
جلسه دو : روانشناسی مردم کوفه در کلام حضرت زینب (سلاماللهعلیها)
در این جلسات به شکوه و عظمت جهاد فرهنگی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پرداخته میشود؛ از خطبههای آتشین ایشان در کوفه که کاخهای ظلم را لرزاند تا تحلیل عمیق ایشان از ریشههای سقوط جامعهای که با ظاهر دینی، امام حسین (علیهالسلام) را تنها گذاشت. در این مباحث، به آیات قرآن، آسیبهای نفاق، تحریف دین و حتی مشکلات امروز شیعه همچون تفرقه و ظاهرسازی دینی اشاره شده است. این جلسات، تصویری زنده و تکاندهنده از نقش بیبدیل حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در تداوم نهضت عاشورا ارائه میدهند و پلی میان تاریخ کربلا و نیازهای فکری امروز جامعه شیعی میزنند
شخصیتشناسی حضرت زینب (س) از دیدگاه قرآن
ویژگیهای اهل نماز در قرآن
تحلیل روانشناسی حضرت زینب (س) از مردم کوفه
لزوم مراقبت از نماز
خطبه حضرت زینب (س) در کوفه
شاخصهی اصلی دینداران
عامل تاخیر و تعجیل ظهور امام زمان عج
مردم کوفه، دشمنی و قساوت دشمن را جدی نگرفتند!!
ولایت حضرت زینب (س) بر کائنات
صفات و ویژگیهای قاتلان امام حسین ع چه بود؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
درباره جهاد فرهنگی حضرت زینب (سلام الله علیها) صحبت میکردیم. جلسه قبل، این جلسه انشاءالله میخواهیم خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه را بخوانیم. من اول توضیحاتی بدهم که این خطبه در چه حالی قرائت شد تا مشخص بشود که حضرت زینب چه کار کردند با این خطبه. شما تصور بفرمایید جماعتی کم، روبهروی یک حکومت خیلی مقتدری ایستادهاند. این جماعت اندک را گرفتند؛ با فجیعترین وضع کشتند. در ضعیفترین حال بودند؛ از جهت نظامی هیچ نیرو نداشتند؛ هیچ دستگاه تبلیغاتی نداشتند؛ هیچ حمایت خارجی، حتی داخلی نداشتند. کشته شدند در نهایت ضعف. یک زن راه میاففتد، میرود توی مرکز این حکومت، حکومت را میلرزاند و میآید بیرون. این گفتنش ساده است، تصورش ساده است. واقعاً اگر ما توی ماجرا قرار بگیریم، ما که مردیم، چه بسا ابزارش را هم داریم، امکاناتش را هم داریم. اصلاً نمیتوانیم قدم این شکلی برداریم.
ده نفر، بیست نفر ایستادهاند. من خودم دیدهام برخی از این تظاهراتهای ضد انقلابی، یک خود ِ آدم جمعیت را میبیند، سوت و کف و شعار اینها، آن چوب و چماقی که دستشان است و حملهور شدنشان و آدمهای بیتقوا و بیشاکی، هیچی به شما رحم نمیکنند. میریزند یکدفعه طرف را عریان میکنند وسط خیابان، دیدیم دیگر سال ۸۸. یک زن یکدفعه بیاید بین اینها، بین چند صد هزار نفر، با سخنرانی همه را ساکت کند، همهشان پیروز هم بشوند، ولی لوالم [معادل احتمالی: لحن و محتوا] را کامل عوض کند. برود توی مرکز حکومت شام، مرکزی که بیش از پنج دهه فعالیت تبلیغاتی ضد اهل بیت توش است؛ ضد امیرالمؤمنین، ضد اهل بیت، ضد حضرت زهرا. دختر امیرالمؤمنین برود آنجا، کاخ را به هم بریزد با سخنرانی. بروزش خیلی حرف است. واقعاً گفتنش ساده است.
امروز ملاحظه فرمودید حضرت آقا، مقام معظم رهبری در مورد این خطبه حضرت زینب چه فرمایشی داشتند. خیلی تعابیر عجیبی داشتند. ایشان فرمودند که بخش اصلی حماسه کربلا را دوش حضرت زینب است با همین خطبه کوفهای که حضرت زینب خواندند؛ که ایشان تعبیرشان این بود که کلمات مثل فولاد میماند، معانی مثل آب میرود تا اعماق وجود و در بر میگیرد. خود کلمات، آدم باورش نمیشود این زن مصیبتدیده است. بعضی وقتها آدم یک مصیبت جزئی دیده، عزیزش را حالا احتمال نمیداده که این مثلاً فلان اتفاق واسش بیفتد یا خودش واسش اتفاقی افتاده، بیماریای، یک چیزی. آدم قید همهی کارها را میزند، همهی برنامهها را تعطیل میکند، دیگر حتی حال هیئت رفتن هم ندارد. بعد این زن همهی عزیزانش را توی چند ساعت -- آنجوری که بنده محاسبه کردم، ظهر عاشورا کل ماجرا دو ساعت بوده، از وقتی که جنگ شروع میشود تا انتهایی که خیمهها آتش زده میشود، کلاً دو ساعت بوده -- یک زن همهی عزیزانش را توی دو ساعت از دست بدهد با آن وضعیت، با آن تحقیر، با آن حالتی که خیمهها را غارت کردند، به آن حالتی که اسارت گرفتند. میآورند، وارد شهر کوفه میکنند با آن جارچی که دارد صدا میکند که بیایید ببینید که ما مثلاً اسیر گرفتیم و چه کردیم و چی شد. با این همه سروصدا، بعد قدرت دست اینا است، ابزار رسانهای دست اینا است، ظاهراً فتح با اینا بوده. هیچ واهمهای از هیچکدام از اینا ندارد. قوی ایستاده، ذرهای لرزش توی صدایش نیست، ذرهای ترس، واهمه.
واقعاً حضرت زینب بینظیرند. این ابعاد بهش پرداخته نشده. یک بحث، یعنی متاسفانه اینجوری است دیگر، بحث که مصیبت امام حسین بزرگ و عظمت دارد، ما بهش پرداختیم، دیگر فرصت نشده که به این عظمت حضرت زینب و کار حضرت زینب بپردازیم. یک بحثی که خیلی ما ضروری است بهش بپردازیم، شخصیتشناسی حضرت زینب از دیدگاه قرآن است. حالا بنده توی ذهنم هست، انشاءالله یک وقتی این بحث را بتوانیم وارد بشویم. من الآن یک اشارهای فقط میکنم، آیه را میخوانم، بعد انشاءالله بقیه بحث باشد یک وقت دیگر. باید بحث مفصلی در موردش داشته باشیم؛ این آیه را بخوانم یکمی با شخصیت حضرت زینب از دیدگاه قرآن آشنا بشویم. بعد خطبه حضرت زینب را ببینیم. توی این فضا بعد روانشناسیای که حضرت زینب میکنند بینظیر است. عوامل ساختارشناسانه، جامعهشناسانه، روانشناسانهای که باعث شد ماجرای کربلا پیش بیاید، حضرت زینب تحلیل میکند. یک زن توی اوج مصیبت دارد دقیقاً تحلیل میکند. خیلی حرف است! همهی ابعاد را دارد نگاه میکند که اینها از چی نشئت گرفت؟ چی شد؟ دقیقاً چی شد؟ بعداً چی میشود؟
یا ماجرایی که امام سجاد (علیه السلام) به تعبیر روایت مرحوم مجلسی، جلد ۴۵ بحار نقل کرده این را (کاملالزیارات هم هست). امام سجاد در خال جان دادن بودند وقتی که آمدند از کنار گودی قتلگاه. چون امام سجاد، امام حسین مدیریت کرده بودند که از متن میدان کربلا بیخبر نشود ایشان که دارد توی متن چه اتفاقاتی میافتد. لذا وقتی که این کاروان را آوردند ببرند، امام سجاد بیماری معده داشتند، پایین نمیرفت از گلویشان. هرچی هم که بود استفراغ میکرد، این دیگر نهایت ضعف بدن، ضعیف، درد شدید. گودی قتلگاه را رد کردند، نگاهشان که افتاد به این بدنها دیدند که امام سجاد دارند قالب تهی میکنند. بعد آنجا حضرت زینب خطاب میکنند: «یا بقیه جدی و اخی، ای باقیمانده جد من، برادر من! مالی أراک تجود بَنَفْسِکَ؟» (ترجمه: شما را در حال جان دادن میبینم) ایشان میفرمایند که خب چطور جان ندهم وقتی عزیزان خودم را پارهپاره میبینم؟
حضرت زینب چه زنی است. توی آن مصیبت دارد امام سجاد را دلداری میدهد و بشارت میدهد که عهدی است از جانب خدا به من رسیده از پدرم امیرالمؤمنین. ایشان از رسولالله، از جبرئیل، جبرئیل از خدا که این سرزمین بدنهای پارهپارهای که تو میبینی «یَرْفَعُونَ لَهُ الْتُفَعُ عَلَمًا لَادَرَسَ أَثَرٌ وَ لَا یُمَیِّهُ تَعابِیرٌ» -- تعابیر دیگر دارد، «رَسْمٌ لاَ یُمْحَى رَسْمُهُ» -- اینجور دارد. «این بدنهای پارهپاره را میبینی توی گودی قتلگاه افتاده، یک روزی میآید اینجا یک بارگاهی میشود، حرمی میشود، از جایجای عالم مرکز قدس عشاق عالم اینجا میشود. تو این بدنهای تکهتکه را نگاه نکن که سر و دست میشکنند مردم برای اینکه خودشان را به اینجا برسانند. حکام توطئههایی میکنند که مردم به اینجا نرسند، فراعنه زمین، فرعونهای زمین کار میکنند که مردم به اینجا (نروند)، ولی مردم میآیند. همهی خطرهای رسیدن به همین چهار تا بدن پارهای که تو داری میبینی را تحمل میکنند. اسلام با همین حفظ میشود.»
کی؟ این زینب دارد تا اعماقش این ماجرا را میبیند. چهارده قرن بعد، پانزده قرن بعد، دارد توی آن ماجرا نگاه میکند آثارش را. بلکه تا قیامت دارد میبیند. شوخی نیست زینب، زینت امیرالمؤمنین است. «زین» و «اب»، زینب یعنی زینت پدر. امیرالمؤمنین که شاه عالم است، زینتش زینب است. زینب کیست؟ توی سوره مبارکه معارج، آیهای داریم، این آیه خیلی عجیب است. آیه نوزدهم، صفحه بعدش: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا». خدا میفرماید که آدم طبیعتش این شکلی است؛ خیلی زیادهخواه است، هیچوقت آرام نمیگیرد توی دنیا، هیچوقت سیر نمیشود. «هَلُوع» یعنی سیریناپذیر. آدمها اینجورین، طبیعت آدمها این شکلیاند، سیریناپذیرند.
«إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا»، سختی میمیرد، شَرّی میآید سراغش، مریضی، دلی، فقری، جزع و فزع میکند، سروصدا میکند، جیغ و داد میکند، عالم را به هم میریزد.
«وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا»، اگر خیلی بهش بریزد، منوع است؛ نمیگذارد به دیگران برسد. فقط مال خودمه. ببینید طبیعت انسان این است؛ چیست؟ زیادهخواه است. اگر بهش سختی برسد، اگر بهش خوشی برسد، فقط مال خودمه، به هیچکس دیگر نباید برسد. یک ویلایی خریده، فقط مال ماست. ماشین خوبی دارد، هیچکس نباید سوار بشود. مخصوصاً این حکم میزند، عقب ماشین را میآورد پایین که کسی عقب سوار نشود. کسی «حواسم نکنه» که سوار این ماشین بشود. این منو.
حالا آیه را ببینید چی میفرماید: «إِلَّا الْمُصَلِّينَ». عموم آدمها این شکلیاند، مگر کسی که خود ساخته باشد، خودش را ساخته باشد. آدم خودساخته کیست؟ کسی که اهل نماز است. قرآن همیشه از آدمهای خودساخته و خوب که میخواهد اسم بیاورد، نمیگوید آدمهای خوب. میگوید «مُصَلِّین»، آدمهای کار درست، میگوید اهل نمازند. چون نماز باعث میشود آدم ساخته بشود.
حالا اینهایی که اهل نمازند، کیان؟ اهل نمازند فرق میکنند؛ یعنی اینها وقتی بهشان سختی برسد جزع نمیکنند، وقتی خوشی هم برسد منع نمیکنند دیگران را. آدمهای نرمالاند، زیادهخواه نیستند. به سهم خودشان توی این عالم کفایت کردند. اگر مشکلی واسشان پیش بیاید، خدا را شکر میکنند، تقدیر است. اگر چیزی هم بهشان برسد، باز شکر میکنند، تقسیم میکنند به دیگران میرسد.
اینها اهل «الَّذِینَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»، اولین ویژگی اینا این است که دائم بر صلات خودشان مراقبت دائم دارند نسبت به نماز.
«وَ الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ». توی اموالشان حق معلومی برای سائل و محروم جدا کردهاند. سائل کسی است که از شما درخواست میکند، بهش کمک کنید. محروم کسی است که ندارد، درخواست هم نمیکند.
توی اموالشان آدمایی که اهل نمازند، یک حقی جدا کردهاند برای سائل و برای محروم.
«وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ». اینها روز قیامت را قبول دارند، تصدیق میکنند.
«وَ الَّذِينَ هُمْ مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ». از عذاب خدا هم خیلی میترسند. «إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ». میدانند که هیچکسی از عذاب خدا امنیت ندارد.
«وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ». که توی مسائل شهوانی دامنشان پاک است.
«إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ». نسبت به همسران خودشان؛ فقط پاکدامنی را دیگر لزومی ندارد که بخواهم محافظت بکنم.
«فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ». (آیه: وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ) کسانی که نسبت به امانتهایشان، نسبت به عهدشان مراعات دارند. ببینید اینها تکتک باهاشون کار داریم.
«وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ». (آیه: وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ) کسانی که نسبت به شهادتهایی که دادهاند ایستادهاند. الان شهادت، فردا پول بدهند. شهادت دیگر بده.
«وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ». اینها نسبت به نمازشان محافظت دارند. دوباره بحث نماز.
«أُولَٰئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ». این چند تا ویژگی، اینا را برای چی گفتیم؟ اینها ویژگی زینب کبری است. کسی که اهل نماز است که این ویژگیها را دارد، این هفت هشت ده تا ویژگی را دارد. این دیگر توی مصیبتها جزع ندارد. توی مصیبت از پا نمیافتد. فعال، دشمن را از پا در میآورد! این قدرت آدم است. این قدرت مؤمن است. نه مثل من، ماشینم پنچر بشود دو هفته مسجد نروم. با همه قهر م! دیگر اصلاً کسی جواب تلفنم را نمیدهم، جواب اساماسم را نمیدهم. اگر عزیزی از دست بدهم تا یک سال نمازم را نمیخوانم.
جعفری نقل میکرد این داستان را و آن گاوش مریض بود. با همان لهجه شیرین آذری خودش میگفت: گاوش مریض بود. نذر کرد سه روز روزه میگیرم گاوم خوب بشود. نذر کرد و روزه گرفت و روز سوم گاوش افتاد مرد. برگشت گفت حالا محمد جعفری با آن لهجه شیرین آذریشان: (به خدا) «خدایا، سه روز روزه گرفتیم، گاو ما را کشتی. به جایشون ۳۰ روز است، ماه رمضونه. تلافی این سه روزی که روزه گرفتم، گاوَم.» خیلیها این شکلاند. «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا». کدام یک انسان این شکلی است؟ اگر بدون اینکه از جانب خدا بهش چیزی میرسد، مسجد هم میرود، عبادت میکند. همین که بفهمد نه، خبری نیست. «إِلَّا الْمُصَلِّينَ» مگر اینکه با نماز خودش را ساخته باشد، با نماز نرمال شده باشد.
حالا زینب کبری (سلام الله علیها) با نماز خودش را ساخته. شوخی نیست. امام حسین (علیه السلام) میفرمایند: «در نماز شبت منو یاد کن، منو دعا کن.» امام حسین نگاهش به نماز زینب است. کسی که نماز شبش توی آن حالت شام یازدهم ترک نمیشود. زینب بنده به نمازش است. همین این خطبه از نماز زینب دارد میجوشد. این نهضت، این حماسه از نماز زینب است، از آن ارتباط دائمش با خداست. شوخی نیست. بهت بگویند آقا، «این همه مشکلاتی که دیدی، دیدی خدا، باید چه کار کرد؟» برگردی بگویی: «ما رأیت الا جمیلا.» جز زیبایی چیزی ندیدم. واقعاً زینب دروغ که نمیگوید که نه، واقعاً زیبا نبود، واسه اینکه روی تورو کم کنم میگویم زیبا. واقعاً زیبا بوده در نگاه او. همه این منظره با همه تلخیاش، تلخ بود ولی زیبا بود. کسی که اتصال این شکلی از درون خودش با خدا ایجاد کرده، توی مصیبتها کم نمیآورد. مشکل اصلی ماها این است، اینها را احتیاج داریم. اتصال نیست، نماز ظاهرش هست، باطنش نیست، حقیقتش نیست. اصلاً ارتباطی با خدا نیست. رشته وصل نیست به عالم بالا.
یک سری کارها مثل کاتای کاراته است. مرحله به مرحله میزنند و میخواهند دان بروند بالا. یک سری فرمول اینها به کارا را یاد بگیرند. اول دست راست را میزند، دست چپ، پای نمیدانم فلان، میآید برمیگردد چی میشود اینها. یک کاتا، به قول خودشان، این را یاد میگیرد میرود امتحان میدهد، میرود درجه بعد را میگیرد. خیلی از ماها نمازهایمان مثل همین کاتای کاراته است. محتوا نیست. یک سری حرکات و فرمول یاد گرفتیم. اتوماتیک رکعت دوم اتوماتیک باید بنشینم یک چیزی بگویم. سوم بلند میشوم یک چیز دیگر میگویم باز مینشینم. مغرب بود، عشا بود. یک وقتی بعد نماز صبح میگوییم این سجدهای که الان رفتم، سجده توی نماز بود یا سجده بعد نماز بود؟ یک ظاهری از دین خلاصه نگه داشتیم. این میشود که موقع مصیبت آدم از جا در میرود. یکدفعه کنده میشود. احساس میکنی هیچی از دین دستش نمانده. یکدفعه با خدا گلآویز شده. کوچکترین مصیبتی برایش پیش آمدهها! آقا ما آدم خوبی بودیم، مسجدی بودیم. من دیدم اینجور آدمها را، باورتان نشود. طرف آدم خوب، مؤمن، اهل هیئت، اهل نماز، عزیزی از دست داده، همانجا سر قبر آن عزیزش ایستاده، بد و بیراه به خدا. شیرازه اعتقاداتش از هم پاشیده. اعتقادش به خدا، اعتقادش به اهل بیت. یک لحظه شیطان آمده دزدیده همهی را.
اونی که دین ما را نگه میدارد همین نماز است. همین ارتباط با خداست. ارتباط عمیق با خدا. این یک دژی درست میکند. شیطان نمیتواند یکدفعه بیاید ببلعد، بدزدد، همه را ببرد. این مشکل مردم کوفه بود. مردم کوفه توی یک امتحان کوچک، شیطان همهی دینشون را دزدید و برد. یکدفعهای، خیلی سریع. کسی که ارتباطش با خدا ظاهری است.
همین حضرت زینب توی همین خطبه، میفرمایند: «یک قبری هستید که نقرهکوب شده باشد.» یک قبر، قبر چیست؟ توش لاشه است. این قبر را بردارید رویش را هی تزیین کنی، روغن روغن بزنی، نمیدانم نقره بزنی، چی بزنی، چی بزنی. محتوا خیلی فرقی نمیکند، ظاهر را هی بهش رسیدی. حضرت زینب میفرماید شما مردم کوفه این شکلی هستید. محتوا خبری نیست، باطن فاسد. اسلام آمده، دین آمده ولی خیلی توی باطن شما اتفاقی نیفتاده. توی ظاهرتون فقط یک خورده نحوه برخورداتون عوض شده. یک سری کارهاتون عوض شده. یک سری کار یاد گرفتید. یک سری کار ترک کردید. اون انگار با خدا چفت نشده. مشکل اصلی ما همینه. ما فکر میکنیم طرف نمازخونه، آدم خوبیه. بابا درسته. الان نمازخوان که هست یعنی دیگه تعطیل. مختطیل! همه چیز تعطیل، نقطه صفر است. دینداری به نماز خواندن نیست. دینداری آدم از حب دنیا باید فهمید. خیلی نکته مهم.
آدمی که توی دلش علاقه به دنیا دارد، عشق به پول، عشق به مقام، عشق شهرت، عشق شهوت. رسیدن به اینها درگیرش کرده. انگیزش از کار کردن، انگیزش این طرف آن طرف رفتن، حتی کار دینی هم که انجام میدهد انگیزش همینه. یک منبری برویم توی این شهر مشهور بشویم، عکس ما روزنامه بزنند، سخنانمان تلویزیون پخش بکند، امضایی بگیرند، عکس یادگاری بگیرند. ممکن است کار خوب دارد انجام میدهد ولی باطن است. فاسد است. باطن باید درست بشود.
مردم کوفه در اهل قرآن، اهل نماز شب، مسجداشون میری، غوغاست. مردم کوفه شیعه هم بودند، اعتقادیها، نگیم آقا سنی بودند، سنی نبودند. نمازشان همان نماز امیرالمؤمنین بوده. روزهشان، حجشان، همه چیز از ظاهر درست. این همه آدم فاسد توی عالم بود. هیچکدام خدا اجازه نداد امام حسین را بکشد. یهودی بود؟ رومی بود؟ مسیحی بود؟ سنی بود؟ ناصبی بود؟ شیعه؟! نمیدانم تکامامی بود، دوامامی بود. نه، شیعه تکمیل توی عالم همین چند تا بوده. همینا میخواهند حسین را بکشند. یعنی خطر اینا توی عالم از همه بیشتر است. الان توی عالم خطر کدام گروه برای امام زمان از همه بیشتر است؟ همانقدر که ارزش ما برای امام زمان از همه بیشتر است، سود ما برای امام زمان از همه بیشتر است، خطر ما، ضرر ما برای امام زمان از همه بیشتر است. عامل اصلی تأخیر غیبت حضرت ماهاییم. کمااینکه عامل اصلی جلو افتادن ظهور حضرت هماهنگی است. همه چیز وابسته به ماست. عالم الان ظهور جلو بیفتد مال ماست. عقب بیفتد مال ماست. نه مال یهودی است، نه مال مسیحی است، نه مال زرتشتی. کار دست ماست.
خیلی نکته مهمی است. ما اگر اهل کوفه باشیم، هزار بار داد بزنیم ما اهل کوفه نیستیم، اونها نیست. اون دل، دلی که پر میزند برای گندم ری، دلی که پر میزند برای زن خوشگل، دلی که پر میزند برای اینکه یک جایگاهی پیدا کند، موقعیتی پیدا کند، دفتری، دستکی، رئیسی، زیردستی. چهار نفر خم بشوند، چهار نفر دنبالم راه بیفتند. روایت دارد: «چیزی که بیشتر از همه خطر دارد برای ایمان بنده، صدای تق تق کفش است.» یعنی چی؟ سوال کردند: «آقا، یعنی چی؟» حضرت فرمودند که: «این جلو برود چهار نفر پشت سرش کفشهایشان (صدا بدهد)». هیچی مثل این برای ایمان آدم خطر ندارد. یک کسی شدیم پنج نفر میخواهند ازدواج کنند از ما سوال میکنند. میخواهند سر و خانهوزندگی بلند کنند، خانه بگیرند، ماشین بگیرند، حرف ما را قبول دارند، حرف ما برش دارد، دنبال ما راه افتادند. چون فلانی گفت قبول میکنم. چون فلانی گفت اینجوری تیپ میزنم. چون فلانی گفت اینجوری زندگی میکنم. ظاهرش خیلی خوب است. آدم احساس میکند دارد چند نفر را به راه راست هدایت میکند. باطنش خیلی خطرناک است. آن وقت یک نفر بیاید به من تذکر بدهد آقای فلانی، من چند تا مرید دارم. در ظاهر ممکن است نگم ولی باطنم این است. این باطن است. نفسم گنده شده، چاق شده با این مسجد رفتنها، با همین نماز خواندنها، با همین روزه گرفتنها، با همین سخنرانی کردند و روضه خواندنها. به جای اینکه نزدیک بشوم، بیشتر دور شدم. حواس من هم نیست. اینجور آدم که دستشون به خون حسین آلوده میشود، خیلی خطرناک است.
حضرت زینب (سلام الله علیها) متن خطبه را بخوانیم. حالا عزیزانی هم که خطبه را دارند از روی متن دنبال کنند.
«قَالَ سَيِّدُنَا رَحْمَهُ اللَّهِ وَ سَارَ ابْنُ سَعْدٍ بِسِبَبِ الْمُسَارِ». (ترجمه: سید (ابن طاووس) رحمت الله فرمود: ابن سعد حرکت کرد با اسیران.) عمر بن سعد ملعون با اسرا وارد کوفه شد. سه روز بعد از عاشورا. چون دو روز صبر کردند عاشورا که شد، دو روز عمر سعد دستور داد اهل بیت را نگه دارند توی کربلا. تا همهی جنازههایی که جنازههای نحسی که از خودشان مانده دفع کنند. این چند صد تا جنازهای که ماند، همه را دفن کردند.
روز دوازدهم حرکت کردند به سمت کوفه. یا آخر شب بوده. چون خیلی راهی نیست از کوفه به کربلا. از کربلا و کوفه سی کیلومتر، چهل کیلومتر فاصله است. ظاهراً شب آخر شب بوده یا نزدیک سحر بوده که اینا میرسند به کوفه.
وارد کوفه که میشوند: «فَلَمَّا قَارَبَ الْكُوفَةَ اجْتَمَعَ أَهْلُهَا لِلنَّظَرِ إِلَيْهِنَّ». (ترجمه: وقتی نزدیک کوفه شدند، مردم کوفه برای تماشا جمع شدند.) اهل بیت وارد کوفه که میشوند، اهل کوفه میآیند که نگاه کنند به این خانواده.
«قَالَ فَأَشْرَفَتْ كُوفِيَّاتٌ». (ترجمه: گفت پس زنان کوفه مشرف شدند.) یک تعداد زن کوفی اول از همه آمدند. دیدند که یک کاروانی دارد وارد میشود.
«فَقَالَتْ مَنْ أَيُّ الْأَسْرِ». (ترجمه: گفتند این اسرا از کدام هستند؟) گفتند: «این اسیرانی که اومدن، اینا کین؟»
«فَقُلْنَا نَحْنُ الْأَسْرَى آلُ مُحَمَّدٍ». اهل بیت فرمودند: «ما اسیران خاندان پیغمبر هستیم.»
«فَنَزَلَتْ مِنْ سَطْحِهَا». این را چند بار گفتی. این غلط تاریخی است. میگویند اهل بیت وقتی وارد کوفه شدند سنگبارانشان کردند. اصلاً اینجوری نبوده! اون توی شام بوده که وقتی اهل بیت وارد شدند سنگباران کردند. توی کوفه به محض اینکه اهل بیت وارد شدند این برخوردشان بود. برخوردشون بود، زنهای کوفه از پشت بام ریختند پایین:
«وَ جَمَعَ الْمَلَأُ وَ أَذْرَنَ وَ مَقْعَ». (ترجمه: و مردم جمع شدند و زنان دامنها را بالازدند و گریستند.) هرچی دامن و شلوار و چادر، لباس و روپوش داشتند توی خانه، همه را برداشتند آوردند برای اهل بیت: «فَتَوَافَقْنَ». (یعنی پوششان را کامل کردند). اینها را دادند به اهل بیت. اهل بیت خودشان را پوشاندند.
«قَالَ وَ كَانَ مَعَ النِّسَاءِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ». همراه زنها امام زینالعابدین (علیه السلام) بودند. «قَدْ نَهَكَتْهُ الْعِلَّةُ (أَيْ: بِمَرضِهِ)». بیماری ایشان را خیلی سست کرده بود.
«وَ الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَنِيِّ». (ترجمه: و حسن بن حسن مثنی.) دو تا مرد بودند. بقیه هم که دیگر حالا یا مرد نابالغ بودند یا بالاخره مرد اهل بیت به حساب نمیآمدند. چند نفری که بودند از اهل بیت. یکی امام زینالعابدین بودند، یکی حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی. حسن بن حسن که توی جنگ مجروح میشود. روز عاشورا هفده نفر را میکشد، هجده تا جراحت پیدا میکند. داییش میآید نجاتش میدهد که ایشان هم روی یک اسبی میآورند بدن مجروحش را که بدنشان زنده نمیماند. یکی از تاریخنگاران و مقتلگویان کربلا همین ایشان که زنده میماند. امام، این حسن مثنی کسی بوده که زهره عاشورا برای امام حسین کم نگذاشت و خیلی تیر بهش خورد، نیزه خورد و بیحال شده بود، خیلی زخم برداشته بود.
«وَ كَانَ مَعَهُمْ أَيْضًا زَيْدٌ وَ عَمْرٌو وَلَدُ الْحَسَنِ بْنِ سَبْتٍ». دو نفر دیگر، دو تا بچه دیگر از امام حسن مجتبی بودند. یکی امر (عمر) که این دو تا کوچک بودند.
«فَلَمَّا رَأَىٰ أَهْلُ الْكُوفَةِ ذَلِكَ أَنْهَرُّ و وَبَكَوْا». (ترجمه: وقتی مردم کوفه آن را دیدند، شروع به گریه و شیون کردند.) تا مردم کوفه این صحنه را دیدند، شروع کردند به گریه، به شیون، به ناله. اصلاً تعرض نکردند به اهل بیت. مردم کوفه. اینها خطر است برای ماها. اینها هشدارهاست. دوست داشتند اهل بیت را. واقعاً هم دوست داشتند. یک غفلت کوچک باعث شد فاجعه کربلا پیش بیاید. مردم جدی نگرفتند دشمنی دشمن را. شما را به خدا این حرف را داشته باشیدا. مردم فکر کردند دشمن چهره مهربان که دارد نشان میدهد، واقعاً میخواهد مهربانانه برخورد کند. ما هرچی فتنه داریم در عالم اسلام به خاطر این بوده مسلمانها، شیعیان قساوت دشمن را باور نکردند. یادگاری پرینت بگیرید، پخش کنید، هرجا اسلام شکست خورده به خاطر این بوده که دشمن را جدی نگرفته، قساوت دشمن را جدی نگرفته، دشمنی دشمن را جدی نگرفته، چنگال تیز دشمن را جدی نگرفته. دیدید دست دراز کرده، لبخند میزند، اوکی میدهد، تماس میگیرد، تلفن میزند. پس اینها خوب شدند، عوض شدند. مردم کوفه گفتند بابا یزید کاری ندارد، مهربان است. مثل معاویه نیست. عبیدالله بن زیاد هم کاری به کار حسین ندارد. اینها فقط میخواهند بیعت بگیرند از حسین. مردم کوفه گفتند بابا از علی بیعت گرفتن، همینجور خلفای اول از امیرالمؤمنین، همینجور بیعت گرفتن، از امام حسن همینجور بیعت گرفتن، معاویه همینجور بیعت گرفت. کار جدی نیست. لازم نیست برویم توی میدون. امام حسین راه افتاده، میگیرند. میگویند پدرت بیعت کرد، برادرت بیعت کرد، تو هم بیعت کن. کفر است! ولی چه فاجعهای اتفاق افتاد. آن فجایع کربلا پیش آمد.
لذا تا اهل بیت وارد کوفه شدند، همه زدند زیر گریه. «ما نمیخواستیم اینجور بشود. سرهای بریده چیه؟ این بدنهای قطعهقطعه چیه؟ این خاندان اسیر شده چیه؟» راضی نبودند، شیون میکردند مردم کوفه. امام سجاد تا این صحنه را دیدند فرمودند: «اللَّهُ أَکْبَرُ! أَتَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ أَجْلِنَا فَمَنْ قَتَلَنَا؟» (ترجمه: الله اکبر! آیا برای ما شیون و گریه میکنید؟ پس چه کسی ما را کشت؟) برای ما گریه میکنید؟ پس کی ما را کشت؟! قاتل ماست! یک غفلت کوچک این فاجعه پیش آمد. الحمدلله الان اگه میبینیم جنگ و جدال پیش نمیآید به خاطر اینکه آدم پاکار زیاد است. وگرنه با این آدم الوات و نفهمی که الحمدلله توی کشور ما زیادند، دلبسته مذاکره، پنج + پنج + یک چیه؟ ما یک پنج تن داریم. یا خدا! دلبسته این که اون بیاد تحریم را بردارد، یک پولی به ما بدهد. دلبسته این که اونها واسه ما استخوان بیندازند. میگوید رفتم آمریکا گفتم بیا با رئیس جمهور آمریکا صحبت کن، ما نرفتیم. احساس کردیم اینها دارند تحقیر میشوند. گفتیم زنگ میزنیم صحبت میکنیم. به درک که تحقیر. یک وقت تحقیر نشویم. پولهامونو پس ندهند. خزانمان خالیه. پول یارانههای مردم را نداریم بدهیم. (باید بگوییم) «ای تف به این پول گرفتن از دشمن! شرف است این، آبرو است این، حسینی است این، سبک حسینیه امام حسین اینجوری زندگی کرد.» توجیه بسازند، امام حسین برای علی اصغرش جلو دشمن دست دراز کرد. دست دراز کنیم. احمق! امام حسین اولاً که این سند تاریخی ندارد. ثانیاً بر فرض امام حسین کار را کرده باشند خوب باشیم، بازی برد. یک خود ما ببریم یا خود شما بفهمید چقدر پلیدیم. بفهمیم اینها را. اهل کوفه زیاد دور و بر ما.
عقبنشینی کنیم. اهل کوفه دوباره حسین را به قتلگاه از این رای تاریخی مردم دادند. در این انتخابات میشود فهمید. رای تاریخی، رای گودی قتلگاه رفتن حسین بود. برای ما نان از همه چیز مهمتر است. شرف نمیخواهیم، عزت نمیخواهیم، با آمریکا هم کار نداریم. پول میخواهیم. یک خورده پول به ما بدهید. تو را خدا دلارهایمان را ارزان کنید. تو را خدا گوشی آخرین مدل میخواهیم بخریم. ماه به ماه میخریم. گوشی آخرین مدل گران شده یک تومان بوده شده دو تومان. اذیت مذاکره کنیم. یک گوشی من سامسونگ میخواهم بخرم مدل فلان، پول داشته باشم بخرم. ارزان بشود. یک خورده. به خدا همینه. طرف امام حسین را کشت به خاطر اینکه اسب خوب گیرش بیاید. باورتان میشود؟ شما را به خدا باورتان میشود؟ مدل اسبش یک خورده بهتر بشود. اسبش پیر شده بود. رفت حسین را کشت. یک خورده اسب جوان گیرش بیاید. به خدا باورتان میشود اینها را؟ خیلی عجیب است. توی سر خودش میزد بعد ماجرای کربلا. گفتند چرا اینقدر خودت را میزنی؟ گفت: ده درهم خرج کردم اسب گرفتم، شمشیر گرفتم رفتم کربلا، توی خون حسین شریک بودم. آمدم شش درهم بهم جایزه دادند. یک خورده وا بدهیم. گرفتن امام حسین را بردند توی گودی. بابا آمریکا چه کار داریم؟ دعوا نداریم ما با استایلم. تازه جنگ نداریم. عربها جنگ دارند. همین چرت و پرتها. عمر سعد زیاد است دور و بر ما. عمر سعد مال اون دوره نیست. الحمدلله زیاد است. توی مغازههایمان زیاد است عمر سعد. توی کوچهمان، بازارمان. بوی شمر زیاد میدهند. کسی که دنیا را به آخرت ترجیح میدهد، بوی شمر میدهد. تمام شد رفت. هرچی میخواهد باشد، باشد. هر قیافهای، هر تیپی. هر با هر نوع حرف زدنی.
امام سجاد فرمود شما برای ما گریه میکنید؟ پس کی ما را کشت؟ اینجا زینب کبری وارد سخنرانی میشود. بشیر بن خزیم اسدی میگوید: «وَ نَظَرْتُ إِلَىٰ زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيٍّ يَوْمَئِذٍ لَا إِلَٰهَ». (ترجمه: و به زینب دختر علی در آن روز نظر کردم و هیچ معبودی نیست.) بشیر بن خزیم میگوید: «نگاه کردم به زینب کبری، زنی ندیده بودم در نهایت خجالت، در نهایت شرم، در نهایت حیا که اینقدر سخنور باشد. زنی که از وجودش دارد شرم میبارد اینجور سخنرانی کند.» خیلی وقتها خجالتهای ما اثر ضعفمان است. نه از ایمانمان فرق میکند این دو تا با هم. حیایی خوب است که از سر ایمان است. نه از سر ضعف. حیای زینب از سر ایمان است. برای همين وقتي موقع حرف زدن است، هيچي نميلرزد. کلامش، دستش نمیلرزد. تپق نمیزند. کم نمیآورد. چون وقتی هم که آفتايي نمیشد، وقتی که حرف نمیزد، اون وقتی که گوشهگیر بود، به خاطر خدا گوشه گیر بود. نه از ترس. چیزی نگم، مسخره نکنند. این حیا قیمت دارد. امیرالمؤمنین گویا زبان علی باز شده به سخنرانی. زينب سخنراني دارد ميکند با زبان امیرالمؤمنین.
«وَ قَدْ أَوْمَعَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا». (ترجمه: و با دست خود به مردم اشاره کرد که سکوت کنند.) با دست اشاره کرد به مردم که ساکت بشوید. همین. میگویند حضرت زینب اینجا تصرف کردند. با دست اشاره کرد ساکت بشوید. «أَنْفَاسٌ و سَكَنَتِ الْأَجْرَاءُ». (ترجمه: نفسها حبس و جنب و جوشها آرام شد.) همه نفسها برگشت توی سینه، حبس شد. دیگه کوچکترین صدایی در نمیآمد. با دست ولایی خودش. میدانید که امام حسین توی این مدت کوتاه ولایت را به حضرت زینب سپردند. امامت را نه ها. امامت مال امام سجاد بود. ولایت را تا امام سجاد بهبود پیدا کنند و وضعشان رو به راه بشود، سرحال بشوند، ولایت را امام حسین به حضرت زینب سپردند. یعنی توی کائنات عالم تصرف کن. هرچی دوست داری. با دستش اشاره کرد. همه ساکت شدند. نفسها برگشت توی سینه.
«ثُمَّ قَالَتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَىٰ أَبِي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الْأَخْيَارِ». (ترجمه: سپس فرمود: حمد مخصوص خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و برگزیدهاش.) اول از همه با «الحمدلله» شروع کرد سخنرانیش را. توی اوج مصیبتها! با حمد خدا شروع میکند. صلوات بر پدرمان، پیغمبر اکرم و آل طیبین اخیار.
«أَمَّا بَعْدُ، يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ! يَا أَهْلَ الْخَطْلِ وَ الْقَدَرِ». (ترجمه: اما بعد، ای اهل کوفه! ای اهل نیرنگ و خیانت!) یک زن روبهروی یک شهری ایستاده که این شهر همهی عزیزانش را درید. ایستاده به سخن گفتن. ای اهل کوفه، ای اهل نیرنگ، ای اهل خیانت! این شجاعت زینب. واهمه احدی ندارد غیر از خدا. «وَ لَا يُخَشَّىٰ أَحَدًا إِلَّا اللَّهُ». از هیچکس نمیترسد. از شمشیر هیچکس نمیترسد. از قدرت هیچکس نمیترسد. از جایگاه هیچکس نمیترسد. از تمسخر هیچکس نمیترسد. محو خداست. محو در امر خداست.
من همین تیکه را یک توضیحی بدهم. برگشت انشاءالله باشد فردا خطبه را تمام کنیم. روانشناسیای که میکند زینب کبری از مردم کوفه این است. میفرماید شما اهل «خطل» و «غدر»ید. «خطل» وقتی میگویند که گرگ وایمیسد مراقب صید خودش است. دنبالش میگردد. دورش میچرخد. یک منفذی که پیدا میکند، راه نفوذ پیدا میکند، حملهور بشود از آنجا سریع میپرد صیدش را میگیرد. این را بهش میگویند «خطل». فرصتطلبی نابجا. فارسیش اینجوری است. فرصتطلبیهای ناحق. حضرت زینب میفرمایند: «شما مردم کوفه این شکلی هستید، فرصتطلب.» الان نرخ با کیه؟ الان کدامور میچربه؟ الان کی حرفش بیشتره؟ برو الان کدام طرف سنگینتره؟ که میشود «خطل». از خودش حرف ندارد. از خودش منطق ندارد. ایستاده ببیند چی میشود. تا چی بشود. تا کی بیشتر بدهد. یا انتخابات به کی رای دادی، به کی رای میدهی؟ میگوید: «حالا ببینیم کی بیشتر وعده میدهد. کی بیشتر سر کیسه را شل میکند. کی بیشتر خرج میکند. ستاد کدام یکی بیشتر کباب میدهد.» این صفت اهل کوفه. یعنی بنده طلبه را من میخواهم خودم ببینم اهل کوفهام یا نه. میگویند آقا دو تا منبر است. یکی مشتاقترند، یکی اشتیاق کمتر است ولی پول بهتری میدهد. «خصلت اهل کوفه»! فرصتطلبی! درس اخلاق این نیستا درس اخلاق. دنبال درس اخلاق میگردیم. ایناست. صفات ما چه میکند تهش چی در میآید؟ فرصتطلبیای که به انگشتر حسین هم رحم نمیکند. به انگشت حسین هم رحم نمیکند.
همین فرصتطلبی منی که الان توی ماشین خودم رحم نمیکنم به این کسی که سوار شده. تاکسی دارم، دیدم این طرف غریبه است توی این شهر. نمیدونه نرخ این مسافت چقدره. نرخ واقعی سیصد تومان، طرف ناشناسه، میخواهد پیاده شود هزار تومن میدهد. «آقا التماس دعا.» برو دیگه هیچی بهش برنمیگردانم. چون میدانم قیمت فرصتطلبی است. این خصلت اهل کوفه است. این اگر بود دوره کوفه، امام حسین حتماً جزء قاتلین امام حسین بود. ویژگیها. همین صفت منی که الان از موقعیتی که دارم نهایت سوءاستفاده را میکنم. ماشین ادارهای که دستمه، تا جایی که میتوانم دارم میدوشمش. یک موقعیت بیتالمالی که دستمه. درزی برای ما باز شده. میتوانیم از یک گوشه بیتالمال با یک عناوینی پول در بیاوریم. بگوییم آقا مثلاً فلان خریدیم، فلان کار را کردیم. تا جایی که میتوانم برم دو دره میکنم بیتالمال. ما بچه بودیم از خودمان بگیم. شما دیگه توی خود «حدیث مفصل بخوان از این مجمل». پدربزرگ ما رفت مکه. کوچکتر از حالا بودیم. پدربزرگ ما بقالی سر محل که توی آن کوچهای که بقالی بود، ته کوچه شهید اندرزگو را ترور کرده بودند. بقالی بهش مش کریم میگفتیم. پدربزرگ ما سپرد. گفت: «چند وقتی که من نیستم، نکن. این بچهها هرچی میخواهند بخرند بخرند. بزن به حساب ما.» «دفتر بزن.» صبح یک بستنی کاکائو، یک نوشابه، کیک. ظهر یک نوبت دیگه. شب یک نوبت دیگه. بزن به حساب. میرفتی حسابی دوشیدیم پدربزرگ ما بنده خدا را. وقتی آمدید، یک حساب عریض و طویلی توی این دفتر وارد شده. این خصلت اهل کوفه. بچگی ما بود. حالا بزرگتر شدیم، باید ببینیم که هنوز این حس هست یا نه. دستم میآید تیکهپارهاش میکنم یا نه.
همسایه ما خانهاش را به من سپرده، رفته مسافرت. تا جایی که میشود از خانه سوءاستفاده کنم. ماشین گذاشته توی حیاط. رفته تعمیرگاه بدبخت. ماشینش را گذاشته: «آقا تعمیر کن من بعد از ظهر میآیم میبرم.» تعمیر کرده، میبرد باهاش مسافرکشی میکند. ماشین شب میآید دنبالش. تا شب میریم هرچی اینور و اونور کار داریم انجام میدهیم. این خصلت اهل «خطل»، نیرنگ، فرصتطلبی. دارد از موقعیت سوءاستفاده میکند. از شرایط سوءاستفاده میکند.
دو تا ویژگی را حضرت زینب میفمرایند: یکی «خطل»، یکی «غدر». «غدر» چیست؟ با کسی یک عهدی میبندیم، آرام آرام میکشیم کنار. خیلی چیز. هدیه ویژه به شما بدهم به مناسبت این کلمه «غدر». با «غ» است. غدیر هم با چیست؟ نسبت «غدر» با غدیر میدانی چیست؟ خیلی عجیب است. غدیر به جایی میگویند که اول سیل میآید. این سیلاب توش جمع میشود. بعد این آبی که آمده، همه میگذارند میروند. یک چند قطره تهش میماند. به این میگویند: «غدیر». اول سیل میآید مشخصاتی که ته میماند. اونجایی که اینقدر آب دارد. بهش میگویند: «غدیر». همه غدر کردن، خیانت کردن، رفتن. دین امیرالمؤمنین این شکلی بود دیگه. مثل سیل آمدند بیعت کردند. غدیر. حضرت زینب میفرمایند: «شما اهل غدرید.» نیایند اول کار: «همه ما هستیم نوکریم در بر خودمان.» بگو فلان حاج آقا فلانی کجایی آقا؟ من اصلاً دوری تو دارم میمیرم. فلان شدم. اول کار: «حاجی هرجا خواستی بری به خودم بگو فلان.» اینها را رد میکند، بیخیال است. این شکلی. این روحیه. روی اهل کوفه اینجوریه. موقع وعده دادن، شلوغتر از آقا «ما هستیم پاکاریم.» میآید موقع کار کردن که میشود، در میرود، میکشد کنار. «آقای فلانی، بیا با همدیگه درس بخونیم.» یک سخنرانی. پا میگذاریم. روز اول هست، روز دوم هست، دیگه از روز سوم به بعد هی باید زنگ بزنی، اساماس. دنبال آقا بگردی. روز سوم توجیه، روز چهارم توجیه. از روز پنجم توجیه هم نمیآورد. اصلاً نمیآید بگوید، پیدایش هم نمیشود. میرود بعد یک ماه، یکدفعه. اینقدر. این خصلت اهل کوفه است. پاکار نیستند. زود کنار میکشند، زود در میروند.
خدا انشاءالله به حق حضرت زینب (سلام الله علیها) ویژگیهای اخلاقی ما را اگر بدی هست، بدی خطرناک که هست، انشاءالله خودشان اصلاح بکنند. خودشان مداوا بکنند. یا خدای ناکرده کارمان به آن جاه نکشد. خیلی خطرناک است. ذرهای حسادت، ذرهای کینه، ذرهای بیمسئولیتی. آدم یک وقت چشم باز میکند میبیند نسبت به اهل بیت جنایت دیدن. این شکلی. عمر آدمی نبود که شما فکر کنید مثلاً جزء قدارهبندها بود و آدم خطرناک. لحظهای که امام حسین داشتند کشته میشدند توی آن وضعیت، افتاده بودند وسط گودی قتلگاه. حضرت زینب که با نامحرم سخن نمیگفتند، آمد وسط میدون، رو کرد. نگاه میکنند: «این جمله خیلی حرف داره.» کمک داشتیم، هنوز هم اون توقع کمک از تو داریم. بابا همه لشکر عمر سعد راه انداخته. کسی که زینب ازش امید یاری داشته. تا لحظه آخر امید یاری داشتند. چشم یاری بهش داشتند. بعد کارش به اینجا میرسد. خیلی حرف است. چشم یاری دارند یا ندارند. حتماً دارند. از خودشان بخواهیم دست ما را بگیرند، نجاتمان بدهند. اون لحظه سخت امتحان. خود امام حسین کمک کنند. خودش دست بگیرد. خود اهل بیت سلام بدهیم به امام حسین. عرض ارادتی بکنیم. انشاءالله توسلات ما نتیجه بدهد. گرههای ما، گرههای مادی ما را باز کند. گرههای معنوی ما را.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
مجلسی گرفت عبیدالله ملعون. این کاروان اسرا را با رخت اسارت وارد این مجلس کرد. مردم کوفه جمع شدند. زینب را با رخت اسارت وارد کردند. الله اکبر! این همان زینبی است که یک روزگاری توی این شهر کوفه زنهای کوفه شاگردش بودند. در خانه زینب بودند. تفسیر سوره مریم میگفت زینب برای زنهای کوفه. حالا جمع شدند میبینند استادشان با رخت اسارت کوفه شده. الله اکبر! وارد مجلس. یک وقت سر بریده آقا را کردند روبروی عبیدالله گذاشتند. کتب قدیمه شروع کرد چوب دستی هی به این لب و دندان زد. با نوک خیزران لب و دندان حسین. الله اکبر! زید بن ارقم صحابی پیغمبر، پیرمردی است تا این صحنه را دید از جا (برخاست و خطاب به عبیدالله گفت): «عبیدالله ملعون، اینقدر با این چوب به این دندان نزن. به خدا خودم با همین دو تا چشم دیدم، اینقدر رسول خدا این لب و دندان را میبوسید.» خودم دیدم این لب و دندان جای لب و دندان پیغمبر بود. حالا چی میخواهم بگویم؟ میخواهم بگویم تو فقط لب و دندان جسارت شده. کجا بودی کربلا؟ اون وقتی که تن حسین زیر سم اسب. «صدر المصطفی». یک روزگاری حسین روی سینه پیغمبر مینشست. حالا زیر حسین. جان حسین! حسین! حسین!
«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ». علی لعنتالله علی القوم الظالمین.
«اللهم و ندعوک بالاسم الأعظم الأعز الأجل الأکرم. بعظمتک یا رحمن و یا رحیم. یا مقلب القلوب ثبت قلبی انک علی کل شی قدیر.»
«الهی! یا حمید به حق محمد، یا عالی به حق علی، یا فاطر به حق فاطمه، یا محسن به حق الحسن، یا قدیم الاحسان به حق الحسین. اللهم عجل لولیک الفرج.»
خدایا قلب ناز آقامون از ما راضی و خوشنود بفرما. عمر ما نوکری حضرت قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار بده. شهدا، فقها، امام راحل از ساقه سر سفره با برکت زینب کبری میهمان بفرما. به آبروی زینب، به زخمهای زینب، به غصههای زینب، همهی اسلام، خصوصاً مریض منظور، شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجتمندان شیعیان امیرالمؤمنین را حاجت روا بفرما. دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر معظم، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین خدمتگزار را مؤید و منصور بدار. آنچه گفتیم صلاح ما بود. آنچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
جلسات مرتبط

جلسه یک : نقش تعیینکننده حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در پیروزی فکری عاشورا
جهاد فرهنگی حضرت زینب(س)

جلسه سه : خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها)؛ تجلی فصاحت، توحید و ولایت
جهاد فرهنگی حضرت زینب(س)