و این طرف را به هلاکت رساند. آن سرباز فرعون بود، آن شخص... فرار کرد. حضرت موسی رفت تو بیابانها. امیرالمومنین در نهجالبلاغه فرمودند: «اینقدر سبزی بیابان خورد که پوست تنش سبز شد». به آبادی رسید، به «مَدْیَن». اطراف مدین جمعیتی دور چاه آب گرفتن، دارند آب برمیدارند. دو تا خانم هم آن طرف ایستادند. «قاطی مردان» نمیشوند اینها. گفتند که ما یک پدر پیری داریم، کارهای این گوسفندان با ماست. آمدیم آب برداریم. این مردم بودند قاطیشون. حضرت موسی گرسنه، تشنه، خسته. برخوردش رفتارش چی بود اینجا؟ «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ». خدایا من فقط به تو فقیرم. هر خیری که بفرستی من نیاز دارم. محبت بگو، مسکن میخواهم، نگو شغل میخواهم. همه اینها را میخواهم. حتی چیزهایی که نمیخواست، خدا بهش داد. روایت دارد: پیغمبری رو نمیخواست، خدا بهش داد. پیغمبری رو بهش داد، حکومت فرعون رو بهش داد.
حال دعا اینه. تو موقعیتهای مختلف حس دعای خودمون رو بسنجیم. اگه رفتیم یک خونه خوبی دیدیم، کسی خونه خوبی داره، مثال خیلی قشنگه. ما خودمون رو محک بزنیم. خونه خیلی خوبی خریده. چه واکنشی نشان بدهیم؟ یک خونه بزرگی داره. معمولاً آدمها اینطورند. حسودی میکنند. خداینکرده چهار تا چیز هم به زبان میآورند. «از کجا میآورند این ملت؟» ما کارمندیم، اینها هم کارمندند. خونه عوض میکنند، ماشین میخرند. واکنش اهلبیت اینه، واکنش انبیاست اینه: اول خوشحال باش که به جایی رسیده. بعد بگو خدایا منم! مگر خدا فقیر است؟ مگر خدا ندارد؟ خدایا من این خونه رو دیدم. دیدم این خوششون خوشم، این خونه خوبیه. خوشم آمد. میشود خونه خوب اینشکلی هم نصیب ما کنی؟ اگر صلاح میدانی. این حس دعاست. یکی ماشین خوب دارد، یکی همسر خوب نصیبش شده. آیه قرآنش رو بخوانم براتون.
خیلی آیه جالبی. واکنش انبیا رو ببینید. حضرت زکریا سالیان گذشته بود، بچهدار نمیشد. خب آدم معمولاً یک سنی ازش دیگه میگذرد، بچهدار نمیشود. یکم سختش است. بچه دیگران رو که میبیند مشغول است، سختش است. مؤمن هم باشد، دوست داری بچه خوبی هم تربیت بکند. حضرت زکریا بچهدار نمیشد. باجناقش بچهدار شد و خب باجناق بچهدار شدن سخت است دیگه. آدم خودش بچهدار نشود، باجناقش هم بچهدار بشود. باجناق بچهدار شده بود. بچه باجناق را به او سپرده بودند بزرگ کند، حضرت مریم. حضرت مریم رو به زکریا سپردند بزرگش کند. مریم رفت توی مسجد یا مشغول عبادت شد. حضرت زکریا میآمد بهش سر میزد. آیه رو ببینید، سوره مبارکه آلعمران: «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا». هر بار که زکریا میآمد کنار مریم... آمده برای مریم. بهش میگفت: «يا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا؟» از کجا فرستاده شده؟ میوه غیر فصل بود، غذاهای رنگی بود. «إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ». خب حالا یک بچه خوب اینشکلی. ما که بچه نداریم، پیر هم شدیم. وقتی هم که جوون بودیم، همسرمون… میگویند همسر زکریا وقتی جوون بود نازا بود، حالا که پیرزن است. این هم بچه باجناقش است. بچهای اینقدر بچه خوب که براش غذای بهشت میآورند. خیلی جا دارد برای حسودی.
نه بابا، حسودی نکرد. خدایا بگردم کارای تو رو. بچه خوب هم به کی میدهی! «زَكَرِيَّا رَبَّهُ». اینجا زکریا دعا کرد، با خدا حرف زد. میتوانم الان غرغر کنم، میتوانم حسودی کنم، میتوانم یک لکه به اینها، یک ضربه به اینها بزنم، یک آسیب به زندگیشون بزنم، بچه رو ماجرایی براش درست کنم. حال باجناقمو یکجور بگیرم. در محضر دعا تربیت نشده بود، با دعا تربیت نشد. اصلاً دقیقاً همین تعبیر اول سوره مبارکه مریم دارد که حضرت زکریا میگوید: «لَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا». اهل دعای با تو هستم، شقی نشدم، بدبخت نشدم. دعا منو تربیت کرده. دعا آدم تربیت میکند. انسانساز است، عین تعبیر حضرت امام است. اینها دعاهای انسانساز است، یعنی چی؟ بگیم و از این میکروفون به آن میکروفون، از این مداح به آن مداح، میشود انسان یا نه؟ اگه این ذهنیت آمد: «ما به خدا نیاز داریم.» فقط این. این انسان ساز است.
حضرت زکریاست. درسته پیرمردم. درسته زنم وقتی هم که جوان بود نازا بود، ولی تو همهکارهای، ولی تو… باشد. از من پس شروع کرد. پس از زکریا شروع کرد نسخه پیچیدن. خدایا… خدای متعال به او یحیی رو تو همون سنین… و جالب هم است بگویم براتون… روایت: «زکریا تو آن سن بچهدار شد، خدا بهش یحیی رو داد». حضرت یحیی خیلی اهل گریه. مادر آن نمد رو خیس میکرد زیر پلکهاش، تا پوستش زخم نشود، پوست کنده میشود از شدت اشک. یک بار حضرت زکریا تو مسجد نشسته بود. میخواست موعظه کند مردم رو. گفت: «نگاه کنید ببینید اگر یحیی نیست…» نگاه کردند گفتند: «نیست.» شروع کرد در مورد جهنم صحبت کردن. پشت ستون صدای ضجهای آمد. غش کرد افتاد زمین. پشت ستون بوده حضرت یحیی. پس از زکریا برگشت به خدای متعال عرض کرد: «خدایا! گریه و زاری همش ناله…» خدای متعال فرمود: «مگر تو نگفتی به من ولی بده؟» «ولیا ولی» به من بده. کازما… ولی خواستی. ولی اینشکلی است.
کسی در مقام دعا اگه بود، اینشکلی میشود. حاجتش رو از خدا میبیند. حالا انشاءالله جلسه بعدی که محضر عزیزان هستیم در مورد این تمرین انشاءالله با هم شروع بکنیم: تمرین نیاز دیدن. چه مدلی نیازهایمان را ببینیم؟ از خدا بگیریم. یک راهکاری دارد. انشاءالله جلسه بعد محضر عزیزان عرض میکنم. میشود که حال دعا اگر ما حاجت را از خدا دیدیم، کار رو دست خدا دیدیم، خدا را همهکاره دیدیم، از آن بر میآید. برای حضور قلب در نماز، از این آقا و آن آقا راهکار میخواهند. این حرف خیلی حرف جالبی است، توجه بفرمایید. برای حضور قلب اگر یک بار به خدا گفته بودم: «خدایا به ما حضور قلب…» اما در مورد قارون فرمود: «اگر موسی، قارون این همه تو رو صدا زد، اگه یک بار منو صدا زده بود، دستش رو گرفته بودم.» خیلی مسائل اینشکلی است. حال دعا، انسان خودش رو محتاج به خدا میبیند.
امام سجاد علیه السلام وقتی انفاق میکردند گریه میکردند. حال اباعبدالله الحسین علیهالسلام در کربلا حال دعاست. حال دعاست به هر مناسبتی با خدای متعال، با خدا حرف. علیاکبر آمد محضر اباعبدالله: «بابا جان اجازه میدهید من میدان برم؟» هر کی که آمد اباعبدالله از اینها… حالا نمیخواهد و نیازی نیست و… قاسم… تنها کسی که تا آمد درخواست کرد اباعبدالله راهی میدان کرد علیاکبر بود. اینجا گفتند تا علیاکبر رو راهی میدان کرد، دست محاسن مبارک رو به آسمان، این حال، حال دعاست. «خدایا تو شاهدی فقط…» «اللَّهُمَّ اشْهَدْ أَنَّهُ قَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ…» کسی بهتر از این بچه نداشتم. خدایا تو شاهدی زیباتر از این بچه، شبیهتر از این بچه به پیغمبر نداشتم. این رو در راه تو دادم. رفت به میدان. عرض همین باشد. این حال دعاست. اباعبدالله کم پیش آمد تو کربلا با زبان گله نسبت به دشمن و نفرین نسبت به دشمن چیزی بگوید. یک… معلوم میشود که خیلی شرایط سخت بوده. دشمن ظلم بزرگی کرد که اباعبدالله اینطور نفرین کرد. آن هم وقتی بود بالای بدن علیاکبر آمد. دو سه تا نفرین کرد اباعبدالله. «بکشم، این وضو کرد». به عمر سعد فرمود: «قَتَلَكَ اللَّهُ و وُلْدِكَ وَ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ». رحم عمر سعد. خدا بچههاتو ازت بگیرد که داغ این را از من گرفتی. نسل منو برید.
در حال بارگذاری نظرات...