
جلسه سه : خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها)؛ تجلی فصاحت، توحید و ولایت
در این جلسات به شکوه و عظمت جهاد فرهنگی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پرداخته میشود؛ از خطبههای آتشین ایشان در کوفه که کاخهای ظلم را لرزاند تا تحلیل عمیق ایشان از ریشههای سقوط جامعهای که با ظاهر دینی، امام حسین (علیهالسلام) را تنها گذاشت. در این مباحث، به آیات قرآن، آسیبهای نفاق، تحریف دین و حتی مشکلات امروز شیعه همچون تفرقه و ظاهرسازی دینی اشاره شده است. این جلسات، تصویری زنده و تکاندهنده از نقش بیبدیل حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در تداوم نهضت عاشورا ارائه میدهند و پلی میان تاریخ کربلا و نیازهای فکری امروز جامعه شیعی میزنند
خطبه فوقالعاده حضرت زینب س در کوفه
نفرین کردن مردم کوفه
ویژگیهای شاخص حضرت زینب س
حضرت زینب س برای مردم کوفه کدام آیه قرآن را تلاوت کردند؟
حسادتهای مرسوم در جامعه
ادعاهای تو خالی مردم کوفه
فطرت کوفیان در خطبه حضرت زینب س
خصلتهایی که باعث کشتن امام معصوم میشود!
رفتارهایی که غیبت نیست اما نفاق هست
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) را میخواندیم. بحث درباره این بود که حضرت زینب (سلام الله علیها) به چه نحوی قیام امام حسین (علیه السلام) را تکمیل کردند و این جهاد فکری و فرهنگی که حضرت زینب (سلام الله علیها) علمدارش بودند، به چه نحو بود. دیدیم حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی وارد کوفه شدند، اینگونه خطاب کردند: «یا اهل الکوفه، یا اهل الختل و الغدر». ای کسانی که اهل نیرنگ و عهدشکنید! اینها را توضیح دادیم. «أتبکون؟»
خب مردم کوفه گریه میکردند. حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: "گریه میکنید؟ این اشکها خشک نشود، این نالهها آرام نشود." نفرین کرد حضرت زینب (سلام الله علیها) مردم کوفه را. الان هم میبینید هنوز که هنوز است نه این اشکها خشک شده و نه این نالهها آرام شده. تا بوده عراق گریه و ناله و ماتم بوده. نفرین حضرت زینب (سلام الله علیها) است.
مگر اینکه خب مردم خودشان کاری بکنند، تحولی حاصل شود. تا وقتی آن رویه میخواهد باشد، نفرین حضرت زینب (سلام الله علیها) هم هست.
"إنما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثا." این آیه قرآن را حضرت زینب (سلام الله علیها) که عالمه غیر مُعلمه است، [بیان میکنند]. قرآن میجوشد در کلامش. قرآن میجوشد در کلام حضرت زینب (سلام الله علیها). خود وحی است، دستپرورده وحی است، از کانون معرفت به دنیا آمده. پدرش علی (علیه السلام)، مادرش فاطمه (سلام الله علیها). یک همچین کسی زینب کبری (سلام الله علیها). حیف، حیف از این زنی که ما فقط در حد روضه و مصیبت خلاصش کردیم!
زینب (سلام الله علیها) اعلا درجه. در مورد حضرت زینب (سلام الله علیها) یک مداحی روضه میخواند، هی «زینب، زینب» میگفت. عالمی پای منبر پا شد گفت: "خاک بر دهانت! حرف زدن بگو حضرت زینب (سلام الله علیها). هی «زینب، زینب»؟ حضرت زینب (سلام الله علیها)! ادب داشته باش!"
حضرت زینب (سلام الله علیها) این آیه را یادآوری میکنند که «التی نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثا» درباره این است که عدهای کار میکنند، یک رشتهای را درست میکنند، پنبهای را ریسمان میکنند، بعدش این را دوباره پنبه میکنند. این آیه قرآن است. بعد از اینکه قشنگ این نخ را جمع کرده، زحمت کشیده، نخریسی کرده، اما همه را شل میکند، پرت میکند. همه را!
عدهای کارشان این است. حضرت زینب (سلام الله علیها) میفرماید: "مثل شما مردم کوفه مثل اینهاست، مثل همان پیرزنی است که یک عمر زحمت میکشد، نخریسی میکند، آخر راحت میزند همه را نابود میکند. این همه عبادت و قرآن و حج و چه و چه و چه را راحت [نابود میکنند]."
بعضی دست و دلبازند در مسائل معنوی. یکی از علما از عالم دیگری پرسیده بود: "چه شد نخودکی به این درجات رسید؟" آن آقا فرموده بود: "آقای نخودکی هر چه جمع میکرد، خرج دست و دلبازی نبود." دست و دلبازی به این معناها. آدم گاهی دو رکعت نماز شب میخواند، نیم ساعت نشده خرجش کرده. عالمی بیدار شده بود، بچهاش هم بیدار شده بود. سحر بود برای نماز شب. در خانههای قدیم حیاطها به هم دید داشتند، میدیدند. کسی میآمد تو حیاط وضو بگیرد، میفهمید چه خبر است. این پسر این عالم برگشت به پدرش گفت: "پدر جان، ما مشغول عبادتیم، مردم همه خوابند." پدرش برگشت گفت: "ای کاش تو هم مشغول خواب بودی پسرم و مشغول غیبت مردم نبودی."
گاهی نماز شب ظاهرش زیباست ولی آدم دور میشود. دو رکعتش را کرده، میزند. پنجاه تومان جمع کرده، هزار تومان خرج میکند. بعضیها این شکلیاند. میگوید: "طرف پنجاه تومانیاش افتاده بود تو جوب. شب بود، دنبال پنجاه تومانی میگشت، پیدا نمیکرد. دست کرد تو جیبش، یک کاغذی درآورد، آتش زد پیدا کند." هزاری را آتش زده! بعضیها این شکلیاند. هزاری آتش میزنند برای اینکه پنجاه تومنش را پیدا کنند.
هیئت میخواهد برود، یک فصل با زنش دعوا کرده، بچهها را زده، دل مادرش را شکسته، به پدرش اخم و تخم کرده. "چی شده آقا؟ میخواهد هیئت برود." مسجد میخواهد برود، نماز جمعه میخواهد برود. گاهی که خیلی زیاد است، خیلی زیاد از زندگی و شوهر و بچه و همسر و اینها میزند که حالا مثلاً فلان جلسه را نمیخواهد از دست بدهد. برای اینکه پنجاه تومان کسب کند، دارد هزاری آتش میزند. مردم کوفه این شکلی بودند!
درس جدا آدم جمع میکند، راحت میزند همه را خراب میکند. «تتخذون أیمانکم دخل بینکم». قسمهایتان را مایه دخالت بین خودتان [قرار دادهاید]، یعنی فقط یک ظاهر دینی از خودتان درست کردهاید. حضرت زینب (سلام الله علیها) در این خطبه از اول تا آخر تکیهشان (بین مردم کوفه) یک ظاهر بیمحتواست، یک ظاهر دینی. تو دل اینها هیچ خبری نیست. هیچ! از دین باور ندارند. فقط ظاهر، فقط قیافه. در حد ظاهر و شعار که هست، آخرین سیستم، تکمیل فول فول. تو دل که میروی روایت دارد که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وقتی معراج رفتند، دیدند یک سیبهای خوشگلی هست. دست انداختند بردارند، باز کردند دیدند توش فاسد است. سوال کردند: "جبرئیل! این ماجرایش چیست؟" فرمود: "این جوانهای آخرالزمان، ظاهر زیبا، مومن مذهبی، اما خراب. تو دل حب قدرت و شهرت."
ظاهر بسیج داریم، کار میکنیم، فلان. باطن قدرتپرستی محض. ظاهرش برای امام حسین (علیه السلام) هیئت میگیریم، فلان. باطن سخنران جلسهمان، اگر برود تو آن جلسهای که جلسه غیر از جلسه ماست تو محل سخنرانی بکند، دیگر هیئت راهش نمیدهد. امام حسین (علیه السلام)! اختلاف داریم. این هیئت زیرآب آن هیئت را میزند. این مداح زیرآب آن مداح را میزند.
این خبرنگار، خبرنگار را میزند. دیشب یکی از دوستان صحبت میکردیم، جلسه دیگری که میرویم، منطقه رضاییه. گفتم که ما الان بحثی که داریم باید روش کار بکنیم: "وحدت اسلام و نصارا." قرآن میفرماید: "مسلمانها با مسیحیها باید اتحاد داشته باشند. دشمن مشترک جفتشان یهود است." گفتم: "وحدت اسلام و نصارا را ولش کن. وحدت شیعه و سنی." گفتم: "اینم ولش کن. بریم سراغ وحدت شیعه و شیعه، وحدت عاشقهای امام حسین (علیه السلام) با همدیگر. طرفدار این مرجع تقلید، طرفدار آن مرجع تقلید، فحش ندهند. بچههای این هیئت به آن یکی هیئت فحش ندهند."
مشکل این است. خصلت مردم کوفه است. این میشود که آدم امامش را تنها میگذارد. من که شمشیرم هر چه تیز بوده، به خودی کندش کردهام. دیگر این شمشیر چیزی نمانده که بخواهد دشمن را نابود کند. چیزی نمانده. خداوکیلی آنقدر که تو بچه بسیجیها را میزنی، یک بار سر این وهابیها داد زدی؟ آنقدر از این بسیجیها بد میگویی، از این هیئتیها بد میگویی. صهیونیستها! دشمنی داری؟ چیزی مانده ته دشمنت برای آنها؟
مشکلات را ریشهیابی کنیم تو خودمان. اگر خدای ناکرده خدای ناکرده ظهور نزدیک باشد، بدبختی! خدای ناکرده امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میآیند، میبینیم "بله، مشکلات داریم." زیر بار نمیتوانیم برویم. آقا میخواهد بفهمد که فلان کس رئیس شما باشد؟ "مشکل آن یکی هیئتم." ما دو سال است با هم قهرایم. دلش میگوید: "آقا، مشکل داریم. کافر شد." تو دلش میآید.
حسادتها را یک فکری به حالش بکنیم. درگیریهایی که با هم داریم، اختلافات دو تا بچه شیعه یعنی چی؟ اختلاف جدا یعنی چی؟ زشت است، به خدا قسم. دل امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خون است از اینها، از اینجور ارتباطها، از اینجور برخوردها.
کار به کجا رسیده؟ کشور چهارم دنیا در طلاق! آماری که امروز منتشر شد، میگوید: "تا چند سال دیگر هیچ خبری از خانواده نیست." در ایران. "نمیدانم پنجاه سال دیگر چند." بعضی روزها آمار طلاق تو کشور ما بیشتر از آمار ازدواج است. مثلاً ۵۰ تا ازدواج تو آن روز میشود ۷۰ تا طلاق. یک کشور! امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهش چشم دارد، دلبسته. چهار تا بچه شیعه دور هم جمع میشوند، علم ما را دست میگیرند، با خودشان درگیرند. زن و شوهر با هم درگیرند. حالا دیگر بقیهاش را دیگر [تصور کنید]. این زن و شوهر با هم نه تنها نتوانستند دوتایی بیایند نوکری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بکنند، دو تا به جان هم افتادند. بگذریم.
«و ملَقُ الاماءِ و غمزُ الأعداءِ». آیا در شما چیزی غیر از ادعا است؟ گندهگویی، شعار دادن. "سَلْف" یعنی ادعا، گندهگویی، قمپز در کردن، سروصدا. هیئت یزدیم، امام حسین (علیه السلام)! و نمیدانم خدا. و بحث شعار که میرسد، میآییم وسط.
و «نتّر» ترجمه کردند. عدهای گفتند به معنای قطره قطره است، یعنی [زینب کبری فرمودند] "من پس نمیدیدم سه قطرهای که جاری میشود، میرود." سلف ادعاست. نتّر، زود در رفتن، زود سر خوردن. یک گوشهای در میرود، گوله میکند، در میرود. خطری شد، شلوغ شده، و میخواهند بزنند.
«و ملَقُ الاماءِ». عجب تعابیری! این زن مصیبتدیده است. دارد اینجور خطبه میخواند. شما به خدا باورتان میشود این خطبه را زینب کبری (سلام الله علیها) دارد دوازدهم محرم میخواند؟ کی بوده این زن؟
«و ملَقُ الاماءِ». شما مردم کوفه مثل کنیزها، اهل تملقید، اهل چاپلوسی. کنیز چه جور چاپلوسی میکند برای صاحبش حسابش را نگه دارد، خودشیرینی میکند. شما مردم کوفه این شکلیاید. هر کی دستش پرتر، آنجا بیشتر سر میسایید، بیشتر چاپلوسی میکنی، بیشتر ناز و ادا در میآورید برایش. بستگی دارد قدرت دست کیست. همین ایام انتخابات که گذشت، طرف مثلاً جزو ستاد فلان کس بوده، و بهش پول میدادند. او آقا تند بود و فلان اینها. "ارادت داریم. از بچگی من معتدل به دنیا آمدم." آقا، شما که تا دو هفته پیش یک چیز دیگر میگفتی! پول دست کیه؟ قدرت دست کیه؟ نوکر قدرتیم. خصلت مردم کوفه است. اینها خصلتهای کوفی [است]. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) میفرماید: "تا تو حرم میبیند یک آدم مشهوری، مثلاً حالا حسن ظن داری، مثلاً یک روحانی مشهوری میبیند."
حالا شاید خوب نباشد خیلی داستانش گفتنش. یک پیرمردی بود. جمع زشت است! "پیرمرد این کار را [نمیکند]." گفت: "نه، من این بچهها را، بچه کوچولو، کر و نمیدانم کچل و قیافه ناجوری." گفتم: "اینم سید است، بوسش کن." گفت: "دیگر قرار نیست هر چه نشان بدهد، که این چیزهای دیگر پشت پرده است."
گاهی ظاهرش این است: "ما داریم از انقلاب دفاع میکنیم، خب فلان جای انقلاب هم مشکل." چطور از انقلاب فقط هر جا که میز دارد و کباب دارد و اینها، خوشت میآید دفاع کنی؟ وقت کار کردن و فحش خوردن خیلی رغبتی نداری. "از انقلاب دفاع کنیم." دوستان هستند. هر چه ثوابی که نباید.
"من موقع کبابش فقط انقلابی هستی، امام حسینی هستی. موقع پرچم زدنش، دوستان هستند. موقع شامش که میرسد، امام حسین (علیه السلام)." آقا، خصلت مردم کوفه همینهاست. اینجور آدمها میتوانند امام حسین (علیه السلام) بکشند. بحث ما تو این چند شب این بود: "ببینیم جنسش را داریم یا نداریم." اینجور خصلتها.
خدا این استعداد را به اینها داده، میتوانند علیاصغر (علیه السلام) بکشند. «و غمزُ الأعداءِ». برای دشمن ناز و ادا میآوری. برای دشمن ناز و ادا میآوری. "من با اینها نیستمها. منم مثل خودتونم. ما هم همچین آنقدر هم حزباللهی نیستیم. آه! کمر آن."
«أن علیکم أن تمتلوا الله أکبر». شما مثل چراگاهی هستید که علف سبز دارد ولی این علفها را پهن روییده! زینب (سلام الله علیها) یک زن تنها و اصیل، یک شهر چند هزار نفره را به باد گرفته، به باد انتقاد گرفته. "شما مثل چراگاهی هستید که روی پهن ظاهرش سبز است. باطنش چیست؟ نجاستی به نفاقها." داشته باشید، عجب مثالی! من تن خودم میلرزد. بدنم دارد میلرزد. من دارم حرف میزنم. البته به خاطر این است که یک خرده ضعف هم دارم. ولی [میگویم] "من نسبت به رفیقم انتقاد دارم. چرا فلان جا فلان حرف را زده؟ فلانی بهتر نبود اینجوری نمیگفتی؟" خوش، مهربانی، پشت سر لبخند و خیلی شیک و خیلی خطرناک است. وقتی غیبت به همین آسانی.
ببینید یک مطلب ممکن است. این نکته خیلی مهمی است که دارم میگویم. یک مطلب، یک جملهای مهم، یک جملهای هست. این جمله را بنده دارم پشت سر طرف میگویم. خود این جمله غیبت محسوب نمیشود. مثل چی؟ پشت سر طرف آدم پرخاشگری است. خوب داشته باشید مثالی که دارم میزنما. یک وقتهایی غیبت نیست. نفاق هست. مثل کجا؟ مثل اینجا که دارم میگویم. خب طرف آدم بد اخلاقی است. همه هم میدانند. عیبی که ظاهر باشد اگر بقیه خبر دارند، این دیگر غیبت محسوب نمیشود. درست است؟ آقا بنده دارم، آدم تندیام، آدم بداخلاقیام، بددهنم. الان دارند میبینند. این را پشت سرم اگر شما بگویی اشکال ندارد. خب این غیبتش حل شد ولی نفاق چی؟ پشت سر من شما میتوانی بگویی من آدم تندیام. درست است. ولی پشت سرم که میروی، میگویی: "آقا، این چه اخلاقی این آقا دارد؟" توروم که میآید، "دیگر حاجآقا یک خرده هم گاهی از کوره در میروی." این همان «یوسف علف سبز زیبا باطن الا دَمِنه» به تعبیر حضرت زینب (سلام الله علیها) پهن است.
«أوْ کَقَصَّةٍ عَلی مَلْحَدَةٍ» (مانند نقرهای که روی قبر کوبیدند.) خوشگل. با نقرهتر تمیز. توش چیست؟ لاشه است، بوی گند میدهد. گریهاش و عزاداریاش و چه میدانم تیپش و نوع برخوردش با مردم. تو دل هیچ خبری نیست. تو خانهاش میروی، زن و بچه همه شاکی. نفاق! تکرار میکنم اینجور استعدادها، اینجور آدمها استعداد دارند امام حسین (علیه السلام) بکُشند. به تعبیر حضرت زینب (سلام الله علیها) اگر ظاهر بهتر از باطن است، منافقیم. ظاهر مساوی با باطن است، آدم خوبی هستیم. باطن بهتر از ظاهر [یعنی] ولی خدایی. انشاءالله بعد [همینطور باشد].
تو خانه زن و بچه بندگان خدا را ببین. "چی دنبال این رابطه؟ نطنز؟ نمیدانم اخلاق سگی دارد." التماس دعا داریم. حاجآقای فلانی، "سحر ما را دعا کن." هر وقت مادر من این را به من گفت. فلانی "بر من سحر دعا کن." زن من این را به من گفت. معلوم میشود که تازه خود [آدم] معلوم است که یک خرده رو به راه است. برای همین میگویند کفنت را، اگر کفنش باشد. اگر کسی کفنی داشته باشد، چهل تا امضا کرده باشد. چهل تا مومن.
خدا خیلی کریم است. میگوید: "من روی حرف بندهام، نمیتوانم حرف بزنم. چهل تا بنده آمدند گفتند: خدایا، آدم خوبی است." من دیگر راحت [او را میبخشم].
اول از همه کسی که باید امضا کند، کفن آدم را، کیست؟ زن آدم، شوهر آدم، مادر آدم، بچه آدم، پدر آدم. اینها. "من فلان کسی که تو مسجد سالی یک بار ما را میبیند، دورادور کلی هندوانه قرض میدهیم به همدیگر، آدم خوبی هستی." آن مهم است. با احتیاط میگویم.
«ألا ساء ما قدمتْ لکم أنفسکم» چه بد چیزهایی که اینها برای خودتان فرستادید! «ألا ساء ما قدّمتْ لکم أنفسکم و سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون». خدا بر شما غضب کرده و در عذاب دائماً خواهید بود.
همه مردم برای امام حسین (علیه السلام) گریه میکنند. حضرت زینب (سلام الله علیها) اینجوری صحبت میکنندها. [مخاطب راوی:] داری خط [صحبت حضرت زینب (سلام الله علیها)] را میفهمی. مردم کوفه جمع شدهاند، خاندان امام حسین (علیه السلام) را نگاه میکنند، گریه میکنند. حضرت زینب (سلام الله علیها) میفرماید: "تا آخر تو جهنمید!" بابا، اشک بر امام حسین (علیه السلام) همه گناهها را پاک میکند! خانم جان، به اندازه بال مگسی. مال من عزیزم، مال مومنه. یک سپری کردم مردم را بچاپم. آیا گریه و شیون میکنید؟ «ایوالله فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا». آره به خدا، زیاد گریه کنید و کم بخندید.
«معارها و شنعاءها». ننگی به بار آوردید. کینهای به بار آوردید. «و لن ترحبوها بقصد بعدها ابدا». یک ننگی به بار آوردید که با هیچ آبی پاک نمیشود، تا ابد.
آدم یک کلمه، یک کلمه حرفی زده، دیگر هیچ وقت نمیشود جبران شود. خیلی سخت است. بترسیم! یک کلمه آبروی طرف را بردیم. تیکهتیکه کنی تو هوا پخش کنی. اگر تونستی همه قطعاتش را بگیری، میتوانی همه این حرفی هم که منتشر شده را جمع کنی؟ حالا این حرف رفته به کیا رسیده؟ کیا شنیدن؟ تهمتی بوده. خدای ناکرده! در مورد تهمت. کوچکترین تهمت داری که کسی به کسی کوچکترین تهمتی زده [باشد]. تو قیامت مردها و زنهای زناکار از محلی که باهاش گناه میکردند، چرکی بیرون میآید که بوی تعفن کل جهنم را پر کرده است. این چرک میآید توی چاهی جمع میشود. حالا این چاه مخصوص کیاست؟ مخصوص کسایی که تهمتهای کوچک، تهمت گنده که هیچی، کوچک زدند به دیگران. تا اثبات نکردی، بیرون نمیآیی. اثبات [کن] که گفتی. راحت. "فلانی دزدیده، فلانی برده، فلانی گفته، فلانی ما را سحر کرده، فلانی چی کرده، فلانی زندگی ما را بسته، فلانی به ما حسودی میکند، فلانی چی؟ فلانی غیبت کرده."
راحت! برخی پاک شدنی نیست کارها. پاک شدنی نیست. توبه ندارد. یزید را لعن نکنی؟ معلوم. شاید توبه کرده، بخشیده [شده]. برخی از دشمنهای اسلام میگویند: "اینها یک عالمی یزید را لعن میکرد، زیاد هم لعن میکرد." ما مکه یک وقتی با یکی از آخوندهای وهابی نجس مرتد صحبت میکردیم. عربی به من میگفت: "برای چی شما یزید را لعن میکنید؟ آدم به این نازنینی، به این پاکی!" خیلی یزید را لعن میکرد. یکی دیگر برگشت به این آقا گفت: "آقا، یزید را آنقدر لعن نکنید. شاید توبه کرده باشد، خدا بخشیده باشد." ایشان گفته بود: "خدایی که توبه یزید را قبول میکند، منم لعن کردم. منم میبخشد. خدایی که کشتن امام حسین (علیه السلام) را راحت میبخشد، لعن من را راحت نمیبخشد؟ میبخشد."
«و أنّا ترحزون؟» گناه [شما] توبه ندارد. کجا میخواهید فرار کنید؟ چه جور میخواهی پاک کنی؟ «قتلَ سریعَ خاتم الانبیا». سلاله خاتم الانبیا را کشتید. سلاله به کسی میگویند، به چیزی میگویند که از تو دل یک چیز دیگر بیرون [آمده باشد]. عصاره یک چیز دیگر باشد. بلاشبیه آبمیوه را که میگیرند، عصاره این را میگیرند. سلاله به این میگویند. امام حسین (علیه السلام) سلاله پیغمبر است.
سلاله پیغمبر را [کشتند]. «و سید شباب اهل الجنه». شما سید جوانان بهشت را کشتید. «و ملاز خیرتکم». پناه خوبانتان را کشتید. «و مفزع نازلتکم». تو بلاها کسی که پشتیبان شما بود، مدافع شما بود، شما او را [کشتید]. این امت امامش را فقط نکُشت، پدرش را کُشت. خیلی حرف استها. مردم بابای خودشان را کشتند. مهربانتر از میلیونها بار مهربانتر از پدر را کشتند. «و منار حجتکم». محل نور حجت خودتان را کشتید. «و مدرة سنتکم». سخنگوی سنت خودتان را کشتید. کسی که میتوانست از سنت شما دفاع کند. اینها کشتن امام حسین (علیه السلام) را. کسانی که بدون امام حسین (علیه السلام) از دین اینها نمیماند. یعنی به خاطر دینشان هم که شده باید هوای امام حسین (علیه السلام) را میداشتند.
[اگر] امام حسین (علیه السلام) نباشد، الان خطر کی تو این عالم از همه بیشتر است؟ بچه انقلابی است. بچه شیعه حزباللهی که ایران زندگی میکند. خطر این آدم تو کل کره زمین از همه بیشتر است. اگه این آدم ضد ولایت فقیه باشد، ضد انقلاب باشد، ضد نظام باشد. یک موقع آدم بفهمد، بفهمد. به خاطر همین امام حسینت هم که هست، و طرفدار رهبری باشی. این نظام اگه نباشد، از امام حسین (علیه السلام) هیچ نمیماندها! از هیئت و نمیدانم مسجد و نماز. دینت هم که شده باید هوای امام حسین (علیه السلام) را میداشتید شما. حالا آمدید کشتیدش. به خاطر سنت، به خاطر پیغمبر، به خاطر اینها هم که بود.
«ألا ساء ما أنتم منتظرون» چه بد چیزی [عذابی] برای خودتان جمع کردید! «وبعدا لکم و سُحقا» دور باشید بعداً و سوقن. این سوغن یعنی یک چیزی له شود، پخش شود. «فلقد خاب السعي». ناامید میشوید. «و تبّت الایدی». دستتان بریده باد. «و خسرت صفقة کالاتکم». کارهایتان ضرر کند. «و غضب من الله». برگشتید به سمت غضب الهی. «و علیکم الذله». مهر ذلت بر شما زده شد. «و المسکنه». از پا افتاده شدید. «ویلکم یا اهل الکوفه». وای بر شما!
«اتدرون أی کبد لرسول الله فریتُم؟» میدانی چه جگری از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را شکافتید؟ «و أی دم له سفکتم؟» میدانی چه خونی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ریختید؟ «و ای حرمت له انتهکتم؟» میدانید چه حرمتی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را هتک کردید؟
«لقد جئتم بامر تعابیر». خیلی بلند است. عرض کردم جلسه قبل. راوی "بشیر بن خُذیم" اسمش را اشتباه نگفته باشم، بله بشیر بن خُذیم میگوید که وقتی زینب (سلام الله علیها) شروع کرد به سخنرانی، مردم کوفه احساس کردند علی (علیه السلام) از قبر سر درآورده دارد سخنرانی میکند.
زینب (سلام الله علیها) سخنرانی میکرد. "جنایتی به بار آوردید. این جنایت صلعه است." "صلعه" واسه کسی است که جلوی سرش مو ندارد. چه جور تو چشم میزند! نمیتواند این را بپوشاند. حضرت زینب (سلام الله علیها) میفرماید: "که تشبیهها!" نمیخواهد خدای ناکرده به اونی که مثلاً جلوی سرش مو ندارد، مثلاً حضرت جسارت کند. تشبیه در اوج فصاحت. میفرماید: "مثل کسی که جلوی سرش خالی است. بپوشاند، اینجور تو چشم میزند." انواع. "مثل آدمی که گردنش خیلی بلند است. نمیتواند مخفی کند سرش را. مثل کسی که زشتی تو صورتش دارد. این را نمیتواند بپوشاند."
«فغَما». "مثل کسی که دندانش جلوتر از فکش است. دندان میافتد روی لب." تشبیه دندان. "نمیتواند مخفی کند." جنایت شما این شکلی بود. راه فرار ندارد.
«و فی بعضها خرقاء شبهات» بعضی نسخههای دیگر اینجوری گفته: "آدم نادانی که هر کار بکند، نمیتواند خودش را عاقل جلوه بدهد. شبها چیز بد ریختی که هر کار بکند، نمیتواند خودش را خوشگل نشان بدهد. کاتلاء الارض و ملا السماء." آبی که از آسمان میریزد، یک جا نمیماند. مثل چوبی که تو زمین جاری میشود، یک جا نمیماند. جنایت شما این شکلی است.
این تعابیر خیلی بلند است. من هر کدامش را باید یک جلسه سخنرانی توضیح بدهم. دیگر حالا فرصت نیست. میخواهیم یک خطبه را [بخوانیم].
«أفعجبتم أن قطرت السماء دما؟» میفرماید: "شما تعجب کردید از اینکه آسمان دارد خون میبارد؟" بعد از ماجرای عاشورا، چهل روز آسمان خون میبارید. دو بار در عالم آسمان خون باریده؛ یکی بعد از شهادت یحیی پیغمبر و یکی بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام). اسنادش هم موجود است. یک کتاب چند سال پیش یکی از دوستان برای من آورد. انگلیس چاپ کرده بود این کتاب را. کتابش هم عربی بود. چند تا چیز را به تحقیقات علمی ثابت کرده بودند. عکسش بود، اسنادش بود. حالا هست، منزل ما، کتابش فکر کنم باشد اگر نداده باشم بهش. دونیم شدن ماه را اثبات کردند. شق القمر پیغمبر. ماه را قشنگ دیدند که دو تیکه است. از وسط شکاف برداشته، رشته تحقیقات کردند. "این یک تیکه، این یک تیکه جدا شده بوده، بعداً چسبیده بهش." نامنظم هم هست این برشی که خورده. قشنگ وسط نصف نشده.
یکی دیگر اینکه چهل روز باران خون باریده بر زمین. تاریخی که حساب کردند، شهادت امام حسین (علیه السلام) بوده. باران خون آمده بوده به هر جایی از زمین. ظهر عاشورا سنگی برمیداشتند، خون تازه میزد. هر جای زمین. مردم مدینه اینجور فهمیدند: "امام حسین (علیه السلام) کشته شد." امام حسین (علیه السلام) را تو کوفه، کربلا کشتند. تو مدینه، تو شام سنگ برمیداشتند، خون میزد. "در و دیوار میگوید از روی دیوار خون میریخت." کل عالم خون میبارید.
به حضرت زینب (سلام الله علیها) میفرماید: "شما تعجب میکنید از اینکه آسمان خون میبارد؟"
«و عذاب الاخرة أخزی» عذاب آخرت خیلی بدتر از این است. «و أنتم لا تنصرون». دیگر کسی به شما کمک نمیکند در قیامت. این مهلتی که خدا به شما داده، یک وقت باعث نشود که شما جوگیر بشوید. "کار بزرگی کردی؟" پس چرا زنده ماندیم؟ چرا عذاب نازل نشد؟ چرا نابود نشدیم؟ خدا فرصت داده. سر وقتش حساب همه شما را میرسد.
حضرت زینب (سلام الله علیها) به مردم کوفه میگوید: «فانّه لا یُحفظُ البِِدار». اینجوری نیستش که کسی وادار بکند خدا را، که خدا عجله بکند. خدا جوگیر بشود، عجله بکند کسی را نابود بکند. خدا صبور و حلیم است. سر وقتش. «و لا یُخاف فوتَ السرّ». خدا نمیترسد که وقت انتقام را از دست بدهد. تعابیر زینب کبری (سلام الله علیها) دارد حرف میزند. اوج توحید است. «و إنّ ربّکم لَبَالمِرصاد». خدا برای شما کمین کرده.
راوی میگوید: "به خدا قسم تا آن روز مردم آنقدر حیران ندیده بودم. مردم کوفه را حیران و قد وضعوا ايديهم فى أفواههم." دیدم همه مردم با دست به دهن میزنند. بعد از این سخنرانی همه به هم ریختند. یک پیرمردی کنار من ایستاده بود. «یبکی حتی اخوذلت لیته». آنقدر گریه کرده بود، محاسنش خیس شده بود. دیدم دارد میگوید: «بأبي أنتم و أمّی، کهولکم خیر الکهول، شبابکم خیر الشباب، نساءکم خیر النساء، نسلکم خیر النسل، لا يخزى و لا يبزى». یک پیرمردی داشت گریه میکرد، خطاب میکرد به حضرت زینب (سلام الله علیها): "پدر و مادرم به فدای شما! پیرمردهایتان بهترین پیرمردان، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان، نسلتان بهترین نسل. شما نه ذلیل میشوید نه مغلوب."
یعنی چی؟ مردم کوفه فهمیدند اینها بودند که شکست خوردند، نه حسین بن علی (علیه السلام). اینها باختند. دستگاه الهی اینجوری است. گاهی آدم یک دروغی میگوید، کارش راه میافتد. دروغ گفتی، کارت راه افتاد. ولی خودت باختیها، خودت جا ماندی، خودت عقب افتادی. کارت راه افتاد. ظاهرش این بود که پیروز شدی ولی باطنش این است که شکست خوردی.
اینجا بود. ادامه روایت. حالا تو کتاب احتجاج طبرسی این را نقل کرده. میگوید که امام سجاد (علیه السلام) خطاب کردند: «اسکتی یا عمتی! اسکتی». خطاب کردند به حضرت زینب (سلام الله علیها): "عمه جان، بس است. «باقی عن ماضی اعتبار» اگر اینها میخواهند عبرت بگیرند، بسشان است. «و أنت بحمد الله عالمه غیر معلمه». تو به حمد الهی عالمی هستی که معلم نداشتی، یعنی خود خدا تو را تربیت کرده. «زینب فهمت غیر مفهمه». آدم فهیمی هستی که کسی به تو تفهیم نکرده. «ان البکاء و الحنین لا یردان من قد عَبَدة الده». گریه و ناله برای کسی که خودش را بدبخت کرده، دیگر اثر ندارد."
این خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) است. این نکته را هم بگویم. عرض من تمام. این خطبه تمام شد. هدیه به حضرت زینب (سلام الله علیها) یک صلوات بفرستید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
خطبه را داشته باشید با خودتان. مجلس بگیرید فقط برای خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها). کار را بکنید حتماً. خیلی این خطبه قیمتی است. خیلی ارزش دارد، خیلی ارزش دارد.
چند تا از بزرگان نقل کردند. ماجرا از یک نفر نیست، از چند نفر نقل شده. روز رحلت حضرت زینب (سلام الله علیها) که خب میدانید چه روزی است، پانزدهم رجب. روز پانزدهم رجب که میشود، برخی بزرگان فرمودند ما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدیم. حضرت به ما فرمودند: "پانزدهم رجب که میشود، ملائکه تو آسمان جمع میشوند. این خطبه را میخوانند. خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه. آنقدر گریه میکنند."
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به بزرگان این را [فرمودند]. برخی بزرگان فرمودند، سندش را من [نمیگویم]. "آنقدر ملائکه در سالگرد رحلت حضرت زینب (سلام الله علیها) با خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) گریه میکنند، نزدیک است عالم متلاشی بشود." امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میفرمایند: "من میروم به اینها دلداری میدهم، آرامشان میکنم که عالم کُنفَیَکون نشود." این خطبه اینجوری است. تو ملکوت غوغا به پا کرده.
زینب کبری (سلام الله علیها)! این خطبه زینب (سلام الله علیها). مظلومیت زینب (سلام الله علیها) شوخی نیست. میرزا تبریزی میگوید که در عالم معنا خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رسیدم. عرض کردم: "آقا جان، «صباحاً و مَساءً» شما فرمودید برای امام حسین (علیه السلام) هر صبح و شب گریه میکنم. به جای اشک، نه آنقدر اشک میریزم که گریه کنم، به جای اشک خون گریه میکنم. بابت کدام مصیبتی که شما خون گریه میکنید؟ بابت مصیبت سیدالشهداست؟" امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: "نه. مصیبت، مصیبتی است که سیدالشهدا هم برایش خون گریه میکند."
گفتم: "آقا، مصیبت قمر بنیهاشم؟" فرمودند: "نه. برای مصیبت قمر بنیهاشم هم خون گریه میکنم."
گفتم: "تک تک مصیبت علیاکبر (علیه السلام)، علیاصغر (علیه السلام)؟" حضرت فرمودند: "نه."
گفتم: "آقا جان، پس کدام مصیبت برایش خون گریه میکنید؟"
فرمودند: "برای مصیبت اسارت عمه سادات."
خون گریه وقتی که عمه سادات را با دست بسته اسیر کردند. با رَخت اسا! دختر امیرالمومنین (علیه السلام)، وقار زینب (سلام الله علیها)، آن حیای زینب (سلام الله علیها)، آن شأن زینب (سلام الله علیها). زینب (سلام الله علیها)، چهار تا حرامی پست، بی آبرو، دست زینب (سلام الله علیها) را ببندند، شهر به شهر بکشانند. اسارت.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی.
شب جمعه، شب زیارتی حسین (علیه السلام) است. این راه دور با زبان زینب (سلام الله علیها) سلام بدهیم به حسین (علیه السلام). السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین.
"من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان." رحمت خدا به حافظ، چقدر زیبا گفته. "من که ملول گشتمی از فرشتگان، قال و مقال عالمی میکشم از تو." یعنی چی؟ اگر به زبان حضرت زینب (سلام الله علیها) این شعر را بخواهی بخوانی، یعنی این:
"حسین جان، من کسیام که آنقدر مقام دارم پیش خدا، آنقدر لطافت روح دارم، از نفس فرشتهها اذیت میشوم. من زینبم! ولی به خاطر تو همراه شمر شدم. منی که ملائکه برای همنشینیام کَمَنَد، حالا همنشین قاتلان شدم." شهر به شهر، منزل به منزل، با دست بسته.
آی زینب، آی زینب. الله اکبر از صبر این! چقدر تحمل کرد. یکی یکی پشت سر چه چیزهایی که ندیده. از ظهر عاشورا، یکی یکی فرق دریده و سر بریده. غروب عاشورا، سر به نیزه دیده. شام عاشورا، خیمههای سوخته، سرهای بیمعجر دیده. مجلس نامحرم، مجلس شراب دیده. خیزران دیده. الله اکبر.
شب آخر، شب جمعه است با این روضه تمام. مرحوم اشتهاردی در کتاب حضرت زینب (سلام الله علیها)، فروغ تابان، آنجا نقل کرده. این مرد، این داستان را میگوید.
وقتی زینب (سلام الله علیها) رسید مدینه، سوال کردند: "خانم جان، همه روضهها و مصیبتهایی که دیدی، کدام از اینها بیشتر از همه سختتر بود؟" فرمود: "همه مصیبتهای [کربلا]. مصیبت سه ساله حسین (علیه السلام). آنقدر تازیانه خود. بابا، بچه کوچک را با سر بریده بابایش آرام نمیکردند."
کیا رفتند سوریه؟ دیدند. آنهایی که تو حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها). یک اتاق مخصوص عروسک. هر کی نذر دارد، عروسک میآورد. رقیه (سلام الله علیها) یعنی بچه کوچک را با عروسک آرام میکنند. دارو پوش را زد. فاذن، یک وقتی سر بریده بابا را برایش [آوردند]. شروع کرد ناله زدن، شیون کردن، درد و دل کردن. "بابا، ای بابا!"
این جمله جگر من را آتش میزند. یکی از جملاتی که حضرت رقیه (سلام الله علیها) به بابایش گفت، این بود: "بابا، بچه یتیم اگه بابا نداشته باشه چه جور بزرگ بشه؟ بابا، بابا، بابا!"
"گیسویت را بریدهاند! مامان، صورتت خونیه. بابا، کی رگ گردنت را بریده؟ بابا، ببین بی پناه شدیم. بابا، چشم تو را."
بابا، بابا! از همه لباش گذاشت روی لبهای این. همه روضه خوانان، رقیه. ولی آن روضهای که جان رقیه (سلام الله علیها) را گرفت، لبهای حسین (علیه السلام). یعنی این دختر تازه فهمید تَرَکهای لب چقدر است. تازه فهمید خشکی لب بابا بوده. تازه فهمید چوب خیزران با بابا چه کرده. گذاشت، دیگر جان [نداشت].
آخه میگویند وقتی سر مبارک ابیعبدالله (علیه السلام) را برگرداندند، طبق این نقل، بردن سر مبارک را دادند. همه زخمهای سر و صورت را شستند. ولی یک زخم را هر کاری کردند خوب نشد. آن هم زخم لب حسین (علیه السلام) بود. آنقدر که این لب ترک شده بود.
السلام علی الشفاه الذابلات. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تو سلام بر لبهای "ذابلات". قابل میدانی یعنی چی؟ چوب درونت. چرا که این چوب آنقدر خشک است که با کمترین حرارتی [آتش میگیرد]. آ، به این چوب میگویند: ضابَه. یعنی لبها آنقدر خشک شده بود.
ای حسین، حسین، حسین، حسین ...
شب جمعه که میشود، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وقتی کربلا میآید، از بین این همه روضه فقط روضه لبهای تشنه را میخواند. «و من الماء ماءَ لم أُدْعَ إِلّا فی کربلاء». کفن و غیره بیا نبود. مگر حسین (علیه السلام) [کفن نداشت]؟ عزیزم. آخ اگر کشتن.
عادت ندارم [به آب ندادن]. چرا آمد؟
یکی قشنگ میگفت. میگفت: "نه تنها از آب هم مضایقه کردن کوفیان، از خاک هم مضایقه کردن کوفیان."
"اگر کشتند چرا خاک نکردند؟ کفن بر جسم نگردند."
حسین، حسین ...
«یعلم الذین ظلموا أی منقلبٍ ینقلبون». لعنت الله علی الظالمین.
جلسات مرتبط

جلسه یک : نقش تعیینکننده حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در پیروزی فکری عاشورا
جهاد فرهنگی حضرت زینب(س)

جلسه دو : روانشناسی مردم کوفه در کلام حضرت زینب (سلاماللهعلیها)
جهاد فرهنگی حضرت زینب(س)