جلسه اول : پیامبر؛ کلید برکت و رحمت الهی
مجموعه «پیامبرِ رحمت و زحمت» روایتی دلنشین از دعای امام سجاد(ع) درباره پیامبر اکرم(ص) است؛ جایی که رحمت، فداکاری و برکت در وجود رسول خدا معنا مییابد. از زحمتهای پیامبر در راه دین تا قداست نام «محمد»، از هجرت و غربت تا عشق و مهربانی؛ سفری شنیدنی در دل نور و محبت پیامبر رحمت
شکر نعمت وجود پیامبر در کلام امام سجاد
نام محمد، کلید برکت و وسعت رزق
زلیخا عاشق پیامبرِ نیامده شد
صلوات؛ ذکر برتر از همه اذکار
هر خانه با نام محمد، خانه نور است
پیامبر، پدر امت و الگویی برای عشق
امام صادق و احترام نام رسول خدا
پیغمبر در راه خدا خود را به زحمت انداخت
معیار رفاقت در نگاه پیامبر، رضای خداست
امت محمد، وارث رحمت و برکت الهی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. هدیه به محضر منور آقا رسولالله و رئیس مکتب تشیع، حضرت امام صادق (علیه السلام)، صلوات غرائی هدیه بفرمایید. «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
امشب و فردا شب که افتخار داریم محضر شما عزیزان باشیم، به ذهنم رسید که ما یکی از ادعیه صحیفه سجادیه را که معمولاً کمتر به آن توجه میشود، دعای دوم صحیفه سجادیه است، که دعای امام سجاد (ع) است در شکر نعمت وجود پیغمبر. و خیلی کم شنیدهایم این دعا را. مثلاً دعای حضرت برای پدر و مادر را شنیدهایم، دعای حتی فرزندان را شنیدهایم، دعایی که حضرت شکر نعمت پیغمبر میکنند و ویژگیهای پیغمبر را مطرح میکنند. چند جملهاش را این دو شب با هم بخوانیم. خیلی نکات زیبایی دارد، خیلی نکات زیبایی. اصلاً پیغمبر کِی بوده؟ ما باید از پیغمبر چه یاد بگیریم؟ چه دهانی پاکتر از دهان امام سجاد (ع)؟ چه ذهنی نورانیتر از ذهن امام سجاد (ع) که بخواهد او معرفی بکند برای ما پیغمبر اکرم را؟
«الحمدلله الذی من علینا بمحمد نبی صلی الله علیه و آله.» حمد مخصوص خدایی است که بر ما منت گذاشت و پیغمبر را آفرید. خدا این پیغمبر را هم به ما داد، نه به امتهای قبلی. تا حالا بابت این نعمت شکر کردیم؟ خدا نعمت رسولالله را نصیب ما کرده، این امت کرده. این ماجرای معروف زلیخا را شاید شنیده باشید. توی فیلم حضرت یوسف هم این را یک بخشهاییاش را نقل کرد، یک بخشهاییاش را نشان داد، اما اون بخش مهمش را نشان نداد؛ اینکه زلیخا جوان شد، همسر حضرت یوسف شد. این روایت دارد. ماجرایی را دارد قبل خودش. ماجرا این است: حضرت یوسف وقتی که رد میشد، زلیخا توی کوچهای بود. باخبر شد که یوسف... زلیخا گفتش که: «شکر او خدایی را که هر که طاعتش را میکند عزت میدهد، مثل یوسف، و هر که معصیت میکند ذلیل میکند، مثل من.» اینجا باب گفتگو باز شد بین زلیخا و یوسف. حضرت یوسف فرمود که: «تو برای چه عاشق من شدی؟ چرا این همه ماجرا درست کردی؟» گفت: «خب جمال داشتی، کمال داشتی، عاشقت شدم. به خاطر همین عاشقت شدم.» حضرت یوسف به زلیخا گفتش که: «تو اگر پیغمبر آخرالزمان را میدیدی چه کار میکردی؟ من کمالی ندارم.» آخه پیغمبر فرمود که: «یوسف از من زیباتر بود، ولی من از یوسف نمکینترم. انّی اَحسن منه.» من از او نمکینترم، او از من اجمل بود، من املحم بودم. او خوشگلتر بود، من با نمکترم؛ یعنی جذابیت من بیشتر است. یوسف به زلیخا گفت: «تو اگر پیغمبر آخرالزمان را میدیدی چه میکردی؟» اینجا بود، خدای متعال ملک فرستاد به یوسف، گفتش که: «ای یوسف، زلیخا راست میگوید. اگر پیغمبر آخرالزمان را ببیند، عاشقش میشود. به واسطه همین علاقهای که به حبیب من نشان داد، صلاحیت پیدا کرد بشود همسر شما.» ببین! این بوده ماجرا. به واسطه این محبتی که نشان داد، صلاحیت پیدا کرد. حالا اگر خواستهای دارد، بهش بگو که مطرح کند. او هم گفت: «میخواهم جوان بشوم» که جوان شد و شد همسر حضرت یوسف. یک ابراز علاقه کرد به پیغمبری که هنوز به دنیا نیامده بود. حالا خدا این پیغمبر را داده به ما، ما شدیم امتش، ما شدیم مسلمانش. چه نعمتی است! چقدر تا حالا شکرش را کردی؟
تو این مملکت ما صدای اذان از این مأذنهها بلند است. اینها مسلمانانی که خارج از کشور زندگی میکنند، با حسرت میگویند. میگویند: «ما به شما ایرانیها فقط همین یه دونه را اگر فقط داشتید و بیشتر از این، به همین یه دونه غبطه میخوردیم که تو شهرهای شما صدای اذان بلند است، اسم پیغمبر از مأذنهها شنیده میشود، تو این خیابانها.» استاد ما میفرمود در کانادا که بودیم، هشت سال ایشان کانادا، کانادا-آمریکا با هم، فرمودند که: «یک وقتیهایی آنقدر دلم برای صدای اذان تنگ میشد! به پسرم میگفتم: بیا وایسا توی بالکن یک اذانی بگو.» یک صدایی از اذان بشنویم. به اسم پیغمبر به گوشمان بخورد.
ما بعضی چیزها را بسکه داریم، قدر نمیدانیم. بسکه داریم، نه تنها قدر نمیدانیم، بلکه دلمان را میزند. هر جا میرویم اسم پیغمبر، آیات، روایات، اسم اهل بیت، تو خیابان، تو جاده. بعضی از مسلمانان خارج از کشور میگفتند: «ما اصلاً به عشق همین اسامی که روی در و دیوار است، دوست داریم تو ایران زندگی کنیم.» شما قدر اینها را نمیدانید. همین اسامی که بین ما رایج است، حالا در موردش یککمی صحبت میکنم انشاءالله. که اسم پیغمبر چقدر با برکت است. خدا این پیغمبر را داده به ما، ما شدیم امتش. روزی چند بار اسمش را میآوریم. تو نماز اسمش را میآوریم. تو نماز صلوات بر او میفرستیم. از صبح تا شب چندین بار به مناسبتهای مختلف یادش میکنیم، صلوات میفرستیم. اسم پیغمبر هی بین ما تکرار میشود. اهل بیت پیغمبر بین ما عزیز هستند. خیلی نعمت بزرگی است. این نعمت. چند بار شکر کردی این نعمتهای بزرگ را؟ چند بار شکر کردیم؟ امام سجاد (ع) تو این دعا بابت این شکر میکند: «فَتَمَّ بِنَا عَلَى جَمِيعِ مَن جَحَدَ وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وَ كَفَانَا بِهِ مِنَ عَلَى مَنْ قَلَّ.» خدا این پیغمبر را به ما داد، ما شدیم امت آخرالزمان. ما را بر همه امتها ترجیح داد. ما را از همه امتها بیشتر قرار داد. تو روایت دارد که: «روز قیامت ۱۲۰ هزار صف میشوند امتها.» یعنی جمعیت که ۸۰ هزار صفش مال امت پیغمبر است، ۴۰ هزار صف مال بقیه امتها. پیغمبر اکرم تو روایت دارد که فرمود: «تا میتوانید نسل من و نسل مسلمین من را زیاد کنید.» قیمت مهمی است. فرمود: «من روز قیامت به تعداد شما مباهات میکنم. هر چه جمعیتتان بیشتر باشد، من مباهات میکنم به بقیه.» افتخاری برای من که من این تعداد مسلمان داشتم. فرمود: « فَاِنّی اُبَاهِی بِكُمْ كَثْرَةَ الْأُمَمِ وَ لَوْ بِسِقْطٍ.» حتی به سقط، امتم. روز قیامت به بچههایی که سقط شدند، روز قیامت افتخار میکنم. اینها جمعیت من را بیشتر میکنند.
حالا در مورد جمعیت بحث مفصلی باید کرد. اگر یک وقتی آمدیم اینجا خدمتتان بودیم، در موردش باید صحبت بکنیم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند که: «بعضیها اشتباه فهمیدند. فکر میکنند جمعیت هر چه بیشتر شد، نان کمتر میشود.» بله برعکس! «جمعیت هر چه کمتر شد، نان کمتر میشود. هر چه بیشتر شد، نان بیشتر.» الان چینیها جنس بیکیفیت میزنند، میفرستند بازار ما را فلج میکنند. یک عدهای میگویند آقا جنس خارجی به خاطر کیفیتش میخریم. خب جنس چینی را به خاطر چه میخری؟ کیفیت دارد مگر جنس چین؟ مدل ارزانش را میخرند. چرا جنس چینی ارزان است؟ چون کارگر چینی ارزان است. چرا کارگر چینی ارزان است؟ چون جمعیت زیاد است. کشوری که جمعیتش زیاد است، اقتصادش با جمعیتش رشد میکند. بعد بازارهای دنیا را تصرف میکند. دو دوتا چهارتا. جمعیت قدرت میآورد. جمعیت ثروت میآورد. امام سجاد (ع) شکر میکنند که ما در امت پیغمبری هستیم که جمعیتش را خدا زیاد قرار داده و انشاءالله بیشتر از این قرار بده.
خب. در ادامه دعا میفرماید که: «خدایا بر پیغمبر صلوات بفرست. امین تو بر وحیت و نجیب تو از خلقت و صفی تو از بین بندگانت. امام رحم، امام رحمت.» پیغمبر و «قائد الخیر»، پیشران خوبی، پیشرو در خوبیها. و «مفتاح البرکه.» خیلی این تعبیر زیباست. کلید برکت. پیغمبر، حضورش برکت، اسمش برکت، یادش برکت. همین ذکر شریف صلواتی که ... مشغولش باشید. مرحوم آیتالله العظمی بهجت (رضوانالله علیه) که انسان بینظیری بود. واقعاً این شخصیت، شخصیت استثنایی هم از جهت علم، هم از جهت معنویت. استاد ما میفرمود: «در حرم امام رضا (ع) روبروی ضریح ایستاده بودم. تو دلم به امام رضا (ع) گفتم که آقا جان، یک چیزی به زبان آقای بهجت جاری بکنید به من بدهند. این مطلب یادگاری از شما.» میگفتند که آقای بهجت زیارتشان تموم شد، به من رو کردند، با انگشت اشاره کردند: «بیا.» رفتم جلو، این جمله معروف را اینجا فرمودند. آقای بهجت فرمودند که: «گشتیم و گشتیم، بهتر از کار، ذکری بالاتر از صلوات بر محمد و آل محمد پیدا نکردیم. ذکری از این بهتر پیدا نکردیم صلوات.» حتی از استغفار هم بالاتر است. استغفار فقط گناهت بخشیده میشود. تو صلوات هم گناهت بخشیده میشود، هم یک عنایت ویژهای بهت میشود. ذکر صلوات بالاترین ذکر. اسم پیغمبر اینجوری است. بگذارید من چند تا روایت بخوانم برایتان.
متأسفانه یک مسئلهای هم که آدم گاهی میبیند، همین تازگی دیدم. بعضی از اقوام که حالا تو همین منطقه زندگی میکنند، مد شده انگار. افتادند بعضیها که اسمهایشان به اسم اهل بیت است، دارند اسمها را عوض میکنند. بعد میگوید: «رفتیم پیش فلان کس، گفته این اسمها سنگین است.» مثلاً اسم بچهات را «زینب» نگذار. زینب بگذاری بلا میآورد. مثلاً چقدر آدم باید نادان باشد! جهل چه کار میکند با آدم؟ حماقت با آدم چه کار میکند؟ «سنگین است»! اسم سنگین است؟ برایتان میخوانم، چند تا روایت میخوانم. ببینید اسم پیغمبر چقدر برکت دارد. آنی که اسمش را میرود عوض میکند، اتفاقاً از الان بلاهایش شروع میشود. چون آیه قرآن فرمود: «کسی از ذکر من اعراض بکند، زندگیاش تنگ میشود.» اعراض از ذکر خداست. چوب دارد.
برایتان بخوانم. امام صادق (ع) که ایام میلادشان است فرمودند که: «برای ما چون روایت زیاد است، من دیگر فقط ترجمه میخوانم، عربیاش را کمتر میخوانم.» فرمودند: «برای ما بچه به دنیا نمیآید، مگر اینکه اسمش را به نام پیغمبر میگذاریم، محمد میگذاریم. اگر یک هفته، اگر خواستیم اسمش را عوض میکنیم. یک هفته را دیگر اسمش را محمد میگذاریم. هر پسری که به دنیا میآید.» امام صادق (ع): «هر پسری به دنیا میآید، یک هفته محمد صدایش میزنیم. بعداً اسم دیگری داشت میگذاریم.»
بعد تو روایت دیگر فرمود که: «کسی که خدا چهار تا اولاد بهش بده، هیچ کدامشان را به اسم ما اهل بیت نگذارد، فقط جَفَانی.» به ما جفا کرده. کامبیز و هوشنگ و نمیدانم، اسمای بیربط را همه را دارد. انگار تنها مخلوقاتی که پیش این ارزش نداشتند، اهل بیت پیغمبر بودهاند که از بین این چهار تا بچه داری، یکیش به اسم اهل بیت نیست. خیلی درد آور است.
فرمود که: «روز قیامت.» چقدر این روایت زیباست. خیلی روایت زیبا. آنهایی که به نام اهل بیتند، افتخار بکنند به این «مفتاح البرکه»، کلید برکت. امام سجاد (ع) فرمود: «نامش بر ما روز قیامت.»
خدا محمد نامی، یک آقایی را میآورند روز قیامت. اسمش محمد حسن. مسلمانان آدمهای معمولی. خدای متعال بهش میگوید: «مَا اسْتَحْیَیْتَ أَنْ عَصَیْتَنِی وَ أَنْتَ سَمِیُّ حَبِیبِی؟» خجالت نکشیدی که معصیت کردی؟ و اسمت اسم حبیب من، پیغمبر من است. با این اسم گناه کردی، خجالت نکشیدی؟! بعد ادامهاش: «وَ أَنَا أَسْتَحِی أَنْ أُعَذِّبَکَ وَ أَنْتَ سَمِیُّ حَبِیبِی.» حالا به خاطر گلروی حبیب من، پیغمبر من که اسمش روی شما است، من خجالت میکشم عذابت کنم. ببینید بن سلمان! گربهگور شده، اسمش اسم پیغمبر است. آنها که نه، صدام هم اسمش حسین است. آنها آدمهای معمولی، یک گناههایی هم داشتهاند. ولی خدا به خاطر اون اسم میگذرد.
روایتهای دیگر را ببینید. خیلی روایت زیبایی است. فرمود که: «هر خانهای که توش «فیه اسم محمد»، هر خانهای که توش اسم محمد باشه.» «الله». نام شریف را داره. میتوانید مشغول به این ذکر شریف باشید. فرمود: «خانهای نیست که این اسم توش باشه، اِلاّ أَوْسَعَ اللهُ عَلَیْهِمُ الرِّزْقَ.» خدا رزق اینها را وسعت میدهد به برکت نام پیغمبر. «فَإِذَا سَمَّيْتُمُوهَا، إِذَا سَمَّيْتُمُوا أَحَداً بِاسْمِ مُحَمَّدٍ فَلَا تَضْرِبُوهَا وَ لَا تَشْتُمُوهَا.» اگر اسم یکی را محمد گذاشتید، دیگر دست رویش بلند نکنید، باهاش بد صحبت نکنید. روایت دیگر دارد: «اگر کسی اسمش به نام پیغمبر بود، جایی وارد شد، جلو پایش بلند شوید، برایش جا باز کنید.» فرمود: «خدا بخواهد عذاب نازل بکند، یک جمعی باشد، یکی تو اینها باشد هم اسم پیغمبر.» مشورت بگیری با کسی مشورت کن که همراه پیغمبر باشد. اگر بلد نباشد، خدا خیر را در زبان او جاری میکند. به آبروی اسم او که هم نام پیغمبر است. چقدر این پیغمبر محبوب است برای خدا! اسم این آدم به نام پیغمبر است، خدا برکت را جاری میکند، عذاب را برمیدارد، روزی میدهد.
تو روایت دیگر دارد که: «اگر جایی «مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ ذَكَرٌ» خدا یک بچه پسر بهش بده، «فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً» اسمش را بگذارد محمد، «حُباً وَ تَبَرُّكاً» از باب علاقه به پیغمبر و از باب تبرک، «كَانَ هُوَ وَ مَوْلُودُهُ فِی الْجَنَّةِ.» هم خودش هم بچهاش بهشتی. عشق پیغمبر. اسم بچه را گذاشته اسم پیامبر.
تو روایت دیگر دارد که: «خانهای که توش نام محمد باشد، «يُقَدَّسُ فِی كُلِّ یَوْمٍ» هر روز ملائکه میآیند تقدیس میکنند.» زمین مقدس شنیدید؟ اماکن مقدسه شنیدید؟ یکی از اماکن مقدسه خانهای است که نام پیغمبر در آن باشد. چی بشود آن خانهای که هم محمد داشته باشد، هم احمد داشته باشد، هم مصطفی داشته باشد؟ به به! هم ابوالقاسم داشته باشد؟ انفجار نور میشود.
تو روایت دارد، مربوط به امام صادق (علیه السلام) هم هست، ایام میلادشان. ابوهارون میگوید که: «خدمت امام صادق رسیدم.» حضرت فرمودند: «لِمَ اَرَاکَ وَ اَیَّامَاً» چند روز است نمیبینمت، یا اباهارون؟ ببین اهل بیت چقدر مهرباناند! چند روز نمیبینند، دلشان تنگ میشود. اینجوری است این خانواده. سراغ کسی میگیرند.
بعد از چند روز آمدم خدمت حضرت. حضرت فرمودند: «چند روز است ندیدمت.» گفتم: «وُلِدَ عَلَیَّ غُلَامٌ.» خدایا بچهای به ما داده. فرمودند: «بَارَکَ اللَّهُ لَکَ.» خدا برکت بده. «اسمش را چی گذاشتی؟» گفتم: «سَمَّیْتُهُ مُحَمَّداً.» اسمش را محمد گذاشتم. ببینید خیلی عجیب است! اسم پیامبر چقدر باید احترام داشته باشد! «فَقَبَّلَ بِخَدِّهِ نَحْوَ الْأَرْضِ.» با صورت، به زمین نزدیک شد امام صادق (علیه السلام) و هی تکرار میکرد: «و هو یقول محمد محمد محمد محمد.» حتی آنقدر نام پیغمبر را گفت که با گونه به زمین آمد، با صورت به زمین آمد. اسم پیغمبر. امام صادق (ع) اسم پیغمبر را میشنیدند، «اسفر لونه» رنگش زرد میشد. عظمت دارد. سبز میشد. رنگ میپرید از عظمت پیغمبر. اسم پیغمبر آمده. همان جور که اسم اباعبدالله الحسین (ع) وقتی میآمد، امام صادق (ع) گریه میکردند، اسم پیغمبر که میآمد، رنگش میپرید از عظمت پیغمبر، عظمت رسولالله.
اسمش را گذاشتی؟ گفتم: «محمد.» آنقدر نام شریف را تکرار کرد، با صورت به زمین آمد. فرمود: «بِأَبِي وَ أُمِّي وَ بِوَلَدِي وَ بِأَهْلِي وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ فِدَاءً لِرَسُولِ اللَّهِ» جانم فدای پیغمبر، فرزندانم فدای پیغمبر، خانوادهام فدای پیغمبر، پدر و مادرم فدای پیغمبر، همه اهل زمین فدای پیغمبر. فرمودند که: «لَا تَصِبْهُ وَ لَا تَضْرِبْهُ.» حالا که اسمش را محمد گذاشتی، بهش فحش نده، و «لَا تَضْرِبْهُ» دست رویش بلند نکن. بگو: «به احترام نامت نمیزنم.» هر وقت بچهای که اسمش محمد بود، احمد بود، شیطونی کرد، اذیت کرد، پدری، مادری، دنبالش کردند. این کار تربیتی اهل بیت به ما یاد دادند. میخواهی بچه آدم بشود؟ ساخته بشود؟ تربیت بشود؟ اهل بیت به ما یاد دادند. دنبالش کردی، بهش که رسیدی بگو: «به احترام نامت نمیزنمت.» ببین چقدر قشنگ است! همین که خدا روز قیامت میگوید: «به احترام نامت نمیزنم.» حیف که اسمت فلان است وگرنه اینجا جا داشت گوشت را بپیچم. بچه ساخته میشود. میگوید: «به احترام نامم نباید گناه کنم.» فرمودند: «حالا که این اسم را دارد، «لَا تَسْأَلْ إِلَيْهِ.» باهاش بدرفتاری نکن. «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ فِی الْأَرْضِ بَيْتًا فِیهِ اِسْمُ مُحَمَّدٍ إِلَّا وَ هِیَ تُقَدَّسُ کُلَّ یَوْمٍ.» جایی روی زمین نیست که اسم پیغمبر آنجا باشد، مگر اینکه هر روز تقدیس میشود. جزو مقدس به حساب میآید، آن خانهای که اسم پیغمبر آن جاست. ماشینی که اسم پیغمبر در آن است. سفر دارید، انشاءالله روایت داریم: «انشاءالله تو این سفر مشکلی پیش نمیآید، فلانی همنام پیغمبر تو ماشین نشسته.» تو محل کارمان فلانی همنام پیغمبر است. بعضیها دیدید مقیدند روز اول سال که میشود، میخواهند که مثلاً یک یمنی داشته باشند، به قول قدیمیها شگون داشته باشد. نفر اولی که وارد خانه میشود، «قدمش خیر است.» مثلاً «قدمش خیر است.» اینجا کسی که همنام پیغمبر است را بگویید اولین کسی باشد که بیاید خانهمان. این اسمش خیر است. به برکت اسم او خیر جاری میشود. «مفتاح البرکة»، پیغمبر اکرم، کلید برکت است. هر جای عالم، هر جا او قدم گذاشت، برکت پیدا شد. هر جا نفس او خورد، برکت پیدا شد. هر جا نام شریفش برکت پیدا کرد.
این پیغمبر اکرم است. ادامه دعای امام سجاد (ع). چند کلمهای بگویم و عرضم در ادامه... فرمود: «کَمَا نَصَبَ لِدَرْكِ نَفْسِهِ.» خدایا بر این پیغمبر درود بفرست. همان جور که این پیغمبر خودش را برای تو به سختی انداخت. اولین ویژگی که از پیغمبر اکرم الگو بگیریم از پیغمبر. ما امت پیغمبریم. به قول مولوی میگوید: «شیر را بچه همی ماند بدو، تو به پیغمبر چه میمانی بگو؟» میگوید بچه شیر شبیه شیر میشود. مایی که امت پیغمبریم، چقدر شبیه پیغمبریم؟ چون پیغمبر اکرم فرمود: «انا و علی اَبَوَیْ هذه الامه.» من و علی پدر این امتیم. انشاءالله اگر مشرف شدید نجف، اینجور سلام بدهید به امیرالمؤمنین: «سلام پدر جان، السلام علیک یا ابتا یا امیرالمؤمنین.» رفتی مدینه کنار گنبد خضرا، خدا به همین زودی نصیب بکند، بدون آل سعود انشاءالله: «السلام علیک یا ابتا یا رسولالله.» پدر ما پیغمبر اکرم، پدر ماست امیرالمؤمنین. ما به این پیغمبر چقدر شباهت داریم؟ به این پدرمان ما؟ مگر فرزند او نیستیم؟ اولین ویژگی که امام سجاد میفرمایند این است که به خاطر خدا خودش را به زحمت میانداخت. خیلی مهم است. به خاطر خدا به زحمت. بعضی لقمه آماده میخواهند. تا وقتی که هزینه ندارد، اذیت ندارد، فحش ندارد، هستند. هر جا شنیدی، حالا لطیفه است، شنیدی یاعلی میگویند نرو، هول میدهند ماشین را. یاحسین میگویند برو، قیمه میدهند، شله میدهند. یاحسین و یاعلی فرق دارند. آنجایی که وقت هول دادن آدم نمیرود. وقتی که جای شله دادن است آدم میرود. پایه شله و قیمه هستم، پایه هول دادن و خون ریختن و اینها نیستم.
به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: «آقا دوران فرج خیلی دوران خوبی است.» حضرت فرمود: «برای مردم دنیا خوب است.» آخه بعضیها امام زمان (عج) را میخواهند به خاطر اینکه ارزانی میخواهند. ایشالا آقا میآید تورم درست میشود، قیمت ارز درست میشود، خانه ارزان میشود. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «او اگر ظهور بکند، برای مردم عالم خیر است. برای یاران خاص خودش العَرَقُ وَ العَلَقُ.» دو تا چیز از سر و روی یاران او جاری است: یکی عرق، یکی علق خون. اصحاب درجه یکش خواب، خوراک، عرقی که از بدنشان میچکد. خون یکی از اینها میچکد. زحمت بکشند. سر سفره آماده نمینشینند. مردم دنیا خیرش را میبینند. زحمت مال آنهاست. امام زمان که میآیند، به مسئولین سخت میگیرند، به آن آدمهای درجه یکشان سخت میگیرند. پیغمبر اکرم ویژگی اصلیاش این بود که در راه خدا خودش را به زحمت میانداخت.
ویژگی بعدی: «وَ عَرَّبَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَذْلَهُ.» آن چیزهایی که خوشش نمیآمد را به خاطر تو بدنش را تو آنجاها به سختی می انداخت. گرسنگی میکشید، بیخوابی میکشید. چقدر در راه خدا بیخوابی کشیدیم؟ چقدر در راه خدا گرسنگی کشیدیم؟ پیامبر اکرم یک روز غذا میخوردند، یک روز نمیخوردند. اینجوری بوده. روی یک روز در میان غذا میخورده. یک روز روزه میگرفتند، یک روز نه. آن عبادتهای سنگین، پاهای مبارک ورم میکرد. گفتم تا ده سال، خیلی عجیب است! تا ده سال سحرها پا میشد برای نماز. از سر تا سحر ایستاده قرآن میخواند، حتی تورمت قدماه، آنقدر اینجور بود که پاهای مبارک ورم میکرد. آیه نازل شد. عجیب است! حالا به من و نوعی اگر آیه نازل بشود بگوید آقا نماز بخوان، کار کن، زحمت بکش. برای پیغمبر اکرم آیه آمد: «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى.» آقا بس است! آنقدر خودت را اذیت نکن، سختی نده، یکم استراحت کن. خدا که به همه میگوید عبادت کن، یکم کار کن، به پیغمبرش میگفت: «یکم استراحت کن.» تو به پیغمبر چه میمانی بگو؟ چقدر ما با این پیغمبر نسبت داریم؟
«و کاشفت فی الدعاء الیک حامته.» به خاطر تو با برخی از نزدیکانش درافتاد. این را هم بگویم، این دو خط فردا شب میماند. «فی رضیک اَسرت.» خیلی درس دارد. امام سجاد میفرماید: «خدایا پیغمبر تو کسی بود که وقتی دید فک و فامیل، نزدیکها، رفقا با تو جور نیستند، با راه تو تناسب ندارند، قید اینها را زد. روبروی اینها ایستاد.» قید فامیلش را زد به خاطر تو. قید رفیقهایش را زد به خاطر تو. «رفت و آمد نکن، این جز ضرر چیزی ندارد.»
یک جوانی دیشب، دانشجوهایی که فارغالتحصیل شدند از همین دانشگاه فردوسی، پیام داده به من: «عقایدم از دست رفته است، دیگر خواستگاری هم میروم، من دیگر قبلاً مؤمن بودم، حزباللهی بودم، الان دیگر نیستم. دختر مؤمن هم میخواهم. دختر مؤمن هم قبول نمیکند با من ازدواج کند، به خاطر اینکه عقیدهام را از دست دادهام.» گفتم: «از دست دادی؟» گفت: «بالاخره فلان آقا را دیدم نزول میخورد، فلانی را دیدم فلان کار را میکند.» گفتم: «مرد حسابی آخه! خیلی هم که این حرفا را میزنند وقتی ازش میپرسی میگوید خودم نمیدانم. شنیدهام که شنیدهام، میگویند فلانی نزولخور است، شنیدهام میگویند فلانی زنباز است، شنیدهام میگویند فلانی مثل لباس پیغمبر بود، یک اشتباهی کرد و به حساب پیامبر گذاشت. یک مسجدی میرفت یک کاری کرد، باید به حساب مسجد گذاشت.» جوان گفت: «قبول حرف شما. آخه من فامیلها را چه کار کنم؟ فامیلهایم سر به راه نیستند. اینجوری زیاد داشتیم. فامیلیهایم سر به راه نیستند، مگر مسجد بیایم مسخرهام میکنند؟ نماز بخوانم مسخرهام میکنند، تو سرم میزنند، اسم رویم میگذارند. ریش بگذارم؟»
یک جوانی بود تهران، مشکلش را میگفت که: «من اگر نماز بخوانم پدرم من را میزند. روزه بگیرم از خانه بیرونم میکند.» خیلی عجیب است. حالا این را هم بگویم بخندید. تو استفتائات از حضرت امام (رضوانالله علیه) یک چیزی را، من خودم دستخط مبارک امام را دیدم با چشمم. تو این مورد امام دستخطشان را نوشته بودند. یک جوانی از حضرت امام پرسیده که: «آقا من تو خانه میخواهم نماز بخوانم، پدرم به من گفته که حق نداری تو خانه من نماز بخوانی. نماز خواندن من تو خانه پدرم اشکال شرعی دارد؟» حضرت امام با خط مبارک نوشتند زیرش: «نوشتند که پدرت غلط کرده است، نمازت را بخوان. غلط کرده است نمازت را.»
حالا اینجوری هم داریم. پیغمبر اکرم یک عمویش ابوجاهل است، یک عمویش ابولهب است. ابوبکر بغدادی سید است. آن یکی گفتش که: از نسل کی؟ گفت: احتمالاً از نسل ابوجاهل و ابولهب باید باشد. عموی پیغمبر اینان. اولین کسانی که باید حمایت کنند از پیغمبر اکرم. نقشه ترور لیلة المبیت که چند شب پیش بود، شب اول ربیع الاول همین بود دیگر. ابوجاهل و ابولهب و چند تا از این اراذل قریش جمع شدند نقشه کشیدند چگونه پیغمبر را بکشند. گفتند: «از هر قبیله یک نفر برود، شبانه بریزیم بکشیمش که به اسم یک قبیله تمام نشود و نتوانند تقاص کنند.» به جای پیغمبر امیرالمؤمنین خوابیده. پیغمبر رفتند. عموی آدم طرح ترور آدم را میریزد. مأمور میکردند کسی را، پول میدادند، میگفتند: «سر چهارراه، مثلاً به قول ماها وایسا شکمبه گوسفند پرت کن.» عموی آدم اینجوری، فامیلهای درجه یک آدم اینجور باشند؟! امام سجاد میفرماید: «پیغمبر به خاطر تو قید فامیلهای درجه یکش را زد. رفت با آدمهایی از جاهای مختلف.» معیار چیست؟ معیار خدا بود برای رفاقت. ابوجاهل عمویش است، قیدش را میزند. میرود با سلمان فارسی رفیق میشود. سلمان کیست؟ اسمش روزبه بوده، تو استان فارس بوده، ظاهراً کازرون زندگی میکرده. از آنجا پامیشه میرود پیش پیغمبر. صهیب رومی، مال روم بود. بلال حبشی، حبشه اتیوپی. اویس قرنی، قرن یمن. که خدا انشاءالله به آبروی پیغمبر مردم مظلوم یمن را نجات بدهد از شر این گرگهای درنده. چه وضعیتی در یمن! جگر آدم خون میشود. پسر هفت ساله وزنش ده کیلو! آدم جا دارد خون گریه کند. بچه هفت ساله وزن شده ده کیلو! از زمین و آسمان بستند اینها هم تحریماند، هم جنگ است، هم فشار است. چه مردم پاکیزهای! مردم پیامبر. پیامبر فرمود که: «حَنَّا یَمَانِي.» آنقدر مردم یمن را دوست داشت! پیغمبر اکرم فرمود: «من هم یمنی هستم.» از شدت علاقه پیغمبر به مردم یمن. پیغمبر قید این فامیل درجه یک را زد. خدا از آنجاها برایش آدم فرستاد. معیار چیست؟ معیار خداست. از پیغمبر باید این را یاد گرفت. فامیلمان است، همشهریمان است، هممحلهمان است. مراجع بزرگوار گفتند: «گفتند اگر کسی از مرجع تقلیدی تقلید بکند به خاطر اینکه این آقا همشهری فلانی است، تقلید میکنی فلان شهر ما. مال همان شهریم. این تقلید باطل است.» معیار که اینها نیست. این همشهریمان است، آن هممحلهمان است، آن فامیلمان است. معیار خداست. این را باید تشخیص داد. با این باید زندگی کرد.
خدایا به آبروی پیغمبر اکرم ما را شبیه به پیغمبرت قرار بده. ما را امت واقعی پیغمبرت قرار بده. برکات رسولت بر این امت روزافزون بفرما. شر دشمنان پیغمبر از سر این امت بردار. شر ظالمین را به خودشان برگردان. در فرج امام عصر (عج) تعجیل بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوم : زحمتهای پیامبر در راه تبلیغ دین
پیامبر رحمت و زحمت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات پیامبر رحمت و زحمت
جلسه دوم : زحمتهای پیامبر در راه تبلیغ دین
پیامبر رحمت و زحمت
جلسه اول : پیامبر؛ کلید برکت و رحمت الهی
پیامبر رحمت و زحمت
در حال بارگذاری نظرات...