‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم! و اللعن علی اعدائهم اجمعین. از الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری.
ما چند جلسهای محضر عزیزان نکاتی در مورد دعا داشتیم و اینکه دعا کاری کنار بقیه کارها نیست؛ دعا کاری در دل کارهاست. دعا مخّ عبادت است؛ دعا مرکزیت توجّه نسبت به هر کاری است. برای همین است که هر کاری را با دعایی به ما یاد دادهاند. ذیل هر کاری دعایی گفتهاند. در کارهای مختلف خواستهاند که ما متوجه باشیم کاری که انجام میدهیم، غرضش چیست، هدفش چیست.
این نگاه اصلی به دعا بود و اینکه تعریف دعا با نیاز ماست؛ چون محتاجیم، چون نیازمندیم، ابراز نیاز میکنیم به خدا و با همین هم به خدا نزدیک میشویم. لذا گفتند که هیچ ذکری مثل دعا انسان را نزدیک نمیکند. پرسیدهاند از امام صادق (علیه السلام) که در مسجد بعضیها مشغول نماز مستحبی میشوند و بعضیها مشغول دعا. کدامش بهتر است؟ مشغول دعا شدن بهتر است؛ چون مغز همه عبادات دعاست. آن حس توجّه، آن حس نیاز به خدای تبارک و تعالی است که آدم را نزدیک میکند.
ما نیازمان را به چه کسی میبینیم؟ ما خودمان را محتاج چه کسی میبینیم؟ محتاج پدر و مادر میبینیم؟ محتاج همسر؟ محتاج چیزهای کمتر از خودش؟ محتاج مدرک میداند. در فضای مجازی آدم خودش را محتاج فالوور میداند، محتاج تأیید این و آن میداند، محتاج لایک میداند. ما خودمان را محتاج چه کسی میدانیم؟ ما به چه کسی نیاز داریم؟
مناجات شعبانیه میگوید: "ما فقط به خدا نیاز داریم. بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِکَ". این ابراز نیاز است که ما را به خدای تبارک و تعالی نزدیک میکند؛ ابراز بندگی، ابراز احتیاج.
یک فرمول طلایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند. قاعدهای عجیب است در زندگی. تقدیم میکنم به شما عزیزان. روایت خیلی جالبی است. فرمود: "تَقَرَّب اِلَی اللهِ تَعَالَی بِِمَسْئَلَتِهِ وَ اِلَی النَّاسِ بِتَرْکِهَا". خیلی قاعده عجیبی است. راه نزدیک شدن به خدا و نزدیک شدن به مردم در یک کلمه. شاید از این قاعده ما طلاییتر در این موضوع نداشته باشیم. چه شکلی میشود به خدا نزدیک شد؟ چه شکلی میشود به مردم نزدیک شد؟ امیرالمؤمنین فرمود: «اگر میخواهی به خدا نزدیک شوی، از او چیزی بخواه. اگر میخواهی به مردم نزدیک شوی، از آنها چیزی نخواه.»
مسئلت از خدا، ترک مسئلت از مردم. ابراز نیاز به خدا آدم را به خدا نزدیک میکند. ابراز بینیازی از مردم آدم را به مردم نزدیک میکند. قاعده عجیب! امام سجاد (علیه السلام) فرمودهاند که مردم برده پول و موقعیت و امکاناتشان هستند. اگر ببینند چشم طمع نداری، دوستت دارند. ولی همین که کسی به اینها متمایل شود و ابراز نیاز میکند، از چشم مردم میافتد.
خدا دارد کار میکند. یک مسئولی شب و روز نمیشناسد، زحمت میکشد تا از چشمها میافتد. یکی کاری دارد انجام میدهد، اثر اینکه محبّت دارد، اثر اینکه احساس وظیفه میکند، در چشم مردم عزیز میشود. تأییدی بگیرد، مجوّزی بگیرد، با ادارهای که ما در آن کار میکنیم، کار دارد، باز هم تماس میگیرد، حال و احوال میکنند. آدم اولش خوشش میآید تا میرود به سمت اینکه زنگ بزند فقط بگوید: «آقا من چشمم...» نه! آدم عزیز میشود. دلم تنگ شده، گفتم یاد ازت کنم، فلان روز راستی گفتی که فلان جا فلان کار را داری میکنی، هنوز هم مشغولی؟ گفتی یک نفر هم جا داری، فلان... ابراز نیاز میکند آدم به مردم، از چشم مردم میافتد. ولی وقتی ابراز نیاز میکند به خدا، پیش خدا ارزش پیدا میکند، بالا میرود، قُرب پیدا میکند.
فرمان تقرّب به خدا به واسطه گدایی از خداست. خدای متعال یک جوری مهندسی میکند زندگی ما را که ما دائم بیاییم گدایی کنیم، این را بدانید. این از فرمولهای زندگی ماست و از فرمولهای بندگی. یک تدبیری دارد؛ زیاد در خانهاش زیاد احساس نیاز کنیم. خیلی وقتها ساختار را یک جوری میچیند که ما بیاییم دعا کنیم. دعا عرض کردم نه به این معنا که مفاتیح دست بگیریم، شروع کنیم مثل نماز ظهر و نماز مغرب بخوانیم. میشود گفت تقریباً ۹۵٪ مردم نمیدانند چه میگویند. تعقیبات نماز مغرب را همه با هم میخوانند. نماز عشاء را همه با هم... معروف بود از اول انقلاب در برنامههای تلویزیونی هم خیلی استفاده میشد. الان دیگر استفاده نمیشود: "وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ"، خبر ۱۹ کانال ۱ هنوز بهش نگاهش داشتم، دوباره برگردد. اکثر مردم دهه ۶۰ حفظ بودند معنایش چیست. خوب است، حالا در فرهنگ ما کلمات، عبارات حفظ باشد خوب است، مردم بلد باشند، حفظ باشند. خدا مدیریت میکند زندگی ما را. نه یعنی دو سه تا جمله را اینجوری بخوانیم و برویم. آن حس توجّه، حس نیاز، حواسمان باشد که ما الان خدا را لازم داریم، این دعاست. این دعا به درد میخورد.
از خدا میگیریم؛ چرا به بقیه رو بزنم؟ رفت و آمد دارم بالاخره. خدا رزق من را از طریق جیب بقیه تأمین میکند. من محتاج جیب بقیه نمیبینم. من محتاج خدایم. خیلی درگیر این حرفها نیستیم. رزق بخواهد بدهد، از یک جاهایی میرساند. اصلاً بدانید رزق ما بالا و پایین نمیشود. خیلی وقتها اینها بهش توجه نیست.
یکی از این شهرهای اطراف مشهد را میگفتند که حالا من چون دقیق خاطرم نیست، بین دو سه تا شهر تردید دارم، اسم نمیبرم شهرش. کوچک است و سردخانهای بوده برای جنازهها. و شنیدم یکی از این جسدها را درآورده بودند و میخواستند بشورند. این عزیزانی که میشستند اموات را خسته شده بودند. سر ظهرم بود. گفتند: «بیا بشوریم این را. ظرف غذا تو بیاورید کمی بخوریم، جان بگیریم.» قورمهسبزی هم بود. شروع کردیم خوردن. دیدیم این میت یک نفس عمیق کشید، برگشت به دنیا. «گشنمه! قورمهسبزی که گرم میکردیم.» کانهو این ملائکه داشتند میبردند. خدای متعال گفته: «یک دو سه لقمه قورمهسبزی در پروندهاش بوده، بهش ندادند. برش گردانید. این سه لقمهاش را بخورد بیاید.» خدای ما اینجوری است. این لقمه را خدا مدیون کسی نمیماند. آنقدری که رزق و نوشته میدهد. خوراک تحریم و این حرفها که ندارد که آقا تحریم بود، نشد برسانیم.
امیرالمؤمنین فرمود: یک وقت با خودتان نگویید من رزقم کم میشود، امر به معروف نمیکنم، نهی از منکر میکنم. "إنَّ الأَمرَ بِالمَعرُوفِ و النَّهیَ عَن المُنکَرِ لایُنقِصَانِ مِنَ الأَجلِ و لا یُزیدَانِ مِنَ الرِّزقِ". خیلی این چیز مهمی است. خیلی وقتها این قواعد بهش توجه نمیشود. از عمرت کم نمیکند، نه اینکه میگیرند، میکشند. خدا شرمنده کسی نمیماند. اتفاقاً برعکس میشود. امر به معروف و نهی از منکر نکنی گناه کردی، گناه رزق بیشتر هم میشود. موضوع دیگری گاهی اشتباه میشود. سر دستش کج است. قلم را زیر شیر آب گرفته ۱۰ دقیقه مصرف کردی. نه اینکه نشه! نهی از منکر میکنیم. ناراحت هم شد از دستمان. ناراحت بشود. بزرگتر از این؟ رئیس ما مثلاً میترسم تذکر بدهم، چی قراره به من رزق برساند؟ عمر من دست کیست؟ یک خانمی در نجفآباد اصفهان سفره حضرت ابوالفضل و نمیدانم سفره حضرت رقیه از اینها که باب بود قبلاً. حالا نمیدانم خوب است که دیگر نیست، بد است که دیگر نیست!
پسرش که سربازی بود، رفته بود جبهه، برگردد، سالم برگردد. این پسر دو سال سربازیاش تمام شده بود. در راه برگشت بود که بیاید خانه. سر کوچه رسیده بود. از تاکسی پیاده شده بود. موتور بهش زده بود. لبه جدول سرش. جا به جا مرده بود. بساطی جور کرده بود. شروع کرده بود پسرش در صورتی برق میگرفت و در سرش میزد، میگفت: «شهید شده بود لااقل عزتی بود برام!» اجل جلو نمیافتد. عمر کم و زیاد نمیشود. همانی که خدا در نظر گرفته. مهم این است خودمان را محتاج به او ببینیم. دکتر خودش، دکتر هم کار خودش را میکند، ولی سلامتی را خدا میدهد. نان را خدا میرساند. اینها همه اسباب، بهانه.
دیگر برایتان بخوانم، خیلی جالب است. میفرماید که پیامبر اکرم فرمود: "إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُمْسِکُ عَنْ عَبدهِ الْخَیْرَ." گاهی خدا یک خیری را از بنده نگه میدارد. خیر الکثیر. یک خیر زیاد. خدایا پول درشتی که باید میرسید قاعدتاً. بازارش صدا و سیما، اینور آنور، خوب میگیره. چند تا سؤال و جواب میدهی میروی، ۵۰ میلیون، ۱۰۰ میلیون! بزن ۶۰ میلیون نصیبت میشود. از این خیرهای کثری. ما دوست داریم قلمبه یکهو یک چیزی بیفتد. میفرماید خدا از این قلمبهها برای بعضیها سوا کنار گذاشته، ولی نمیدهد خب چرا؟ "حَتَّى یَسْأَلَنِی" ازم بخواهد. بهش میدهم. محروم میشویم. کوچکترین خواستنی محقق میشود.
در زیارت امام رضا (علیه السلام) یک تعبیری دارد در دعا: "یَا غَائِبَ الْمَبْرَمِ الَّذِی تُهَجَبُ بِدُعَا." خیلی این تعبیر عجیبی است. قضای مُبرَم، آن قضا و قدَری که خدا دیگر نوشته و تمام است، مهروموم شده. عرض میکنیم در دعا، در زیارت امام رضا: خدایا تو گاهی یک قضای مبرم کردی، یک چیزی را تمام شده، مهروموم شده، سرنوشت قطعی من است. سادهترین دعا، کمترین دعا، "تُهَجَبُ" با کوچکترین حجاب. خدای متعال وقتی که نوشته بود، نوشته بود: این را من مهروموم کردم. یک شاهکلید فقط دارد که میتواند این را باز کند. کوچک. بنده من فقط اگر در قلبش این گذشت: «خدایا راه بینداز»، از من بفهمد که به من محتاج است، نیازش را ببیند.
آخر بحث است. میخواهم بحث را تمام کنم. دو سه تا نکته دیگر بگویم و عرضم تمام میشود. میفرماید: ایمان و عاقبتبخیری را گذاشته برای آدمها. گفته: این اگر دعا کرد، بهش عاقبتبخیر. میخواهم روایت جالبی بخوانم. خیلی میتواند محل توجه باشد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند که: "إِنَّ اللهَ جَبَلَ النَّبیّینَ عَلَی نُبُوَّتِهِم فَلَا یَرْتَدُونَ أَبَداً." شخصیت افراد دسته اول: انبیا. انبیا شخصیتشان یک جوری است که اینها مرتد نمیشوند، منحرف نمیشوند، لغزشی ندارند. دسته دوم: "جَبَلَ الأَوْصِیَاءَ عَلَی وِصایَاتِهِم فَلا یَرتدُّونَ أَبَداً." وصی پیغمبر هم همینطور. دسته سوم: "جَبَلَ بَعْضَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الإیمانِ فَلا یَرتدُّونَ أَبَداً." بعضی از مؤمنین هم شخصیتشان سقوطی ندارد، ایمانشان. ولی عموم مؤمنین ایمانشان عالی است، اما سفت نیست، پنجاهپنجاه. در معرض لغزش و سقوطند. اینها چیست ماجرایشان؟ اینها باید چه کار کنند؟ سفت کنند با دعا. اگر دعا کردند، ایمانشان سفت میشود.
یک شب عرض کردم، یک مهارتی است این توجه، مدیریت نیاز، چشم نیازبین به خدا. یک مهارتی است از جاهایی گاهی با اطلاعاتی که آدم در زندگی برایش رخ میدهد. ما همین امروز مثلاً: دختر یک و نیم سالهمان، که خانواده چایی ریخته بودند برایم لبه کابینت، تشنه بود و ناغافل خیلی سریع رفت سراغ جوش آورده، برگرداند روی صورت و تنش. درگیر بودیم یک چند ساعتی. قشنگ حس به خود ما منتقل شد. پوستین بچه ور آمد. هی جیغ ممتد. بدن، نصف بدن، کبود. این حس قشنگ به آدم منتقل میشود. آدم میبیند این درمانده است. من با این بچه چه کار کنم؟ اینجا آن وقتهایی است که خدا دارد به ما عنایت میکند. اینجا لحظه عنایت خداست. دارد برمیگرداند سمت خودش. ماجرای آن بابایی که مار رفته بود در دهانش را شنیدید دیگر. معروف است. پکج میگذشت. دید یکی زیر درخت خوابیده، دهانش باز است. یک ماری آمد رفت در حلقش. «چیکارش کنم؟ این میمیرد.» یک دانه خواباند در گوش این بابایی که خواب بود. از خواب پرید. «میزنی؟» یک سیب گندیده آنجا افتاده بود. داد به این. یکی دیگر زد. گفت: «بخور.» تازه فهمید چه لطفی در حقش کرده. ماری که خورده بودی. میچرخاند که آدم برگردد. بهشون میچشانم برگردم برای توجه.
یک سری زمانها را گذاشته برای توجه: روز عرفه، شب قدر، شب جمعه، روز جمعه. وقتهای مختلف. ماه رمضان، ماه محرم. یک ایّامی را گذاشته. در آن ایّام برگردیم. توجه کنید. مرحله اول این چشم نیازبین همین است که همین ایّام قدر. همین اوقات را قدر بدانیم. مثلاً عصر جمعه یکی از بهترین اوقات است. بهش توجه نمیشود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خادمی داشتند. بهش میفرمودند: «عصر جمعه که میشد، میفرمودند: میروی روی پشت بام وای میایستی، خورشید را نگاه میکنی. هر وقت نصف خورشید غروب کرد، من را صدا میکنی.» پدرم فرمود: «از وقتی که نصف خورشید غروب میکند تا اذان مغرب روز جمعه، ساعتی است که هر کس در این ساعت دعا کند، مستجاب است.» ۶۰ سال است این ساعت را به کسی ندادیم. ما حاجات طول هفته را جمع میکردیم. آن ساعت جواب میگرفت. در طول هفته لیست کنید، آن ساعت دعا کنید. ساعت استجابت که حالا دعای سماء سمات هم غلط است. دعای سمات را در آن ساعت میخوانند.
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی هم وارد شده و عجیب دعایی است برای امام زمان در آن ساعت. عصر جمعه وقتی استجابت دعاست. انزلنا، در روز جمعه که خیلی برکات دارد. شب جمعه طور خاصی است. صبح جمعه طور خاصی است. هر کدامش یک جوری است. سحر، سحر که دیگر خودش حساب و کتاب ویژهای دارد. حافظ میگوید: "ار گنج سعادت که خدا داد و حافظ، از یمن دعای شب و ورد سحری." هر چی من دارم از دعای شب است، از دعای سحری. بچههای یعقوب وقتی به یعقوب گفتند: «برای ما استغفار کن.» حضرت یعقوب فرمود: "سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی." بعداً استغفار میکنم. روز دوشنبه بود که بچههای یعقوب بهش گفتند: «برای ما استغفار کن.» حضرت یعقوب گفت: «صبر کنید. شب جمعه برایتان دعا میکنم، استغفار میکنم.» وقت استجابت دعاست. یک سری وقتها را خدا گذاشته، یک سری جاها را خدا گذاشته.
امام هادی (علیه السلام) کاروانی آمده بودند. دیدن حضرت. میخواستند بروند کربلا. حضرت دست کردند. بستهای دادند. سکه به اینها. فرمودند که: «امام معصومید. امام محل استجابت دعاست. دعای ما مستجاب است. ولی خدا جاهایی دارد که دوست دارد در آنجاها دعا بشود و آنجاها استجابت میشود و "جَعْلُ الْإِسْتِجَابَةِ تَحْتَ قُبَّةِ الْحُسَیْنِ".» خلاصه استجابت زیر قبّه اباعبدالله قرار داده. اولین نقطه این است که از اینها استفاده کنیم. حرم امام رضا (علیه السلام). آیتالله العظمی بهجت نقل میکردند. ما مشهدیها، من مشهدی نیستم ولی دو سالی به لطف امام رضا (علیه السلام) اینجا ساکن شدیم. زیر سر امام رضا دیگر شاید جرئت بکنیم خودمان را مشهدی بدانیم. بچههایمان همه مشهدی. ما گاهی خیلی توجه نمیکنیم. قدر نمیدانیم چشمه فیّاض را.
آقای بهجت، آقازادهشان گفت که: «من همین مشهد مشغول کارها بودم در کتابخانه منزل. آقای بهجت هم کم از این مسائل چیزی نداشتند. پدر من نشسته بود. دیروز در حرم برایم مکشوف شد.» دهه ۶۰ به پسر آقای بهجت گفته بودند که: «من بهت پول میدهم آن دوران واکمن بود. بهت پول میدهم. واکمن بخر، بگذار روی حالت ضبط به قول امروزیها رکورد.» "مرد الهی آب بیارش هم خداییه." امر علامه جعفری است. هر چی که پدر میگفت مکتوب میکرد، ضبط میکرد. او میگفت: «حساس شدم چی میخواهد بگوید. دیروز در حرم اینطور برایم معلوم شد که هر کس هر مشکلی داشته باشد، حالا در بدنش، و به هر دیواری از حرم امام رضا (علیه السلام) با نیت شفا، بخش معیوب را برساند، به آبروی امام رضا (علیه السلام) این مشکلش برطرف میشود.»
آقازاده ایشان میگوید: «من دستم گرفته، به لبه کتابخانه بریده بود. جوش نمیخورد. خیلی اذیت بودم. صبحش رفتم و با این نیت... بعد گفتم فرق نمیکند کدام دیوار، هر قسمتی هرجا گفتی. من رفتم صبح مالیدم و دیدم ظهر نشده دستم خوب شده.» فردا شبش یک آقایی از یک شهرستان دور به او آمده بود. خیلی اصرار داشت که آقا را ببیند. التماس، اصرار. «نمیشود، حالا مشکلت را بگو چیست.» گفت: «من یک توموری دارم. هر کاری کردم خوب نشده.» آقا دیروز به من گفتی این را، برو انجام بده. رفت و بعد مدتی آمد گفت که: «از آقا تشکر کنید. مشکل ما حل شد.» دار را قدربدانیم.
حالا قرار بود کسی ایمانش کامل میخواهد بشود، عاقبتبخیر بشود با ایمان. این نکته طلایی هم عرض آخر من و گل بحثمان، چکیده بحث و گل بحث اینجاست. مهمترین وظیفه ما دوران غیبت امام زمان چیست؟ چه کار کنیم؟ آقا از ما الان چی میخواهند؟ امام زمان از ما چی میخواهند؟ روایت را از امام عسکری بخوانم. خیلی عجیب است. فرمود: "وَاللهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لا یَنجُو فِیهَا مِنَ الهَلَکَةِ." به خدا قسم، بوی غیبتی میکند، درون غیبتی که او دارد، هیچکس از هلاکت نجات پیدا نمیکند، "إِلَّا مَنْ سَبَتَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ." مگر کسی که خدا او را ثابتقدم نگه دارد برای امامت امام زمان. خوب کلیدیترش چی؟ "وَ وَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ." در دوران غیبت کسی نجات پیدا میکند که خدا توفیقش بدهد دعا کند و دوباره برای بار پنجم، ششم در این جلسات تأکید میکنم، دعا به این معنا نیست که آن حس نیاز، آن احتیاج، با آن حال آدم میآید در خانه امام زمان.
بنده خدا از یکی از علمای قم، از اساتیدم فرمود: «به خدا دروغ میگوید و بزنی در دهانش هر کس گفت من رفتم رو زدم به امام زمان و جواب نداد.» مگر میشود حضرت توجه نکند؟ پدری که منتظر بچه صدایش کند. به قول یکی از اساتید میفرموده: «ماها مثل بچهای هستیم که در جنگل گم شدهایم. در جنگل گم شده. پدر و مادر دنبالش میگردند. منتظرند یک کوچکترین صدا از او در بیاید بفهمند کجاست. حواسشان به او است. یک کوچکترین صدایی در بیاید. یک "بابایی"، بگوید، "مامانی" بگوید. پیدایش میکنند.» گفتند که نسبت ما با امام زمان این شکلی است. اینجور آمادهاند.
به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد. گفت: «آقا برای من دعا کنید.» حضرت عصبانی شدند. این روایت را مرحوم کلینی در کافی نقل کرده است. عصبانی شدن: «با خودت چی فکر کردهای که به من گفتی من برایت دعا کنم؟ مگر میشود من برای شما دعا نکنم؟» چیزی از شما نمانده بود. اینها را آدم بهش توجه داشته باشد. این توجه، توجه میآورد. این دست گدایی عنایت میآورد. عنایت دعا. دعا به معنای گدایی آدم یک حالی پیدا میکند. وقت استجابت دعاست. قطعاً مورد دعا قرار میگیرد. دعای ویژه حضرت شامل حالش میشود. عنایات ویژه شامل حالش. برای ازدواج حضرت را در مجلس عروسیتان دعوت کنید. ما خودمان را جدا میدانیم. دیگر حضرت را جدا میدانیم از زندگیهایمان. مگر پدر ما نیستند؟ کدام پدری است که دوست ندارد در مراسم دامادی پسرش، عروسی دخترش حضور نداشته باشد؟
بله، اگر من اینجوری مراسم گرفتم، رویم نشد. مؤمنین از فامیل بیایند، امام جماعت مسجد محل بیایند. علمای یزد در خدمت ایشان رسیده بودیم. یک جمله خیلی زیبایی فرمود. ایشان خیلی این جمله زیبا واقعاً من به دلم نشست. تکیه کلامی دارد. هنوز هم در قید حیاتند از بزرگان یزد: «نوکر خوبی باش ارباب نگهت میدارد.» به همه بگویید زن و شوهرها با هم خوشاخلاق بشوند. وقتی زن و شوهر با هم خوشاخلاق بودند، چون هر دو تا نوکرند. ارباب وقتی ببیند دو تا نوکری که زن و شوهرند، رابطهشان با هم خوب است، رزقشان را بیشتر میکند. ارباب، دو نفر بیایند در خانه آدم کار کنند، زن و شوهر باشند اینها. همینجور به هم ابراز علاقه کنند. خب، اونی که صاحب اینهاست، میخواهد به اینها پول بدهد، بیشتر خوشش میآید، بیشتر تحویل میگیرد. عنایات ویژه به اینها میدهد. در زندگی تو هم در زندگیشان ببیند. نوکر خوبی باش ارباب نگهت میدارد. اگر نوکرها با هم خوب بودند، ارباب رزقشان را بیشتر میکند. ارباب این را باید توجه داشته باشیم. رزق دست حضرت است. امام سجاد فرمود: «خدا رزق را به دست ما تقسیم میکند. در خلا بین ما واسطه رزق هستیم.» رزق دست امام زمان است. این مشکلاتی که الان هست با عنایت امام زمان برطرف خواهد شد انشاءالله. فقط یادمان نرود از این توجهات، از این توسلات غافل نشویم.
از نماز استغاثه به امام زمان که بزرگان سفارش میکردند غافل نشویم. توسلات گرههایی را باز میکند. دیگر فرصت نیست بیشتر صحبت بکنیم. کوچکترین توسل به امام زمان گرههایی را باز کرده. بزرگان میرفتند همین مسجد جمکران را میگویند. رهبر انقلاب مشکلات بزرگ مملکت را میروم مسجد جمکران محضر حضرت عرضه میکنند و مسائلی حل میشود. برای من مشکلاتی از مملکت حل میشود. غافل نباشیم از این توسلات. عنایاتی در آن نهفته است. در این مجالس، در روضههایتان گریهها کنید. از خدا، از امام زمان در روضههایی که بیشتر مورد توجه است. روضه قمر بنی هاشم. حضرت در صحرای عرفات به عاشق که پرسید: «آقا من فردا کجا میتوانم زیارت کنم؟» حضرت: «این خیمههایی که روضه عموی من قمر بنی هاشم خوانده میشود. هر جا دیدید اگر روضهای بود و دعای عرفه، خوب روضههای مختلفی که خیمه روضه عموی ما قمر بنی هاشم خوانده میشود، من آنجا حاضرم.» روضهها مورد توجه است.
بهجت میفرمودند: «اگر در مجلسی حدیث کساء خوانده بشود، آن مجلس قطعاً مورد توجه حضرت واقع میشود.» فرمودند: «یا حضرت خودشان...» این جمله را از آقای بهجت آدم میشنود عجیب است. یک وقت مثل منی میگوید حدیث کساء در مجلسی خوانده بشود، حضرت یا خودشان حضور پیدا میکنند یا قطعاً عنایت ویژهای به جلسه و اهل آن جلسه دارند. روضه قمر بنی هاشم قطعاً مورد توجه، مورد عنایت است. سؤال بود، رهبر چی... فیلمهایش را نگاه بکنید، بعد از درس ایشان طلبهای آمده میگوید که: «آقا من دارم میروم کربلا. خب حالا این عتبات، نجف هست، کربلا هست. طبیعتاً خوب امیرالمؤمنین مقام معنویشان در ائمه از همه بالاتر است. بگویند نجف من را دعا کن.» خوب کربلا امام حسین بالاترند و بگویند حرم اباعبدالله من را دعا کن. آقای بهجت دست میکردند، پولی در میآوردند: «حرم عباس، حضرت عباس (علیه السلام) نایبالزیاره بنده باش. آنجا دعا کنید. آنجا برای من نماز بخوانید.» نفهمید چرا. توجه خاصی است.
یک خبر خاصی مرحوم قاضی (رضوان الله علیه) فرموده بود: «من سالها ۴۰ سال ایشان به واسطه این بود که ۴۰ سال زحمت کشید در مسیر سیر و سلوک و عنایت خاصی از آن چیزهایی که میخواستم بهم نمیشد و هر شب جمعه هم کربلا بودم.» فرمودند که: «یک شب جمعهای خیلی دلم شکست که هر چی ما این در آن در زدیم، بعد این همه سال خبری نشد، دری باز نشد.» گفتم: «نماز مغرب را حرم قمر بنی هاشم خواندم. آمدم بین الحرمین. حالم حال منقلب و به هم ریختهای بود. میخواستم بروم نماز عشا را حرم اباعبدالله بخوانم. مردی بود در کربلا. معروف بود به اینکه این آقا دیوانه است. آمدم در بین الحرمین. همین کسی که همه میگفتند دیوانه است، یک نگاهی به من کرد، گفت: "امروز قبله اولیا عباس است و همه اولیا محتاج یک نگاه اویند."» گفت: «این جمله آتیش من را صد چندان کرد. با یک آتیش مضاعفی برگشتم در حرم قمر بنی هاشم.» «این همه سال رفتم و آمدم، آن لحظه که برگشتم، اولین گام را که گذاشتم روی اولین پله حرم عباس، پردهها کنار رفت. آنی که سالها دنبالش بودم برایم معلوم شد.» این تعبیر ایشان عجیب است. فرموده بود: «آنجا دیدم، فهمیدم "رَحْمَةُ اللهِ الْواسِعَةِ" اباعبدالله الحسین و پیشکار این فضیلت، عین تعبیر قاضی، پیشکار این فضیلت و باب این رحمت قمر بنی هاشم است.» از این در اگر کسی آمد، به سینهاش نمیخورد. باب رحمت واسعه است.
آخرین جمعه باغ شعبان را هم گذراندیم. داریم وارد مهمانی خدا میشویم. در سفره این رحمت "شَهْرُ اللهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ." با رحمت دارد میآید. باب رحمت دارد باز میشود. با کی برویم به استقبال ماه رحمت؟ با کسی که باب رحمت است. با قمر بنی هاشم. با کسی که دلی سوزانتر از دل او نبود در کربلا. کسی غیرت داشته باشد، علمدار باشد، سقا باشد. همه این خیمهها دور کاکل او بگردند. اجازه پیدا نکند دست به شمشیر ببرد. از این حرم دفاع بکند. سخت است. تک شمشیرزن سپاه امام حسین (علیه السلام) اجازه پیدا نکرد شمشیر بزند فقط یک چیز میخواستیم. وقتی آمد گفت: «آقا جان! "ضَاقَ صَدْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ". سینهام تنگ شده است از دست این منافقین. اجازه میدهید میدان بروم؟» حضرت فرمودند: "أَلَا تَسْمَعُ؟" «نمیشنوی؟ این صدایی که از این خیمهها بلند است، صدای العطش بچهها را نمیشنوی؟» از تو مشقوبه او میخواستیم، تا من این بچهها را سیراب کنم.
حالا کسی در موقعیت باشد، امام زمانش اباعبدالله از او چیزی بخواهد. همین هم فقط بخواهد. او هم با آن غیرت، با آن شجاعت، با آن دلاری درد و رنج. با آن عشق که لب به آب نزند و "فَذُکِرَ" که سیراب نشوم، من سیراب نمیشوم. با آن عشق میدان برود آب را به این خیمهها برگرداند. خیلی سخت است. نهال انقطاعی که ما در شعبانیه میگوییم، اوجش برای قمر بنی هاشم است. "رَبِّ أَبْلِغْنِی کَمَالَ الْاِنْقِطَاعِ إِلَیْكَ." بزرگان روضه را بگویم. من کمی روضه را خواندم. کمال انقطاع با این روضه تمام کنم. عزیز دلم را ادامه بدهم. مجلس را ادامه دهم.
طبیب، مرحوم آیتالله بهاءالدینی (رحمت الله علیه) نقل کرده این ماجرا را در تفسیر این تیکه مناجات شعبانیه: کمال الانقطاع. میگوید: «یک سالی بعد یعنی از روز عاشورا ما دیدیم حال آیتالله بهاءالدینی به شدت ریخت. خیلی حس و حال بدی پیدا کرد تا دو سه روز نمیتوانست صحبت کند. با کلی ملاقات کاری کرده بود.» بعد سه روز ایشان به حرف آمد. بعد سه روز طبیب ایشان دیگر با لطائف حیلهها توانسته بود ازشان بپرسد که: «آقا چی شده بود؟» او فرموده بود: «که من امسال اوایل ماه محرم، حالا یا از خدا یا از امام زمان خواسته بودم ظهر عاشورا یک گوشهای از عاشورا را به من نشان دهند و بفهمم، ببینم چه خبر بوده کربلا.» خوب معلوم شد که ظهر عاشورا به ایشان چیزی از کربلا نشان دادند. خیلی اصرار کرده بودند: «آقا بگویید از کربلا چه دیدید؟ سه روز نمیتوانستید حرف بزنید.» خیلی پاپ پای فشردند. بعد از کلی اصرار و التماس فرموده بود: «امان از لحظهای که عباس ناامید شد.» خیلی لحظه سختی بود. سه روز نمیتوانسته حرف بزند. وقتی که نه دستی مانده، نه چشمی، نه مشکی مانده. هر چی توان داشت جمع کرد. فقط یک جمله گفت: «فقط من را به خیمه برنگردانید.»
السلام علیک یا اباعبدالله. علی الارواح التی حللت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و جعل الله. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...