معنای لقب «عقیله بنیهاشم» برای حضرت زینب سلاماللهعلیها
مقایسه عقلانیت حضرت زینب با عقلانیت ادعایی یزید
نقش عقلانیت در دوران ظهور و تکامل احلام مردم
مفهوم «جاهلیت اخری» در قرآن و تطبیق آن با عصر مدرن
تبرج جاهلی و ارتباط آن با فرهنگ سلبریتی امروز
تمایز عقلانیت عبودی با عقلانیت سکولار و لیبرال
جایگاه امام خمینی در معرفی عقلانیت انقلابی
دیدگاه امیرالمومنین علیهالسلام درباره عقل و شیطنت معاویه
تأکید بر عقلانیت بهعنوان رکن مکتب امام: عدالت، معنویت، عقلانیت
نسبت عقلانیت عبودی با فناوری و تحولات دوران ظهور
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
"زینب صبور"، "صبر حضرت زینب سلام الله علیها"، "شهامت حضرت زینب سلام الله علیها" و "معنویت حضرت زینب سلام الله علیها"؛ ولی جان کلام و جان مطلب در این اسم و این لقب است: "عقیله بنی هاشم".
«عقیله» طبق آنچه در مباحث ادبیات عرب و در علم صرف مطرح میشود، وزن فَعیلَة مبالغه را میرساند؛ حالا یا صفت مشبهه است یا مبالغه. به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، این «تا» (تاء) در عقیله، «تاء» مبالغه است و برای مرد و زن هم فرقی نمیکند؛ چه مرد و چه زن، جفتش واژه «عقیله» به کار میرود، مثل «علامه». خوب، واژه «عقیله» یعنی کسی که در اعلادرجه عقلانیت است و دیگر بیشتر از این فرض ندارد عقلانیت برای کسی.
خب، ما این را کمتر به آن پرداختیم، مخصوصاً حالا یک ذهنیتهایی در مورد جنس نسوان هم گاهی مطرح است، برخی روایات هم از آن طرف میآوریم، درحالیکه این روایات اینوری را هم باید نگاه کرد. بله، در نهجالبلاغه امیرالمومنین، تعابیر خاصی دارند بعضاً درباره برخی خانمها و در مورد جنس زنانه که البته در مورد جنس مردانه هم بالاخره تعابیر دیگری آن طرف هم هست. بالاخره طبیعت این جنس اقتضائاتی دارد؛ عاطفه در این جنس بیشتر است و نرمافزاری که باید کنترل بکند، مسائل اجتماعی را تحتالشعاع عاطفه قرار میگیرد بسیاری از اوقات. ولی خب، این لقب «عقیله» برای حضرت زینب سلام الله علیها، خیلی معادلات را به هم میریزد. یک زن در اعلادرجه عقلانیت! خیلی باید روی این تأمل کرد. ما این وجه «عقیل» و «عقیله» حضرات معصومین را کمتر به آن پرداختیم، باید اعتراف بکنیم و این از نقایص ماست، ایراد ماست.
بعد، آنوقت اینجور میشود که بعضیها میآیند پز میگیرند برای عقلانیت، بادی به غبغب میاندازند، میآیند میگویند: "ما عقلانیت، شما تحجر!" شما تحجر! همان بادی که یزید به غبغب انداخته بود. دوره این حرفها دیگر تمام شده است. اینها دیگر تحجر است. زمانه عوض شده، دنیا دیگر اقتضائاتش فرق میکند. دوره اینجور بساطهایی خیلی لیبرالمسلک بود، یعنی دقیقاً شما میخواهید تطبیق بدهید با کاراکتر امروزی، تیپ شخصیتیاش، تیپ لیبرال بود. آدمی که... بله، میگفت. دوستی داشتیم از مبلغین بینالمللی، میگفت که فلان طلبه رفته بود تبلیغ در اروپا، میخواسته صحبت بکند در محرم برای مردم. حالا این هم طلبه ساده رفته بوده برای منبر، گفته بوده: "آقا، یزید خیلی بد بود. عرق میخورد، با سگ بازی میکرد، زنا میکرد." خب، یارو زد، گفت: "ننه منم همه این کارها را میکند، این چی دارد میگوید؟! کی این کارها را نمیکند؟!" یعنی دقیقاً تیپ شخصیتی آدم، اینجور آدمی است که باید فقط گفت: حیف که این آدم... این آدم باید در قلب آمریکا و اروپا به دنیا میآمد، قشنگ حالش را میبرد. حیف بود این بدبخت اینجا، چرا امکانات نبود، در شام به دنیا آمد!
خب، این میشود نماد عقلانیت. بعد جالب است، الان هیچکس جرئت ندارد از یزید دفاع بکند. یک چهره کاملاً منفور، یک آدم کاملاً بیعقل. شما بین خود اهل سنت که حتی روی معاویه هم حساسیت دارند، شما در مورد معاویه نمیتوانید جلوی اینها موضع تندی بگیرید، ولی در مورد یزید که خلیفه است، مگر خلیفه نیست؟! خلیفه پیغمبر نیست؟! میگوید: "نه، حالا این... این یکی را ولش کن، این مشکل داشت." چی میشود که به محاق میرود این مدل عقلانیتی که یزید مطرح میکند؟ چون طلوع میکند عقلانیت حضرت زینب سلام الله علیها، مابین عقلانیت. خیلی کار داریم. دوران ظهور، دوران طلوع عقلانیت است. امام عصر وقتی تشریف میآورند، احلام مردم را کامل میکنند. البته این سیستمی دارد، جریانی دارد، روندی دارد. همینجوری نیست آن روز اولی که آمدند اشاره کردند و همه فیکون شد. ما خیلی تصورات کاریکاتوری داریم نسبت به جریان ظهور. جریان ظهور کاملاً روال طبیعی خودش را دارد. اینهایی هم که عقلشان کامل میشود، اول آن حلقه اول ارتباطی با امام عصر، اینها را حضرت عنایت میکنند، اشاره میکنند، عقلشان کامل میشود. حالا آن هم عقل کامل میشود، چه اتفاقی میافتد؟ چی میشود؟ آنوقت توسعه میآید روی مدل عقلانیت دینی، سیاستورزی میآید روی مدل عقلانیت دینی، فرهنگ مدلش میشود مدل عقلانیت دینی.
آنهایی که الان دقیقاً برعکس است، تعبیری که از آخرالزمان میشود چیست؟ در روایات تعبیر به "جاهلیت اخری" است. آقا، دیگر جاهلیت نیست که! در سوره احزاب، آیه ۳۳ در ماجرای تطهیر و اینها، خب ما این تکه را خیلی واردیم: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» ولی قبلش چیست؟ «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ». جاهلیت اولی! ببینید مفسرین چه کردند با این واژه! حالا ظاهراً پیغمبر امت را گذراندند، عبور دادند از جاهلیت. دوران جاهلیت بود که پیغمبر مبعوث شدند و آمدند و تمام شد، دیگر دوره جدیدی آغاز شد. قرآن چه میفرماید؟ میفرماید که: شاخصه جاهلیت این بود که اهل تبرج بودند. جالب است که قرآن در مورد جاهلیت روی دو سه تا نکته دست گذاشته است؛ یکی «حمیت الجاهلیه»، یکی «تبرج الجاهلیه». بعد تازه آنجا که همین عطر را میگوید، جاهلیت اولی ندارد، فقط وقتی «تبرج» را میگوید، جاهلیت اولی دارد. یکی روی این بدهبستانهای جاهلانه، زد و بندهای و تعصبی این دست را میگذارد، میگوید: این از شاخصهای جاهلیت است. یکم روی تبرج، خودنماییهای، یعنی دقیقاً سیاست و اقتصاد امروزی سکولار لیبرال حزبی، مظهر حمیت حزب و بیبندوباری مظهر تبرج تبرج.
حالا دم تبرج برای بحث مفصلی کرده، من نمیخواهم الان واردش بشوم. تبرج یعنی چی؟ هرجا هرکی هر نوع پوششی داشت، این تبرج میشود؟ یا نه؟ نه، فعلاً بحثمان نیست. تبرج گفتند از برج میآید، همانجور که برج تو دید دیده میشود. تبرج هم باز بحثهای ادبی دیگر، حالا خیلی نباید اینجاها اینجور بحثها را کرد. تَفعُّل گفتند معنای مطاوعه میدهد، پذیرش. کسی بپذیرد خودش را به این حالت درآید، برج باشد، در دید مردم باشد. اینی که امروزیها بهش میگویند سلبریتی، تو این فضاهای شبکههای اجتماعی، این تبرجی است. اصل تبرج اینهاست. خودت را بکشی، کاری که بیشتر بگیری، دیده بشوی، بیشتر ویو (دیدهشدن) بشود، این میشود تبرج. بعد شما این را برایش مدیریت بیاوری، نرمافزار طراحی کنی، سختافزار طراحی کنی. مسابقه بشود، مسابقه تبرج! خیلی در مورد اینها حرف است. حالا ما مقداریاش را نوشتیم، بعداً باید عزیزان مراجعه بفرمایند اگر خواستند، در نقد اینجور شبکههای اجتماعی اینها مدل، مدلی که پشتش بوده، عقلانیتی که پشتش بوده، تبرج بوده، تبرج.
بعد قرآن تبرج میگوید: "این چیست؟ این شاخصه جاهلیت فرمایید اولیٰ." خب، چرا اولیٰ؟ "اولیٰ" وقتی میآورند که یک "اولیٰ" باشد، یک "اُخریٰ" باشد. مفسرین بروید ببینید در ذیل این آیه چه فرمودند؟ فرمودند: "ما یک جاهلیت اخریٰ هم داریم." تفسیر نمونه خیلی بحث خوبی کرده ذیل این آیه. آنجا میفرماید که مقایسه میکند امروز را با دوران جاهلیت پیغمبر. میگوید: "امروز بدتر است یا آن موقع؟" میگوید: "آن موقع فقط دخترها را میکشتند، امروز هم دختر را میکشند، هم پسر." خاکش میکردند، الان میآیند کورتژ میکنند توی دستشوییها سقط میکنند. آن موقع فلان میکردند، الان اینجور میکنند. آن موقع آنجور میکردند، الان اینجور میکنند. ده بیست تا مقایسه.
خداوکیلی راست میگوید. جاهل نبودند، خیلی آدمهای عاقلی بودند، خیلی خوب زندگی میکردند، خیلی سر به راه بودند. جاهلیت مدرن. بعد امام باقر فرمودند که: "جاهلیتی که امام زمان باهاش مواجه میشود، بدتر از جاهلیت اولیٰ است." چون آنجا پیغمبر آمدند با یک سری آدم درگیر شدند که اینها سنگ و چوب و اینها را میپرستیدند. امام زمان میآید با آدمهایی مواجه میشود که اینها اتم میشکافند. بعد حضرت فرمودند که: "حالا تو قالب دینیش." این خیلی روایت عجیبی است از امام باقر. "مهدی ما با کسانی مواجه میشود که مفسرین قرآن هستند، با قرآن روبهروی مهدی میایستند." اینها فولاند، این آیات را خوب بلدند که برای چه حرکتی کدام آیه را استفاده بکنند. خوب بلدند چیکار بکنند با مفسرین، مفسرینی که جاهلاند، جاهلاند! مفسر میآید میگوید که: "مردم را از این مناظر زیبا محروم نکنید!" دارد تبرج را تئوریزه میکند. قرآنی تبرج را تئوریزه قرآنی بکنی، جاهلیت اخریٰ را بکنی قرآنی، اصلاً فَکت (واقعیت) قرآنی بهش بدی، خیلی هنر میخواهد! امام زمان با اینجور آدمها چه باید درگیر بشوند؟ به چی باید استناد بکنم وقتی همه چی دستش است، همه را بلد است؟
خوب، مشکل چیست؟ مشکل این است که عقلانیت نیست، جاهلیت اخری. عقلانیت چیست؟ اینها را باید از حضرت زینب سلام الله علیها آموخت: «عقیلة بنی هاشم»، «عقیلة عرب». خیلی تعبیر بلندی است، هرچند ما بیشتر از اینها را بر حضرت زینب قبول داریم: «عقیلة عالم»، «عقیلة عالمین». کی به گرد پای این حضرات میرسد در عقلانیت؟ خوب این عقلانیت چیست؟ این عقلانیت جریانسازی عبودیت است. عقلانیت یعنی عبودیت. «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» (عقل آن چیزی است که با آن رحمن پرستش شود و بهشت با آن کسب شود). عقل ابزار پرستش است. عقلانیت یعنی کانال عبودیت. عقلانیت یعنی عین عبودیت. عقلانیت یعنی عبودیت. «عقیله» یعنی عبد عاقل، یعنی عابد، یعنی متعبد.
خب، الان چقدر فضای دنیا این را دارد نشان میدهد؟ چقدر عقل گرایند؟ میدانم کجا آدم مؤمن و متعبد را عاقل میدانند؟ کجا امام خمینی را عاقل میشناسند؟ با بیرون کار نداریم، خودمان! اینهایی که الان اصحاب ورشکسته حضرت امام، خیلیهایشان ورشکستگان سیاسی، چپ کردههای سیاسی. اینها تعریفی که دارند از سیاست و تعامل با دنیا و مدیریت اجتماعی، مدیریت سیاسی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، تصویری که دارند نشان میدهند چه ربطی با امام دارد؟ امام کجای این تصویر است؟ چقدر امام عاقل محسوب میشود در برابر این تصویر؟ چقدر امام زد و بند داشت؟ اینجوری با دنیا. برخی از همین حضرات که الان کارکشتههایی هستند، نمیخواهم خیلی باز صحبت بکنم. الحمدلله شما همهتان عاقلید، معنای اصلیاش را میفهمید، کی دارد کجا را میزند.
برخی از اینها بعد از ماجرای حضرت امام رضوان الله علیه که فتوا دادند قتل سلمان رشدی را، اینها تحصیلکردههای آنور بودند. وقتی که آنور درس میخواندند، اینها برآشفته شده بودند، آشوبیده بودند، آمده بودند گفته بودند که: "این پیرمرد دارد دنیا را علیه ما میشوراند! کجای این کار عاقلانه است؟!" بعد دیدید اینهایی که آن موقع عقلانیتشان اینجور بود، بعد چی شد؟ سر از کجا درآورد؟ کجای جهاد عاقلانه است؟ کجای استقلال عاقلانه است؟ "سیستم نظامیات را تعطیل کن، مثل ژاپن میگردانم، برایت میفرستم بیاید بگردد. عقلانیت را ببین! ژاپنیها قشنگ دارند پیشرفت میکنند. هوش، عقلانیت، نماد عقلانیت کیست؟ کجاست؟ ژاپن!" رسماً گفتند توی دورههایی، گفتم: "ما میخواهیم به کجا برسیم؟" خواندید اینها را یا نه؟ ژاپن اسلامی.
خیلی دارم پرت صحبت میکنم، سنگین حرفها. بیایم اینور، بیایم آنور، برم کجا؟ برم. گم شدیم. قشنگ بلدم، هر طرفی خواستی میتوانم برم. ورود ممنوعم. چندتایی آمدم. خلاصه دیگر حرف عقلانیت ماست. شما هرچی بخواهید ما همانو به امام صادق علیه السلام بعد از این روایت، خیلی عجیب است، در کافی شریف، اول کافی، کتاب العقل والجهل، عرض کرد که: "آقا جان، و اما فی معاویه..." و اما ما کان فی معاویه، آنی که معاویه داشت چی بود؟ پس این عقلانیت؟ مردم میگویند: "او چقدر عاقل است!" خیلی دیگر ما حزباللهی باشیم، از باب عصمتش و اینها قبول داریم، نماد عقلانیت نیست. امیرالمومنین علم هستند، علم هم با عقل فرق میکند. خیلی حرکاتی کرده که اصلاً برای ما با منطق ما جور در نمیآید. یک دفعه یک جایی قطع رابطه میکرد، یک جایی میپذیرفت. سریع. یک مسئلهای پافشاری میکرد و سر یک مسئله دیگری راحت کوتاه میآمد. سر یک مسئلهای هرچی فشار میآوردند، میگفت: "کوتاه نمیآیم."
حالا خندهدار هم هست، بعضی حرفها را آدم از عوام میشنود، بیسوادی است دیگر، بدبختی است دیگر؛ از امیرالمومنین میخواهد نماد نشان بدهد. نماد چی نشان میدهد؟ قدرت علی را؟ نه، عقلانیت علی. آن یهودیه کجا ایمان آورد؟ "من آقا از یهودیها خوشم میآید!" نروید بگوییدها! یهودیها خوشم میآید، آدمهای عجیبی هستند. به تعبیر شهید مطهری میفرماید که "عجیبترین نژاد عالم" در مورد یهودیت و حماسه حسینی، "پیچیدهترین نژاد عالم" یهودیها. یهودیه این همه آدم گَگول تو مدینه بودند، وایسادند مثل ماست نگاه میکردند امیرالمومنین با دست بسته میبردند، دیدند یهودیه وایساده دارد شهادتین میگوید. گفتند: "این دیگر الان چیست؟ الان دیگر چه وقتی شهادتین است؟" عقلانیت علی گرفت من را! بابا اینها را قدرت علی گرفته بودشان، یک مشت آدم احمقاند اینها. فقط علی وقتی درِ خیبر را میکند، حال میآید. گفت: "نه، من درِ خیبر را دیدم، الان دست بسته را دیدم، فهمیدم یک عقلانیتی پشتش است، این گرفت من را."
بعد ما میآییم تصویر میکشیم از امیرالمومنین: شیر و شمشیر. خب، حالا این بدبخت برود دسته بسته ببیند که وای میایستد روبروی امیرالمومنین، داد میزند، میگوید: "یا مُضِّلَ المومنین! داد بزن، حرف بزن، عفو کن، بیرون کن، زندان کن، اعدام کن! چرا ما قدرت؟!" قدرت مهم است. عقلانیت امیرالمومنین، عقلانیت را ببین، تدبیر را ببین، اداره را ببین. بعد در مورد امیرالمومنین چی میگویند؟ عوام. دیدی میگوید که: "آقا، مثل علی خوب است بیاید همه را بزند، درو کند برود." چند کلاس سواد داری؟ "علی آمد درو کرد رفت." اعدامش کند؟! امیرالمومنین کی را اعدام کرد؟ آن شاخشان که طلحه و زبیر بودند. امیرالمومنین! برخورد بکند. تازه آنها رفتند لشکرکشی کردند، حمله کردند، ماجراهایی پیش آمد، مفصل. تاریخ امیرالمومنین را باید میلیمتری خواند. چی شد؟ بعد یک خرده گذشت، همین حزباللهیهای پای رکاب آمدند گفتند: "بیا تا بگو ببینم." شمشیر را گذاشتند... استغفرالله! "نه، اینجوری فایده ندارد، تو درست و حسابی غلط کرده ای." اینجوری میشود دیگر، فشار میآورد: "اینها را عزل کن!" بعد عزل که کرد، یک جاهایی میرسد دیگر کم کم میآید. بعد اصلاً نگاهش این است: امام را میخواهد.
برای همین خیلیها بیعتهایشان بیعتهای سیاسی سَلبی بود، فقط "نه به معاویه!" بورس انتخاباتهای خودمان دیگر. دوقطبیهایی که میشد و میشود. طرف سایه این هم با تیر میزند. تو این انتخابات پارسال یادتان است؟ طرف میگفت: "ای بگردم این عالم را باید به فلان فلان شده فلانی رأی بدهیم که آن فلان فلان شده فلانی رأی نیاورد." فضا اینجوری است دیگر. فضا وقتی اینجوری شد، دیگر عقلانیت حاکم نیست. هیجان غلبه، احساسات غلبه، قدرت تبلیغات، اصلاً عملیات معکوس برای تبلیغات چیست؟ عقلانیت برای فشار، برای توهین، برای تمسخر. ما بچههایمان را عاقل بار نمیآوریم. بگذارید رک صحبت بکنم. اگر تو مدرسهها بچهها را عاقل بار میآوردیم، تو دانشگاههایمان بابت تیکه و متلک و اینها بچهها چپ نمیکردند، عوض نمیشدند. من که بلد نیستم، ابزارش را ندارد، سپرش را ندارد، کف میزند کجا شلوغتر است؟ کجا بیشتر است؟ این است دیگر: «أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ». وقتی عقلانیت نیست، جالب است اکثریت میشود معیار. وقتی عقلانیت معیار نیست، اکثریت میشود معیار. اینور شلوغتر است، آقا به این بیشتر رأی دادند، بیشتر طرفدار دارد. این که دارد شلوغتر است، ندارد دیگر، نمیتواند تطبیق بدهد. تشخیص نیست، آن قوه فعال نیست. بعد ابتکار هم ندارد، بعد رو دست میخورد، بعد شکست میخورد، بعد...
ولی یکی میشود زینب کبری سلام الله علیها، میآید فضا را میریزد به هم. واقعاً پیچیده است کاری که حضرت زینب سلام الله علیها. فقط به صبر حضرت زینب کار داریم؟ بابا، صبر حضرت زینب مال عقلانیتش بود، حِلمش مال عقلانیتش بود، معنویتش مال عقلانیتش بود. آقا، من یک جمله تاریخی به شما بگویم. اول جمله را بگویم، بعد آیهاش را بخوانم یا اول آیه را بگویم، بعد جملهاش را بخوانم؟ اول آیه را بخوانم. آیه قرآن میفرماید که به جهنمیان میگوید که: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟» شما چی؟ شما را تو... حالا جای دیگری هم دارد، میگوید که: «أَوْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ.»
به نظرم «أَوْلَو کُنَّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ مَا کُنَّا مِن أَصحَابِ السَّعِیرِ» باشد. استاد ما میفرماید: "ما در جهنم هیچ آدم عاقلی نداریم، عاقل به جهنم نمیرود." حالا چقدر ما این تصویر را از بچههای حزباللهی توانستیم بسازیم؟ بیایند پز بدهند، بگویند: "ما که..." خب میدانید، اینها یک مشت متحجر فلان و اینها. "بابا آمریکا تو را راه نمیدهد!" تو دیگر کی هستی؟ "آمریکا راه نمیدهد، میخواهد بگوید من هم نمیروم." بعد وایستادی اینها را داری فحش میدهی فلان. خب آن هم که باز ما را راه نمیدهد. بهخاطر اینها. خوب ما هم نمیگیریم دیگر! حالا اتفاقاً یک مشت بیعقل مثل آنها، انگشت هم آنوری گرفت، باعث شده که هم این بیعقلها را دارد زجر میدهد، هم این با عقلها را. ماجرا این است، عزیز من. شریعتی: "آری، این چنین بود برادر." ماجرا این است.
بعد ما میشویم نماد "اُمل"، "بیعقل"، "بیتدبیر"، "بیسواد". بگو ماشاءالله! خوردی. دم از آنها. قشنگ پز میگیرد. به روایت امیرالمومنین میفرمایند که: "آدم متکبر احمق است." مفصل تک تک این صفات را بررسی بکنیم. آدم عاقل طبیعتش این است که متوازن میشود، مشورتپذیر میشود، ساکت میشود. آدم پرحرف، آدمهایی که عجولانه تصمیم میگیرند، سریع تصمیم میگیرند، به هیجان میآیند. امام در آن پیامی که به آن بابا داد که میخواست رهبر بشود، بعد از اینکه عزلش کردند، امام یک نامهای داد، آن اواخر عمر شریفشان که از خدا طلب مرگ کردند. آخر آن نامه: "از آنجایی که آدم سادهلوحی هستید و پس از من کشور را به لیبرالها واگذار میکنید، صلاح رهبری ندارید." و چه الان میدانید، ۳۰ سال است دارند کار میکنند. این آقا را نماد عقلانیت نشان میدهند. بعد ۳۰ سال فایل صوتیاش در میآید در مورد اعدام منافقین سال ۶۷. هنوز که هنوز است دارند تیزر میروند برای این بابا: "این خوب بود!"
ما چقدر کار کردیم برای اینکه امام را به عنوان یک آدم عاقل نشان بدهیم؟ آقا، در این فجر ما چقدر حرکت انقلابی سال ۵۷ را عاقلانه نشان دادیم؟ ما چقدر تسخیر لانه جاسوسی را عاقلانه نشان دادیم؟ نشان نمیدهیم. یک مشت آدم —دور از جون، دور از جون— دیگر جمع صمیمی خودمانیم دیگر، پسرخالهایم با هم. علاف، تنبل، بیکار و وَلو. آنور هم یک مشت آدم فعال، پرکار، قبراق، آماده. بعد میآیند ذهنیت میسازند، تصویر میسازند تا آنجا میرسد که آن بابایی که خودش از دیوار سفارت رفته بالا، میآید میگوید: "غلط!" آقا، ما رفتیم بالا غلط کردم! چقدر از اینها توبه کردند؟ از اینهایی که از آن دیوار سفارت رفتند بالا. اصلاً انقلاب میشود نماد هیجان. انقلاب نماد هیجان یا نماد عقلانیت است؟ شما بفرما!
شما میدانستید علامه طباطبایی رضوان الله علیه زیر خاکیه خطرناک هم هست! نمیدانم خوشتان میآید از این حرفها، حرفهای دیگر بزنم. طرف آمد چیز [در] اتوبوس گفت: "آقا، سلامتی فلانی صلوات." دیدیش که صلوات نمیفرستد از خودم روشن کن ضبطت را! محمد علامه طباطبایی، خیلی میدانید از آن کسانی نبوده که پیشقراول باشه تو جریان انقلاب. حامی انقلاب بوده، انقلابی بوده، حمایت، طرفدار امام بوده. یکی از دلایلی که علامه صف پای کار نیامده بوده، میدانی چی بوده؟ ایشان فرموده که: "انقلاب خیلی عقلانیت میخواهد." ایشان خیلی بعید میدانسته که بشود تو ایران انقلابی پیروز بشود. چون گفته: "پیروزی یک انقلاب یعنی مردم در اوج عقلانیت باشند که بتوانند نظامی را مستقر کنند." عمر شریفشان هم کفاف نداد که ببینند. ۵۹، ۶۰ رحمت الهی رفتند. خیلی عقلانیت میخواهد. مردم ما خیلی عاقل بودند.
بعد تازه، حدوث یک ماجرا یک مقدار عقلانیت، بقایش صد برابر عقلانیت میخواهد. بقایش. شما تو هر دورهای بیایی با یک دوره، با یک سری اتفاقات جدید، از این زاویههای جدید مواجه بشوی. بعد مردم مثل این تانک، تانکهایی که روی مینای گوجهای میرود. گوجهای. شما با پای مبارک وقتی بری رفتی هوا، ولی تانکها میآید روش تاپ تاپ تاپ صدا میدهد، انگار ترقه داری در میکنی. مردم سوار این تانک شدند با عقلانیت دارند میروند، با عقلانیتی که از امام گرفتند و امام در اوج عقلانیت بود. وقتمان گذشت.
حضرت آقا در مورد مکتب امام سه تا تعبیر دارد: "عدالت، معنویت، عقلانیت." گفت: "آقا، آنی که تو معاویه است چیست؟" این را داشته باشید. جلسه بعد اگر خدمتتان بودیم در مورد این بحث بکنیم. مردم معاویه را عاقل میدانند. حضرت فرمودند که: «لاَکِنَّهَا شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ، تَلْکَ الشَّیْطَنَةُ» (آن شبه عقل است، آن خود شیطان است.) آن عقل نیست، آن شبه عقل است، آن اسمش نکراست، اسمش شیطنت است. عقلانیتی که عقلانیت مدرن، عقلانیت لیبرال، عقلانیت سکولار چیست اسمش؟ «تَلْکَ الشَّیْطَنَةُ». بعد ببین کی بود این مرد بصیر حکیم که گفت: "اینها شیطاناند." "آمریکا شیطان بزرگ." یعنی قشنگ عقلانیت، عقلانیت شیطانی است، نرمافزار نرمافزار شیطانی است. طراحی، طراحی شیطان، پهلو هم میزند، قشنگ پهلو میزند. شبیه بالعقل. کار شیطانی شبیهسازی است. هرچی تو جبهه حق هست، یک بدل، یک جنس چینی برایش میسازد. هرچی بگویی برای [آن] ساخته. دیگر بعضیهایش میخواهم مثال بزنم، بحث خطرناک میشود، میریزیم سرم، که مثلاً بخواهم بگویم چی که نباید بگویم. بگویم دیگر همان میشود. مثال، مثالش و طلبتان باشد در موردش صحبت بکنیم که [در مورد] چیهایی است که از اینها دل ما را میبرد با عقلانیت سکولار.
بعد با عقلانیت عبودیت موعودعبدالرحمن. اگر بخواهد طراحی بشود، چی میشود؟ همینقدر فقط بهتان بگویم: اگر تکنولوژی، خیلی حرف پرت استها، فقط شنیده باشید دارم میگویم، میخواهم بگویم تمام بشود بحث. با عقلانیت مدرن شما باید بنزین بسوزانی، بفرمایید، آلومینیوم داشته باشی، چه میدانم آلیاژ فلان. بعد رو به راه باشد، چه میدانم چقدر باید استخراج بکنی از معادن، بعد چقدر باید آلایندگی تولید بکنی که بخواهی مثلاً مسافت یک ساعته را چند دقیقهای بروی، ۱۰ دقیقه. با عقلانیت عبودی چه اتفاقی میافتد؟ در روایت فرمود که: "ابرها میآیند پایین." در دوران امام زمان، مردم عاقل شدند. وقتی عاقل شدند، خود عالم خودش را در اختیار این عبادالله قرار میدهد. بعد میفرماید که: "ابر تندرو داریم، ابر کندرو داریم." خیلی روایاتش عجیب است. اینها را تو فضای دانشجویی من معمولاً نمیخوانم. تو فضای دانشجویی، خیلی عذر میخواهم، با همان عقلانیت "تلک النَکراء" فحش دادم چی بود؟ الان تعریف کردم ازتان. با همانها انس دارند. عقل عبودیت از شما، شما را عاقل میدانم که این حرفها را دارم باهاتان میزنم. یک خرده احساس میکردم جمع یک جور دیگر است، میزنم تو همان عاقلی.
فرمود: "ابر تندرو داریم، ابر کندرو داریم. بعد بسته به درجه عبودیت طرف، ابرش هم فرق میکند." طیالارض بین اولیاء خدا اینجور بوده، مثلاً طرف اگر شبش حال خوشتری داشته، طیالارض که میکند با سرعت بیشتر میرود، بهتر میرود، بدون توقف میرود. وقتی حالش، سیر بندگیاش کمتر بوده، ضعیفتر بوده، سیر مادیاش هم ظاهریش، چون تطابق بین مُلک و ملکوت است. این جمله را داشته باشید: عقلانیت عبودی میآید تطبیق میدهد مُلک و ملکوت را. بعد آنوقت ملکوت که روح مُلک است، او میآید اداره میکند مُلک را. سنگین بود، نوش جانت. خدایا، به ما عقلانیت... نمیدانم دعایش بدهها! چون میگویند که تنها چیزی که به اندازه مساوی تقسیم شده، عقل است. هیچکس دعا نمیکند بیشتر بشود. همه را میخواهند، همه مردم همه چی میخواهند. عقل همه دارند به اندازه کافی. حالا من که در خانهام احساس میکنم ندارم، خدایا به ما عقل بده.