امیرالمؤمنین: من شما را برای خدا میخواهم
نقد تند علی (علیهالسلام) به مردم زمانه خود
مقایسه مدل حکومت پیامبر و شیخین
استدلال و اقناع؛ ابزار اصلی حکومت علوی
سامری امت و فتنه تحکیم در صفین
تقسیمبندی مردم در خطبه ۳۲ نهجالبلاغه
خطبه کمیل و دستهبندی هشتگانه انسانها
شب قدر؛ لحظه اتصال به قلب امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه)
غربت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) پس از غدیر
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری. وَلَ دو جلسه قبل نیاز به یک گفتگوی بیشتر بود که با هم به اتمام برسانیم. این بود که نقش مردم در حکومت امیرالمؤمنین چطور بود؟ و نقد امیرالمؤمنین در برابر این نقش؛ نقش مردم و نقد امیرالمؤمنین. حضرت از چه چیزهایی گلایه داشت؟ چه چیزهایی را لازم داشت؟ این مدل ولایت امیرالمؤمنین، مدلی است که چه ارکانی دارد؟ چه چیزهایی را لازم [داشت]؟ مردم کجای ماجرا [بودند]؟ گفتگو کردیم. امشب انشاءالله کمی بیشتر صحبت کنیم و بحث را... گلایههای امیرالمؤمنین را میدانید خیلی زیاد است.
مرحوم آیتالله شیخ محمدتقی شوشتری، علامه تُستَری، ۱۰ جلد کتاب دارد. «بهجالبلاغه» – عذر میخواهم – موضوع را مفصلی درآورده که امیرالمؤمنین نقدهایی که نسبت به مردم داشت، ۱۰-۱۱ تا خطبه بود. اینها را از کلمات امیرالمؤمنین بیرون کشیدهاند. ایشان خیلی مطالب ارزشمند و آثار خوبی دارد. برخیاش چاپ شده، برخی... «روزگار ستمگر، زمانه ناسپاس» این از آثار ایشان است و آثار متعدد ایشان، آثار خوبی است. توفیق شد در نوجوانی آشنا شدیم و یکپارچه آثار ایشان را سر کشیدیم. تقریباً قبل از ۱۸ سالگی به لطف خدا اولین مسائل را با یک ذهن کنجکاوانه و دقیقی بررسی میکند.
مباحث مربوط به مشکلات حکومت دینی، مشکلات امیرالمؤمنین، درخواستهای امیرالمؤمنین، توقعات امیرالمؤمنین: چه کسانی اجابت نشدند؟ چه چیزهایی را امیرالمؤمنین لازم داشت؟
عصای خوبی است. مثلاً امیرالمؤمنین میفرماید که در یک خطبه بسیار کوتاه نهجالبلاغه، خطبه دو خطی نهجالبلاغه است، معلوم میشود که امیرالمؤمنین گاهی با مردم خیلی کوتاه صحبت میکرده. صحبت کوتاه، بیشتر حمله میکند به مردم. خیلی عجیب! در جبهه باطل، معاویه هدفش با مردم یکی است. مردم، معاویه را به خاطر پول میخواهند، معاویه هم مردم را به خاطر پول. «اُریدُکم لله و تریدوننی لأنفسکم.» من شما را به خاطر خدا میخواهم، شما من را به خاطر خودتان میخواهید. همجهت نیستیم با هم، همافق نیستیم. من را بر خودتان کمک کنید.
دردهای امیرالمؤمنین، غصههای امیرالمؤمنین: امیرالمؤمنین مردم را به کار بکشد. من میدانم با شمشیر میشود شما را به جلو آورد، با شمشیر میشود شما را روی پا نگه داشت. من اینجوری نیستم که به قیمت جهنم رفتن خودم، شما را به بهشت ببرم. نازل کردیم کتاب، نازل کردیم قرآن، فرستادیم برای اینکه مردم روی پا بایستند. مردم را کسی ببرد با چشمبندی و تردستی و اینها نیست. گول زدن وعده هم میشود داد. مفاصل را میسنجیم، ببینیم که حالا ما اینجا یک وعده دروغی هم میدهیم ولی کار دستمان چه جور میشود.
امیرالمؤمنین وقتی خلافت به او عرضه شد، بعد از خلیفه سوم، تعهد داد چه مدل خلافت؟ مدل پیغمبر. شنیدید اینها را دیگر، معروف است، یادآوریاش برکت دارد. مدل حکومت پیغمبر و مدل خلافت شیخین؛ خلیفه اول و دوم. آن مدل خلافت قبل از اینکه به خلیفه سوم برسیم؛ حکومت پیغمبر، به وسیله پیغمبر و مدل شیخین عمل به حکومت رسید. بسیاری از چیزهایی را که شیخین تصویب کرده بودند، تصویب کرد.
استاد شیخ مفید در «کشف الغمه» اینها را آورده. اشکال ندارد. یعنی چه؟ سیاست خیلی ریزهکاری دارد، نه! ولایت خیلی ریزهکاری دارد. فاطمه زهرا فرمود: «اگر شما شتر خلافت را به علی بسپارید، یک جوری این شتر خلافت را تا آبشخور میبرد، پوزه این شتر زخم نمیشود. دست دیگران باشد، این شتر زخمی میشود.»
در خطبه شقشقیه امیرالمؤمنین فرمود: «دیدید شتر را به یکی دیگر سپردید؟ این شتر را چه کرد؟ تکهتکه کرد، به زور میبرد و شما سرکوب شدن، عقدهای بار آمدن، دیکتاتور بار آمدن.» یاران پیغمبر، یاران درجه یک پیغمبر، قرآن را نکات حاشیه پیغمبر میگفتند. نکات حاشیه قرآن و پیغمبر میگفتند. بعضی از اینها را گرفتند رسماً تو دارالعم...
شتر رم کردن را نباید آرامش کرد! این مدل امیرالمؤمنین: مردم را باید بیاورد با استدلال. مردم باید قانع بشوند. مردم باید روشن بشوند. گاهی بها و هزینه پرداخت میکند برای روشن شدن مردم. مذاکرات اینجور بود در دستگاه امیرالمؤمنین. پیشنهاد امیرالمؤمنین [و] مالک این بود که مذاکرهای در کار نبود. دست برتر با ماست. به چادر معاویه رسیدیم، کار تمام است. کدام پناهنده به قرآن؟ چرا پناهنده به قرآن؟ باید بجنگیم! قانع نیستی، که روشن نیست. حالا تا قبلش عماری هست، کمک میکند. اینجا عمار هم شهید شده.
حضرت [اینجا به افراد دیگر] لازم دارد؛ [نه] اینجور آدمهایی [که] فقط شمشیر کشیدن و بیانیه دادن و فحش دادن و توییت، کامنت، فحش گذاشتن [بلدند. و کسانی که میگویند:] «پدر و پدربزرگ و ننه و ننهبزرگ و همه را بیاوریم جلو چشم طرف، حالیاش بشود که نباید روبروی هدایت بایستد.»
آزادیخواهی مبتکرش امیرالمؤمنین است. نیاز ولایت به اینهاست: «بنشینید حرف بزنید، با هم گفتگو کنید، راه بیفتد.» اینها واقعاً خیانت میکنند، چه بدانند، چه ندانند. فضا ملتهب باشد، هیجانات به تصمیم رسد. صحبت بکنند. هر تیمی، بالاخره هر جناحی، هر گروهی استدلالی دارد، یک نظری دارد، حرفی دارد. تلویزیون شکاف شروع بشود، مردم دو تکه بشوند جلو دوربین. بعد ماجرای مار پیش بیاید، کدامش مار است؟ یادتان است دیگر؟ ملا نصرالدین کاری که کرده بود، شکل مار را کشیده بود.
منطقه علی، منطقه علی استقلال برهان میخواهد، مردم بصیرت. یعنی این پروتکل اجرایی، یک مانیفست است، این اساسنامه است. «هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرة.» علامه طباطبایی ذیل این آیه تفسیر فوقالعادهای مطرح میکند: «من با چشم باز میبرم سمت خدا، باید چشمت را باز کنی. تردستی ندارم، چشمبندی ندارم. اهدافم این است.»
خیلی ظرافت. مذاکرات چی شد؟ شمشیر تو دستش، الان میرود آنجا سر و صدا میکند. کتکهای جنگ... «عبدالله اشعث، سامری. و هادی الامه، قیس بن عبدالله اشعری، شعار [میدهد]. و سامری امت موسی، «لَا مِسَاسَ» [میگوید] و شعارها: «لَا قِتَال.»»
سامری امت پیغمبر، «لکل امة سامریون»، هر امتی سامری دارد. سامری امت موسی، آن سامری معروف بود. شوهرش هم «لَا مِسَاسَ». آیه قرآن آمده: «لَا مِسَاسَ». تب جدید سامری امت پیغمبر [این است:] «خرمشهر که رفت، بس است دیگر! حالا باید آبادان، [و] آنها همه برود تا به نتیجه برسد که جنگی؟ خرمشهر رفت، بس است دیگر! بیایند صلح کنیم. آنها مال خرمشهر، مال آنها استان آبادان [است]، خودشان عربستان صغیر.»
گرفتیم. سیم خاردار نداشتیم در جنگ. سیم خاردار نداشتیم! کتاب دعا را خواندید دیگر؟ یک دختربچه، «سیدزهرا حسینی»، وایسا. صادق. خنده و گریه توأمان. خرمشهر و اینها. نگه داشتند ۱۴ ساله ۱۵ ساله، ایستاده. چه جور مقاومت کرد؟ سامریه! این دزد است، این منافق است. چه بگوید؟
رفت مذاکره کرد. به نتیجه رسید. نتیجهاش هم این بود: قرار شد بیایند با هم اعلام کنند نتیجه قرارداد ابوموسی و [کسی که] مذاکره کرده بودند. اعلام کن! نتیجهاش این بود که هم علی را از خلافت دربیاوریم هم معاویه را، سر فرد ثالث به نتیجه برسیم. فیلم امام علی را دیدی؟ آمد انگشترش را درآورد. «انگشتر را در میآورم، علی را از خلافت در میآورم.» [به این گمان که] علی و معاویه را از خلافت در [آورد.] آمد بالا اعلام کرد، گفتش که: «انگشتر از دست درآوردم، علی را از خلافت درآوردم.» [در حالی که] دستش که همانجور که انگشتر را دست کردم، معاویه را به خلافت منصوب کرد.
بزن زنگ! پذیرفتی مذاکره را و نتیجه مذاکره را؟ این هم محصول خودت و تیمت و همه اینها با هم. استغفار کن! پذیرفتم، [این] خواست مردم بود. [در حالی که] اجرایش وسط جنگ صفین [بود]. امیرالمؤمنین درگیر با اوست، نهروان راه افتاده و با اینها [باید] بجنگد.
زبان تند و تیز و غلظت ادبیات دینی، و آیا روایت کلام پیغمبر اشاره [به این] کردند؟ به خاطر همینها بود که امیرالمؤمنین قبر مبارکشان را مخفی نگه داشت؟ سگ گزنده، مرض هاری دارد. مسلمانند! در جنگ با اینها، حضرت احکام مسلمانان را [رعایت میکند]. بعد از من هم با اینها نجنگیدید. «طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَصَابَهُ» [این فرق دارد با کسی که] دنبال حق است، در مصداق حق اشتباه میکند، [او] مثل کسی نیست که دنبال باطل است و میداند این باطل است و دنبال همین هم هست.
فرصت میدهد مردم روشن بشوند، ببینند، بفهمند، ببینند چی به چی است. باطنها بروز پیدا کند، مجتبا بشود، چه خوبش، چه بدش. مظلومش معلوم بشود. به شدت مظلوم بودند، ولی مردم ظالم میشناختند. بعد مدتها معلوم شد. فرصت داد.
فرمود: «به خدا، والله قسم، من از اول راضی به ریاست جمهوری او نبودم. نه او، نه بازرگان، نه مرحوم منتظری.» منتظری که خیلی دیگر با امام قبل از رحلت [همراستا نبود]. [باید] اعلام کنید چه جریانهایی کار میکردند [که] آقای منتظری قائم مقام بشود؟ چه کسانی دنبال این بودند؟ امام رسماً به اینها گفت. آن شخص میگوید: «من آمدم به امام گفتم: امروز جلسه ویژه خبرگان داریم.» امام فرمود: «دستور کارتان چیست؟» گفت: «قائم مقامی.» [امام فرمود:] «طلب مرگ از خدا میکنم. خدا من را ببرد دیگر، [چون] زخم خیانت بازی میکردند.»
بعد از آن، [دوست ما] علی آقای خمینی [میگوید]: «دعا کن که خدا پدربزرگت را ببرد.» حال ظاهر. [میگفتند:] «سربرگهای رژیم پهلوی را برندارید! [چون] دستور انقلابی میدهند.» فیلم [بنیصدر] را دیدید دیگر؟ نمیشود [او را کنار گذاشت]. [بلکه] بنیصدر را لازم داریم. [او] بیاید، نشان بدهد [تا] ویژگیها معلوم بشود، [و] مردم قانع بشوند نسبت به رأیی که دادند. مردم مسئولیت رأیشان را باید بپذیرند. این خیلی نکته [مهمی است].
خواسته مردم حق است، نه! مردم را میشود فریب داد. مردم معصوم نیستند. مردم خوبند، مردم خوبند، مردم عالیاند. اینها اصلاً بحثی در آن نیست، ولی مردم را میشود فریب داد، با همه خوب بودن، با همه سالم بودن، با همه سالم بودن.
برایتان بخوانم که فرصت کم است. حضرت مردم خودش را نقد میکند. خطبه ۳۲ را ملاحظه بفرمایید: «أَصْبَحْنَا فِي زَمَانٍ عَنُودٍ وَ دَهْرٍ كَنُودٍ.» زمانه عنود و کنود است [یعنی زمانه ناسپاس است]. حضرت مردم را چهار قسمت تقسیم میکند؛ مردم، همین مردم پای سخنرانیشان: «ضعف شخصیتی دارید، بعضیهاتان ضعف تحلیلی دارید، بعضیهاتان وابستگیهای مادی و مالی و دنیوی دارید.» چهار دست [هستند]. یک تعداد کمی هم به درد من میخورند: [کسانی که دارای] فهمی آشکار، صبری شدید، [و] علم به مواضع حق [هستند]. [اما اینها] متهم به تندروی و افراطیگری و هزار تا کوفت و زهرمار کردن [میشوند]. اینها اصلاً متهم [هستند و] حرف نمیتوانند بزنند.
با قصد غربت مطالعه کنید. نماز جماعت [میآیند]. نماز قلغله است. روزه [میگیرند]. یک آدم قوی میخواهم، ایمان شدید میخواهد. «إلا و لا یملّ هذا العلم إلا أهل البصیرة و الصبر و العلم بمواضع الحق.» این سومی خیلی مهم است: اهل بصیرت، صبر، علم به مواضع حق.
خطبهای که با کمیل دارد، در نخلستان راه میرفت و «تَنَفُّسَ السُّعَدَاء». نفس عمیقی کشید. با یک حالت محزونی زد روی سینه فرمود: «ألا إنّی...» با ۸ دسته آدم مواجه بود. دستهبندی: بله، من آدم دیدم، این باهوش است، لقن، باهوش است ولی دنیاطلب است. حرفهایی که یاد بگیرد به نفع منافعش استفاده [میکند]. آدم دیدم ظرافتهای طلب حق را بلد نیست. بیتابی میکند. حرف حق را که بفهمد بیتابی میکند، سر و صدا یا ابزار میکند برای قدرتطلبی. ۸ مدل [آدم] میکند آدمها را.
یکی مثل تو را پیدا کردم: طهارت، با طهارت، سالم، پاک، وارسته. این آدم بیاید زیر علم [من]. «إِنَّ حَدیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ...» [این] روایات ماست. به خدا اینها [اگر] روایت مرسل باشد، [باید] عبدی باشد که خدا دل او را امتحان کرده. نشسته نپخته نباید آمد در کار.
به رفقای دانشگاه امام صادق میگفتم: «خوب گرفتند مثلاً شما را، یک گوشه جدایتان کردند که بسازند مثلاً لجستیک نظام باشد. اولین کارش خودسازی شدید، اخلاص خیلی بالایی میخواهد. یک طهارت بسیار بالایی میخواهد.» شب قدر میدهند، شب قدر است. شب قدر سوا میکنم آدمهایشان را. زلالاند. چقدر از خود فاصله؟ هوا است که نیست! فاصله میگیرد، دور میشود. اصلاً افقش فاصله میگیرد. این افق متصل شدن خیلی تویش مهم است. این یک فاصله از هوا میخواهد، متصل بشود شما. ما فکر میکنیم با استدلال و تحلیل و اینها حل میشود. این عرض بنده را داشته باشید، یادگار. آقا چقدر تحلیل سیاسی مثلاً بهش گفته بودند؟ چقدر اطلاعات سیاسی بهش داده بودند؟ چند تا مثلاً دوره بصیرتافزایی مثلاً برایش گذاشته بودند که این از آنجا که آمد اینجا با اینها آمد؟
یک لحظه در یک دوراهی قرار میگیرد، پا میگذارد روی نقض. ۲ ثانیه! این گوشیهایتان را دیدید؟ ساعت و تنظیمات و تاریخ و همه چیزش میریزد به هم. متصل به اینترنت که میشود، همه اتومات درست میشود. دیدی؟ جالب است. یک کانکتی دارد، یک اتصالی دارد. آن اتصالی که همه چی میزان میشود. متصل شد به نفس امام. اصلاً شب قدر، شب اتصال به نفس امام است. قلب نازنین حجت بن الحسن، شب اتصال به اوست. همه عالم برای تنظیم درست است. همافقی میفهمی. گوشی میخواهد، روشنی نداشت. آدم غربت فاطمه زهرا. شب بیست و سوم بعد از فاطمه زهرا. معطلتان نکنم، دو سه جمله غربت بیش از این [است].
بیایی تک تک در خانه مهاجرین و انصار را بزنیم. پهلوی شکسته، با سینه شکسته، با بازوی شکسته. «علی جان، من را سوار شتر کن.» شب بعد نماز عشا. نمیدانم چرا بعد نماز عشا میرفتم. ربطی به اینکه صورت مبارکش کبود بوده، دارد، ندارد؟ میخواهد صورت را بپوشاند. حجم بدن دیده نشود. میخواهد پهلوی شکسته فهمیده نشود. نمیدانم روز غدیر را فراموش کردی؟ چند روز قبل بیعت کردی؟ فردا صبح دم طلوع آفتاب میدان اصلی صبح میآمدند. بعد طلوع آفتاب دیدند سلمان و مقداد و ابوذر آمدهاند. عرض کرد: «علی جان، من از این مردم خسته شدم، ناامید شدم. دیگر راضی نیستم یک نفر از اینها از قبر من احدی از قبر من باخبر بشود.» الله اکبر!
چه گذشت بر امام مجتبی در آن شب؟ فرمود: «آستین به دهان بگیرید اگر خواستید گریه کنید.» این بچهها آستین به دهان گرفتند. امیرالمؤمنین غسل دادند فاطمه را. از یک آن دیدند امام مجتبی آستین از دهان رها کرده، هقهق فریاد میزند. این روضه را علامه حسنزاده میخواندند. امیرالمؤمنین فرمودند: «جانم عزیزم، تو پسر بزرگ منی. تو باید بچهها را آرام کنی. تو چرا بیش از همه گریه میکنی؟»
نازنین حضرت حجت بن الحسن [عجل الله فرجه الشریف]! بخشیده شدن گناهانمان، بخشیده شدن اموات، رقم خوردن بهترین تقدیرات برای ما، برای امت ما، برای ملتم، برای رهبر ما.