
جلسه سه : امتحان انسان با ترس، فقر و گرسنگی
این جلسات سفری به عمق مفهوم «صبر» است؛ از نگاه روانشناسی تا آیات قرآن. صبر نهتنها بلوغ شخصیت را میسازد، بلکه قدرت حقیقی انسان و جامعه در گرو آن است. با مرور امتحانهای الهی همچون ترس، فقر، گرسنگی و مصیبتها، جایگاه صبر در زندگی فردی و اجتماعی روشن می شود و از ماجرای اهلبیت و صبر امیرالمؤمنین و حضرت زهرا تا مقاومت در برابر صهیونیسم، الگوهای صبر الهی ترسیم می گردد
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
انفاق در تنگدستی؛ فرمول الهی برکت
صبر در مصیبت و ذکر «انا لله و انا الیه راجعون»
خانه بیمصیبت؛ خانهای بیرحمت الهی
منطق صهیونیسم در تلمود؛ غیر یهود حیوان است
راهپیمایی ضدصهیونیستی؛ هر قدم یک عمل صالح
لیلةالقدر؛ شب فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین پس از غدیر
بازوی ورمکرده حضرت زهرا؛ سند غربت اهلبیت
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
صلی الله علی سیدنا و اولیائنا. اللهم صل علی محمد و آل محمد. رحمت، عشق اهل سنت، دفتر (در) شب جمعه و شب قدر و شب جمعه آخر ماه رمضان! برای اینکه انشاءالله هم دلهامان آماده شود و هم مجلسمان مهیا گردد؛ روح اموات و صاحبان حقوق شاد شود. به روح همه درگذشتگان، علما و بزرگانی که بر گردن ما حق دارند، صلواتی هدیه کنید: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در جلسات قبلی که در محضر عزیزان بودیم، موضوع بحثمان این بود که چیزی که سبب قدرت انسان میشود و شخصیت انسان را میسازد، یکی از عواملی که به ساخت شخصیت انسان کمک میکند، صبر است. انسانهای صبور، انسانهای محکم و مقاومی هستند. امشب هم مطالبی را تقدیم عزیزان میکنیم در ادامه همین بحث. آیهای را با هم قرائت کنیم. خب، شب قدر است و مناسبت دارد که بیشتر از آیات قرآن با هم گفتگو کنیم. افضل اعمال (بهترین اعمال) در شب قدر، مذاکره علمی است؛ بهترین عملی که برای شب قدر سفارش شده است. و چه مذاکره علمی بهتر از اینکه در مورد آیهای از قرآن با هم گفتگو کنیم و در آن تدبر نماییم؟
سه آیه از سوره مبارکه بقره را با هم مروری داشته باشیم؛ آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷. البته یک تکه از این آیات، بین ما بسیار معروف است؛ شاید آیهای باشد که همه ایرانیها، مانند سوره مبارکه حمد، آن را بلدند: «انا لله و انا الیه راجعون». این یک تکه از آن سه آیه است. ما معمولاً این آیه را برای مجلس ترحیم و رحلت کسی به کار میبریم، ولی این آیه در مورد موضوع دیگری است که نکتهای بسیار عالی و دقیق دارد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ».
خدای متعال میفرماید: من در این دنیا از شما امتحان میگیرم. اینجا محل امتحان است؛ همه باید امتحان پس بدهند تا معلوم شود که چه کسی چگونه است. اگر کسی قرار است رشد و پیشرفت کند، (باید امتحان پس دهد.) موضوعات امتحان من چیست؟ (همانند) معلمی که به دانشآموزان و شاگردانش میگوید: «من از این چیزها امتحان میگیرم.»
یک: «مِنَ الْخَوْفِ»؛ با ترس. انواع مختلف ترس. ترسم فقط از این نیست که یک نفر بیاید و سر آدم را ببرد و او را بکشد. یک بخش خیلی عجیبی از امتحان ما، ترس از فقر است؛ ترس از فقر! آدم میترسد که فقیر شود. خیلیها انفاق نمیکنند؛ آن حقوق مالی که بر گردنشان هست، خمس یا زکات... اینها را نمیدهند! به خاطر اینکه خدای متعال وعده داده و فرموده است: «اگر تو این را در راه من خرج کردی، من ۷۰۰ برابر به تو برمیگردانم.» (اما آنها) ترس از فقر دارند؛ (اینها) امتحانهای انسان (هستند).
یک بزرگی به شاگردش فرموده بود که... (خطاب به خانمها): خانمها بیشتر دقت کنند. خودم حالا چند دقیقهای بر جلسه حاکم هستم. صحبت کردن در مسجد اصلاً کراهت دارد؛ چه سخنرانی باشد، چه نباشد. گفتگو کردن در مسجد، اگر مذاکره علمی باشد، یک بحث است. ولی اینکه این گفتگوهای معمولی که بین ماها هست، مثل اینکه «شمسی خانم چی خریده و آن یکی چی برده و سهیلا و شوهرش رابطهشان خوب شد یا نه»، اینها اگر تازه حرام نباشد، در مسجد دیگر کراهت دارد. خواهران انشاءالله این نکته را مد نظر دارند. آقایی را (در حال گفتگو) نمیبینم؛ الحمدلله (همه) آمادهاند.
یک بزرگی به شاگردش فرموده بود: «هر وقت احساس کردی که پولت به تهش رسیده، دیدی دیگر هیچی در حساب بانکی، کارت و اینها نمانده؛ مثلاً روزی ۵۰ هزار تومان کلاً مانده و یک ۲۰ روزی هم تا آخر ماه داری؛ یک دو هفتهای کفگیر به ته دیگ خورده، اینجا چهکار بکنی؟ من یک راهحل به تو میدهم؛ این راهحل صد در صد تضمینی است: با همان پول کمی که داری، مهمانی بده! پنجاه هزار تومان برایت مانده، دو هفته هم تا آخر ماه مانده؛ مهمانی بده! چون قاعده بر این است که وقتی مهمانی داری و برای مهمان خرج کردی، خدا ده برابر به تو میرساند.»
یکی از آقایان قم میفرمود: «به خدا قسم، چهل سال است مشکلات اقتصادیام را همینجوری حل کردهام.» فرمولهای خدا با ما فرق میکند.
یکی از امتحانهایی که (خدا) میگیرد، امتحان از ترس است. یکی از ترسهایی که ما داریم، ترس از چیست؟ فقر! من اگر بخواهم از تو بگیرم، لازم نیست که به تو بگویم «به من بده!» خودم بلدم از تو بگیرم. پس یک امتحان، امتحان از چه بود؟ ترس.
امتحان دوم: «وَالْجُوع»؛ گرسنگی. بعضی قدرت (تحمل) گرسنگی ندارند. همین ماه مبارک رمضان میبینید دیگر؛ به ظاهر آدمهای صبوری هم هستند، ولی مثلاً بچه سروصدا میکند، تحمل میکند، تحمل میکند، ولی قدرت تحمل گرسنگی ندارد. برای بعضیها گرسنگی خیلی سخت است، خیلی فشار (میآورد). خب، این هم یک صبر است؛ این هم یک امتحان؛ امتحان در برابر گرسنگی.
امتحان سوم: «وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ»؛ گاهی خدا از اموال انسان کم میکند. حقوق واجبی که بر گردن آدم است... زندگی آدم بخشی از اموالش را از دست میدهد. خوب و بد هم ندارد؛ آدمهای خوب هم (با) یک همچین امتحانی (روبرو میشوند).
مسافرت. یخچال را هم پر کرده (از) گوشت و مرغ و سبزی و ماهی. بعد یک هفته، ده روز برمیگردد. حالا مثلاً ایام ارتحال امام بوده؛ (کسی) آمده شمال (یا) مازندرانیها میروند تهران و حرم امام. برمیگردد، میبیند که برقها قطع و وصل شده، یخچال خانه خاموش شده، روشن نشده؛ صد هزار تومان، صد و پنجاه هزار تومان گوشت و مرغ و ماهی و اینها خراب میشود. حالا مرده به زنه میپرد، زنه به مرده میپرد، جفتشان به بچهها میپرند، همه با همدیگر به جمهوری اسلامی میپرند! (میگویند:) «مملکت است؟!»
(این همان) «اموال و الانفس» است. یکی دیگر از امتحانهای خدا، ضرر جسمی است. بنده پریروز جایی سخنرانی داشتم؛ یک جوان عزیز را روی ویلچر دیدم. اول فکر کردم که ایشان جانباز است. گفتم: «خب، جانباز... آیا (مدافع حرم) چیزی هستند؟» (دیدم) سن و سالش کم است، تمام بدن این بزرگوار فلج شده! (پرسیدم:) «جانباز نیستید؟» (گفت:) «خب، پس چه شد؟» جوان رشید و رعنایی بوده، وضع مالیاش هم خیلی خوب (بوده) و اینها. با دوستان دریا رفته بودند. حالا نمیدانم چه اتفاقی افتاده بوده؛ یک ضربهای به ایشان وارد میشود و از گردن به پایین، تمام بدن فلج (میشود).
جوان رعنایی که زندگی دارد؛ زن و بچه، امکانات، ماشین خوب و خانه خوب... همه چیز جلو چشم آدم (اتفاق میافتد) تا باورمان بیاید چقدر این دنیا (بیثبات است). یکی یکدفعه میلیاردر میشود، یکی یکدفعه بیچاره میشود. (این همان) «و الانفس و الثمرات» (است).
یکی دیگر از امتحانهایی که خدا میگیرد این است که ثمرات زندگی آدم، محصولاتی که میخواهد به دست آید، (گاه) خدای متعال آنها را از دست آدم میگیرد. بسیاری از شما بزرگواران کشاورز هستید یا باغ دارید. آدم چقدر زحمت میکشد. یک پرتقال وقتی میخواهد به بار بنشیند، چقدر زحمت دارد! چقدر آدم باید به این درخت برسد، آبش بدهد، مراقبت بکند! یکدفعه سرمایی میآید؛ سرما میزند (و) همه محصول (را از بین میبرد). یکی دو سال پیش بود دیگر؛ پرتقال مازندران... درست میگویم؟ بیشتر پرتقال مازندران یخ زد. بسیاری از این باغداران عزیز، مشکلات فراوان (داشتند).
البته این را هم بدانید: بسیاری از این مشکلات که پیش میآید، به اعمال خود آدم برمیگردد. بیشتر این مسائلی که پیش میآید، (اینگونه است). (اما) مثل امیرالمومنین (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام)، آن امتحانی که برایشان پیش میآید، دیگر امتحان الهی است؛ واقعاً او دیگر کاری (و) گناهی نکرده است.
استغفار خیلی مهم است؛ دائماً زبان ما به استغفار باشد. جزو اعمال شب قدر هم مهمترین اعمال، استغفار است. آن کارهایی که آدم کرده، چوبش را دارد در زندگی میخورد؛ این دلهایی که آدم شکسته، (چوبش را) در زندگی میخورد.
خب، پس خدای متعال فرمود که «من از شما امتحان میگیرم». (و فرمود:) «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ». (یعنی) این امتحانی که گرفتم، به صابرین بشارت بده (که) امتحان را سربلند بیرون میآیند. اینها موفق بیرون میآیند؛ اینها جیبشان پر میشود، اینها دستشان پر میشود.
خدایا، این صابرین کیاناند؟ اینجا آن آیه معروفی که همه بلدید، (مربوط به) اینجاست. چه کسی میتواند در مصیبت صبر کند؟
عزیزان من، بزرگواران! امشب که شب قدر است، شب بیست و سوم، مهمترین اصل (شبهای قدر)؛ شب بیست و سوم، اصل تقدیرات امشب (است). امشب که شب قدر است، جزو تقدیرات ما چیزهای فراوانی (نوشته میشود). ما البته از خدای متعال میخواهیم هم برای خودمان، هم برای مردممان، هم برای مردم همه عالم، بهترین تقدیرات رقم بخورد. همه در آسایش باشند، همه در رفاه باشند، همه در سلامت باشند، دل همه شاد باشد، کسی برایش مشکلی پیش نیاید. ولی امشب بههرحال برای عدهای مرگ نوشته میشود، برای عدهای فقر نوشته میشود، برای بعضیها تصادف نوشته میشود، ضرر مالی نوشته میشود؛ اینها طبیعی است. به قول قدیمیها، «نرخ شاهعباسی» است (و) نوشته شده.
مهمتر از اینکه ما از خدا بخواهیم سر راه ما مسائل ناگوار پیش نیاید، این است که از خدا بخواهیم خدا به ما صبر بدهد؛ چون مسائل ناگوار که پیش میآید. ما بچه بودیم، یکی از اقواممان (در حالی که) بچهتر از حالا بودیم، یکی از اقواممان را از دست دادیم. بعد به ما که تسلیت میگفتند، میگفتند: «انشاءالله غم آخرتت باشد!» (این یعنی) «آرزوی مرگ میکنند برای ما!» (مثلاً میگویند:) «انشاءالله غم آخرتت باشد؛ نفر بعدی خودت باشی که بمیری!» (یا اینکه) «غم آخرم باشد» یعنی من مثلاً پنجاه سال دیگر زندگی کنم و هیچکدام از این اقوامی که الان دارم از دنیا نروند. خب، مگر میشود؟ آخر نمیشود! زندگی (همین) پیش میآید؛ طبیعی است. (اگر) دنیا نرود، کره زمین (با) چند صد میلیون آدم منفجر میشود! همینجوری آدم بیاید و هیچکس هم نرود؟! شما کدامیک از انبیا (یا) بنیاسرائیل (را دیدهاید که) مردم، آن پدر و پدربزرگها و اینها (از دنیا) نمیرفتند؟ خب، اینها پیرمرد میشدند، تَهش (نهایتاً) میذاشتن زندگی (را). مرگ باید باشد. (اگر کسی) نمیرد، مصیبتها (به او) چادر میزند.
«الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون». صبر میکند که وقتی مصیبت به او رسید، بگوید: «ما مال خداییم؛ هرچه که دارم، مال خداست!»
چند سالی است ماه رمضان توفیق داریم مهمان شما مازندرانیهای عزیز هستیم؛ افتخاری هم هست برای ما. با شوق میآیم. یکی از علما پرسید که: «در مازندران احساس غربت نمیکنید؟» گفتم: «الحمدلله! مازندرانیها خونگرمند، مهربانند، مهماننوازند؛ حتی برای یک ثانیه آدم احساس غربت نمیکند. احساس میکنم در جمع اقوام درجه یک خودم هستم.»
یکی دو سالی است که ماه رمضان اینجا هستیم. پارسال هوا خیلی گرم بود. ما که مسافر بودیم و مهمان بودیم، این گرما ما را اذیت میکرد. حالا بعضی روزها که هوا شرجی میشود، تنفس انسان هم سخت (میشود). من خب توقع داشتم با مردم مازندران، با کشاورزان عزیز که آدم صحبت میکند، ببیند که اینها گله (میکنند). (اما میگویند:) «الحمدلله، هوا گرم است!» (میگویی:) «بدبخت! الحمدلله برای چیست؟» این عزیزان چون برنج میکارند، (دوست دارند) گرم باشد، باران نیاید، یک چند وقتی گرما بخورد به (برنج) تا اینها زرد بشوند (و) آماده درو. عجیب است! آنها که محصول دارند، از این گرما لذت میبرند! ما چون مسافریم، محصول نداریم، دوست داریم همهاش ابری (باشد).
در این عالم هم این شکلی است: آدمهایی که در این دنیا تفریحی زندگی میکنند، هیچ محصولی (ندارند)، برای مصیبتها اذیت (میشوند و) گله میکنند. (اما کسی که) محصول دارد، اتفاقاً از این مصیبت لذت میبرد. (میگوید:) «مصیبتی آمد، محصول من آماده درو است!»
اولیاء خدا از این بلاها و مصیبتهایی که برایشان پیش میآمد، صبر میکردند و شکر میکردند: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین علی تجدید عاشورا». انسان بر مصیبت شکر به جا بیاورد. اهل بیت در مصائب شکر میکردند. (کسی که شکر میکند،) مصیبتها (سبب) پیشرفتش میشود؛ در این مصیبت درجاتش بالا میرود، به خدا نزدیک میشود. خدای متعال اگر از بندهای بدش بیاید، دیگر بلا را از زندگی او برمیدارد.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مهمان یکی از یارانشان شدند. با تعدادی از اصحاب آمدند منزل ایشان. (صاحبخانه) سفره را پهن کرد، غذا را آورد. قشنگ (بود که) پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و یاران دور سفره نشستند. دیدند یک مرغی روی دیوار دارد راه میرود. این مرغ بالای دیوار تخم گذاشت؛ تخم از بالای دیوار افتاد (ولی) نشکست! همه تعجب کردند. این صاحبخانه برگشت (و) گفت: «یا رسول الله! تعجب کردید؟» حضرت فرمودند: «آره، عجیب بود!» (صاحبخانه با) خنده گفت: «الحمدلله! چندین سال است در زندگی من هیچ مشکل و مصیبتی نیفتاده است!»
این را که گفت، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سر سفره که بودند، به اصحاب فرمودند: «پاشید از این سفره برویم. این خانه، خانهای است که خدا رحمتش را از این خانه... پدرِ خانه... خانهای است که خدا رحمتش را از این خانه برداشت!» آدمی که مصیبت نمیبیند، معلوم میشود که خدا او را رها کرده؛ یعنی (انگار میگوید:) «من گناه میکنم، چوبش را نمیخورم!»
دانشآموزی که در خیابانها راحت بچرخد، به او بگویند: «ای بنده خدا! خوشحالی؟ فکر میکنی که امتحان نداری؟» الان همه دانشآموزان مشغول امتحان و درس و شببیداریاند؛ کسی که (واقعاً) دانشآموز است، الان درگیر امتحان است. اونی که رهاست، یعنی اخراجش کردهاند! بعضیها راحت زندگی میکنند؛ مصیبت و مشکلی برایشان پیش نمیآید. خدای متعال اینها را رها کرده است. آیه قرآن (میگوید) اینها را اینور گذاشتهاند، آنور (در آخرت) به حسابشان (خواهند رسید).
الان شما مشغول چای خوردن باشید؛ سرفهای بکنید. یک قطره چایی روی عینک شما بچکد، یک قطره چایی روی کت شما بچکد، یک قطره چایی هم روی این فرش بچکد. اول از همه کدامش را تمیز میکنی؟ بفرمایید: عینک. فرش را با یک دستمالی آدم (که) «رسوخ نکند» (تمیز میکند). تعطیلات نوروز انشاءالله (خوب) شد. تعطیلات نوروز که شد، با چوب و چماق، با این (چیزی شبیه) فِرچه، میافتید به جانش! (میگویید:) «چهکار (کنیم)؟ از دل این فرش (کثیفی) را در بیاورید!» آنهایی که نزدیکاند به خدا، مثل عینک میمانند. (آنهایی که) فاصله دارند (و) خدا رها کرده (است)، اینها را گذاشته آن طرف (در) عالم آخرت، (تا) با فرچه به جانشان بیفتند.
صهیونیستهای نامرد و خبیث... که حالا انشاءالله فردا شب، فردا صبح، انشاءالله همه با هم میرویم و از خدا طلب مرگ میکنیم برای اینها! بله، ما برای یک عده طلب مرگ میکنیم؛ آدمی که خدا به او حیات داده، (ولی) از این حیات دارد سوءاستفاده میکند. شما دیدید همین چند روز گذشته، (یک) پرستار، یک خانم پرستاری آمده بود امداد (فلسطینیهای) مظلوم، گرفتند و کشتندش! راحت ظلم میکنند، جنایت میکنند، هر غلطی دلشان بخواهد میکنند.
اگر سربهراه باشند و مثل آدم زندگی بکنند... صهیونیستها یک مرامی دارند. در کتاب تلمودشان آمده است. کتاب... (مثل) کتابی مثل تورات. دو تا کتاب مهم دارند صهیونیستها: یکی تورات، یکی تلمود. تلمود (مهمتر) از تورات (است). در کتاب تلمود میگوید: «انسانهای غیر یهودی، تعبیرشان این است: میگویند اینها «گوییم» (GOYIM) هستند.» یعنی چی؟ یعنی هر که یهودی نیست، حیوان است. حیوانات، یا چهارپایند یا دو پا. حیوانات چهارپا، مثل شتر و گاو و اینها. حیوانات دوپا هم مثل مسیحی و مسلمان. حالا اگر یک شتری حرف گوش داد، از آن استفاده میکنیم؛ اگر حرف گوش نداد، چهکار میکنیم؟ (همینطور) یک گاوی اگر کار کرد، حرف گوش داد، اهلی بود... (از آن استفاده میکنیم). سرِ (مسیحی و مسلمان) را اگر حرف گوش دادند، از آنها سواری میگیریم؛ اگر چموشی کردند، سرشان را میبُریم. این منطق صهیونیستهاست. (آیا) آزاد گذاشتن (اینها) خدا راضی است؟
یکی از جاهایی که انسان باید صبر کند، کجاست؟ بعضیها فکر میکنند صبر یعنی اینکه: «آقا! او دارد میزند، کاریاش نداشته باش!» میگویند: «مسیحیها میگویند...» برخی مسیحیها میگویند حضرت عیسی فرمود: «اگر کسی در این گوش من زد، چهکار میکنم؟» بفرمایید! خدا رحمت کند حضرت امام (رضواناللهعلیه) میفرمود: «اگر حضرت مسیح اینجور بود، پس چرا به صلیب کشیدنش؟» حضرت مسیح (را) اینها اشتباه گرفتند. در آیه قرآن هم آمده (که) میخواستند مسیح را بکشند (ولی نکشتند). یکی از حواریون حضرت مسیح که شکل حضرت مسیح بود، او را گرفتند (و) به صلیب کشیدند. حضرت مسیح زنده ماند (زمانی) که میخواستند بکشندش.
شما در برابر دشمن بایستید. اگر شما اهل صبر باشید، مقاوم باشید... (آیه میگوید:) «صابرون! اگر در میدان جنگ آمدید، روبروی دشمن ایستادید...» (دشمن) دستاندازی میکند به حقوق شما، تجاوز میکند به زمین و ناموس شما. اگر روبرو میایستادی، (اگر) بیست نفر بودید، من شما را غلبه میدهم به دویست نفر. در (علم) جنگ، فرمولهای جنگی میگویند که آقا یک نفر به سه نفر (باید بجنگد)؛ هر سرباز وقتی دید روبرویاش سه نفر دشمن است، برود به میدان جنگ بجنگد. ولی قرآن میفرماید: «یک نفر به ده نفر!» اگر شما اهل صبر بودید، در میدان آمدید، یک نفر (از شما) ایستاد، (و) ده نفر (از آنها) بودند، شما غلبه میکنید.
حالا حضرت امام (ره) فرمود: «سیصد میلیون مسلمان داریم، پنج میلیون صهیونیست! ذلت از این بالاتر؟ که این پنج میلیون (نفر) دارد بر سیصد میلیون (نفر) حکومت میکند؟ ذلت از این بالاتر؟ هر غلطی دلشان بخواهد میکنند! نکبت از این بالاتر؟» حضرت امام (ره) فرمود: «اگر هر مسلمان یک سطل آب...» شنیدید این را دیگر؟ خیلی معروف است: «هر مسلمان یک سطل آب دستش بگیرد و بریزد به روی اسرائیل، اینها را آب میبرد.» قرآن میفرماید: «اگر یک نفر از شما بایستد، بر ده نفر از آنها غلبه میکند.» (پس) پنج میلیون صهیونیست در (مقابل) سیصد میلیون مسلمان (چه جایگاهی) دارد؟
ما فردا انشاءالله با قدرت میآییم. (این) شعار نیست؛ اخبار ۲۱ نیست! اینها (که میگویم، حقیقت است). اگر راهپیمایی کردی... در سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲ (که میفرماید:) «ولا یطؤون موطئًا یغیظ الکفار إلا کتب لهم به عمل صالح»، (این یعنی) اگر یک گامی برداشتی که کفار لجشان در آمد، من به این گام تو، عمل صالح میدهم. راهپیمایی ما هر قدمش یک عمل صالح است.
روزی که شب، شب قدر بوده، در روایت دارد خود آن روز (هم) معادل شب قدر (است). همینطور که الان امشب «خیر من الف شهر» (است)، فردا هم «خیر من الف شهر» است. عمل صالح امشب چقدر ارزش دارد؛ عمل صالح فردا هم همینقدر ارزش دارد، ارزش دارد.
ما از اهل بیت یاد گرفتیم اگر هم قرار است صبر بکنیم، وقتی صبر میکنیم که زیر بار زور نرویم؛ مثل اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)، مثل فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها). فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) چهکار کرد؟ (آیا) همان اول که (به ایشان) گفتند «خلافت امیرالمومنین (علیهالسلام) و ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را (کنار بگذار و) در خانه بنشین، صبر میکنم!» اینجور صبر کرد؟ خیر! در میدان آمد، حرف زد، از آبرویش مایه گذاشت برای امیرالمومنین (علیهالسلام). شوخی نیست آقایان عزیزان! با آن حال فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، با آن بدن مجروح، با آن بدن ناتوان، که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «آنقدر بدن مادر ما فاطمه (سلاماللهعلیها) نحیف شد که استخوانهای دنده مادر ما (از لاغری) پیدا بود!»
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به امیرالمومنین (علیهالسلام) عرض کرد: «علی جان! مرا سوار شتر کن، ببر در خانه مهاجرین و انصار.» شبها امیرالمومنین (علیهالسلام) بعد نماز عشا، شتر را آماده میکرد؛ فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را با آن حالت بیماری سوار شتر میکرد. (آری) شب قدر، شب فاطمه زهراست! لیلة القدر، فاطمه زهراست! امشب باید (متوسل شویم) به فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها).
امیرالمومنین (علیهالسلام) فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را سوار بر شتر میکرد. (ایشان) تکتک خانهها را در میزد؛ میآمدند پشت در: «(شما که) در غدیر خم با این آقا بیعت کردی، چرا زیر بیعت (زدی)؟» یکییکی آمد، در خانهها را زد، حجت را تمام کرد. دید کسی برای کمک به امیرالمومنین (علیهالسلام) نیامد! (امیرالمومنین) آنقدر در غربت قرار گرفت. فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) عرض کرد: «علی جان! هم من از این مردم خسته شدم، هم این مردم. از وقتی من از دنیا رفتم، نگذار کسی از قبر من باخبر شود. یا علی! کفّنی باللیل، غسلّنی باللیل، کفّنی باللیل.» (یعنی) «مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن.» جانها فدای غربت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)!
چه دردها و چه مصیبتها که این خانم با آن شرافت و آن جایگاه تحمل نکرد! این خانم کجا، (مسلمانان) در کجا؟! ضربه در و دیوار کجا، تازیانه کجا، سیلی، چکمه و لگد کجا؟! یا صاحب الزمان! امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «از آن ضربه تازیانهای که قنفذ نامرد به مادر ما زد، یکجوری بازوی مادر ما ورم کرد؛ «کأنه الدملج» (یعنی) یکجوری بازوی مادر ما ورم کرد، انگار به بازوی مبارک (ایشان) بازوبند بسته بودند؛ اینجور متورم شد بازوی نازنین (مادر ما).»
لذا گفتند: «شبی که امیرالمومنین (علیهالسلام) فاطمه (سلاماللهعلیها) را در تاریکی مشغول غسل دادن بود، به سفارش فاطمه، (غسل) از روی پیراهن (بود).» فاطمه (سلاماللهعلیها) عرض کرد: «علی جانم! پیراهن تمیز تنم کردهام، از روی پیراهن مرا غسل بده؛ از روی پیراهن!» (سخنران ادامه میدهد:) «گفتم: یک وقت دیدم امیرالمومنین (علیهالسلام)... (سَرش را) به دیوار (زد!)» (فاطمه گفت:) «علی جان، (چه شد؟)» (امیرالمومنین) فرمود: «دستم رسید (و به) بازوی ورمکرده (تو)!»
جلسات مرتبط

جلسه یک : صبر؛ کلید قدرت در زندگی
صبر رمز قدرت

جلسه دو : بلوغ شخصیتی در نگاه اسلام و روانشناسی
صبر رمز قدرت