‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم، و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. فالطیبینالطاهرین، و لعنتالله علی القومالظالمین. و صلیالله علی سیدنا و مولانا علی بن موسی الرضا (علیهالسلام).
بحث امروز بنا بر آنچه که دوستان فرمودند و الان هم اشاره کردند، بحث «سبک زندگی در بیانیه گام دوم» است. از آنجایی که فرصت کم است و مطلب زیاد است و قاعدتاً به همین فیش کوچکی که بنده نوشتم هم امروز نمیرسیم که کامل شش محوری که میخواهم مطرح بکنم را قطعاً نخواهیم رسید به طور مبسوط بحث بکنیم؛ دیگر خیلی سریع وارد بحث میشویم که، حالا، سؤال یا نکتهای هم اگر دوستان دارند، خدمتشون باشیم.
دو جای بیانیه به بحث سبک زندگی اشاره شده است: یک جا مستقیم اشاره شده، و جای دیگری به قول طلبهها «استطراداً» به بحث اشاره شده، و «طردًا للباب» حضرت آقا در مورد سبک زندگی بحث کردهاند. اصل بحث سبک زندگی، بخش هفتم گام دوم است. در گام دوم، هفت محور باید داشته باشیم تا انشاءالله به قله برسیم. بخش هفتم، بخش سبک زندگی است. قبل از آن، در توصیه اول که در این جزوه که دست شماست، میشود صفحه ۹، در بخش علم و پژوهش، این چند خط را حضرت آقا بخوانم، بعد دیگر بحث را به صورت جدی میفهمند اصلیترین نقطهای که باید روی آن تمرکز کرد برای گام دوم که به موفقیت برسیم، بخش علم و پژوهش است.
من میفهمم که دانش آشکارترین وسیله عزت و قدرت یک کشور است. برای اینکه یک کشوری زیر زور نباشیم، زور نشنود، قدرت داشته باشد، کارش پیش برود، روی پای خودش باشد، باید دانشبنیان باشد. روی دیگر دانایی، توانایی نیست؟ اگر کشوری دانا بود، توانا هم خواهد بود. دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود ثروت و نفوذ و قدرت ۲۰۰ ساله فراهم کند.
اونی که غرب را به این نقطه رساند و به این شاخصهای تمدنی رسانده، دانشگاه و دانش است. و با وجود تهیدستی در بنیانهای اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی به جوامع عقبمانده از کاروان علم، اختیار سیاست و اقتصاد آنها را به دست گرفت. خیلی نکته مهمی است اینجا. در بحث اینکه هجومش در سبک زندگی است، اصل ماجرا سبک زندگی است. تحمیل سبک زندگی، که خود بحث دانش بر پایه سبک زندگی معنا پیدا میکند. و غرب اگر پیشرفتی داشته، علم خودش رو برایش بازار پیدا کرده؛ همیشه زمینی پیدا کرده که بتواند این علم را سوار بکند. آن زمین در واقع عنصر استوار بوده؛ عنصر سبک زندگی. خودشان برای رشد علمی خودشان سبک زندگی داشتند. آن یک بحث است و اینجا فعلاً آقا به این نکته اشاره ندارد. میفرمایند که: «اصل اینکه اینها خواستند رشد بکنند، به واسطه این بود که بقیه را عقب نگه داشتند. گفتند: تو فقط بازار باش و مصرف کن؛ من تولید میکنم، میدهم به تو. تو لیوان میخواهی، تو آب میخواهی؛ آب را من بهت میدهم، لیوان هم من.» تو فقط بازاری باش برای اینکه من لیوانی که تولید میکنم، به یکی بفروشم. ایادی داخلیشون میان میگن: «ما آبخوردنمان را هم باید با مذاکره حل کنیم؟» دیگه امتداد سیاسی اینهاست دیگه. تربیتشدههاشون خوب بلدند چه شکلی کار اینها را پیش ببرند. این چیست؟ این سبک زندگی است.
میفرمایند که اینها سبک زندگی غربی را به جوامع عقبمانده از کاروان علم تحمیل کردند. بعد، اختیار سیاست و اقتصاد اینها را دست گرفتند. اینکه آقا فرمودند این بیانیه به نظر من روش کار شده است و باید کار بشود. به نظر حقیر، چند تا جمله خیلی کلیدی در این بیانیه هست؛ شاید هفت، هشت، ده تا. حالا همش کلید است، ولی هفت، هشت، ده تاش خیلی جای بحث مبسوط دارد. یکیش همین جمله است که این واقعاً جای دهها ساعت گفتگو دارد. جوامع غربی سبک زندگیشان را تحمیل کردند به جوامع عقبافتاده و اختیار سیاست و اقتصاد اینها را دست گرفتند؛ چون سبک زندگی تحمیلی اینها با سبک زندگی تولیدی خودشان متفاوت است، که حالا در مورد این، یک بخش است.
بخش بعدی، قسمت هفتم بود که عرض کردم آقا میفرمایند (حرف اینجا زیاد است. به یک فرصت دیگری واگذار میکنم.) به همین جمله اکتفا میکنم که «تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، تلاش غرب». پس آن ور گفتند عقبافتادگیها محصول تحمیل سبک زندگی غربی به ماست. اینجا میفهمند که این تحمیلی که شد و سبک زندگی به ما تحمیل شد، «زیانهای بیجبران، زیانهای بیجبران اخلاقی، اقتصادی، دینی و سیاسی به کشور و ملت ما زده.» زیانهای بیجبران.
«بیجبران» خیلی تویش جای گفتگو دارد. بعضی چیزها را میشود به نحوی جبران کرد، ولی سبک زندگی که مخصوصاً در این دو قرن اخیر به ما داده شد، خیلی از معضلات از اینجاست. و مسائل حل نخواهد شد. حضرت امام در دهه چهل، در برخی آثارشان فرموده بودند که: «این کاری که رضا شاه شروع کرده (چون ایام سالگرد مسجد گوهرشاد هم هست) فرموده بودند که این کاری که رضا شاه شروع کرد در بحث ترویج بیحجابی و بیبندوباری، دهها و صدها سال طول میکشد ما بتوانیم جبرانش کنیم.» این کار سادهای نبود. اتفاق عجیب غریبی بود.
هنوز که هنوز است ما این درگیریهای اساسی که در بحث حجاب داریم. بحث حجاب اصلاً جزو لوازم فرهنگی ما بوده، اصلاً بحث آنقدر ایدئولوژیزده و سیاسی نبوده. بحث حجاب، آن خانم فالو چی بود؟ فالونچی چی بود اسمش؟ فالوچی، فالانچی، خانم فالانچی آمده بود پیش امام. این گفتگوها با این خبرگزاریها و خبرنگاران خیلی خواندنی است، یعنی نحوه دیالوگ امام با مردم دنیا فهمیده میشود و خیلی زیباست.
به آن خانم فالانچی، حضرت امام یک گفتگو داشتند. آن هم بیشتر بحث را میبرد سر بحث حجاب. آن میگوید که: «چرا شما میخواهی در این مملکت حجاب را قانونی کنی؟» قبل از انقلابها، نکته جالبی هم هست. بحث حجاب نبود، بقیه آمدند قانونیاش کردند. این حرفها گاهی از بیت امام، این گفتگو مال قبل انقلاب است، در فرانسه. امام میفرماید: «حجاب جزو فرهنگ مردم ماست. شما دیکتاتورید. میخواهید بیحجابی را زور کنید به مردم.» و بیحجابی مخالف فرهنگ ماست. در طول تاریخمان، از اولی که علائم نماد و نشانه داریم، از این مردم و از این ملیت ایرانی، هیچ چیزی دال بر بیحجابی و ... تا این صد سال اخیر و تا ماجرای رضا شاه که تازه مردم مبارزه کردند.
این نکته خیلی جالبی است. میگویند شما زور کردید حجاب را به مردم تحمیل کنید. مردم نمیخواهند. آن وقتی که زور میکردم به بیحجابی، مردم شهید میدادند. حکومت میخواست به زور بیحجاب کند. به این نکات توجه نمیشود. خیلی وقتها ماجرای گوهرشاد، دیگر نماد بارز این مسئله است.
امام میفرمایند که این خسارتش حالا حالاها جبران نخواهد شد. و ما درگیر این مسئله خواهیم بود. این زیانهای بیجبران، نکاتی است. حالا بخش اقتصادیش یکی بود که در آن بحث علم عرض کردم. اخلاقی، دینی و سیاسی به کشور و ملت ما زده. حالا مقابله با آن، «جهادی همه جانبه». یک جای کل بیانیه تعبیر «جهاد همهجانبه» دارد. آن هم در بحث سبک زندگی. «جهاد همهجانبه» نفرمودند. جهاد یکجانبه و دوجانبه هم اگر باشد، کار پیش میرود. نیمجانبه هم باشد، کار پیش میرود. کلاً یک نیمچه جهادی هم باشد، در خیلی از اینها کار پیش میرود. اما بحث سبک زندگی، جهاد همهجانبه میخواهد.
یعنی ما در همه حوزهها، مسئله اصلیمان بحث سبک زندگی است. چرا رشد علمی زیاد میشود، کم میشود، متوقف میشود؟ به سبک زندگی. چرا رشد اقتصادی متوقف میشود، کم میشود، زیاد میشود؟ به سبک زندگی. چرا مردم در انتخابات به یک طایفه رأی میدهند، به یک طایفه رأی نمیدهند؟ به سبک زندگی برمیگردد. چه شکلی میشود یک طایفه را آورد سر کار، یا یک طایفه را از کار انداخت؟ به سبک زندگی برمیگردد.
و حساسیتها هم اینجا کمتر است. شما در شکلاتی که تولید میکنی، کاکائویی که تولید میکنی، و بچه فلان عالم و فلان روحانی را وابسته به فلان کاکائو میکنی، صد سال آینده خاندان آن روحانی را قبضه کردهای. و سبک زندگی را وقتی برای یک خانوادهای تعریف کردی، آینده و آن خانواده مال شماست. و نماد این گفتگو بسیار مفصل است.
چند جملهای البته امروز بیشتر نمیرسیم که صحبت بکنیم؛ چون سبک زندگی دین است. در مورد این عرض میکنم، عرض کنم که میفرمایند: «جهاد همهجانبه و هوشمندانه، مثل عمل قلب باز میماند.» این کارِ کار امنیتی و نیروهای امنیتی، اطلاعاتی، سپاهی، ارتشی، اینها نیست که خیلی وقتها این مسائل باز میآید در همان حوزهها. فکر میکنی مثلاً این هم مثل مثلاً ساخت موشک. فلان نهاد امنیتی میدهیم و طراحی میکند، یک بسته فرهنگی و سبک زندگی، چهار تا بیلبورد هم جاهای خوب شهر، میدان ولیعصر یا جایی قرار میدهیم و سبک زندگی درست میشود، مسئله حل میشود. نفی بکنم. در حوزه سبک زندگی، کار بسیار سختی است و خیلی هوشمندانه و ظریف. عملاً دیگر چیزی به اسم چادری معنا نخواهد داشت. من نمیخواهم مردم مثل دوران رضا شاه واقعاً آنجوری بخواهند رشادت کنند به چادر، هنوز بر سر خانمها باشد.
آن گلوگاه اقتصادی را وقتی کسی رفت گرفت، حوزه سبک زندگی در اختیار اوست. جنس ارزان وقتی در دست مردم بود، شما تغذیه مردم را میخواهی مدیریت کنی، کنترل کنی. یک چند تا گره دارد. یک چند جایی است که اینها گلوگاه مسئله است. اینها را وقتی گرفتی، حوزه تغذیه قبضه خواهد شد. حوزه سلامت قبضه خواهد شد. ماجرای پالم وقتی پیش آمد، چند سال پیش، یکهو یک مواجهه خیلی سنگینی شد. نگذاشتند بحث پالم که وزارت بهداشت جدی آمده بود پای کار که باید حذف شود. بعد دیدید که به فلانی ختم شد در بیت شریفه یکی از اعضای مجلس خبرگان، رئیسجمهور، میگویم یکی از اعضای، یکی از اطرافیان ایشان. دیدند که این واردکننده تایلند و کجاست.
حوزه سلامت دست اینهاست. در هر حوزهای میخواهی ورود بکنی، در بحث بنزین یورو ۴ و نمیدانم یورو ۲ و فلان و اینها، یادتان است دیگر این ماجراها را. شوهر فلان خانم واردکننده بنزین. سبک زندگی مردم را اصلاح بکنی. آقا مردم بنزین کم مصرف بکنند، وقتی یک شخصیتی نانش در مصرف مردم است و دارد واردکننده است و از این قِبَل دارد سود میخورد، چطور میشود مصرف بنزین مردم را کنترل کرد؟ جامعه اسلامی را بسازیم، این سر این.
ببینید، حالا این بحثش، بحث مفصلی است. مفصل جواب بدهم. بحث اصلی دور نشود. فقط نکتهای که اینجا هست، این است که رابطهاش، رابطه مکانیکی نیست که مثلاً یک قطعهای باید فعال شود تا فلان قطعه فعال شود. وقتی مدار طراحی میکنی تا نقطه اول فعال نشود، نقطه دوم فعال نمیشود. این رابطه، رابطه مکانیکی نیست. اینها نسبت وجودی و ربط وجودی با همدیگر دارند. و رابطه، رابطه اشتدادی به قول فلاسفه است. یعنی یک زمینه و بستری است، هر دو معلول یک علتی هستند. آن علت وقتی بود، هر دو اینها رشد میکنند. دقت میکنی؟ هم جامعه، جامعه میشود، هم فرهنگ، فرهنگ میشود.
این یک سری نقاط کلیدی دارد که من در این بحث خودم، جزو آن محورها قرار دادم و وارد خواهیم شد. مثلاً یکی از اینها بحث نظام تعلیم و تربیت است. نظام تعلیم و تربیت کلاً همه اینها را پوشش میدهد. یعنی مدیر شما آنجاست، سبک زندگی شما آنجاست، خانواده شما آنجاست، دانش شما آنجاست. و یک سند بیست و سی بسه برای اینکه کمر نظام را بشکند. و اگر برای یک رئیسجمهور، مأموریت خارجیش تعریف شده باشد که: «تو فقط در دوران هشت سال، سند ۲۰۳۰ را در این مملکت تحمیل کن.» برای اینکه یک کسی، برای اینکه یک نیروی نفوذی ضربهای به سیستم نظامی بزند، یک کار بس است. بزرگوارم گفت: «از هرچی بگذرم، از سند بیست سی نمیگذرم.» و تا آخر دولت دوازدهم پیگیر این مسئله هستند و «حلال نمیکنم کسانی که تهمت زدند به ما.» و واقعاً جدیترین کار این دولت در تمام این شش سالی که گذشته، بهترین کاری که انجام داده و قویترین کاری که انجام داده، اجرای سند ۲۰۳۰ بود که همه موانع را توانسته دور بزند و هنوز هم دارد پیاده میشود و اجرا میشود. از هر فیلتری هم میگیرندش، هنوز هست. نسبت اشدادیه دیگه، نسبت اشدادیه.
شما میبینید که مثلاً یک مدرسه حقانی زمان اول انقلاب، مدرسه علمیه تأسیس میشود. شاید مثلاً صد تا دویست تا طلبه توش تولید شده. هنوز که هنوز است از قبل مدرسه میخوریم. نیروهایی که آنجا تولید شدند، دارند کار میکنند. شاید ما ده تا بیست تا مدرسه کلاً داشتیم که با اینها توانستیم انقلاب را تا حالا مدیریت بکنیم و پیش برویم. یک دانشگاه امام برکاتش به ما رسیده. تولید انبوه شود و بیشتر شود، ولی این نیست که بگوییم تا ما به آن نقطه نرسیدیم، فعلاً هیچ کاری نمیشود. گفتمانساز میشود. شما پنج تا دانشگاه، دو تا مدرسه آن شکلی داشتی، خود این مطالبات عمومی را میبرد بالا. مدرسه فلانی نیست، همان گلوگاههایی است که بحث سبک زندگی بهش وابسته است.
خب، چند تا نکته بنده عرض بکنم در مورد بحث سبک زندگی. نکته اول: یک کمی زیربناهای فلسفی بحث سبک زندگی. بحث سبک زندگی، آقا وارد بحث اصلاً نشدند در این بیانیه. یعنی با یک پاراگراف و دو پاراگراف دیدند بحث جمع نمیشود. این واقعاً سلسله مباحثی میطلبد برای گفتگوی مفصلی میخواهد. حالا بنده در حد اینکه یک کمی ذهن دوستان را اصطلاحاً قلقلک بدهم، برای اینکه حساس شوند نسبت به یک سری مفاهیم. و خود دوستان هم الحمدلله همه اهل فن هستند و ذهنهای قوی دارند، اهل مطالعه. خود دوستان وارد بحث خواهند شد و پیگیری خواهند کرد نکات جدی و بنیادین بحث ما در حوزه سبک زندگی را.
ببینید، اولین نکته اینها مفاهیم بنیادین قرآن است. قرآن هیچ وقت مفهوم سبک زندگی را به این نحوی که ما الان بینمان هست و جامعهشناسان و روانشناسان میگویند مبنای رفتار چیست، به کار نمیبرد. تا قبل از این میگفتند شخصیت، و روانشناسان میگفتند شخصیت، بنیان رفتار است. الان چند سالی است ادبیات اینها عوض شده و لایف استایل را، سبک زندگی را مبنای رفتار میدانند. و میگویند: «جامعه از اینجا شکل میگیرد. اینجا را اگر کسی توانست دست بگیرد، مدیریت اقتصاد، سیاست، علم، هرآنچه که در یک جامعه باید رقم بخورد، از اینجا پمپاژ خواهد شد.» بعد دیدند که نسبت به افراد، فردفرد مدیریت کافی نیست که بخواهد یک جامعه را تقدیراتش را رقم بزند، تا ما بخواهیم شخصیت افراد را ملاک قرار بدهیم. آن حیثیت جمعی مردم اتفاقاً، آن حیثیت فردی هم در قالب همان حیثیت جمعی معنا پیدا خواهد کرد. برای همین بحث شخصیت را با ذیل بحث سبک زندگی مدنظر قرار میدهند. شخصیت هم وابسته به سبک زندگی است. یعنی سبک زندگی به شما شخصیت میدهد. وارد این دعواها فعلاً نمیخواهم بشوم. قرآن از این واژهها استفاده نکرده. سبک زندگی را به این نحو نگفته.
چند تا واژه کلیدی در قرآن هست که اینها خیلی جهت میدهد بحث ما را. و خیلی این واژهها، واژههای طلایی است. یکی از این واژهها، واژه «حیات دنیا» است. قرآن به سبک زندگی کار ندارد، به مرتبه زندگی کار دارد. میگوید زندگی اول. پیش از اینکه تو بخواهی به سبکش نگاه کنی، باید به مرتبهاش نگاه کنی. انسانها مراتب زیستنشان متفاوت است. مکاتب زیستن خیلی مهم نیست. اقسام، مدلهای زیستن خیلی مهم نیست. مرتبه زیست خیلی مهم است. میفرماید که: «ما یک حیات دنیا داریم.» حیات دنیا، زندگی دنیا. بحثهای طلبگیاش را نمیخواهم انجام بدهم که سخت بشود و از بحث اصلیمان هم خارج بشویم. طلبکارها میگویند که «الحیاهالدنیا» وصف و موصوفه. حیات دنیا، وصف و موصوف است، مضاف مضافالیه نیست. البته در قرآن یکی دو بار «حیات دنیا» هم گفته شد. اضافه وصفی و موصوفی. وارد بحثهای فنیاش نمیشوم.
ولی هر بار در قرآن بحث حیات دنیا مطرح شده، بحث وصف و موصوف است. یک وقت شما میگویی: «آقا آب سرد.» آب سرد، صفت و موصوف است. یک وقت میگویی مثلاً «آب هندوانه.» این مضاف و مضافالیه است. درست است؟ در فارسی میگفتند هر وقت «است» آخرش آمد، یعنی صفت موصوفی. «آب سرد اَست»، «آب هندوانه اَست». مضاف مضافالیه. آب سرد، یعنی کیفیتهای مختلفی میتواند داشته باشد. آب، یکی از کیفیتهایش سرد بودن است. قرآن میفرماید حیات دنیا، یعنی حیات و زیستن، کیفیتهای مختلفی میتواند داشته باشد. یکی از اقسام این کیفیتها، حیات دنیاست.
دنیا به چه معناست؟ سطحی، بیمایه، غیرعمیق. اولین مسئله قرآن و جدیترین چالش قرآن با انسان، سر مرتبه است. «بل تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَالدُّنْیا وَالْآخِرَهُ خَیرٌ وَأَبْقىٰ.» مشکل چیست؟ شما حیات دنیا میخواهید. حرف من حالیتان نمیشود. حیات شما مرتبه زیستن است. از این بالاتر نمیخواهی بیایی. قرآن با سبک زندگی به این معنا درگیر نمیشود. مشکل چیست شما مسواک نمیزنید؟ شما اهل ورزش نیستید؟ مسائل انسان مدرن اینهاست دیگر. سبک زندگی میگوید نه. اصلاً مسئله این است که تو نمیخواهی از این بالاتر بیایی. اول این را درست کن، بعد من بهت میگویم ورزش کن، بهت میگویم بهداشت داشته باش، بعد بهت میگویم خوش اخلاق باش.
برای قرآن مهمتر از خوش اخلاق بودن، نحوه بودن و چرایی بودن است. اصلاً چرا باید زندگی کنیم که من بهت بگویم چه شکلی زندگی کن؟ مهمترین سؤال، «چرا زیستن؟» سؤالی است که غرب با کیفیت زیستن ماستمالیاش میکند. میگوید «سرعت.» بنیانهای سبک زندگی غربی، سرعت است. بعد جالب است، ما در دانشگاهها مان باید جواب پس بدهیم چرا تکنولوژی مثلاً بین ما ضعیف است. منظور آنها آخر چیست؟ منظور این است که انسان غربی وقتی میخواهد از اینجا برود ۲۰۰ کیلومتر آنورتر، پنج دقیقهای میرود. ما مثلاً یکربع در راهیم. بعد تازه مثلاً این نمیدانم قطعش فلان است، تحریم است، آن را نمیدهند و این را نساختیم، آن خراب است و صفش شلوغ است. و در ژاپن هر دو دقیقه یک بار مترو میآید و بعد سریع سوار میشوند و بعد میروند. و آنقدر تو را درگیر «اسپید» کرده و سرعت برایت اصالت پیدا کردهای که دیگر فکر نمیکنی. خب حالا من سریع بروم که بعد چه بشود؟ سرعت برای چیست؟ الان من باید سریع سوار مترو بشوم، بروم سر کار. خب، به قول طلبهها «ثم ازاً؟» انسان لیبرال، اولین سؤالی که باید محوش کند، نه حلش کند، اولین سؤالی که باید محوش کند، سؤال «چیه؟» است. که چی؟ ما غایت معنا ندارد. لیبرال همینهاست. لیبرال میگوید آثارشان کسلکننده است.
آن غایت کلان منظور نیست. همین لذتی که تو داری میبری، سیر میشوی، پولت را میدهند، کیف میکنی، شهرت پیدا میکنی، همین میشود غایات خام. شهرت پیدا کنم که چی؟ میگوید که «چی» ندارد دیگر. این خودش اصالت دارد. دعوای اصلی، زیانهای بیجبران که جهاد همهجانبه میخواهد، اصل دعوای انبیا سر اینها بود. و اصل کار سخت انبیا. اگر مردم میآمدند فقط میخواستند بگویند: «آقا، بهداشت را رعایت کن.» اینها که کار سخت دعوا دیگر پیش نمیآمد. دعوای پیغمبر با جزیرةالعرب (مسواک نمیزدند، پیغمبر به زور اینها را حمام فرستاد) به اسم بعضی از عوام میگویند دعوای پیغمبر اینها بوده. یک مسئله دیگر. پیغمبر چقدر احمق بودند. پیغمبر، جهنم! دعوا سر اینها بود. بعد گرفتن اهل بیت را کشتند. تو میگویی ما خودمان را روزی پنج بار بکشیم. شم مگر دعوا سر اینها بود؟
یک دعوا سر مرتبه زیستن است. میگوید تو در پایینترین مرتبه زیستن هستی. من میخواهم یک مرتبه تو را بیاورم بالاتر. دعوت، «اِستَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لَمَا یُحیِیکُمْ» که چی بشود؟ «حیاة طیبه.» حیات، یک مرتبه دیگری از زیستن است. تو تا حالا یک سطح از حیات را تجربه کردی. یک سطح دیگر از حیات هم هست. دعوت به آن میخواهد بکند، آن کیفیت را معین میکند که همه این مسائل ذیلش بیاید. آن وقت جهاد که یکی از مفاهیم بنیادین در سبک زندگی، در سبک زندگی اسلامی است. و سبک زندگی غربی کاملاً با این مفهوم بیگانه است.
مفهوم تو چه کانتکسی تعریف میشود؟ وقتی یک سطح دیگر از حیات مطرح بود، آن وقت جهاد تعریف میشود. ایثار. مفاهیمی که اصلاً انسان لیبرالی نمیتواند باهاش ارتباط برقرار کند. ایثار یعنی چی؟ من خودم را بکشم؟ من بله، اگر کشته میشوم از این باب که اسمم در وطن جاودانه شد. مفاهیم مثل وطن خیلی مقدس است. بعد یک شخصیت نمادینی در وطن بشوم، برای وطنم دانشگاهی را به اسمم کنند، زندگینامهام را بنویسم. اینجا من ایثار دارم. آن هم از خودگذشتگی معنا نمیدهد.
من برای رسیدن به یک سری ابعاد دیگر از خودم، همین خود مادی پسمانده، باید یک سری دیگر از ابعاد را چشمپوشی کنم؛ میشود از خودگذشتگی. از این خود اینوری میگذرم به عشق خود آنوری. نه از خود پایینی به عشق خود بالایی. ولی دین میآید میگوید تو مراتب داری. اینجا نیستی، تو مسافری. دعوای اصلی سر انسان مقیم و انسان مسافر. و اصل بحث، علامه طباطبایی میفرمایند که همه قرآن خلاصه میشود در این آیه: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.» مواجهین با مصیبت، چیست؟ چقدر این آیات فوقالعاده است.
هزار «اذا اصابتهم مصیبه» مصیبت هم عام است دیگر. ما آخه مصیبت فقط معنای مثلاً از دست دادن کسی نمیدهد. هر آنچه که در مسیری به انسان اصابت میکند، میشود مصیبت. گرم است اینجا، سرد است. چه میدانم مثلاً این چرا این مدلی حرف میزند؟ چرا این کلمه را گفت؟ چرا تن صدایش این شکلی است؟ چرا قیافهاش این شکلی است؟ چرا نمیدانم هر آنچه که شما الان باهاش درگیری. در این گفتگوی علمی ما، مسئلهای را با هم حل بکنیم و مطرح بکنیم. در مسیر حل این مسئله، یک سری تنازعاتی داریم، یک «چلنج»هایی داریم، یک اتفاقاتی دارد میافتد. چالشهایی داریم. اینها همش میشود مصیبت. درست شد؟ رد کنیم، عبور کنیم، برویم. با چه توجهی؟ با چه نگاهی؟ «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.» من مسافرم. به هدف دارم نزدیک میشوم. هدف من اینها نیست. هر چقدر این وسط تلاطم ایجاد بشود، من چون یک هدفی دارم که آن اصلاً تلاطمپذیر نیست، ثابتترین امر عالم، دستخوش تغییرات نیست، آسیب نمیبیند، از دست نمیرود. محکمترین، ثابتترین حقیقت عالم است. به سمت او داریم میرویم. همه این تلاطمها و ریختوپاشها را تحمل میکنیم در مسیر رسیدن به او. این یک سبک از زیستن را تعریف میکند.
یک سبک دیگر از زیستن این است که شما میگویی آقا: «تو باید زیبا باشی و دل ببری.» این کتاب «فمینیسم در آمریکا تا سال ۲۰۰۳» را کی ها خواندند؟ همین امروز کتاب را مطالعه کنید. نمیگویم بخرید، مطالعه کنید. یعنی اگر خریدید باید تا شب مشغول مطالعهاش بشوید. از نون شب واجبتر است. دو جلد عرض کنم خدمتتان که عالی است. این دو جلد البته به نظرم تا یک کتاب دیگر هم نوشتند. یعنی به نظرم میآید که دیدم جلدش را. «فمینیست در آمریکا تا سال ۲۰۱۰» هم دیدم، ولی تا ۲۰۰۳ بنده خواندم. کتاب فوقالعادهای است. کتاب استثنایی است. یک سری از اندیشمندان حالا روانشناس، جامعهشناس، تأثیرات فمینیسم را مطرح کردند در ابعاد مختلف که بعد فمینیسم چه اتفاقاتی افتاد در آمریکا. یکی از نکات خیلی خوب و خیلی زیبا که چقدر این حرفها بین ما غریب است، کار رسانهمان در این ابعاد خیلی ضعیف بود، گفته که بیشترین سنّ، بعد از ماجرای فمینیست، ماجرای فروید و اینها، بعدش ماجرای فمینیستی هم پیش آمد.
میگوید که بعد از شیوع فمینیست در آمریکا، یک سری اتفاقات افتاد. ده، دوازده تا اتفاق عجیب غریب آنجا نقل میشود. یکیاش این است. میگوید که: «شهوت عطش خرید جواهرات و زیورآلات در زنهایی که مثلاً به سن شصت سالگی میرسند در آمریکا به طرز فزاینده و عجیبی رشد کرد.» میگوید خب، علتیابی کردیم دیگر. حالا من برخی تعابیر و کلمات خاص را استفاده نمیکنم به خاطر فضای جلسه که انشاءالله خودتان مطالعه میکنید که مثلاً این سنین چه اسمی دارد در فضای خانمها. بعد میگوید که چرا این اتفاق افتاد؟ به خاطر رقابت سرسامآور در فضای جذب آقایان و مردهاست. فضای فمینیست خیلی جالب است. دری را وا کرد، یک زمینی را تعریف کرد، فنس کشید: «همه زنها بیایند اینجا که از حقوقشان دفاع کنیم. زن، تو باید آزاد باشی. تو هر رژ لبی که دوست داری باید بزنی. دوست داری باید بزنی، بپوشی، آزاد باش.» گفته که: «تو باید آزادی بخواهی!» شد.
چه اتفاقی افتاد؟ میگفت: همینجور این زنها. حالا دیگر من برخی تعابیر را دیگر چارهای ندارم. گفت: «این جوانترهایی که خوشگلتر بودند، خلاصه جذابتر بودند، هی میآمدند. آنهایی که از ریخت و قیافه میافتادند، از کُرس خارج میشدند.» اینها هی رو میآوردند به عمل زیبایی و جراحی و هزار تا ماجرای این شکلی. طلا و جواهرات چیست و آمار خودکشی اطمینان افزایش پیدا میکرد. بازی میآمد، یک دههای را مثلاً یک ده سال، یک بیست سالی تو چشم بود، دوباره از دور خارج میشود. دوباره ده سال، بیست سال بعدی. دوره ده سال، بیست سال بعدی. این دیگر نظام «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» نیست. به یک امر ثابتی نمیخواهد برود که هر مصیبتی را تحمل بکند. ثابت نیست. تو میتوانی زیباییات را نگه داری. تو میتوانی سلامتت را نگه داری. تو میتوانی جوانیات را نگه داری.
انسان لیبرال، انسانی که غایت ندارد و بالاتر از این مرتبه نمیخواهد، انسانی است که باید زیبا باشد. اگر نبودی، دیگر نیستی. از این کُرس جا ماندی. باید سالم باشی. دیدید از این عوام میپرسند: «چی میخواهی؟» میگوید: «سلامتی.» فقط سلامتی. هیچی مثل سلامتی. سلامتی غایت دارد. هیچی مثل سلامتی نیست. هیچی مثل مریضی نیست. بنده خدا، آنقدری که لطافت میآورد، یکم سرطانی امروز به ما بده، ما میخواهیم دیگر حال معنوی خوشی پیدا کنیم برای دهه اول ذیحجه آماده بشویم. گفتند: «آقا، ابوذر به امام صادق گفتند: ابوذر فرموده که من مرض را از صحت بیشتر دوست دارم.» اهل بیت این شکلی نیستیم. «پسندند آنچه را جانان پسندد.» هرچه خدا بخواهد. مرض یا سلامتی برای ما فرقی نمیکند. هرچه خدا بخواهد.
انسانی که وطن دارد، وطنش جای دیگریست. سلامتی و مرض بر او فرقی نمیکند. چون اینها هر کدام شرایطی را برای کیفیت زیستن معرفی میکند. و کیفیت زیستن چیست؟ یعنی تو باید چه شکلی مرتبه زیستنت را افزایش بدهی. و سبک زندگی یعنی این مثالها را در نظر بگیر. ببینید ما با لیبرالها هیچ نقطه مشترکی نداریم. من خلاصتان کنم، همین اول. سبک زندگی اسلامی و سبک زندگی غربی هیچ نقطه مشترکی با همدیگر ندارند. آقا این همه مفاهیم مشترک داریم. مثلاً مثلاً ما میگوییم این برای انسان مضر است، این برای انسان مفید است. آنها هم میگویند مضر است، مفید است. دقیقاً ما دعوایمان در همان نقاط مشترک است. اگر مثلاً گفت آقا: «آب خیلی مثلاً یخ نخورید، ضرر دارد.» به آن نهر نداریم. طرق دیگری. مثلاً آقا چیزی که سوخته نخور، بر فرض ضرر دارد. ضرر دارد. مفاهیم مشترکی رسیدیم؟ واقعاً آنی که به ما میگویند اهل بیت میگویند ضرر دارد، من میخواهم شما تحلیل کنم و جواب بدهید از متکلم وقتی کم خارجش کنیم که خستگیتان هم در برود. واقعاً وقتی میگوییم ضرر دارد، همان مفهومی که او میفهمد منظور اهل بیت بوده؟ بله. تفاوتش چیست؟ این ضرری که خدا و پیغمبر و اهل بیت میگویند، «لا ضرر و لا ضرار فیالإسلام». یکی ضرر است در نگاه اومانیستی. تو خدایی، نباید بگذاری به خدا ضرر وارد بشود، به تو ضرر وارد بشود. تو از خدایی میافتی و ضرر به چیزی وارد میشود که هدف است. یعنی تو این تنت هدف است. سلامتیات هدف است. زیباییات هدف است. بله. در فرهنگ ما اجازه ندادند شما اگر بگیرید ابروی یک نفر را با تیغ بزنید، دو تا ابروی یک نفر، دیه کامل است. بدهید. موی سر یک نفر را بتراشید کامل، بعد دیه کامل است. بدهید. دیه آدم کامل، صد تا شتر بدهید. یک نفر را بگیریم سرش را بتراشند. از این قبیل هم زیاد داریم. ریش یک نفر را بگیریم بتراشیم، بعد دیه کامل است. چه نگاهی است؟ نگاه اومانیستی و لیبرالی. چه فرقی دارد؟
یک وقت هست تن شما هدف است. تن شما ابزار است. اصل دعوا در فضای سبک زندگی دقیقاً اینجاست. همان کلمهای که عرض کردم، انسان مقیم و انسان مسافر. انسانی که قرار است این جسمش را ابزاری کند، وسیلهای کند برای رشد و با این پیش برود. این مرکبش است. و انسانی که خودش باید فدای این مرکب بشود. شما مثلاً میبینید در روایات ما، مثلاً نسبت به ورزش مثالهای مختلفی من دارم، گیج میزنیم گاهی ماها. خود ماهایی که میخواهیم این ادبیات را تولید بکنیم چقدر گیج میزنیم واقعاً. با فرهنگ لیبرالی روایات در مورد ورزش و سلامتی را در همان فضا میآورد. میگوید ببینید این را گفتند: پیادهروی. روایت در مورد ورزش که میآورد، آخر ختم میشود به سیکسپک. بحث مفصلی است که یک بخش عمده از جلسه را در آن فضا باید تعریف بکنیم که نمیدانم چقدرش را برسیم. که حالا چرا اصلاً چه اتفاقی دارد در غرب میافتد از جهت سیاسی و چه کار دارند میکنند با انسان، چون موضوع اصلی انسان است. حالا در مفاهیم مشترکمان اول مشترکاتمان آنقدر دعوا داریم، دیگر مفهوم دیگری نمیماند. مشترکاتمان بله، ببینید ابزار خوبی است. ما اگر خواستیم با انسان لیبرالزده یا انسان lib حرف بزنی، اینها محمل خوبی است برای حرف زدن. ادبیات ضرر، فایده، ورزش، لذت. ادبیات خوبی است برای گفتگو. ولی اگر ما میخواهیم ذهنمان را با این ادبیات بار بیاوریم، هیچ کدام از این کلمات در فرهنگ اهل بیت، فرهنگ دینی ما اصالت ندارد. این کار را بکن چون ضرر دارد. این کار را بکن چون نفع داریم. ثانیاً: مشکل اصلی اینجاست که شما این را میگویی، بعد تداعی میشود آنچه که غرب تعریف کرده است. یعنی به طرف میگویند آب یخ نخور، ضرر دارد. ضرر برای خودِ خودِ خودت داری. برای الاغت دارد. هرجا گفتند به جسم ضرر میرساند، منظورش این است که برای الاغ ضرر دارد. مرکب از کار میافتد. تو باید صد سال از این کار بکشی. مثل بابایی به بچهاش میگوید هوای لپتاپت را داشته باش خراب نشود. فدای این کن. هر وقت دیدی یک سنگی دارد میآید به آن میخورد، با صورت جلوی این بگیر و بایست که میخواهد بگوید این ابزار باید ده سال برای تو کار کند. حواست بهش باشد. «برای تو کار کند.» این مفاهیم یک چیز دیگر است.
علامه طباطبایی گفتند که: آقا، چرا شما غذا کم میخوری؟ این انسانهای متفاوت ایناند دیگر. حالا ای کاش فرصت بود یک کمی در فضای این شخصیتها گفتگو میکردیم، تحلیل میکردیم. اینها آقا فرمودند قله جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی تولید شخصیتهایی مثل علامه طباطبایی، سید علی قاضی و علامه حیدری بماند. علامه طب اطبایی. غرض از حکومت کیست و چیست؟ بهش میگویند که چرا غذا کم میخوری؟ گفت: «ببین این بدن من این ده تا لقمه را لازم دارد. لقمه یازدهم را که بخورم دیگر من نخوردم، آن من را خورده.» لقمه یازدهم دیگر آن من را خورده. بعد دیگر دعوا پیش نمیآید سر اصلاً «تکاثرالحاکم» یا «التکاثر: حتىٰ زورتم المقابر». همه مبنای اومانیستی و لیبرالیستی در بحث تکاثر است.
چرا باید عرض بکنم؟ چه دستی پشت پرده است؟ اگر فرصت شود عرض میکنم که اصلاً نان اینها، نان این حکومت در تکاثر مردم است. مردم اگر رو به وحدت و توحید آوردند که دیگر کلاً کار تمام است. چقدر حرف دارم برای گفتن، هر کدارم یک جمله میگویم، این را باید زود رد شوم چون هنوز یک ابعاد دیگری مانده و اینجوری خوب نیست. ای کاش یک سلسله جلساتی بود قشنگ مینشستیم تعریف میکردیم. آقا این این فصل را الان در این جلسه بگوییم. این کلی که میشود، انشاءالله خدا توفیق بدهد یک وقت دیگری.
ببینید، پس ما سر این مفاهیم اصلی. ما سر ورزش. آیات قرآن را میخواستم بخوانم، نمیدانم بخوانم یا نخوانم. جوادی میفرموده، میفرمودند که: «یکی از به قول ماها، یکی از مستهجنترین آیات قرآن این آیه است در سوره مبارکه بقره: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیام الرَّفَثُ إِلىٰ نِسائِکُمْ ۚهُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ.» که اصلاً دیوانه میکند تعریف زن و مرد و نسبت و ارتباط این دو تا با هم؛ غوغاست. میگوید که من در روز ماه رمضان و برای روزهدار ماه رمضان، یک سری کارها را حرام کردم. شبها حلال. جواز بده و سوق بده و تشویق بکنه که مردم بروند و از این لذت حلال بهرهمند بشوند. چی میگوید خدا؟ «برید کیف کنید.» «لِباسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ.» نسبت شما نسبت لباس. بحث مفصلی میخواهد. «فَعَانِقُوهُنَّ.» دیگر، این صریحترین عبارت قرآنی در این باب. در چه فضایی تعریف میکند. «وَابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ.» ارتباط داشته باشید با همسر، در طلب آنچه خدا برای شما نوشته: از رزق، فرزند، ذریه، نسل. نگاه چیست؟ یک دعوت به یک مرتبه بالاتری از حیات دارد میکند. میگوید تو یک نسلی، و من این نسل را در این ارتباط قرار دادم. آن وقت این نطفه چقدر مقدس است. وقتی ارتباط چقدر مقدس است. روایت بخوانید: ملائکه آغوش باز میکنند و نمیدانم گل بر سر اینها میریزند و روایات عجیب غریبی داریم کنار آن حیای اسلامی ما. معمولاً اجازه نداری این حرفها را بالای منبر بزنی. واقعاً من به نظرم اینها باید گفته بشود، ولو یک تبعاتی هم داشته باشد، آزاردهنده باشد. باید خواند. خیلی فوقالعاده است این حرفها.
چه تعریفی دارد از این مسائل؟ نماز قبلش بخوان و بعدش سجاد شکر کن. این با یک نگاه حیوانی که چیزی بالاتر از جفتگیری نمیبیند. فردا با اوست. این یکی دلش را زد، آن یکی خوشگلتر، آن ارتباطش گرمتر است. من وارد این حرفها که الان میزنند، نمیخواهم. میدانم دیگر، واقعاً اذیت میشویم از گفتنش. ولی اینها سر زندگی، سبک زندگی غرب همینهاست. اینها اصالت دارد. وقتی انسان نخواست سطحی بالاتر از این داشته باشد، این میشود همین انسان مقیم که عرض کردیم. انسانی که مسافر نیست، انسان مقیم. آن وقت این آدم هم هرآنچه از این لذت که در این سطح میشود برد، اصالت با همین است. و موفقتر، پیروز. «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلىٰ.» تعبیر فرعونی. هرکی امروز پوز بقیه را به خاک مالید، این به فلاح رسیده.
جالبی تو انتخابات ما، رای آوردیم. تمام شد. بعد فحش و تهمت و سندسازی و همه کار هم میکنیم. آخر هم رای میآوریم. بعد میرویم سخنرانی: «الحمدلله خیلی انتخابات اخلاقی بود و خیلی اخلاق در انتخابات رعایت شد.» بالاخره تو انتخابات شعار گفته، صحبت شعار داده میشود. یک چهار تا برخورد هم میشود دیگر. یک هفته ده روز تمام میشود. میرویم دیگر. خب، کسی که میخواهد در سطح حیوان زندگی بکند و چیزی بالاتر از حیوانیت ندارد، همین است. سند ۲۰۳۰ نوکر برای آمریکا و انگلیس تربیت میکند. یعنی چی نوکر برای آمریکا و انگلیس؟ انسانی که حیوان است، به چیزی فراتر از حیوانیت ندارد، نوکر آمریکا. همه این اسناد تربیتی حول همین محور است. همه سبک زندگی. حالا در مورد رسانه، آن فضاهای مدرن. حالا اینجا بحث رسانه را داریم. در این ساختمان، گفتگو مفصلی میطلبد. اینستاگرام و تلگرام و چه و چه و چه. اینها کارکرد اصلیش چیست؟ که واقعاً برای من واقعاً عجیب است. یعنی اینکه میگویم عجیب است، نمیدانم واقعاً عجیب است که چقدر حماقت پشت ماجرا باشد که توییتر و تلگرام فیلترند، اینستاگرام باز است. این حجم از حماقت. بیشترین آسیب در اینستاگرام. بعد توییتر فیلتر است. توییتر که خطر ندارد، فیلتر است. اینستاگرام باز است. یک چیز عجیبی است واقعاً. و اتفاقی که دارد میافتد چیست؟
آخه ما دعوایمان، خیلیهایمان سطحمان فقط این است که آقا این الان دستش را به آن زد. فیلم را نقد بکنیم. میگوید این یک جایی پسره زد در گوش دختره. «استغفرالله» دستش خورد به آن. چکارش کنیم؟ بابا، اصل دعوا سر حیوانیت است. میشود یک کسی فیلم در مورد نماز بسازد، از اول تا آخر تو را سوق به حیوانیت بدهد. فیلم از اول تا آخر طلاق بسازد و کتککاری، دعوا، جنگ، کشت و کشتار. بالاتر با یک هنری مواجه میشویم. این در اختیار آنهاست. دعوا سر چیست؟ تعالی. حضرت امام دارند اینها را. دیگر همه حرف انبیا در این یک کلمه است: تعالی. کجا به کار میبرد؟ وقتی یکی بالاتر است، یکی پایینتر است، میخواهد به هم بگوید: «بیا بالا.» تعالی.
نکته بعدی اینکه سبک زندگی خودش دین است. و اما باز یکی از اشتباهاتی که معمولاً داریم، مثلاً میخواهیم سبک زندگی را بیاوریم دینیاش کنیم. دین خودش یکی از مفاهیم قرآنی است که در مورد سبک زندگی به کار رفته. گفتم در خود بحث سبک زندگی به کار نرفته، ولی کلماتی به کار رفته که دلالت بر همین سبک زندگی دارد. یکی از کلمات، کلمه دین است. یکی از کلمات، کلمه ملت است. ملت یعنی مجموعهای از افراد که بر اساس یک سبک زندگی مشترک و واحد دور هم جمع شدهاند. دین یعنی مجموعهای از قوانین و قواعد که سبک زندگی تولید میکند.
سبک زندگی چیست؟ «هویت رفتاریه». یک شخصیت اجتماعیه. من در خیابان که میروم، با این لباس که میروم، یک سری کارها را میبینم. اقتضای لباس من نیست. یک بار این روبروِ حرم، بگویم بخندید. حرم از آن بست نواب آمده بودم بیرون. بعد آنجایی که این ماشینهای حامل جنازه میآیند تو، میلههایی دارد این بغل. لای میلهها باز است. بعد من اشتباه مسیر را رفته بودم. دیدم در بسته است. مسافت طولانی برمیگشتم میآمدم پشت این نردهها که برگردیم. یا از لای این میلهها رد شوم. یک شیرپاکخورده آن بغل وایساده بود، گفت: «حاج آقا، رد میشوی، برو.» گفتم: «آخه زشت است. من لای میلهها مثل مرد عنکبوتی باید بیایم در بیایم.» محاسبات میکردم از اینجا بیایم، نیایم، چکار کنم. پشیمان شدم. وسط راه پشیمان شدم. و تمام راه برگشتم. بغل نردهها که رسیدم، آمدم بیایم پشت نرده، یک پیرمردی وایساده بود. گفت: «خیلی کار خوبی کردید. من از آن موقع وایسادم دارم به تو نگاه میکنم.» آبروی ما را! یعنی من این لباس اقتضای هویت و یک شخصیتی را دارد. بنده احساس میکنم نمیتوانم لای میلهها رد شوم، با اینکه آن یارو راحت رد میشود. آن بنده خدا. یا مثلاً وسط خیابان وقتی نرده گذاشتند و میگوید تو از این خط عابر باید بروی. بعضیها میروند از بالای نرده رد میشوند. واقعاً ما میله را، نرده را دو متری هم گذاشته بودند که الاغ هم نتواند پرش کند، یکی میگیرد میرود بالا. یک چیز عجیبی است. این الان بنده، اقتضای لباس همین است که نمیتوانم این کار را انجام بدهم. این اقتضاسازی یکی از کارهای سبک زندگی است. هویتسازی.
نکته خیلی زیبایی است. ببینید، یکی از مبانی زندگی مدرن، یکی «فان» است، یکی «پورن». این دو تا اصول دین انسان مدرن. فان و پورن. تفریح مفاهیم مشترکمان است. ما هم به تفریح میرسیم. بله. ولی تفریح ما کجا؟ تفریح یعنی الاغت را ببر بچران، دریا هم ببر، یک شنایی هم ببر، آبتنی هم بکند، هوای خوب هم بخورد، جنگل ببیند. تفریحی که برای ما گفتند یعنی این. با این الاغ راه بیا. این را هم سر وقتش لازمش داری، برایت کار کند. تو همینی که در طبیعت است و وقتهای دیگر به خسارت تو اصلاً کاری نداری غیر از اینکه بروی در جنگل بگردی، دو تا نگاهت نسبت به تفریح چه کار میکند؟ ارضای نیاز نیست. اینی که الان در غرب هست، ایجاد نیاز. همه فضای فرهنگی ما بر محور ارضای نیاز است. همه فضای فرهنگ غربی در مسیر ایجاد نیاز. بشر نیاز بسازی چون نیاز تو با این سطح دیگر برطرف شد. لذتی بیشتر از این نخواهی برد. دیگر دوپامینی ترشح نخواهد کرد مگر یک چیز جدیدتر، یک لول بالاتر.
در غرب که جزو بدیهیات است. رابطه از جنس مخالف به جنس موافق میرسد. بعد رسمی میشود، قانونی میشود. یک مملکتی را بابت اینکه نمیگذارد این قانونی بشود، تحریم میکنند. یک بخش از تحریم به خاطر این است که همجنسبازی آزاد نیست. و نمیگویند اینها را. بخش تحریمهای ما. چند سال پیش بیانیهای که داده بودند، گفته بودند که: «دو تا کار اساسی جمهوری اسلامی باید انجام بدهد.» خیلی شیرین در نماز جمعه گفت. دیگر تخصص ایشان بود واقعاً. گفتش که: «غرب از ما دو تا چیز همزمان خواسته: آزادی همجنسبازی و آزادی سران فتنه.» بله. مثلاً آنقدر جدی میآید پیگیری میکند. بعد تازه به اینجا اکتفا نمیکند. ارتباط با حیوانات. الان که رسیده به تولید انسان مجازی. خبر دارید یا نه؟ در چین. این چیست؟ حراست. بله بله بله. آدم را به شکل سگ میکنند، بستهبندی میفرستند مکزیکو و نمیدانم کجا. فقط کاربریاش برای همین مسائل است. هیچ تعریف دیگری ندارد. یک چیز عجیب غریبی است واقعاً. که انسان ها بشنویم در موردش.
انسانی که زندگی میکند، انسانی که وطنش همین جاست. خب خسته میشود هی عوض کند دیگر. کاری ندارد، بیشتر از این تجدیدش کن. عالم، عالم کثرات است دیگر. به سمت توحید نمیرود که این هی ارتقا پیدا کند. این سطح نیاز هی بالاتر میآید. نگاه او نسبت به این مسائل یک نگاه دیگری است. «وَابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ.» این اصلاً به همسر نگاهش، نگاه کانال فیض و واسطه رزق. نه «لِباسٌ لَّکُمْ». «حرف لکم» چقدر زیباست این تعابیر قرآنی. بعد جالب است این کلمات را میگیرند به اسم اینکه حقوق، حقوق زنان اینجا لگدمال شده. خیلی جالب است واقعاً. قرآن میگوید زن کشتزار است. این نگاه اسلام است به زن. کشتزار است. بنده خدا میخواهد بگوید تو در این عالم مشغول تولید محصول داری. بهرهبرداری باید بکنی. نگاهت به ارتباطت با همسر باید محصول نگاه رسیدن به محصول باشد. یک جوانی در دانشگاه آمد گفتش که یادآوری این انسان تربیتشده لیبرال، سبک زندگی خودش دین است را مطرح میکند.
منظور سبک زندگی نداریم. سوره مبارکه انعام، آیه ۷۰. سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۱. دینشان! «إِنَّ دِینَهُمۡ لَهۡوٌ وَلَعِبٌ.» ولشان کن. خیلی قشنگ. دینشان یعنی چی؟ یعنی میپرستند. لهو و لعب میپرستند. میروند آنجا سر خم میکنند. دو رکعت نماز میخوانند. محصولات دانشگاه ادیان و این چیزهاست که ادیان نمیدانم ابراهیمی و چی چی. ادیان نداریم در قرآن. اگر این، اگر منظور از ادیان ابراهیمی، یعنی این دینهای توحیدی، یعنی عرض کنم که مسیحیت و یهود و اسلام و اینها، این در نگاه قرآن یک دین است. «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ.» مراتب اسلام بوده. درجهبندی، لولبندی بوده. آرامآرام خدا اسلام را عرضه کرده به بشریت. یک دین الهی داریم. یک دین بر مبنای عبودیت الله داریم. یک دین بر مبنای عبودیت هوا داریم. آن ور هم هرچی منافقین و کفار. آیتالله و مجتهد و هرکی دنبال هواست، یکی است. چرا؟ «و اتبعه هواه» این بنده هوا شد. بعد از سگ بدتر شد. مبنا ی توحید، مبنای عبودیت تو بر چه اساسی میخواهی زندگی بکنی؟ آن اساس زندگیت را هم چه تعریف میکنی؟ بر چه مرتبهای از حیات میخواهی باشی؟ کدام سطح از حیات را میخواهی تجربه کنی؟ میخواهی به قرب حق تعالی برسی؟ از حیات حسی و مادی میخواهی بالاتر بیایی؟ ورود در ملکوت کنیم. وارد عوالم روحانی بشوی.
جملهای که از حضرت عیسی است که انسان، انسان نمیشود مگر دو بار متولد بشود. در ملک متولد میشود یک بار، در ملکوت متولد میشود که تولید دوم دست خودت است. و هر انسانی باردار خودش است. کلمات و جملات بسیار زیبای مرحوم آیتالله الهی قمشهای. هر انسانی باردار خودش است. مراقبتهایم که ما گفتهاند همینها را میگویند. مراقبه همین است. مراقبتهای دوران بارداری است. باید مراقبه داشته باشی در این دوران بارداری. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله حائری فرمود: «اگر دیدید یک خانمی ادعای باردار بودن دارد، از این شاخه به آن شاخه هم اینجور میپرد درخت و این حرفها. والله قسم این باردار نیست.» قدم از پله میخواهد بالا بیاید، همچین با احتیاط است. با باردار! اگر کسی زندگیاش راحت بود (راحت به معنای غلطش ها، یعنی اصلاً برایش باکی نداشت چی بگوید، چی بخورد، کجا برود) این معلوم میشود که باری ندارد از حقیقت خودش که بخواهد حملش بکند و به دنیاش بیاورد. مراقبه بود. یکی از مفاهیم اصلی در سبک زندگی غرب، در سبک زندگی اسلامی «مراقبه» است. حامل حقایقی هستی. حقایق را دارد حمل میکند که اصلاً قرآن میگوید، میگوید: «ما همه شما را حامل قرار دادیم. حامله نمیگویم، حامل قرار دادیم. و حملها الانسان.» «انا عرضنا الامانه على السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان.» انسان حامل حقیقت است. دست و پات را ببندم یا اینکه هرچی هم که کیف حال دارد. برخی مراجع عزیز و بزرگوارم میگوید آقا مثلاً نصف شب تشنهات است پا میشوی میروی سر یخچال آب خنک برمیداری. آن چه حالی دارد فلانی؟ همان فلان آقا هر حال و لذتی که بوده حرام کرد. آبی که سر شب میخوری، خستگی در میرود. چای میخوری مثلاً وسط جنگل نشستی. خستگی. حرام کرده. گفته لذت دارد. حرام است. دست و پات را ببند. میگوید تو باید مراقب باشی. تو حقیقت را داری حمل میکنی. انسان الهی. پس ما همه دعوایمان سر انسان بود دیگر. همه دعوا سر انسان.
کدام انسان؟ سبک زندگی کدام انسان؟ انسانی که قرار است برود حق تعالی را ببیند؟ برسد؟ سطح بالاتری از زیستن را میخواهم تجربه بکند. یعنی رفتارها بر مبنای لذتهای آنی است. یک نکته خیلی مهمی را بگویم. یک نکته را داشته باشید بعد وارد فاز بعدی صحبتمان میشوم که انشاءالله خستگی کامل در میرود ازتان. بعدی فاز خیلی جذاب. آنهایی که اهل کار رسانهای، کار سیاسی هستند. آخر سال انتخابات داریم. غایت فعالیت سیاسی چیست؟ غایت چیست؟ جنگ نرم. جنگ نرم. جنگ نرم میگوید جنگ نرم جنگ رسانهای است. بنده خدا! جنگ نرم جنگ رسانه. یعنی چی؟
ابزار جنگ نرم، رسانه است. پیامش چیست؟ رسانه را رسانه معرفی میکنند. خیلی مهم است. همه باید وارد رسانه بشویم. پیام را نمیبینیم. حزباللهیها میآیند حامل پیام خشم عدالتخواهیمان در آن فضا تعریف میشود. نقد مسئولینمان در آن فضا تعریف میشود. ورود بیشتری میکنیم، آخر میبازیم. چرا؟ چون پیام اصلی را نمیدانیم چیست. پیام اصلی سبک زندگی است. جنگ نرم یک ابزار دارد، یک پیام دارد. ابزارش رسانه است. پیامش سبک زندگی است. هوشمندانه همینه. یک ظرافتها و ریزهکاریهایی دارد. بگویم؟ بگویم آقا موسوی.
یکی از کارهای رسانه این ابزار در خدمت پیام و محتوا. یکی از شاهکلیدهای بحث سبک زندگی که برخی گفتند اساساً سبک زندگی همین است. آنقدر مهم است. سبک زندگی یعنی همین نماد. نمادهای هویتبخش. اینها را تعریف میکند سبک زندگی. دعوای اصلی ما در فضای رسانه دعوا سر نمادهاست. و نقطه اصلی، نقطه ضعف اصلیمان هم اینجاست. هنرمندی جبهه مقابلم توی ساخت نماد است. مبارزه با بیحجابی. میگوید یعنی بریم در پارک بگیریم. یکی دارد با یک پسری میخندد. میگوییم شلاقش بزنیم. قشنگ بلد نماد بسازد. شما تا میگویی حجاب، تا میگویی نمیدانم مثلاً هر بحثی، هر نکتهای، سریع یک جایی، یک موردی را. معلم قرآن فلانی، مسئول فلانی، هیئت فلانی، مداح فلانی، مادر شهید فلانی، خود شهید فلانی همه را نمادسازی کرده. کار اساسی. بعد شما میبینید یکهو جبهه مقابل دردش میآید. ده تا آخوند با همدیگر میروند: «این ریا نکنید.» دعوا سر این بود که کی به درد مردم میخورد. شما این همه زدی با ابزارهای مختلف نماد ساختی. با فلان آخوند و با فلان حوزه و فلان ساختمان فلان مدرسه علمیه و با پرونده امنیتی اخلاقی فلان طلبه. و با اینها نمادسازی کردی. حالا آمدهاند عموم طلبه دارند میگویند آقا ما اینیم. کل بازار شما ریخت به هم. من طلبم ریا نمیشود. بنده خدا اصلاً دعوا سر همین ریا است. دعوا سر نماد است. شهید حججی به شهادت رسید. بنده نوشتم این را. «حججیِ عصبانی!» حججی یک کار اصلی کرد: طومار اینها را به هم پیچید. تو داخل با داعشی داخلی. یک کاری کرد اینها کلی سرمایهگذاری کرده بودند برای چهرهسازی از بسیجی. حججی خرابش کرد. یک بسیجی که رفته حالا من گفتم اینها میروند برای رژیم اسد کشته میشوند. که آنجا عرقخوری میشود، فلان میشود. یک آدم پاکار جهادی. این تردو جهادی بوده در منازل مختلف داشته عملگی میکرده، بنایی میکرده. بعد تو کار کتاب بوده. حقوقش را جمع میکردی کتاب میخرید به مردم میداده. بعد اینجوری به این نحو. آنقدر نماد شد. جادههای خیابانهای شهرهای مختلف. یک میدون به اسم یا یک بلوار به اسم شهید حججی کردند. خیلی زور دارد. یک سرباز جزو دهه هفتادی از روستاهای نجفآباد بردارد بیاید. بعد تو هر شهرستانی یک بلوار به اسمش بشود. بچه بسیجی دهه هفتادی! ما اینها را به اسم باتوم و کتک و چک و گشت ارشاد و اینها معرفی کرده بودیم. کل بساط میریزد به هم. مدافعان حرم. حججی میافتد، اسد میافتد. مدافعان اسدند اینها. بچه کوچک داشت، زن و بچه داشت. عاشق زندگی بود. بعد چه پیامی برای زن و بچهاش داده: «عاشق توام. من از زندگی سیر نشدم.» فلان نیستم. چون آدمای عاشقپیشهایم. در زندگی چقدر موفقاند. هرچی که آلمانسازی کرده، خراب میشود. و حوزه سبک زندگی با این آلمانها اداره میشود. نمادها. اصل.
یارو توی این بحث خیلی حرف داریم. تازه عوض کنم چون خیلی اینجا نقد خندوانه مثلاً یا دورهمی. معمولاً طلبه بزرگواری یا یک آدم بسیجی حزباللهی، حالا من نمادسازی نکنم. خودم این وسط. «آقا چرا زنها آمده بودند، میخندیدند؟ چرا میخندند؟ این چه برنامهای است؟» یکی امروز زنگ زده بود امام. کتاب «آن سوی مرگ» را که ما شرح میکردیم که دیدم شهردار تهران هم دستش است دارد میخواند. عرض کنم که گفتش که آی نقدی دارند برخیها به این کتاب. گفتم چیست؟ گفت: «آن داستان اولش، آن خانم نویسندهها را شام دعوت کرده بود خانهشان!» یعنی چه؟ دختر جوان! میگفت دومش را بنویسند. گیر دادهاند به ما. باید عرض کنم که شام فقط بوده، ماجرایی نبوده. گفت: «نه. چه معنا دارد. خانم میگوید شام بیاور خانه خدمتمان باشیم.» سطح نقد ما چیست؟ به چیها حساسیم؟
نسبت به یک جمله من شنیدم از یکی از رفقا که مرتبط بود با بچههای بالا. علاقهام به آقا بیشتر شده است. هرچی از من میشنوید علاقهام به آقا بیشتر میشود. شاید اولین بار باشد که میشنوید. انشاءالله آخرین بار نگید پخش شد. آقا فرموده بودند که در مورد یکی از این برنامههای تلویزیونی، البته بنده هم نقدم همین بود. به لطف خدا موافق درآمد با آقا. یعنی چی؟ مجری مینشیند به مهمان برنامه میگوید: «عاشق شدی؟» من قیامت بار این برنامهها را به دوش نمیگیرم. اینها به گردن خودتان است. به دوش نمیگیرم. تو میدانی یک جمله چه کار میکند؟ حساسیت نشان میدهد. بابا! دختر جوان میگوید من سی سالمه، متأهل هم نیستم. بعد میگوید: «عاشق شدی؟» یک آلمانسازی، نمادسازی سبک زندگی از این بهتر و قشنگتر.
عملیات ضد دینی چیست؟ حرام و حلال کردن. حرام کردن همینهایی که ما هستیم چیست؟ دقیقاً ترویج سبک زندگی است. میگوید فرعون برگشت گفتش که: «موسی خیلی خطرناک است برای شما.» سوره غافر، آیه ۲۶. «إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ.» من میترسم دین شما را عوض کند. یعنی چی؟ فرعونپرستید، روز به روز میآی مثلاً پیش من، نه. سبک زندگیتان را عوض کند. حساسیت فرعون در درگیری سیاسی به چی بود؟ به سبک زندگی مردم. آیه قرآن میخواهی بخوانی، مسجد داشته باشی، هیئت داشته باشی، هرچی داشته باشی، سبک زندگی ما را عوض نکن. یهود و نصارا از تو راضی نمیشوند تا اینکه تو تابع ملتشان بشوی. «حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ.» تابع ملتشان بشوی. تابع چی بشوی؟ تابع سبک زندگیشان بشوی. آقا، رابطه محرم نامحرم، آنجا که من میگویم زن و مرد، آن جور که من تعریف میکنم تو داشته باش. دانشگاه میگویم آقا دختر و پسر که حالا همین شکلی حرف بزنند، دل بدهند قلوه بگیرند، تعریف میکنم. حالا با چادر میخواهم بیایند، با روسری بیایند، با مایو بیایند، با پوشیه بیایند.
حوزهای که به من مربوطه، حوزه سبک زندگیه. زن اردوغان **1** محجبه، کاریش ندارد. ولی یک دختر فرانسوی آنقدر روسری سرش بندازه پدرش را درمیآورد. به نماد، به آلمان حساسند. الان زن اردوغان با پوشش هم که بیاید، این زن بن سلمان و نمیدانم زن سعودیها، اینها همه با پوششند. مشکل پوشیه نیست، به چادر نیست، به این یک تیکه پارچه نیست. مشکل سر آلمان است. سر نماد حامل یک سبک زندگی است. یک وقت دیگر هم گفتم، شما در غرب هیچ خانوادهای را نمیتوانی بفهمی که مسلمانند یا نه. نماد هویتبخش. قرآن هم دقیقاً بحث حجاب شکلی تعریف میکند ها. که ما اصلاً از این زاویه وارد نمیشویم. «لا تبرجن تبرج الجاهلیة الأولىٰ.» میگوید تبرج که حالا یک تعریف مفصلی دارد: خودنمایی، عشوه و شاخصهها و توضیحاتی. این نماد تمدنی است. یعنی جامعهای که توش تبرج مطرح است، این از سطح تمدن جاهلی بالاتر نیامده. این از سطح زیست جاهلانه بالاتر نیامده. حالا یک وقت تبرج حزباللهی است. گاهی بعضی جاها مصادیقی دارد و نمیدانیم هم و دلخوریهایی هم پیش میآید. من اول تبرئه کنم خودم را. واقعاً حرفهایی که میزنم، هیچ غرض و منظوری به هیچ کسی ندارم. یعنی اصلاً آدم ندارد. این کلیاتی که من میگویم. مثلاً اگر من، چادری یا من آخوند آمدم عکس پروفایلم، پیج اینستاگرامم همش تبرج بود. حالا تبرج منم با جنس خودش است دیگر. یک دسته گل نرگس دستم است. از پشت چادرم دارم میروم، افق محو میشوم. من آخوند. خانومم چادری، از پشت دستم را گرفته، رو به دریا، همینجور. کامنتی هم که «وای چقدر شما خوشبختید!» «وای، خدایا!» تبرج آخوندیاش است. تبرج چادریاش است.
مشکل و مسئله خدا سر پوشش نیست. سر تبرج است. سر چیشهسر تبرج است. سر چیست؟ سر آلمانسازی. آلمانسازی. کارکرد سبک زندگی دارد. سبک زندگی خودش دین است. برویم وارد فاز آخر بحثمان بشوم و بحثمان را اینجا در اوج تمام کنیم. یک صلوات بفرستید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد. نکته بعدی در بحث سبک زندگی، این بحث بسیار مهم است، عرض کردم که سبک زندگی خودش مبنای تولید رفتار است. هویت، اقتضا و شخصیت تعریف میکند. کار نشدهای است که در بحث روانشناسی دیوانه میکند آدم را. میگوید ما پنج تا روح داریم. حالا من در بعضی کلاسها اینها را توضیح دادم. پنج تا روح داریم. پنج مرتبه روح داریم. نه پنج تا روح داریم. یعنی گروه دوم الان رفته روی سوم. اصلاً آمده پنج مرتبه. رتبه اولش را جمادات دارند. رتبه دومش را نباتات دارند. رتبه سومش حیوانات دارند و کفار. تعبیر رواییش این است. رتبه چهارمش را مؤمنین دارند. رتبه پنجمش را انبیا. روح اول «روح القوّه»2. روح دوم «روح و شهوت»3. روح دوم «روح الحرکه»4. روح سوم «روح و شهوت»5. روح اول را جماداتم دارند. گروه دوم را نباتات هم دارند. «حرکت». روح سوم حیوانات هم دارند. کفار هم دارند. روح چهارم «روح الایمان» مؤمنین است. روح پنجم «روح القدس»6. اصلاح شده است.
پایینترین اینها مراتب روح. میفرماید که مؤمن وقتی گناه میکند، چقدر این بحث قشنگ است، وقتی گناه میکند، روح الایمان فاصله میگیرد. آن لحظهای که دارد گناه میکند، روح الایمان از او قطع میشود. اگر در گناه مستقر شد، کلاً روح الایمان از او قطع میشود. در مرتبه روح الشهوه مستقر میشود. اگر ارتقا پیدا کرد، روح الایمان به روح القدس نزدیک میشود. «علم لدنی». در روح القدس است. «عصمت». در روح القدس است. امام معصوم علمش را از اینجا میگیرد. در روح القدس است. علم اتصال او به روح القدس. همه حقایق برایش تعریف میشوند.
اگر کسی یک لطافتهایی داشت، گاهی ارتباطاتی با روح القدس پیدا میکند. میگوید اگر کسی شعر در وصف ما اهل بیت گفت، این به واسطه روح القدس بود. یک حرف حکیمانهای بر زبان کسی جاری شد، به واسطه روح القدس بود. به خاطر ما حرکتی انجام دادی، خواستی از ما دفاع کنی، روح القدس از تو حمایت میکند. بحث تشکیلات و مدیریت و رهبری و اینها بحث دیگری است.
بعد گناه، مجموعه رفتارهای هدفمند شما، سطح حیات شما را تغییر میدهد. این برای شما شخصیت میسازد. میگوید شخصیت مؤمن که شدی، اقتضای ایمان تو است که دیگر فلان کار را نمیکنی. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.» یک بحث فوقالعاده مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیات دارد در سوره مبارکه مؤمنون. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.» به اقتضای ایمانشان است. «الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.» این به اقتضای ایمانش دیگر اهل لغو نیست. ایمانش اجازه نمیدهد اهل لغو بشود. روح الایمان از لغو درش بیاید. این قبل از ظهور کرامت است. اقتضای ایمان است. یعنی از به واسطه روح ایمان تولید میشود. این یک شالوده ناپیدایی دارد اینجا. داشته باشید.
گل بحث اینجا. یک بحث عجیبغریب اینجا داریم. از آن بحثهای ناگفته است. اسرار. اسراری در ایران. یک شالودهای دارد بحث سبک زندگی که شما این را اگر توانستی مدیریت بکنی، بسیاری از رفتارهای هدفمند به صورت ناخودآگاه تولید میشود. چرا؟ چون حوزه مرتبه روح شخص. مدیریت آن حوزه چیست؟ دو تا چیز. یکیاش ملکات. یکیاش مزاج. ملکات رفتارهای خودآگاهانه اشخاص که ملکات افراد را تشکیل میدهد. مزاج به صورت ناخودآگاه خوراک شما مزاج شما را میسازد. مزاج که ساخته شد، رفتارهایی به تبع ازت تولید میشود. نمیدانی چرا. آن رفتارها نسبت تو را با روح ایمان قطع میکند. روح شهوت تو را قوی میکند. حیوانیتت را سنگین میکند. حلال بخور و طیب بخور. حلالش مشخص است. طیبش این است. طیبش تو نسبت با مزاج است. کارکرد مزاجیش است. بله، پیتزا را رفتی با پول خودت خریدی، فضله سگ و اینها هم ندارد. هیچ چیز حرامی ندارد. ولی با جنبههای مزاجی تو چقدر تناسب دارد؟ تو میدانی که این در اثر مزاجی غذا چیست؟
یک بحثی را امیرالمؤمنین در خطبه سیزدهم و چهاردهم نهجالبلاغه میفهمند که: «مردم بصره چرا روبروی من ایستادند در جنگ جمل؟» اوج پایان باز بحث و آخر بحث به فنا میرسیم. انشاءالله از اینجا تمامش میکنم. در اوج تمامش میکنم. چهار تا علت داشت بصره. اولین جنگ با امیرالمؤمنین و مردم بصره. بصره، خرمشهر ما. یکی طلحه و زبیر به همراه عایشه، همسر پیامبر. اینها خواستند علیه امیرالمؤمنین کودتا کنند. دنبال جمعیتی بودند که پای رکاب اینها بیایند. اولاً به اسم عمره طلحه و زبیر از حضرت جدا شدند. گفتند: «ما میرویم عمره.» حضرت فرمودند که: «لَا تُرِیدَانِ الْعُمْرَةَ وَ لَكِنْ تُرِیدَانِ الْبَصْرَةَ.» یعنی «عمره نمیخواهید بسره را میخواهید.» آمدند عمره و همسر پیامبر. به قول مشهدیها آژیرش کردند و برش داشتند آوردندش. بسته سوار شترش کردند و این هم شخصیت رسانهای همسر پیامبر. آمد وایستاد. کاری که پیغمبر در جنگ بدر کرده بود. پرت کردن همسر پیامبر هم وایستاد و این خاک را گرفت. روی شتر کلاً نابود شدند. هم این شتر هم وسط وایستاد. همه هول شتر بودند و تا وقتی شتر وسط بود، اینها گفتند: «شتر را بزنید.» کرمان، مجتبی آمدند پای شتر را زدند. آن هم کینه که از امام حسن گرفت، سر همین بود. بعداً اجازه ندادند حضرت در منزل پیغمبر دفن کنند و جسد حضرت را تیرباران کردند. سر همین ماجرا.
شتر و این شتر گوساله سامری. است. برید بگیرید، تیکه تیکه کنید، بسوزانیدش. بابا نماد! اینها میفهمی. المان. اسراف مقدسین مساجد ما بودند. میدانی شتر قیمتش چند است؟ از کیسه بیتالمال بسوزانیمش. بابا! گوساله سامری، گوساله ارزشمند بود، طلا بود. دریا سینه میزنند. نماد خیلی مهم است. سبک زندگی، دل نماد درمیآید. تیکه تیکه کنند. حالا همسر پیغمبر را راهی کردند. اینها حضرت خطاب به مردم بصره سخنرانی کردند: «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ.» خیلی نمیشود تفسیرش کرد. ترجمه فقط میکنم. شما چقدر بدبخت، خاک تو سر، چیز توی کروشه بود قبل ترجمه. یک بار به شما گفتند: چقدر شما بدبخت و خاک تو سری. یک زن از شما سواری گرفت. نمیخواهم مقام زن را کم کنمها. کارکرد رسانهای دارد این حرف حضرت. «وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَةِ.» دنبال یک حیوان راه افتادید. یک زن سوار یک حیوان شد. فرمانداتان شد. به یک زن سواری دادید. دنبال یک حیوان راه افتادید. هرجا حیوانی داد زد، دویدید. وقتی خورد زمین، در رفتید. وقتی خورد زمین، در رفتید.
یک مشکل در اخلاقتان است که ملکات تحلیلهای سیاسی امیرالمؤمنین که ابداً اینها را متضاد رسانه نداریم. غوغا میکند نکات. بعضی دانشگاهها اینها تازگی یک جایی گفتم، داد میزنند: «اینها چیست؟ از کجا درمیآید؟» مشکل دارید. اخلاق. «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَةِ.» اخلاقتان این مشکلات را دارد. ملکاتتان اینجوری است. فرمود که فرهنگتان این است که به اهداف برسید. فرهنگ شما، فرهنگ عهد و پیمان و اینها نیست. تعهد اجتماعی ندارد. دینتان هم، یعنی سبک زندگی شما بر مبنای رفتارهای آنی آخر مزاج. ماکم زواق. اینها برمیگردد به آب شوری که مصرف میکنیم. منطقه شور است. آب شور. آب خزر شور، خلیج متفاوت است دیگر. چون حاشیه خلیج هم سرسبزی ندارد، این شوری فرق میکند. «أَرْضُکُمْ غَرِشَةٌ مِنَ الْمَاءِ.» زمینتان هم نزدیک دریاست. مزاج شما اثر گذاشت. واسه همین سواری میدهید به گروههای مختلف سیاسی. یک زن آمد بهرهبرداری کرد. اینها خوب شناختند. از کی باید استفاده کنند.
ما به مازندرانی گفتیم که این جبهه استکبار خوب فهمید که در بحث مبارزه با حجاب کی را باید جلو بیندازد. مسیح علینژاد اهل مازندران است. گفتم زنهای مازندرانی نوعاً مزاجشان گرم است. و شخصیتهای مزاج گرم، شخصیتهای مدیر، فرمانده، خطشکن و گفتمانساز، بیباکند، دلیرند، شجاع. برای زنها کاری بکنید. از زنهای مازندران باید شروع کنیم. یکی از جاها این خانمها آنجا گرممزا هستند. مردم بصره آب شور. آب شور خاصیتش چیست؟ سودازا. غلبه مزاج سودا وقتی صورت گرفت، نظمپذیری میرود بالا. ولی نظمپذیری، نظمپذیری بزدلانه. ریسکپذیری میآید کم میشود. منظم مرتب خوردم، بسیج کردم. اینها دیگر غلاف کردند. رفقای اندیشمندی داشتیم در ژاپن. چرا قانونپذیری و قانونگذاری راحت است؟ چون مزاج ژاپنیها غالباً سوداست. ژاپن، کره، اندونزی، تایلند. مزاج اروپاییها غالباً بلغم است. سودا و بلغم را راحت میشود مدیریت کرد. مزاجی که مدیریتناپذیر است، چیست؟ صفرا. مزاج غالب ایرانیان. یک سری مناطق حاشیه خزر و اینها داریم. آنجا مزاج مرطوبشان قویتر است. سرما هم در آقایونشان بیشتر است. حالا خانمها گرمتر. آقایون مطیعتری دارند. این بحث ملکات. یک نکته چی بود؟ پرسیدید. گفتم این را در بحث بعداً توضیح میدهم. نه نه.
یک نکته بعدش. یکی از خواهران. موسیقی کارکردش چیست؟ سودازا. ورزش سخت، ورزش سخت سودازا. رسانههای جدید جالب است. اینها میگویند کول مدیا، رسانههای سرد. اینستاگرام رسانه سرد. رسانههای سرد تمرکز زیادی میخواهد. کارکردش هم این است. به شدت سودا ایجاد میکند. اول به شدت گرم میکند، بعد به شدت سودازده. قدرت ریسک در طرف از بین میبرد. ورزش یک ابزار برای مدیریت شما. نیروهای خودت را هرچی انرژی دارند میبری در زمین بازی. با ورزشهای سخت انرژی را مهار و تخلیه میکنیم. در طول هفته مطیع و رام تو هستند. مواد مخدر این شکلی است. مسکرات این شکلی است. مسکرات ندارد. عوامل سودا را هم نمیگذاری ترویج پیدا کند. مزاج قالب هم صفرا است. بعد میخواهیم در مورد اینها بنشینیم نظر بدهیم که چه شکلی مردم قانونپذیر میشوند. میگوید ببین در اروپا جریمهها را سنگین کردهام، کسی تخلف نمیکند. جریمهها را سه برابر میکنی، تقلب همانقدر است. فقط طرف سی تومانی که قبلاً میداد، سیصد تومان میدهد. فلان فلان شده، سی تومان را کردهاند. چرا این اتفاق نمیافتد؟ شما سبک زندگی را متناسب با مزاج و اقلیم خودت تعریف و طراحی بکنید. آن سبک زندگی که بر اساس تجربیات است، بر مبنای وحی است.
آنها درست اند. گچبری ساختمان گچ سودازا. دستشویی داخل منزل سودازا. پوشک بچه سودازا. نابود میکند. بعد سودازا. سودا کارکردش چیست؟ حالا اثرات روی بدن و اینها که من کار ندارم، چون بسته طبی است که معمولاً روی بدن را میخواهند بگویند. پرخاشگری، وسواس، بیاعتمادی، سردی در محبت و عاطفه، نام. آثار سرد و خشک و سرد و خشک میشود. سودا سرد و تر میشود، بلغم گرم و خشک میشود، صفرا گرم و تر میشود، دم. گرمای بدن شما را آن گرمایی که بخش است. چون هوش و هوشیاری و هوشمند میآید با یک سری ابزارهای خیلی جالب است. بدن را گرم میکند، سر را سرد میکند. شراب کارش این است. بدن را گرم میکند، سر را سرد میکند. عقل را از کار میاندازد. بدن را گرم میکند برای اینکه تو قرار است نوکری کنی. تو حمالی. ببخشید این را میگویم. تعریف غرب از انسان میگوید ببین ما یک انسان داریم، آن هم صهیونیست است. بقیه همه «گویم» Goyim یا Gentile. جی او آی ام جی او وای اف، همه حیوان. حیوانات دوپا. جالب است مثلاً مزاج حیواناتی مثل الاغ مزاج سودا. الاغ چقدر رام است و مطیع. آیات قرآن فوقالعاده اند. «کَمَثَلِ الْحِمَارِ.» چرا فلانی را به کلب تشبیه میکند؟ این را به حمار تشبیه میکند؟ یا یک جاهای دیگر به قورباغه تشبیه میکند؟ همه حساب و کتاب دارد. مخصوصاً در بحث ملکات و مزاجش.
علما هستند. علمشان با پول خرید و فروش میشود. یک سری نیروهایی اینها را سودایی میکنند. به استخدام میگیرند. اینها «کَمَثَلِ الْحِمَارِ». رضا. فستفود به شدت سودا زا است. میگوید ما شوروی را با مکدونالد گرفتیم. آمریکا فروپاشی شوروی را مدیون مکدونالد است. چرا؟ برای اینکه مزاج سبک زندگی تولید میکند. طرف نمیداند چرا فلان خوراک را میخواهد. کارکرد رسانه این وسط بینظیر است. یک کلیپی پخش شده، دیدید لابد، یک عروسک دارد. یک عروسک ایرانی، یک عروسک خارجی. بچهها را میآورند. عروسک خارجیها را نشان میدهند. عروسک ایرانی را نشان میدهند. میگویند: «کدامش خوشگلتر است؟» حالا ایرانیها را قشنگ ساختهاند ها. خارجی هم متوسط است. کدامش خوشگلتر است؟ ده، پانزده تا از این بچههای کوچک را میآورند با سلیقهها و قیافههای مختلف. خوشگلتر است مثلاً؟ این خارجی است. این ایرانی است. میگوید: «تو شبیه کدامشی؟» ایرانی است. ناخودآگاه این اثر مزاج است. رسانه سودازا. اینستاگرام سودازا. تقدیری. اینستاگرام در همه اینها از همه بدتر است و اینستاگرام از ابعاد مختلف وارد میشود. حالا خود آنها که دارند کتابها مینویسند، مقالات و پایاننامههایی مینویسند و جالب است اینجا وقتی یکی مینویسد باید بیاید بقیه را قانع کند که این ارزش خواندن دارد. شاید بشود این را چاپش کرد، به بقیه اجازه نداد بخوانند. خلاصه سیستم و همه چی پرت است. اینها عوامل سودازاست. شما در یک محیط به راحتی میتوانی افرادت را مدیریت کنی. رنگهایی که استفاده میکنیم. آهن مزاجش سودا.
مرحوم علامه طباطبایی. ببینید اینها غایت ما. علامه طباطبایی بشود دیگر. علامه طباطبایی. این را بگویم و دیگر سؤالات دوستان را جواب بدهم. این بحث را در اوجش با همین خاطره از علامه تمامش کنم. حالا باز لابلای سؤالات شاید اشاره کنیم. کل تفسیر المیزان را با قلم مداد نوشت. آهن استفاده نکرد. فیلمش هست در اینترنت. شما المیزان را با قلم آهنی ننوشتی. این خودکارهایی که ما داریم آهنی است دیگر. قرآن میفرماید ذات آهن برای ناس ناسازگاری و خشونت است. «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ.» این معارف زلال است، لطیف است. حواسش بوده که اگر از کانال آهن آمد، دیگر اثر لطافتش را ندارد. بعد همه خانه آهن است. عصبانیام. گرمای تنش را حفظ میکند. سرش را سرد میکند. قشنگ مدیریت است دیگر. اینها اول مدیریت اینجاهاست. چی بخوری؟ چی نخوری؟ تکنولوژی. در چه خانهای باشی؟ چه رنگهایی استفاده کنی؟ بحث مفصل و عجیبی است. اصلاً به این چیزها توجه نداریم. از یک زوایایی دارد آدم را تربیت و مدیریت میکند. اصلاً آدم نمیداند که یک سری رفتارها دارد تولید میشود. ذات فضاهای این شکلی است. ملکه است. شما وارد یک سری فضاها مثل اینستاگرام که بشوی، طبع این فضا میبرد به سمت تبرج شما را. نظر را باید جلب کنی. خود ذات آن فضا. ذات آن فضا اینها را بهش معمولاً توجه نیست.
یک کتاب معرفی کنم. عرضم تمام. کتاب خوبی است. میخواستم بیاورم، یادم رفت. این کتاب چاپ مشهد است. الحمدلله چاپ هم نشده، فروش هم نرفته. کتاب آخرین چاپی که شده سال ۹۳. کتاب ۴۰۰ صفحه، ۱۲ و ۵۰۰ قیمت. دانش گاه. کتاب را میفروشند. مجموعه ابن الحیدر، اساتید دانشگاه فردوسی خودمان. بیست سی نفر جمع شدند. هیئت علمی کتاب جمعآوری کردند. اسم کتاب «عالمی که انسان نام است». اگر فایلش را در گوشی و تبلت و اینها میخواهید داشته باشید، سه تومان یا پنج تومان این کتاب موجود است. قیمت کتاب 12500 تومان است. از سایتشان هم میتوانید آن را سفارش دهید. این عالم بماند. خیابان دانش. حالا اسم کتابفروشی یادم نیست. البته برای من یکی از دوستان آورد کتابش را. عرض کنم که این کتاب در سه حوزه بحث کرده: جسمشناسی، ذهنشناسی، روحشناسی. بحثهای مزاج و نسبتش با تکنولوژی و زندگی و اینها را مفصل بحث کرده. فلزها چه طبعی دارند؟ ساعتها غروب مثلاً مزاجش مثلاً صبح مزاجش چیست؟ ظهر مزاجش چیست؟ عرض کنم که عطرها، ادکلن. مثلاً عطر فلان، عطر فلان گل، فلان رنگ، دیالوگ. همه اینها را بحث مزاجش را مطرح کرده. نکات فوقالعاده. فوقالعاده. کتاب کمنظیر که سفارش میکنم حتماً کتاب را مطالعه کنید و یک سبک زندگی متفاوتی را کلاً تعریف میکند. بدون خدا، پیغمبر؛ بدون اسم خدا و پیغمبر مطرح کرده. دیگر همین سبک زندگی این شکلیاش دینی است. بدون اسم خدا و پیغمبر. کما اینکه اینها هم که همه را وادار به پرستش شیطان میکنند. شیطان نمیآوردند. یک سبک زندگی طراحی میشود که همه خودشان عبد شیطان میشوند.
برای بشر امروزی ترسیم حیاتی که هیچ تجربهای از آن ندارد و حواله دادن آنها به قیامت کار آسانی نیست. به قیامت حواله نمیدهیم. چگونه پاداش اخروی را جایگزین لذت لحظهای کنیم؟ پاداش اخروی را جایگزین کنیم. ببینید، انسان مراتبی دارد. حالا در مورد این باید بیشتر صحبت بکنیم. اینها را ببینید مثلاً مثل شهید حججی که اسم آوردیم. شهید حججی واقعاً از خدمات اجتماعی که داشت و از ایثارگریهایی که داشت لذت میبرد یا لذت نمیبرد؟ نابود میشد؟ اعصابم خرد میشد؟ انشاءالله بعد مرگ جبران میشود؟ کدامش بود؟ کدامش بود؟ شما اردوی جهادی میروید، یعنی تو هیچ جای دنیا تعریف نشده. یا مثلاً دیوار مهربانی که هیچ جای دنیا ندارند، فقط در ایران است. آنقدر چیز بکر و عجیبی بوده. حالا در پاکستان و هند و اینها هم خواستند یک چیزی مثل این را در بیاورند که نتوانستند. مغازهها، بقالیها در پایین شهر را ببینید. دیوار مهربانی. نمیدانم در بقالی، سوپرمارکت کارت کشیده کاغذ زده و رفته. در غرب «فرایدی» دارم، جمعه آخر سال. میکشند آدم را. الان یادم آمد. از این کار لذت میبرد یا نمیبرد؟ اجر اخروی را قطعاً در نظر دارد. ولی میگوید آقا الان به درک. اعصابت هم خرد میشود. پولت هم میرود. انشاءالله بعد مرگ جبران میشود. یا واقعاً دارد لذت میبرد؟ کدامش است؟ لذت میبرد. چرا لذت میبرد؟ چون به یک سطح بالاتری از حیات رسیده است. بالاترین سطح بالاتر. احساس میکند که من سهمم در حدی نیست که بخواهد پول معادل من باشد. پول، آرامش من باشد. به یک مرحله بالاتری میرسد. اجر اخروی هم نیست. یک لذت دیگری دارد میبرد از این کار. واقعاً لذت میبرد از انفاق.
شیخ انصاری فرموده بود که بعد از من، شنیده بودم فرموده بودند که: «بعد از من ۸۰ سال نمازی که خواندم، پول بدهید یک کسی یک دور نماز قضا برای من بخواند.» نماز میخواندی؟ عمرش را نماز قضا کرده بود؟ از نو خوانده بود؟ میگفت: «خودت که دو سه دور خواندی. من در نماز خیلی لذت میبردم. یکم برایم شبهه دارد. نکند من به خاطر لذتها نماز میخواندم. مسئله را بخواند، نمازم درست بشود.» به خاطر آخرت بوده که مثلاً بعد مرگم یک چیزی گیرم میآید؟ واقعاً دارد لذت میبرد. این لذت محصول چیست؟ محصول بالا رفتن سطح درک او از حیات. حواله به یک چیز موهومی بدهیم. طرز لباس پوشیدن امام علی و امام جعفر صادق خیلی با هم متفاوت بود. و در جواب کسانی که پرسیدند گفت: «زمانه اینطوری ایجاب میکرد.» بله، این بحث زمانه، بحث ملکات، بحث مزاج، بحث رشد اجتماعی، موقعیت و اقتضائات اجتماعی. آن هویت اجتماعی. نمازهای هویتی اجتماعی. همه اینها در بحثش مطرح است.
زمانه را بله. الان آخه میگویند آقا شرایط عرفی آن موقع اینها شهوتپرست چی چی بودن؟ نمیدانم زن میدیدند، فلان. نگاه میکردند. الان این مسائل حل شده است در دنیا. این حرفها مطرح است. بعضی جاها این اقتضائات زمانه کدام اقتضائات است؟ اقتضائات در بحث نماد. به امیرالمؤمنین گفتند که آقا، پیغمبر محاسنش را رنگ میکردند، شما چرا رنگ نمیکنی؟ «نفس پیغمبر نیستی.» رنگ میکردند، تعداد مسلمانها کم بود، دشمن زیاد بود و ریش سفید یکی دو تا علامت ضعف و پیری بود. مردم اگر ریش پیغمبر را سفید میدیدند، احساس میکردند که پیغمبر دیگر رو به مرگاند و دشمن هم قوی و این باعث سستی سپاه پیغمبر میشود. سامان مسلمان باعث هیبت ما میشود. سفید میگذارم. حتی در بحث خضاب کردن این مسائل مطرح است. عوامل ارتباط دارد. ویژگیهای زمانه را در نظر داشتند. به این معنا بله.
خب، این سؤال اول: «در سبک زندگی اسلامی پایه و اساس نحوه خورد و خوراک، یا همان اصول طب اسلامی بدون اینکه ما بخواهیم جوابش را دادیم، چرا انقدر کم به طب اسلامی بها داده میشود و تبلیغ نمیشود؟ در صورتی که صحبت اساتید طب اسلامی تنها صحبت امامان و پیامبر است.» قطعاً دستهایی در کار بوده برای اینکه این ارتباط علمی ما را از معارفمان قطع بکند. یعنی دقیقاً آن بخشهایی از معارف ما که داشته تولید سبک زندگی میکرده است را مهار کردند به شکلی کاملاً هنرمندانه. یکی فقیه میشود، مجتهد میشود، فتوا میدهد، رساله چاپ میکند و میشود قشنگ مدیریت کرد. منجر به سبک زندگی هم نشود. پول بدهیم چاپ کنیم. منجر به سبک زندگی نمیشود. از آن سبک زندگی درنمیآید این مطالب. شما الان میدانستید که تقریباً ۷۰ الی ۸۰ درصد روایات امام رضا علیهالسلام پیرامون طب است؟ میدانستید؟ چند نفر زائرایی که میآیند اینجا نگاهشان به امام رضا این است که آقا در مورد سلامت من کلی حرف زدهاند؟ فلان چیزی که من باید بخورم، حالم خوب بشود؟ فلان بیماری من، چه نظری دارم؟ از مشاور بپرسم در مورد طلاق چی میگویند؟ استخاره؟ ببین این ائمه، ائمه استخاره بودن؟ یا کمکی به فقرا و یتیمان و ضعیفان و این نگاه ما است نسبت به اهل بیت.
رساله ذهبیه امام رضا (علیه السلام) که اصل ماجرا این کتاب است، آنقدر مهم بود که مأمون دستور داد این را با آب طلا بنویسند. در دورهای که خود مأمون یک دانشمند است. «عاشِرهُم أعلمُهُم». نفر دهم حکومت بنی عباس دانشمندترینشان است که مأمون یک شخصیت نخبه است، واقعاً نخبه. برخی از جهت فضای اعتقاد عمومی و مبنای شیعه بوده. خودش گفت: «شَیَّعَنِی الرَّشِیدُ.» گفت هارون الرشید من را شیعه کرده است. مأمون گفت هارون الرشید من را شیعه کرد. و واقعاً هم طرفدار شیعه بود. نمازش را مدل اهل سنت بود. خودش نمازش را، وضویش را اینها را مدل شیعه میگرفته. دروازه علوم را هم باز کرد. ما هرچی کتاب در یونان آوردند ترجمه کردند. وقتی این چند خط امام رضا نوشتند برای مأمون، رساله ذهبیه، اصلاً به وجد آمد. گفت: «این را بگو با طلا بنویسند.» این کتاب با طلا باید منتشر بشود. یعنی بحثهای مزاج و صفرا و بلغم و درمان بیماریها و مزاج اعضای بدن و همه اینها را حضرت در این رساله ذهبیه مطرح کردهاند. این از ضعفهای ماست.
البته در مورد طب اسلامی و بحثهای طبی بنده نکات و ملاحظاتی هم دارم و نقدهایی هم دارم. فشار یکی از دوستان ما. این یکی از این برنامههای صبح بود. یکی از دوستان ما آمد روی آنتن و بحث نمک و اینها مطرح کرد که من ندیده بودم. تماس گرفت، گفت: «به دادم برس. بیچاره شدم. از ویو ها و نمیدانم آمدنیوز همه اینها دارند میزنند من را.» چی شده بود؟ گفت: «همین نمک.» گفتم چه نمکی؟. دیگر وزارت بهداشت از ایشان شکایت کرد و پروندهاش رفته و ایشان هم که فعلاً ممنوعالتصویر کردند و «علی برکت الله» و دیگر پرونده دادگاه ویژه و اینجور اتفاقات. فضای رسانه و اینها. چه موضعی داشته باشیم؟ چه بگوییم؟ برنامه را چقدر بهش فشار آوردند که تعطیلش کنند! نمک فشار خون میآورد پایین. البته حالا من میگویم ملاحظاتی اینجا هست و باید نکاتی را گفت. بعضی از مسائل طب اسلامی همچنین نشسته و نپخته است. نمیشود هر روایت را گرفتی، همان صاف بیایم بگوییم. کار فقها و مجتهدین این است که مثلاً ۱۰۰ تا روایت میپزند. همه معارف در قرآن و روایت است. گفت: «بله.» آشپز هم کاری نمیکند. همه اینها که شما میگویی در طبیعت است. نخود، کشمش، نمیدانم لوبیا، عدس، گوشت، زیره. آشپز نمیخواهد. ترکیب میکند، آبگوشت درمیآورد. مجتهد کاش ترکیب اینها با هم. غلبه نکند. این الان متضاد دارد، معارض دارد، ندارد. عامه، خاصه، مطلق، مقید، مجمل، مبین. همه اینها کار فقیه است. و متأسفانه بعضی از این حوزهها افتاده دست افرادی که متخصص نیستند. بیسوادند، کمسوادند. یک روایت را پیدا کرده، نه سند دارد، نه معارضش را کار دارد، نه با مقیدش کار دارد. اما به دست گرفته دارد میگوید.
یک مشکل جدی است که ما در حوزه طب و برخی حوزههای دیگری که برخی افراد ورود کردند. حتی مسائل سیاسی و اینها. معضلات را داریم. صد تا روایت است. باید دید کارکرد با هم از معضلات ما در حوزه سبک زندگی. یک بخشیش بحثهای علمی پشت پردهاش. وقت عزیزان را گرفتم. طولانی صحبت کردم، عذرخواهی میکنم. وقتتان هم گذشت. هفتم را رد کردیم. ولی بحث سبک زندگیمان بدون اینکه تمام نشد، من ۶ تا محوری هم که نوشته بودم سه تایش را بیشتر نرسیدم عرض بکنم.
و صلیالله علی سیدنا محمد.
---
**1**: این بخش از گفتار به دلیل حفظ محتوای اصلی و عدم تغییر در معنا، عیناً نگه داشته شد. اما در عین حال، به دلیل ماهیت این کلمه و قابلیت برداشتهای مختلف، به خواننده توصیه میشود که با در نظر گرفتن زمینه سخنرانی، برداشت مناسب را داشته باشد.
**2**: روح القوه: در فلسفه اسلامی و عرفان، مرحله اولیه روح که قوای جسمانی و حسی را شامل میشود.
**3**: روح الشهوه: قوای میل و شهوت نفسانی.
**4**: روح الحرکه: قوه حرکت و جنبش.
**5**: روح الشهوه: تکرار، احتمالا منظور روح نمویه بوده.
**6**: روح القدس در اصطلاحات عرفانی و شیعی: درجات عالیه روح که با وحی و الهامات الهی مرتبط است.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...