امام صادق (علیهالسلام): عبادت و اعمال خیر در شب قدر بهتر از هزار ماه است [2:54]
شب قدر؛ شب مضاعف شدن اعمال بیشتر از هزار ماه [6:51]
امام باقر (علیهالسلام)؛ اگر این تضاعف اعمال در شب قدر نبود کسی به مقامات بالا نمیرسید [12:42]
درخواست پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) برای امت خود؛ شبی که جبران عمرهای طولانی گذشتگان است [14:57]
شب قدر؛ شبی که سرعت رشد انسان به سرعت نور میرسد [20:30]
ندایی که در شب قدر از اعماق عرش شنیده میشود: خداوند هر کس که امشب زائر امام حسین (علیهالسلام) باشد را بخشیده است [24:28]
بشارت عجیب امام صادق (علیهالسلام) نسبت به زائر امام حسین (علیهالسلام) [27:35]
شهیدی که در خون خود غلطیده است؛ ثوابی که با هر قدم در راه زیارت امام حسین (علیهالسلام) نصیب انسان میشود [31:51]
مقامات باورنکردنی زائر امام حسین (علیهالسلام): قبض روح ایشان توسط خود خداوند [37:25]
استغفار امام حسین و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) برای تکتک گناهان زائر امام حسین (علیهالسلام) [42:37]
مناجاتی حزنانگیز در دل نخلستان … [49:10]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. ربشرح لی صدری و یسر لی امری لسانی.
آیه معروفی که در مورد شب قدر در قرآن کریم داریم، آیهای است که همه این جمع بلدند و بارها و بارها آن را خواندهاند. قرآن کریم در مورد شب قدر میفرماید: «لیلة القدر خیرٌ من ألف شهر». شب قدر از هزار ماه بالاتر است. خب، این تعبیر، تعبیری خاص و عجیبی است. ما در مورد شبی و هیچ قطعۀ زمانی دیگری این تعبیر را نداریم که مقایسه کرده باشد، آن هم با هزار ماه، از هزار ماه بالاتر باشد. سؤال پیش میآید که این لیلة القدر چیست؟ چرا هزار ماه حساب میشود؟ از هزار ماه بهتر است؟ و از چه جهت از هزار ماه بهتر است؟ چطور بهتر است؟ اینها سؤالاتی است که ممکن است به ذهن ما بیاید. یکی از این سؤالات را امشب کمی به آن میپردازیم، انشاءالله. و آن هم این است که این بهتر بودن شب قدر از هزار ماه چطور و چگونه است؟ این سؤالی است که از اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) هم پرسیدهاند و اهلبیت به این سؤال پاسخ دادهاند. ما روایات متعددی در این زمینه داریم و نکات خیلی جالبی در این روایات هست.
در روایتی از امام صادق علیهالسلام هست که حضرت فرمودند: وقتی ماه رمضان نزدیک شده بود به فرزندانشان وصیت کردند، توصیه کردند. امام صادق علیهالسلام فرمودند: «فجهدوا أنفسکم فإن فیه الأرزاق»؛ سعی کنید که در این ماه تلاش کامل کنید، چون روزیها در این ماه تقسیم میشود. «و تُکْتَبُ الآجَال»؛ و اجلها در این ماه نوشته میشود. «و فیه یکتب وفد الله»؛ مهمانهای خدا در این ماه نوشته میشوند که طبق بعضی روایات، روزیِ حاجیها تقسیم میشود. که خوب است با هم دعا بکنیم. دیدید در دعاهای ماه رمضان، یکی از دعاهایی که بسیار پرتکرار است، حتی یکی از دعاهایی است که جزء تعقیبات نمازهای ماه رمضان است با این عبارت: «اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا» و «فی کل عام» در روایت دیگر گفتهاند بعد از هر نماز در ماه رمضان بخواهید. ماه رمضان ماهی است که در آن، حج توزیع میشود. فیش حج را در ماه رمضان میدهند.
رزق حج را در ماه رمضان... یک خاطره، یکی از دوستان سر شب از یکی از علما برای بنده فرستادند. خیلی جالب بود. آقای مرحوم گفته بودند: روحانی حج بودم و روز آخر حج دوستان حاجی را جمع کردم و گفتم بیایید دعا میکنم همه آمین بگویید: «خدایا هر سال این حج را نصیب ما کن». کسی آمین نگفت. گفتم: «چرا آمین نمیگویید؟» گفتند: «آقا همین یک دانه هم که آمدیم بیست سال طول کشید تا نوبت ما شد! ولی تو میگویی هر سال! نوبتم چیزی که میدانیم نمیشود، برای چه دعا کنیم؟ دعای الکی برای چه؟» آن آقا گفته بودند که من برگشتم قم و رفتم خدمت یکی دیگر از علمای بزرگ که اسم ایشان را نگفتم و گفتم که: «آقا ما حج که رفتیم مردم آمین نمیگفتند دعا را». به این دلیل ایشان حالا ظاهراً بر اساس روایت این را فرمود. فرمودهاند: «شما دعا کنید. اگر هم آن سال روزیتان نشد، خدای متعال ملکی را مأمور میکند از جانب شما برود حج را آن سال بهجا بیاورد». شب نوزدهم، روزی تقسیم میشود. خدا انشاءالله امشب روزی امسال و هر سال ما را حج بیتالله الحرام قرار بدهد.
امام صادق فرمودند: حواستان باشد در ماه رمضان روزی حج بگیرید. بعد فرمود: «و فیه لیلة»؛ در ماه رمضان یک شب است، «العمل فیها خیر من العمل فی ألف شهر»؛ که عمل در آن یک شب، اعمالی که انجام میدهید، معادل عمل هزار ماه است. پس این «خیرٌ من ألف شهر»، وجهش این است. یکیش این است، یعنی حالا روایت دیگری هم هست که میخوانم برایتان. کارهای شب قدر، اعمال شب قدر، عبادت شب قدر، معادل عبادت «هزار ماه» است که میشود هشتاد و سه سال. در روایت دیگری از امام باقر علیهالسلام سؤال کردند که: «آقا این «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ...» که در سوره مبارکه (دخان) هست این چیست؟» حضرت فرمودند: «شب قدر در هر سالی در ماه رمضان تکرار میشود. این شب در دهه آخر ماه رمضان هم هست». که خب البته در روایات دیگر مشخصاً گفتهاند که شب بیست و سوم است. گفتند: «خب آقا ما شب نوزدهم و بیست و یکم پس چرا اعمال انجام بدهیم؟» حضرت فرمودند که: «بهرهتان از شب قدر، عنایت خدای متعال در این شبها هم هست. باب رحمت باز است. اصل شب بیست و سوم است ولی خدای متعال شب نوزدهم و بیست و یکم یک عنایت و فیضی جاری میکند». حضرت فرمودند: «این لیلة مبارکه همان شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است. و قرآن نازل نشده مگر در شب قدر». «فیها یفرق کل امر حکیم»؛ همه امور در شب قدر تقدیر میشود تا سال بعد. چه امور خیر، چه امور شر، چه طاعت، چه معصیت، چه کسی که قرار است به دنیا بیاید، چه اجل، چه رزق.
بعد فرمود: «میگوید سؤال کردم که آقا این «لیلة القدر خیر من ألف شهر» یعنی چه؟» حضرت فرمودند: «العمل الصالح فیها من الصلاة و الزکاة و انواع الخیر، خیر من العمل فی ألف شهر لیس فیها لیلة القدر»؛ فرمود کارهای خوبی که انجام میدهی در شب قدر، نمازت، انفاق، انواع کارهای خوب، حالا بفرمایید صله رحم، صدقه، هر چه که کار خوب میشود به حساب آورد، این از هزار ماهی که شب قدر در آن نباشد بهتر است؛ چون ماههای دیگر اگر بخواهیم هزار ماه حساب بکنیم، آنها هم خودش ممکن است شب قدر داشته باشد. نه، هزار ماه بدون شب قدر. این کاری که انجام میدهی بهتر است. تازه بهتر است. نفرموده مساوی است، فرموده بهتر است. چقدر بهتر هم معلوم نیست. از هزار ماه بهتر است. شما امشب استغفار که بکنید، انگار هزار ماه استغفار کردید. چه اتفاقی میافتد! صدقهای که امشب میدهید، انگار هزار ماه صدقه دادید. کی میتواند هزار ماه صدقه بدهد؟ کی عمرش جواب میدهد؟ هزار ماه نه، مثلاً در ۸۰ سال. مثلاً آدم ۸۰ سال عمر کرده، ده بار صدقه داده. نه، ۸۰ سال مداوم صدقه داده! صدقه در شب قدر مثل این است که هشتاد و چند سال مداوم صدقه دادی. نماز در شب قدر مثل این است که هشتاد و چند سال نماز خواندی. و همینطور بقیه کارهای خیر. حضرت فرمود: «و انواع الخیر».
امروز در کلاس مجازی، عزیزم ما که بچه داریم چکار کنیم و اعمال بخوانیم؟ بچه داری کار خیر است دیگر. شما دارید یک مؤمن پرورش میدهید. یک شیعه امیرالمؤمنین را. اگر با نیت باشد، با توجه باشد، اخلاص باشد، همین کار خیری که شب قدر داری انجام میدهی، انگار هزار ماه کار خیر انجام دادی. حضرت امام به عروسشان فرموده بودند بابت یکی از بچهها، «خیلی در بچه داری اذیت شدم. حاضرم عبادات همه عمرم را بدهم، زحمتی که بابت این بچه کشیدی را به من معامله کنیم». بچه داری، شیر دادن یک خانم به بچه شیر خوار. در روایت داریم: «جرعهای که بچه شیر میخورد، هر قرطی که بچه شیر مینوشد» یک مسلمان، یک مؤمن وقتی به بچه شیر میدهد، مثل این است که یک بردهای را آزاد کرده.
با هر یک جرعه باید یک برده که مثل این است که یک بردهای از فرزندان حضرت اسماعیل را آزاد کرد. این فرزندان حضرت اسماعیل همون تعبیر «سیدِ بردهای» که «سید» بوده. این را آزاد کرد به هر یک جرعهای که شیر داده. حالا شما ببینید یک خانم شب قدر شیر داده به بچهاش. کار خاصی هم نکرده. این انگار هشتاد و چند سال شیر داده. شب قدر این اعمال مضاعف یکهو ضربدر هزار ماه میخورد به هر عملی. خیلی اتفاق ویژهای است. خب اگر برویم تو بحث آن خوب فکر کنیم ببینیم، خیلی اتفاق عجیب است. کارهای بسیار سادهای که چقدر ما باید زحمت بکشیم برای آن. بعد خدای متعال با اثرش، مثلاً آدم نماز شب بخواند. خب بعضی اعمال خیلی باید طول بکشد تا اثرش ظاهر شود. یک سال، دو سال، بیست سال، سی سال! آن نورانیت، آن صفا، آن لطافت که خدای متعال به واسطه اینکه شب قدر را انجام دادیم، آن اثر و لطافت هزار ماه را به تو میدهد. نورانیت هزار ماه!
بعد امام باقر علیهالسلام یک تعبیری فرمودند. کمی با این تعبیر کار داریم. فرمودند: «و لولا ما یضاعف الله تبارک و تعالی للمؤمنین»؛ اگر این نبود که خدای متعال برای مؤمنین یکهو در شب قدر اعمالشان را مضاعف میکند، «ما بلغوا»؛ هیچ کس نمیرسید به مقامات بلند. با این عملهای دست و پا شکسته، با این عمرهای کم. در انبیاء گذشته، در امتهای گذشته، بابت یک ترک گناه کوچک، چهل سال گریه میکردند تا خدای متعال آن را میبخشید. یک دروغ، یک غیبت، یک آزار، چهل سال باید توبه میکرده. چهل سال نماز میخوانده. در بعضی روایات دارد در بنیاسرائیل تا کسی ده سال سکوت کامل نمیکرد، به او نمیگفتند عابد. باید ده سال میدیدند طرف حرف نمیزند تا به او میگویند عابد. هشتصد سال فلان عمل را انجام بده تا به او بگویند عابد. عمرهای طولانی، هزار سال، دو هزار سال داشتند. اینجور زحمت میکشیدند. اینجور کار میکردند. با این عمر ۲۰ ساله و ۳۰ ساله ماها تا بالغ بشویم و به خودمان بیاییم، چشم باز کنیم ۲۰ سال گذشته. تازه میخواهیم شروع کنیم. با این تصادفها و جادهها و پراید و اینها که دیگر خیلی تسهیل شده کار حضرت عزرائیل علیهالسلام. پنج سال، ده سال، کجا میخواهد برسد این بنده خدا؟ کدام گناه را میخواهد توبه کند؟ از کدام رذیله میخواهد در بیاید؟ کدام فضیلت را میخواهد کسب بکند؟ این چلهنشینیهای در بیابانها که این عباد امتهای قبل داشتند، اینها چی میشود؟ فرمود: «خدا شب قدر را قرار داد».
یک روایت خیلی جالبی در این زمینه داریم در مجمع البیان نقل شده. ابن عباس میگوید خدمت پیغمبر اکرم که مرحوم فیض کاشانیاَم در جلد ۵ تفسیر صافی این روایت را نقل کرده. خیلی روایت زیبا و امیدوارکننده و فوقالعاده سینمایی است. خدمت پیغمبر یک وقتی یک قضیهای مطرح شد در مورد یکی از بنیاسرائیل. یک مردی از بنیاسرائیل که این شمشیرش در راه خدا که جهاد میکرد، هزار ماه این شمشیر روی شانهاش بود و هزار ماه جهاد کرده بود؛ هشتاد و خوردهای سال جهاد کرده. «فأعجب من ذلک عجباً شدیداً»؛ این قضیه برای پیغمبر که مطرح شد، پیغمبر خیلی تعجب کرد. در دلش تمنی کرد و گفت: «خدایا!» حالا عبارت این است. عرض کرد: «یا رب، جعلت امتی أقصر الأمم أعماره»؛ «خدایا تو امت ما را بین همه امتها عمرشان از همه کوتاهتر قرار دادی». همه عمر طولانی داشتند. خود فرعون و اینها هم گفتند ۳۰۰ و خوردهای سال، ۴۰۰ سال عمر. «امت من را از همه کمتر قرار دادی و اقلها اعمالا»؛ «کارهایشان هم از همه کمتر قرار دادی». بندگان خدا چیزی نصیبشان نمیشود. تهش. جهاد میخواهم بروم یک ماه دو ماه، یک سال. ما دیگر خیلی جنگیدیم. ۸ سال دفاع مقدس. این بنده خدا ۸۰ سال تو دفاع مقدس بوده! این که مال بنیاسرائیل است. خیلی از اینها ۸ ساله که نبودند. که یک سال، دو سال، سه سال جنگیدند. کسی که تمام هشت سال جبهه بوده، ۸ سال جنگیده. دیگر روز قیامت مجاهدین امتهای دیگر میخواهند بیایند. از هر که میپرسند شما چقدر جنگیدید؟ یکی میگوید ۹۰۰ سال، یکی میگوید ۸۰۰ سال، یکی میگوید ۱۰۰ سال، یکی میگوید ۲۰۰ سال. به امت پیغمبر میرسند. میگوید: «شما جبهه رفتم، جانباز شدم. این هم کارت جانبازی». مثلاً. پیغمبر اکرم به خدای متعال عرض کرد: «خدایا به امت ما که چیزی نرسید. امتهای قبلی فقط یک جهادشان، یکیشان یک جهاد کرد ۸۰ و خوردهای سال جهاد. پس ما چی؟» اینجا خدا شب قدر را به ما داد. «فأعطاه الله لیلة القدر». خدا شب قدر را عطا کرد به پیغمبر. به پیغمبر فرمود: «لیلة القدر خیر من ألف شهر». من یک شب برای امت تو میگذارم. با این یک شب هزار ماه کار خیر انجام دهند. ببینید چکار کرده خدا. چه رحمتی را باز کرده برای امت پیغمبر.
بعد فرمود: «الذی حمل الإسرائیلی السلاح فی سبیل الله لک و لامتک من بعدک یوم القیامة فی کل رمضان»؛ «ثواب مجاهدت این آدمی که مال بنیاسرائیل بود، یا رسولالله، به تو و امتت تا قیامت دادم». در هر ماه رمضان، در هر ماه رمضان، ۸۰ سال جهادمان را برای همه امت تو مینویسند. در شب قدر. «لیلة القدر خیر من ألف شهر». الان شب قدر به حسب ظاهر من و شما هم در مجاهدت نیستیم ولی واقعاً در جهادیم. ما در یک جبههای الان درگیریم با اسرائیلیها. یک سرش البته خب توپ و تفنگ شدیدتر است. ما عقبه اینجا که هستیم انشاءالله جزء مجاهدینیم. در این جهاد، در این جنگ، آنی که آن مجاهد بنیاسرائیلی ۸۳ سال جنگیده بود امشب به تک تک شما عنایت میشود. چه رحمتی! تمام اعمال حسنه.
بگذار خاصترش بکنم. حرف بیشتر کیف بکنیم. حالا خدا یک رحمت ویژه دیگر هم به امت پیغمبر داده که این هم خاصیت نزدیککنندگی دارد. یکیش ماه رمضان بود که ماه رمضان خیلی کارها را راحت کرده بود. شما اینجا نفس میکشیدید تسبیح بود. حضرت یونس پیغمبر افتاد در شکم نهنگ مدت مدیدی در شکم نهنگ تسبیح کرد. آیه قرآن در سوره مبارکه صافات فرمود: «فلولا أنه کان من المسبحین. للبث فی بطنه إلی یوم»؛ یکی از آیات بسیار عجیب و غریب قرآن این آیه است که امام زمان در یکی از تشرفات به یک شخصی فرمودند: «اگر در مورد طول عمر من سؤال و شبهه دارند این آیه را به آن استناد کنید. آیه قرآن میگوید.» فرمود: «اگر یونس در شکم نهنگ تسبیح نمیکرد، تا قیامت در شکم نهنگ نگهش میداشتم». امام زمان فرمودند: «قرآن گفته میشود یک نهنگ را خدا تا قیامت زنده نگه دارد. و پیغمبر را هم در شکم نهنگ زنده نگه دارد. از باب عقوبت دلالت میکند که پس میشود». ولی خودش را هم در قید شکم نهنگ، شکم نهنگ دل دریا، تاریکی، با چقدر خوراک کم، اکسیژن کم تا قیامت نگه میدارد. اینور قضیه غرضم است. فرمود: «اگر تسبیح نمیکرد تا قیامت در شکم نهنگ نگهش میداشتم». تسبیحش بود که نجاتش داد.
از آن تسبیحهایی که باید امثال یونس پیغمبر در شکم نهنگ، در اعماق دریا انجام میدادند تا نجات پیدا کنند. خدا به امت پیغمبر چطور داد؟ «انفاسکم فیه تسبیح». در ماه رمضان نفس میکشی تسبیح است. نفس تو، «عباده» است. میخوابی عبادت است. اینها باید میرفتند در بیابانها، ریاضت میکشیدند تا میشدند عابد. شما در خانهات زیر کولر گازی خوابیدی، از عباد بنیاسرائیل میزنی جلو. خدا یک ماه رمضان به ما داده که سرعت ما سرعت نور میشود. شب قدر به ما داده که سرعتمان سرعت نور میشود. یک چیز دیگر هم داده که با آن سرعتمان سرعت نور میشود. آن چیست؟ اح اسم این چیز امام حسین علیهالسلام است. السلام علیک یا باب نجات الأمة. حالا در مورد آن انشاءالله توفیقی باشد شبهای بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد.
آن نفسی که در ماه رمضان میکشیدی و تسبیح بود، فرمود: «نفس المهموم لظلمنا»؛ همین که دلت غصهدار میشود برای ظلمی که به اهلبیت شده و نفس میکشی، این را هم خدا ازت تسبیح حساب میکند. «نفس المهموم لظلمنا». امتهای قبلی گناه میکردند چوبهای سنگینی داشتند. بعضی از اینها را بعضی آیات قرآن به آن اشاره کرده. فلان غذا برایشان حرام میشد. فلانقدر از فلان چیز محروم میشدند. فلانقدر سال در قحطی قرار میگرفتند. از آسمان شپش و قورباغه میبارید برای بنیاسرائیل. این آیه قرآن است در سوره مبارکه اعراف. عذابهای عجیب و غریب. خون شهرشان را برداشت. عقوبتهای سنگین خدا برای امتهای قبلی داشت تا پاک بشوند، تا توبه کنند. به این امت خدا چی داده؟ یک امام حسین داده. یک آه در مظلومیتش میکشید، بلا را رفع میکند. همه را پاک میکند. به اندازه بال مگس چشمشان تر میشود، گناهانشان را میبخشد. فرمود: «به اندازه کف بحرها». دریاهایی که کف روی آن هست. در این فیلمها دیدید کف روی دریا. اما به اندازه تمام دریاهای عالم و کف روی دریاها، اگر گناه داشته باشی، همین که به اندازه بال مگس چشمش تر میشود در مصیبت امام حسین، همه را خدا میبخشد. امام حسین کار را راحت کرده. پس ماه رمضان و شب قدر کاستیهای ما را جبران میکند. به تعبیر امام باقر در آن روایت فرمود: «اگر این نبود که نمیرسیدند. ما بلغوا. اگر شب قدر نبود نمیرسیدند. جا میماندند از امتهای قبلی».
یکی از اینها چه بود؟ ادامه همین روایت است. فرمود: «و لکن الله یضاعف لهم الحسنات». خدا کارهای خوبشان را به واسطه محبت ما مضاعف میکند. یکی شب قدر است. یکی محبت اهل بیت است که بین اهل بیت و محبت اهل بیت، خصوصاً محبت اباعبدالله و اشک بر اباعبدالله و خصوصاً زیارت ابا عبدالله الحسین. امشب خدا کجا را نصیبمان کرده؟ زمان و مکانی که امشب ما قرار گرفتیم چیست؟ هم شب قدر هم کربلا. باز در ابراز محبت و ارتباط با امام حسین، آنی که در رأس است، زیارت امام حسین علیهالسلام است. آنی که با سرعت نور آدم را جلو میاندازد، زیارت امام حسین علیهالسلام. این اگر افتاد در شب قدر، که هر عملی هزار ماه است، آن وقت زیارت امام حسین در شب قدر میشود چی؟ میشود هزار ماه زیارت امام حسین. چی میشود؟ انگار ۸۳ سال در حرم حسین بودی. وقتی شب قدر میروی حرم. آنوقت چی میشود؟
امام صادق فرمودند: «اذا کان لیلة القدر، فیها یفرق کل امر حکیم». وقتی شب قدر میشود، «نادی مناد من بطنان العرش»؛ از اعماق عرش منادی صدا میزند. شب قدر. «إن الله قد غفر لمن زار قبر الحسین علیهالسلام فی هذه اللیلة»؛ که امشب هر که زائر حسین باشد خدا بخشیده است. امشب خدا زائران حسین را میبخشد. شب قدر یکی از شبهای زیارتی امام حسین علیهالسلام است. شب قدر «لیلة القدر خیر من ألف شهر». از هزار ماه بهتر است. کار در این شب از کار در هزار ماه بهتر است. و زیارت امام حسین از هر کار بهتر است. ببین دیگر زیارت امام حسین در شب قدر چی میشود. بگذار من یکم در مورد زیارت امام حسین نکات را عرض بکنم و کم کم برویم سمت نجف و حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام.
چند تا روایت ناب بخوانم. امشب صفا کنیم. اینجا در جوار حرم اباعبدالله علیهالسلام. معلوم نیست فرصت توفیق شب قدر کربلا، عمرمان اجازه میدهد، شرایط اجازه میدهد. چه شبهای قدری که این کربلا بسته بود. از بیرون کربلا نمیتوانست بیاید. صدّام اینجا بود. دیگران بودند. بابی بود. خدا در این چند سال گشود؟ رحمت و رضوان بیکران خدا بر شهدای مدافع حرم خصوصاً سردار پرافتخار حاج قاسم سلیمانی که چه مجاهدتها کردند تا امنیت اینجا حاکم شد. من و شما بتوانیم اینجا حرم برویم. ما آمده بودیم ۱۷-۱۸ سال پیش تاسوعا و عاشورا نجف بودیم. اجازه ندادند اصلاً از نجف که خارج بشویم هیچی، اجازه ندادند از هتل خارج بشویم. تاسوعا، شب عاشورا خاطرم هست. یکی از دوستان که به رحمت خدا رفته، در هتل روبهروی ما بستند در نجف. در هتل عزاداری کردیم. نمیگذاشتند بیرون بیاییم. امنیت نبود. حتی حرم امیرالمؤمنین نمیگذاشتند. به چشم خودمان دیدیم. مال سال ۸۵-۸۶ است. اینطور راحت دیگر ایرانیها میآیند. حسینیه میگیرند. برای خودشان مراسم میگیرند. هر جا شما میروید، میبینید راحت جلسات هست. اینها نعمت است. شکر بکنیم. شکر نکنیم خدا ازمان برمیدارد.
آیتالله بهجت فرمود: «عربها شکر نعمت ولایت اهلبیت نکردند. بهشان خطاب رسید اینها را، این محبت و ابراز عشق را میدهم به عجمها. از شماها میگیرند». آیتالله بهجت فرمود: «که از ما هم میتواند خدا بگیرد باز بدهد به یک قوم دیگری». اگر حقش را بهجا نیاوریم. نعمتهای بزرگی است که باید... یک روایتی دارد. امام صادق به مفضّل بن عمر فرمودند: «چقدر بین تو و قبر حسین فاصله است؟ مسافت چقدر است؟ چقدر راه است؟» میگوید: «گفتم: فداک شوم. یوم و بعض یوم. آخر. یک روز و نصفی تقریباً راه است. راه بیفتم تقریباً یک روز و نصفی در راهم تا برسم کربلا.» حضرت فرمودند: «زیارتش میروی؟» گفتم: «بله». یک بشارت بهت بدهم شادت کند. امام صادق این تعبیر را به مفضّل فرمودند. در کامل الزیارات صفحه ۲۰۶ این روایت نقل شد. کامل الزیارات جزء معتبرترین کتب شیعه است.
امام صادق فرمودند: «یک چیز بگویم خوشحال بشوی. تویی که میروی زیارت حسین». گفت: «فداک، بفرمایید». حضرت فرمودند: «هر کدام از شماها وقتی که وسایلش را جمع میکند. مهیای زیارت میشود. مهیای زیارت میشود یعنی دارد ساک جمع میکند. همین که شروع میکند ساک جمع کردن برای کربلا رفتن. هم که شروع میکند پاسپورت گرفتن برای کربلا رفتن». «فیبادرون بهی اهل السماء». آسمانیها میآیند میچسبند. از خانهاش که خارج میشود، چه پیاده باشد چه با مرکب، خدا ۴۰۰۰ ملک از ملائکه را موکل میکند که صلوات بفرستند بر این زائری که حرکت کرده به سمت کربلا تا میرسد به قبر اباعبدالله. «یا مفضل، اذا أتیت قبر الحسین بن علی، فقف بالباب». «مفضل، هر وقت به قبر حسین رسیدی جلوی در بایست». این کلمات را بگو که به هر کلمهای، به هر جملهای یک زیارتنامه چهار پنج خط ی. امام صادق علیهالسلام یاد دادند که من هم میخوانم. امشب هم شما نیت بکنید که این عبارات را به نیت زیارت بخوانیم؛ هم انشاءالله حرم رفتید این را بخوانید. دستور امام صادق است. مفضل فرمود: «به هر یک جملهای از این جملات خدا یک کفلی از رحمت، یک سهم وسیعی از رحمتش را نصیب شما میکند». کدام رحمت؟ آن رحمتی که فرمود در قیامت «رحمة ربک خیر مما یجمعون». آیتالله وحید خراسانی در درس میفرمود: «این 'رحمة ربک' این تای رحمت، تای وحدت است، یعنی یک دانه رحمت خدا در قیامت از هر آنچه خلایق آوردهاند، بهتر است و بیشتر است». اینجا امام صادق فرمود: «به هر یک عبارتی که در این زیارتنامه میخوانی، کفلی از رحمت خدا نصیب شما میشود». من یک دانه رحمت میخواهم. دریایی از رحمت خدا.
فرمود عبارات این است: «السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله. السلام علیک یا وارث نوح نبی الله. السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله. السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله. السلام علیک یا وارث عیسی روح الله. السلام علیک یا وارث محمد حبيب الله. السلام علیک یا وارث علی وصی رسول الله. السلام علیک یا وارث الحسن الزکی. السلام علیک یا وارث فاطمة بنت رسول الله. السلام علیک ایها الصدیق الشهید. السلام علیک ایها الوصی البار التقی. السلام علیک یا حجة الله و ابن حجته. السلام علی الارواح التی حلّت بفنائک و اناخت به رحلک. السلام علی ملائکة الله المحدقین بک. اشهد انک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله مخلصا. السلام علیک و رحمة الله و برکاته».
فرمود: «از اینجا که این را گفتی پشت در حرکت کن به سمت قبر». «فلک بکل قدم رفعتها و وضعتها». آنجا گفت: «شب قدر أجر مجاهد ۸۰ ساله را میدهند». اینجا ببین چی میگوید! در زیارت امام حسین در روزهای معمولی آنقدر میدهند. شب قدر چی میدهند دیگر خدا میداند. در روزهای معمولی زیارت امام حسین ثوابش چقدر است؟ فرمود: «هر یک قدمی که برمیداری و هر یک قدمی که میگذاری، کسب ثواب المتشّحط بدمه فی سبیل الله». بابت هر قدم ثواب کسی که در خون خودش غلطیده در راه خدا را بهت میدهند. شهیدی که در خون خودش غلطیده. نه کسی که ۸۰ سال مجاهده کرده، مردم! امروز آخر شهید شده یا نه؟ شب قدر أجر ۸۰ ساله او را بهت میدهم. بابت هر یک قدمی که برمیداری و هر یک قدم برمیداری، ثواب شهیدی که در خون خودش غلطیده را بهت میدهند.
کلام امام صادق به مفضّل است. اگر نبود این سند و این کتاب و این روایت، اصلاً من جرأت نمیکردم این روایتها را بخوانم. فرمود: «فاذا سلمت علی القبر». این دستی که به ضریح میمالند. همه سعی میکنند. این سفارش امام صادق است. فرمود: «سلام که دادی، فلتمسح به یدک». برو دست برسان به قبرش. دستت را برسان به ضریح. بگو: «السلام علیک یا حجة الله فی سمائه و ارضه». دست به ضریح که میزنی این عبارت را بگو. فرمود بعدش برو نماز بخوان. نماز در شب قدر چقدر بود ثوابش؟ بفرمایید معادل هزار ماه نماز بود. نماز در حرم امام حسین چقدر است؟ فرمود: «بکل رکعة رکعتها عنده». نه به هر نماز. به هر رکعتی که کنار حسین نماز بخوانی، «کسب ثواب من حج ألف حجة و اعتمر ألف عمرة و أعتق ألف رقبه و کانما وقف فی سبیل الله ألف مرة». به هر رکعتی که کنار اباعبدالله نماز بخوانی، هر رکعتش معادل هزار حج، هزار عمره، آزاد کردن هزار برده و در هزار جنگ، جنگیدن کنار پیغمبری از انبیاء مُرسل است. یک ساعت جنگیدن نه ۸۰ سال جنگیدن. هزار جنگ کنار انبیاء.
ادامه روایت فرمود: «زیارت کردی». تازه هیچی هم انجام ندادی. زیارت خاصی نبود دیگر. فقط چند خط. حضرت زیارتنامه به او یاد دادند. «حالا میتوانی برگردی». «حالا که میخواهی برگردی، ناداک مناد، لو سمعت مقالته لا قمت أمرک عنده». فرمود: «یک منادی صدایت میزند که اگر صدایش را بشنوی دیگر دوست نداری از کربلا بیرون بروی». در کربلا بمانی. منادی چی میگوید بهت؟ میگوید: «طوبی لک ایها العبد». «ای بنده خوش به حالت و سلمت مشکله». «مشتت پر شد. سالم ماندی. به سلامت رسیدی». «سلام هی حتی مطلع الفجر». سلامتی که مال شب قدر است. زائر حسین با زیارت نصیبش میشود. «قد غُفر لک ما سلف». «هرچی گناه داشتی بخشیده شد». «فاستأنف العمل». «کارهایت را از نو شروع کن. پروندهات صفر شد. صاف شد. تمیز شد. تمیز شد».
یک روایت دیگر. کسی شب قدری در یک مسجدی در شمال کشور در سجده بوده. حالی برایش رخ میدهد. چیزی میبیند. میبینم مردم در مراسم مشغول گریه و مناجات و عبادتاند. ملائکه از بالا دارند نازل میشوند. پروندهها را از روی دوش اینها دارند برمیدارند. پروندههای قطور که فهمیدم اینها نامه اعمال یک ساله اینها است. میگوید دیدم بعضی پروندهها شبیه این کتابهایی که بعضی جاهایش از بیرون که نگاه میکنی سیاه و چرک است. چون دست زیاد مال خورده. صفحه زیاد باز شده. نه، بعضی پروندهها این شکلی است. بعضی جاهایش سفید است. بعضی جاهایش سیاه. بعضی پروندهها سیاهیاش بیشتر است. بعضی پروندهها تیره است. بعضی پروندهها را این ملائکه که داشتند میبردند دیدم یک دودهای از آن آویزان است و دارد میریزد. میگوید در آن حال یکی از اولیاء خدا را دیدم. به من اشاره کرد. گفت: «میخواهی پروندهات شبیه اینها آلوده نشود؟» گفتم: «آره، چکار کنم؟» گفت: «هر روز زیارت عاشورا بخوان». زیارت از راه دور هم زیارت است.
امام حسین دیگر! تمرینهایی که برای این زیارت گفتند، زیارت عاشورا از راه دور هم به زائر حسین میگویند: «هرچی گناه بود بخشیده شد، پاک شد. کارهایت را از نو شروع کن». حالا آن زائر چقدر شیرین است! چقدر شیرین! «فان هو مات فی عامه»؛ آمد یک بار زیارت. اصلاً حرف شب قدر هم نبود دیگر. یک روز معمولی آمد. حتی ممکن است روز زیارتی هم نبوده باشد. حضرت نفرمود نیمه شعبان مثلاً، نفرمود عاشورا. هر وقتی فرمود: «اگه تو اون سال اون روزی که اومد زیارت رفت تا سال بعدش از دنیا بره یا همون شب یا همون روز از دنیا بره، لم یل قبض روحه الا الله». برای قبض روحش دیگر ملائکه نمیآیند. عزرائیل نمیآید. خود خدا قبض روحش میکند. کسی که زیارت حسین رفته تا یک سال از زیارتش هنوز نگذشته، خود خدا. یعنی میگوید: «این شأنش بالاتر از این است که من ملائکه بفرستم. این زائر حسین. خودم میآیم استقبال.»
«و تتقبل الملائکة مه و یستغفرون له و یصلون علیه». وقتی از کربلا میخواهد برگردد به سمت خانهاش، ملائکه همراه او هستند. همراهش تا دم خانه میآیند. برایش استغفار میکنند. بر این زائر صلوات میفرستند. نه بر پیغمبر. بر این زائر صلوات میفرستند. «تا میرسد به خانهاش». ملائکه میگویند: «یا رب، هذا عبدک قد زار قبر ابن نبیک». «خدایا این بنده تو کسی است که آمد به زیارت فرزند پیغمبر. الان هم رسیده به خانهاش. فإلی أین نذهب؟» چکار کنیم ما؟ از کربلا تا اینجا باهاش بودیم. الان کجا برویم؟ خطاب میرسد: «یا ملائکتی، قفوا بباب عبدی». این رفت پشت در حرم حسین وایساد. زیارتنامه خواند. حالا خطاب به این ملائکه میرسد: «شما هم پشت در خانه این وایمیستید تا روحش گرفته بشود. تا وقت قبض روحش منتظر بمانید.» «فسبحوا و قدسوه و اکتبوا ذلک فی حسناته»؛ «تمام این مدت را تسبیح میکنید. تقدیس میکنید و مینویسید در حسنات این کربلایی الی یوم یتوفی». تا روزی که بمیرد.
امام صادق فرمود به مفضّل: «فرمود اینها جلوی در وایمیستند». ممکن است ۵۰ سال، ۶۰ سال. چقدر حالا طول بکشد. این جدای از آن یک سالی است که اگر در یک سال از دنیا برود خدا قبض روحش میکند. این دیگر هر چقدر طول کشید فرقی نمیکند. ملائکه هستند. چهل سال، ۵۰ سال، ۶۰ سال، ۷۰ سال این ملائکه وایسادند. وقتی که این از دنیا میرود، «شهدوا جنازتهُ». خدای متعال میفرماید که: «همراه جنازهاش میآیید. در کفنش حاضر میشوید. در غسلش حاضر میشوید. در نماز بر او حاضر میشوید». «و یقولون ربنا، وکلتنا بباب عبدک و قد توفی». تمام میشود. دوباره ملائکه میگویند که: «خدایا این بنده تو از دنیا رفت. حالا کجا برویم؟ فإلی أین نذهب؟» خطاب میرسد: «قفوا بقبر عبدی». نه حالا. تا حالا جلوی در خانهاش بودی. این یک بار آمد جلوی در حرم وایساد. یک بار هم آمد دست به حرم و ضریح زد. حالا تو ای ملک هم یک بار پشت در خانهاش وایسادی. الان باید بروی کنار قبرش بایستی. این کنار قبر حسین. «فقفوا بقبر عبدی. فسبحوا و قدسوه و اکتبوا ذلک فی حسناته الی یوم القیامة». تا قیامت کنار قبرش عبادت میکنی. تسبیح میکنی. تقدیس میکنی. ثوابش را مینویسی برای این بنده.
بگویم عبارت بعدی را که دیگر خیلی کیف بکنید. این استغفار ملائکه بود. مسئله بالاتر از این حرفهاست. امام صادق فرمود: «اگر بدانید که چی میشود اصلاً دیگر دوست ندارید از کربلا بیرون بیاورید». کربلا که اینطور عنایت میکنند به زائر وقتی برمیگردد، اگر اینجا بماند چی میشود. در روایت دیگری دارد. فرمود راوی سؤال کرد: «آقا جان، اگر الان قبر امام حسین باز بشود چی در قبر است؟» حضرت فرمودند که: «يبنَ عمّه، ما أعظم سؤالك». «سؤالهای عجیبی ازت دارم». یک جوری بالاخره جواب دادند که این هم بفهمد. فرمودند که: «حسین علیهالسلام الان اگر منظورت امام حسین است که کجاست؟ امام حسین در عرش کنار پدربزرگش، کنار پدرش، مادرش و برادرش در خانه رسول الله ساکن است. آنجا بهشان عنایت و رزق میشود». «اگر هم غرضت این است که ما که میرویم زیارت امام حسین هست یا نه؟ بگذار بهت بگویم. پس دو تا منظور میتوانی داشته باشی از این سؤال که اینجا خود امام حسین هست یا نیست که باید بگویم امام حسین در عرش است.» «اگر منظورت این است که ما میرویم زیارت خب خود امام حسین نباشد چه فایدهای دارد؟ بگذار بهت بگویم تویی که زیارت میروی چه فایدهای دارد؟»
«انه ل عن یمین العرش». «امام حسین در سمت راست عرش متعلق است به خدا. در سمت راست عرش دائم این را میگوید: یا رب، انجز لی ما وعدتنی». «خدایا وعدهای که به من دادی محقق کن». حالا چکار میکند امام حسین؟ «و انه لینظر الی زواره». «از سمت راست عرش همه نگاهش به طرف زائرانش است». «و انه لأعرف بهم و بأسمائهم». «ظاهرشان را هم خوب میشناسد و اسماء آبائهم». «هم اسم خودشان را میداند هم اسم پدر مادرانشان را میداند و ما فی رحالهم». «من احدهم بولده». حتی بچههایی که با خودش آورده و نیاورده. بچه این الان زیارت رفته، بچه کوچک را گذاشته آمده. آمار همه را دارد. حواسش به همه هست. «انه لینظر الی من یبکی له». «به گریه کنهایش نگاه میکند». ملائکه استغفار میکنند. اینجا میگوید: «فیستغفر له الحسین». «حسین برایش استغفار میکند». دیگر چی؟ امشب چه شبی است؟ برای کی آمدید؟ برای امیرالمؤمنین آمدید؟ بشنوید و برویم در خانه امیرالمؤمنین. «و یسأل الله الاستغفار له». «اباعبدالله رو میکند به پدرش امیرالمؤمنین. بابا اینها زائران تو هستند. برایشان استغفار کن». و امام حسین به زائرانش و گریه کنهایش میگوید: «ایها الباکی، ای گریه کننده، لک لفرحت اکثر مما حزنت». «اگر میدانستی بابت این زیارت خدا چی بهت داد، خوشحالیات بیشتر از غصههایت بود». «و انه لیستغفر له من کل ذنب و خطیئة». «امام حسین بابت همه گناهان ظاهر و باطن، از خدا با این استغفار طلب بخشش میکند که این شخص وقتی برمیگردد هیچ گناهی روی دوشش نیست».
یک زیارت معمولی این است عزیز من. شما هر وقت سال که بیایید، امام حسین برایتان استغفار میکند. از امیرالمؤمنین میخواهد برای شما استغفار کند. شب قدرم که هر کاری هزار ماه میشود. امشب که میروی حرم، انگار هزار ماه اباعبدالله و امیرالمؤمنین میگوید: «بر من استغفار کن». هزار ماه امیرالمؤمنین برایت استغفار میکند. چه خبر است در این زیارت شب قدر. خدایا شکرت. ما این نعمت را چطور باید شکر بکنیم؟ شب قدر سال قبل چی تقدیر نوشتید؟ اجازه بدهید امسال هم برایمان دوباره بنویسید. آن دست را باید بوسید. دست صاحبالزمان امضا کرد. شبهای کربلا چه جور است؟ چگونه این نعمت را محضر امیرالمؤمنین، امام حسین طلب استغفار کنیم؟ کدام امیرالمؤمنین؟ فدای این امیرالمؤمنین مظلوم. فدای این امیرالمؤمنین مظلوم. برویم نجف. امشب ذکر علی عبادت است. در شب قدر ذکر علی که عبادت است انگار هزار ماه ذکر علی کردهای. در شب قدر برای علی گریه میکنی، انگار هزار ماه برای علی گریه کردی.
علامه امینی گفت: «خدا ای کاش به من یک عمر ۷۰ ساله مجدد بدهد. فارغ از همه دنیا برگردم، فقط ۷۰ سال در بیابانها برای غربت و مظلومیت علی گریه کنم». این گریه شب قدر شما معادل آن هفتاد هشتاد سال، یک عمر گریه برای امیرالمؤمنین است. امشب همه کارها یک عمر است. چقدر قشنگ است. خدایا شکرت. زیارت میرویم امشب که یک عمر زیارت است. نام علی میآوری که یک عمر نام علی بردن است. برای علی گریه میکنیم که یک عمر برای گریه کردن برای علی غریب و تنها و مظلوم و بیکس و بینوا. در روایت دارد، چندین روایت دارد، امیرالمؤمنین علیهالسلام محاسن مبارکش را رنگ نمیکرد. راوی میگوید: «وقتی امیرالمؤمنین از جنگ صفین برگشت دیدیم که سر و صورتش یک طوری سفید شده. کأنّه رأسه و لهیته بطنه». «آنقدر سر و صورتش سفید شده بود. یک بار هم انگار در دوران حکومتش اینطور امیرالمؤمنین سر و صورت مبارکش سفید شد». یک طوری سفید شده بود انگار سر و صورتش پنبه بود از شدت سفیدی. یکهو همه موی سر و صورت امیرالمؤمنین سفید شد. به امیرالمؤمنین گفتند: «آقا، یکم رنگ کنین. ای کاش محاسنتان را پیغمبر رنگ میکردند. محاسن تان را خضاب بکنید. حنا بکنید. محاسنتان را رنگ کنیم.»
روایات مختلف است. به بعضیها میفرمود: «که نه. ما هنوز ماتم زدهایم. نحن قوم محزونون». آدم عزادار ریشهایش را رنگ نمیکند. خب این عبارت عجیبی است. بعضیها توضیح و تفسیر دادند یعنی چی؟ «ما هنوز عزاداریم. عزاداری» بعضی گفتند منظور عزای رسول الله است. احتمالاً منظورش عزای فاطمه باشد. «من هنوز عزادارم». سال گذشته. ۳۰ سال گذشته. میفرماید: «هنوز عزادار فاطمه». این یک جمله از امیرالمؤمنین. وقتی میفرمودند چرا محاسنت را رنگ نمیکنی. به بعضیهای دیگر هم این طور میفرمود. اصبغ بن نباته پرسید که: «آقا شما چرا رنگ نمیکنید؟ پیغمبر که محاسنشان را رنگ میکردند». چون حرف پیغمبر را پیش کشید، امیرالمؤمنین این طور جواب داد. بگویم با این مظلومیت گریه کنیم. امشب خدا خیلی دوست دارد این حال شما را برای غربت امیرالمؤمنین. چقدر فاطمه دوست داشت شماها را. مدینه بودید اگر شما بودید که دیگر اصلاً آن اوضاع پیش نمیآمد. امیرالمؤمنین در جوابش فرمود: «پیغمبر به من وعده داده. حبیبم رسولالله به من گفته که علی جان، محاسن تو از خون سرخ خواهد شد. أنتظر أشقاها أن یَخضَبَ لها». «اینکه میبینی محاسنم را رنگ نمیکنم، چون چشم انتظار آن کسی هستم که قرار است این ریشها را با خون سیراب کند. واسه همین دیگر رنگ دیگری به آن نزدم». جانم به این حال خوب شماها. بعضیها از شما تازه نجف بودید. بعضی از شما میخواهند مشرف بشوید نجف. هنوز گرمای در آغوش گرفتن امیرالمؤمنین در نجف را احساس میکنیم. دلتان را بفرستید پای آن ایوان طلایی. خدایا بازم نصیبمان بشود.
راوی میگوید: «در نخلستانهای کوفه بودم. خیلی روایت عجیبی است و روایت سوز». امام حسین خیلی دوست دارد نام امیرالمؤمنین را میآوری. شب بیست و سوم بیشتر عرض میکنم. فقط همین قدر بگویم فرمود: «اگر خدا تا قیامت بهم پسر بدهد اسم او را حسین میگذارم.» نام مظلوم واقع شد. بالا منبرها آنقدر غریب کردند. انشاءالله این نامی که امشب یاد میکنیم جبران آن ۷۰ سال باشد. لیلة القدر. راوی میگوید: «در نخلستانهای کوفه بودم. شخصی را دیدم که آمده برای عبادت و مناجات و اینها. با یک صدای خیلی محزون و دل شکسته عبادت میکند. با خدای متعال نجوا میکند. دیدم خیلی مناجات طولانی هم کرد و نزدیک رفتم. گفتم: «شما کی هستید؟» گفت: «من وصی رسول الله هستم». فهمیدم امیرالمؤمنین آمده در این بیابانها و خلوت کرده و مناجات میکند». میگوید: «دوباره فاصله گرفتم. یک جوری که انگار مثلاً من دیگر آنجا نیستم ولی از دور حواسم را جمع کردم ببینم ادامه مناجات امیرالمؤمنین چی میگوید». بگویم این عبارت را با این دل سوخته و حال و هوایی که امشب دارید. انشاءالله در این کربلا امیرالمؤمنین نظر کند بهمان. میگوید دیدم نجوا کرد گفت: «اللهم إنی قد سررت فیه ما أمرنی رسولک». «خدایا من بین این مردم هرچی پیغمبر بهم دستور داده بود انجام دادم. فضلمونی. بهم ظلم کردند.»
«فقتلت المنافقین کما امرتنی فجهلونی». «تو بهم دستور دادی با منافقین بجنگم، جنگیدم. اینها نفهمیدند. قد مللتهم و ملونی». «من این مردم را خسته کردم. اینها هم من را خسته کردند. دیگر هم اینها از من بدشان میآید هم من از اینها بدم میآید». این عبارت خیلی عجیب است. ببینم جگرت آتش میگیرد با این جمله امیرالمؤمنین. فدای این جگرهای سوخته شماها، محبین امیرالمؤمنین. چقدر اباعبدالله و قمر بنیهاشم از این حال شما خوشحالند. این زمین کربلا چقدر جای این نالههای شما، جای محبت شما اینجا خالی بود. امیرالمؤمنین عرض کرد: «اللهم و لم اطبق ان ترزها». «خدایا من دیگر منتظر رفیقی نیستم. میدانم کسی دیگر به درد من نمیخورد. کسی به کمکم نمیآید الا ابن ملجم». «مگر ابن ملجم». «آنی که الان دیگر به داد علی میرسد فقط ابن ملجم است و عجل له الشقاوه و تقرب لی سعادة». «این شقاوت او و سعادت من را نزدیکتر کن. زودتر بفرستش بیاید. خدایا خسته شدم». راوی میگوید من خیلی خودم را نشان نمیدادم در شهر ولی وقتی برگشتم شهر، گفتند: «علی را امیرالمؤمنینت را ابن ملجم کشت». «دعایی که در بیابان کرد خیلی زود مستجاب شد». فدای مظلومیتت یا امیرالمؤمنین.
فدای مظلوم. دوباره برگرد. روایت را یک بار دیگر بخوانم. از این روایت سیر نمیشویم. یک بار دیگر بخوانم. دوباره برگردیم خانه امیرالمؤمنین. فرمود: «میآیی کربلا امام حسین به پدرش امیرالمؤمنین عرض میکند برای زائر من استغفار». امام حسین درخواست میکند. اصلاً آن صحنه را تصور کن. امام حسین با انگشت تو را نشان میدهد به امیرالمؤمنین. بابا. باز برگردیم خانه امیرالمؤمنین. کدام امیرالمؤمنین برای شما زائران امام حسین استغفار میکند؟ کدام امیرالمؤمنین؟ آن قلب مهربان. آن دل رئوف. آن دل رئوف. خبر داری دیگر قصایای امشب را میدانید؟ منزل دخترش است. هی میآید آسمان را نگاه میکند. هی به ماه نگاه میکند. «آره خودش است. همین امشب است.» دخترش: «بابا دلم را کباب کردی. چکار امشب با دخترت». «فرمود: دخترم خواست خداست. پیغمبر به من گفت. سحر امشب. بابا فلانی را جای خودت بفرست مسجد. دخترم همه عالم جمع بشود. تقدیرت امشب شبی است که به من وعده دادند. حبیبم رسول الله گفت امشب شبی است که من ضربت میخورم.» دیگر آن قضایایی که شد و رفت برای نماز. و در نماز آن ضربه به فرق مبارکش وارد شد. ابن ملجم ملعون. قضایای مفصلی است. ایکاش وقت بود یک جلسه میگفتم برایتان چون خیلی وقایع دارد که: «چی شد اصلاً امیرالمؤمنین وارد مسجد شد؟ ابن ملجم چکار کرد؟ ابن ملجم چطور دستگیر شد؟» که یک قضیه مفصلی دارد.
امیرالمؤمنین را آوردند منزل. ابن ملجم را هم دستگیر کرده بودند. آوردند جلوی چشم امیرالمؤمنین. تعابیری دارد. من یک چند کلمهای برایتان بخوانم. صفا کنید امشب. از حال رفته بود. ابن ملجم را دستگیر کرده بودند. چشم باز نگاهش افتاد به ابن ملجم. دید دستهایش را بستهاند. شمشیرش را هم انداختهاند به گردنش. جانم. جگر آدم پاره پاره میشود. «فقال له کساد صوت و رقة». «و چشمهایش را باز کردم با بدن ضعیف و با صدای بریده بریده و با محبت تمام به ابن ملجم رو کرد: أَبْئِسَ اَلْإِمَامِ کُنْتُ لَکَ مِنْ إِمَامٍ؟» «امام خوبی برایت نبودم؟ چرا این کار را با من کردی؟» عباراتی رد و بدل شد. فرصت نیست. خیلی عبارات عجیبی است. اینجا دارد که نگاه کرد امیرالمؤمنین به امام حسن فرمود: «ارفِق یا ولدی بأسیرک». «پسرم با این اسیرت خوب مدارا کن. بهش رحم کن. بهش رسیدگی کن و اشفق علیه». «یکم دست روی سر و صورتش بکش». بابا چی داری میگویی یا امیرالمؤمنین؟ در مورد قاتلت داری میگویی. فرمود: «الا عین قطارتا فی عمر». «ببین چقدر ترسیده. چشمهایش چطور شده. ببین قلبش تاپ تاپ میزند از شدت ترس». البته این جملات دیگر توضیح نمیخواهد. شما در کربلا دارید این حرفها را میشنوید. دیگر گریز نمیخواهد. تو خودت یاد آن بچه کوچولوهایی باش که در این بیابان پناه گرفتند. دیگر نمیخواهد من گریز بزنم. در مورد ابن ملجم دارد میگوید: «مُرده در روز روشن است. یتیم هم نشده. خیمهاش هم آتش نزدم. فرار». به امام حسن فرمود: «ببین چطور ترسیده. درسته ابن ملجم قاتل است. تو باهاش خوب تا کن. اهلبیت پیغمبریم. ما خلقمان همین است. ما با دشمنمان همین گونه رفتار میکنیم».
دوباره از حال رفت. خیلی تعابیر عجیب است. خیلی عجیب است. خیلی عجیب است. به حال آمد. در روایات هم دارد مثل پیغمبر که لحظات آخر هی از هوش میرفت. هی به هوش میآمد. امیرالمؤمنین از هوش میرفت. هی به هوش میآمد. وقتی به هوش آمد، امام حسن یک مقدار شیر آورد برایش. «فشَرِبَ قليلاً». «یک مقداری نوشید». صورت را از این ظرف شیر برگرداند و فرمود: «احملوا به إلى أسیرکم». «بقیه شیر را ببر بده به ابن ملجم». «چیزی نخورده. گرسنه است. تشنه است». بعد فرمود: «یا حسن، بحقی علیک یا بنی». «پسرم به حقی که به گردنت دارم قسمتت میدهم، غذای خوب بهش بدهید. آب خوب بهش بدهید. تا من زندهام باهاش مدارا کنید. از هرچی خودتان میخورید بهش بدهید. از هرچی خودتان مینوشید بهش بدهید». از همان شیر امیرالمؤمنین دادند که خوب غذای مقوی بود برای خوب شدن حال ایشان. ملعون هم گرفت و نوشید. دفعه بعد دوباره شیر آوردند. همه منتظر بودند حضرت کمی بخورند. بقیهاش را بدهند به ابن ملجم. همه شیر را خورد. فرمود که: «از این شیر به ابن ملجم ندهید چون دیگر این آخرین شیری است که علی از این دنیا میخورد. برای ابن ملجم یک غذای خوب تهیه کنید. بهش بدهید».
روضهام را تمام کنم. تا اینجا ناله زدی. اصل روضه اینجاست. روضه کربلاییاش اینجاست. زائران امام حسین. اینجا دارد که امام حسین علیهالسلام. امیرالمؤمنین فرمود: «مرا ببرید محل نمازم». حالش بد بود. مستحب است وقتی کسی میخواهد از دنیا برود او را ببرند محلی که نماز میخوانده. بسترش را در محل نمازش پهن کردند. همه دورتان جمع بودند. گریه میکردند. «ثم التفت الیه الحسین». من عبارتها را آرام میگویم ولی اینجا کربلا است دیگر. خودتان میدانید چطور ناله بزنید. امام حسین آمد کنار بستر امیرالمؤمنین و «هو یبکی». گفت: «یا أبتا، من لنا بعدک؟» «بابا ما بعد از تو کی را داریم؟» «کی؟» «یومک الا یوم رسول الله». «امروز شبیه روزی است که پیغمبر را از دست دادهایم. یز الله علیه عن أراکها کذا». «خیلی برای من سخت است دوباره تو را از دست بدهم. انگار دوباره پیغمبر را از دست دادهام». حالا شما عبارت را ببینید. جانم. صحنه را تصور کنید. امیرالمؤمنین فرمود: «یا حسین، یا اباعبدالله، منی». «بیا نزدیک بابا. بیا جلو». «فدنا منه». «امام حسین جلو آمد و قد قرحت اجفان عینیه من البکاء». «امام حسین گریه کرده بود. این پلکها دیگر ورم کرده بود. انگار پلک زخم شده بود. جانم. فمسح الدمع من عینیه». «امیرالمؤمنین شروع کرد اشکهای امام حسین را پاک کرد». «علی قلبه». «دستش را هم گذاشت روی قلب حسین». فرمود: «یا بنی، ثبت الله قلبک بالصبر». «دلت را محکم کن پسرم. خدا بهت صبر بدهد». «و اجزل لک و لاخوتک». «خدا به تو و برادر خواهرات أجر بزرگ بدهد». «فاسكن روعتک و عهد من بكائك». «یا فاسكن روعتک». «پسرم این نالهات را آرام کن. گریهات را آرام کن. فإن الله قد آجرک عظیم مصائب». «خدا بهت أجر بدهد». امام حسین با آن سن و سال در آن فضایی که همه خویشان و اقوام خودش بودند با آن حال امیرالمؤمنین که دورش زن و بچه خودش گرفته بودند آنطور گریه کرد. امیرالمؤمنین اشکش را پاک کرد. دست روی قلبش گذاشت. خیلی روضهها میشود اینجا خواند. خیلی جاها میشود رفت.
از آن بچّهیتیمهایی که کسی نبود اشکشان را پاک کند. هر کس هم سمتشان با تازیانه آمد. ولی من روضه را جای دیگر میخواهم ببرم. این نوزدهم عرضم را تمام کنم. خیلی ناله زدید امشب. خدا ازتون قبول بکند انشاءالله. ذخیرهمان باشد برای قبرمان. این روضه آخر. اینجا دیگر اشکی که شما میریزید چه اشکی میشود. با کجا بروم یا امیرالمؤمنین؟ اشک حسین را اینجا دیدی. اشکش را پاک کردی. دست روی قلبش گذاشتی. کاش بودی ظهر عاشورا. آن وقتی که نگاه حسینت افتاد به دست بریده. به بدن قطعه قطعه شده. حسین شروع کرد بلند بلند گریه کردن. تو نبودی حسینت را پاک کنی. حسینت گفت: «الان این كَسْرَ ظهری». «کمرم شکست». یا امیرالمؤمنین. آنقدر به اشک حسین خندیدند. آنقدر کف زدند.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...