راهکار قرآن برای نجات از عذاب
جهاد مالی و جانی در شب قدر
سیره عبادی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در رمضان
جایگاه دعای جوشن کبیر در ماه رمضان
حضرت مسیح (علیهالسلام) و ضرورت یاران الهی
اختیارات بینظیر حضرت مسیح (علیهالسلام) در قرآن
یدالله و مفهوم یار در حکومت حق
صبر انقلابی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
نفرین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر کوفیان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد.
دعایی که امشب بیش از صد بار شاید تکرار کردید، «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ»، یا عتیقه دیگری بر زبان جاری کردید، محورش این است که ما از عذاب و آتش نجات یابیم؛ چه عذاب دنیوی، چه عذاب گرفتاریها و مصیبتها و ابتلائات.
قرآن کریم یک راهکار ویژهای نشان داده برای رهایی از این عذاب که هم رهایی باشد (یعنی دفع ضرر باشد)، هم جلب منفعت؛ هم آدم چیزی گیرش بیاید، هم از این ضرر خلاص شود. آیات سوره مبارکه [صف]، در شرایطی بسیار دلنشین، پیغمبر اکرم هر شب تلاوت میکردند، جزو سور مصبّحات بوده که حضرت هر شب مسبّحات را تلاوت میفرمودند.
[آیه میفرماید:] «مگر نمیخواهید من به شما یک تجارتی نشان بدهم که شما را از عذاب الیم نجات دهد؟» هم تجارت باشد، [هم] کاسب شوید و چیزی گیرتان بیاید، هم جلب منفعت باشد، هم دفع ضرر. [قرآن] راهکاری را نشان میدهد. به نظرم این راهکار خوب است که وارد ادبیات گفتگوی ما در شبهای قدر بشود. فضای معنویت را گاهی فارغ از این مسائل میبینیم. راهکارش چیست؟ خدای متعال میخواهد راهکار نشان دهد برای مغفرت، برای دفع عذاب. به نظر شما چه میفرماید در این آیه؟
«دعای جوشن کبیر بخوانید، قرآن به سر بگیرید، توسل کنید، مناجات کنید.» البته همه اینها خوب است. [اما آیه میفرماید:] «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ.» (یعنی) جهاد کنید در راه خدا با مالتان و جانتان. جهاد با مال باعث مغفرت [است]. ما در شبهای قدر چقدر جهاد با مال داریم؟ چرا ادبیاتش بینمان هست، گفتمانش هست، فرهنگش هست؟ اینجور کارها وقت شب قدر، البته شب بیستویکم، بحث رسیدگی به ایتام و اینها، الحمدلله [هست]. یا ارزاقی که برای مستمندان تهیه میشود و توزیع میشود شبهای قدر، الحمدلله این هم هست. جهاد با جان: امیرالمؤمنین بسیاری از جنگهایش در ماه رمضان بوده؛ جنگ بدر در ماه رمضان بوده؛ جنگ صفین که روزهای پایانی امیرالمؤمنین [بود]، بعد از این جنگ بود که همین ماه رمضان بود، به ماه رمضان کشیده شد. بسیاری از جنگها در ماه رمضان بوده.
شبهای قدر، یک وقتی من مخصوصاً رفتم تحقیق کردم: دوران امیرالمؤمنین مراسمهای شب قدرشان چه شکلی بوده؟ امیرالمؤمنین مسجد داشتند، مسجد کوفه دوران حکومتشان هم بوده. مسجد کوفه هم که مرکز حکومت بوده، منطقه هم که منطقهای بوده که حکومت دست شیعه بوده، این مردم هم که عمدتاً شیعه بودند، مانعی نبوده برای اینجور مراسمها. بهویژه من روی شب نوزدهم رفتم کار کردم که خب مثلاً امیرالمؤمنین شب ۱۹ ماه رمضان چهکار کردند؟ مثلاً وقتی حضرت رفتند، مردم داشتند دعای جوشن میخواندند و دیگر آخرش بود. گفتند: «آقا بیا، قرآن پسرم [را] شما بگیر.» تبرّکی [از] اهلبیت نقل نشد. چه شب قدر، چه غیر شب قدر، البته جزو اعمال هست. مخصوص شب قدر هم نیست. هر وقت که خواستی توسل کنی، این هدیه را بخوان [اشاره به دعای جوشن]. قرآن به سر بگیریم؛ اسامی را بگو، قسم. شب آزادسازی خرمشهر مثلاً قرآن به سر بگیری. خرمشهر هم وقت خاصی ندارد. [در مورد] دعای جوشن: دعای جوشن مال شب قدر نیست. دعای جوشن، آنی که وارد شده، شب اول ماه رمضان سفارش شده. [باید] در کل ماه رمضان سه بار این دعا را بخوانید. آیتم سنگینی که خلاصه کمرتان میشکند [نیست]. چهمان کلاً از اعمال شب قدر برای ما تلاوت آیاتی [و] سورههایی [است]؛ مثلاً سوره دخان، سوره روم، سوره شورا، سوره عنکبوت. اینها سفارش شده. گفتگوی علمی سفارش شده. اسباب مغفرت: جهاد با مال و جان. کسی مشغول جنگ باشد شب قدر، اسباب مغفرت یکیش جهاد است. جهاد با مال و جان، مغفرت میشود، باعث دخول در بهشت میشود، نصرت خدا را جلب میکند و «فتح قریب». [آیا] تا آخر (یعنی) آیا آخر سوره مبارکه صف، آیه عجیبی است؟ یک فکت تاریخی است، [یک] چین [برجستگی/ویژگی] در نوع خودش.
حضرت مسیح به اطرافیانش برگشت، گفت: «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ؟» [یعنی] انصارالله؛ یار خدا باشید. همانجور که مسیح به حواریون گفت: «کی یار من است برای یاری خدا؟» یک عده گفتند که: «نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ.» ما یار خودمان [هستیم]. شما مثل او باشید. [علامه] طباطبایی ذیل این آیه میفرمایند که یاری خدا، یاری همان رسول خداست؛ یاری جبهه و گفتمانی است که آن رسول [تشکیل داده است]. حضرت مسیح باید یک همچین درخواستی بکند. مذاکره علمیمان امشب پیرامون این مطلب باشد. حضرت مسیح، شما میدانید آیات قرآن در مورد محدوده اختیارات حضرت مسیح [چه میگوید]. قرآن در بین ابناء بشر، در مورد هیچکس اینجور صحبت [نکرده که] محدوده اختیاراتش زیاد باشد. محدوده اختیارات حضرت مسیح خیلی زیاد بوده؛ هیچ پیغمبری اینقدر اجازه نداشته؛ هر وقت دلش خواست، [با گل] پرنده درست میکرد، پرنده جان میگرفت، روح [را] میگرفت. یا مثلاً مردهای که ازش روح رفته، روح برگردد؛ به چیزی که اصلاً روح نداشت، روح میداد. حضرت ابراهیم تازه اینقدر اختیارات داشت پرندهها را گرفت، سر برید، آنهایی که خودش کشته [بود]. حضرت مسیح پرنده [از] مجسمه درست میکرد، میدمید، پرنده [میشد]. محدوده اختیارات در قرآن بینظیر است. مریضیهای مختلف را درمان میکرد، [وَيُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ]. [بعد میگوید:] «ذخیره کردیم، بهتان خبر میدهم. مؤمنین، ببخشید!» حضرت مسیح با این همه محدوده اختیارات، برای چه میگوید: «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ؟» من احساس خطر کردم؛ جبهه کفر دارد [و] تاثیرگذاری دارد در بین مردم، اثر دارد، دارد کار میکند. سؤال خوبی است یا نه؟ محدوده اختیارات حضرت مسیح خیلی زیاد است؛ ولی آنقدری نیست که تنهایی کار کند، احتیاج به یار دارد. این خیلی جالب است. حضرت مسیح آدم میخواهد پای کارش؛ آدم نداشته باشد، از بنیاسرائیل شکست میخورد، از یهودیها شکست میخورد. چهارچوب دارد، یک سازمان دارد؛ این یک سازمان دیگر است.
محدوده قدرت امیرالمؤمنین همینطور بود. بعد میدانید اشکالاتی هم که میکردند، همین بود دیگر؛ تمسخر میکردند: مرده زنده میکرد، دست قطعشده برمیگرداند. خودش دست را قطع میکرد، دوباره دست را برمیگرداند! فوقالعادهای که از امیرالمؤمنین نقل شده، بسیار معتبر است. زیر بار این حرف باید بروم؟ یک حرف غلط [است]. یک دفعه [کسی] میآمد [و] حضرت فرمود: «من آدم ندارم، میخواهم با این مواجه بشوم.» به شریح قاضی فرمود که: «آقای شریح! تو ببین، هم پیر شدی [هم] خرفت شدی، پسرت هم اختلاس کرده، جایت اینجا نیست. ولی نمیتوانم برت دارم.» نماز تراویح میخواندند شبهای ماه رمضان. اینها را شنیدید یا نه؟ فقط [نقل] از قدرت امیرالمؤمنین [بود]. خیلی [درباره بیتالمال] فرمود: «من اگر برگردم به حکومت، بیتالمال اگر رفته باشد توی کابین زنهایتان، بیرون میآورم.» دیدید که با حرارت هم میگفتند: «مهریه زنها را از بیتالمال درآورد.» بفرمایید! [این] یکدانه شدن ندارد که؛ بزن برو [به کسی هم نگویید]! به خودِ مسیح هم میگویند: «بیا کمک!» نماز تراویح میخواندند. امیرالمؤمنین به حکومت رسیده، دولت اسلام است، دولت امیرالمؤمنین است. بدعت نماز مستحبی شبهای ماه رمضان نیمهشب که میشود، به بدعت جماعت نماز میخواندند. امیرالمؤمنین فرمود که: «نماز تعطیل [است]، اسلام به خطر افتاد. نمازمان را دارند از ما [میگیرند]. آقا! بدعت است. بزن [و] برو دیگر. تو که شمشیرت ماشاءالله برنده است، عمرو بن عبدوَد را از پا انداختی.» [اما] آدم میخواهد، این [کار] آدم میخواهد، یار میخواهد، کمک میخواهد. گفتگو میخواهد، استدلال میخواهد، تبیین میخواهد. حرف بزند، باید قانعش کند. ببینید، مردم باید قانع بشوند؛ نمیشود با شمشیر. دیگر از اینجا به بعد با "فوت" دیگر نیست. [باید] تحویل بدهیم. خیلی مختصر و مفید. امشب امیرالمؤمنین میفرماید چرا من خانهنشین شدم؟ صبر انقلابی. صبر انقلابی که شنیدید، این است. فرمولش اینجاست.
میفرماید که: «وتفق ارتعی بین ان اصول جزا.» در خطبه [میفرماید:] «در شرایطی قرار گرفتم [و] دیدم دو تا راه در پیش دارم.» [این] خدای بلاغت است دیگر. [آن جمله که فرمود:] «یَدٌ جَذَّابٌ» [بود]. نمیدانم دوستان عربزبانمان هم هستند توی جلسه. [منظورش این بود:] «دستی که کندند، کنده شده بود.» [یعنی آن دست،] «یَدٌ جَذَّابٌ» بود. فرمود: «میتوانستم حمله کنم، ولی دستم، دستی بود که کنده بودنش.» [یعنی آن دست،] «یَدٌ جَذَّابٌ» بود. صبر میکردم، خون دل میخوردم. یا باید حمله میکردم؛ اگر حمله میکردم، دست نداشتم. «یَدُاللَّه!» یا امیرالمؤمنین، فدای تو بشوم! من دیگر دست نداشتم. یدالله، یدالله [بدون یار] نیست. [یک نفر] مخالف امیرالمؤمنین بود. بهش گفتند که کنار کعبه جوانی حرام انجام داده [بود]. امیرالمؤمنین زده [بود] توی گوشش. این مخالف علی بود. برگشت گفتش که: «زده توی گوشت؟ چشم خدا دیدتت، دست خدا زده توی گوشت.» آنها میدانستند یدالله [یعنی چه]. بعد فرمود: «من میخواستم برای حق قیام کنم، [اما] دست نداشتم. دست [یعنی] ناصر.» «یَدُاللَّه» با آدمی که پای کار میآید [متحقق میشود]. «یَدُاللَّه» اینجا، ما [همان] عمّار، یدالله [همان] مقداد، یدالله [همان] سلمان. اینها دستند. با اینها میشود کار کرد. اینها نبودند. قیام الحجه به وجود ناصر [است]. آنی که حجت میآورد، ناصر است، یار است، حجت را تمام میکند. اگر یار بود، من قیام نکردم [و] توی خانه نشستم. آن موقع من محکومم. موضع گرفت. ولی تا قبلش با هم بیشتر صحبت کنیم. مظلوم و مقتدر! عجیب است دیگر. هم مظلوم است، هم مقتدر. هیچکس در قدرت، در مظلومیت به او نمیرسد. رمز و رموز و پیچیدگیهایی دارد. یک بخشش همین نداشتن [یار] بود.
فرمود: «دوست دارم ده تا از شما [بدهم]، یکی از مردم شام [بگیرم].» رهبر شما حرف خدا را میزند، شما معصیتش میکنید. رهبر آنها... ایام من [در] سخنرانی ماه رمضان آخر [بود]. فرمود: «مردم! دیگر من از شما خسته شدم، شما هم از من خسته شدید.» فرمود: «صبح بعد [از] نماز صبح، خواب بر چشم من غلبه کرد. رسولالله را در خواب دیدم. به برادرم رسولالله عرض کردم که: یا رسولالله! دیگر از اینها خسته [شدم]، نفرینشان [کن].» من هم نفرین کردم. نفرینم چه بود؟ «خدایا! علی را از اینها بگیر، یکی مثل خودشان بگذار!» سحر [بود که] شمشیر ملجم فرود آمد. خلاصِ راحت! آیا گشایشِ راحت؟ برخی گفتند: «این عرض روضه من باشد و حرف ما تمام.»
برخی گفتند: «امیرالمؤمنین وارد مسجد [شدند]. امشب ابنملجم [همانجا] خوابیده بود.» نقل تاریخ این است: امیرالمؤمنین آمدند کنار ابنملجم، بیدارش کردند. «خواب در مسجد مکروه [است].» شاید حرف امیرالمؤمنین این بود: «پاشو، دیگر من خسته شدم. پاشو، دیگر من بیتابم؛ بیتاب رفتن. پاشو، من مشتاق دیدن فاطمهام. سی سال این دوری را تحمل کرد [و] این غم را به جان خرید [و] دیگر تاب ندارم. بگذار [این] لحظه آخر [باشد].» این بچهها که گریه میکردند، فرمود: «عزیزان من، گریه نکنید! مادر شما از بهشت به استقبال من آمده است. رسولالله به استقبال من [آمده است]. من دارم خلاص میشوم.»