ضریب اعمال در شب قدر => هزار ماه برابر [1:28]
انگیزه و عزم قلبی؛ نشانه توبه واقعی [5:39]
فضیلت عمل قلبی و جوانحی نسبت به اعمل جوارحی و ظاهری [7:25]
برابری ثواب روز و شب قدر با یکدیگر [10:47]
خواص عجیب نماز جعفر طیّار و دستور آیت الله بهجت (رحمهالله) [12:39]
اشک بر امام حسین (علیهالسلام)؛ عمل قلبی که بالاترین مستحبات است [16:07]
آیت الله بهجت (رحمهالله): گریه بر امام حسین (علیهالسلام) موجب شریک شدن در شهادت آن حضرت میشود [17:54]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا قاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. ربی اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهو قولی.
یکی از ویژگیهای شب قدر که در روایات متعددی به آن اشاره شده، این است که ثواب و اجر اعمال در شب قدر معادل انجام آن عمل در هزار ماه است. کلامی از امام صادق را جلسه گذشته خواندیم. این جلسه هم از باب یادآوری آن مطلب، مطلب دیگری مشابه همان را از امام رضا (علیه السلام) عرض میکنم.
حضرت فرمودند: «بدان که حرمت ماه رمضان شبیه حرمت بقیه ماهها نیست. ماه رمضان ماه مخصوصی است، ماه با فضیلتی است بین همه ماهها. روزهایش با روزهای ماههای دیگر فرق میکند. شبهایش با شبهای ماههای دیگر فرق میکند، و یک شبی در ماه رمضان است که حتی با بقیه شبهای خود ماه رمضان فرق میکند؛ که آن شب قدر است که "خیر من الف شهر"، این شب از هزار ماه بهتر است.»
بعد فرمود: «"والعمل فیها خیر من العمل فی الف شهر" عمل در شب قدر از عمل در هزار ماه بهتر است.» بعد توصیه کردند که: «مراقبت داشته باشید و در این شب قدر نسبت به چشمتان، نسبت به اعضا و جوارحتان که گناه انجام ندهد. تلاوت قرآن داشته باشید، تسبیح داشته باشید، "لا اله الا الله" بگویید، ذکر خدا زیاد بگویید، صلوات بر پیامبر زیاد بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.» و کاری کنید که: «روزهای ماه رمضان که روزه هستید، با بقیه روزها برایتان تفاوت داشته باشد.»
پس یکی از نکات کلیدی در مورد شبهای قدر این است که در شب قدر اعمال ما ضریب پیدا میکند. هزار ماه برابر میشود. هر یک کار خوبی که انجام میدهیم، همین یک ذکر صلواتی که فرستادید، همین یک دونهاش انگار شما هزار ماه صلوات فرستادهاید؛ یک لا اله الا الله، یک نماز ساده، ولو دو رکعت باشد، هزار ماه برابر است. برای همین سفارش شده که از شب قدر نهایت استفاده را بکنید. کار کنید، در شب عمل صالح انجام دهید تا جلو بیفتید و عقبماندگیهایتان جبران شود.
این صد رکعت نمازی که سفارش شده در شبها خوانده شود. بعضی جاها مقید بودند، بعضی قدیمیترها، بعضی علما که این صد رکعتی که حالا مستحب است در شب بیست و سوم خوانده شود، این صد رکعت را به نیت نماز قضا بخوانند؛ شش هفت روز تقریباً نماز قضا. خیلی وقتی هم نمیبرد. بعضی جاها هم که خیلی واردند، تند میخوانند، به جماعت هم میخوانند. خب خدا اجر میدهد، این هم فضیلت است. به جماعت خواندنش خوب است. آدم شب قدر این صد رکعت را داشته باشد یا دو رکعت نماز معمولی.
نکته مهم این است که ما دو جور عمل داریم. یک عمل ظاهری داریم که بهش میگویند عمل جوارحی. یک عمل باطنی داریم که بهش میگویند عمل جوانحی. عمل جوارحی عملی است که با همین چشم و گوش و زبان و دست و پا انجام میشود؛ همین ذکری که آدم به زبان میآورد، نگاهی که میکند، چیزی را که گوش میدهد، همین نمازی که با اعضا و جوارحش به جا میآورد، به این میگویند عمل جوارحی.
یک عمل دیگر هم داریم، آن کار قلب است. بهش میگویند عمل جوانحی. فرض بفرمایید مثلاً توبه. یک وقت آدم بر زبان جاری میکند: «استغفرالله ربی و اتوب الیه.» این هم توبه است. این هم استغفار است. این هم فضیلت دارد. ولی این عمل جوارحی است، عمل ظاهری است. توبه حقیقی و توبه عمیق آن انگیزه و عزم قلبی است. وقتی آدم در دلش تصمیم میگیرد دیگر این کارهایی که تا حالا داشته انجام میداده، یا آن کار خاصی که میخواهد ازش توبه بکند، تصمیم جدی میگیرد دیگر آن را انجام ندهد. این تصمیم توبه است، ولو حتی به زبان نگوید. اونی که مهم است این تصمیم است. «کفی باندم توبه»، همین ندامت میشود توبه، ولو به زبان استغفرالله نگفته باشد. بعضی وقتها به زبان استغفرالله میگوید، ولی ندامت واقعی ندارد.
این همان روایت امیرالمؤمنین است در نهج البلاغه که دیدند یک جوانی نشسته استغفرالله استغفرالله میگوید. حضرت فرمودند: «ثکلتک امک، اتدری ما تستغفر؟» مادرت به عزایت بنشیند چیست؟ هی استغفرالله استغفرالله میگوید، اصلاً میفهمی چی داری میگویی؟ تشر زد امیرالمؤمنین به کسی که همینجور الکی هی ذکر استغفرالله را به زبان میآورد. شش مرحله برای توبه بیان کردند که نمیخواهم واردش شوم.
آن چیزی که مهم است در آن توبه، این تصمیم جدی است. تصمیمی که توبه را توبه میکند و تصمیم گیری دیگر عمل جوارحی نیست، عمل جوانحی است. عمل جوانحی هم از عمل جوارحی مهمتر است. ما ذکر زبانی داریم، ذکر لسانی داریم، یک ذکر قلبی داریم. یک وقت است آدم یک ذکر را به زبان میآورد، زیاد هم به زبان میآورد، خوب هم است. ببینید، اینها به معنای این نیست که اینها را رها بکنیم. همین روایتی که خواندم به معنای این نیست که دیگر ما استغفرالله نگوییم. آدم میگوید به امید اینکه همین ذکر زبانی باعث توجه بشود در دل آدم. هزار تا اسم خدا، مثل این کاری که امشب انجام دادید، کار با ارزش، با فضیلت. هزار اسم خدا را بر زبان آوردید در دعای جوشن کبیر. ذکر لفظی. ولی از همه اینها مهمتر ذکر قلبی است. یک لحظه قلب «یا الله» میگوید. شاید برایتان پیش آمده باشد در بعضی گرفتاریها که یکهو آدم به در بسته میخورد. یکهو توی گرفتاری، توی مشکلی، یکهو یک سانحه سختی، تصادف سنگینی برایش رخ میدهد. یکهو یک اتفاق سختی دارد میافتد. یکهو احساس میکند ماشینش دارد چپ میکند. از عمق جان یکهو مثلاً «یا ابوالفضل» میگوید. «یا حسین» میگوید. خدا را صدا میزند. این دل یک تکانی میخورد. حتی ممکن است به زبان هم نیاورد چیزی. تو همان عمق دل. این را بهش میگویند ذکر قلبی. این فضیلت دارد.
پس شب قدر، شب هزار برابری عمل است. اگر عمل جوارحی انجام دادیم، انگار هزار ماه عمل جوارحیاش را انجام دادیم. اگر عمل جوانحی انجام دادیم، یعنی هزار ماه، بلکه بیشتر از هزار ماه عمل جوانحی را انجام دادیم؛ عمل قلبی را انجام دادیم.
در مورد فضیلت عمل قلبی نسبت به عمل ظاهری چند تا نکته عرض میکنم. روایتی از امام صادق (علیه السلام) داریم، فرمود: «القصد الی الله بالقلوب ابلغ من القصد الیه بالبدن.» روایتی که دیشب خواندیم این بود. فرمود: «اگر شب قدر نباشد، با این اعمالی که بندههای مؤمن امت پیغمبر میخواهند سالها -چهل سال- انجام دهند، با این عمرهای کوتاه ما، "مَا بَلَغُوا"، نمیرسند. نمیشود با این سی چهل سال عمر، با این سی چهل سال نماز خواندن دست و پا شکسته، نمیشود! نمیرسند.» شب قدر میآید یک ضریب هزار ماه برابری میدهد به کار تا برسند.
تو بعضی روایات سفارش شده هر کاری را که انجام میدهید لااقل یک سال انجام بدهید. زیارت عاشورا آدم میخوانَد، یک سال بخوانَد. نافلهای میخوانَد، یک سال بخوانَد. برنامه قرآن دارد، سوره هر روز میخواند، یاسین میخواند، واقعه میخواند، دعای عهد میخواند، یک سال بخوانَد. بعضی بزرگان گفتند سرش این است که وقتی یک سال مداومت داد، یک شب قدر بهش میخورد. وقتی شب قدر بهش خورد، عروج میدهد به کار. کار را هزار ماه برابر میکند. به قول امروزیها کار را در میآورد. هزار ماه برابرش میکند. چون شب قدر با روز قدر هم متصل به هم است. روز قدر ثوابش مثل شب قدر است. ممکن است کسی بگوید آقا ما روزها دعای عهد میخوانیم، شب قدر که دعای عهد نمیخوانیم. اشکال ندارد. روز بعد از شب قدر هم که دعای عهد بخوانی، آن کار دوباره هزار ماه برابر میشود.
امام صادق فرمود: «قصد خدا را با دل کردن، حرکت به سمت خدا با دل کردن زودتر میرسد.» اگر شب قدر نباشد "ما بلغوا" نمیرسند. اینجا فرمود: «ابلغ»، بهتر میرسند، زودتر میرسند. عمل قلبی زودتر میرساند تا عمل بدنی. «و حرکات القلوب ابلغ من حرکات الاعمال.» دل حرکت کند، دل تکان بخورد، دل کاری بکند، آدم زودتر میرسد تا تن بخواهد کاری بکند. البته حرکت تن هم مهم است، و خیلی وقتها به واسطه حرکت تن است که دل آرامآرام متوجه میشود. ولی نباید فراموش کرد، غرض آن حال دل است. به همین که تن انجام میدهد راضی نباشیم و اکتفا نکنیم. و آن حال دل و کار دل است که باعث قبولی این کار تن است.
یکم دل بدهید به این نکات عزیزم. حوصله که البته میکنید. قطعاً نکات مهمی است ان شاء الله قدم به قدم تو این بحث مطرح خواهد شد. ان شاء الله. مثلاً ما یکی از کارهایی که سفارش شده برایمان، یکی از نمازهای بسیار عالی که مرحوم علامه مجلسی میفرماید: «بعد از نمازهای نافله، نافلههای یومیه ما، نمازی با فضیلتتر از این نماز نداریم.» کدام نماز است؟ بفرمایید، نماز جعفر طیار. مرحوم آیت الله بهجت به مناسبتهای مختلف افراد را حواله میداد به نماز جعفر طیار. من اینجا یک لیستی هم داشتم از توضیحات آقای بهجت برای کارهای مختلف.
برای ازدواج نماز جعفر طیار؛ چه خودت چه دیگری. مشکل ازدواج کسی حل بشود برایش نماز جعفر بخوان. مشکل اشتغال نماز جعفر. برای رفع مشکلات خانوادگی، برای تهیه منزل، یافتن گمشده، چیزی گم کردیم نماز جعفر. رهایی از جن. این روزها خیلی باب شده: ما را بستند، طلسم کردند. نماز جعفر بخوان طلسم از بین میبرد. اینها توصیههای آیت الله بهجت در مورد نماز جعفر طیار است. ولی ایشان یک قیدی میگذاشت کنارش. میفرمود: «که تو این نماز جعفر طیار سعیتان بر این باشد که پس از نماز و قرائت دعاها –این عبارت ایشان است– به سجده برو و با چشم اشکآلود حاجتت را بخواه.» بعد از نماز، ولو یک ذره چشمت تر بشود، تلاشت را بکن. حاجتت را که داری از خدا میخواهی، یک کمی چشمت تر بشود. اونی که نماز جعفر طیار را بالا میبرد و قبولش میکند، این اشک است بعد از نماز جعفر. به شدت روی این مطلب تأکید داشت که نماز جعفر حتماً گرهگشاست، ولی آن اشک بعدش آن ضامن.
یا نسبت به نماز شب. که نماز شب از نماز جعفر طیار هم با فضیلتتر است. مرحوم سید شفتی که از علمای بزرگ بود در اصفهان. قضایای عجیب و غریبی هم دارد. معاصر مرحوم شیخ انصاری بود. ایشان، این بزرگوار نماز صبح را اول وقت اقامه میکرد و دستور داده بود که هر کس که میخواهد در نماز من شرکت بکند، باید نماز شب هم اینجا تو مسجد بخوانَد. نماز شب رو باید بخوانَد. خب نماز هم شلوغ میشد. مردم میآمدند. به محض اینکه اذان گفته میشد، ایشان دیگر صبر نمیکرد. وقت نماز صبح که میشد: «یکم تأخیر بیندازید، اذان که گفته میشود تازه بعضیها بیدار میشوند، اینها هم بیایند به نماز جماعت ملحق بشوند.» نه. «من میخواهم مردم وادار بشوند نماز شب بخوانند.» «من در بین روایات» تعبیر ایشان این است: «من وقتی در احکام اهل بیت مطالعه میکنم، هیچ مستحبی را بالاتر از نماز شب نمیدانم.»
آیت الله بهجت (رحمت الله علیه) این قضیه مرحوم شفتی را نقل میکردند. «بزرگوار مرحوم شفتی درست هم میگوید، ولی به نظر میرسد یک چیز دیگر از این نماز شب بالاتر است.» با آنکه نماز شب خیلی بالاست. دنیا میخواهی نماز شب، آخرت میخواهی نماز شب. سراغ نداریم کسی به مراتب عالی معنویت رسیده باشد بدون نماز شب. اگر هم کسی ادعایش را دارد و نماز شب نمیخوانَد، خالی میبندد، باور نکن.
آیت الله بهجت میفرمود که نماز شب خیلی بالاست، ولی یک چیز دیگر هست از نماز شب بالاتر است در بین مستحبات. کدام است؟ بعد توضیح میداد. میفرمود که: «نماز شب هر چقدر هم که بالا باشد عمل قلبی نیست، ولی اشک بر امام حسین عمل قلبی است.» و از آنور هم گفتند که اصلاً قبولی نماز شب به اشک است؛ قبولی نماز شب به علت اشک است.
برای مرحوم قاضی با همه این تأکیداتی که به نماز شب داشت، به شاگردان خاصش فرموده بود: «اگر حالا تو محرم هیئتی بود، یک کمی هم طول کشید، دیر وقت شد، آمدید خانه، سحر هم خواب ماندید، آن گریه شب برای امام حسین حتی سحری که خواب ماندید و نماز شبی که از دست رفت را هم جبران میکند.» افضل اعمال اشک بر امام حسین است. عمل قلبی، چون توش محبت است.
این جمله از آقای بهجت: «بکاء در مصائب اهل بیت و به خصوص سیدالشهدا شاید از آن قبیل مستحباتی باشد که افضل از آن نیست.» از این بهتر نداریم. یک تعبیر دیگر دارم، من میترسم این عبارت را بگویم چون خیلی عبارت عجیبی است. میگویم رد میشوم، دیگر خودتان هر که هر چقدر روزیش باشد میفهمد. این جمله باز از آقای بهجت. میفرماید: «بکاء بر سیدالشهدا، گریه بر امام حسین از مراتب شهادت با آن حضرت است. از مراتب شهادت آن حضرت.» گریه بر امام حسین شریک شدن در شهادت امام است. خیلی اسراری توش است. یک بخشش این است، شما رضایت قلبی پیدا میکنید. از اعماق دلت داری داد میزنی ای کاش من بودم ظهر عاشورا. ای کاش من بودم کنار امام. تا آدم حالش این نباشد، اینطور علاقه پیدا نکند، نمیتواند گریه کند. واسه همین گریه برای امام حسین نشان میدهد که تو کربلایی هستی. اگر بودی هم کربلایی میشدی. اگر البته اشک صادقانه باشد دیگر، واقعاً اثر محبت باشد. البته آن اشک غیر واقعی هم که آدم ادایش را در بیاورد، کمکم ان شاء الله آن هم واقعی میشود. گفتند: «تباکوا». اینجا خریدار است.
افضل اعمال آن وقت میشود عمل قلبی. پس شب قدر، شب هزار برابری عمل است. ولی بین عملها، اونی از همه بالاتر و بهتر است که عمل قلبی باشد. در مورد این عمل قلبی برایتان نکاتی عرض بکنم. یکم که یعنی تمام بحث ما تا آخر جلسه در مورد همین است. اشک بر امام حسین عمل قلبی است. زیارت امام حسین عمل قلبی است. وگرنه کسی عاشق نباشد این همه زحمت به خودش نمیدهد. هنوزم که هنوز است، با همه این تسهیلاتی که شده، باز هم کربلا رفتن سخت است. سختیهای خودش را دارد. اذیت خودش را. بدون اذیت نمیشود.
امام صادق فرمود: «من احب الاعمال الی الله تعالی...» اگر دنبال این هستی ببینی کدام کار را خدا بیشتر از همه دوست دارد، یکی از محبوبترین کارها برای خدای متعال زیارت قبر الحسین (علیه السلام) است. زیارت قبر حسین. چرا اینجوری است؟ چون از جنس محبت است.
چند تا روایت بخوانم. روایت زیاد بخوانم ان شاء الله با این روایات صفا بکنیم. این شب بیست و یکم. توی روایتی دارد، خدای متعال به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود که: «هل عملت لی عملاً؟» تا حالا برای من کاری انجام دادی؟ گفت: «خدایا نماز خواندم، روزه گرفتم، صدقه دادم.» خدای متعال فرمود که: «نمازت که نفعش به خودت میرسد، یعنی فایده کرد برایت. روزهات سپر از آتش میشود برایت. صدقهات سایه میشود برایت. ذکری که گفتی نور میشود برایت.» «کدام کار را برای من انجام دادی؟» حضرت موسی عرض کرد: «دلنی علی العمل الذی هو لک.» تو بفرما، بگو چی برای تو است؟ من انجام بدهم آن کاری که تو میگویی. آن مال من است، مخصوص من است. بقیه کارها را میگویی برای تو است، برای خودت است. تو که انجام دادی مال خودت است. نماز مال خودت است، روزه مال خودت است، مال من است. حضرت موسی عرض کرد: «خدایا بگو من انجام بدهم.» خطاب رسید: «هل واولیت لی ولیاً او عادیت لی عدواً؟» تا حالا به خاطر من عاشق کسی بودی؟ به خاطر من از کسی نفرت داشتی؟ «افضل الاعمال الحب فی الله و البغض فی الله.» بهترین کار محبت به خاطر خداست و کینه تو خاطر خدا.
در روایت از پیغمبر است: «افضل الاعمال الحب فی الله و البغض فی الله.» پس در بین اعمال اونی که بالاتر است عمل قلبی است. در بین اعمال قلبی اونی که عشق است، عشق برای خداست. و در بین عشق برای خدا و محبت برای خدا اونی که از همه بالاتر است محبت امیرالمؤمنین است. حالا فهمیدی ربط شب قدر با امیرالمؤمنین چی بود؟ که خدا قبض روح امیرالمؤمنین را تو این شب قرار داد. اسباب رحمتی است این چینش خدای متعال. همه چی کنار هم گذاشته. یک شبی را گذاشته این امت بخشیده بشود. یک شبی را گذاشته تو یک شب راه هشتاد ساله را به او بگذارد. تو آن شب این امت کاری انجام بدهد که هشتاد سال رشد کند.
میدانستم امسال من آخرشم نماز و روزه و اینها با آنکه شب قدر است حالش را نداریم. خدا یک عمل قلبی گذاشته امشب. شب قدر یاد اهل بیت بکنید. معلوم نبود بیاییم. خدا فرق شکافته امیرالمؤمنین در شبهای قدر قرار داد. که من و تو چشممان بیفتد به این فرق شکافته، این شبهای قدر آتش بگیرد قلبمان در محبت امیرالمؤمنین. به افضل الاعمال برس. ببین چه رحمتی است. ببین چه سازوکاری، چه داستانی است. هرچی هم هست محبت امیرالمؤمنین.
چند تا روایت بخوانم بیشتر کیف کنید. پیغمبر اکرم فرمود: «لما اسری بی الی السماء.» شبی که من را معراج بردند، رفتم به آن عالیترین نقطه صعود یک انسان رسیدم، عالیترین درجه قرب خدای متعال. شنیدم ندایی از جانب خدای متعال. حالا من این عبارت را میخوانم، شما هم ابراز محبتش را داشته باشید. خدای متعال به من فرمود: «یا محمد، من تحب من من معک؟» اللهم صل علی محمد و آل محمد. خدای متعال فرمود: «پیغمبر از بین زمینیها کی را دوست داری؟» ادب را ببین اینجوری جواب میدهد. پیامبر اکرم عرض کرد: «خدایا هر کسی را که تو بگی دوستش داشته باشم، دوستش دارم.» دوباره خطاب کرد به پیغمبر: «احب علی.» پس اگر اینطور است علی را دوست داشته باش، که من عاشق علیام. بیشتر کیف کنید. شب معراج به پیغمبر فرمود: «علی را دوست داشته باش، که من عاشق علیام. و احب من یحبه.» هر کی هم عاشق علی باشد، عاشق اون هم هستم، محب علی را هم دوست دارم.
میگوید پیغمبر میفرماید: آمدم برگردم. به آسمان چهارم رسیدم. جبرئیل به من گفت: «ما قال لک ربک؟» اون بالا که رفتی، گفتوگوی خصوصی که شد، که دیگر من (جبرئیل) را هم راه ندادند، خدا بهت چی فرمود یا رسول الله؟ و تو چی گفتی؟ پیغمبر فرمودند اینطور گفت، من هم اینطور جواب دادم. عبارت عجیبی است این روایت. تعبیر عجیبی دارد. میفرماید: «فبکی جبرئیل.» جبرئیل از شنیدن این کلام گریه کرد. خطاب کرد به پیغمبر: «والذی بعثک بالحق نبیا یا رسول الله. لو ان اهل الارض یحبون علیا، کما یحبه اهل السماوات، لما خلق الله نارا یعذب بها احدا.» قسم به کسی که تو را پیغمبرت کرد. اگر اهل زمین همه علی را دوست میداشتند، آن طوری که علی را دوست دارم، خدا اصلاً جهنم را خلق نمیکرد که با آن کسی را عذاب بکند. چون آن ذره محبتی که در دل کسی باشد، خدا نمیگذارد جهنم برود. محبت علی. حب. «حب لله» حب محبوب خداست.
بهترین عمل، عمل قلبی است. امید و شوق ایجاد بکنم که کسی فکر کند خب دیگر حالا پس نماز و روزه نمیخوانیم. بی نماز اگر -خدای نکرده- آدم از این طاعتهای ظاهری فاصله بگیرد، آلودگی و چرک تو قلب آدم میآید که -خدای نکرده- کمکم از امیرالمؤمنین هم فاصله میگیرد. مثل ابن ملجم. «حب لله و بغض لله.»
یکی دیگر از اعمال شب قدر لعنت قاتلین امیرالمؤمنین است. «اللهم العن قتلت امیرالمومنین.» خدا چقدر سادهاش کرده. شب قدر گفته: شب قدر میخواهم راه هزار ماه ببرمت، فقط بگو علی را دوست داری، قاتلهایش بدت میآید؟ نشان بده. تمام.
ابن ملجم ملعون، این آلودگیهایش کمکم فاصله انداخت بین او و امیرالمؤمنین. با این توجه داشت. قطعاً محبت امیرالمؤمنین از نماز و روزه بالاتر است. ولی جدا شدن از نماز و روزه کمکم آدم را از علی هم جدا میکند. هر دو را با هم. آن سرمایه اصلی تو قیامت، تو برزخ، محبت است. محبت امیرالمؤمنین.
من چند تا روایت دیگر برایتان بخوانم، خیلی روایت عجیبی است. یک روایت مفصلی داریم. عجیب این است که راوی این روایت فرزند خلیفه دوم است که از پیغمبر اکرم نقل میکند. میگوید: یک روزی ما اهل سنت هم این روایت را نقل کردند. یک روزی از پیغمبر در مورد علی بن ابی طالب سؤال کردیم. پیغمبر عصبانی شد. فرمود: «چه شده یک عده در مورد کسی میخواهند سؤال کنند و سؤال دارند و شبهه دارند، "منزلته من الله کم منزلتی".» کسی که جایگاهش پیش خدا جایگاه من است، از من پیغمبر در مورد او میخواهی سؤال کنی؟
فرمود: «من احب علی احبنی.» هر که علی را دوست داشته باشد من را دوست دارد. «من احبنی فقد رضی الله عنه.» هر که من را دوست داشته باشد، خدا ازش راضی است. «و من رضی الله عنه، کانت الجنة جزاه.» هر که خدا ازش راضی باشد، جزایش بهشت است. عبارات عربی چون زیاد است، تندتند ترجمهاش را برایتان بگویم سریع. این یکی از دهها و صدها روایت است. یکی از دهها و صدها روایتی است که اهل سنت نقل کردند.
پیغمبر فرمود: «هر که علی را دوست داشته باشد، از دنیا نمیمیرد تا اینکه قبل از مرگ از کوثر بنوشد، از طوبی میل کند، از میوه درخت طوبی بخورد و جایگاهش را تو بهشت به او نشان میدهند بعد میبرندش.» «هر که علی را دوست داشته باشد و صیامه و قیام.» نماز و روزهاش هم قبول میشود. گفتم شرط پذیرش عمل جوارحی، عمل جوانحی است، عمل قلبی که باعث میشود عمل ظاهری قبول شود. اونی که نماز را قبول میکند محبت علی است. روزه را قبول میکند، باعث مقبولیت میشود. «و دعاء محب علی مستجاب.» هر که محبت علی را داشته باشد، ملائکه استغفار میکنند برایش و در قیامت هشت در بهشت به رویش باز میشود. بهش میگویند از هر دری که دوست داری وارد شو.
«هر که علی را دوست داشته باشد، خدا نامهاش را به دست راستش میدهد و آنطوری که با انبیا حسابرسی راحت دارد، با او حسابرسی خواهد شد.» «هر که علی را دوست داشته باشد، سکرات مرگ برایش ساده میشود و قبرش باغی از باغهای بهشت میشود.» «هر که علی را دوست داشته باشد، خدا به هر رگی که در بدن دارد، به تعداد رگ در بدنش، به او در بهشت امکانات میدهد.» نعمت میدهد، قصر میدهد، همسر میدهد. «و تا هشتاد نفر از خانوادهاش را هم میتواند شفاعت کند.» عبارت توضیح مفصلی دارد: «به هر یک رگی که در بدن دارد و به هر تار مویی خدا یک شهر در بهشت.»
«هر که علی را دوست داشته باشد، هول نکیر و منکر را از او رفع میکند و با حمزه سیدالشهدا خواهد بود.» بعد فرمود: «ابواب رحمت را خدا بر او باز خواهد کرد، همه گناهانش را خواهد بخشید. روز قیامت در حالی محشور میشود که صورتش مثل قرص ماه میدرخشد. جواز عبور از جهنم دارد. بر سرش تاج پادشاهی است.» در قیامت زائران امیرالمؤمنین، تو نجف نگاه میکنی، کفش پاره، جوراب پاره، لباس پاره. اینها تاج پادشاهی دارند در قیامت.
بعد فرمود که: «اصلاً حساب و کتاب برایش، ترازوی اعمال برای او نخواهند گذاشت.» کنایه از اینکه اصلاً وارد آن حساب کتاب دقیق نخواهد شد. «و بدون حساب بهش میگویند: "ادخل الجنة بلا حساب."» بدون حساب برو تو بهشت. «و هر که علی را دوست داشته باشد، ملائکه با او خوشوبش میکنند، انبیا به زیارتش میآیند و خدا هر حاجتی داشته باشد برایش ادا میکند.» به پیغمبر فرمود: «من کفیل هستم که بهشت به او بدهم.»
این محبت به امیرالمؤمنین، امام حسین هم این نیست که بگوییم آقا این مال ماهاست، به ما گفتند اینجور امیرالمؤمنین را دوست داشته باشیم. نه! امام حسن و امام حسین بیشتر از همه عالم عاشق امیرالمؤمنیناند. بیشتر از همه عالم این عشقشان را جلوه میدهند.
توی روایتی دارد که معاویه به مروان حکم -خدا عذاب هر دو را بیشتر کند-، یک مقداری تعیین کرد. مثلاً از این سهمیههای حکومتی. گفت: «این را بین جوانهای مدینه تقسیم کن.» دیگر این جوانهای مدینه میآمدند آن مقرری حکومتی را میگرفتند. امام سجاد (علیه السلام) که جوانی بود، ایشان هم آمدند برای دریافت مقرری حکومتی. ازش پرسید مروان: «اسم شما چیست؟» گفت: «علی بن الحسین.» «علی، فرزند حسین.» اسم برادرت چیست؟ «علی.» مروان حکم ملعون گفت: «علی؟» بعد میگوید: «آن هزینه را به من پرداخت کرد و امام سجاد میفرمایند: آمدم منزل.»
این روایت را در جوار حرم اباعبدالله گفت. آمدم منزل. گفتم به پدرم امام حسین: «اینطور شد بین من و مروان این گفتوگو.» حضرت یک تعبیر تندی در مورد مروان به کار بردند: «ابن الزرقا.» کنایه از اینکه مادر فلانی داشته. تعبیر خیلی تند. فرمودند: «چشه این فلان فلانشده؟ "لو ولد لی مائة لاحببت ان لا اسمي احدا منهم الا علیا."» اگر خدا صد پسر به من بدهد، اسمشان را غیر علی نمیگذارم. اللهم صل علی محمد و آل محمد. چرا؟ چرا هی تو روضه ببرمت؟ دلتان را بسوزانم. ولی دیگر شب شهادت امیرالمؤمنین، خواه ناخواه هی میرویم و برمیگردیم. چرا؟ چرا اگر صد پسر بهش میداد، همه را علی میگذاشت؟
چون بر هر منبری که نشستند، خطبه را شروع نمیکردند -شما چطور سخنرانتان اول بسم الله میگوید، بعد نام پیغمبر را میگوید- خطبه شروع نمیکردند مگر اینکه اول به امیرالمؤمنین توهین کنند. جان به قربانت. مظلومیت.
یک بشارتی هم بهتان بدهم و کمکم بروم به سمت مطالبی که باهاش بیشتر اشک بریزیم. یک بشارت هم مخصوص شماها. چقدر این روایات زیباست. یک روایت دارد که اگر کسی دوست دارد در بهشت مجاور علی باشد، «فلا یدع زیارة قبر الحسین.» تا میتواند برود کربلا. کربلاییها تو بهشت مجاور امیرالمؤمنیناند.
یک بشارت شیرین دیگر هم بدهم. اینها یادگاری اینجا باشد. شب بیست و یکم. کربلا کنار امیرالمؤمنین بودیم و بعضیتان میروید ان شاء الله کنار اباعبدالله در این نزدیکی خیمهها. خیمهگاه امام حسین (علیه السلام). روایت دارد میفرماید که: «ملائکهای هستند که اینها مأموریت دارند نسبت به قبر امام حسین (علیه السلام). وقتی یک نفر تصمیم میگیرد بیاید زیارت امام حسین، نه آمده، نه کربلا. تصمیم میگیرد بیاید. رفیقش میگوید که آقا فلان کاروان دارد میرود، میآیی؟ میگوید: کی میروند؟ میگوید: فلان روز. چقدر میگیرند؟ فلان روز. ببین جا دارد من بیایم؟» همین. اصلاً ممکن است که جا هم نداشته باشد ها! جور هم نشود که بیاید.
اینجا میگوید: «همین که تصمیم میگیرد بیاید زیارت امام حسین، خدای متعال همه گناهانش را آنجا محو میکند. تمام ثوابهایش را هم مضاعف میکند. بهشت هم بهش واجب میکند.» و صدا میزند به ملائکه آسمان: «قدسوا زوار قبر حبیب الله.» زائران قبر محبوب حبیب الله، حبیب الله پیغمبر، محبوب حبیب الله امام حسین را مقدسشان کنید. تقدیسشان کنید. اینجا یک عبارت عجیبی دارد. میفرماید: «پیغمبر اکرم صدا میزند، خطاب میکند به زائر امام حسین.» شما وقتی میخواستید راه بیفتید، نشنیدیم، نفهمیدیم پیغمبر صدامون زد، این جمله را بهمان گفت: «ابشروا بمرافقتی فی الجنة.» فرمود: «حواست باشد، بهشت کنار خودم هستید.» این را پیغمبر به شماها فرمود وقتی میخواستید بیایید.
«آندم امیرالمؤمنین یک جمله هم امیرالمؤمنین به شما فرمود که امشب عزادار او هستیم.» فرمود: «انا ضامن له حوائجکم و دفع البلا. امیرالمؤمنین فرمود: من ریش گرو میگذارم آی زائر حسین. من ضمانت میکنم حاجت تو را برایت میگیرم.» با چه حاجتی آمدی؟ چی میخواستی؟ امیرالمؤمنین اولی که راه افتادی، فرمود: «غصه نخور با من است. من بلا را ازت دفع میکنم.» بد راهی میشود، میافتد تو مسیر، میآید کربلا. این محبت دو طرفه است. این عشق امام حسین به امیرالمؤمنین، عشق امیرالمؤمنین به امام حسین. او گفت تا ابد خدا بهم پسر بدهد، اسمش را علی میگذارم. این هم فرمود تا ابد برای تو زائر بیاید، من ضمانت میکنم حاجتش را میدهم.
یک روایت خیلی زیبایی است. فکر میکنم وقت این روایت امشب است، یعنی وقت دیگری برایش سراغ ندارم. آنقدر شرایط برایش جور باشد. هم کربلا باشیم، هم شب بیست و یکم باشد، هم بشود از امام حسین گفت. همیشه از زیارت گفت، هم بشود از امیرالمؤمنین گفت. فکر میکنم این روایت وقتش امشب و اینجاست. بریم تو این روایت ببینیم کجاها میبرد ما را. ان شاء الله با همین روایت. البته امشب هی بین نجف و کربلا در رفت و آمدیم، هی میرویم و میآییم.
یک شخصیتی به نام مُسَمَّع بن عبدالملک اهل بصره است. امام صادق بهش فرمودند که: «تو اهل عراقی.» خب بصره جز عراق است، هنوز هم هست، آن موقع هم بوده. «اما تأتی قبر الحسین؟» تو اهل عراقی. حالا اینجا مدینه بوده، خدمت حضرت بوده. حضرت فرمودند: «تو عراقی هستی، میتوانی بروی کربلا. میروی؟ میروی قبر حسین را زیارت میکنی؟» میگوید: گفتم: «نه آقا، من شناخته شدم تو منطقه خودمان. اگر بفهمند من کربلا میروم، من اینطوری شیعه بودنم معلوم بشود، یک تعدادی هستند که دنبال این هستند که از ما سوژه بگیرند و برایمان داستان درست بکنند، میروند اطلاعات را به حکومت میدهند و ما گیر میافتیم.»
چون کربلا شهر مسکونی نبوده. این یک نکته مهمی است، بهش توجه داشته باشید. این توجه به این نکته خیلی مطالب را برایتان جالبتر خواهد کرد. ببینید الان که ما روایات کربلا را میخوانیم، خب کربلا شهر است، هتل دارد، خانه دارد، رستوران دارد. آن موقعی که این مطالب گفته میشده شهر نبوده. کربلا بیابان بوده. نهایتاً این وسط بیابان یک شکل قبری درست کرده بودند. نهایتاً یک بقعه کوچکی درست شده بوده. اینجا که میآمدند جایی برای اسکان و ماندن و اینها نبوده. یک زیارتی میکردند، میرفتند. نهایتاً یک غسلی میتوانستند تو آب فرات برگردند. با این حال اهل بیت آنقدر تأکید داشتند: «برید از بصره پاشو بیا کربلا زیارت کن برگرد.» نه مثل الان امکانات باشد بمانی. «من نمیتوانم، من بروم کربلا لو میروم، معلوم میشود.»
حضرت فرمودند که: «خب حالا کربلا نمیروی.» این مال بعد از کربلایمان است. فکر بعد کربلایمان را کردهاند که غصه خاطرات کربلا گلویمان را میگیرد. دلتنگ میشویم. از هفته بعد شبهای جمعه دلتنگ میشویم. سال دیگر دلتنگ میشویم. خدا نکند نتوانیم بیاییم شب قدر سال دیگر. فکر آنجایمان را کردهاند که اگر نتوانستیم بیاییم چیکار کنیم؟
حضرت فرمودند: «افما تذکر ما صنع به؟» حالا کربلا نمیتوانی بروی، مینشینی با خودت روضههای حسین را مرور کنی؟ به قول خودمان روضه گوش میدهی، روضه میخوانی. میگوید: گفتم: «بله آقا.» میزند به امام صادق: «اینها را میخواهم.» میگوید: گفتم: «ای وای، آره به خدا آقا جان، اشکم جاری میشود. یکجوری که گاهی خانوادهام به من میگویند چت شده؟ چرا حالت اینطور است؟ و یکجوری میشوم دیگر غذا نمیتوانم بخورم. گاهی آنقدر برای حسین گریه میکنم تو چهرهام معلوم میشود.» از این جایش را گوش بدهید، کیف کنید. هم اشک بریزید هم کیف کنید. شب عشق است دیگر. بهترین اعمال امشب عشق است. اینها آن عشق آدم را میجوشاند.
میگوید حضرت به من فرمودند: «رحم الله دمعتک.» خدا اشکهایت را رحمت کند. «تو جزو کسایی هستی که اهل جزع برای ما هستند. تو جزو کسایی هستی که با شادی ما شاد میشوند، با غصهمان غصهدار میشوند، با ترسمان میترسند و وقتی ما در امنیت باشیم احساس آرامش میکنند.» دیگر چی فرمود؟ یک وعدهای داد امام صادق به مسمع. خب قطعاً مال مسمع فقط نیست، به همه شماها. فرمود: «بهت بگویم "انک ستری عند موتک حضور آبائی و وصیتهم ملک الموت بَک".» موقع مرگت پدران من میآیند کنارت. منتظر باش. موقع جان دادن امیرالمؤمنین را میبینی. «و وصیتهم ملک الموت بک.» موقع جان دادن آباء من میآیند، اجداد من میآیند، سفارش تو را به ملک الموت میکنند. آنقدر که آنها موقع مرگ بهت خوشحالی میدهند، بشارت میدهند، امیدواری میدهند. «خیلی زیاد. و ملک الموت هم خیلی باهات مدارا میکند. از مادری که برای بچه دل میسوزاند، ملک الموت برای تو مهربانتر است موقع جان دادن. چون تو دلت برای ما سوخته بود.» توضیح ملک الموت هم: «دلش برات میسوزد موقع جان دادن.»
باز هم بگویم: «تو دلت برای تنهایی و غربت حسین سوخته، ملک الموت هم دلش برای تنهایی و غربت تو میسوزد.» میگوید امام صادق این را فرمود، استبر اشکش جاری شد. من هم با امام ... بعد فرمود: «یا مسمع، ان الارض و السماء لتبکی منزقل امیرالمومنین.» از وقتی جدمان امیرالمؤمنین را کشتند، آسمان و زمین دارند رحمت بر آن ما میبارند. از سر ترحم برای ما گریه میکنند. «ملائکه دارند گریه میکنند برای ما و از آن موقع اشک ملائکه بند نیامده در مصیبت ما. و هر کی هم که از باب ترحم برای ما گریه بکند، رحمه الله. خدا مورد رحمت قرارش میدهد.»
قبل از اینکه اشکش جاری بشود، رحمت برایش جاری میشود. ولی وقتی اشکش جاری بشود، بیاید روی گونههاش. واسه شماها صورتتان خیس میشود. فرمود: «یک قطره از این اشکهایی که روی صورت است، اگر سقطت فی جهنم لا اطفات حرها.» یک قطره از اینها بیفتد تو جهنم، جهنم خاموش میشود، آتش نمیماند برای جهنم. «و اونی که دلش برای ما سوخته، موقعی که دارد جان میدهد ما را میبیند، دلش شاد میشود.» آن موقع دلش شاد میشود. «این شادی باهاش هست تا حوض کوثر وارد بشود و کوثر از دیدن محب ما شاد میشود.» حوض کوثر شاد میشود و میآید وارد حوض میشود. کنار حوض میآید، انواع و اقسام غذاها را بهش میدهند. از این مؤمن پذیرایی میکنند که اگر یک جرعه از آب کوثر کسی بخورد، دیگر تا ابد تشنه نمیشود. بعد دیگر حضرت توضیح دادند که: «درد کافور، بوی مشک میدهد، طعم زنجبیل، از عسل شیرینتر، از کره نرمتر.» اینها اوصاف آن آبی است که در شراب کوثر است و به مؤمن میدهند. بعد فرمود. عبارت شیرینش اینجاست. فرمود: «پذیرایی مفصلی میشود از تو کنار نهر کوثر، ولی این را بدان: "ان الساقی علی بن ابی طالب."»
اونی که قرار است این جام شراب را کنار کوثر ازش بگیری، ساقی کیست؟ ساقی کوثر امیرالمؤمنین. جام را از او خواهی گرفت، از دست او. «سیاوش!» عبارت امام صادق بود. به مثل امشب شد: شب عمل. شب بهترین عمل هم شد: ابراز محبت امیرالمؤمنین به اولیای خدا. ابراز کینه به دشمنهای خدا. کینهای داشتند آقا! شما به محبت خودتان نگاه نکنید. من عذر میخواهم این را میگویم، شاید خیلیهایتان هم خبر داشته باشید. دیدید این ایام در فضای مجازی یک هشتگی است: «ابن ملجم متشکریم!» تشکر از ابن ملجم. هستند هنوز کسایی که اینطور. لقمه آلوده است، نطفه آلوده است. تأثیر رسالت ماها خیلی باید ممنوندار پدر مادرمان باشیم. فرمود: «اگر محبت ما را در دلت احساس میکنی، دست مادرت را زیاد ببوس.» پاکدامن بود، شیر پاک بهت داد.
یاد کنیم از همه پدر و مادرها. آنهایی هم که از دنیا رفتند امشب مهمان امیرالمؤمنین باشند ان شاء الله. خدا را شاکریم از بچگی چشم باز کردیم دیدیم مشکی پوشیدند. چرا مشکی پوشیدند؟ شهادت امیرالمؤمنین. فاطمیه است. محرم آوردند، کربلا آوردند، نجف آوردند. پایه محبت ما رو رشد دادند. ولی هستند آقا! هستند دلهایی که پر از کینه و نفرتند نسبت به اهل بیت. این بنیامیه عجیب بودند. از زمان خلیفه سوم اینها دست و بالشان باز شد، پر و بال گرفتند. یک جبهه روبروی امیرالمؤمنین بنیامیه بود که رأسش و فرماندهاش معاویه بود. یک جبهه خوارج بودند. یک جبهه هم که حالا آن جبهه طلحه و زبیر و اینها که خب آنها به دست امیرالمؤمنین تا حد زیادی منهدم شدند.
این کینه جدی بود. اینی که امشب دستور داد امیرالمؤمنین به امام حسن و امام حسین مخفیانه او را غسل بدهید، کفن کند. این اتفاق عجیبی است. اصلاً سابقه ندارد. خیلی اینجا حرف هست. خیلی حرف هست. من دو سه تا مطلب امشب تو این زمینه برایتان بگویم. شاید یک کمی کمتر شنیده باشیم. با همین دیگر تو روضه باشیم. از اینجا روضه ما شروع شد.
در یک جبههای که خیلی کینه داشت از امیرالمؤمنین، جبهه بنیامیه بود که میدانید در جنگ صفین اینها آب را به روی امیرالمؤمنین بستند. همین آب فرات را بستند. گفتند به انتقام اینکه خلیفه ما را با لب تشنه کشتند. خلیفه سوم. و عجیب این است: انتقام را گفتند از علی باید بگیریم. در حالی که وقتی خلیفه سوم محصور شد، در حصر قرار گرفت، آب بهش نرساندند. امیرالمؤمنین توسط امام حسن و امام حسین مخفیانه به خلیفه سوم آب میرساند. من تو کربلا هم دوباره گفتم: «چون خلیفه ما را با لب تشنه کشتند، باید آب و به روی اینها ببندید.» یک نکته.
نکته بعدی اینکه آقا بغض بنیامیه نسبت به اهل بیت خیلی عجیب غریب است. من یک نمونهاش را برایتان بگویم. خب، شما اگه این را تصور کنید، امشب به یک روضههای عجیبی خواهیم رسید. چند سال بعد از کربلا، فرزند امام سجاد (علیه السلام)، نوه امام حسین (علیه السلام) به نام زید شهید، معروف است. زید بن علی. این یمنیها معمولاً بیشتر زیدی مذهباند. شنیدید؟ طرفداران زید. این زید البته شخصیت مورد تأیید بود. امام صادق خیلی بهش علاقه داشتند. شهادت سختی برایش رقم خورد. در کوفه قیام کرد. تیری خورد به پیشانی مطهرش. در منزل بود. دو روز بستری بود. طبیب آمد که تیر را بکشد. در ماه صفر دوم صفر هم از دنیا رفته. ای کاش شهادت ایشان تو ایام عزای اهل بیت نبود و کمتر یادش میافتیم.
طبیب آمد گفت: «آقا من این تیر را باید بکشم.» از سر تیر را کشیدند. ایشان همانجا به شهادت رسید. اینها ماندند چه بکنند با پیکر. میدانستند بنیامیه به پیکر زید رحم نمیکند. شبانه یحیی بن زید -که ما در ایران چند تا مزار به نام یحیی بن زید داریم، دیدید که فرزند همین زید است. حالا اختلافی است که قبر دقیقش کجاست.- پنج شش تا نظر مطرح شد که زید را چه شکلی دفن کنیم؟ خب دل بدهید. اگر عمق این مطلب فهمیده بشود، یک جور دیگر امشب و اینجا در کربلا گریه خواهیم کرد.
چند تا نظر مطرح شد. یک عده گفتند: «آقا خودمان سرش را از تن جدا کنیم، سرش را ببریم یک جا، تنش را ببریم یک جا.» اقوال عجیبی مطرح شد. آخر تصمیم به این شد بیایند توی این حواشی فرات. یکی از این رودخانهها را سر رودخانه را اول ببندند. مجرای رودخانه را ببندند. یک قبر بکنند، زید را دفن کنند. آب را دوباره باز کنند. بیفتد وسط رودخانه. هیچکس نفهمد کجا دفن شده که کاری با جسدش نداشته باشند.
خیلی عجیب. یک نفر بین آنها جاسوس بود. شبانه رفت گزارش داد. صبح زود آمدند جسد را درآورده، سوار شتر کردند، بردند. تا شش سال جسد زید آویزان بود از باب عبرت. شش سال. بعضیها یک و نیم سال گفتند، تا شش سال. سالها گذشت. گفتند: «بابا این دیگر پوسیده، ورش دارید از اینجا.» ولید بن یزید آمد حاکم شد. دستورات خیلی خوب. حالا که میخواهیم برش دارید: «سرش را از تن جدا میکنیم. بدنش را میسوزانید، خاکسترش را میریزید تو قایق، میبرید میریزید تو فرات که برود تو آب و مردم بفهمند روبروی حکومت در افتادن، تهش این است.»
آمدند جسد زید را سوزاندند. سرش را باز هنوز بر دار زده بودند. بعضی علما -عین عبارت بعضی- گفتند: «میخواستند در شهادت امیرالمؤمنین هم همین کار را با امیرالمؤمنین بکنند.» کینه و نفرت این بود. به امیرالمؤمنین فرمود مخفیانه دفن کنید، کسی نفهمد قبرم کجاست. شما ببین غربت و مظلومیت. بنیامیه. بعد تازه گفتند: «چون علم علی را بلند کرد.» یعنی کینه و انتقام علی بود که سر زید را درآوردند. دیگر تو روضه هستید الحمدلله. رفقا چراغها را هم کمتر کردند تا عمیقتر وارد روضه بشوید.
ظهر عاشورا صدا زد: «مردم! حرامی را حلال کردید؟» گفتند: «نه.» «از سنت پیغمبر تخطی کردم؟» گفتند: «نه.» فرمود: «پس چرا خونم را حلال میدانید؟» گفتند: «بغض کینه علی تو دلمان است. انتقام. دستمان به علی نرسید، انتقام علی را از تو میخواهیم بگیریم.» گریه کردم. امام حسین آنجا برای مظلومیت امیرالمؤمنین. جانم به شما زائران امام حسین، محبین امیرالمؤمنین. این روضه را امشب اینجا میشود خواند با این حال خوبی که داری. اینها دنبال این بودند هر کار میتوانند بکنند با این پیکر. جانم.
امام حسین فرمود: «خدا صد پسر بهم بدهد، هر وقت اینها گفتند: "ما ناممان علی است."» روی آنها خیلی حرکت خوبی بود، اثرگذار بود. ولی ظهر عاشورا بهای سنگین آن را پرداخت کرده امام حسین بابت این کار. یکی آمد تو میدان: «علی اکبرم.» این کینهها شعلهور شد. اسمش علی بود. آی آنهایی که از جنگ با علی جا ماندید، الان وقتش است. جنگی کرد. عطش امانش را بریده بود. برگشت: «بابا! نمیتوانم، جان ندارم دیگر.» «چه شده؟» امام حسین: «من نمیدانم.» دوباره برگشت میدان.
جان من! عبارت مقتل را برایت بخوانم. این شب بیست و یکم یک پات نجف، کربلا، هی برو و بیا. عبارت این است: تسلیت المجالس. میگوید: «ضربه مرت بن منقذ.» خدا مرّه بن منقذ را لعنت کند. آن ضربه کاری که علی اکبر را در میدان نگه داشت چی بود؟ «مفرق رأسه.» ضربه آمد فرق سر علی اکبر را زد. تو نجفی دیگر. تو هنوز فرق سر شکافته امیرالمؤمنین را میبینی. تازه شد ظهر عاشورا اینها هم جان گرفتند. «ای شبیه! فرقش را شکافتیم.» این آن ضربه است. علی اکبر افتاد زمین. و ضربه امیرالمؤمنین را چون فرق زدند، به بقیهاش دیگر نرسیدند. امام حسن و امام حسین نذاشتند. وگرنه تا ته برنامه داشتند. فقط فرق را زدند. ولی دیگر علی اکبر، فرق را که زدند، به بقیهاش هم رسیدند. با شمشیر افتادند به جانت. فقط علی اکبر. او هم همان کاری که امیرالمؤمنین نتوانستند بکنند. حسن و حسین.
حالا امام حسین آمد. هی صدا زد: «بلدی علی را ببرند؟» تمام. یا اباعبدالله. این ساعتها زیر تابوت. تو بیابانهای اطراف کوفه. یک سر تابوت رو شانه تو است. یک سر تابوت رو شانه ما. من جایی ندیدم امام حسین گفته باشد: «یکی بیاد من نمیتوانم.» ولی عاشورا برگشت. «خیمه! بنی هاشم! من نمیتوانم این را برگردانم.»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...