زنان نمونهی عالم
ماجرای معبد بزرگ عالم مسیحیت
هرچه میکشیم، از خودمان است.
دنیا صدها مرتبه بیشتر به حضرت زهرا س تشنه است تا امام حسین (ع)
تلاطم افتادن بین شیعه و سنی در ایام فاطمیه
متقاعد کردن اهل سنت با استدلال ممکن است نه دعوا!!
وقتی دشمن اسلام را معرفی میکند!
چرا حضرت فاطمه (س) ، عالم را در بر نمیگیرد؟
ماجرای بیت الاحزان
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
شب گذشته بحثی را خدمت عزیزان، درباره نقش حضرت زهرا سلاماللهعلیها در عالم اسلام، فراتر از عالم تشیع، شروع کردیم؛ نقش ماندگاری که ایشان ایفا کردند و همین امروز هم ایفا میکنند؛ به شرطی که مسلمین یکپارچه دست به دامن حضرت فاطمه سلاماللهعلیها باشند. حضرت زهرا برگبرنده عالم اسلام است. خب متأسفانه غیر از شیعه، خیلی کسی از این وجود نازنین استفاده نمیکند. با اینکه قبول دارند، علاقه دارند، ارادت دارند؛ ولی بهرهای برده نمیشود.
خب، هر مکتبی احتیاج به یک زن نمونه هم دارد. متأسفانه حضرت زهرا را کنار گذاشتند، برخی زنهای دیگر را عَلَم کردند؛ کسانی که خود پیغمبر از اینها رو برگردان بود. به شهادت برخی آیات قرآن، این زنها پیغمبر را اذیت هم میکردند. اینها رو سمبل کردند. فاطمه زهرا رفته به حاشیه. یک همچین زنی، یک همچین شخصیتی! خب غرضهای سیاسی تویش بوده. گاهی دیدند اگر بخواهند حول فاطمه زهرا جمع بشوند، انگار باید علی را هم قبول کنند. برخی آنقدر بغض امیرالمؤمنین را دارند که حتی حاضر نیستند به خاطر بغض علی، از فاطمه حرف بزنند.
حالا شما بغض علی دارید، علی کشته پدران شما را؛ فاطمه که دیگر کاری نکرده. فاطمه که محبوبترین شخص برای پیغمبر اکرم بود!
از غربتهای ماست؛ شما میبینید در کشوری مثل پرتغال، در شهری مثل لیسبون، حول و حوش شاید ۸۰ سال پیش اتفاقی میافتد؛ عالم مسیحیت منفجر میشود! در همان سالهایی که قبرستان بقیع به دست وهابیهای ملعون خراب میشد، در همان دوران، در شهری به اسم لیسبون، یک روستایی از این شهر، در کشور پرتغال، در منطقه اروپا، سه تا بچه، سه تا کودک، دو تا پسر و یک دختر –که یکیشان تا ۱۰ سال پیش تقریباً زنده بود و او هم از دنیا رفت– اتفاقی میافتد. یک اتفاق معنوی خاصی. شخصیتی را میبینند، خانمی را میبینند. مسیحی بودند این بچهها. سؤال میکنند: «خانم شما کی هستید؟ حضرت مریم هستید؟» میفرماید: «نه، من کسی هستم که مریم هم به من اقتدا میکند.»
میگویند: «شما اسمتان چیست؟»
به همان زبان خود این بچهها، ایشان به آنها میفرماید: «من فاطیما هستم.» (فاطمه.)
سه تا کودک در یک اتفاق معنوی، حضرت زهرا سلاماللهعلیها را میبینند؛ در یک شهر، در یک روستایی، در شهری از کشور پرتغال اروپا. آنجا میشود معبد مسیحیها. متأسفانه رویش مانور نمیدهند، این هم از مشکلات ماست. این شهر میشود معبد. سالیانه مسیحیها میآیند. حتی شما در دست مربیهای بزرگ فوتبال دنیا، تسبیحهایی که مخصوص معبد فاطیماست، را میبینید. این در بازی کنار زمین مینشیند، تسبیح دستش میچرخاند؛ تسبیحی که مال معبد فاطیماست. این مربی فوتبال نشسته، بچه شیعه ما نشسته دارد فوتبال نگاه میکند. نمیداند این مربی دارد با این تسبیح که میچرخاند، ابراز ارادت میکند به فاطمه.
این شهر میشود معبد بزرگ عالم مسیحیت. سالیانه هزاران نفر میآیند آنجا. این شهر تیم فوتبال راه میاندازد. این تیم فوتبال اسم حضرت زهرا را مینویسد، به همان زبان پرتغالی خودشان. تیمی که مال این شهر است، مال این معبد است، میرود فوتبال بازی میکند. هرچه درآمد دارد، میآید میدهد به معبد فاطیما. بعد در شهر مشهد ما، تیم فوتبالی راهاندازی میکنند به اسم ابومسلم، دشمن امام صادق! علمای مشهد «ابومسلم خراسانی»، کسی که ۶۰۰۰ تا شیعه را سر بریده. در فاتیما پرتغال تیم فوتبال راهاندازی میکنند، درآمدهای بازیشان را میدهند به معبد.
در مشهد امام رضا، تیم فوتبال راهاندازی میکنند، به نام دشمن اهل بیت! فاطمه زهرا که ظرفیت دارد عالم را متحول کند؛ یک همچین زنی!
استفاده کرده دشمن. شما ببینید الان در کشور ونزوئلا، یک سالی است این کشور آشوب است. ونزوئلا کجاست؟ آمریکای جنوبی، نزدیک آمریکا. رئیسجمهور قبلی از دنیا میرود، انتخاباتی میشود، رأیگیری میشود. شخصیتی رأی میآورد که آمریکاییها بهش علاقه ندارند، ازش بدشان میآید. فتنهای راه میاندازند در ونزوئلا. سرنگون میکنند با جنگ نرم. از چه چیزی استفاده میکنند؟ عکس یک دختری که در تظاهرات کشته شده. عکس جعلی از یک دختر جعلی. این را دست میگیرند: «دختر جوان در تظاهرات کشته شده، نمیگذاریم این خون روی زمین بماند.»
کشور ما؛ وقتی آمریکاییها میخواهند بیایند این کشور را دست بگیرند، چند تا شهید میسازند که همه اینها دخترند، کشتهشدند، مجهولند. عکس اینها را بین جوانها پخش میکنند. چرا؟ چون میدانند دختر جوان کشته شده، احساساتش به جوش میآید.
حالا یک دختر جوانی، دختر پیغمبر اکرم باشد، تنها دختر پیغمبر اکرم باشد، سیده نساء العامین باشد؛ آیا دنیا نباید تکان بخورد؟! چرا دنیا تکان نخورد؟ دشمن چیکار کرده؟
اومده جهت ضرب شمشیر را عوض کرده. به جای اینکه با فاطمه زهرا بایستیم روبروی سران کفر، بنده خدای بیچاره دعوا را برگردانده. ایام فاطمیه به جای اینکه دنیا تکان بخورد، بین شیعه و سنی تکان میخورد. مناطقی که شیعه و سنی با همند، ایام فاطمیه به تلاطم می رسند.
دشمن حرفهای عمل میکند. چهار تا شیعه جاهل و نادانم بین ما؛ همیشه به جای اینکه از این ابزار استفاده بکنیم، دنیا را تکان بدهیم –از این ابزاری که خود اهل سنت قبول دارند، پای روضه حضرت زهرا گریه میکنند، گاهی نذری پخش میکنند– دستشان در دست اهل سنت روبروی دنیا بایستند، بگویند ما یک همچین زنی داریم! به جای عکس زن و دختر شهیدی که اصلاً فاطمه زهرا نیست.
ما نمیتوانیم دنیا را متحول کنیم. چرا؟ چون جوان شیعه نادان ما، بر اثر احساسات پرشوری که دارد، ایام فاطمیه، همه ضرب شمشیرش به اینهاست. شما میدانید دنیا چقدر تشنه فاطمه زهراست؟ زن معنا ندارد در دنیا، زن کالاست. دنیا باخبر شود نگاه اسلامش به زن چیست، فاطمه زهرا کیست، زنهای عالم ساکت میمانند. «فاطمه زهرا داری، حق نداری شمشیر به من بکشی.»
بشوی مجالس فاطمیه، سخنران و مداح شروع میکند تحریک کردن این عواطف جوانها. آدم بنده خدای مستضعف اهل سنت -البته ما با اهل سنت اختلاف فکری خیلی داریم- کتککاری، فحش و دریوری! با استدلال پدرکشتهها بیشتر میشود. مرز پاکستان، اتوبوس وارد کشور پاکستان میشود، میریزند همه را از تن جدا میکنند، دستها را قطع میکنند، پاها را...
عقاید اهل سنت را توهین میکند. حساس باشیم، مراقب باشیم. در همین مشهد وحدت داشته باشیم. امام رضا عشق فاطمه را میاندازد در وجودش. با عشق فاطمه، فاطمه زهرا عالم را میگیرد؛ وگرنه اگر فاطمه زهرا عالم را میگرفت، اهل سنت هم ساکت نمیماندند، اهل سنت هم داد میزدند: «چرا در کوچه بنیهاشم توسط وهابیها خراب میشود؟» خانه حضرت زهرا را اینجور محاصره کردند. کسی سمت خانه حضرت زهرا میرود، با مشت میزنند، پرتش میکنند کنار.
اگر ما فاطمه زهرا را به عالم معرفی کرده بودیم، اهل سنت هم مجبور میشدند حمایت کنند. فرقهای کردیم، فاطمه زهرا این وسط گم شده. خیلی حرف داریم با مردم عالم. با فاطمه زهرا خیلی حرف داریم.
فاطمه زهرا شخصیت بعد از پیغمبر اکرم است. اسلام را وقتی میزنی در سایتهای اینترنتی، سر بریده در حال آدم کشتن. الان که در سوریه این نادانهای مزدور وهابی جیگر آدم را زندهزنده میکشند. داغِ داغ جیگرش را در میآورند به دهن میکشند. بعد این عکسها در میآید. یک جوان مسیحی میخواهد در دنیا ببیند اسلام چیست، میزند اسلام. اول از همه یک عکسی میآید که یک آدمی دارد... حضرت زهرا برای اینها بگوییم. وقتی میبیند همش خون و خونریزی، آدمکشی است. آن دارد سر یکی دیگر را میبرد، این هم دارد در سر خودش میزند.
فاطمه زهرا کسی بود که از سر شب تا صبح همین همسایههای نامردش را دعا میکرد. امام حسن مجتبی میفرماید: «شب جمعه بود، دیدم از اذان مغرب مادرم مشغول دعا شد، تا اذان صبح.» فرمود: «یا بلند، الجار ثم الدار. اول همسایه، بعد خودت.»
کدام همسایه؟ فاطمه زهرا تک و تنهاست. در کوچهای که فاطمه زهراست. حیف از این فاطمه زهرا که اینقدر غریب مانده!
فاطمه، همین همسایهها آمدند گفتند: «علی! از صدای گریه فاطمه خسته شدیم.» کدام گریهها؟ همان گریهای که در گریههایش برای همسایهها دعا میکرد. «علی! به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز، دیگر طاقت صدای گریهاش را نداریم.»
امیرالمؤمنین به فاطمه زهرا فرمود: «فاطمه جان خسته شدیم.» عرض کرد: «علی جان! میشود در قبرستان بقیع برای من یک جایی درست کنی؟ من بروم آنجا بنشینم.»
امیرالمؤمنین آمد پشت دیوار مطهری که الان برای چهار امام ماست، آنجا یک جایی درست کرد به اسم «بیت الأحزان». دو تا نخل گذاشت، یک حصیری رویش انداخت. روزها که میشد فاطمه زهرا دست حسنین را میگرفت، از شهر خارج میشد که مردم اذیت نشوند. آنجا گریه میکرد. همینش را هم تحمل نکردند. یک روز آمد دید حصیر را کندند، نخلها را از جا کندند، بیت الأحزانش را خراب کردند. مجبور شد در خانه بیاید دوباره فاطمه زهرا گریه کند. ولی این بار دیگر وقتی گریه میکرد، به جای دعا برای همسایهها میگفت: «خدایا! دیگر این همسایههایم از دست من راحت شوند، از صدای من راحت شوند.»
این شبهای آخر فاطمه زهراست. دیگر صدایی از خانه علی بلند نمیشود. دیگر جانی به تن فاطمه نمانده که بخواهد بلندبلند گریه کند.
سلام علیک یا فاطمه الزهرا یا سیده نساء العالمین.
این شبها دیگر دارد کارهایش را میکند. برای یکییکی همه چیز آماده میکند. آمادگی کرد. کفنش را سفارش. یکییکی یک سفارش جدا به فضه، جدا به زینب، یک سفارش جدا به امیرالمؤمنین.
دیگر وقت خداحافظی فاطمه از مردم مدینه. دیگر از این صدای گریه راحت... لحظات امیرالمؤمنین. یکییکی: «علی جان! من را شبانه غسلم بده. شبانه کفنم کن. شبانه به من نماز بخوان. شبانه دفنم کن. وقتی هم دفنم کردی، کنار قبرم بنشین، با من انس بگیر. زود من را رها نکن.
علی جان! دوست ندارم بعد از من به تو سخت بگذرد. خیلی تنها نمانی. سریع بعد از من ازدواج کن.» حتی معرفی کرد مورد مناسبی را: «علی جان! با او ازدواج کن بعد از من. ولی فاطمه را فراموش نکن. علی! وقتی ازدواج کردی، یتیمان من را فراموش نکن. یک روز برای همسرت بگذار، یک روز برای یتیمان من.»
آخه دیگر خیلی بیکس و کار. پیغمبر فقط من را داشتند. منم از دست میدهم تو این شهر. علی! بعد از من برایم گریه کن. من در این شهر گریهکن ندارم. خیلیها از رفتنم خوشحالند. تو برایم گریه کن.
گریه کن، مخصوصاً یکیشان را سفارش ویژه کرد: «فاطمه! خصوصاً بیشتر از همه هوای حسینم را داشته باش. آخه این بچه کربلا دارد. آخه این بچه تشنگی دارد. آخه این بچه سر بریدن دارد. حسین...»
در حال بارگذاری نظرات...