پیامبر؛ رحمت امت و زحمت خویش
زحمت برای دین، درس بزرگ پیامبر
هجرت از مکه؛ اوج عشق به خدا
در غار ثور، عنکبوت نگهبان رسول شد
تبلیغ دین با اشک و رنج پیامبر
پیغمبر درد مردم را با جان چشید
«امتی امتی»؛ فریاد مهر پیامبر
خدا فرمود: «رحمتی رحمتی» در پاسخش
پیروی از پیامبر یعنی زحمت برای ایمان
امت رحمت، وارث رنج رسول خدا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. صلّی الله علیه و آل و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
شب گذشته محضر عزیزان، دعای دوم صحیفه سجادیه را مروری داشتیم؛ دعایی که امام سجاد (علیه السلام) دارند و شکر میکنند نعمت وجود پیغمبر اکرم را. ویژگیهایی را در این دعا برای پیغمبر مطرح میکنند. چندتایش را شب گذشته عرض کردیم، چندتای دیگر را امشب تقدیم عزیزان میکنیم.
«و اتعب نفسه فی تبلیغ رسالتک.» پیغمبر کسی بود که به خاطر خدا خودش را به زحمت میانداخت. پیغمبر رحمت، پیغمبر زحمت هم بود؛ هم رحمت برای امت بود، هم زحمت برای خودش. به دیگران ساده میگرفت، برای دیگران رحمت بود. به خودش سخت میگرفت، به خودش زحمت میداد. خیلیها برعکساند، درست است آقا؟ برعکس. به خودشان ساده میگیرند، به بقیه کار را سخت میکنند. اگر یک مشکل اقتصادی، یک فشار یا یک اذیتی است، خیلیها اینجورند: میخواهند که خودشان شرایطشان خوب باشد، ولو بقیه بیچاره بشوند، بقیه به خاک سیاه بنشینند تا این وسط ما یک سودی بکنیم، یک نانی گیرمان بیاید. پیغمبر برعکس بود. پیغمبر رحمت برای مردم بود، برای خودش زحمت. به خودش زحمت میداد، به خودش سختی میداد. در راه تبلیغ دین سختی میکشید، سختی میکشید برای اینکه این دین به دست ما برسد. پیغمبر عرق ریخته، سنگ به صورت مبارکش خورده، دندان مبارکش را شکستهاند. چقدر توهین تحمل کرده، چقدر آزار تحمل کرده. امام سجاد در این دعا عرض میکند: «خدایا، پیغمبر به خاطر تو خیلی به خودش زحمت داد.»
چند تا از ما به خاطر دین به خودمان زحمت میدهیم؟ (البته شما که خوبید، خودم را میگویم.) چقدر تا حالا فشار به ما وارد شده؟ چقدر حرف شنیدیم؟ چه جاهایی بوده که باید حرف میزدیم، سکوت کردیم آقا؟ «به ما چه؟ ما چرا خودمونو خراب کنیم؟ مسخره میکنند، توهین میکنند، حرف میزنند.» پیغمبر به خاطر خدا زحمت میکشید، تحمل میکرد این حرفها را. بعضیها هم بودند البته بین علما، بین بزرگان، اهل این کارها بودند. مرحوم حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی که البته ساکن یزد بود، اصالتاً اهل امین مشهد بود، ایشان انسان عجیبی بود. مرحوم آیت الله العظمی بهجت فرموده بودند که: «توصیف ایشان را پیش من کردند و من خیلی دوست داشتم ایشان را ببینم. وقتی ایشان را دیدم، او را فوق آنچه شنیده بودم یافتم.» دیدم یک انسان فوقالعادهای است. یک کیسه برمیداشت، تویش یک مقدار نان جو میگذاشت، یک مقدار ماست محلی میگذاشت، سوار الاغش میشد، راه میافتاد. شهر به شهر، روستا به روستا میرفت تبلیغ دین. گفتند خانهاش را ۲۷ بار فروخت؛ ۲۷ بار که خرج این نیازمندها بکند. میفروخت، برایش میخریدند دوباره.
۲۷ بار دعوتش کرده بودند برای سخنرانی. تو مسیر میرفت، اذان شد. پیاده شد نماز بخواند. همین که وضو گرفت، به هرکی میرسید یک چیزی میگفت. عجیب است دیگر، بعضیها واقعاً عجیباند. چقدر عمرهای با برکتی. تو همین مسیری که داشت میرفت وضو بگیرد، به یک آقایی گفت: «پدر جان، حمدت را بخوان ببینم.» شروع کرد حمدش را خواندن. گفت: «نه، حمدت مشکل دارد.» یک پسر نوجوانی هم بود. «اصول دین را بگو ببینم.» غلط میگفت. اونی که داشت او را میبرد (راننده ماشین) گفت: «برید به اون شهر بگید که شیخ غلامرضا تو مسیر یک شهر دیگه دید این مردم درست بلد نیستند، به اونا بگو که امسال نمیآیم، سال دیگه میآیم. امسال همینجا میمانم، دانه به دانه، تک تک، با اینها کار احکام و نماز و روزه و…»
حالا بعضیها هم هستند تو لباس من و مثل من، طاقچه بالا و کلاس و «تک و توکن» (البته تک و توکن، ولی همان یک دانه هم زیاد است). آدم میبیند تماس میگیرند: «آقا میای فلان جا سخنرانی؟ اول باید این مقدار واریز بشه و بعد فیشش را برای من بفرستید و ببینم ۵ میلیون مثلاً چه میدانم، کمتر بیشتر.» تکوتوکن البته عرض میکنم، یک در هزار، یک در میلیون. زشت است! این دین با زحمت پیغمبر به ما رسیده. او که صاحب دین بود، اینجور زحمت کشیده، عرق ریخته، گرسنگی تحمل کرده، توهین شنیده.
قرائتی، را یکی از دوستان عزیز ما، حاج آقای سرلک که احتمالاً اکثر شما میشناسید، ایشان برای بنده تعریف میکرد. میگفت: «اون وقتی که ایشون آقای قرائتی دانشگاه امیرکبیر تهران مسئولیت نهاد را داشتن، یک روزی یک دانشجویی آمد پیش من، گفت آقا من توی عقایدم دچار مشکل شدم، نیاز به یک کسی دارم که با من صحبت کند.» بهش گفتم: «خب کی را قبول داری؟» گفت: «خیلی هم کسی را قبول ندارم.» گفتم: «آقای قرائتی را قبول داری؟» گفت: «آره.» ایشان حاج آقای سرلک میگوید که من تماس گرفتم با حاج آقای قرائتی. آقای قرائتی هم انصافاً سرش خیلی شلوغ است. تماس گرفتم، گفتم: «حاج آقا، یک جوانی است با شما کار دارد، یک شبههای دارد، مشورت بکند. کی وقت دارید؟ در طول این هفته، این ماه، بنداز دو ماه دیگه مثلاً، دو هفته دیگه.» گفت: «همین الآن.» گفتم: «که واقعاً همین الآن وقت داری؟» گفت: «وقت ندارم، ولی مگر نمیگویید شبهه برایش پیش آمده؟» گفتم: «خوب.» گفت: «حالا اگه این شبهه برایش پیش آمده، من الآن جواب ندهم، عزرائیل بیاید سراغ من؟ من برم جلسه رسمی و مهمی دارم، ولی به نگهبان میسپارم، میگویم یک جوانی میخواهد بیاید با من کار دارد، هر وقت این جوان آمد، وسط جلسه، سخنرانی را کنسل میکنم، میآیم بیرون، جواب این آقا را میدهم. بهش بگو هر وقت آمد فقط جلوی درب نگهبانی بگوید، من هماهنگ میکنم.»
من به این جوان گفتم: «ببینید، برکت اینه ها. گفتم که: آقا، حاج آقای قرائتی همین الآن هماهنگ شده، شما فقط سریع برو خودت را بهش برسان. میخواهد برود جلسه. اگه رسیدی تو جلسه بود، به نگهبان بگو از جلسه بیاره بیرون. به من نگاه کرد، گفت: «حاج آقا، تمام شبهاتم برطرف شد.» یک آدم اینجوری وقتی آدم میبیند، باورش میآید، باور پیدا میکند. پیغمبر اکرم این شکلی بود. بقیه از او باور پیدا میکردند وقتی میدیدند شب و روز ندارد، خواب و خوراک ندارد.
الان اونی که مردم ما دوست دارند و توقع دارند اینه: تو این وضعیت اقتصادی دوست دارند ببینند مسئولین به فکرشاناند، مثل خودشاناند. اونها هم درد تحمل میکنند، اونها هم تو فشارند، اونها هم سختی میکشند. «من که سفر خارجیش برای یکی دیگه باشه، مشکل اقتصادیش برای ما باشه، بیکاریش برای بچه من باشه، رانتش مال بچهی اینها...» اینها درد است، اینها سخت است. پیغمبر اکرم اگه فشاری بود، دردی بود، اول از همه مال پیغمبر بود. اگه گرسنگی بود مال پیغمبر و فاطمه زهرا بود. بیشتر از همه او به خودش زحمت میداد.
«و أتعبها بدعاء الیک و شغلها بنصح دعوتک.» پیغمبر در راه دعوت به سمت تو خیلی سختی تحمل کرد. «و هاجر الی بلاد الغربه.» خیلی این تعبیر زیباست از امام سجاد (علیه السلام). پیغمبر به خاطر تو مهاجرت کرد به دیار غربت. «و محل نهی الموطن و رحل.» زندگی پیغمبر مکه بود، آشیانه پیغمبر مکه بود. جایی بود که به دنیا آمده بود، جایی بود که بزرگ شده بود، جایی بود که ازدواج کرده بود. خانهاش اینجا بود، زندگیش، شغلش اینجا بود. امام سجاد اینجا میگویند: «خدایا، به عشق تو، به خاطر تو، همه اینها را ول کرد و رفت.»
به خاطر تو چند نفر سراغ دارید بگویند: «آقا ما فلان محله بودیم، فلان جا بودیم، از اونجا رفتیم به خاطر اینکه دینمون حفظ بشه؟ دیدیم مثلاً فضای این محل خوب نیست، برای تربیت بچهمون خوب نیست.» پیغمبر اکرم بعد حالا مهاجرتی که کرد، مهاجرت ساده که نبود. سه روز تو غار ثور. اونهایی که مکه مشرف شدن، رفتن دیگه، دیدن چه غاری، چه ارتفاعی. تک و تنها پیغمبر مکه. راه افتاد، زد بیرون، رفت بالای غار. سه روز امیرالمومنین غذا میبرد برای پیغمبر. اون مسیر عجیب و غریب. دشمن تا پشت در غار آمد، تا پشت غار آمد، رسیدند به پیغمبر. به معجزه الهی دیدن که غار که پیغمبر تو غار بودند، جلوی تار عنکبوت زده. حالا خدا اشراف مخلوقات، پیغمبر اکرم را با سستترین خانه عالم دارد حفظ میکند. عجیب است دیگر. سستترین خانه عالم، عنکبوت، تار عنکبوت با یک فوت از بین میرود. اشرف مخلوقات را با یک تار عنکبوت دارد نگه میدارد. اینها آمدند گفتند: «آقا نمیشه کسی اینجا آمده باشه. این تار عنکبوت مال چند روزه.» از همونجا، از اونجا پیغمبر راه افتادند به سمت مدینه. گرسنه، تشنه، خسته، پای پیاده. که وقتی رسیدند مدینه، بدنشان زخم شده بود، کف پاها ورم کرده، تاول زده. با این وضعیت مهاجرت کرد.
همه حرف امام سجاد در این دعاست: «خدایا این پیغمبر کسی بود که به خاطر تو به خودش زحمت میداد.» این درس برای ما اینه: به خاطر خدا به خودمون زحمت. کی از پیغمبر عزیزتر آخه؟ بعضیها فکر میکنند اگه آمدند تو راه خدا از زمین و آسمون باید همینجور دیگه پول و ثروت و رفاه و اینها بباره. از این پیغمبر محبوبتر برای خدا نداریم. هیچکس هم اندازه این پیغمبر تحمل رنج و بلا و سختی نکرد. «ان اشد الناس بلاء الانبیا ثم الأمثل.» بیشترین کسی که تو این عالم تحمل بلا میکند، پیغمبران. پیغمبر اکرم فرمود: «ما اوزی نبی مثلی وما اوزیت.» هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد. هیچ پیغمبری مثل من درد تحمل نکرد. هرچی آدم عزیزتر میشه، زحمتش تو این دنیا بیشتر. اذیتش میکنند بیشتر، آزارش میدهند.
«و اوذی فی جوار و محاربه اولیائک.» این پیغمبر در راه تو از دشمن آسیب دید، به خاطر اینکه رفقای تو را جمع بکند، سختی دید، این زحمتها را کشید، رحمتت را بر این امت جاری کنیم و آخرین تعبیری که دارند اینه: «خدایا! اللهم فارفعه بما کاده فیک الی الدرجه العلیا» یعنی بالاترین درجهای که تو وجودت قراردادی نثار پیغمبر اکرم کن. «حتی لا یساوی فی منزلته احد.» کسی مساوی با جایگاه او نباشد. بهترین جایگاهی که تو این عالم داری، بالاترین جایگاهی که تو عالم داری، نصیب پیغمبر اکرم کن.
خدا انشاءالله به آبروی این پیغمبر، ما را امت راستین پیغمبر قرار بدهد و در قیامت انشاءالله محشور بشویم با این پیغمبر. میگوید روز قیامت مثل یک مادر مهربان پیغمبر همهاش خواستش اینه، هی به خدای متعال عرض میکند: «خدایا امتی، امتی.» این خیلی قشنگ است. «امتی، امت!» خدا به داد امتم برسد. خدای متعال از اونور جواب پیغمبر را میدهد، میفرماید: «رحمتی، رحمتی.» این هی میگوید: «رحمتی، رحمتی.» انشاءالله که این رحمت شامل این امت بشود. از این مشکلات ریز و درشتی که امت پیغمبر دچارش هست، انشاءالله رها بشویم. به آبروی این شب، به آبروی میلاد پیغمبر اکرم، به آبروی میلاد امام صادق (علیهم السلام)، مشکلات اقتصادی برطرف بشود: مشکل اشتغال، گرانی، تورم، مشکل جوانها، ازدواج. خدا انشاءالله به آبروی پیغمبر نظر لطف و رحمتش را از ما برندارد و مشکلات ما را به احسن در این شب مبارک برطرف بفرماید. خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما. شر ظالم را به خودشان برگردان. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. و صلی الله.
در حال بارگذاری نظرات...