‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا قاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا
ادامه بحث دیشب را بدون هیچ وقفهای ادامه میدهیم و پی میگیریم و دیگر مقدمات بحث را تکرار نمیکنیم. وقتمان کم است و مطلب هم زیاد.
یک مراجعه تاریخی داشته باشیم به آنچه که در سقیفه گذشت. شاید کمتر اصل ماجرای سقیفه بررسی شده باشد. شماها الحمدلله – اغراق نیست، تملقم نیست، میدانید من دیگر کلاً اهل تملّق و اینها نیستم، تعارف ندارم و اینها که واضح بود – وقتی میگویم باهوشید، یعنی واقعاً باهوشید. یعنی بخش عمدهای از سخنرانی بنده – حالا ممکن است نباشیدا! – مباحث و خیلی از نکات، به حساب اینکه شما باهوشید، اول مطلب گفته میشود، آخر مطلب خودتان میگیرید. دیگر وسطش میافتد و مطلب به آن سرانجامی که بخواهد در بحث برسد، نمیرسد. این لیست مباحث گاهی کنار، همیشه و متراکم میشود. از این جهت من اشاره را بکنم، شما گرفتید.
خیلی دوست دارم امشب روی این بحث سقیفه، خودتان برای خودتان تحلیل تاریخی و تحلیل سیاسی داشته باشید. امشب وقت نداریم با هم مفصل تحلیلش بکنیم، ولی شماها خودتان تحلیلش را داشته باشید؛ یعنی هر گوشهاش را سریع تطبیقی بدهید، یک مراجعهای بکنید، ببینید دارد چه میشود. آن مدلی که در سقیفه رخ داده، ترفندهایی که زده شده، شگردهایی که به کار رفته – هم بحث دموکراسی، هم بحث افکار عمومی، بحث رسانه – مباحث، واقعاً از ابعاد مختلف میتوان وارد این بحث شد و سقیفه را از زوایای مختلف بررسی کرد و هر کدام چند واحد درسی باشد که ببینید چه رقم خورد در این واقعه و با شرافتترین و معتبرترین انسان جزیرهالعرب بعد از پیغمبر اکرم، حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها، به راحتی آب خوردن تنها و بیاعتبار شد. فاطمه زهرا رسماً توی مسجد، بدترین توهینها را به حضرت زهرا سلامالله علیها کردند که من اصلاً آدرس میدهم که بروید بخوانید. فاطمه زهرا را به مسئله فاطمه زهرا... به هیچکس صدایش در نیامد. در مسجد پیغمبری که آب وضوی او را نمیگذاشتند به زمین برسد، با هوا تبرکی برمیداشتند. من دیگر نمیخواهم وارد روضه بشوم، با آن دست چه کردند. کار نداریم. چطور توی سه روز یک ساختاریه، منافقین آن خلل و فرج، ساختار تشکیلات نظام پیغمبر اکرم را میدانند کجاهاش آسیبپذیر است. آن – به قول شماها – به قول بچههای کامپیوتر، "باگ"های سیستم پیغمبر و روی همینها مانور دادند و رویش حساب باز کردند برای اینکه سقیفه تشکیل بدهند و میدانند روی همین باگها میشود. باگهای ساختار ولایی چیست و فتنهها از کدام رخنهها – فتنهها، رخنهها، فتنهها از کدام رخنهها سر بیرون میآورند – و باهوشید، اهل اطلاعید، اهل تحلیل که اصلاً نیازی نیست من خیلی از این بحثها میخواهم جزئی توضیح دهم، خودتان فرحزاد جوجه را زدیم به بدن برگشتیم، اصلاً نیازی به این...
این باگها را ببینید. یکیاش بحث جناحبندیای مهاجرین و انصار است. پیامبر اکرم به شدت با این مسئله مخالف بودند که بخواهد دستهبندی شکل بگیرد به اسم مهاجرین و انصار. انصار از مهاجرین پذیرایی کردند. اصلاً مهاجرین و انصار کی بودند؟ پیغمبر از مکه کجا به کجا رفتند؟ از مکه به کجا؟ مدینه. وقتی از مکه آمدند مدینه، یک طایفهای در مدینه از پیغمبر حمایت کردند، گذاشتند یک طایفهای هم که از مکه پا شدند بعد پیغمبر، آمدند به پیغمبر ملحق شدند. یا تو درازمدت، در مدینه انصار خانههایشان را به مهاجرین میدادند. روابط مهاجرین و انصار مال توست دیگر. اصلاً تو درازمدت هم معلوم نمیشد؛ قاطی بودند، یکی بودند. یکی از باگها جناحبندی. یکی از باگها عرب و عجم. باز خود قریش... اینها همه باگهایی بود. یکی از باگها قبیلهها: بنی فلان، بنی فلان، بنی فلان. این دستهبندیها، این رتبهبندیها... این یک باگ جدی است و استعمار همیشه روی اینها مانور جدی داده. من قبلاً – آن مجتمع امیرالمؤمنین که جلسه داشتیم – در مورد این یکی دو شب صحبت کردم، در مورد اینکه اصلاً کار شیاطین همیشه با این مرزبندیها پیش میرفت و در مورد انگلیسیها، کاری که در منطقه ما کردند: جنگ جهانی، این امپراتوری عثمانی را تبدیل به ۱۸ کشور کردند. آن خانم بل در عراق و کارهایی که اینها کردند که همیشه با یک مرزبندیها و این دستهبندیها و اینها کار اینها پیش میرود. البته بعضیشان طبیعی است؛ یعنی خود ماها بالاخره یک حسّاسیتهایی بینمان هست. این را فعالش... یک زمینهاش هست: مشهدیها، شهرستانیها... یک زمینههای حساسیتی هم که معمولاً هست فعال کرد، به جان هم انداخت.
ماجرای سقیفه از این باگ شروع شد. حسابی رویش مانور دادند: مهاجرین و انصار، اوس و خزرج. اینها یک زمینه خیلی خوبی بود برای این مدیریت. البته در دموکراسی اتفاق دیگری میافتد. دموکراسی هم نمیتوانیم فاصله بگیریم، خودش یک مدل ولایت است. دموکراسی در برابر ولایت نیست، این چیزی است که دیشب... ولایت کیست؟ دموکراسی ولایتِ قدرت و ثروت است. ولایت الله، ولایت عدالت و معنویت است. ولایتِ علم و تقواست، به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی.
این آثار خوبی هم که در مورد ولایت فقیه نوشته شده، خب دیگر دوستان خودشان باید بروند مطالعه بکنند. جایش نیست که بخواهیم بیشتر بحث بکنیم. کتاب "ولایت فقاهت و عدالت" از آیتالله جوادی آملی، کتاب خیلی خوبی است. آثار آیتالله مصباح یزدی، آث... زمینه چاپ شده. آثار آیتالله مؤمن در مورد ولایت فقیه، آثار خیلی خوبی است. آیتالله منتظری، یکی از بهترین آثار در مورد ولایت فقیه نوشته، اثرشان... رأس آثار دندان. ولایت فقیه آذری قمی همینطور. عرض کنم خدمتتان که آنجاها همین بحث، این ولایت، ولایتِ علم است و معنویت است و تقواست و این حرفها. در برابرش ولایتِ قدرت است و ثروت است و از این حرفها. در طول تاریخ دورههای مختلف، شکلهای مختلفی پیدا کرده. یک شاخصش میشود فرعون. یکیاش فرعون است. یکیاش دموکراسی. اَه، دموکراسی امتداد فرعون است. بدتر از هر فرعونی هم از هر حکومت دیکتاتوری بدتر است. چرا؟ چون همان قدرت و ثروت. فقط آنجا شما فرعون را میبینی، میدانی قدرت و ثروت دقیقاً دست کیست. به که داری باج میدهی، به که داری سواری میدهی؟ تو دموکراسی نمیبینیاش.
دریاچههای مصنوعی را دیدید؟ دریاچه مصنوعی. حالا شما چطور بین شما یک سری شکافهای واقعی هست، یک سری زمینههای شکاف هست. اینها را فعال میکند، شما را به جان هم میاندازد. آن که برعکس است. تو دموکراسی یک مشت آدم همپیاله، الکی بین اینها اختلافنمایی میکند. میگوید انتخاب کن یکی از اینها را. "دعوای زرگری" شنیدهاید؟ ملتم حس انتخاب و تفاوت احساس کنند. احساس میکنند، انتخاب میکنند. تفاوتهای نظام حاکم بر آمریکا با نظام ما در جمهوری اسلامی که تفاوتهای بامزهاش چیست؟ آنجا مینشینند برنامهریزیها را ۵۰ ساله میکنند، برنامهریزی ما ۴ ساله. آنجا دولت ندارد، دولت میآید برنامه ۵۰ ساله را اجرا میکند. یک پیوستی دارد این بحث ما که آن پیوست یک بحث مفصل یک ماه است. باید بنشینیم. نفاق. منافق نداریم؟ یکی از باگهای جدی ساختار ما، منافقین. رویش فکر بکنیم و باهاش چهکار کنیم. این طرف ماجرا ۵۰ ساله میبندد. ترامپ، اوباما، تقی، نقی. هیچ فرقی اینها با هم ندارند. هر که میآید برنامه دارد، پیش میرود. امتیاز بگیرم. ساختار دموکراسی، جناح که از آن ریشه درآمده. انتخاب کنید. برای اینکه نظام تأیید کنیم. اصل ولایت است. نه ذیل ولایت. اصل ولایت کجاست؟ زوردارها و پولدارها. با آنها بحث بکنیم، کَلکَل بکنیم. همه ذیل ولایت پولدارها حضور دارند. باشند که نوکری کنند برای زوردارها و پولدارها. پولدارها کیان؟ صهیونیستها. بعد این احزاب، جناحبندیها، اینها خیلی ازش کار میآید.
ماجرای سقیفه را ببینیم چهکار کردند. از کتاب حضرت آیتاللهالعظمی سبحانی برایتان بحث سقیفه را از روی متن کتاب میخوانم؛ چون این بحثها چون خیلی اتهامانگیز است، میگویند تو... چون کتاب آیتالله سبحانی به عنوان یک مرجع موثق، یک فقیه عادل، تاریخدان و متکلم – یعنی به معنای کسی که در علم کلام صاحب قدرت و وارد است – از این منظر از جایگاه ایشان مطلب را برایتان میخوانم.
میگویند که پیکر پاک پیغمبر هنوز روی زمین بود. مسلمانها در انتظار مراسم تجهیز پیامبر بهسر میبردند. یکهو دو نفر از مخالفان سعد بن عباده - حوصلهها سر نرود، "مشغولالذمه" میگویم، "مشغولذمّه" میگویند، چی میگویند؟ "زومبه!" اگر حواستان پرت شود، حواستان باید جمع باشد دیگر. من امشب زیاد میخواهم بخوانم از بیرون توضیح دهم - عباده در بین ... - از انصار، از کدام دسته از انصار بود؟ از خزرجیها. دو تا از مخالفهای سعد بن عباده که میشدند از اوسیها، از راه رسیدند، به ابوبکر گفتند: "که نطفه فتنه در حال انعقاد است. آنها در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدهاند، میخواهند با سعد بیعت کنند." پس پیغمبر از دنیا رفتند. اینها رفتند. اول انصار. مهاجرین بیرون بودند. اوس و خزرج رفته بودند تو سقیفه بنی ساعده. آنجا جمع شده بودند برای اینکه انتخاب بکنند. سرانشان کنار بدن پیغمبر بودند. اینها سریع دویدند رفتند. چقدر قشنگ! اینها را امیدم که ندارید که بخواهند فیلم بسازند، انیمیشن بسازند... اینها. فیلم سینمایی دارد؟ انیمیشن دارد؟ هیچی ندارد! رُمان، کتابی، داشتم شاید نشود چاپ بشود. فوراً با دو تا از مهاجرین یعنی عمر بن خطاب و ابی عبیده این سه تا رفتن توی سقیفه. خزرج همه پیغمبر انتخاب کنند، سخنرانی میکرد و سخنرانی. گزارش دقیق داشته باشید از سقیفه. شما پیش از دیگران به آیین اسلام گرویدهاید. مخاطبش را که قرار داد؟ سخنرانی انتخاباتی سعد. و آقای ابوبکر بعد از سعد، ابوبکر سخنرانی میکند. بعد ببینید مردم به که رأی میدهند، چرا رأی میدهند. اینها را داشته باشید. خیلی جالب است از این جهت. "برای شما فضیلتی است که برای دیگران نیست. پیامبر اسلام متجاوز از ۱۰ سال قوم خود را دعوت کرد، هیچکس ایمان نیاورد و اینها. اگر حادثه بدی پیش میآمد توانایی دفاع از خود نداشتند. سعادت دفاع از پیغمبر را به عهده گرفتید، جهاد کردید، همه شمشیرهای شما روی زمین را رنگین کرد. عراق سرکش در پرتو قدرت..." در تاریخ طبری جلد ۳ صفحه ۲۱۸ "تا رسول خدا بودند و اینها، تا ایشان از دنیا رفتند و خدا از شما راضی بود و الان هیچکس جز شما لایق این نیست که بعد پیغمبر رئیس باشد." با انصار بسته بود و مخاطبشان انصار. خیلی اثرگذار بود روی انصار. و بعد گفتش که: "شما به مهاجرین پناه دادید، اینها را از گزند دشمن حفظ کردید، بلیط انصار..." و دیگر خیلی خوب شد دیگر. کلاً انصار آمدند. انتخاب کنیم آدما... استفاده میشود. دوره به دوره. میآیم. حرفهایش تمام شد و ابوبکر سخنرانی کرد. گفتش که: "خدا پیغمبر را فرستاد برای توحید و اینها. برای عرب ترک شرک سنگین بود. مهاجرین تصدیق کردند، اول پیغمبر را ایمان آوردند، سبقت گرفتند، نترسید از کمی جمعیت. اولین کسانی بودند که بهش ایمان آوردند، خدا را عبادت..." دعوای قدیمی داشتند، خبر دارید دیگر؟ از قدیم با هم خیلی جنگ و کشتوکشتار و اینها... اول همه را به دعوت به توحید و اینها دعوت کرد و حرفهای خیلی... بعد گفتش که: "و به انصار گفت که شما موقعیتتان یک چیزی است که برای همه واضح است. همین که پیغمبر باید پیش شما باشد. شما پیغمبر را کمک کردید، همین بس است برای اینکه شما خیلی آدمهای خوبی هستید. کسی در عظمت انصار شک ندارد. اگر ما مهاجرین را فاکتور بگیریم، هیچکس به اندازه انصار خدمت نکرده به اسلام و مسلمین و اینها." بعد گفتش که: "لذا وزارت نیست. بعد از اینکه ما رهبر بشویم و اینها با نظر شما انجام بدهیم و صحبت..." این تاریکترین واقعه سقیفه، واقعه تاریخی که سقیفه است که امام حسین فرمود: "مرا در همه وقایع تلخ تاریخ..." همه چی از هم پاشید. "میان این دو قبیله معروف شما یعنی اوس و خزرج، خونهایی ریخته و افرادی کشته شدهاند. زخمهای غیرقابل جبران، ناخشودنی پدید آمده است که هرگز فراموششدنی نیست." خلافت آماده کند و انتخاب بشود. شیر انداختند. سرانجام بین دو فک مهاجر و انصار. خیلی جون گرفتند انصار، خیلی انرژی گرفتند. یکهو یخ کردند انصار. یکهو یادشان آمد از اینکه ما چقدر با هم دعوا داشتیم. شگردهای رسانهای اینها، هر کدام یک عنوانی. روابط عمومی و ارتباطات و رسانه و اینها، اینها هر کدام یک عنوان دارد. سرفصل درسی. استفاده کرد ارتباطات. یکهو دست گذاشت روی... از آقای هاشمی وقتی تعبیر کرد قبل انتخابات گسلها بین مردم فعال نشود. یکهو یک گسلی را فعال کرد. یکهو یک جمعیتی با یک گزینهای که قوی بود و میتوانست روبرو بایستد، یکهو محو شدند. بعد وسط آن شلوغپلوغیها انتخاب کنیم یا از خزرج. پیشنهاد دادند شوراییاش کنیم. دو تا رهبر بگذاریم: یکی از مهاجرین، یکی از... من تا این را شنیدم گفتم تمام شد! باختی! اثبات کرد که ما انصار هم قائلیم که مهاجرین لیاقت حکومت دارند. خلیفه دوم، عمر بن خطاب، پا شد گفت: "هرگز دو شتر را" - با لحن شدید – "هرگز دو شتر را نمیشود به یک ریسمان بست. در صورتی که پیامبر، آنها از غیر شماست. کسی به دست بگیرد که نبوت در خاندان آنها بوده." اینجا ابوبکر احساس کرد که بین انصار وحدت از بین رفته است. فرصت را مغتنم شمرد. فوراً دو نفر را جلو انداخت. خیلی سریع: "ای مردم! به نظر من عمر بن خطاب و ابوعبیده برای خلافت شایستگی دارند." آقای ابوبکر یک سخنرانی کرد. وجهه و اعتبار، اعتبار ذاتی، صلاحیت ذاتی. دیشب بود، گفتم یک شکاف افتاد. بین انصار، مهاجرین شدند نماد قدرت. گفتم: دموکراسی بنده قدرت و ثروت. انصار احساس کردند قدرت ندارند با مهاجرین درگیر بشوند. لیدر مهاجرین تو این ماجرا که بود؟ برای انتخابات عمر بن خطاب، ابوعبیده. فکر کنید آدم دانایی، پختهای اینها. اصلاً برای همین وارد ماجرا شده بودند. گزینهها، پاسکاریها، چقدر قشنگ است! اصلاً همه ماجراها را پاسکاریها پیش... علم میکنند ماجراهایی داریم. اگه اتفاقاتی میافتد این پاسکاریها انقدر قشنگ، انقدر حرفهای، بازی تیمی را باید بلد باشیم که ماها بلد نیستیم. البته به لطف خدا، کار تیمی، کار قشنگی است. یکی را ساند بکشد اینجا، بازی بدون توپ دارد. عقب وایسد. این موقع حمله دیدی دفاع آخر مثلاً موقع حمله میآید جلو. بعد یکی از مثلاً هافبک وسط میرود عقب. حساب و کتاب دارد. اینجا کی بیاید جلو، کی برود عقب؟ مسجد همه بعدش میرویم تو خونه، همه میرویم. مدافعان حرم یکی را بکشند. همه برویم تو خیابان. انتخاباتی در انتخابات ۵ پیرمرد جمع میشوند لیست ببندند رفته بالا. انصارم که بینشان شکاف افتاده، گفتند: "شما باشی و ما بیایم رهبر بشیم؟"
یاد بگیریم. خیلی قشنگه. خدا تو قرآن مهندس... گفتم شما باید موزه مردمشناسی داشته باشین تو حرم. خدا برایش انقدر مهم بوده آمده چندین آیه در قرآن اختصاص داده به شیطان. به فرعون، به قارون. به اینها را گفته فرعون را نفهمی، موسی را نمیفهمی. شیطان را نفهمی، خدا را نمیفهمی. با که درگیر بوده؟ تحلیل کنیم. خبر ندارند. خواندنی فوقالعاده است. تحلیل کنیم بعداً. سیاست که میگویند پدرمادرم ندارد و اینها، "تا حدی" میگوید که عمر بن خطاب و ابوع... عمر بن خطاب که ایشان رهبر شدند و اینها، این جمله را گفتند در "سیره ابن هشام" جلد ۲ صفحه ۶۵۸: "بِاللهِ مَا کَانَت بِیَعَهُ... به خدا بیعت ابوبکر یهویی بود. وَ قَبلَ اللهِ شَرَّهَا. خدا شرّش را کفایت کند." "غَیرَ مُشوَرَهِ المُسلِمینَ." "لا بَیِعَلُهُ." کسی که بدون مشورت مسلمین رأی بیاورد، هیچ بیعتی ندارد. اقرار ایشان به اینکه بدون مشورت مسلمین رأی ساختیم برایش، رأی نداشت. البته میگوید: پشت در خونه حضرت زهرا چه گفت؟ به کسی رأی بدهی که همه بهش رأی دادند. اینها همه را کنار هم بچینید. دموکراسیست لب دموکراسی. دموکراسی اصلاً این نیست که تو انتخاب کنی. تو را به انتخاب میآورد، انتخابسازی میکند. دموکراسی برآمده از منطق قدرت و ثروت. اختلافنمایی. مناظرات ترامپ و کلینتون یادتان بود؟ بستر ترور قاسم سلیمانی. همه کف میزدند. میدیدید؟ میبینید در دفتر اختلاف بیندازیم. تو آمریکا همنوا شدی با نتانیاهو. مفصل، چون همه میخواهند بکنند. آن یک بحث دیگری است. ولی همه بردند. اینجا ماجرای سقیفه شد و بعد تو انصارم اونی که خیلی قدرتمند بود سعد بن عباده بود. سعد بن عباده را مجلس آقای ابوبکر با لگد زدند، ناکاوتش کردند. عمر بن خطاب... بستر... تا مدتها آینده جناب سعد بن عباده. فقط یک گزارشی بهتان بدهم که ایشان کلاً دیگر. اول فرستادند جلو در خانهاش گفتند: ملت بیعت کردند، شما باید بیعت کنی. اگه بیعت نکنی گردنت را میزنیم. خلاصه در راه دفاع از او کشته میشوند. اشکال ندارد، ولش کنید. ولی بایکوتش کردند.
سعد از جامعه کنارهگیری کرد. دیگر نماز نمیآمد و اینها. تاریخ طبری جلد ۲ میگوید: "در آغاز خلافت عمر ناگزیر مدینه را ترک کرد. به شام رفت. در سال ۱۵ هجری در آنجا به نحو مرموزی کشته شد و قتل او را به گردن جنیان انداختند." کشتندش و گزینههای جدی از آلترناتیوها، به قول امروزیها از اپوزیسیونهای قدر. اینها ماجرای سقیفه را گفتم برایتان. ماجرای شورای شش نفره را میخواستم بگویم. آن چهکار کنم؟ قدرت افکار عمومی استفاده کنم؟ وقت تقویت کنیم؟
از دموکراسی صحبت کنم، ذات کثیف دموکراسی. ببین، من الان میکروفون دستمه، قدرت دستمه. شما را بهتان خط میدهم. بعد به خط میکنم. بعد از شما قدرت تولید میکنم برای خودم. بعد میزنم تو دَه شما را. سوارم دیگر. دموکراسی با شما وِِر روم. بعد هی شما را انگولک بکنم، تحریک بکنم، تا یک ساعت شما بخواهید من صحبت بکنم. ببینید دموکراسی چیست. مطالبه کنم. بعد هی بگویم: "مردم میخواهم، مردم میخواهم." بعد هی امتیاز بگیرند از آنور. هی فشار بیاورم. انتخابات خلیفه دوم چه شکلی انتخاب شدند؟ وصیت خلیفه اول. خیلی مرموز و مخفیانه و اینها. "بعد از من فلانی..." هیچکس هم نگفت: "اینکه دیکتاتوری میشود!" مردم داده بودند در صحیفه... دموکراسی تا آنجاها میرود. گیرتان نمیآید. و وقت هم پیدا نمیکنیم. مطلب خیلی جالب است.
خلیفه دوم احساس کرد که دیگر مرگش نزدیک است. البته ایشان که کشتند. ولی خب دیگر، احساس میکرد که باید کمکم یک طرحی داشته باشد برای بعد از خودش. ابوطلحه انصاری را خواست. برگشتی با ۵۰ نفر از انصار در کنار غرفهای باش که این شش نفر آنجا برای انتخاب خلیفه به مشورت مینشینند. شورای نگهبان اینها، مثلاً نمیدانم... گذاشت. یک شورای شش نفره تعیین کرد. گفت: "خلیفه بین این شش تا باید انتخاب بشود." تأیید کرده. برای چی تأیید کرده؟ اینها چیها را داشتند؟ چرا دموکراسی بود دیگر. خوشحال بودند از اینکه صندوق یک نفر بیرون آمده. قشنگ مدیریت میشود در دموکراسی. مهندسی آراء. منتظر مهندسی انتخابات. اینه: علی، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عمر عبدالرحمن بن عوف. ۵ نفر بر خلافت کسی نظر داد و نفر ششم مخالفت کرد، خب چهکار گردن او را بزن! نظر دادند دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزن! اگر به طور مساوی دو نفر را انتخاب کردند، انتخاب کنید، رأی بدهید، انتخابات. اگر آن سه نفر بر مخالفت خود اصرار ورزیدند، آنها را هم گردن بزن! عبدالرحمن ابن عوف. عبدالرحمان بلد است چهکار کند. تو شورا عبدالرحمان یک کله. تو گل عثمان کشید کنار، زبیر به نفع علی کشید کنار، سعد وقاص به نفع عبدالرحمان بن عوف کشید کنار. شدند سه تا گزینه. رأی عبدالرحمان اینجا تعیینکننده است.
عبدالرحمان چهکار کرد؟ برگشت گفتش که: "علی! من میخواهم اول با تو بیعت کنم." چقدر قشنگ است اینها! سیاست یاد بگیرید. قشنگ افکار عمومی چقدر قانع میشود. محول به علی گفتیم کنار بکشد. گفتند نه. "من با تو بیعت میکنم به شرط اینکه طبق کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره شیخین باشی." قانون اساسی! پایبندم. قانون اساسی طبق کتاب خدا و سنت پیامبر حکومت میکند. تکرار کرد. عثمان. خلافت فشرد. کار پایان یافت. میدانست علی آن شخص سومی را قبول نمیکند.
اینم ماجرای انتخابات در شورای شش نفره. خیلی جای کار دارد. بعد آن گردن بزن! فقط یک گوشهای برایتان خیلی سریع بگویم ها. گردن مثل قدیماً و اینها. الان ترور رسانهای تو صحنه انتخابات یک گزینه را میکنند این نماد داعشیها، جونوَرا، لجَنخوارها. اینها فلانند. کلاً از تحریم نون در میآورند. یک مشت آدم خل و چل افراطی. هواپیما ساقط کند. از پشت کوه آمده که زبون دنیا را بلد نیستند. ما زبون را بلدیم. هر که دانشگاه انگلیسی حرف بزنی... صفحه ۱۹۱. ۱۹-۶. برای چی؟ ۱۲. الوالأمر. اسلام و ولایت پیغمبر با دموکراسی تفاوت دارد. حضرت زهرا. پیغمبر ولایت پیغمبر ضد چیست؟ یکی از بزرگترین تفاوتهایی که میان رژیم اسلام و رژیم دموکراسی است این است که درست است مسلط باشد. این به عین همان دیکتاتوری شاهی است که در اعصار گذشته وجود داشت. چیزی که هست اسمش عوض شده و آنروز استبدادش، امروز "دموکراسی"اش میخوانند. جان فدای علامه طباطبایی. این حرفها را آخرین سی سال پیش گفته: "پهن کنم". بلکه استبداد و ظلم در دموکراسی بسیار بیشتر است. آن روز اسم مسمی هر دو زشت بود ولی امروز مسمای زشتتر از آن در اسمی و لباسی زیبا جلوه کرده؛ یعنی استبداد با لباس دموکراسی و تمدن که هم در مجلات میخوانیم فراعنه مصر و قیصرهای امپراطوری روم و کسراهای امپراطوری فارس اگر ظلم میکردند، اگر امروزه دیکتاتوری یا دموکر... این سیلی که بر صورت این غلاف شمشیر در دست آن کسی که در خانه فاطمه را آتش زد. جلد ۴. او برگشت گفتش: "یا در میآیم به آنچه که امت ملت رأی دادند؟" حضرت زهرا سلامالله علیها فرمود: فاطمه زهرا بین در و دیوار. "علی! تو چه ادعایی داری در مورد مردم؟" جواب امیرالمؤمنین: "تو نهج البلاغه است. مردم تو را نمیخواهند! مگر یادت رفته تو همان کسی هستی که طناب انداختند گردنت مثل یک شتر تو را تو این شهر..." تعریف از من کردی. "چه اشکالی دارد یک مؤمن در دین خودش مظلوم باشد؟" ۴۰ نفر میکشیدند امیرالمؤمنین را. فاطمه زهرا یک تنه دست انداخت رو کمربند علی. بیشتر یک طرف. ۴۰ نفر قطار بند. یک طرف دختر پیغمبر. بین در و دیوار وضع حمل کرده. پهلو شکسته. امیرالمؤمنین حریف فاطمه نیستند. یک نفره ایستاد کمربند علی را گرفت. اینها دیدند نمیتوانند علی را... گفت: "چرا دست فاطمه را کوتاه نمیکنی؟!" "عالیجناب چطور دستش را کوتاه کنم؟!" "شما چی؟" دستور امام صادق فرمود: "سبب شهادت مادر ما فاطمه زهرا، آن ضربهای بود که به بازوی مادر ما زدند. بین در و دیوار رفته، بچه از دنیا رفته. پهلو شکسته، سینه شکسته، سیلی به صورت..." هیچکدام اینجور سبب قتل نبوده. فاطمه را. یک دست به کمربند امیرالمؤمنین. آنچنان با غلاف شمشیر زد. دیگر این دست آخر بالا نیامد. دیگر دست فاطمه بلند نشد. لعنت الله علی القوم الظالمین.
در حال بارگذاری نظرات...